ابعاد حج در قرآن (1)
ابعاد حج در قرآن(1(
ابعاد حج در قرآن (1)

نويسنده: ناصر شكريان

پيشگفتار

به راستى حج، اين مراسم با شكوه چيست كه عظمت آن امام مجتبى(عليه السلام) را دست كم بيست بار پياده از مدينه به مكه كشاند(1) و هيبت لبيك آن، امام صادق و امام سجاد(عليهما السلام)را لرزاند(2) و هر ساله به هنگام فرا رسيدن موسم اين فريضه الهى، جنب و جوش عجيبى ميان مسلمانان جهان بهوجود آورده و ميليون ها مسلمان مشتاق را از گوشه و كنار جهان با سختى ها و مشكلات، به سوى خانه خدا فرا مى خواند؟!
با نگاه اجمالى به آنچه كه در قرآن و روايات آمده، مى توان ادعا كرد كه: حج، عصاره اسلام و معادل شريعت است; چنانكه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در بيان علل فرايض الهى، حج را معادل همه دين و شريعت شمرده است; «والخامسة الحجّ وهي الشريعة».(3)حج، نمونه و نماد كوچكى است از اسلام بزرگ. گويى خداوند متعال اراده كرده است كه اسلام را در همه ابعادش، در يك عبادت جاى دهد تا حاجى تمام اسلام را يكباره تجربه كند; چه اين كه حج مشتمل است بر توحيد، معاد، نبوت، امامت، اخلاق و معنويت، عبادت بدنى و مالى، تعاون و ايثار، تعامل، وحدت، سياست، اقتصاد و...
حج سيرى معنوى است و نمايشگر بندگى محض خدا و جستجوى عاشقانه معبود، كه حاجى از همان آغاز، وقتى به نيت حج از خانه و كاشانه اش خارج مى شود و تا ميقات و احرام و طواف و سعى و عرفات و مشعر و منا، همه جا خدا را مى جويد و از سوى ديگر تمرينى است براى خودسازى و تزكيه نفس و زدودن هرچه كه موجب خودآرايى است و يادآور عرصه قيامت و صحنه محشر است.
ـ از نگاهى ديگر، در حج، بازسازى پايگاه توحيد به دست ابو الأنبيا; حضرت ابراهيم خليل است كه در اين راستا، بت شكنى ها، فداكارى ها، ايثارگرى ها، هجرت ها و... جلوه گر مى شود.
ـ از زاويه ديگر، بازنگرى تاريخ نورانى انبيا و اولياى الهى; از آدم تا ابراهيم و از خاتم انبيا و تا خاتم اوصيا(عليهم السلام) است كه به انسان ها مى آموزد در راه دين و مكتب، بايد از ديار، مال و فرزند و علقه هاى زندگى بريد و همه دعوت هاى گوناگون را نشنيده گرفت و فقط به مبدأ لايزال الهى پاسخ مثبت داد.
ـ و نيز حج رزمايش سياسى ـ اجتماعى و بسيجى توحيدى بر ضدّ همه نوع شرك و كفر است و با داشتن اين بار سياسى، مى تواند هر سال تحوّلى بنيادين در اوضاع سياسى جهان اسلام به وجود آورد.
ـ حج، رويه اى اقتصادى است كه رشد اقتصادى كشورهاى اسلامى در گرو تبادل فرآورده هاى صنعتى و دست آوردهاى علمى و بازار بين الملل اسلامى در ايام حج مى باشد.
و نمايشى است از وحدت و اخوت جهانى مسلمانان، كه در پرتو آن، مى توان انواع مشكلات و مسائل اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى را بررسى و چاره جويى كرد و عزّت و عظمت و شكوه اسلام و مسلمين را در سطح جهان به نمايش گذاشت كه در اين صورت، رعب و وحشتى در ميان حكومت هاى استكبارى و وابسته ايجاد مى گردد و سلاح هاى زنگ زده تفرقه خنثى خواهد شد و به حق اين اجتماع منسجم و عظيم را هيچ قدرتى، جز قدرت لايزال الهى، نمى تواند فراهم آورد.
و بالاخره موسم حج فرصتى بسيار مناسب براى نشر فرهنگ اصيل اسلامى در ميان مسلمانان جهان است كه در آن، ايمان حاجى از ناخالصى ها پاك(4) مى شود و حج گزار به فرهنگ ناب محمدى دست مى يابد و با آثار ابراهيم خليل و پيامبر گرامى اسلام آشنا(5) و در نتيجه هرگونه فرهنگ استعمارى از جوامع مسلمين زدوده مى شود.
اگرچه در عصر حاضر، به شكل ظاهرىِ حج اكتفا مى گردد و اين آثار عظيم و منافع وسيع، نصيب مسلمين نمى شود، اما اين به خاطر عدم توانمندى اين كنگره عظيم نيست، بلكه ناشى از توطئه دشمنان اسلام و غفلت و تفرقه مسلمانان است.
بررسى و پژوهش در تاريخ، ثابت مى كند كه اين فريضه الهى همواره از سوى سران شرك و كفر و حاكمانى كه بقاى خود را در زانو زدن برابر قدرت هاى استكبارى مى دانند يا قدرت حاصله از وحدت مسلمانان را در جهت منافع خود نمى دانند، سعى در بى محتوا كردن اين مراسم باشكوه و وحدت آفرين و دشمن شكن داشته و دارند كه بدترين و شيطانى ترين راه براى تحقّق اين هدف شوم، بى محتوا كردن حج و اكتفا نمودن به شكل ظاهرى آن است.
البته اين نخستين بار نيست كه حج دچار تحريف و قلب ماهيت شده، بلكه همواره، همه كسانى كه به گونه اى منافعشان با انجام مراسم صحيح حج به خطر مى افتد، سعى داشته اند كه به گونه اى آن را تحريف نمايند و حضرت ابراهيم خليل يكى از پيامبرانى است كه مأموريت يافت كعبه و حج را از هرگونه انحراف، پاكسازى و به معناى حقيقى آن برگرداند.(6)
اما چيزى نگذشت كه اين مركز توحيد تبديل به بت خانه شد و اعمال حج دچار انحرافى ترين بدعت ها و تحريف ها گرديد و پايگاه توحيد مبدّل به بت و بت پرستى و عبادت مردم در پاكترين مركز به صورت صوت و صفير(7) درآمد; به گونه اى كه هر گروهى به بتى تعلّق داشت و سر بر آستان آن خم مى كرد و هرگونه كه منافع آن ها اقتضا داشت، در مراسم و ماه هاى حج دخل و تصرف مى كردند تا اين كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در فتح مكه، كعبه را از هرگونه مظاهر شرك و كفر پاكسازى و با حضور خود در حَجّة الوداع، آثار توحيدى حج را به نمايش عموم گذاشت و علاوه بر تعليم عملى مناسك حج و زدودن بدعت ها و انحراف ها از مراسم باشكوه حج، تمامى قدرت اسلام و عظمت مسلمين را به نمايش گذاشت و دشمنان را در برابر اين عظمت و شكوه، به خضوع و عجز واداشت و به مسلمانان آموخت كه چگونه مى توان در برابر دشمنان اسلام، از نيروهاى پراكنده صف واحدى را تشكيل داد.
