شرايط سياسي - اجتماعي دوران امام هادي (عليه السلام)
شرايط سياسي - اجتماعي دوران امام هادي (عليه السلام)
شرايط سياسي - اجتماعي دوران امام هادي (عليه السلام)

دوران امامت امام هادي عليه السلام از نظر سياسي - اجتماعي از ويژگي هاي زير برخوردار بود.

1- بي کفايتي زمامداران عباسي

دستگاه خلافت عباسي بر اثر غفلت زمامداران اين دوره، از اداره امور کشور و استيلاي ترکان خشن، ماجراجو و سلطه طلب بر سرنوشت جامعه اسلامي از نظر قدرت سياسي رو به ضعف نهاده بود.
حکومت عباسي - در پي آن همه قدرت و شوکتي که در دوران منصور، هارون و مأمون به دست آورده بود - در اين دوره چنان دچار سستي و ناتواني شده و حاکمان آن، اسير و بازيچه دست ترکان گشته بودند که از خود هيچ اختياري نداشتند. شاعري وضعيت اسفبار معتز يکي از خلفاي اين دوره را چنين توصيف مي کند.
خليفه في قفص بين وصيف و بغا++
يقول ما قالا له کما يقول الببغاء(1)
خليفه در قفسي بين وصيف و بغا زنداني است و طوطي وار آنچه آنان مي گويند مي گويد.
روي همين جهت در دوران امامت امام هادي عليه السلام بجز معتصم پنج نفر از همين قماش خليفگان بر مسند خلافت نشانده شده و پس از چند صباحي برکنار مي گشتند.

2- گسترش فساد اخلاقي و مالي در دستگاه خلافت

خوشگذراني، ميگساري و آوازه خواني از ويژگي هاي دستگاه خلافت زمامداران دوره دوم عباسي است. خلفا به جاي رسيدگي به کار مردم و اداره امور کشور، وقت خود را به عياشي و بزم هاي آنچناني مي گذراندند. سيوطي مي نويسد:
متوکل غرق در شهوات و باده گساري بود. وي در حرمسراي خود چهار هزار کنيز داشت.(2)
کناره گيري خلفا از امور حکومتي و سپردن زمام امور کشور به ترکان بي کفايت و بيگانه از امور سياسي و اداري، موجب از هم گسيختگي نظام مديريتي کشور پهناور اسلامي و گسترش فساد اداري و مالي در تمامي زواياي حکومت شد.
از بارزترين نمودهاي اين فساد از بين رفتن روحيه تعهد و مسؤوليت پذيري کارگزاران و رواج بازار رشوه و اختلاس اموال عمومي در ميان کارمندان دولت بود. بگونه اي که پست ها نه بر مبناي لياقت و کارداني افراد که بر پايه مقدار پول و رشوه اي که پرداخت مي کردند به آنان واگذار مي شد.

3- بروز آشوب ها و فتنه ها در قلمرو اسلامي

در دوران امامت امام هادي عليه السلام قلمرو خلافت اسلامي پس از يک آرامش نسبي در اواخر دوران مأمون، صحنه ي درگيري، آشوب ها و جنبش هاي مسلحانه گروه هاي مختلف با انگيزه هاي گوناگون بود. برخوردهاي اعتقادي و مناقشات علمي دوران مأمون در اين دوره جاي خود را به تحريکات سياسي و برخوردهاي نظامي داده بود. علت اساسي آن تبديل دستگاه خلافت به سلطنت بود که پادشاهي آن را نظاميان ترک برعهده داشتند و خلفا تنها ابزار اعمال سياست هاي آنان بودند. در چنين شرايط طبيعي بود که مخالفان حکومت به راه حل نظامي روي آورند.
اين آشوب ها در بيشتر مناطق بويژه بغداد، اندلس، فارس، طبرستان، ماوراء النهر، شام و ... به چشم مي خورد.
نتايج زيانبار اين کشمکش ها در درون جامعه اسلامي دامنگير توده هاي مردم مي شد که راه به جايي نداشتند. آنان، هم از ناحيه حکومت و عوامل ستمگر و سنگدل آن همچون «ابن زيات» و «ابن خصيب»(3) تحت فشار و آزار بودند و هم از ناحيه گروه هاي شورشگر. تنها راه نجات مردم از اين تنگنا روي آوردن به مکتب اهل بيت عليهم السلام و پناه بردن به دامن پيشواي دلسوز امت؛ حضرت هادي عليه السلام بود.

