واقعيت يهود ستيزى‏ (قسمت سوم)
واقعيت يهود ستيزى‏ (قسمت سوم)
واقعيت يهود ستيزى‏ (قسمت سوم)

نويسنده:عليرضا سلطانشاهى
 يهودستيزى واقعيتى انكار ناپذير است،در عين اينكه تاكنون هيچ مستمسكى بهتر از آن‏ براى صهيونيسم يافت نشده است.يهود ستيزى واقعيت دارد ولى بدون دليل نيست و دلايل آن‏ به باورهاى يهوديت و به رفتار آنان باز مى‏گردد و اگر كسان ديگرى غير از يهوديان نيز داراى اين‏ باورها بودند و يا رفتارى همگون با يهوديان داشتند،دشمنى و يا ستيز ديگران را به خود جلب‏ مى‏كردند.

دلايل سياسى و اقتصادى‏

دلايل سياسى يهودستيزى را بايد در انگيزه‏هايى دانست كه براى مقاصد و مطامع سياسى‏ عده‏اى از دولت مردان و يا رهبران گروه‏ها و جريان‏هاى سياسى به كار گرفته مى‏شد.
هدف از بيان اين دلايل،ذكر تضييقات به عمل آمده عليه يهوديت به عنوان بررسى ريشه‏هاى‏ يهودستيزى نيست،بلكه مقصود،بيان يك هدف سياسى است كه از يهود ستيزى به عنوان يك‏ وسيله در نيل به آن هدف بهره‏بردارى مى‏شود.در واقع يهود ستيزى دستاويز سياست بازانى‏ است كه با قربانى نمودن يهوديان به اهداف خود مى‏رسند.در بسط و تفصيل اين دليل،مى‏توان‏ مطامع اقتصادى را به عنوان هدف اصلى و سوء استفاده از يك جريان سياسى برشمرد.اكنون به‏ هر دو وجه اين دليل خواهيم پرداخت.

الف.مطامع اقتصادى‏

يهودى‏ها در طول تاريخ به دنبال منافع اقتصادى سر تاسر دنيا را طى كرده‏اند اما براى مخفى‏ كردن حرص و آزشان به منافع صرفا دنيوى،نام«مهاجرت»به آن داده‏اند.
«مهاجرت»شاه بيت تحريف گونه اين مبحث در يهوديت است.در واقع يهوديان با بهره‏گيرى‏ از اين روش خود را همچنان حفظ كرده و مكان زندگى خود را به واسطه سودى كه از لحاظ مادى‏ برايشان دارد،انتخاب نموده و به آن مهاجرت مى‏كنند.طبعا در چنين جريانى مطرح شدن‏ «مهاجرت و ضرورت عمل به آن»در انديشه يهودى،تقدس يك سرزمين و رويكرد مذهبى و تعلق ملى بدان،گزافه‏اى بيش نيست،چرا كه تعلق مادى براى يهوديت مهم‏تر و با ارزش‏تر از تعلق ملى و يا مذهبى به يك سرزمين است.
جهت آشنايى بيشتر با اين مفهوم،نمونه‏اى از يك چنين رويكردى را در انديشه و عمل‏ يهوديان به هنگام مخير نمودن آنان در بابل،در زمان بازگشت به اورشليم،مى‏توان در منابع‏ مختلف مشاهده كرد كه چگونه يهوديان از رفتن به سرزمينى كه معبدشان در آن است امتناع‏ ورزيده و مناطق خوش رونق تجارى پارس و بين النهرين را بر مى‏گزينند.
مهاجرت ضامن بقاى يهود با روحيه سوداگرى او در طول قرون متمادى بوده است.اين معنا در ادبيات مذهبى يهود به واژه«گالوت» 1 اطلاق مى‏شود كه به معناى هجرت و هم چنين مكانى‏ است كه يهوديان به هجرت رفته‏اند. 2 اما يهوديان چنين وانمود مى‏كنند كه اين مهاجرت آنان‏ ارادى و از روى ميل نبوده است،فلذا«آنرا رنگ و صبغه‏اى اجبارى داده واژه‏اى تحت عنوان‏ «تبعيد» 3 ،را براى آن برگزيده‏اند» 4 تا از اين طريق مقصد اصلى خود را از غير يهوديان پوشانده و براى اسكان در هر جايى كه مى‏خواهند،مانعى نداشته باشند.آبا ابان در نقاشى اين تصور مى‏گويد:
اصولا يهودى‏ها هميشه از چندين جهت نسبت به وضع خود در بيم و هراس بودند يكى اينكه مذهب و ديانت ايشان با اهالى اروپا فرق داشت و دايم كليسا با آنها مخالفت ميكرد ديگر اينكه سرمايه داران مسيحى نيز كه وضع خود را در خطر ميديدند بشدت بر عليه يهودى‏ها توطئه و دسيسه چينين كرده،ايشانرا مورد حسادت‏ و قبطه قرار مى‏دادند.و بعلاوه اهالى اروپا يهودى‏ها را اجنبى و خائن مى‏پنداشتند و هر خدمت صادقانه‏اى را از طرف يهودى ها خيانت به كشور دانسته و با نظر سوء ظن‏ و بدبينى بآن مينگريستند و بهمين جهت اجازه نميدادند،در سياست دخالت كرده‏ ابراز لياقتى بنمايد.تنها چيزى كه در هزارها امتياز از روى ترحم به ايشان واگذار كرده بودند شانس و فرصت تبعه شدن بود و بس. 1 در نظر سومبارت اين اجبار و تنگنا براى مهاجرت نيز مورد قبول نيست.وى معتقد است كه‏ انديشه تبعيد محور اصلى ايدئولوژى يهود است اجبارى بودن اين تبعيدها را نمى‏پذيرد و مى‏نويسد مهاجرت اوليه از فلسطين نيز به طور عمده داوطلبانه بود.به زعم سومبارت،كوچروى‏ و تمايل به مهاجرت در ذات روان فرهنگى قوم يهود نهفته است. 2 وى در جاى ديگر خاطرنشان مى‏سازد كه«تمايل به مهاجرت و جابجايى جمعيتى و ايجاد مراكز بين المللى تجارى از طريق اين مهاجرت‏ها نيز،از خصيصه‏هاى اصلى روانى اين قوم‏ است.» 3 در كتاب«يهوديان،خدا و تاريخ»نوشته دايمونت آغاز اين مهاجرت را كه يهوديان از آن به‏ تبعيد ياد مى‏كنند،انهدام نخستين سلسله سلطنتى يهودا و پيامد آن را اسارت بابل مى‏داند.از همين زمان است كه واژه جديد دياسپورا 4 مفهوم تبعيد را تكميل مى‏كند. 5 اين واژه يونانى در فرهنگ يهود به معناى پراكندگى است و بارى از مفهوم گرده افشانى در خود دارد و به معناى‏ دقيق پراكندن است. 6 دايمونت اذعان مى‏كند كه«دياسپوراى واقعى براى يهوديان از فتح بابل از سوى ايرانيان آغاز شد.وقتى ايرانيان به يهوديان اجازه بازگشت به زادگاهشان را دادند،بسيارى از آنان ماندن را به‏ جاى بازگشت به فلسطين،برگزيدند.اقامت يهوديان در بابل پيش از پيروزى ايران،ناخواسته و اجبارى بود.پيش از پيروزى ايران،آنان در تبعيد مى‏زيستند و اينك ديگر در دياسپورا». 1 منابع ديگر يهودى نيز بر اين نكته اعتراف دارند كه«بيشتر يهوديانى كه به اسارت بابل رفتند، به فلسطين باز نگشتند در طول صدها سال بعدى در ميان سراسر 127 استان امپراتورى ايران‏ پراكنده شدند.در همان دوره،جامعه يهودى در مصر پديد آمد و به سرعت رشد كرد.» 2 يهوديان دياسپورا و يا پراكنده در سراسر جهان،بلحاظ«لجاجت،قدرت اراده و توان شگرف‏ در انعطاف پذيرى» 3 كه سومبارت آن را از جمله خصايص يهودى مى‏داند،آموزه‏هاى خاص‏ اجتماعى،اقتصادى،سياسى و اخلاقى ممالك ساكن را سريعا فرا گرفته در صدد ادغام ظاهرى در آنها برآمدند.چرا كه در بسيارى از موارد الصاق ستاره زرد و مشخص بودن به عنوان يك يهودى با علامات خاص،با پنهانكارى آنها منافات داشته است و شايد به همين دليل«يهوديان در طول‏ تاريخ در همه جاى دنيا،جوامعى،دو يا سه زبانه بودند.دانستن زبان عبرى براى آموزش تورات از پنج سالگى اجبارى بود.آنان زبان جوامعى را كه به آن مهاجرت مى‏كردند،خيلى زود مى‏آموختند.در هجرت بابل و ايران،زبان آرامى زبان دوم آنان و فارسى زبان سوم آنان بود.» 4 در واقع زبان به عنوان يكى از مهمترين دلايل تمايز يهوديان با ساكنين همجوار در دياسپورا مورد توجه بوده است.
در خصوص هم رنگى مذهبى،آداب و رسوم و خلقيات نيز مباحث مهمى مطرح بوده كه به‏ آنها خواهيم پرداخت.ضمن آن كه مشاغلى را برعهده مى‏گرفتند كه منطبق با وضعيت آنها در طول تاريخ بوده.به عنوان مثال انگيزه‏هاى اجتماعى براى روى آوردن به حرفه پزشكى در ميان‏ يهوديان بسيار بود.«اين حرفه برخلاف صنعت و پيشه‏ورى حتى نياز به مكان ويژه‏اى نداشت.
ابزار آن،قابل حمل بود و همه جا به آسانى مى‏شد مهارت خود را بدون هيچ ابزار غير قابل حملى‏ اثبات كرد.» 5 شغل صرافى،پيله‏ورى،داروسازى،دلاّلى و...از جمله مشاغلى است كه يهوديان به‏ تبحر در آن شهره هستند.
مهاجرت،تبعيد و پراكندگى،وضعيتى براى قوم يهود بوجود آورده است كه در بررسى ابعاد تاريخى آن با مشكل مواجه خواهيم شد و به همين دليل«نوشتن كتاب‏هاى تاريخ يهود كار دشوارى است.به فرض تاريخ يونان را مى‏توان با تقسيم بندى به برش‏هاى زمانى نوشت.اما در مورد تاريخ يهود،وقتى مى‏خواهيم بعد زمانى سده‏هاى ميانه را بررسى كنيم،بايد بعد مكانى را نيز بيافزائيم و در اين صورت فصل‏هاى متعدد درباره مناطق گوناگون جهان خواهيم داشت.اگر مدت پراكندگى را 2500 سال بدانيم و نقشه‏اى تاريخى-جغرافيايى از پراكندگى را نيز در نظر بگيريم،به اين دشوارى در كار تاريخ‏نگارى پى مى‏بريم.» 1 چرا كه تا حال حاضر نيز بسيارى از محققين نتوانسته‏اند،جمعيت دقيق يهوديان و محل اسكان و وقايع مربوط به آنها را دقيقا ثبت‏ نمايند و اگر آن دسته از يهوديانى كه به دلايل مختلف هم رنگ قوميت‏ها و مليت‏ها و مذاهب‏ ديگر شده،تا منافع خود را تضمين نمايند،به اين گستره بيافزاييم،كار دشوارتر است.كم نيستند يهوديانى كه به نام هم كيش و هم وطن و هم شهرى بدون اطلاع ديگران به دنبال آمال و اجراى‏ سنت‏ها و رسوم خود هستند.

