علم امامان معصوم (علیهم السلام)
علم امامان معصوم (علیهم السلام)
علم امامان معصوم (علیهم السلام)

نويسنده: آية الله مكارم شيرازى
قرآن مجيد اشاراتى به اين مسأله در آيات متعدد دارد:
در يكجا مى‏فرمايد: واذا جائهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به و لو ردوه الى الرسول والى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم ولولا فضل الله عليكم و رحمته لاتبّعتم الشيطان الا قليلا:
«و هنگامى كه خبرى از پيروزى يا شكست به آنها برسد (بدون تحقيق) آن را شايع مى‏كنند، در حالى اگر آن را به پيامبر و اولوالامر از ميان مسلمين كه آگاهى كافى و قدرت تشخيص دارند ، ارجاع دهند آنها كه اهل ريشه يابى مسائل هستند از آن آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا نبود همه شما جز عده كمى از شيطان پيروى مى‏كرديد».(نساء - 83)
و در آيه ديگر مى‏فرمايد : فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون:«از كسانى كه اهل علم و دانشند بپرسيد اگر چيرى را نمى‏دانيد».(نحل - 43، انبياء 7) .
آيه نخست نشان مى‏دهد كه افرادى از ميان مسلمانان ناآگاهانه در مسير پخش شايعات كه احيانا به وسيله دشمنان اسلام و منافقان ساخته و پرداخته مى‏شد قرار مى‏گرفتند، گاه شايعه پيروزى، و گاه شايعه شكستها، و گاه شايعات ديگر واين امر، مايه غفلت و بى خبرى و گاه سبب تضعيف روحيه مسلمانان مى‏شد، قرآن مى‏گويد،«مسلمانان بايد در اين گونه مسائل مهم اجتماعى كه از آن آگاهى ندارند به پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) يا اولى‏الامر مراجعه كنند».
اولى الامر يعنى صاحبان فرمان، به يقين در اينجا به معنى فرماندهان جنگى نيست، چرا كه به دنبال آن مى‏گويد: آنهايى كه استنباط امور مى‏كنند (يعنى مسائل را از ريشه مورد بررسى قرار مى‏دهند) از اين گونه امور اگاهند، و مردم ناآگاه بايد به آنها مراجعه كنند(توجه داشته باشيد«يستنبطونه» از ماده« نبط»- بر وزن « فقط» در اصل به معنى نخستين آبى است كه از چاه مى‏كشند و از ريشه‏هاى زمين خارج مى‏شود، از همين رو به دست آوردن هر حقيقتى را از دلائل و شواهد مختلف استنباط مى‏گويند).
اين تعبير درباره عالمان صادق است نه فرماندهان جنگى و نه امرا ، به اين ترتيب مسلمانان را موظف مى‏كند كه در مسائل حساس و سرنوشت ساز به آگاهان و صاحبان امر مراجعه كنند.
در اينكه منظور از «اولوالامر»در اينجا كيانند؟ باز در ميان مفسران گفتگو است، بعضى چنانچه گفته شد آن رابه معنى اميران لشكر (مخصوصا لشكريانى كه پيامبر در آن حضور نداشت) تفسير كرده‏اند و بعضى به معنى علماء و فقهاء، و بعضى به معنى خلفاى چهارگانه نخستين و بعضى به معنى اهل عقد وحل «سردمداران جامعه )و گروهى به معنى امامان معصوم (علیهم السلام) دانسته‏اند .
از ميان اين پنج تفسير، تفسير آخر از همه مناسب‏تر به نظرمى رسد، زيرا درذيل آيه دو ويژگى براى «اولوالامر»ذكر شده كه نمى‏تواند درباره غير معصوم صادق باشد.
نخست اينكه بطور قاطع مى‏گويد:«اگر مراجعه به اولوالامر كنند ، آنان كه از ريشه مسائل آگاهند راهنمائيشان مى‏كنند» و ظاهرااين تعبير آن است كه علم آنها هرگز آميخته به جهل و شك و خطا نيست، و اين در مورد غير معصومين صدق نمى‏كند.
ديگر اينكه وجود اولوالامر را نوعى فضل و رحمت الهى مى‏شمردند كه اطاعت آنها مردم را از متابعت شيطان باز مى‏دارد(ولو لا فضل الله عليكم و رحمته لا تبعتم الشيطان الا قليلا).