4- گسترش نهضت هاي علويان

گسترش نهضت هاي علويان در مناطق مختلف کشور اسلامي از ديگر ويژگي هاي اين دوره است. عامل اساسي آن بر سر کار آمدن نظاميان ترک و نيز خلفاي ستمگري همچون متوکل بود.
اين دوره از تاريخ اسلام شاهد حدود بيست جنبش از سوي علويان است که ازآن جمله مي توان از نهضت محمد بن قاسم، محمد بن صالح، يحيي بن عمر، حسن بن زيد، حسن بن محمد و اسماعيل بنيوسف نام برد.(4)
اين مبارزان علوي در جاي جاي قلمرو اسلامي از مرو، طالقان، طبرستان، ري و همدان گرفته تا کوفه، مدينه و مکه، پرچم قيام عليه ستمگران عباسي برافراشتند و مردم را به کتاب خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و اله فراخواندند.
شعار علويان «الرضا من آل محمد» بود. آنان با طرح اين شعار هرچند براي رهبري نهضت فرد خاصي را معرفي نمي کردند؛ چون اين کار موجب حساس شدن حکومت نسبت به او مي شد؛ ولي در عمل، نهضت خود را به سمت پذيرش رهبري شايسته ترين عنصر اين خاندان که در آن عصر در وجود امام هادي عليه السلام خلاصه مي شد جهت مي دادند.