در چند قرن اخير هم پاى استعمار به كشورهاى اسلامى باز شد و كنگره عظيم حج را مانع بزرگ در سر راه منافع خود احساس كردند، با استفاده از تجربيات تحريف كنندگان پيشين، در صدد برآمدند كه حج را در ظاهر حفظ و از درون تهى و بى محتوا سازند و لذا آن را در قالب عملى فردى و عبادى و بدور از هرگونه فوايد جمعى و اجتماعى مطرح كردند كه متأسفانه با همراهى گروهى از علماى وابسته و دربارى، اين اهداف شوم به ثمر رسيد و دگر بار حج دچار تحريف گرديد.
با پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى ايران، آهنگ حركت، به سوى حج واقعى به
وسيله احياگر حج ابراهيمى، حضرت امام خمينى(قدس سره) نواخته شد و در پيامى به حجاج بيت الحرام فرمودند:
«بزرگترين درد جوامع اسلامى اين است كه هنوز فلسفه واقعى بسيارى از احكام الهى را درك نكرده اند و حج با آن همه راز و عظمتى كه دارد هنوز به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بى حاصل و بى ثمر باقى مانده است. يكى از وظايف بزرگ مسلمانان پى بردن به اين واقعيت است كه حج چيست و چرا براى هميشه بايد بخشى از امكانات مادى و معنوى خود را براى برپايى آن صرف كنند. چيزى كه تا به حال از ناحيه ناآگاهان و يا تحليل گران مغرض و يا جيره خواران، به عنوان فلسفه حج ترسيم شده است، اين است كه حج يك عبادت دسته جمعى و يك سفر زيارتى ـ سياحتى است.
به حج چه، كه چگونه بايد زيست و چطور بايد مبارزه كرد و با چه كيفيت در مقابل جهان سرمايه دارى و كمونيسم ايستاد!
به حج چه، كه حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمين بايد ستاند!
به حج چه، كه بايد براى فشارهاى روحى و جسمىِ مسلمانان چاره انديشى نمود!
به حج چه، كه مسلمانان بايد به عنوان يك نيروى بزرگ و قدرت سوم جهان، خودنمايى كنند!
به حج چه، كه مسلمانان را عليه حكومت هاى وابسته بشوراند، بلكه حج همان سفر تفريحى براى ديدار قبله و مدينه است و بس! حال آن كه حج براى نزديك شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است و حج تنها حركات و عمل و لفظ ها نيست و با كلام و لفظ و حركت خشك، انسان به خدا نمى رسد. حج كانون معارف الهى است كه از آن محتواى سياست اسلام را در تمام زواياى زندگى بايد جستجو نمود...
ولى چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حج بسان قرآن مهجور گرديده است و به همان اندازه اى كه آن كتابِ زندگى و جمال، در حجاب هاى خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج فكرى هاى ما دفن و پنهان گرديده است و زبان انس و هدايت و زندگى و فلسفه زندگى ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است، حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است.»(8)
روشن است تبيين ابعاد وسيع حج و ارائه تصوير واقعى از اين فريضه كم نظير الهى، بر عهده كسانى است كه علاقه به تجديد شكوه و عظمت اسلام و مسلمين دارند تا بدينوسيله حج ابراهيمى ـ محمدى را از مهجوريت و مظلوميت و حجاب خودساخته
بيرون آورند و با ارائه تفسيرهاى صحيح و واقعى از فلسفه حج، همه يافته ها و تافته هاى خرافاتى علماى دربارى و تحليل هاى مغرضانه استكبارى را به دور بريزند تا همه مسلمانان از زلال حكمت و معرفت و آثار توحيدى آن، تا ابد سيراب گردند; چنانكه حضرت امام خمينى(قدس سره) احياگر حج ابراهيمى در قرن حاضر فرمود:
«حج بسان قرآن است كه همه از آن بهره مند مى شوند ولى انديشمندان و غواصان و دردآشنايان امت اسلامى، اگر به درياى معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياست هاى اجتماعى آن نترسند، از صدف اين دريا گوهرهاى هدايت و رشد و حكمت و آزادگى را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت.»(9)
اين نوشتار كه با محوريت متقن ترين منبع اسلامى; يعنى قرآن كريم تدوين شده، تلاش اندكى است در معرفى ابعاد معنوى و عرفانى، سياسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى حج تا زائران خانه خدا با آشنايى بيشتر در اين كنگره عظيم حج شركت كنند و اين فرصت طلايى كم نظير را، با انجام مراسم تشريفاتى و بى ثمر، از دست ندهند; چه اين كه حضرت امام خمينى(قدس سره) فرمود:
«بزرگترين درد جوامع اسلامى اين است كه هنوز فلسفه حج را درك نكرده اند.»

