از امامیه تا اثنى عشریه (قسمت اول)
از امامیه تا اثنى عشریه (قسمت اول)
از امامیه تا اثنى عشریه (قسمت اول)

نويسنده: اتان كولبرگ

مقدمه و تذکر :

نگاه افراد غیر مسلمان به مسلمانان همیشه از سر کنجکاوی و بررسی یک واقعیت خارجی که در جهان پیرامون ما وجود دارد و یا زمانی وجود داشته است می باشد، هیچ گاه آنان بعنوان یک حقیقت موجود در جهان ، مسلمانان و تاریخ اسلام را بررسی نکرده اند ،بلکه مانند یک جهانگردی که به مکانی تاریخی و دارای آثار شگرف باستانی است رفته و این جهانگرد در نزد خود شروع می کند به تجزیه و تحلیل این تمدن که مختصری از آن در پیش روی او باقی مانده است و او دچار شگفتی از آن عظمت شده است لذا افکاری را از تخیل خود همراه با قراینی که خود علت آنها را درک نمی کند با هم ترکیب کرده و تحلیلی ارائه می دهد البته این تحلیل نشاید که بتوان گفت که از سر تعصب یا عناد باشد در هر صورت این تحلیلها و تفسیرها کنکاشی غیر علمی و حقیقی از واقعیت موجود است که مطالعه آنها برای ما سودمند است از این جهت که بدانیم که غربیان که دائیه داری شناخت ما را دارند چگونه ما را توصیف نموده اند و بر مبنای همین توصیفات با ما برخورد می کنند.
و اما این مقاله که در پیش رو شماست ، نویسنده سعی در تحلیلی بی طرفانه(با نگاهی سطحی) از شکل گیری دوازده امام و غیبت امام مهدی علیه السلام در بین شیعیان داشته است امیدوارم که مطالعه آن برای شما مفید واقع گردد و ارائه آن به منزله تایید مطالب آن از جانب ما نمی باشد . حمید رضا کاهانی.
نظریه شیعه امامیه درباره امامت بتدریج در قرن نخست اسلامى مطرح شد و در نیمه قرن 2 ق/8 م از سوى هشام بن حكم صورتى معین و تعریف شده یافت. (1) به نظر نمى ‌رسد تا حدود صد سال بعد یعنى تا رحلت امام یازدهم امام حسن عسگرى (علیه السلام)در 260 ق/874 م، تغییر قابل ملاحظه ‌اى در این نظریه رخ داده باشد.
تنها در نیمه قرن 4 ق/10م است كه نكاتى عمده براین نظریه افزوده مى شود؛ به این شرح كه : دوازده امام وجود دارند و آخرین آنها تا ظهور نهایى خود به نام و عنوان مهدى یا قائم، در غیبت به سر مى ‌برد؛ این غیبت دو دوره دارد: غیبت كوتاهتر یا غیبت صغرا كه از 260 ق/874 م تا 329 ق / 941 م طول كشید و در آن مدت چهار سفیر، نمایندگى امام را در زمین عهده‌ دار بودند، و غیبت طولانى تر یا غیبت كبرا كه مدت آن را فقط خدا مى ‌داند. این نظریه است كه شیعه دوازده امامى را از امامیه‌ هاى نخستین ممتاز مى ‌سازد(2) و ارزش بررسى گسترده ‌تر ریشه‌ ها و مراحل اصلى گسترش آن را دارد.