ب-مقاصد سياسى‏

يهوديان با طرح مباحثى كه نتيجه مستقيم و غير مستقيم آن،القاء«محدوديت براى‏ آنان در سرزمينهاى ميزبان»است،به دنبال آن هستند كه بر شيپور مظلوم نمايى خود بدمند تا مهاجرت كه براى آن‏ها موجب انتفاع دنيوى است،مخفى بماند و به منزله فرار از ظلم و جور،جلوه‏ كند.
تاريخ نگارى يهود بر مظلوم نمايى استوار است و اين مظلوم نمايى به دليل پشتوانه‏ نيرومند تبليغاتى 2 آن بر افكار عمومى جهان به شدت مؤثر بوده است‏[...]اين‏ مظلوم نمايى از آغاز با تحريف‏ها و اغراق‏هاى بزرگ و حيرت انگيز آميخته است تا بدانجا كه مى‏توان گفت،تاريخ هيچ قومى چنين با دروغ‏هاى بزرگ و آگاهانه رقم‏ نخورده است.
نخستين مظلوميت تاريخى يهوديان،گم شدن اسباط ده گانه بنى اسرائيل است‏ كه در واقع قربانى توطئه يهوديان شدند.دومين مظلوميت تاريخى ايشان،ماجراى‏ تبعيد بابل است. 3
در يكى دو قرن اخير،قضاياى پوگروم‏ها در روسيه،دريفوس در فرانسه و هولوكاست در جنگ دوم جهانى بر سلسله مداوم اين داستان‏ها افزوده شد.
در حقيقت يهوديان با توسل بر همين شيوه توانستند موجوديت يك پديده بى‏ريشه در منطقه خاورميانه را-اسرائيل-تثبيت كنند.اعتراف جوليانو اوربانى وزير فرهنگ ايتاليا، روشن كننده منظور اين بحث است: ما اروپايى‏ها براى گريز از عذاب وجدانى كه در برابر يهودستيزى در جنگ دوم‏ جهانى حس كرديم،اقدام به جعل دولت اسرائيل نموديم. 1 يهوديان با تلفيق حربه مظلوم نمايى و ابزارى به نام مهاجرت براى موقعيتى بهتر،استراتژى‏ اصولى يهوديت را پى‏ريزى كردند و توانستند با توسل به همين روش در سراسر جهان پراكنده‏ شوند.اين از دلايل مهم عدم تعلق يهوديان به يك سرزمين خاص است و جالب اين كه بدانيم‏ هيچ قوميتى با جمعيت حداكثر 14 ميليونى خود در سراسر دنيا،به اين صورت پراكنده نشده‏ است.در واقع با مرورى كوتاه بر محل‏هاى تمركز يهوديان در دنيا متوجه خواهيم شد كه اين قوم‏ در هر جا كه برايش سودى در بر دارد،حاضر است.
با اين رويكرد،به نمونه‏هاى تاريخى از جريان‏هاى يهودستيزى با دلايل سياسى آن‏ مى‏پردازيم.تا فصل جديدى از بررسى ريشه‏هاى يهودستيزى را به پيش ببريم.با اين تفاوت كه‏ در اين فصل يهوديان خود بر تنوره يهودستيزى مى‏دمند و آتش آن را شعله‏ورتر مى‏كنند.

تفتيش عقايد (انكيزيسيون)