1 ـ بُعد معنوى و عرفانى حج

عبادات كه به عنوان هدف آفرينش انسان(10) تعيين شده، اسرارى دارد كه اين اسرار غير از آداب و احكام ظاهرى عبادات مى باشد. نوعاً عبادات و فرايض الهى با اختلاف درجات فراوانى كه نسبت به هم دارند، براى تقويت بُعد روحانى و نفسانى و در جهت سير و سلوك انسان وضع شده تا از عوالم جسمانى به عوالم روحانى تكامل يابند و به مقام قرب الهى برسند. چنانكه مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، عارف بزرگ در اين زمينه فرموده است:
«مقصود اصلى از تشريع حج و ساير عبادات، تقويت بُعد روحانى انسان است و تكاليف و فرايض الهى از نظر خاصيت اثرگذارى در روح و جان انسان مختلف اند. بعضى اثر تطهير و تخليه را دارند كه ظلمت را از فضاى روح و جان بشر دور مى كند و بعضى ديگر موجب تحليه و تزيين جان و وسيله جلب نورانيت مى گردد. و دسته ديگر، جامع هر دو اثر (تخليه و تحليه) هستند و حج از اين دسته سوم است; زيرا حج يك معجون الهى
است كه جميع امراض قلوب مثل بخل و استكبار و تنبلى و... را كه مانع نورانيت قلب ها هستند، علاج مى كند.»(11)
بنا بر اين، حج از ميان عبادات و فرايض الهى، دربر دارنده هر نوع آثار و اسرارى است كه در عبادات ديگر وجود دارد; چنانكه مرحوم علامه طباطبايى در اين مورد مى نويسد:
«وقتى كه سرگذشت ابراهيم، آن چنان كه در قرآن بيان شده را، به دقت مطالعه كنيم مى يابيم كه اين جريان يك دوره كاملى از سير عبوديت و بندگى خدا و به اصطلاح يك سير و سلوك معنوى است كه بنده از موطن خود تا قرب الهى را مى پيمايد و با پشت سر انداختن زخارف دنيا و لذائذ و آرزوهاى مادى و جاه و مقام و خلاصى از وسوسه هاى شيطانى به مقام قرب الهى دست مى يابد. اين وقايع و اعمال و نسك حج گرچه به ظاهر از هم جدا هستند، اما مطالعه دقيق آن نشانگر دقايق آداب سير طلب و حضور مراسم حب و عشق و اخلاص و بالاخره بيرون آمدن از مقامات دانيه و پيوستن به مقامات عاليه است كه هرچه بيشتر درآن دقت شود حقايق تازه تر ونكات لطيف تر عايد انسان مى گردد.»(12)
از اين رو، خداوند متعال هم براى فراهم شدن اين سير بندگى و رسيدن به مقام قرب و حضور الهى و زيارت كعبه حقيقى، به حضرت ابراهيم خليل الله و اسماعيل ذبيح الله مأموريت داد كه حريم خانه اش را از هر چيزى كه مانع اين سير و سلوك معنوى است، پاكسازى كنند(13)تا زائران خانه اش تنها به او بينديشند و پيرامون او طواف كنند و از ظلمت رهايى يابند و بتوانند در خانه عشق ميهمان او شوند و آماده ملاقات با يگانه معبود عالم هستى گردند; چنانكه همين مأموريت با همين هدف، در سوره حج، به گونه اى روشن تر و دقيق تر بيان شده است:
به خاطر بياور زمانى را كه محلّ خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم و به ابراهيم گفتيم كه اين خانه را كانون توحيد كن و چيزى را شريك من قرار مده و خانه ام را براى طواف گزاران و قيام كنندگان و راكعان و به سجده افتادگان پاك گردان; } وَ إِذْ بَوَّأْنا لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ{ .(14)
با توجه به تفسير بودن «أَنْ» براى تبوئه،(15) به خوبى استفاده مى شود كه هدف از تبوئه ابراهيم در كنار خانه خدا، دو چيز است و جامع هر دو اين است كه اين مكان مقدس مركز
عبادت خدا قرار گيرد و هيچ چيز ديگر شريك پروردگار قرار داده نشود; لذا براى تحقّق اين هدف مقدس، به ابراهيم خليل(عليه السلام) دو مأموريت داده شد:
} ...أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً...{ } ...طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ...{ .
يعنى اى ابراهيم، هدف از جاى گرفتن تو در اينجا سكنى گزيدن نيست، بلكه نبايد هيچ گونه شريكى براى من قرار بدهى; چه شرك خفى و چه شرك جلى، چه اين كه نكره در سياق نهى مفيد عموم است. } ...لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً...{ ; بلكه بايد ساحت قدس كعبه را از هرچه كه شائبه شرك مى رود، پاكسازى كنى تا ديگران در اين مكان فقط مرا عبادت كنند و به هيچ چيز ديگر نينديشند. اين مطلب با عنايت به صدر آيه و تناسب كلمه و موضوع، كه تطهير كعبه براى امور عبادى; مانند طواف و عكوف و قيام و نماز است، به خوبى فهميده مى شود; همچنان كه استعمال ضمير متكلّم وحده ( «بى»، «بيتى») بيانگر اين است كه اين خانه، خانه خداست. پس بايد تنها خداوند مورد پرستش واقع شود.
مرحوم علامه طباطبايى در توضيح آيه مى نويسد: مراد از آماده ساختن كعبه براى ابراهيم اين است كه اين محل مرجع عبادت خدا قرار داده شود تا بندگان آنجا را خانه عبادت قرار دهند، نه اين كه ابراهيم آن مكان را محل سكنى و زندگى خود قرار دهد; از اين رو، خانه را به خودش نسبت داد و فرمود: «بَيْتِي» تا اعلان كند كه اين خانه، كانون توحيد و مخصوص عبادت خداست و هيچ چيز نبايد شريك خداوند قرار داده شود و هدف ديگر اين بوده كه ابراهيم براى كسانى كه قصد خانه خدا نموده اند، عبادتى را تشريع كند كه خالى از هرگونه شائبه شرك باشد.(16)
چيزى كه اين عبادت خالص را فاسد و از اختصاصى بودن خدا خارج مى كند و در نتيجه انسان را از بندگى و عبوديت منحرف مى سازد، همانا «شرك» است. شرك انواع و اقسامى دارد كه در قرآن، ظلم عظيم تلقّى شده است.(17) شايد هم در راستاى تحقّق همين هدف است كه بايد جمله: «لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك» را تكرار كرد و به تعبير عارفانه امام خمينى(قدس سره) :
«لبيك گويان براى حق نفى شريك به همه مراتب كنيد و از خود، كه منشأ بزرگ شرك است، به سوى او ـ جلّ و علا ـ هجرت نماييد.»(18)
اين كه آيه: } وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ...{ بعد از آيه: } ...وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ...{ (19) ذكر شده، شايد دليلش اين باشد كه ابراهيم(عليه السلام) ابتدا مأموريت يافت محيط كعبه را براى عبادت