قدیمى ترین سند اعتقاد به دوازده امام را در متون ملل و نحل (Hevesiographical) مى توان یافت. كتاب فرق‌ الشیعه حسن بن موسى نوبختى و كتاب المقالات و الفرق سعد بن عبدالله قمى ( كه هر دو در حدود سال نهصد میلادى تألیف شده‌ اند) با وصفى از گروهها یا فرقى كه پس از رحلت امام حسن عسگرى (علیه السلام)در جامعه شیعى به وجود آمد به پایان مى ‌رسند. گاهى پاره ‌اى شرحها در این دو منبع متفاوت است؛ (3) با وجود این ، اقوال نوبختى و سعد بن عبدالله در مورد مهمترین این گروهها یعنى امامیه اساساً یكسان است: بنابر وصف آنها از امامیه طرفداران این فرقه براین باورند كه امام حسن عسگرى (علیه السلام)وفات یافته – نه غایب شده و نه دوباره زنده خواهد شد- و جانشینى بر جاى گذاشته كه در زمان تألیف كتاب در خفا بوده، اما زمانى در آینده دوباره ظهور خواهد كرد(4) اهتمام امامیه در این مرحله براین است كه تا حدى با تكیه بر سابقه‌ اى كه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)در دست است،(5) اثبات كنند كه امام ممكن است در زمان خطر در اختفا به سر برد، اما هیچ متن روشنى دال بر اینكه مدت این اختفا ممكن است بیش از عمر یك انسان معمولى باشد وجود ندارد، و در نتیجه هیچ كوششى نیز براى توجیه این مسئله با استناد به طول عمر معمران ( كسانى كه خداوند عمرى طولانى به آنها داده است) به چشم نمى خورد؛ كارى كه بعدها از سوى محمد بن على بن بابویه ( متوفى 381 ق/ 991 م) و دیگران انجام شد.(6) دیگر جنبه‌هاى شاخص نظریه شیعه دوازده امامى نیز در این دو كتاب به چشم نمى خورد؛ براى مثال از امكان دو غیبت ( صغرا و كبرا) ذكرى به میان نیامده است و نیز سند روشنى در این باره نیاورده است كه با پسر امام حسن عسگرى (علیه السلام)تعداد امامان به دوازده رسیده است و نه نشان و اشارتى به معنا و فحواى خاصى كه این عدد مى تواند داشته باشد و بالاخره از این وصف عقاید امامیه ، به هیچ وجه بر نمى ‌آید كه نام امام دوازدهم در آن زمان مورد اتفاق امامیه بوده است، بلكه بروشنى تصریح شده است كه این نام رازى است كه نباید فاش شود. تنها افرادى از یك فرقه دیگر(7) ( غیر از امامیه) او را «محمد» خواند‌ه‌اند(8) در هر صورت امامیه باید این نام را خیلى زود پذیرفته باشد، زیرا اشعرى در مقالات الاسلامیین امامیه را كسانى معرفى مى كند كه اعتقاد دارند محمد بن حسن [علیهما السلام] امام غایب است.(9) جز در این مورد جزئى ، هیچ تفاوت اساسى دیگرى بین توضیحات اشعرى درباره اصول امامیه با گفته‌ هاى نوبختى و سعد بن عبدالله وجود ندارد.
مطرح نبودن نظریه ویژه شیعه دوازده امامى در زمان رحلت امام حسن عسگرى (علیه السلام)از سوى منابع معاصر امامیه در آن زمان نیز به طور ضمنى تأیید مى ‌شود.
براى مثال دانشمند امامى ، محمد بن حسن صفار قمى ( متوفى 290ق/903 م) كه در كتاب بصائر الدرجات احادیثى در فضایل ائمه ]‌علیهم السلام[ گرد آورى كرده، هیچ حدیثى درباره غیبت یا دوازده امام ذكرى نكرده است یكى از مشایخ صفار، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقى ( متوفى 274 ق/ 887 م یا 280ق / 893 م) كه بویژه به خاطر كتاب المحاسن خود معروف است نیز به همین نحو اطلاعاتى در این باره در اختیار ما نمى ‌نهد. او در بخش اول این كتاب عنوان « الاشكال و القرائن» احادیث مربوط به خصوصیات اعداد مختلف را ذكر كرده است(10) اما به بیان اعداد سه تا ده اكتفا نموده و لازم ندیده است كه این بحث را به عدد دوازده نیز برساند بر عكس ، كتاب الخصال ابن بابویه كه كلاً به احادیثى این چنین اختصاص یافته و تا فراتر از هزار ( ما بعد الالف) نیز بحث را ادامه داده است، فصلى مبسوط در عدد دوازده دارد كه در آن احادیث اصلى مربوط به دوازده امام را بررسى كرده است.(11) افزون براین، برقى یك حدیث معروف نزد امامیه نقل مى كند كه به موجب آن حضرت خضر، على (علیه السلام)و پسرش امام حسن (علیه السلام)را ملاقات مى كند و نام امامان را برایشان فاش مى ‌كند؛ (12) اما در نقل برقى از این حدیث، بر خلاف دیگر نقلها- و احتمالات نقلهاى متأخر - خضرا(علیه السلام)تنها حضرت على (علیه السلام)و حسن (علیه السلام)و حسین (علیه السلام)را با ذكر نام معرفى كرده است. این محدّث افزوده است: و او هر یك از آنها ( ائمه) را تا آخر یكى پس از دیگرى برشمرد- حتى اتى على آخر هم – اما نام یا تعداد امامانى را كه پس از امام حسین(علیه السلام)مى ‌آیند مشخص نكرده است. كتاب المحاسن و بصائر الدرجات هر دو پیش از غیبت صغرا یا اندكى پس از آغاز آن تألیف شده ‌اند. مطرح نبودن عقاید خاص شیعه دوازده امامى در این آثار ، احتمالاً به این معناست كه اعتقاد به دوازده امام تا آن زمان هنوز جزء اصول اعتقادى امامیه در نیامده بود.