كتاب تاريخ تفتيش عقايد نوشته فرانكو مار تينلى به عنوان يكى از ده‏ها كتابى است كه قوانين‏ سال 1412 را ابتداى جريان انكيزيسيون دانسته و مى‏نويسد: [اين‏]قوانين صريحا ضد يهود به شمار مى‏آمد و در سال 1480 در تولد و به تأييد رسيده بود.از همين سال بود كه شاه فرديناند با توسل به حربه‏اى كه مى‏توان آن را عالمانه و پرتداوم ناميد به طرد و نفى بلد يهوديان از سرزمين اسپانيا پرداخته بود.[تا جايى كه‏]در ماه آوريل 1481 به كليه يهوديان قلمرو پادشاهى تكليف شد تا از محله‏هاى خود كه محله مخصوص يهوديان ناميده مى‏شدند،بيرون نيايند و در خارج‏ از اين كوى‏ها سكونت اختيار نكنند.اواخر سال بعد يعنى در 1482 در ايالت آندلس، دستور تخليه به يهوديان ابلاغ گرديد.در سال 1483 ايشان حوزه اسقفيه سويل‏ [...شتيلا]و كوردو (قرطبه) اخراج و نفى بلد گرديده بودند و بالاخره در 1486، ساراگوس (سرقسطه) ،آلبارسن و تيروئل از حضور اينان آزاد و پاكسازى شده بود.به‏ سبب تحمل اين تضييقات و نيز مهاجرت‏هاى جمعى و زندان و تبعيد،تعداد يهوديان به شدت رو به كاهش نهاده بود[...و سرانجام‏]روز 31 مارس 1492 فرمان‏ نفى بلد باقيمانده اقشار جماعت يهودى اسپانيا صادر و انتشار يافت.آخرين مهلتى‏ كه در اين زمينه اعطاء گرديد تاريخ نفى بلد را به 31 ژوئيه محول نمود. 1 يهوديان در وضع به وجود آمده در اين زمان مخير به انتخاب مرگ يا غسل تعميد بودند كه‏ عمدتا غسل تعميد را برگزيدند،به طورى كه بيشترين رقم تغيير مذهب در تاريخ يهود،متعلق به‏ همين دوران است كه البته دليل آن را اولا عدم سكونت يهوديان اسپانيا در گتو و ثانيا پراكنده بودن آنان در سطح محله‏هاى اشرافى شهرهاى اسپانيا و ثالثا نداشتن هيچ تفاوت در ظاهر،لباس،زبان و آداب اجتماعى با اسپانيايى‏ها برشمرده‏اند. 2 اگر چه اسپانيايى‏ها طبق وضعيت بوجود آمده در سال 1449 در شهر تولدو 3 كه منجر به‏ تدوين قانون پاكخونى و ممنوعيت احراز پست از سوى نوكيشان 4 شده بود،تجربه ارزنده‏اى از شيطنت يهوديان تغيير مذهب داده شده داشتند ولى به هر حال تن به اين انتخاب يهوديان‏ مبنى بر پذيرفتن غسل تعميدشان دادند.ولى در سال 1547 باز هم نظامنامه پاكى خون،به طور رسمى احياء گرديد. 5 بدين ترتيب پيامد اوليه از اجراى انكيزيسيون در اسپانياى عصر فرديناند و ايزابل،اولا مهاجرت يهوديان بود و ثانيا تغيير مذهب و يا غسل تعميد بسيارى از يهوديان به منظور رهيدن‏ از انتخاب ديگرى به نام مرگ.اما در خصوص مهاجرت طبق نظر دايرة العمارف بريتانيكا اين‏ هجرت عظيم سبب شد تا بزرگترين مركز زندگى يهود تغيير كند. 6 [اين‏]جابجايى جمعيتى كانون‏هاى يهودى از نيمه دوم سده پانزدهم تا پايان سده‏ هيجدهم زير ساخت اقتدار مالى يهوديان در سده نوزدهم و شالوده‏هاى نقش مهم‏ آنان را در پيدايش نظام جديد سرمايه‏دارى فراهم آورد.مورخين دانشگاه عبرى‏ اورشليم اين جابجايى جمعيتى را تداركى براى صعود نقش يهوديان در تكاپوى‏ اقتصادى عصر جديد مى‏دانند.در واقع‏[...]اگر كانون‏هاى بسته و منسجم يهودى در مراكز اصلى تجارت جهانى سده‏هاى شانزدهم و هفدهم مستقر نمى‏شد و اگر با حفظ پيوندهاى ميان خود يك شبكه بين المللى كارا و منسجم را پديد نمى‏ساخت، يهوديان،هيچگاه نمى‏توانستند به جايگاه امروزين دست يابند.» 1 در اين ميان«تعداد واقعى مهاجران بدرستى قابل برآورد نخواهد بود.[در عين حال‏]اين‏ تعداد،از صد و شصت و پنج هزار تا رقم چشمگير چهار صد هزار تن تخمين زده شده است.» 2 در حالى كه منابع يهوديان«كل يهوديان مهاجر را تنها حدود يك صد هزار نفر مى‏دانند كه‏ 50 هزار نفر به سرزمين‏هاى اسلامى و 50 هزار نفر به سرزمين‏هاى اروپايى مهاجرت كردند.از اين ميان 20 هزار نفر به سرزمين فاس (مراكش) و در همين حدود يا بيشتر به عثمانى رفتند. 3 در همين راستا آقاى عبد الله شهبازى معتقد است: [در]دهه پايانى سده پانزدهم و نيمه اول سده شانزدهم،مسلمانان شبه جزيره ايبرى‏ گروه گروه به شرق اسلامى‏[...]پناه مى‏بردند.آوازه ستمگرى دينى حكمرانان‏ مسيحى در همه جا پيچيده بود و همدردى وسيعى را به سود مردم زير سلطه آنان‏ پديد آورده بود.اين مناسب‏ترين فضا براى جابجايى جمعيتى يهوديان بود؛ مهاجرتى كه در شرايط عادى به هيچ روى امكان نداشت.يهوديان با اين موج‏ آميختند،در نزد مسلمانان خويشتن را قربانيان ستم مسيحيان وانمود كردند.
بدينسان از نوعدوستى آنان برخوردار شدند و در موطن جديد جايگاهى استوار يافتند.مهاجرت مارانوها 4 كه نامهاى مسيحى اسپانيائى و پرتغالى را بر خود داشتند، تا بدانجا بود كه در سده شانزدهم در بسيارى از سرزمين‏هاى اروپا،آسيا،آفريقا واژه‏ پرتغالى با واژه يهودى،يكى تلقى مى‏شد.اين مهاجرتى ساده نبود.يهوديان مارانو، بهمراه خود نقدينگى‏هاى انبوه جابجا مى‏كردند و لذا كمى پس از استقرار در مأواى‏ جديد به قدرت‏هاى درجه اول اقتصادى آن منطقه بدل مى‏شدند. 5
جالب‏تر اين كه«مهاجرت يك صد هزار نفرى فوق در يك دوره طولانى يك صد ساله صورت‏ گرفت.» 1 و اين خلاف تصورى است كه از تفتيش عقايد به صورت تاريك،در ذهن‏ها وجود دارد و آن را محدود به چند سال اول مى‏داند و از سوى ديگر در شمار قربانيان آن نيز گزافه‏هايى گفته‏ شده كه يهوديان در دايرة المعارف خود به نام جودائيكا،آخرين تعداد قربانيان را 31912 نفر 2 ذكر كرده‏اند. 3 از پيامدهاى ديگر انكيزيسيون در اين دوره،همانطور كه ذكر شد،نوكيشان غسل‏ تعميد يافته يهودى بودند كه با نام و يا اصطلاح مارانو 4 معروف گشتند.«اين لفظ را گاه مأخوذ از عبارت بيست و دوم از باب شانزدهم رساله اول پولس رسول به قرنتيان دانسته‏اند (كه مى‏گويد) : اگر كسى عيسى مسيح را دوست ندارد،آناتيما بادماراناتا همچنين اين لفظ ممكن است تعريفى از لفظ موريسكو 5 يا مور 6 باشد كه به عرب‏هاى اسپانيا گفته مى‏شود.در هر حال مارانو به زبان اسپانيايى به معنى خوك است.» 7 كه البته بعضى از منابع‏ يهودى در توضيح اين واژه اظهار مى‏دارند كه:«كليسا به اين گروه‏[از يهوديان كه اجبارا غسل‏ تعميد را در قبال مرگ پذيرفته بودند]مارانو مى‏گفت كه به معناى ملعون است.» 8 [اين عده‏]نسل در نسل پنهانى،مراسم يهودى را هر چند مختصر انجام مى‏دادند.
مشهور است كه يك مارانو به بهانه داشتن زخم معده تمام سال در خانه‏اش نان فطير مى‏خورد تا بتواند هشت روز عيد پسح،فطير بخورد و مورد شك جاسوسان تفتيش‏ عقايد،قرار نگيرد!مارانوها روزهاى كيپور در صحراها و كوهستان‏هاى خلوت جمع‏ مى‏شدند تا بتوانند روزه بگيرند و به صداى شوفار 9 گوش بدهند.مارانوها اغلب از خانواده‏هاى بسيار ثروتمند بودند و به كسانى كه حاضر به تغيير مذهب نشده و در وضع خطرناكى مى‏زيستند،كمك‏هاى زيادى مى‏كردند.در خانه مانوراها،توراة و كتاب‏هاى نيايش و عرفان يهود پنهانى نگهدارى مى‏شد. 1 اگر منابع مستند تاريخى،بر يك جابجايى بزرگ جمعيتى يهود در اين دوره،با چاشنى‏ مظلوم نمايى،مهر تأييد بزنند و حتى يهوديان به ظاهر غسل تعميد يافته مارانو را نيز هم چنان، يهودى تصور كنيم كه در كسوتى جديد به ماجراجويى‏هاى طمع كارانه خود،مشغول هستند، اين سؤال مطرح مى‏شود كه انكيزيسيون براى چه و از سوى چه كسانى طراحى شد؟ عده‏اى از محققين بر آن هستند كه جريان انكيزيسيون با اين مقدمه را معطوف به يك هدف‏ مشخص ارزيابى نمايند كه همانا«ريشه‏كن ساختن اسلام در شبه جزيره ايبرى 2 »بوده است.براى‏ تبيين استدلال چنين فرضى در ابتدا مى‏بايست به بررسى موارد ذيل پرداخت: 1-حكمرانان پايه‏گذار انكيزيسيون و پيوند ايشان با زرسالاران يهودى‏ 2-گردانندگان انكيزيسيون‏ 3-قربانيان انكيزيسيون. 3 1-پيوستگى منافع حكمرانان اسپانيا با زرمداران يهود لازمه بقاء حكومت‏هاى اسپانيايى در بسيارى از موارد بوده است.در سايه اين روابط هر دو طرف به اهداف خود نائل مى‏شدند.