امام هادي عليه السلام در مدينه

خلفاي عباسي معاصر امام بويژه متوکل هرچند با در پيش گرفتن سياست رعب و کشتار، قلمرو اسلامي را براي مخالفان بويژه پيروان اهل بيت عليهم السلام ناامن کرده بود؛ بدان حد که کسي جرأت نداشت خود را شيعه معرفي کند؛ ليکن در مقابل، امام هادي عليه السلام نيز به عنوان پيشواي قوي ترين و اصيل ترين جبهه مخالف، با فعاليت هاي فرهنگي و سياسي گسترده و جهت دار و تشکل دادن به مبارزه علويان و رهبري آنان، خواب را از چشم طاغوت زمان ربوده و مدينه را به پايگاه مبارزه عليه دستگاه خلافت عباسي و کانون خطري براي موجوديت آن تبديل کرده بود.
امام هادي عليه السلام با استفاده از ضعف وآشفتگي اوضاع سياسي، به تبيين و گسترش مباني اعتقادي و فرهنگي اسلام، رهبري و هدايت امت مسلمان همت گمارد و شيعيان را - که در آن زمان تعدادشان رو به فزوني بود - از سرچشمه زلال دانش امامت و فرهنگ ناب، سيراب کرد.
امام هادي عليه السلام در مدينه موقعيت ممتازي داشت و در واقع دولتي در مقابل دولت عباسي تشکيل داده بود. دانش پژوهان و حق جويان از هر سو به محضرش روي مي آوردند. شيعيان نيز از نقاط مختلف بويژه ايران، عراق و مصر به صورت حضوري يا از طريق نوشتن نامه، مسائلشان را مطرح کرده از آن گرامي رهنمود مي گرفتند. وکلاي امام نيز در ميان مردم پراکنده بودند و از نزديک با آنان ارتباط داشتند.
البته برنامه ريزي ها و تصميم گيري هاي مهم و کارهاي اساسي بويژه در زمينه مسائل تشکيلاتي، پنهاني و دور از چشم دولتمردان و عوامل اطلاعاتي انجام مي گرفت و اصل «تقيه» در مسائل حياتي، همواره مورد توجه امام و پيروان خاص وي بود و همين مسأله موجب شده که خدمات و فعاليت هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي امام هادي عليه السلام در مدينه در متون تاريخي به طور تفصيل منعکس نشود. ولي از شواهد و قراين تاريخي و گفتگوهاي آن حضرت با افراد از قبيل: ارتباط مداوم دانش پژوهان با آن حضرت، گزارش والي مدينه از فعاليت هاي امام به متوکل، اقدام سريع نسبت به احضار آن گرامي به سامرا اظهارات «يزداد» پزشک درباري - مبني بر اينکه متوکل از آن بيم داشت که اگر امام در مدينه بماند، مردم بويژه چهره هاي سرشاس به وي گرايش پيدا کرده، در نتيجه حکومت از دست عباسيان بيرون رود(5) - آگاه ساختن افراد از بعضي جريانات سياسي، (6) ديدار امام با بعضي از چهره هاي برجسته نظامي حکومت(7) و ... مي توان به ابعاد و گستره فعاليت هاي آن حضرت پي برد.
فعاليت هاي آشکار و پنهان ياد شده، مزدوران عباسي در مدينه را به وحشت انداخت و آنان را بر آن داشت تا عليه آن حضرت نزد متوکل سعايت کنند و از او بخواهند هرچه سريع تر امام را از مدينه تبعيد کند.
از گفته مسعودي برمي آيد که گزارشگران، افراد زيادي بودند. وي پس از نقل گزارش «بريحه» به متوکل مي افزايد نامه هاي ديگري نيز قريب به مضمون نامه بريحه براي متوکل فرستاده شد.(8) علاوه بر آن که در منابع تاريخي از دو فرد مختلف با دو عنوان به عنوان گزارشگر نام برده شده است: بريحه، متصدي امر نماز در مکه و مدينه(9) و عبدالله بن محمد، متصدي اقامه نماز و امور نظامي در مدينه.(10)
مسعودي محتواي گزارش بريحه به متوکل را چنين نقل کرده است:
اگر تو را به حرمين نيازي هست علي بن محمد را از اين دو شهر اخراج کن؛ زيرا او مردم را به سوي خود خوانده است و گروه زيادي دعوتش را پذيرفته اند.(11)
امام هادي عليه السلام با آگاهي از اين توطئه، نامه اي به متوکل نوشت و ضن يادآوري آزارهاي والي مدينه نسبت به خود، گزارش هاي او را دروغين خواند و خود را از نسبت هاي داده شده بري دانست.(12)
متوکل هرچند در ظاهر به نامه امام هادي عليه السلام ترتيب اثر داد و براي جلب نظر آن حضرت، والي مدينه را عزل و فرد ديگري را به جاي او منصوب کرد؛ ولي تصميم گرفت امام را از مدينه به سامرا منتقل کند تا بتواند او را بيشتر کنترل نمايد. بدين منظور يحيي بن هرثمه را با نامه اي براي حضرت به مدينه فرستاد تا امام را به سامرا بياورد.(13)
مردم مدينه با آگاهي از تصميم خليفه در برابر آن واکنش نشان دادند و با ضجه و ناله، مراتب اعتراضي خود را ابراز داشتند. با اين حال هرثمه مأموريت خود را انجام داد.(14)

امام هادي عليه السلام در سامرا

امام هادي عليه السلام با آن که از محبوبيت مردمي برخوردار بود، مخالفت علني با خواست متوکل را مصلحت نديده همان سياست مبارزه منفي پدر و جد بزرگوارش را دنبال کرد. مخالفت آن حضرت با درخواست متوکل - با توجه به مضمون نامه اي که پيش از اين براي او نوشته بود - به معناي تأييد اتهامي بود که والي مدينه به وي نسبت داده بود. علاوه بر اين، شرايط مخالفت و موضع گيري حاد عليه حکومت از جمله در اختيار داشتن نيروي انساني مؤمن و وفادار به آرمان هاي امامت - در حدي که براي رويارويي با جنايتکاري مثل متوکل و اداره حکومت پس از آن بتوان به آن اعتماد کرد - براي پيشواي دهم فراهم نبود و چنانچه با شرايط موجود عليه طاغوت زمان قيام مي کرد نه تنها به اهداف مورد نظر نمي رسيد که چه بسا خود و يارانش از بين مي رفتند، يا حداقل، جبهه حق به رهبري آن گرامي ناتوان شده از هم فرو مي پاشيد. با اين حال، امام عليه السلام ناخشنودي خود را از سفر به سامرا و اجباري بودن آن را به بعضي افراد گوشزد کرد.(15)
امام هادي عليه السلام سه روز پس از دريافت نامه متوکل در سال 234 هجري، همراه فرزند خردسالش امام حسن عليه السلام و ديگر اعضاي خانواده مدينه را به مقصد سامرا ترک کرد.
پيشواي دهم هنگام ورود به سامرا به دستور متوکل در کاروانسراي نامناسبي که به «خان الصعاليک» معروف بود فرود آمد و پس از يک روز به منزلي که در محله «عسکر» براي آن حضرت در نظر گرفته شده بود، منتقل شد. به همين جهت به آن گرامي «عسکري» مي گفتند.