خالص از هرگونه مظاهر شرك و كفر پاك سازد و آنگاه دعوت عمومى كند تا طواف و نماز و ساير اعمال حج فقط براى او انجام پذيرد; يعنى اگر در گوشه و كنار جهان، انواع و اقسام كنگره ها و اجتماعات براى اهداف خاصى تشكيل مى گردد، هدف از كنگره جهانى حج، سير الى الله و حضور در ميهمانسراى الهى و رسيدن به مقام قرب خداوند و آزاد شدن از هرگونه وابستگى و غل و زنجيرهايى است كه به دور خود كشيده است; چه اين كه خانه خدا توصيف به عتيق(20) شده است و طواف پيرامون خانه عتيق بايد سبب آزادى از بند عبوديت غير خدا شود; چنانكه ذبح و قربانى هم بايد موجب رهايى انسان گردد، كه خداوند متعال درباره قربانى مى فرمايد: گوشت ها و خون هاى قربانى به خدا نمى رسد، بلكه آنچه به خدا مى رسد تقوى و پرهيزكارى شماست.(21)
يعنى هدف از اين سفر الهى، كسب تقوى و توشه معنوى است; چنانكه فرمود: « (در اين سفر) زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه پرهيزكارى است. اى صاحبان عقل و خرد، از من بپرهيزيد.»(22)
بديهى است، تنها صاحبان عقل و خرد از اين سفر كسب تقوى مى كنند و با پيمودن مدارج تقوى، به مقام قرب الهى مى رسند; چه اين كه اگر تقوى به خدا مى رسد; } ...يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ...{ نفس متقى هم به خدا مى رسد; چنانكه استاد آيت الله جوادى آملى در توضيح آيه فرمود:
تقوى، با نفسِ متقى متّحد است و نفس متقى به خدا مى رسد و ممكن نيست كه تقوى به خدا برسد اما متقى نرسد. پس گوارا باد بر حج گزارى كه قربانى اش براى خدا باشد و غير خدا را در آن نبيند تا تقوايش به خدا برسد و در نتيجه، خودش نيز به خدا برسد و شايد به خاطر همين تقواى ارزشمند و «موعود به» در نحر است كه روز نحر را «حج اكبر» خوانده اند(23) و اين كه در تفسير آيه } ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ...{ (24) به ملاقات با امام معصوم اشاره شده، شايد به اين جهت باشد كه زائرِ متقى با قربانى به خدا مى رسد و آلودگى هاى روح را با ملاقات با حجت خدا برطرف مى كند; چنانكه امام صادق(عليه السلام) در اين زمينه فرمودند: «بايد آلودگى هاى روح و جان را در ملاقات با امام برطرف نمايند.»(25)
حضرت ابراهيم(عليه السلام) نيز با طى اين منازل و مراحل حج، به مقام والاى امامت نايل شد.
از آيات ديگرى كه دلالت بر بُعد معنوى و عرفانى حج دارد، آيه اى است كه اشاره به
نتيجه اعمال حج مى كند; «هنگامى كه مناسك حج را انجام داديد، ذكر خدا بگوييد; همانند يادآورى از پدرانتان بلكه شديدتر و بيشتر.»(26) يعنى بعد از اعمال حج و پيمودن منازل آن، بايد چنان حالت ذكرى به زائر خانه خدا دست دهد كه غير خدا را فراموش كند، دست كم مانند شور و سوزى كه در افتخار و مباهات به پدران خود، در جاهليت داشتند، بلكه «أَشَدُّ ذِكْراً» ; روشن است كه «أَشَدُّ ذِكْراً» كارى به كمّيت ذكر ندارد، بلكه مربوط به توجه قلبى است. چه بسا كه ذكر قلبىِ با سوز و گداز، به مراتب بهتر و برتر از گفتن يك عمر ذكر لفظى است. پس سرانجام حاجى مى تواند با توجه قلبى به خدا برسد; چنانكه نبى گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در اين باره فرمود:
«هدف از وجوب نماز و حج و طواف و مناسك به پا داشتن ذكر الله در قلب و جان انسان است و الاّ آن نماز و حج چه ارزشى خواهد داشت؟!»(27) از اين رو، خداوند متعال در توصيف مؤمنان فرمود: «مؤمنان كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دل هايشان ترسان گردد.»(28)
پس يكى از مناسب ترين مكان ها براى تحقّق ذكر قلبى، مراسم با شكوه حج است و شاهد آن اين است كه در چندين آيه متذكّر همين مسأله در ايام حج شده است.(29)
قرآن كريم آنجا كه در صدد بيان اهداف حج است; «ذكر» را يكى از آن ها مى شمارد; } ...وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ...{ و هنگامى كه برنامه «هَدى» را در موارد متعدد بيان مى كند، تذكر مى دهد كه هدف از نحر و ذَبح «ذكر الله» و «تقرّب الى الله» است.
از ميان آيات گذشته، آيه 34 از سوره حج قابل توجه بيشتر است; زيرا:
1 . علّت تشريع عبادات، براى هر امتى، يك چيز قرار داده شد و آن «ذكرالله» است تا به اين نكته توجه دهد كه مقصود اصلى مناسك، ذكر خدا است; چنانكه بعضى از مفسران گفته اند: «از اين كه در اين آيه مبارك، تشريع نُسك را فقط به ذكر الهى تعليل آورده، فهميده مى شود كه مهمترين هدف از تشريع عبادت، ذكر الهى است.»(30)
} فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ * الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ{ .
2 . از دنباله آيه: } فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا...{ استفاده مى شود كه چون معبود شما يكى است، پس بايد تنها خاضع و تسليم او باشيد و ذكر او را بگوييد و توجه به غير نداشته باشيد.
3 . از تعقيب آيه پيشگفته تاآيه: } وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ... الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ...{(31)
به دست مى آيد كه نخستين صفت مخبتين، همان توجه قلبى به خدا است كه بايد در مراسم حج براى حاجى حاصل شود.
نكته ديگرى كه از اين آيه (با توجه به اين كه در سياق آيات حج واقع شده) به دست مى آيد، اين است كه حاجى بايد در ايام حج بكوشد از مخبتين باشد; آنان كه داراى چهار ويژگى; «وجل»، «صبر»، «اقامه نماز» و «انفاق» اند.
مرحوم علامه طباطبايى در توضيح آن مى نويسد:
«جمله } وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ{ اشاره به اين است كه هركس در حج، اخلاص و حالت تسليم داشته باشد، از مخبتين است و مخبتين طبق اين آيه، كسانى هستند كه وقتى نام خدا برده مى شود، دلهايشان مملوّ از خوف پروردگار مى گردد و در برابر حوادث، صبر و شكيبايى پيش مى گيرند و برپادارندگان نماز هستند و از آنچه كه خداوند به آن ها داده، انفاق مى كنند.»