حكمرانان پايه‏هاى حكومتى خود را بر پول و مناسبات مالى يهوديان قرار داده،پشتوانه‏اى قوى‏ از ثروت،به هنگام جنگ و روابط با دست كشورها ايجاد مى‏كردند و يهوديان نيز در خلال انباشت‏ ثروت خود در ساير زمينه‏ها نيز دست مى‏يافتند.به عنوان مثال بيش از صد سال پيش از آن كه‏ تفتيش عقايد مسيحى برپا شود،يهوديان كاستيل با استفاده از نفوذ خود در دستگاه پى‏ير اول، در سراسر مملكت عليه غير متعبدان خويش،دستگاه تفتيش عقايد به راه انداختند. 4 و حتى‏ طبق اسناد بايگانى شده اسپانياى قرون سيزدهم و چهاردهم بسيارى از پادشاهان كاتوليك‏ اسپانيا با فرمان‏هاى مفصل و متعدد خود،متضمن اجراى اكيد و دقيق احكام يهودى هم چون‏ سبت بودند.در اين ميان هر جريمه‏اى كه به دستور دادگاه خاخامى به خاطر نقض دريافت‏ مى‏گرديد،نه دهم آن به سلطان تعلق مى‏گرفت. 5 در خصوص اين بده و بستان‏هاى مالى مطالب فراوانى در تاريخ وجود دارد.ويل دورانت در اين مورد خاطرنشان مى‏سازد كه حتى هزينه ازدواج فرديناند و ايزابل با 20 هزار سكه طلايى كه‏ يك يهودى به آنان قرض داد،تأمين شد. 1 محققين بر اين نكته تأكيد دارند كه«دربار ايزابل و فرديناند مأواى برجسته‏ترين و ثروتمندترين زرسالاران يهودى سده پانزدهم بود؛هم آنان بودند كه طرح اشغال غرناطه را ريختند،به سرمايه گذارى هنگفت در آن دست زدند و سپس كريستف‏ كلمب را به سوى قاره آمريكا گسيل داشتند و موجى نوين از غارت ماوراء بحار را بنيان نهادند.» 2 در كتاب تاريخ تفتيش عقايد نويسنده با اذعان به نفوذ بالاى يهوديان در دربار اسپانيا،صدور و اجراى فرمان تفتيش عقايد را بدون ذكر دليل به شرح ذيل ضرورى مى‏دانست: پادشاهان كاتوليك پس از پيروزى در نبرد گروناد[غرناطه‏]نفس راحتى كشيدند و بالاخره فرصت و امكان بركندن بنياد يهوديان را به دست آوردند.هر چند صرافان‏ بزرگ يهودى مانند اسحاق آبرابانل و ابراهيم سينور،مشت مشت طلا از كيسه‏ شخصى در وجه فرمانروايان اسپانيا سرازير ساخته بودند تا ايشان مخارج روزافزون‏ يك جنگ فرساينده را تأمين كنند.هر چند خزانه اسپانيا به طور مداوم پول و اعتبار يهوديان را از آن خود مى‏كرد،ليكن اين مسئله مانعى در مورد تصويب و اجراى قانون‏ نفى بلد سال 1492 به شمار نمى‏آمد. 3 اين ديدگاه يا غافل از روابط واقعى يهوديان با حكمرانان انكيزيسيون است و يا هدف اصلى‏ انكيزيسيون را در نيافته و در نهايت با اطلاع از اين موارد،ذهن مخاطب خود را منحرف مى‏كند.
2-بنيانگذاران و گردانندگان انكيزيسيون و خط و ربط پيدا و پنهان آنان با يهوديان،از دومين‏ دلايلى است كه جريان تفتيش عقايد را به زير سؤال مى‏برد.
پاپ سيكستوس 4 چهارم،كسى كه فرمان تأسيس انكيزيسيون را صادر كرد،نيز ضد يهودى نبود.به عكس،به تعبير دايرة المعارف يهود،او پاپ عصر رنسانس بود و بيانگر دورانى كه روح رنسانس در رم پيروز شده بود.در اين زمان،برخلاف تصور رايج،رابطه پاپ و دستگاه كليسا با يهوديان بسيار دوستانه گزارش شده است؛تا بدان‏ حد كه پاپ با يهوديان رابطه شخصى نزديك داشت.او يهوديان را در كتابخانه‏ واتيكان و نيز به عنوان پزشك شخصى خويش به كار گرفت و حتى زمانيكه سخت‏ بيمار شد پزشكان يهودى خون او را عوض كردند. 5
در منابع تاريخى همچنين آمده است كه طراح و نظريه پردازد و بنيانگذار فكرى انكيزيسيون‏ كشيشى يهودى الاصل به نام آلفونسو اسپينا 1 بوده كه با تمركز فعاليت خود در شهر مسلمان نشين مادريد،اقدامات فراوانى عليه آنان را پايه‏ريزى كرد. 2 گويى هدف انكيزيسيون‏ تنها آزار و اخراج مسلمانان بوده است.
اگر به اين نكته نيز توجه داشته باشيم كه«توماس توركوئه مدا، 3 دادستان كل انكيزيسيون در سراسر اسپانيا (1494-1483) و ديه گو دزا 4 ،دادستان بعدى،هر دو يهودى الاصل بوده‏اند». 5 بيشتر به اهداف انكيزيسيون واقف خواهيم شد.
3-قربانيان انكيزيسيون:شايد با بررسى اين نكته كه چه كسانى در جريان انكيزيسيون بيش‏ از همه ضربه خوردند و از اسپانيا اخراج شده و يا در آن كشتار شدند،به انگيزه‏هاى اصلى در پيدايش اين جريان بيشتر آگاه شويم.
برخى از محققين بر آن هستند كه نبرد غرناطه و غروب دوران اسلام در جنوب اروپا،نقطه‏ آغازى براى محو آثار اسلامى،در اين منطقه بوده است كه با برنامه‏اى تحت عنوان انكيزيسيون‏ سازماندهى شده است.به طوريكه«محكمه تفتيش عقايد در سپتامبر 1480 در شهر اشبيليه‏ (سويل) آغاز به كار كرد كه يك كانون مهم مسلمان نشين به شمار مى‏رفت.در سال 1486 آلفونسو دلاكاو الريا از خاندان يهودى لاوى و وزير مقتدر فرديناند،محكمه تفتيش عقايد (انكيزيسيون) را در بارسلونا برپا كرد.دايرة المعارف يهود پس از ذكر اين مطلب به طور مشروح‏ درباره رابطه دوستانه او با يهوديان سخن مى‏گويد[...بدين معنا]كه او انكيزيسيون را براى پيگرد مسلمانان و مخالفين اليگارشى يهودى تشكيل داد.» 6 اين حقيقت زمانى عيان‏تر مى‏شود كه‏ وضعيت مسلمانان پس از سقوط غرناطه وخيم‏تر شده زمينه تعدى روزافزون مسيحيان بر مسلمانان فراهم مى‏شود تا جايى كه آزار و شكنجه و تفتيش عقايد گروه‏هاى ميليونى مسلمانان‏ شروع شده تا نخستين دهه سده هفدهم ميلادى،حدود سه ميليون مسلمان آواره مى‏شوند. 7 در اين ميان مسلمانان تنها قربانيان انكيزيسيون نبودند،چرا كه يهوديان در اين مقطع‏ زمانى فرصت آنرا يافتند كه با بعضى از فرقه‏هايى كه از داخل يهوديت سر بر تافته بودند برخورد هم‏سان با مسلمانان داشته باشند.اين عده قرائيون 1 و مرتدين بودند. 2 قرائيون به عنوان خطرى جديد از درون جامعه يهودى،سلطه اليگارشى زرسالار اسپانيا را مورد تهديد جدى قرار داد. 3 كه در واقع با مطرح كردن تفكرات جديد،بدنه بيمار و منحرف‏ يهوديت زرپرست را به چالش كشيده بود.اين عده متفكرينى بودند كه از سده چهارم هجرى‏ (دهم ميلادى) همراه با ادباى برجسته عربى نويس،در ميان قرائيون بوجود آمدند و به نيرويى‏ مقتدر در ميان يهوديان بدل شدند كه به طور جدى يهوديت خاخامى را به معارضه مى‏طلبيد. 4 قرائيون و خطر آنها براى كليت جامعه يهودى با ويژگى‏هاى خاص آن دوران،ذهن خاخام‏ها را تا آن حد متوجه خود كرده بود كه لزوم برخورد قاطعانه با آنها ضرورى تلقى شده بود.
به عنوان مثال بنا بر تفسير شولهان عاروخ،نجات يك غير يهودى در روز سبت در صورتى كه‏ جامعه آنها بر يهوديان مسلط هستند،تنها به اين دليل مجاز است كه مانع از خصومت آنها عليه‏ يهود شود.در حاليكه قرائيون به دليل قلت تعداد بر يهوديان مسلط نيستند،فلذا نجات جان آنان‏ در روز سبت مجاز نيست و نمى‏توان بخاطر نجات آنان حرمت روز سبت را نقض كرد. 5 شايد بتوان مرتدين از دين يهود را در راستاى فكر و انديشه قرائيون ارزيابى كرد.در واقع‏ رهبران اين جريان هم چون آبنر برغشى 6 (1340-1270) 7 به صورت اصولى پايه‏هاى يهوديت را از داخل يهوديت به لرزه در آورده بودند.
«[وى‏]يك طبيب يهودى ساكن شهر مسيحى نشين بورگس (برغش) ،پايتخت دولت‏ كاستيل بود،در سده سيزدهم ميلادى بورگس پرجمعيت‏ترين مركز يهودى نشين‏ كاستيل شمالى به شمار مى‏رفت و در آن 120 تا 150 خانوار يهودى مى‏زيستند.
آبنر از جوانى به تشكيك در مبانى يهوديت پرداخت به مدت 25 سال با خاخامهاى‏ يهودى كه مى‏كوشيدند ايمان او را بازگردانند دست و پنجه نرم كرد.تا سرانجام در سن 50 سالگى رسما مسيحى شد.او از آن پس تكاپويى سخت را عليه يهوديت آغاز كرد؛شاگردانى تربيت نمود و رساله‏هاى‏[رساله‏هايى‏]به زبان عبرى نوشت و در ميان‏ يهوديان توزيع كرد.آبنر را در زمره نخستين مرتدان يهودى مى‏شمردند كه عقايد جديد و علل ارتداد خود را مدون و سامان‏مند كرد و به ديگران ارائه داد. 1 در واقع تشكيك در مبانى يهوديت با قرائيون و جريان مربوط به آن در داخل يهوديت آغاز شد و در بعضى از موارد به ارتداد قطعى،هم چون آبنر منتهى مى‏شد و در بعضى از موارد ديگر اين‏ تشكيك در بطن يهوديت مهار شده و يا افرادى هم چون اسپينوزا را در خود متولد كرد.و در يك‏ زمان هم عنان بن داود در فرقه قرائيون اين راه را ادامه داد و همگى زمينه‏هايى براى پيدايش‏ هاسكالا يا جنبش روشنفكرى يهودى شدند. 2