به هر حال اوضاع باید خیلى سریع دگرگون شده باشد، زیرا در تفسیر على ابن ابراهیم قمى ( متوفى 307ق/ 919 م) حدیث خضر(علیه السلام)با ذكر نام هر دوازده امام بیان شده است.(13) حد اعلاى این دگرگونى در اصول كافى تألیف ابو جعفر محمد بن یعقوب كلینى ( متوفى 329 ق/ 941 م) به چشم مى خورد كه تمامى اجزاى اصلى نظریه شیعه دوازده امامى را مى ‌توان در آن یافت (14) مى توان افزود كه آن نظریه ربط مستقیمى با احادیث معاد شناسانه‌اى داشت كه از دوازده مهدى سخن مى گویند كه پس از قائم «اصلی» به توالى خواهند آمد.(15)
با وجود این ، حتى پس از اثر ماندگار كلینی، اندیشمندان شیعى گاه گاه مجبور بوده ‌اند با مخالفتهاى داخلى علیه اصول عقاید شیعه دوازده امامى مبارزه كنند. این مخالفت على القاعده از اصرار متعصبانى كه بر ادامه محرز امامت در وجود امام حسن عسگرى (علیه السلام)، - جعفر – پاى مى فشردند ناشى شده بود؛ به دلایلى كه بعداً اشاره خواهیم كرد به نظر نمى ‌رسد كسى در آن شرایط زمانى و مكانى به نفع و به خاطر یك امام معین، غوغا به پا كرده باشد. این مشكل بعدها در میان شیعه ضعفا كه نمى ‌خواستند با طرح مسائل خصمانه با عامه اهل سنت مخالفت ورزند و نیز عامه شیعه كه در شرایط تازه سردرگم بودند، پیش آمد. ناراحتى اندیشمندان شیعى در مقدمه‌ هاى سه كتاب كه در اواسط یا نیمه دوم قرن 4ق/10 م نوشته شده ، منعكس شده است. نخستین این كتابها، كتاب الغبیة به قلم شاگرد كلینی، ابو عبدالله محمد بن ابراهیم نعمانى ( متوفى 360 ق/ 971م) است كه در سال 342ق / 953م به پایان رسیده است .(16) نعمانى اظهار نارضایتى مى كند كه بیشتر شیعیان هم عصر او به هویت امام وقت یقین ندارند و یا لااقل درباره غیبت او شبهاتى دارند. او این تردیدها را به غفلت مردم و تأثیر مهلك بیهوده كاران ( اهل الزخرف و الباطل) و جاذبه ‌هاى زندگى و موفقیتهاى دنیوى نسبت مى هد كه مردم را از راه حق دور نگه مى ‌دارد.(17) نعمانى این بیهوده كاران را به نام مشخص نساخته است اما با مراجعه به یكى دیگر از آثار این دوره ، یعنى كفایة الاثر فى النصوص على الائمة الاثنى عشر كه مجموعه ‌اى است از احادیث مربوط به دوازده امام به قلم الخزّاز الرازى القمى ( متوفى 381ق/991م) از شاگردان ابن بابویه، مى ‌توان حدس زد كه منظور او چه كسانى بوده ‌اند. الخزّاز در مقدمه كتاب(18) خود چنین توضیح مى دهد كه آنچه او را به تألیف این كتاب واداشته این است كه برخى از شیعیان كه معلومات مذهبى آنها ضعیف یا اندك است( یا تشیع آنها ملایم و معلومات آنها اندك بوده: قوماً من ضعفاء الشیعه و المتوسطین فى العلم) تحت تأثیر مناقشات معتزله علیه دوازده امام قرار گرفته‌اند. بعضى از این شیعیان مى ‌گویند نص بر امامان نمى ‌تواند به طور قطع و به گونه ‌اى كه عذرى باقى نگذارد ثابت شود ( من جهه یقطع العذربها) ؛ دیگران فراتر رفته و ادعا می‌كنند هیچ حدیثى از طریق صحابه درباره نص بر ائمه (علیه السلام)وجود ندارد. و از همین رو الخزّاز اصلاح آن دیدگاههاى سفسطه آمیز را وجهه همت خود قرار داده است.
سومین و معروفترین اثر این دوره درباره غیبت كتاب اكمال ( كمال) الدین و اتمام ( تمام) النعمه اثر ابن بابویه است. در آغاز این كتاب، ابن بابویه مى گوید كه در مسیر بازگشت از زیارت مرقد امام هشتم ، امام على الرضا (علیه السلام)در نیشابور توقف كرده و دیده است كه بسیارى از شیعیان سرگشته و سرآسیمه با سؤالهایى درباره غیبت به او مراجعه مى كنند. این ماجرا او را برانگیخت تا اثرى تألیف كند كه در آن حقیقت این موضوع روشن و آشكار گردد.(19)
در تلاش براى اثبات اعتبار نظریه دوازده امام، اولین نظریه‌ پردازان شیعه دوازده ‌امامى – كه نویسندگان نسل بعد دقیقاً پیروى كردند- از چهار شیوه اصلى بهره برده‌اند.