علامه(رحمه الله) مى فرمايد:
«انطباق اين صفات مخبتين، با كسى كه حج خانه خدا را با حالت تسليم به جا مى آورد، روشن است; چون كه همه اين صفات در حج وجود دارد.»(32)
از اين رو، حضرت ابراهيم مقام تسليم را در كنار كعبه، براى خود و ذرّيه اش درخواست نمود: «پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود گردان و از دودمان ما نيز امتى مسلمان قرار ده.»(33)
از آيات ديگرى كه دلالت بر بُعد معنوى و عرفانى حج دارد، آيه اى است از سوره مباركه مائده كه خداوند فرمود: «اى كسانى كه ايمان آورديد شعائر الهى را نقض نكنيد و حريم آنها را حلال نشمريد و احترام را نگه داريد و قربانى هاى بى نشان و يا نشاندار را حلال نشمريد و نيز احترام كسانى كه براى به دست آوردن فضل پروردگار و جلب رضوان او به قصد زيارت خانه خدا حركت مى كنند، نگه داريد و براى آن ها مزاحمت ايجاد نكنيد.»(34)
روشن است كه «رضوان» در لغت به معناى رضايت كثير(35) است، پس حاجى در اين سفر بايد به دنبال كسب رضوان الهى باشد كه مهمترين سرمايه براى هر بنده اى، كسب رضايت مولى است; } وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَكْبَرُ{ (36) و محلّ كسب چنين رضايتى، موسم با شكوه حج است; چنانكه امام صادق(عليه السلام) در ضمن حديث مفصلى گفتند: «حج شعبه اى از رضوان الهى است.»(37)
همچنان كه حضرت ابراهيم عرض كرد: «پروردگارا! من بعضى از ذريّه ام را در سرزمين بى آب و علف، در كنار خانه اى كه حرم تو است، ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند.»(38) از اين آيه نيز بُعد معنوى حج استفاده مى شود; زيرا كه كلمات «غَيْرِ ذِي زَرْع» و «عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» و «لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ» اشاره به اين است كه غرض از اسكان، زراعت و كسب و تجارت نيست، بلكه اسكان در اين مكانِ فاقدِ هر نوع امكانات اوليه، براى تقرّب محض الى الله و ممحّض شدن در عبادت اوست.
مرحوم علامه طباطبايى هم در مورد هجرت حضرت ابراهيم به اين سرزمين بى آب و علف فرمود: «براى اين كه ذريّه اش ممحّض در عبادت خدا شوند و مشاغل دنيا دلهايشان را مشغول نسازد.»(39)
از اين رو، اوّلين غرض و به قول بعضى از مفسران تنها غرضش را اقامه نماز ذكر كرد و چنانكه تكرار نداى «رَبَّنا» در «رَبَّنا لِيُقِيمُوا» و ذكر نماز از ميان شعائر، براى اظهار كمال عنايت به اقامه نماز در جوار پروردگار است. همچنان كه از آيه: } وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ{ (40) استفاده مى شود كه عمده عبادت حاجى در كنار خانه خدا، بايد طواف و عكوف و نماز باشد.
بنابراين، حاجى از همان آغاز، كه نيت حج مى كند و از خود و خانه و كاشانه و همه
تعلّقات مادى جدا مى شود تا احرام و طواف و سعى و رمى و هدى، همه جا خدا را مى جويد و در طلب وصال او، شب و روز آرام ندارد; اين سو و آن سو مى رود و در كوه و بيابان سرگردان مى شود تا در ميهمانسراى الهى، آيات روشن الهى را با چشم جان ببيند; } فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ{ (41) و با سعى و تلاش انسانى چون هاجر، چشمه اى از معرفت برايش گشوده مى شود. پس، هر كس كه قصد سفر الى الله را نموده، بايد از ابتدا از هرگونه امورى كه با اين سفر ضديت دارد دورى جسته و دل را فقط متوجه خدا بنمايد; چنانكه امام صادق(عليه السلام) در اين باره مى گويند: «به هنگام حج، دل را براى خدا مجرد ساختن، و از هر حجابى آزاد شدن و همه امور را به خدا سپردن و در تمام حركات و سكنات بر او توكل كردن و خود را با آب توبه شستشو دادن و دنيا و ما فيها را رها ساختن، از مقدّمات سفر الى الله است.»(42) يعنى شرط نخستين اين سير، بيرون آمدن از خود و تعلّقات مادى است و جهت تحقّق عملى آن از لحظه اول احرام، بايد از انواع تعلّقات مادى و انواع امتيازات و تفاخرات و زخارف، حتى از كفش و كلاه رها شود، تا حالت فرشته گونه پيدا كند و فقط با دو تكه پارچه پاك و حلال، با رمز مخصوص جواز عبور براى ميهمانى و ملاقات با ربّ الارباب بگيرد. از اين رو، لحظه جواز عبور گرفتن، بسى حساس و سرنوشت ساز است، كه اولياءالله در موقع گفتن لبيك رنگ عوض كرده و گريه مى نمودند كه نكند جواز عبور به آن ها داده نشود; چنانكه امام صادق و امام سجاد(عليهما السلام) در اين لحظه به حالت غشى افتادند. وقتى علت را پرسيدند، در پاسخ فرمودند: چگونه جرأت كنم كه بگويم «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ» در حالى كه مى ترسم «لبيك» بگويم اما پاسخ «لا لبّيك» بشنوم.(43)
لبيك را كسى مى گويد كه احساس حضور كند. در اتاق دربسته، در حالى كه كسى نباشد «بله» نمى گويند. اگر لبيك گفته مى شود; يعنى در حضور او هستيم. او ما را صدا زده و ما پاسخ مى دهيم. از اين رو، حضرت امام خمينى، عارف معاصر، مى گويد: مهم آن است كه حاجى بداند كجا مى رود و دعوت چه كسى را اجابت مى كند و ميهمان كيست و آداب اين ميهمانى چيست.(44)
حاجى مى خواهد با احرامش، حرم امن الهى در خويش به وجود آورد و وجودش را براى غير خدا منطقه ممنوعه اعلام كند; } ...وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً...{ (45) تا براى هميشه بر روى غير خدا ممنوع گردد. ميزبان زائران (خداوند) فرمود:
«كسانى كه (به واسطه احرام) حج را بر خود واجب نموده اند، بايد از هرگونه تمتّعات جنسى و انجام گناه و گفتگوهاى بى فايده و جرّ و بحث هاى بى ارزش اجتناب كنند.»(46)
مسائل معنوى و عرفانى حج، هرگز تمام شدنى نيست و رسيدن به مقامات عالى در حج، وقف احدى نيست بلكه بستگى به سعى و تلاش، همت و خلوص و سوز و گداز زائران دارد. و زائر خانه خدا بايد بداند اگر كسى در اين بُعد از حج، كه مهمترين ابعاد حج است، موفق نگردد، در ابعاد ديگر هم چندان موفق نخواهد شد; چنانكه حضرت امام خمينى(قدس سره) ، احياگر حجّ ابراهيمى ـ محمدى، در اين باره مى گويند: «تحصيل ابعاد ديگر، در گرو تحصيل بُعد معنوى حج است. بُعد سياسى و اجتماعى حج حاصل نمى شود، مگر آن كه بُعد معنوى و الهى آن جامه عمل بپوشد.»(47)
بنابراين، حاجى نبايد تنها اين بدن را از راه دور حركت داده و به ميقات و مطاف و مسعى و عرفات و مشعر و منا رساند، اما با جان خالى از معارف آسمانى و دست تهى از بهره معنوى حج، با كيف هاى پر از عروسك و اسباب بازى برگردد;(48) «فَوا أَسفاه مِن خجلتي وَافْتضاحي».(49)
كسى كه با پا به كعبه رود، با پا طوافش كند و آن كس كه با دل رود، با دل طواف مى كند. حاجى اگر در موسم حج به خود نپردازد و از خودبينى رها نشود و به خودسازى همت نگمارد و از احرام تا حلق و تقصير و طواف، خود را از آلودگى ها خلاصى نبخشد، كى مى تواند؟!