تلاش هاي مذبوحانه

با انتقال پيشواي دهم به سامرا تلاش ها و توطئه هاي متوکل بر ضد آن حضرت نيز آغاز شد. مهم ترين اين تلاش ها عبارتند از:
1- ايجاد محدوديت براي امام و جلوگيري شيعيان از ارتباط با آن حضرت. خانه اي که براي امام در نظر گرفته شده بود در حقيقت حکم زندان را داشت، چه آن که از سوي متوکل جاسوساني تحت عنوان دربان و خدمتکار بر آن حضرت گمارده شده بود. آنان تمامي ديدارها و ارتباط هاي پيشواي شيعيان را زير نظر داشته به رده هاي بالاتر گزارش مي دادند و مانع آمد و شد شيعيان به منزل آن گرامي مي شدند.
2- احضار امام در دل شب به کاخ سلطنتي و دعوت او به مجلس شراب و عيش و نوش خليفه و حتي تعارف شراب آن حضرت! بهانه اين احضار نگهداري اسلحه و نوشته جات و اموال و اشياي ديگري بود که به زعم خليفه شيعيان از قم براي وي فرستاده بوده و خبرچينان به متوکل گزارش کرده بودند. مأموران متوکل منزل امام را تفتيش کردند ولي چيزي نيافتند.(16)
3- توهين و تحقير امام: متوکل با گستاخي، پيشواي معصوم شيعيان را به شرابخواري متهم کرد،(17) و نيز در موضع گيري ها و برخوردهايش سعي داشت آن حضرت را تحقير کرده همچون بقيه افراد، يک فرد عادي قلمداد نمايد و از امام مي خواست که همراه ديگران در مقابل او پياده رژه برود(18) و حتي گاهي دستور مي داد مزدورانش به وي ناسزا بگويند.(19)
4- به زندان افکندن امام و ايجاد رعب و وحشت نسبت به آن حضرت در زندان، با کندن قبر در پيش روي آن گرامي.(20)
5- متهم کردن امام به موضع گيري عليه شيخين و تفسير و تطبيق آيات 27 و 28 سوره فرقان بر آنان.(21)
6- تصميم به کشتن امام و وادار کردن چند نفر براي اجراي اين مأموريت.(22)
با تدبيرها و موضع گيري هاي بجا و حساب شده امام هادي عليه السلام تمامي توطئه هاي متوکل نقش بر آب شد و امام همه آن ها را خنثي کرد و متوکل را بيچاره و درمانده ساخت؛ بگونه اي که وي ناچار شد به شکست و استيصال خود در برابر امام اعتراف کند.(23)

تلاش هاي امام هادي عليه السلام

پيشواي دهم پس از انتقال به سامرا برغم آن که تحت مراقبت شديد حکومت قرار داشت، فعاليت ها و مبارزات خود را دنبال کرد. اهم تلاش هاي آن حضرت را مي توان در چند محور بيان کرد.