روشن است كه تنها متابعت و پيروى معصومين مى‏تواند انسان را از گمراهى و متابعت شياطين به طور قطع باز دارد، چرا كه افراد غير معصوم خود ممكن است لغزش پيدا كنند و گرفتار خطا و گناه شوند و بازيچه دست شيطان گردند!به همين دليل در احاديث متعددى كه از طرق اهل بيت (علیهم السلام) و اهل سنت به ما رسيده، اولوالامر در اين آيه به معنى امامان معصوم تفسير شده است .
در حديثى مرحوم طبرسى در مجمع البيان از امام باقر (علیه السلام) نقل مى‏كند:هم الائمة المعصومون:«آنان امامان معصومند».(1)
و در حديثى كه در تفسير عياشى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) نقل شده مى‏خوانيم :يعنى آل محمد، و هم الذين يستنبطون من القرآن و يعرفون الحلال و الحرام و هم حجة الله على خلقه :
«منظور آل محمدند (صلی الله علیه واله) و آنها كسانى هستند كه از قرآن استنباط مى‏كنند و حلال و حرام را مى‏شناسند و آنها حجت خدا بر خلق او هستند».(2)
و در حديث ديگرى كه در «كمال الدين صدوق »از امام باقر (علیه السلام) مى‏خوانيم: و من وضع ولاية الله و اهل استنباط علم الله فى غير اهل الصفوة من بيوتات الانبياء فقد خالف امر الله!:«كسى كه ولايت خداو اهل استنباط علم الهى را در غير برگزيدگان از اهل بيت انبياء قرار دهد با اوامر الهى مخالفت كرده است».(3)
در مورد آيه دوم يعنى فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون كه در دو سوره قرآن مجيد(نحل - 43وانبياء7)آمده است، به همگان دستور مى‏دهد كه امورى را كه نمى‏دانند از اهل ذكر سؤال كنند.
بدون شك، ذكر در اينجا به معنى آگاهى و اطلاع است، و «اهل ذكر» آگاهان و مطلعان را به طور كلى شامل مى‏شود، به همين دليل به اين آيه در مورد مسأله تقليد، و رجوع جاهل به عالم، استدلال شده است، ولى مصداق اتم و اكمل آن، كسانى هستند كه علم آنها از علم پيامبر(صلی الله علیه واله) و خدا سرچشمه مى‏گيرد، علم آنها علمى است خالى از اشتباه، علمى است توأم با مقام عصمت به همين دليل اين آيه در مورد اهل بيت (علیهم السلام) به امامان معصوم تفسير شده است از جمله در حديثى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى‏خوانيم كه در پاسخ سؤال از آيه بالا فرمود:نحن اهل الذكر و نحن المسئولون:«اهل ذكر مائيم و از ما بايد سؤال كرد».(4) قابل توجه اين است كه همين مطلب يا نزديك به آن از تفاسير دوازده گانه اهل سنت نقل شده است (منظور از تفاسير دوازده گانه تفسير «ابويوسف» و «ابن حجر»و «مقاتل بن سليمان» و تفسير «وكيع بن جراح» و تفسير«يوسف بن موسى القطان» و تفسير «قتاده» و تفسير «حرب الطائى» و تفسير«سدى» و تفسير«مجاهد» و تفسير«مقاتل بن حيان» و تفسير«ابى صالح»،و تفسير«محمدبن موسى شيرازى» است .
در اين تفاسير از ابن عباس نقل شده است كه منظور از آيه «فاسئلوا اهل الذكر هو محمد وعلى و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام، هم اهل الذكر والعلم و العقل والبيان، و هم اهل بيت النبوة...»:«آنها محمد و على و فاطمه و حسن و حسين (علیه السلام)اند آنها اهل ذكر و علم و عقل و بيانند و آنها اهل بيت نبوتند.(5)
كوتاه سخن اينكه: مفهوم آيه هر چند وسيع و گسترده است، ولى نمونه كامل و جامع آن در امامان معصوم تصور مى‏شود كه علمشان خالى از خطا و هر گونه اشتباه است، و از اينجا روشن مى‏شود كه نزول آيه در موزد نشانه‏هاى انبياى پيشين و تورات و انجيل و سؤال از علماى يهود و نصارى منافاتى با آنچه در معنى آيه گفته شد ندارد.