اسپينوزا

اسپينوزا از منتقدين جدى يهوديت است و در بعضى از موارد انتقادهاى وى منجر به اطلاق‏ يهودستيز به وى شده است،در حالى كه يهودى بوده و جزء علماى معروف يهودى نيز مى‏باشد.
«اجدادش از اسپانيا رانده شدند و پدر و مادرش از پرتغال به هلند مهاجرت كردند.» 3 در واقع وى‏ به يك نحو از نسل قربانيان انكيزيسيون در شبه جزيره ايبرى مى‏باشد كه بعدها علم طغيان عليه‏ يهوديت خاخامى برافراشته است.در حقيقت نه مى‏توان وى را جزء قرائيون به حساب آورد و نه‏ مى‏توان واژه مرتد را به وى اطلاق كرد.ولى رفتارى همگون با قرائيون و مرتدين دارد و باعث شده‏ كه حتى عنوان يهودستيز را هم،يدك بكشد.البته يهوديان سعى در تطهير اين اطلاق به وى‏ دارند.آنان معتقدند: نقد يهوديت و ديدگاه‏هاى يهوديان نزد اغلب اين فيلسوفان به معناى آنتى سميتيسم‏ نيست.نه اسپينوزا يهودستيز بود و نه بعدها هگل،كانت،فيخته،شلاير ماخر،هاينه، نيچه و ديگرانى كه ديدگاه خود را نسبت به تاريخ و آراء يهود بيان كردند. 4 در واقع يهوديان سعى دارند كه در نقادى يهوديت،يهود ستيزى را از بيان آراء فردى جدا كنند. 5 آنها همچنين بر اين اعتقاد هستند كه«اسپينوزا در مجموع نه با يهوديان مخالفت داشت‏ و نه با مذهب يهود،مسئله او اقتدار كنيساى يهوديان و جزم‏هاى تحميلى از سوى آنان بود و زنگ‏هاى خطرى شد تا يهوديان به خود آيند و از زمانه و پيشرفت‏هاى جبرى آن عقب نمانند». 1 يهوديان بدون اينكه به شرح و بسط عقايد اسپينوزا بپردازند،نه سعى دارند كه از او چهره‏اى‏ اسطوره‏اى از مخالفين يهودى و يهوديت بسازند و نه وى را از هر گونه خطايى كه كرده مبرا كنند.
اسپينوزا به دليل شخصيت علمى برجسته‏اش مايه افتخار است و به لحاظ عقايد انتقاديش مايه‏ تزاحم،و آنچه تأمل افزون مى‏طلبد آن است كه چرا يهوديت با اين رويكرد با اين رويكرد دوگانه،جوابى براى‏ انتقادهاى اسپينوزا مطرح نمى‏كند.چرا دليل مخالفت او با فلسفه وابسته به مذهب ابن ميمون 2 روشن نيست؟چرا يهوديان جوابى يا توجيهى در قبال نظر مخالف اسپينوزا در مورد برگزيدگى‏ قوم يهود 3 ارائه نمى‏كنند؟گويى يهوديان اين انتقادات را قبول دارند و عليرغم رفتار اسپينوزا،با چشم پوشى و قصد و نيت خاص از آن مى‏گذرند.
«اسپينوزا مسيحى نشد.[...]ولى رفتارش هيچ گونه شباهتى با رفتار يهوديانى كه به‏ مسيحيت گرويده بودند نداشت.» 4 او«به وحى معتقد بود و هم خرد و انديشه فلسفى.ولى پاسخ‏ اين سوال را كه چرا در جامعه يهودى نماند؟بايد در تعارض طرز فكر او با طرز فكر اولياى معبد جست.با توجه به شرايطى كه اسپينوزا براى ماندنش در جامعه معبد پيشنهاد مى‏كرد،به او اجازه ماندن ندادند،بلكه به اتهام ناسزاگويى به خدا و موسى (گويا براى اينكه معتقد بود پنج‏ كتاب 5 موسى‏[عليه السلام‏]در تورات از موسى‏[عليه السلام‏]نيست) و اعمال غير قابل تحملش (به احتمال قوى‏ به سبب پيروى نكردن از قوانين مربوط به تشريفات دينى) سرزنشش كردند و دشنامش‏ دادند.» 6 شايد اين رفتار باعث شده بود كه حتى وى نسبت به يهوديان اين اعتقاد را پيدا كند كه آنها داراى سرشت شيطانى هستند و حتى مختصات خوب يهوديان نيز ناشى از سرشت شيطانى‏ آنان است.وى تأكيد مى‏كند كه وحدت يهوديان و حمايت آنان از يكديگر ناشى از نفرت آنان از همه مردم ديگر است و در نتيجه ساير مردم نيز از آنان نفرت دارند.حكومت آنان در فلسطين‏ منقرض شد،زيرا خداوند نيز از آنان نفرت داشت. 7
سال 1656 جامعه يهودى به قدرى از شيوه زندگى اسپينوزا به خشم آمد كه ديگر نتوانست او را تحمل كند.وى را تكفير كردند و در ادامه«رئيس معبد كه مورتريا 1 نام داشت به شهردارى‏ آمستردام نوشت كه عقايد اسپينوزا درباره كتاب مقدس با مذهب مسيحى نيز منافات دارد و با استناد بدين نكته خواستار تبعيد او از شهر گرديد و كليساى يكى از فرقه‏هاى مسيحى نيز اين‏ تقاضا را تاكيد كرد.«اسپينوزا»براى چند ماهى از آمستردام تبعيد شد به اوركرك رفت و در آنجا زير حمايت مقامات شهرى به سر برد.
اندكى پيش از خروجش از آمستردام،يهودى متعصبى قصد كشتنش را كرده بود و اسپينوزا با حضور ذهن و حركتى زيركانه از دست قاتل جان به در برده بود.» 2 و بنابر روايتى پس از حمله به‏ وى در پله‏هاى كنيسه،ردايى را كه با خنجر پاره شده بود همچنان مى‏پوشيد. 3 اگر چه نمى‏توان در بحث يهود ستيزى از عنوان اسپينوزا،بحثى به ميان آورد،ولى يهوديان از اين بابت با يك ظرافت برخورد مى‏كنند.آنها«مسئوليت تاريخى سوء استفاده آنتى سميتيسم را از اسپينوزا يكسره به دوش جامعه يهودى آمستردام،[به خاطر تكفيرش‏]مى‏اندازند.» 4 در حاليكه براى رد انديشه اسپينوزا،چاره‏اى به غير از آن برايشان تصور نمى‏شد.
جريان تفتيش عقايد در اسپانيا پيامدهاى ديگرى را نيز در پى داشت.مهمترين جريان كه‏ همپاى با تجديد نظر در ديدگاه‏هاى يهودى بوجود آمد،اعلام ظهور ماشيح توسط فردى به نام‏ شبتاى زوى 5 بود كه عليرغم پذيرش آن توسط جامعه يهودى آثار سوئى بر كشورهايى نهاد كه‏ يهوديان اسپانيا به آن مهاجرت كرده بودند.جريان شبتاى زوى كه در سن 22 سالگى وى شروع‏ شد-در سال 1648-سالى كه در كتاب زوهر،سال ظهور مسيحا معرفى شده و سالى كه با پايان‏ يافتن جنگ‏هاى خونين سى ساله،عهدنامه وستفالى در آن منعقد شد 6 و از آن زمان به بعد شاهد برچيده شدن امپراطورى مسيحى و ظهور دولت ملت در عرصه روابط بين الملل هستيم.
در واقع با پايان يافتن جنگ‏هاى سى ساله،ملت با ويژگى‏هاى نژادى،جايگزين امت با ويژگيهاى‏ مذهبى شد.و اين فرصت براى يهوديتى كه بيشتر بر نژاد استوار بود تا مذهب،بسيار مغتنم بود.
امپراطورى عثمانى پذيراى بسيارى از اين يهوديان بود كه نهايتا بواسطه شيطنت‏هاى مالى‏ و سياسى يهوديان حكم به پذيرش اسلام آنان،يا مرگ داده شد.و بسيارى از يهوديان،اسلام را و لو در ظاهر پذيرفتند.از اين زمان به بعد شاهد ظهور مسلمانان دروغين در امپراطورى عثمانى‏ تحت عنوان«دونمه» 1 هستيم كه نقش بسزايى در تحولات آينده اين امپراطورى داشتند. 2 يهوديت با جريان انكيزيسيون هم موانع داخلى و خارجى خود را از ميان برداشت و هم با مهاجرتى كه متعاقب آن صورت گرفت،فصل جديدى از تحولات موجود در تاريخ اين قوم را ورق‏ زد.چرا كه با مهاجرت يهوديان برخى«به فلسطين آمدند و همين امر موجب شد كه بار ديگر پاره‏اى از محافل يهودى خواب شيرين بازگشت به ارض موعود را ببينند.نخستين فريادى كه در اين راه بلند شد،از آن«داويد روبين»و شاگردش«سولومون مولوخ»بود كه در سال 1501 تا 1532 ميلادى كوشيدند يهوديان را براى مهاجرت به فلسطين متشكل كنند و از همين تاريخ، آئين يهودى،به صورت رابطه‏اى قومى در آمد كه يهوديان را از هر ملت و كشورى به سوى خود مى‏خواند.اين تحول،يكى از مقدمات ظهور صهيونيسم بود كه به زودى پرده از روى ماهيت‏ شوونيستى خود برگرفت». 3 انكيزيسيون و مهاجرت يهوديان از شبه جزيره ايبرى و هم زمانى آن با سفر كريستف كلمب‏ به آمريكا نقطه آغاز يك تحول اساسى است كه با بهانه تفتيش عقايد در اسپانيا شكل گرفت و نهايتا در قرن بيستم منجر به تمركز فعاليت سياسى و اقتصادى يهوديان در دو منطقه مهم از جهان شد.نيمى از جمعيت چهارده ميليونى يهود،در آمريكا مستقر شد و بخشى ديگر در منطقه مهم خاورميانه و اين گونه مهاجرت به شرق و غرب،اليگارشى يهود را در بسط سيطره‏ اقتصادى خود به هدف نزديك كرد.