1- تبيين و تثبيت موضع امامت

هرچند مشکل خردسالي امام هادي عليه السلام به هنگام تصدي مقام امامت با پيشگامي امام جوادعليه السلام در اين عرصه تا اندازه زيادي حل شده بود و از اين جهت ترديد خاصي در امامت آنحضرت براي بزرگان شيعه به وجود نيامد، تنها تعداد اندکي براي مدتي به امامت موسي بن محمد معروف به موسي مبرقع معتقد شدند. آنان نيز پس از چندي عقيده به امامت او را رها کرده امامتبرادرش امام هادي عليه السلام را پذيرفتند؛(24) ليکن اصل ميراث امامت همواره از سوي دشمنان - اعم از جبهه خلافت جور و گروه هاي منحرف - در معرض تهديد قرار داشت و از اين جهت نيازمند پاسداري جدي و پايدار از سوي امامان بود.
امام هادي عليه السلام چون امامان پيشين مي کوشيد تا از راه هاي مختلف و در برابر افراد و قشرهاي گوناگون از ميراث امامت دفاع کند و به همگان بفهماند که شرايط جانشيني از پيامبر صلي الله عليه و اله و رهبري و پيشوايي امت اسلامي تنها در وجود او و نياکان او جمع است و ديگران، فاقد آن شرايط و نيازمند آن حضرت هستند.
امام عليه السلام در پرتو اتخاذ اين موضع اصولي در جبهه ي رويارويي با دشمن قدرتمند و خودخواهي مثل متوکل موفق شد او را شکست بدهد و توطئه هايش را خنثي کند(25) و در جبهه مردمي - با عنوان کردن مسأله امامت و بحث درباره آن و نيز ارائه کرامت و معجزه - بسياري از شبهات را از ذهن افراد بزدايد و آنان را به صراط مستقيم رهنمون سازد.(26)
علاوه بر اين از پيشواي دهم مجموعه اي از زيارت ها در دست است که سرشار از معارف گوناگون اسلامي و دلائل حقانيت امامام عليهم السلام و شايستگي ايشان براي منصب امامت است. از جمله اين زيارات مي توان از زيارت جامعه - که هر يک از امامان را مي شود با آن زيارت کرد - زيارت اميرمؤمنان عليه السلام در روز عيد غدير، زيارت حضرت زهرا، امام حسين، امام کاظم و امام جواد عليهم السلام، نام برد.(27)
از پيشواي دهم رواياتي در تشويق و ترغيب شيعيان به زيارت بعضي امامان مثل امام رضا عليه السلام و نيز بعضي امامزادگان مثل حضرت عبدالعظيم حسني رسيده است.(28)
اهميت ويژه قائل شدن براي حائر حسيني عليه السلام و فرستادن بعضي ياران خود به کربلا به منظور دعا براي بهبودي آن حضرت از بيماريي که بر او عارض شده بود(29) و نيز سخنان ارزنده آن گرامي در زمينه تعداد امامان و وظيفه و رسالت مردم در قبال آنان،(30) از ديگر محورهايي است که در راستاي هدف ياد شده مورد توجه و عنايت امام قرار داشت.

2- رهبري جنبش مکتبي شيعه

جنبش مکتبي شيعه در دوران امام هادي عليه السلام رو به فزوني و بالندگي بود و شيعيان در جاي جاي قلمرو اسلامي پراکنده و مشعل ديانت و آزادگي را در ميان امت فروزان نگه داشته بودند. امام هادي عليه السلام با عهده داري رهبري الهي اين تشکيلات، موجب رشد و بالندگي روزافزون آن مي شد.
شرايط ويژه سياسي و نيز زمينه ها و تمهيداتي که لازم بود توسط امام هادي عليه السلام براي غيبت حضرت حجت (عج) فراهم شود ايجاب مي کرد روش ارتباطي آن حضرت با تشکيلات شيعي فراتر از يک ارتباط معمولي و عادي باشد؛ از اين رو افراد معمولي توانايي انجام چنين رسالتي را نداشتند و افرادي مثل محمد بن داوود و قمي و ابوعلي بن راشد عهده دار آن بودند.
سيستمي که برقراري و تنظيم اين ارتباط پيچيده و سازمان يافته را برعهده داشت، سيستم «وکالت» بود. اين سيستم علاوه بر ايجاد ارتباط منظم ميان امام و پايگاه هاي مردمي، پاسخگويي به سؤالات و مشکلات فقهي، اعتقادي و سياسي شيعيان، رفع گرفتاري ها و نيازمندي هاي آنان و جمع آوري وجوه شرعي مردم و تحويل آنها به امام عليه السلام، نقش مهمي در معرفي و تثبيت امامت امام بعدي و ثبات موقعيت سياسي و فرهنگي جمع شيعه و تشکل و افزوني آن داشت.
حوزه فعاليت وکلاي امام عليه السلام به چهار ناحيه اصلي و مرکزي تقسيم شده بود: ناحيه نخست: بغداد، مدائن و کوفه. ناحيه ي دوم: بصره و اهواز. ناحيه ي سوم: قم و همدان و ناحيه ي چهارم: حجاز، يمن و مصر.(31) به طور معمول در هر ناحيه فردي مدير با اختيارات لازم منصوب مي شد و کارگزاران و نمايندگان محلي موظف بودند زير نظر او انجام وظيفه کنند.(32)
امام عليه السلام علاوه بر استفاده از شبکه وکالت براي ايجاد ارتباط با پيروان خود در موارد بسياري به طور مستقيم با افراد تماس گرفته موارد لازم را به آنان تذکر مي داد. يا از ايشان پشتيباني کرده گرفتاري و مشکلاتشان را برطرف مي کرد.(33)