اگر پيش و پس از حج متحوّل نشود، پس كى...؟ حج فراموش كردن خود در راه خدا و ذوب شدن «من»، در «ما» است.

2 ـ بعد فرهنگى حج

موسم حج، علاوه بر رسيدگى به امور معنوى، يكى از مناسب ترين ايام براى مبادله فرهنگى و انتقال ارزش ها در ميان مسلمانان جهان است كه آثار و بركاتى از اين راه نصيب اسلام و مسلمين مى گردد و سبب رشد و شكوفايى زائران خانه خدا را فراهم مى آورد; زيرا كه ايمان و بينش دينى حج گزار در گذرگاه هاى حج، از ناخالصى ها جدا و اصلاح مى گردد و در نتيجه، حج گزار به فرهنگ ناب محمدى دست مى يابد; چون حج، دوره عملىِ آموزش دين براى هر زائر است و تا مسلمان آن را در تمام عمر دست كم يك بار پياده نكند، به حقيقت ايمان نمى رسد. از اين رو، گفته اند: «تارك حج در صف يهود و نصارى قرار مى گيرد.»(50) و در
مقابل، حج و عمره عامل مؤثر براى اصلاح ايمان و تقويت دين معرفى شده است;(51) چه اين كه حج مرورى است بر توحيد و تاريخ حاميان آن; از آدم تا ابراهيم و خاتم و درگيرى مدام ايمان است با كفر و نفاق.
هر يك از اعمال حج و مكان هاى مقدس; از حرم، ميقات، مكه، كعبه، سعى، عرفات، مشعر، منا و... با انسان سخن مى گويند و حاجى را به انديشه وا مى دارند و آگاهى هاى لازم را به او انتقال مى دهند و سر انجام سبب بينش توحيدى، كه اساس همه مسائل است مى گردند.
از سوى ديگر، در حج آموزش عملىِ فرهنگِ برابرى، مساوات، اخوت، تعاون و طرد هر گونه تفرّق و نفاق داده مى شود; يعنى به حاجى مى آموزند كه على رغم تفاوت هايشان در رنگ و پوست و نژاد و زبان و مقام و ثروت، همه در نزد خداوند مساوى هستند. خطبه هاى پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) در حَجّة الوداع شاهد روشن و واضح بر اين مدعاست كه فرمود: از نظر اسلام همه مردم با همه برابرند; عرب بر عجم و عجم بر عرب، هيچ فضيلتى ندارد، جز به تقوى... مسلمان برادر مسلمان است.(52)
و در يك كلمه، بزرگترين و مهمترين فرهنگى كه در ايام حج به حاجى منتقل مى گردد، فرهنگ توحيد خالص ابراهيمى ـ محمدى است.
آياتى كه بُعد فرهنگى حج از آن استفاده و برداشت، مى شود عبارت اند از:
} جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ...{ ; «خداوند كعبه را، كه خانه محترم است، وسيله اى براى سامان بخشيدن به كار مردم قرار داد...»(53)
} وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ... * لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ...{ ; «اى ابراهيم در ميان مردم اعلان عمومى براى حج كن تا پياده و سوار بر مركب هاى لاغر از هر راه دور، قصد خانه خدا كنند تا شاهد منافع گوناگون خويش در اين برنامه حياتبخش باشند.»(54)
دقت دراطلاق دو كلمه «قيام» و «منافع» باعث رهنمون شدن به مطلب وسيع و گسترده اى مى گردد كه قوام و حيات جامعه بشرى و تأمين هر نوع منافع انسان ها در گرو تحقّق مراسم با شكوه حج است. چه چيزى بالاتر و مهمتر از فرهنگ جامعه، كه قوام و حيات جامعه در گرو فرهنگ آن جامعه است. چه منافعى عزيزتر و با ارزش تر از منافع فرهنگى ـ عقيدتى! بلكه آن منافعى كه اساساً با اين فريضه الهى و امكنه مقدس تناسب دارد، كه همان ايمان و ارزش هاى الهى است. شاهد قوى و گوياى آن اين است كه بُعد فرهنگى در جوامع روايى به عنوان يكى از مهمترين علل و فلسفه هاى حج مطرح شده است; چنانكه امام صادق(عليه السلام) در جواب هشام بن حكم در مورد حكمت هاى حج فرمود: خداوند متعال به وسيله حج، زمينه اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم كرد تا همديگر را بشناسند و تفاهم كنند... و براى اين كه آثار پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) شناخته شود و اخبار و گفتار وى احيا گردد تا به دست فراموشى سپرده نشود. جالب اين كه امام در دنباله آن، دليل اين مطلب را هم بيان مى كنند كه:
«اگر هر قوم و ملتى تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائل اختصاصى خود بينديشند، همگى هلاك مى گردند و كشورهايشان ويران مى شود و از بسيارى از منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروم مى شوند، اين است فلسفه و دليل كنگره جهانى حج.»(55)
بنابراين، يكى از علل حج، شناخت و آشنايى مردم با آثار و احاديث رسول الله(صلى الله عليه وآله) و زنده نگهداشتن و به دست فراموشى نسپردن آنهاست; در واقع، حج مرورى بر توحيد و حاميان آن; از آدم تا ابراهيم و خاتم است و تابلويى براى تمام فداكارى هاى قهرمان توحيد و پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) است كه حاجى با ديدن اين صحنه ها و مكان ها، پيام مى گيرد.