پوگروم‏ها در روسيه‏

جمعيت فراوان يهوديان زرمدار روسيه تزارى،بستر مناسبى براى فعاليت‏هاى اقتصادى و سوداگرى‏هاى معمول در جامعه يهودى فراهم كرده بود.كه البته به لحاظ فقر اقتصادى مردم و نابسامانى روسيه،رضايت يهوديان را برآورده نمى‏كرد.ضمن آنكه فزونخواهى يهوديان نيز نهايتا منجر به محدوديت براى آنها مى‏شد.در خلال چنين اوضاعى در سال 1881 الكساندر دوم،طى‏ يك سوء قصد كشته شد و از ميان تمام متهمين،انگشت نشانه بسوى يهوديان اشاره رفت.با اين‏ حادثه،فصل جديدى از يهود ستيزى در جامعه روسيه آغاز مى‏شود كه به پوگروم 1 معروف است.
در پى اين وقايع آمارهاى ضد و نقيضى از تعداد كشته شدگان يهودى مطرح مى‏شود و متعاقب آن سياست‏هاى محدود كننده‏اى عليه آنان اتخاذ مى‏گردد.«امپراطور اين كشور در سال‏ 1882 ميلادى برنامه‏هايى را تصويب مى‏كند كه به موجب آن،يهوديان از روستاهايى كه در آنجا صاحب زمين بودند،محروم شدند و آنها را در شهر و مراكز معينى محدود كردند.اين دگرگونى‏ سبب شد،بسيارى از فعاليت‏هاى يهوديان در زمينه بازرگانى و صنعتى با مشكل مواجه شوند.» 2 محله‏هاى مورد نظر براى سكونت يهوديان همچون گتو در اروپا بود كه‏Paleناميده مى‏شد.
الكساندر سوم يهوديان را از مشاغل قضائى و حق رأى و انتخابات مجلس محلى محروم ساخت‏ همچنين قانونى گذراند كه يهوديان را از اختيار نام‏هاى مسيحى منع مى‏كرد. 3 تاكنون با تمام تفاصيل مذكور كه در منابع تاريخى يافت مى‏شود،هرگز به اين سؤال جواب‏ داده نشد كه بر چه اساسى و چه مدركى يهوديان عامل قتل و الكساندر دوم بوده‏اند؟و آيا اصلا پوگروم‏ها آن حد و اندازه‏اى كه تبليغ كرده‏اند،كشته يهودى در بر داشته است؟ صرف نظر از موارد مذكور،پيامد مهم پوگروم‏ها در روسيه كه بعدها در اوايل قرن و نيز هم زمان‏ با جنگ اول در روسيه تكرار شد،مهاجرت يهود به سرزمينى بهتر بود كه اتفاقا به سفارش مؤكد بزرگانى از قوم يهود،هم چون ليليان بلوم صورت مى‏گرفت.يكى از اين سرزمين‏ها فلسطين بود كه در آن زمان رقم مهاجرين به آن سه هزار نفر برآورد شده است. 4 سرزمين اصلى براى مهاجرت‏ يهوديان در آن زمان،اروپاى غربى و به ويژه آمريكا بود.بر اساس آمارهاى موجود 5 بين سال‏هاى‏ 1881 و آغاز جنگ اول جهانى در سال 1914 تقريبا دو ميليون نفر در ايالات متحده،بيش از سيصد و پنجاه هزار نفر در اروپاى غربى،دويست هزار نفر در بريتانيا و چهل هزار نفر در آفريقاى‏ جنوبى و صد و پانزده هزار نفر در آرژانتين و صد هزار نفر در كانادا ساكن شدند.
سازماندهى اين مهاجرت با اين گستردگى و پراكندگى را سازمان‏هاى صهيونيستى«از جمله‏ 372 مورد در روسيه،260 مورد در مجارستان و 3 مورد در فرانسه و 6 مورد در آمريكا» 1 بر عهده‏ داشتند.در اين ميان مهاجرت به آمريكا از رونق خاصى برخوردار بود.
رهبران يهود متقاعد شدند كه بايد وسايل مهاجرت بآمريكا را فراهم كنند.لذا دست‏ بكار تشكيلات مفصلى شدند،تا مهاجرين براحتى رهسپار آمريكا شوند[...]خوراك‏ و مايحتاج مورد لزوم براى اشخاص مذهبى و متعصب از هر جهت فراهم گرديد خوراكيهاى«كاشر»[...]حلال مهيا و طومارهاى تورات را در لفافه‏هاى ابريشمين‏ ضد آب پيچيدند و كتاب‏هاى دعا[...]مخصوص اين مسافرت چاپ گرديد و در دسترس مسافرين گذاشته شد. 2 گويى پوگروم‏ها بايد اتفاق مى‏افتاد تا اين برنامه‏ها محقق شود.
اين جابجايى وسيع جمعيتى يهوديان پيش از اين در تفتيش عقايد نيز صورت گرفت.در واقع شايد هيچ بهانه‏اى بهتر از آن يافت نمى‏شد كه يهوديان به بهانه محدوديت‏هاى عمده و كشتارهاى مشكوك،سرزمينى جديد،براى منافع و تكاپوهاى مالى خود فتح كنند.
در اواخر قرن نوزدهم،آمريكا زمينه بارور نمودن بيش از انتظار يهوديان را فراهم نمود و بدين وسيله يك چنين مهاجرت وسيعى صورت گرفت.آبا ابان صراحتا اذعان مى‏كند: يهودى‏هاى روسيه شروع به مهاجرت دسته جمعى كردند سالهاى 1882-1881 در تاريخ مهاجرت كليميهاى روسيه به كشورهاى آمريكا و بوجود آمدن مراكز وسيع‏ يهودى نشين در نيمه غربى دنيا مشخص و معلوم است.عده‏اى از اين مهاجرين نيز بطرف سرزمينهاى آباء و اجدادى‏[!]خود رو آورده،اساس كشور آينده اسرائيل را پايه گذارى كردند.عده‏اى نيز بطرف غرب بانگلستان و متصرفات آن بخصوص‏ آفريقاى جنوبى رفتند. 3 يهوديان همواره بدنبال تقويت اين نظر غالب هستند كه دشوارى‏هاى زندگى در روسيه، عامل اصلى مهاجرت آنان بوده است و شايد در آن زمان حربه‏اى بهتر از اين براى پوشش‏ سودجويى خود در مناطق مساعد جهان،نيافتند.
نقشى كه شخصيت‏هاى برجسته يهودى در خلال پوگروم‏ها و پس از آن در ضرورت حل‏ مسئله يهود ايفا كردند،جاى بسى تأمل در پيدايى اين پديده در جامعه يهودى زده روسيه آن‏ دوران داشت.
لئو پينسكر[...]،پزشك يهودى اهل اودسا در كتابش به نام«در راه آزادى خويش» 1 [به بهانه بروز اين وقايع‏]مسأله را اين گونه مطرح مى‏كند كه در هر جا يهوديان در اقليت هستند،فشارها و محدوديت‏هايى كه بر آنان اعمال مى‏شده است،در حد اعلى خود بوده است و اين مهم به ناچار آنان را وادار مى‏سازد،تا در پى ايجاد وطنى‏ و سرزمينى از آن خويش باشند. 2 و يا در جاى ديگر به منظور حداكثر بهره گيرى از اين وقايع عنوان مى‏كند«تا زمانى كه‏ يهوديان براى خود موطن ملى نداشته باشند،يهود-ستيزى پايان نخواهد يافت.» 3 بديهى است كه صهيونيسم با طرح اين چنينى از جريان يهودستيزى توانست در تشكيل‏ پايه‏هاى جمعيتى حكومت خود،مهاجرينى را از كانون‏هاى مهم تمركز يهوديان دنيا از جمله‏ روسيه به سرزمين فلسطين رهسپار نمايد.
حتى اكنون هم پس از سال‏ها از تأسيس رژيم صهيونيستى،جماعت يهوديان روسى تبار كه‏ در اسرائيل حزبى به رهبرى ناتان شارنسكى 4 با نام اسرائيل با آليا 5 براى خود بنيان نهاده‏اند، همواره در حال افزايش هستند كه البته به تقويت مواضع آنان در اين رژيم كمك نموده است.
به عنوان مثال طى 6 ماهه اول سال 1999،تعداد 7933 يهودى روسيه،راهى اسرائيل شده‏اند كه 116%افزايش را نسبت به زمان مشابه در سال گذشته آن،نشان مى‏دهد. 6 در واقع محققان‏ اين افزايش مهاجرت از روسيه را كه تا پيش از انتفاضه الاقصى در حال اوجگيرى بود،ناشى از افزايش يهود ستيزى در روسيه مى‏دانستند.مؤيد اين مطالب گزارش آژانس يهود در 5 اوت‏ 2001 مى‏باشد كه در آن يك گروه سازمان يافته در آمريكا كه كار خود را بر روى يهوديان اتحاد جماهير شوروى سابق متمركز كرده است،از نامه 98 تن از سناتورهاى ايالات متحده به ولاديمير پوتين،رئيس جمهور روسيه تقدير و ستايش كرد.اين نامه از افزايش يهود ستيزى در روسيه ابراز نگرانى كرده و همچنين به تعهد آمريكا مبنى بر رعايت حقوق اقليت‏ها و آزادى مذهب به عنوان‏ يك مسئله غير قابل انفكاك در روابط دو جانبه،بين آن كشور و روسيه،تأكيد نموده است.» 1 اين‏ نظر زمانى قوت مى‏گيرد كه شعبه‏هاى محلى حزب كمونيست در تظاهرات اخير خود در اعتراض‏ به قانون ارضى جديد،پوسترهاى يهود ستيزى حمل كردند كه در آن جهودها به پول پرست بودن‏ متهم شده‏اند. 2 صرف نظر از اين سؤال كه آيا مى‏شود،در روسيه رهيده از كمونيزم و شيفته ليبراليسم باز هم‏ يهود ستيزى وجود داشته باشد؟به اين نكته بايد توجه كرد كه روسيه از جمله كشورهايى است كه‏ حضور طولانى مدت يهوديان در اين كشور نابسامانى‏هاى فراوانى را براى مردم فراهم نموده‏ است و زمينه يك اقدام اساسى در بطن جامعه همچون آتشى زير خاكستر نهفته است.