الف – استناد به آیات قرآن - آن اشارات و فقراتى از قرآن كه در آن عدد دوازده به كار رفته بود ، به طور طبیعى مورد استفاده و بهره ‌بردارى مفسران شیعى قرار گرفت. به عنوان مثال گفته مى ‌شود امام پنجم امام محمد باقر (علیه السلام)( متوفى 114ق/732 م یا 117 ق/735م ) آیه 36 سوره توبه را كه مى ‌فرماید « تعداد ماهها نزد خدواند دوازده است» ناظر بردوازده امام دانسته است.(20) نیز چنین گفته مى شود كه امام ششم، امام جعفر صادق (علیه السلام)( متوفى 148 ق/765 م)اظهار داشته است: و شب از دوازده ساعت تشكیل شده است، و روز نیز چنین است/ سال از دوازده ماه تشكیل شده است. تعداد ائمه دوازده است و نیز تعداد نقبا(21) ، على (علیه السلام)یكى از دوازده ساعت است و مفهوم این آیه ( فرقان ، 11) كه مى ‌فرماید:« بلكه آنان ساعت را دروغ انگاشته ‌اند و ما براى دروغ آنها آتشى سوزان آماده كرده ‌ایم».(22)
ب- استناد به احادیث شیعى – احادیث شیعى مربوط به این موضوع را مى ‌توان به دو دسته تقسیم كرد: یكى احادیثى كه براساس آن در همان زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)اسنادى وجود داشته است كه در آن نام ائمه به تفصیل بیان شده است. یكى از این اسناد، لوحى بوده كه جابربن عبدالله صحابى در منزل فاطمه (علیه السلام)رؤیت كرد.(23) دیگرى طومار یا صحیفه ‌اى بوده كه از سوى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)به على (علیه السلام)داده شده و گفته می‌شود دوازده قسمت داشت و هر قسمت با مهر مخصوص و جداگانه ‌اى ممهور شده بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)به على (علیه السلام)توصیه فرمود كه نخستین قسمت این طومار یا صحیفه یا صحیفه را بگشاید و براساس مطالب آن عمل كند و همین كار را دیگر ائمه به ترتیب درباره قسمتهاى بعدى صحیفه انجام دهند.(24) سومین سند كه گفته مى ‌شده دو هزار سال پیش از خلقت آدم نوشته شده است، حسب الادعاء به وسیله امام جعفر صادق(علیه السلام)از خرماى نخلى كه او خود كاشته بود دوباره به دست آمد. این سند شامل شهادت ( شهادتین) و نام دوازده امام بود.(25)
دومین دسته از احادیث شیعی، احادیثى را در بر مى گیرد كه در آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)از دوازده امامى كه پس از او خواهند آمد سخن گفته است.
بسیارى از این روایات به نحوى سهل الوصول در بحار الانوار مجلسى گردآورى شده است.(26) در برخى نقلهاى حدیث غدیر خم(27) ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)به امامت علی(علیه السلام)، حسن (علیه السلام)و حسین(علیه السلام)و نُه نفر دیگر از ذریه حسین (علیه السلام)اشاره كرده است.(28) از دوازده امام با عبارتهاى مختلف مانند الراشدون المهتدون، مخاطبان فرشتگان ( المحدَّثون) و الاوصیاء یاد شده است.