3- زمينه سازي غيبت حضرت مهدي (عج)

پيشواي دهم با توجه به آگاهي هايي که از تحولات دوران خود و فرزندش امام حسن عليه السلام داشت و مي دانست که به همين زودي نوه عزيزش در پس پرده غيبت قرار خواهد گرفت، يکي از محورهاي فعاليت خود را آماده کردن اذهان شيعيان نسبت به غيبت نوه بزرگوارش حضرت مهدي (عج) قرار داد.
تلاش هاي امام در اين زمينه در شعاعي محدود و در نهايت دقت و احتياط انجام مي گرفت و سعي حضرت بر اين بود که هيچ مشخصه اي از حضرت مهدي (عج) - حتي نام او - براي مردم بازگو نشود تا مبادا به گوش حکمرانان عباسي برسد(34)

4- مبارزه با افکار و جريان هاي منحرف

جهان اسلام در عصر امام هادي عليه السلام از نظر فرهنگي و کشمکش هاي فکري و اعتقادي از موقعيت و گستردگي ويژه اي برخوردار بود. در ميان مسائل اعتقادي فتنه خلق قرآن و تبليغات سوء منحرفان از خط امامت همچون: غلات، واقفيه و صوفيه جايگاه ويژه و بازار داغي داشت.
امام هادي عليه السلام در مسؤوليت پيشوايي مسلمانان و پاسداري از انديشه ي اسلام ناب، در هر مورد در برابر جريانات انحرافي و گروه هاي گمراه کننده، موضع گرفت و افکار شيعيان را در برابر توطئه هاي آنان روشن ساخت و نيز چهره سردمداران خطوط انحرافي را براي همگان برملا کرد.(35)
از سوي ديگر به شبهات اعتقادي موجود در جامعه که فرقه هاي اسلام درگير آن ها بودند از قبيل مسأله جبر و تفويض، رؤيت خدا در قيامت، نظريه تجسيم و تشبيه و ...پاسخ مي داد.(36)
گاه نيز پاسخگوي معضلات علمي و فقهي اي بود که عالمان درباري از حل آن ناتوان مي ماندند و بدين وسيله بر چهره فقيهان درباري و ديدگاه هاي آنان، مهر ابطال و بيگانگي از اسلام مي زد. جريان نذر متوکل، کيفر مسيحي زناکار و مسأله کنيه قرار دادن براي کافر، ازآن جمله است.(37)

5- تربيت افراد مستعد

شناسايي و جذب افراد مستعد و تربيت آنان و نيز مجهز ساختن ايشان به انواع علوم مورد نياز جامعه، رسالت ديگر امام هادي عليه السلام بود. آن حضرت - برغم شرايط نامساعد - موفق شد افراد زيادي را در مکتب خود تربيت کند. براساس نوشته شيخ طوسي تعداد دست پروردگان و راويان آن حضرت بالغ بر 185 نفر مي شود.(38) در ميان اين گروه چهره هاي برجسته علمي و فقهي فراواني به چشم مي خورد که بعضي از آنان داراي نوشته هاي ارزشمندي در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي هستند. بعضي از ياران امام هادي عليه السلام عبارتند از: ايوب بن نوح، حسن بن راشد، حسن بن علي، عثمان بن سعيد و علي بن جعفر هماني.(39)