ياد آورى

همانگونه كه در بحث علمى مقام انبياء در جلد هفتم اين مجموعه آورديم، پيامبران الهى كه مأموريت هدايت انسانها در تمام جنبه‏هاى مادى و معنوى را دارند و قلمرو مأموريتشان جسم و جان، و دنيا و آخرت، مى‏باشد، بايد سهم بسيار بزرگى از علم و دانش داشته باشند تا بتوانند به خوبى اين مأموريت را انجام دهند.
امامانى كه جانشينان پيامبرند نيز همين حكم را دارند، آنها بايد علم و دانشى درخور مأموريت عظيمشان داشته باشند تا مردم به آنها اعتماد كنند و دين و آئين خود را در اختيار آنان بگذارند.
اين علم و دانش بايد خالى از خطا و نقص و اشتباه باشد و گرنه جلب اعتماد نمى‏كند و مردم به خود اجازه مى‏دهند كه پاره‏اى از نظرات خود را بر نظرات پيامبر وامام مقدم بشمارند، به اين عنوان كه پيامبر و امام هم خطا مى‏كند و نبايد صد در صد تسليم او بود، پس اعتماد مطلق در گرو مقام عصمت آنهااست .
قرآن مجيد در مورد پيشواى بنى اسرائيل «طالوت» مى‏گويد:ان الله اصطفاه عليكم و زاده بسطة فى العلم و الجسم:«خداوند او را بر شما برگزيده و «علم» و «توان جسمى» او را وسعت بخشيده است».(بقره - 247)
به اين ترتيب در برابر بهانه جويان بنى اسرائيل كه مى‏گفتند طالوت از يك خانواده فقير و ناشناخته است و دستش از مال دنيا تهى است، فرمود ركن اصلى حاكميت الهى «علم» و «قدرت» است كه خدا به او بهره كافى از آن داده است.
در مورد حضرت يوسف (علیه السلام) هنگامى كه خود را شايسته عهده دار شدن بخشى از حكومت مصر، يعنى اداره بيت المال، معرفى مى‏كند، روى مسأله علم و آگاهى و امانتدارى تكيه مى‏نمايد:قال اجعلنى على خزائن الارض انى حفيظ عليم:«مرا در رأس خزانه‏دارى اين سرزمين قرارده چرا كه من حافظ و نگهدار و عالم و آگاهم».(يوسف - 55)
حتى همانگونه كه در مورد علم انبياء گفتم كه آنها حداقل بايد از بخشى از جهان غيبت آگاه باشند تا بتواند مأموريت خود را به خوبى انجام دهند،درباره امامان نيز صادق است ،
مأموريت آنها نيز جهانى است، بايد از اسرار جهان آگاه باشند، مأموريت آنها به گذشته و آينده پيوند خورده است، چگونه ممكن است از گذشته و آينده‏آگاه نباشند و مأموريت خود را به خوبى انجام دهند، و براى همه برنامه ريزى كنند.
قلمرو مأموريت آنها ظاهر و باطن اجتماع و درون و برون مردم را شامل مى‏شود، انجام اين امور مهم بدون آگاهى از علم غيب ممكن نيست، اين همان چيزى است كه در حديث امام صادق (علیه السلام) با تعبير بسيار جالبى آمده است :
مى‏فرمايد:من زعم ان الله يحتج بعبد فى بلاده ثم يستر عنه جميع ما يحتاج اليه فقد افترى على الله:«كسى كه گمان كند خدا بنده‏اى را حجت خويش در زمين قرار داده، سپس تمام آنچه را او به آن نياز دارد از وى پنهان مى‏كند بر خدا افترا زده است»!(6)
آرى آگاهى از اسرار نهان در حال و گذشته و آينده در واقع ابزارى است براى انجام مأموريت مهم هدايت انسانها و حجت الهى بودن .
كوتاه سخن اينكه نخستين شرط براى تصدى مقام امامت علم و آگاهى و دانش است نسبت به تمام معارف دينى، نيازهاى مردم، و آنچه در امر تعليم و تربيت و هدايت و اداره جوامع انسانى لازم است، و بدون چنان علمى اين مسئوليت هرگز به انجام نمى‏رسد.

پي نوشت :

1- مجمع البيان، جلد 3، ص 82.
2- تفسير كنز الدقائق، جلد 3، ص 486.
3- همان مدرك، ص 486.
4- تفسير برهان، جلد 2، ص 369.
5- احقاق الحق، جلد 3، ص 482.
6- بصائرالدرجات مطابق نقل بحار، جلد 26، ص 137.

منبع: پيام قرآن

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله


نسخه چاپی