ج- استناد به روایات اهل سنت –به دلایل آشكار جدلى براى علماى شیعى بسیار مهم بود كه بتوانند نظریه خود درباره دوازده امام را با نقل قول از منابع و مطالب اهل سنت تأیید كنند. حدیث خاصى كه در این زمینه وجود دارد، حدیثى است كه به موجب آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)اعلام مى ‌دارد: « پس از مرگ من، دوازده خلیفه ( یا امیر) خواهند آمد كه همگى از قریش خواهند بود. این حدیث كه در منابع متعددى ذكر شده است معمولاً به عنوان حدیثى از جابربن سمره ( متوفى 66 ق / 686 م ) نقل مى شود؛ گرچه همین حدیث از قول عبدالله بن عمر ( متوفى 73ق / 693 م) و دیگر صحابه نیز نقل شده است.(29) الخزّاز این حدیث و احادیث مشابه را به نقل از صحابه ‌اى كه به طرفدارى از آل على (علیه السلام)معروف‌ اند مانند سلمان فارسى (30)، جابربن عبدالله (31) و حذیفه بن ایمان(32) نقل مى كند، اما در عین حال همین حدیث را به نقل از كسانى مانند عمر، عثمان، ابوهریره و عایشه كه محدثان شیعى به آنها عنوان متصلبان در ضدیت با آل على (علیه السلام)نگاه مى ‌كنند، نیز نقل كرده است.(33) نتیجه گیرى نویسندگان شیعى قرن 4ق/ 10م ( از این حدیث) روشن است قدرت و اعتبار هر دوزاده امام از نمایندگى مستقیم قدرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ناشى مى شود. هنگامى كه ( در این حدیث) از خلفا صحبت مى ‌شود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)نمى ‌توانسته است به مطلق حكمرانان ( ملوك) نظر داشته باشد، زیرا تعداد آنها از زمان على (علیه السلام)تا زمان نویسندگان این كتابها بیشتر از دوازده بوده است، لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)باید به همان «امامان» نظر داشته باشد كه خلفاى بر حق او در زمین‌ اند.(34)
د- استناد به كتاب مقدس و روایات یهودیان- تكیه بر فقرات یا اشاراتى از كتاب مقدس و روایات یهودیان و مسیحیان، به رغم مخالفتهایى كه از جانب برخى از مسلمانان اظهار مى شد، در همان دوره‌هاى نخست به طور برجسته‌ اى در آثار مسلمانان تجلى یافت.(35) فعالیت شیعیان براى یافتن نقل قولهای- جعلى یا حقیقی- از عهدین براى اثبات اعتبار بخشى از عقاید خود كمتر از دیگر گروهها نبود(36) و نظریه دوازده امام نیز از این قاعده مستثنا نبود. به عنوان مثال ، نعمانى مى ‌خواهد با تكیه بر سفر اول ( پیدایش) از این نظریه دفاع كند. او عبارتى را به نقل از حسن بن سلیمان ، یك دانشمند یهودى از مردم ازجان، مطرح مى ‌سازد حاكى از اینكه اسماعیل [اشموئیل] به نام «ماد» هم خوانده مى ‌شده و این واژه ظاهراً یك واژه عبرى و به معنا ستوده شده ( محمد)(37) مى باشد و بنابراین این واژه شكل عبرى نام پیامبر است. وقتى این معنا پذیرفته شد كه اشموئیل و محمد در نام با یكدیگر مشترك هستند، همین قیاس به آسانى به پسران اشموئیل و سلاله پیامبر نیز تعمیم مى یابد. حسن بن سلیمان نام دوازده پسر اشموئیل را بر مى ‌شمرد(38) و توضیح مى ‌دهد كه این نامها به نام دوازده امام نیز اشاره دارند(39) وقتى از او پرسیده مى شود این نامها در كجا ( به اصطلاح در كدام سوره) آمده او ( به غلط) مثلى سلیمان [مثل سلیمان] یعنى امثال سلیمان زا ذكر مى كند(40) و به عنوان شاهد قویتر متن را نیز بیان مى ‌نماید:
« من دعاى تو را در حق اشموئیل شنیده ‌ام. من او را بركت داده ‌ام و او را پر ثمر خواهم ساخت. من نسل او را زیاد خواهم كرد. او پدر دوازده امیر خواهد بود و من امتى بزرگ از او برخواهم انگیخت( پیدایش : 17/20)(41) سه یهودى دیگر پس از دیگرى اعتبار این نقل قول را تأیید مى كنند و از تفسیر ارائه شده از سوى حسن بن سلیمان حمایت مى نمایند.(42)
در جایى دیگر ادعا شده است كه عدّه كمى از یهودیان مى دانند كه نام پیامبر اسلام در تورات آمده، اما همانها نیز نمیى توانند آشكارا این امر را اعلام كنند.(43)
دیگر داستانهاى مربوط به اشتراك عقیده یهودیان با مسئله دوازده امام به زمان علی(علیه السلام)برمى ‌گردد و در یك حكایت شاخص، فردى یهودى با طرح پرسشهایى مشكل، معلومات على (علیه السلام)را در معرض سنجش مى ‌نهد. در پاسخ به این سئوال كه: پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)چند رهبر هدایت یافته ( امام هدی)خواهند آمد؟ على (علیه السلام)در پاسخ دوازده امام را ذكر مى ‌نماید. فرد یهودى تصریح مى ‌كند كه این پاسخ درست است و مشتاقانه اسلام مى آورد.44 در داستانى مشابه یك فرد یهودى كتابى به على (علیه السلام)نشان مى ‌دهد كه به خط داوود نگاشته شده ( مسطور به خط داوود) و در آن نام دوازده امام ذكر شده بود.(45)