قضيه دريفوس‏

آبا ابان از حسادت هميشگى فرانسويان به يهوديان ياد مى‏كند. 3 دليل اين حسادت معلوم‏ نيست و اينكه چرا فرانسويان به آن شهره هستند ولى اين نظر،بهانه خوبى براى پيدايى قضيه‏اى‏ به نام دريفوس بوده است.
جريان از آنجا آغاز شد كه يك سروان يهودى فرانسوى به نام آلفرد دريفوس كه در قسمت‏ توپخانه ارتش خدمت مى‏كرد،در سال 1894 متهم به جاسوسى براى آلمان مى‏شود و محاكمه‏ شده و محكوم به حبس ابد مى‏گردد.عده‏اى از يهودى‏ها به دفاع از دريفوس،اتهام جاسوسى او را رد مى‏كنند و كسانى بر خيانت دريفوس و ديگر يهودى‏ها اصرار مى‏نمايند.اين قضيه،آشفتگى و بلواى سياسى بسيارى را در محافل حقوقى،روشنفكرى،نظامى و حكومتى فرانسه ايجاد مى‏كند كه نهايتا منجر به تبرئه دريفوس در سال 1906،يعنى 12 سال پس از شروع آن مى‏شود.
اين جريان،آثار عديده‏اى بر جامعه سياسى فرانسه نهاد و منجر به تحولات مهمى در بدنه‏ سياسى و نظامى اين كشور شد 4 كه پرداختن به جزئيات آن ما را از هدف اين مقال باز مى‏دارد.
آنچه مد نظر اين قلم است،بررسى پيامدهاى ناشى از اين قضيه به عنوان يك پديده يهود ستيزانه‏ براى جنبش ملى يهود يا صهيونيسم است كه ما به عنوان دلايل سياسى از پيدايى يهود ستيزى‏ بدنبال تحقيق در مورد آن هستيم.
واقعه دريفوس بنا بر عقيده بسيارى از متفكرين يهودى تنها از اين بابت بوجود آمد كه‏ دريفوس يك يهودى بود. 1 در غير اينصورت دليلى وجود نداشت كه يك محاكمه براى يك جرم‏ جاسوسى،با اين تبعات مواجه شود.اما در خصوص دريفوس،زمينه‏ها و پيامدها متفاوت است و يا حداقل نتيجه آن بسيار قابل تأمل است.
صهيونيسم،با تمام زمينه‏هاى از پيش فراهم شده،تنها سه سال از گذشت محاكمه اوليه‏ دريفوس،نمود عينى در كنفرانس بال سوئيس مى‏يابد.و در اين ميان فردى به نام تئودر هرتصل، يك روزنامه نگار گمنام در اطريش 2 ،به رهبرى يك جريان مهم جهانى در سوئيس تبديل‏ مى‏شود.اگر به ابعاد،اهميت و ويژگى‏هاى كنفرانس بال توجه كنيم،درخواهيم يافت كه قضيه‏ دريفوس نه تنها نقطه آغاز يك برنامه هدفمند است،بلكه زنگ هشدارى به تمام دنيا براى اعلام‏ يك فعاليت و جريان قديمى است كه بايد در 1897 علنى شود.اگر هفت سال پس از آن هرتصل‏ در سال 1904 بميرد و يا در 1906،دريفوس تبرئه شود،تغييرى در اين پروسه طولانى ايجاد نمى‏كند.اينها عناصرى از يك برنامه هستند كه توسط طراحان اصلى آن در جريان است.
واقعه 12 ساله دريفوس كه هم زمانى معنى دارى با برپايى اولين كنگره صهيونيست‏ها در بال‏ سوئيس داشت،جرقه‏اى بود كه جنبش ملى يهود از بطن آن متولد شد و اگر تا پيش از اين، ضرورت‏هايى در باب تشكيل دولت يهود از سوى بزرگان يهودى مطرح مى‏شد،با وقوع جريان‏ دريفوس،هرتصل انگيزه لازم براى علنى كردن اين خواست درونى را با توجه به فضاى‏ ايجاد شده،پيدا كرد.وى در يكى از اظهاراتش قضيه دريفوس را عامل اصلى پيوستن خود به‏ نهضت صهيونيست عنوان مى‏كند.در واقع وى به هنگام رويت اين واقعه (به اصطلاح) تكان دهنده،به عنوان خبرنگار يك روزنامه در پاريس به سر مى‏برده است. 3 عده‏اى معتقدند كه:قضيه دريفوس تأثير بسيار زيادى بر احساسات يهود ستيزانه نهاد و بر ضد روند ادغام يهوديان مؤثر بود و تئودر هرتصل كه پوشش خبرى محاكمه دريفوس را بر عهده‏ داشت،اولين بار به فكر يافتن خانه‏اى براى يهوديان افتاد. 4 چرا كه هرتصل معتقد بود اولا يهوديان در سراسر جهان،در هر كشورى كه ساكن هستند،ملت واحدى را تشكيل مى‏دهند.
ثانيا آنها در هر زمان و مكانى مورد شكنجه و آزار بوده‏اند و ثالثا آنها قابل تشابه و يا تحليل در مللى‏ كه در ميان آنها زندگى مى‏كنند،نيستند.و اين خود دليل مسلمى بر تمام احساسات ضد يهود و نژاد پرستانه است. 1 تئودر هرتصل در سال 1896،يعنى دو سال پس از محاكمه دريفوس،كتاب«دولت يهود» 2 را به نگارش در آورد.در مقدمه اين كتاب هرتصل اعلام كرد: كه انديشه‏هاى او در اين كتاب،يعنى تأسيس دولت يهود،تازه‏گى ندارد.هيجانات و التهاباتى كه ناشى از انديشه‏هاى ضد سامى مى‏باشد،ضرورت و فوريت برپايى چنين‏ مهمى را در اسرع وقت در دستور كار قرار داده است. 3 وى در ادامه مى‏افزايد: واقعيت نشأت گرفته از ابزار قدرت،اين امر را به ثبوت رسانده است كه يهوديان هرگز نخواهند توانست در بطن ملل ديگر تحليل روند و با آنان يكسان و يكسو شوند.
يهوديان هر گاه به صورت جمعيت‏هايى هر چند نامحدود و حتى انبوه هم در كنار يكديگر جمع مى‏شده‏اند،باز هم در معرض خطر و نابودى فيزيكى توسط ملل ديگر قرار مى‏گرفته‏اند[...]هرتسل مى‏خواهد يهوديان خود،سرورى و سيادت حكومت‏ خويش را در سرزمينى محدود و در چارچوبى كه نيازهاى مليشان را برآورده سازد برعهده گيرند. 4 علاوه بر پيامدهاى مشخص قضيه دريفوس در ايجاد صهيونيسم،اين جريان منجر به ايجاد يك مهاجرت جديد از اروپا نيز شد كه جمعيتى بالغ بر سه ميليون يهودى به سوى بريتانيا،كانادا، استراليا،آفريقاى جنوبى رهسپار شدند.در اين زمان،مهاجرت به آمريكا و فلسطين،باز هم در اولويت بود 5 كه خود حكايت از جريانى هدفمند مى‏كند.