از سوى ديگر، ايام حج فرصتى است بسيار مناسب براى تبليغ فرهنگ اصيل اسلام، در ميان قشر وسيع و قابل توجهى از مسلمين، كه از اطراف و اكناف عالم در اين نقطه اجتماع كرده اند و اصولاً از مقدمات اوليه حج تعلّم بسيارى از مسائل اسلامى است كه به نوبه خود، به علماى متعهّد اسلام امكان مى دهد تا از استقبال مردم براى تعليم و ارشاد و نشر فرهنگ غنى اسلام استفاده كنند.
در واقع، حج آموزشگاهى است كه هر سال داير مى گردد و مؤسس آن خداوند منان و اساتيد آن انبيا و ائمه معصوم و علماى متعهّد اسلام اند كه معارف اصيل و ناب را به كام تشنگانى كه از سراسر عالم در اين مكان گرد هم آمده اند، مى ريزند; چنانكه سيره عملى انبيا (عموماً) و پيامبر خاتم و ائمه گرامى(عليهم السلام) (خصوصاً) بر اين منوال بود كه از اين كنگره عظيم حج در جاى جاى مواقف و مشاعر به نحو نيكو و درست استفاده كنند و شايد يكى از علل موفّقيت پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در نشر و گسترش اسلام به سراسر عالم، اين بود كه در مدّت سيزده سال اقامت در مكه، با نمايندگان و سران قبايلى كه از اطراف عالم براى اداى حج به مكه مى آمدند، تماس برقرار كنند و به تبليغ بپردازد كه بعضى از مورّخان نمونه هايى از اين قبيل ذكر كرده اند.(56)
همچنانكه امامان معصوم(عليهم السلام) نيز از اين مرتبت استفاده مى كردند كه به نمونه هايى ازآن اشاره مى شود:
ـ پيام رسانى و تبليغ حضرت على(عليه السلام) در سرزمين منا، در ضمن تلاوت آيات برائت.
ـ تبليغ امام حسين(عليه السلام) در موسم حج، براى بيان رسالت خود و اوضاع سياسى جامعه و وضعيت يزيدبن معاويه، كه براى تحقّق اين هدف، چند ماه در مكه توقف كرد تا حجاج از سراسر دنيا در موسم حج گِرد هم آيند.
ـ تبليغ امام صادق(عليه السلام) در عرفات، در ميان انبوه جمعيت، كه با صداى بلند رو به هر طرف نمود و در هر بار سه مرتبه مى فرمود: «اى مردم، رهبر شما پيامبر خدا، بعد حضرت على، سپس امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر و فعلاً من هستم. پس از من سؤال كنيد.»(57)
ـ امام صادق(عليه السلام) در موسم حج خيمه اى مى افراشتند و دانشمندان آن روز به حضورش مى رسيدند و شيوه مبارزه با مفاسد فكرى و اعتقادى را مى آموختند. در مقابل، مسلمانان و علما هم در ايام اختناق، اين فرصت ها را مغتنم شمرده، در موسم حج شركت مى كردند و از محضر ائمه(عليهم السلام) بهره مى بردند. گواه روشن آن، مباحثات عقيدتى و فقهى ائمه(عليهم السلام) و صحابه و تابعين و علما در موسم حج است كه به افتا، تدريس و مناظره مى پرداختند.
پيام هاى حضرت امام خمينى(قدس سره) ، مقام معظم رهبرى ـ مدّظله ـ در هر سال، به حجاج بيت الله الحرام نيز در همين راستا است.
بنابراين، ايام حج، فرصت بسيار مناسب و استثنايى براى تبليغ و نشر فرهنگ اصيل اسلام در ميان قشر وسيع و قابل توجهى از مسلمانان است; هم تبليغ گفتارى و هم بررسى مسائل مختلف اسلامى به وسيله برجسته ترين افراد از نظر علم و تقوى، و هم مبارزه با ريشه هاى فرهنگ استعمارى وخنثى نمودن هرگونه توطئه ونقشه هاى شوم بر ضدّ اسلام ناب محمدى(صلى الله عليه وآله)است. همچنانكه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در جريان فتح مكه و حَجّة الوداع، فرهنگ جاهليت را در گفتار و رفتار ريشه كن كرد.
نكته ديگرى كه در بُعد فرهنگى حج نمايان است، مسأله پيام رسانى است. حاجى و زائر خانه خدا، علاوه بر اين كه معارف اصيل اسلام و آيات روشن الهى را مشاهده و پيام را دريافت مى كند،(58) بايد اين پيام را به عنوان «ره توشه حج» با خود به همراه برده و در محيط و شهر و آبادى خود نشر دهد; چه اين كه پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) در حَجّة الوداع خطاب به مردم فرمود:
«بايد اين مطالب و معارف را حاضران به آنان كه حضور ندارند و غايب اند، انتقال دهند.
همانطور كه امام حسين(عليه السلام) در سال 58 هجرت، دو سال پيش از مرگ معاويه، در سرزمين منا، در ميان جمعيت هزار نفرى، بعد از انتقاد از وضع موجود، گفتند:
«گفتارم را بشنويد و به خاطر بسپاريد. آنگاه كه به محلّ سكونت خود برگشتيد، پيام مرا به افرادى كه مورد اطمينان هستند، برسانيد.»(59)
همچنين على بن موسى الرضا(عليهما السلام) در ضمن بيان علل و فلسفه حج گفتند:
«در حج، تفقّه و آشنايى با دين و گسترش فرهنگ اهل بيت به تمام نقاط ، نهفته است; «مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الاَْئِمَّةِ(عليهم السلام) إِلَى كُلِّ صُقْع وَ نَاحِيَة».(60)
يعنى در حج، هم پيام گيرى است هم پيام رسانى و در واقع بهترين و مؤثرترين رسانه گروهى جامعه اسلامى است. اما نكته قابل توجه اين است كه امام(عليه السلام) در بيان اين مطلب، تمسّك به آيه ذيل نمودند; چرا از هر گروهى، طايفه اى از آنان كوچ نمى كنند تا در اين امر دين تفقّه نمايند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آن ها را انذار نمايند تا شايد (از مخالفت فرمان الهى) بترسند و خوددارى كنند; } ...فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ{ .(61)
نعمت بهره بردارى از معارف و فرهنگ ناب محمدى در مراسم حج مختص به مسلمين، كه توفيق حضور دارند نيست، بلكه آن ها موظف اند اين فرهنگ را به عنوان بهترين سوغاتى با خود برده و در منطقه خود نشر دهند و بدين وسيله نقش فرهنگى حج با توجه به تكرار آن در هر سال، ابعاد گسترده ترى پيدا مى كند و در نهايت عامل قوى براى تقويت دين و ضامنى جاودانه براى فرهنگ اصيل اسلام خواهد بود و در نتيجه فرمايش امام صادق(عليه السلام) كه گفتند: «تا كعبه برپاست دين هم استوار است»; «لاَ يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَة» ، جايگاه خودش را پيدا خواهد كرد.