از دیدگاه نظریه پردازان شیعه دوازده امامی، اعتقاد به غیبت آخرین امام، نتیجه منطقى و مستقیم اعتقاد به دوازده امام است. دفاعى مبسوط دراین باره، در آثار مربوط به غیبت آمده و نیاز به استخراج و ذكر آنها در اینجا نیست. به هر حال استدلال اصلى چنین است: از همان قضیه‌اى كه می‌گوید با آمدن دوازدهمین امام خط امامت به پایان مى ‌رسد،این نتیجه گرفته مى شود كه امام آخر زنده است. ( زیرا انسانها بدون رهبر معصوم نمى ‌مانند [یا زمین از حجت خالى نمى ‌نماند])؛ در عین حال این امام ( دوازدهمین) خود را در خطرى سخت از ناحیه دشمنان مى ‌بیند گرچه قطعاً خدواند نخواهد گذاشت امام آخر كشته شود ( زیرا فردى دیگر نمى تواند جایگزین او شود)، با این حال او باید شخصاً مسئولیت حفظ جان خود را بپذیرد و باید از طریق اختفا، حفظ جان خود را تأمین نماید در این نحوه استدلال، احادیث مربوط به دو غیبت ( صغرا و كبرا) از اهمیت خاصى برخوردار است. نعمانى در كتاب الغیبه خود، كه به خاطر داریم آن را سیزده سال پس از آغاز غیبت كبرا تألیف كرده است، حدیثى به نقل از امام جعفر صادق(علیه السلام)ذكر می‌كند كه به موجب آن ، نخستین غیبت طولانى تر از غیبت دوم نیز هست.(46) اما این حدیث بلافاصله از سوى دیگران ( باز هم به نقل از امام صادق ) به شكلى دیگر مطرح و تعقیب شده است: « قائم دو غیبت خواهد داشت: یكى كوتاه و دیگرى طولانى تر»(47) و یا در متنى دیگر: « صاحب هذاالامر(یعنى قائم) دو غیبت خواهد داشت: در خلال نخستین غیبت او به مردم ( اهل) خود رجوع خواهد كرد(48)و در خلال دومین غیبت گفته خواهد شد كه او از بین رفته است». (49) از تفاوت و اختلاف بین وصفهاى گوناگون از طول مدت هر یك از دو غیبت اول و دوم ، چنین مى ‌توان استنباط كرد كه در آغاز كاملاً روشن نبود كدام یك از دو غیبت طولانى تر خواهد بود و بعدها این اصل پذیرفته شد كه دومین غیبت- كه غیبت تامه نیز خوانده مى ‌شود.-(50) طولانی‌تر نیز خواهد بود و در نهایت ادله ‌اى بر توجیه مدت زمانهاى مختلف غیبت اقامه شد. براساس گفته شریف مرتضی( 436ق/1044 م) امام در آغاز غیبت خود – یعنى در طول غیبت صغرا – در برابر طرفداران خود ظاهر می‌شده و خود را فقط در برابر دشمنان پنهان مى ساخته است؛ بعدها وقتى كه خطر بیشترى زندگى او را تهدید كرد ناچار شد خود را از دیده پیروان و دشمنان ، هر دو ، پنهان سازد.(51) با این حال شریف مرتضی، اعتقاد دارد محال نیست امام گاه در برابر یكى از طرفداران خود كه به او كاملاً اطمینان داشته باشد، ظاهر شود. (52)
متكلمان شیعى دوازده امامى در اعتقاد به دو غیبت نه تنها بر احادیث و روایات شیعى ، بلكه بر اقوال و اخبار رسیده از پیامبران متعدد، بویژه ابراهیم(علیه السلام)و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)اتكا كرده ‌اند ابراهیم دو غیبت داشت ؛ یكى به خاطر نمرود و دیگرى به خاطر هراس از جمكران مصر. (53) محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)نیز به همراه پیروانش از بنى هاشم ، مجبوره پناه گرفتن در شعب(54)،، تحمل تحریم و محاصره تحمیلى قریش شد(55) و پس از آن نیز در خلال ماجراى هجرت به مدینه مجبور به مخفى شدن در یك غار شد.(56)
با تعقیب مراحل اصلى رشد و گسترش نظریه اثنى عشریه این سئوال اساسى باقى مى ‌ماند كه سابقه و رد احادیث و روایاتى كه مبناى این نظریه قرار گرفته است را تا چه حد مى ‌توان به زمان مقدم بر غیبت امام دوازدهم رساند؟
به نظر می‌رسد مهمترین نكته‌ اى كه باید به خاطر سپرد این است كه هم عدد دوازده و هم فكر غیبت، موضوعهایى بسیار قدیمى در تاریخ اسلام هستند. تعصب نسبت به عدد دوازده و جانبدارى از آن، نكته‌ اى كاملاً شناخته شده در بسیارى تمدنهاى باستانى است. شمارش دوازده قبیله از اسرائیل در كتاب مقدس و همچنین روایات مسیحیان در باب دوازده حوارى عیسى (علیه السلام)، احتمالاً ریشه گرایش اسلامى به عدد دوازده را براى بیان تعداد رهبران تشكیل مى دهد؛ به عنوان مثال واژه نقبا علاوه بر آنكه براى اشاره به دوازده نقیب اسرائیلى ( سوره المائده، 12) یا دوازده نمایده برگزیده شده از سوى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)در میان مدنیها به كار رفته (57) ، اشاره به رهبران جماعت مخفى كه زمینه قیام عباسیان را فراهم مى ‌ساخت نیز دارد.(58) در میان غلاه نخستین ابومنصور عجلى ( متوفى 121 ق/ 738 م) ادعا كرده بود كه او ششمین پیامبر از دوازده پیامبرى است كه آخرین آنها «قائم» خواهد بود. (59)