قضيه دريفوس در فرانسه،تحولات سياسى ويژه‏اى را نيز عليه جمهورى خواهان به راه‏ انداخت و افرادى همچون«ادوارد درومونت» 6 كه از اعضاى فعال محافظه‏كار بودند،براى جلب‏ طرفدار بيشتر به جريان ضديهودى پيوستند.وى در كتاب خود تحت عنوان«فرانسه جهود» 1 كوشيده بود كه با دستمايه‏هاى حقيقى از رفتار و اعتقادات يهوديان آنها را مسبب خرابى اوضاع‏ اقتصادى و فساد اخلاقى در فرانسه معرفى كند.گر چه عده يهودى‏ها نسبت به كل جمعيت‏ فرانسه بيش از يك ربع يك درصد نبود.درومونت معتقد بود كه نصف ثروت فرانسه را همين عده‏ معدود مالك شده‏اند.پيشنهاد او اين بود كه از يهودى‏هاى فرانسه سلب مالكيت شود،چون‏ معتقد بود كه همه ثروت كليمى‏ها از راه‏هاى نامشروع فراهم شده است.وى همچنين اظهار مى‏كرد كه يهودى‏ها و فراماسون‏ها با هم توطئه‏اى ترتيب داده‏اند تا مسيحيت را ضايع و خراب‏ كرده كنترل مردم را به دست گيرند.درومونت با چاپ 140 ميليون نسخه از اين كتاب (به‏ زبان‏هاى گوناگون در سراسر جهان) شهرت خاصى در ميان مردم فرانسه به دست آورد. 2 صرف نظر از درستى يا نادرستى اظهارات درومونت بايد اعتراف كرد كه اين كتاب‏ دستمايه‏اى شد تا فرانسويان سال‏ها بعد با تمسك به آن رفتارى يهود ستيزانه در پيش گيرند كه‏ نمونه بارز آن را مى‏توان در حكومت ويشى 3 آشكارا مشاهده كرد؛آن هنگام كه با روى كار آمدن‏ حزب نازى در آلمان اين جمله در افواه پخش شد:«آنچه را درومونت بمردم پيشنهاد كرد هيتلر انجامش داد.» 4 حكومت ويشى آخرين پايگاه مهم يهودستيزى در فرانسه بود كه البته در پيدايى و پيامدهاى رفتار يهود ستيزانه آن شباهت‏هاى ويژه‏اى با رفتار نازى‏ها و تبليغات مربوط به آن‏ وجود دارد.و حتى بعضى از محققين بر اين اعتقاد هستند كه«رژيم مارشال پتن 5 فراتر از احكام‏ اشغالگران نازى،خود مبدع قوانين ضد يهودى بود كه در زمان خود سياست فراترى از[...] سختگيرى‏هاى رايش سوم محسوب مى‏شد.» 6 تا جايى كه مدعى هستند: [حكومت‏]ويشى قبل از صدور فرمانى از سوى آلمانها شروع به نشانه روى عليه‏ يهوديان كرد.تنها دو ماه پس از متاركه جنگ،حكومت ويشى قانون مجازات حمله‏ عليه گروههاى مذهبى و نژادى را ملغى اعلام كرد و در اكتبر 1940 اولين قانون‏
اختصاصى ضد يهودى به تصويب رسيد.در اين قانون يهوديان از احراز هر گونه شغل‏ دولتى،موقعيت‏هاى تدريس،نيروهاى نظامى منع شدند،همچنين تعداد زيادى از يهوديان در مشاغل ديگر نيز دچار محدوديت شدند.اين قانون بر اساس تئورى‏ نازى‏ها،يهود را به عنوان بخشى از خاندان بزرگ يهود مى‏داند.اين بدين معناست كه‏ يك شخص يهودى تبار كه والدينش به مذهب كاتوليك گرويده باشند و يا خودش‏ كاتوليك شده باشد،هنوز به عنوان يك يهودى مطرح است.به معناى ديگر اين قانون‏ يهوديان را به عنوان يكى از اعضاء نژاد ديگر به رسميت مى‏شناسد و نه از يك مذهب‏ ديگر. 1 متعاقب تصويب چنين قانونى«در مارس 1941 حكومت ويشى يك سازمان ويژه دولتى را كه مربوط به امور يهوديان بود تأسيس كرد[...]و در ژانويه دستور داد كه تمام مايملك يهوديان‏ [هم چون مشاغل‏]بايد به آريائى‏ها تعلق گيرد و يا به غير يهوديان منتقل شود.» 2 در خصوص صحت و سقم آنچه به حكومت ويشى نسبت داده شده و مى‏شود يقينا اسناد متقن و محكم گوياى حقايق خواهد بود كه البته طرف پيروز در استفاده از آنها،مصلحت و نفع‏ خود را در نظر مى‏گيرد.نكته قابل ذكر در اين ميان،آن است كه زمينه مساعد در فرانسه براى‏ طرح اين مباحث،مورد سوء استفاده تبليغاتى يهوديان قرار گرفت و با تحريف وقايع از حكومت‏ ويشى به رياست مارشال پتن تصويرى ارائه كرد كه خوشايند هيچ كس نيست.
پس از 50 سال از جنگ دوم جهانى،يهوديان و صهيونيست‏ها موقعيتى در فرانسه دارند كه‏ بعضا با تعدى نسبت به حقوق ديگران ايجاد شده است و تنفرى را ايجاد كرده است كه ما پيش از اين به عنوان دلايل عقيدتى و رفتارى يهود ستيزى بر شمرديم.شايد اين جمله بزرگ شده در مجله لوپوئن،منظور اين نوشتار را به گونه‏اى شفاف‏تر،بيان كند كه آيا با اين اظهارات صريح باز مى‏توان از عوامل حقيقى يهود ستيزى به سادگى گذشت و احساسات يهود ستيزانه را مهار نمود؟ «ما همه عامل موساد هستيم»؛«اين جمله از سوى كميته همكارى براى آزادى يهوديان‏ متهم به جاسوسى در ايران به شكل ناشيانه‏اى برگزيده شده است.اين عنوان در حقيقت تقليد احمقانه‏اى است از شعار ما همه يهوديان آلمانى هستيم»كه به وسيله رهبر شورش‏هاى‏ دانشجويى ماه مه 1968 ارائه شده بود. 3
حقيقت آن است كه«يهود ستيزى در فرانسه طى ده سال گذشته دچار تحول زيادى شده‏ است.نفرت از يهوديان در ميان نسلهاى جوان بسيار محسوس است.مدارس ابتدايى و راهنمايى‏ و دبيرستان‏ها و دانشگاه‏ها را به يكسان فرا گرفته است و به ويژه در حومه شهرهاى بزرگ در حال‏ گسترش است.يهودى ستيزان امروز اغلب هنگام صحبت از يهوديان واژه يهودى را با معكوس‏ كردن سجاها آن وارونه مى‏خوانند:فيوژ؛به جاى ژويف‏[كه در زبان فرانسه به معناى يهود است‏].
آنها خود را آنتى فيوژ مى‏خوانند.» 1 و به همين دليل«جمله از يهوديان خوشم نمى‏آيد،جمله‏اى‏ است كه تمام يهوديان فرانسوى زير بيست و پنج سال،آنرا شنيده‏اند.» 2 و اين مصداق واقعى از عملكرد يهود در فرانسه است كه حتى به عنوان يك مستمسك صهيونيستى مورد سوء استفاده‏ نيز خواهد بود.
منبع:باشگاه مطالعاتي تحقيقاتي صهيونيسم

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله


نسخه چاپی