پی نوشت

1- مروج الذهب، ج 4، ص 61.
2- تاريخ الخلفاء، ص 349.
3- دو نفر ياد شده در حکومت عباسي منصب وزارت داشتند. در وصف جنايات اين زيات نوشته اند: وي براي شکنجه مخالفان، تنوري آهنين ساخته و ميخهايي درآن نصب کرده بود (الفخري، ص 235) احمد بن خطيب در آغاز، منشي متوکل بود و پس از آن وزير وي شد. او فردي ستمگر و تنگ نظر بود و به هيچ کس رحم نمي کرد.
4- براي آگاهي از تفصيل نهضت هاي ياد شده رجوع کنيد به مقاتل الطالبيين، صص 384-425 و کامل ابن اثير، ج 7، صص 130-165.
5- بحارالانوار، ج 50، ص 161.
6- ر.ک. اعلام الوري، ص 341 و ارشاد، ص 329.
7- اعلام الوري، ص 344.
8- اثبات الوصيه، ص 197.
9- همان، ص 196.
10- ارشاد، ص 333.
11- اثبات الوصيه، ص 197.
12- ر.ک. حياه الامام علي الهادي عليه السلام، ص 235 و ارشاد، ص 333.
13- ر.ک. ارشاد، ص 333.
14- ر.ک. تذکره الخواص، ص 322 و مروج الذهب، ج 4، ص 84.
15- بحارالانوار، ج 50، ص 129؛ مناقب، ج 4، ص 417.
16- براي آگاهي از تفصيل ماجرا رجوع کنيد به مروج الذهب، ج 4، ص 11؛ بحارالانوار، ج 50، ص 211.
17- بحارالانوار، ج 50، ص 124.
18- همان، ص 209 و 192.
19- همان، ص 204.
20- اعلام الوري، ص 410.
21- بحارالانوار، ج 50، ص 214.
22- همان، ص 196.
23- همان، ص 158.
24- ر.ک. الفصول المختاره، ص317 و فرق الشيعه، ص 91.
25- براي آگاهي بيشتر از مواضع امام در اين زمينه رجوع کنيد به مناقب، ج 4، ص 406 و 408، حياه الامام الهادي عليه السلام، ص 242.
26- براي نمونه رجوع کنيد به اعلام الوري، ص 346 و اثبات الوصيه، ص 198.
27- براي آگاهي از زيارات ياد شده رجوع کنيد به کامل الزيارات، ص 41 و بحارالانوار، ج 97، صص 359-368.
28- ر. ک. مسند الامام الهادي عليه السلام، صص 247-266.
29- ر. ک. کامل الزيارات، ص 274.
30- ر. ک. الغيبه، شيخ طوسي، ص 90 و بحارالانوار، ج 36، ص 258.
31- ر. ک. تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم عليه السلام، ص 137.
32- سازمان ياد شده را مي توان از دستورالعمل هاي امام به بعضي وکلاي مستقل خود به دست آورد. به عنوان نمونه رجوع کنيد به الغيبه، شيخ طوسي، ص 212.
33- براي نمونه رجوع کنيد به دلائل الامامه، ص 220 و بحارالانوار، ج 50، ص 175.
34- براي نمونه رجوع کنيد به اعلام الوري، ص 409 و 411 و کمال الدين و تمام النعمه، ج 2، صص 380-382.
35- ر. ک. توحيد، صدوق، ص 225؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 554؛ رجال کشي، ج 2، ص 804، رديف 996 و ص 805، رديف 999 و ص 762، رديف 879.
36- ر. ک. تحف العقول، ص 338؛ توحيد، صدوق، صص 101، 104 و 109.
37- ر. ک. مناقب، ج 4، ص 402؛ وسائل الشيعه، ج 18 ، ص 407 و حياه الامام الهادي عليه السلام ، ص 239.
38- رجال الطوسي، صص 409-427. البته همه آنان جزو نيکان و ممدوحان نيستند. عناصر منفي نيز در ميان آنان وجود دارد.
39- براي آگاهي از شرح حال آنان رجوع کنيد به معجم رجال الحديث، ج 4، ص 324؛ ج 5، ص 25؛ الغيبه، شيخ طوسي، صص 212-215؛ رجال کشي، ج 2، ص 863، رديف 1122؛ رجال الطوسي، صص 412 و 420.

منبع:کتاب تاريخ تحليلي پيشوايان عليهم السلام

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله


نسخه چاپی