در چنین چهار چوب و مفهومى است كه باید به احادیث سابق الذكر اهل سنت درباره دوازده خلیفه و جانشین پیامبر نگریست. این احادیث مدتها پیش از شروع غیبت صغرا رواج داشته است و آنها را باید در كتابهایى مانند كتاب الفتن نعیم بن حماد ( متوفى 228 ق / 844 م)(60) مسند احمد بن حنبل ( متوفى 241 ق /855 م) وصحیح بخارى (متوفى 256 ق / 870م)61 یافت و احتمالاً سابقه آنها از این هم فراتر رود. احمد بن محمد قسطلانى ( متوفى 923 ق/ 1517م) در شرح و تفسیر خود بر صحیح بخارى [درباره احادیث سنى مربوط به دوازده جانشین قریشى پیامبر] احتمالات زیر را مطرح ساخته است- كه براى وضوع بیشتر، در اینجا بنا به ترتیب مطرح شدنشان نقل مى شود- :
1- این احادیث اشاره به دوازده حكمران دارد كه در زمان آنها جامعه اسلامى قوى و یكپارچه بود. پس از آن دوره قدرت و یكپارچگى كه با روى كار آمدن ولیدبن یزید ( حكومت: 125-126 ق/ 743-744 م) به پایان رسید، اسلام شوكت و عظمت خود را به خاطر ستیزه ‌ها و آشوبها از دست داد. گرچه قسطلانى این دوازده حكمران را به نام تعیین نمى كند، شاید دوره خلفاى راشدین و آن خلفاى اموى را در ذهن داشته كه ایام خلافت آنها به طور نسبى دوران ثبات و موفقیت به شمار مى آید – یعنى معاویه بن ابى سفیان و پسرش یزید، عبدالملك و چهار پسرش و عمر بن عبدالعزیز- .
2- این روایات ناظر بر شرایطى است كه دوازده نفر در یك نسل ( دوره زمانى معین) هر یك ادعاى حكومت مشروع براى خود داشته باشند و در نتیجه این امر در جامعه شكاف و چند دستگى رخ دهد. به گفته قسطلانى چنین شرایطى در حقیقت در قرن 5 ق /11 م پیش آمد كه شش نفر براى به دست گرفتن اسپانیا با یكدیگر رقابت می‌كردند، در حالى كه حاكم فاطمی، خلیفه عباسى و گروههاى مختلف خوارج و طرفداران على (علیه السلام)بر ادعاى خود براى حاكمیت پاى مى فشردند.
3- این احادیث منعكس كننده اوضاع جارى در سده نخستین اسلامى تا مرگ عمر بن عبدالعزیز در سال 101 ق /720 م می‌باشد. در خلال این دوره كه بسیارى آن را عصر زرین اسلام دانسته ‌اند، چهارده حكمران قانونى و مشروع حكومت داشته ‌اند- كه عبارتند از خلفاى راشدین، حسن بن على (علیه السلام)، عبدالله زبیر و هشت خلیفه اول اموى اما دو تن از آنها ، معاویه بن یزید ( حكومت : ربیع الاول تا ذى القعده 64 ق / نوامبر 683 م تا ژوئن 684 م) و مروان بن حكم ( حكومت : ذى القعده 64 ق – رمضان 65 ق / ژوئن 684 م – آوریل 685 م) را به خاطر كوتاه بودن مدت خلافت نمی‌توان به حساب آورد.62 توضیح و تفسیر ارائه شده از سوى یحیى بن شرف نووى ( متوفى 676 ق/ 1278 م) در كتاب شرح على صحیح مسلم (63) تفاوت زیادى با كلام قسطلانى ندارد و مبتنى بر تفسیرى لفظى و سطحى از عدد دوازده مى ‌باشد. فضل بن روزبهان اشعرى ( زنده در آغاز قرن 10ق / 16 م) در ردّیه خود بر تفسیر شیعیان از این سنخ احادیث، مانند آنچه از سوى ابن مطهر حلّى (‌متوفى 726 ق/ 1325 م) ارائه شده بود، در كنار دیگر احتمالات، احتمال می‌دهد كه شاید اشاره این احادیث به دوازده حكمران شایسته (‌صلحاء الخلفاء) از قریش باشد كه الزاماً به توالى هم به خلافت نرسیده‌ اند و عبارتند از : پنج تن (!) خلفاى راشدون (64) عبدالله بن زبیر، عمر بن عبدالعزیز و پنج خلیفه عباسى – كه آنها را به نام مشخص نمى ‌كند – (65) این تفسیر اخیر، حتى بیشتر از برخى دیدگاههاى قسطلانى ، یك گرایش آشكار ضد اموى را منعكس مى سازد. در حقیقت ، بعید نیست كه این روایت در اصل به هدف ضدّیت با مویان و در عین حال پشتیبانى از حق حاكمیت قریش وضع شده باشد.(66)
این روایت، در عین حال به عنوان گواه و دلیلى بر آشفتگى و اضطرایى كه پس از خلیفه ( امیر) دوازدهم رخ خواهد داد نقل مى شد؛ اضطرابى كه یادآور اغتشاش و در هم ریختن اوضاع در آستانه برپایى روز قیامت مى باشد. این مطلب بویژه از این شكل از حدیث مزبور بر مى آید كه : «دوازده خلیفه خواهد بود ... و سپس آشفتگى و .