بنابراين، يكى از اهداف و ابعاد عالى حج، آشنايى بيشتر و عميق تر مردم با مسائل اسلامى و انتقال اخبار و پيام هاى حج به سراسر عالم است. حج آموزش چند روزه است براى آماده سازى فرد در پهنه زندگى. حج تابلويى از تمام فداكارى هاى قهرمان توحيد و پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) است كه با ديدن صحنه و امكنه تبليغ مى شوند و پيام مى گيرند، سپس به سراسر عالم نشر مى دهند. حج يك دانشگاه و دانشسراى عالى فرهنگى است كه فرهنگ خودسازى، امنيت، عدالت اجتماعى، ايثار، مقاومت، نظم و انضباط، اتحاد و مساوات و... به حاجى تعليم داده مى شود و عملاً به مسلمين مى آموزند كه چگونه مى توان از نيروهاى پراكنده، قدرت واحدى به وجود آورد; چنانكه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) در حَجّة الوداع اين قدرت را به معرض نمايش گذاشت. حج محلّ زنده كردن آثار رسول الله است «وَ لِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)وَ تُعْرَفَ أَخْبَارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لاَ يُنْسَى» و حج محل تعليم علوم اهل بيت و نشر آن به سراسر جهان «مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الاَْئِمَّةِ(عليهم السلام) إِلَى كُلِّ صُقْع وَ نَاحِيَة» مى باشد.
حضرت امام خمينى(قدس سره) ، احياگر حج ابراهيمى، درباره بُعد فرهنگى حج فرمودند:
حج كانون معارف الهى است... حج بِسان قرآن است كه همه از آن بهره مند مى شوند، ولى انديشمندان و غواصان و درد آشنايان امت اسلامى اگر دل به درياى معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياست هاى اجتماعى آن نترسند، از صدف اين دريا گوهرهاى هدايت و رشد و حكمت و آزادگى را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت. ولى چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حج بسان قرآن مهجور گرديده است. و به همان اندازه اى كه آن كتابِ زندگى و كمال و جمال در حجاب هاى خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرارِ آفرينش در دل خروارها خاك كج فكريهاى ما دفن و پنهان گرديده است و زبان انس و هدايت و زندگى و فلسفه زندگى ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است، حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است، سرنوشتى كه ميليونها مسلمان هر سال به مكه مى روند و پا جاى پاى پيامبر و ابراهيم و اسماعيل و هاجر مى گذارند، ولى هيچ كس نيست كه از خود بپرسد ابراهيم و محمد(عليهما السلام) كه بودند و چه كردند; هدفشان چه بود; از ما چه خواسته اند؟»(62)

پي نوشت :

1 . بحار الأنوار، ج43، ص332
2 . المراقبات، ص204 و محجة البيضاء، ج2، ص201 و بحار الأنوار، ج47، ص16
3 . وسائل الشيعه، ج1، ص26
4 . امام سجاد(عليه السلام) : «حُجُّوا وَ اعْتَمِرُوا... يَصْلُحْ إِيمَانُكُمْ...» بحار، ج96، ص25
5 . امام صادق(عليه السلام) در بيان فلسفه حج فرمود: «...وَ لِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) وَ تُعْرَفَ أَخْبَارُهُ»، همچنانكه امام رضا(عليه السلام) فرمود: «...مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الاَْئِمَّةِ(عليهم السلام)». وسائل، ج11، ص13 و 14
6 . } وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ...{ ، بقره : 125
7 . } وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً...{ . انفال : 35
8 . حج در كلام و پيام امام خمينى، صص69، 71، 72 و 73
9 . حج در كلام و پيام امام خمينى صص69، 71، 72 و 73
10 . } وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ{ ذاريات: 56
11 . المراقبات، ص197
12 . الميزان، ج1، ص298
13 . بقره : 125
14 . حج : 26
15 . الميزان، ج14، ص368 ; تفسير روح المعانى، ج7، ص143 ; تفسير كبير، ج23، ص26
16 . الميزان، ج14، صص348 و 367
17 . } ...إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ...{ . لقمان : 13
18 . حج در كلام و پيام امام خمينى(قدس سره) ، ص10
19 . حج : 26
20 . } وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ...{ ، } ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ...{ ، حج : 29 و 33
21 . حج : 27
22 . بقره : 197
23 . جرعه اى از بيكران زمزم، ص143
24 . حج : 29
25 . نور الثقلين، ج3، ص493 ; بحار الأنوار، ج4، ص459
26 . بقره : 200
27 . جامع السعادات، ج2، ص345
28 . انفال : 2
29 . انفال : 2 ; بقره : 203 و 198 ; حج : 28، 34 و 36
30 . روح المعانى، ج17، ص154
31 . حج : 35
32 . الميزان، ج14، ص375
33 . بقره : 127
34 . مائده : 2
35 . المفردات.
36 . توبه : 72
37 . بحار الأنوار، ج96، ص29
38 . ابراهيم : 37
39 . الميزان، ج12، ص77
40 . حج : 26
41 . آل عمران : 97
42 . بحار الأنوار، ج96، ص124
43 . محجّة البيضاء، ج2، ص201 ; المراقبات، ص204
44 . حج در كلام و پيام امام خمينى، ص12
45 . آل عمران : 97
46 . بقره : 197
47 . حج در كلام و پيام امام خمينى(قدس سره) ، ص10
48 . حج در كلام و پيام امام خمينى(قدس سره) ، ص11
49 . مفاتيح الجنان ـ مناجات تائبين.
50 . نور الثقلين، ج1، ص374
51 . بحار الأنوار، ج96، ص25 و نهج البلاغه، حكمت 244
52 . تحف العقول، ص30
53 . حج : 27
54 . حج : 28
55 . وسائل الشيعه، ج11، ص14
56 . سيره ابن هشام، ج1، ص422
57 . فروع كافى، ج4، ص466
58 . حج : 29 و آل عمران : 97
59 . احتجاج طبرسى، ج2، ص296
60 . نور الثقلين، ج2، ص283
61 . توبه : 124
62. حج در كلام و پيام امام خمينى، صص72 و 73


منبع: فصل نامه میقات حج

نسخه چاپی