پریشانى ( ثم یكون الهرج)(67) . بنابراین طبیعى است كه این حدیث به كتب و آثار مربوط به آخرت، مانند كتاب الفتن نعیم، كتاب المهدى در سنن ابو داوود ( متوفى 275 ق/ 888 م) و یا كتاب الفتن در صحیح تزمدى ( متوفى 279 ق/892 م) ، راه یابد.
براى پى بردن به اینكه اعتقاد به غیبت چقدر زود در میان گروههاى افراطى شیعى ریشه دواند، همین مقدار بس است كه اعتقاد به پنهان شدن محمد بن حنیفه را در كوههاى رضوى یا ادعاى نمردن على (علیه السلام)را – كه به پیروان عبدالله بن سباً نسبت داده مى ‌شود(68) یادآور شویم. در دو قرن نخست حكومت عباسیان بعضى از مدافعان اصلى نظریه غیبت را دسته ‌هاى مختلف واقفى شیعه ( مانند ناووسیه یا ممطوره) تشكیل مى داد كه هدف اصلى آنها اثبات این بود كه امام خاص آخرین امام است كه در غیبت به سر مى ‌برد و مجدداً به عنوان ظهور خواهد كرد. در همان زمان ، اعتقاد به غیبت آینده امامى كه نامش معلوم نبود، در میان قطعیه – كه پیشقدمان اثنى عشریه بودند – بروز كرد كتابهاى به نام كتاب الغیبة به ابواسحق ابراهیم بن الاحمرى النهاوندى ( زنده در نیمه قرن 3 ق / 9 م) (69) ، الحسن بن على ابى حمزه البطائنى الكوفى – كه معاصر امام هشتم على الرضا بود –(70) فضل بن شاذان النیشابورى ( متوفى 260 ق / 874 م ) (71) و دیگران نسبت داده شده است .
براساس اطلاعات موجود، از این نویسندگان ، حسن بن على البطائنى واقفى بود .(72) گرچه آثار آنها از بین رفته است، مى توان حدس زد كه آن آثار مشتمل بر احادیثى درباب غیبت و ظهور مجدد آخرین امام بوده است.
حتى اعتقاد به دو غیبت نیز با اثنى عشریه آغاز نشده است. پس از رحلت امام حسن عسگرى (علیه السلام)در میان پیروان آن حضرت ، گروهى ادعا كردند كه او شمرده بلكه فقط از دید‌ه‌ها پنهان گشته است و دوباره ظهور خواهد كرد و شناخته خواهد شد و سپس قبل از ظهور نهایى خود به عنوان «قائم» مجدداً غیبت خواهد كرد.(73) آن گروه ادعاى خود را بر احادیثى مبتنى مى ‌ساختند كه به موجب آن «قائم» دو غیبت خواهد داشت. (74) گفته مى شود حدیثى بدین مضمون به نقل از امام محمد باقر (علیه السلام)در كتاب المشیخه نوشته حسن بن محبوب زراد ( متوفى 224ق/ 839 م) آمده است.(75) براساس آن حدیث ، دو غیبت خواهد بود؛ یكى غیبتى طولانى و دیگرى كوتاه (76) عقیده ‌اى مشابه را مى توان در گروهى یافت كه پس از رحلت امام هفتم، امام موسى الكاظم(علیه السلام)( متوفى 183 ق/ 799 م) ادعا كردند كه او عمر دوباره یافته اما در خفا به سر مى ‌برد تا آنكه به عنوان قائم ظهور كند.(77) براین اساس مى توان گفت امام كاظم(علیه السلام)نیز دو غیبت داشته است؛ یكى از طریق مرگ موقّت جسمانى و دیگرى از طریق زندگى در خفا.(78)

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله


نسخه چاپی