از امامیه تا اثنى عشریه (قسمت دوم)
از امامیه تا اثنى عشریه (قسمت دوم)
از امامیه تا اثنى عشریه (قسمت دوم)

نويسنده:  اتان كولبرگ
بنابراین واضح است منابعى كه شیعه دوازده امامى عقاید خود را بر آن استوار ساخت . مدتهاى دراز پیش از غیبت صغرا وجود داشته است. این منابع صرفاً مى ‌بایست با عقیده دینى نوظهور اثنى عشریه همساز مى ‌شد، و این كار عمدتاً از رهگذر تفسیرى نو از مواد و مطالب موجود انجام شد – یك مثال آشكار در این زمینه، تفسیر اثنى عشریه از حدیث مربوط به دوازده خلیفه مى باشد-. به هر حال، فقهاى شیعه دوازده امامى كه از چنین دیدگاهى نسبت به ریشه‌هاى عقاید خود چندان خشنود نبودند با مطرح ساختن پیشینه نظریه خود، در پى اثبات این امر برآمدند كه اعتقادات اثنى عشریه قبلاً و پیش از دوره حیرت ( این اطصلاح براى اشاره به زمان پس از غیبت امام دوازدهه به كار مى ‌رود)(79) از سوى امامیه پرداخته و ارائه شده بود. به عنوان مثال، ابن بابویه معتقد ایت كه احادیث شیعه دوازده امامى در اصول اربعمائه كه به قلم پیروان امام جعفر صادق(علیه السلام)و دیگر ائمه نگاشته شده ، آمده است.(80) همچنین نعمانى با مطرح ، ساختن این نكته كه احادیث مربوط به دوازده امام قبلاً در كتاب سلیم بن قیس آمده است – كه بسیارى از شیعیان آن را تألیف یكى از پیروان على (علیه السلام)یعنى سلیم بن قیس هلالى امیرى مى ‌دانند – آرزو می‌كند كه نقطه پایانى بر تمامى مناقشات نهاده شود و تمامى تردیدها درباره اعتبار نظریه شیعه دوازده امامى زدوده شود. (81) در حالى كه چنى ادعاهایى به طور تقریبى درست است، باید به خاطر داشت كه نام دوازده امام در این منابع [مورد استناد اثنى عشریه] ذكر نشده است . در اصول اربعمائه، حدیثى درباره یازده امام (!) كه آخرین آنها قائم است وجود دارد كه البته نام آنها نیز معلوم نیست(82) و همچنین روایتى از امام صادق(علیه السلام)به این مضمون كه پس از پیامبر (ص)، هفت امام خواهد بود كه آخرین آنها قائم است.(83). تردیدهایى جدى در مورد كتاب سلیم بن قیس و صحت و اعتبار آن به طور یكسان بین شیعیان و غیر شیعیان وجود دارد.(84)
علاوه بر این، احتمال افزوده شدن مطالبى براین كتاب در دوره ‌هاى متأخّر نمى تواند كاملاً منتفى باشد. نمونه روشن چنین افزایشى ، اشعارى است كه به سید حمیرى ( متوفى 73ق/789 م)نسبت داده شده است و در آن نام دوازده امام بیان گردیده است.(85) گرچه دلایل مسئله غیبت دوازدهمین امام در مقطعى معین از تاریخ شیعه، ممكن است هرگز بدرستى شناخته نشود، چند نكته را كمابیش با قطعیت مى توان مطرح كرد:
در درجه اول، شواهدى دردست است كه اظهارات شیعیان اثنى عشریه را مبنى بر غیر قابل تحمل بودن شكنجه و آزار عباسیان تأیید مى كند. مجالى كه پس از حكومت ترور و وحشت متوكل به شیعیان داده شد، از عمرى كوتاه برخوردار بود. در طول حكومت معتز ( 252-255ق/866-869 م) و معتمد ( 256- 279 ق/ 870-892 م) ائمه(علیه السلام)و پیروانشان بار دیگر خود را در فشارى فزاینده دیدند و ادعاهاى اثنى عشریه مبنى براینكه زندگى امام اغلب در معرض خطر بوده، حسب ظاهر می‌تواند مورد قبول قرار گیرد.(86)
ثانیاً ، این افشار و ستمكارى عباسیان با یك احساس شدید نومیدى در میان شیعیان امامیه كه – بر خلاف بسیارى از زیدیه- از به چنگ آوردن قدرت از طریق زور عاجز مانده بودند ، همراه و همزمان بود . براى آنها غیبت امام، جاذبه فكرى و سیاسى آشكارى به همراه داشت. این امر در دوره ‌اى مناسب، امامیه را قادر ساخت تا رژیم طرفدار شیعه آل بویه را به رسمیت بشناسد و با آن همكارى كند، بى آنكه وفادارى خود را نسبت به امام (غایب) فداى این كار سازد.(87) چنین همكارى و معاضدتى توانست به نوبه خود آنها را به مركز قدرت نزدیكتر سازد. با اعلام وفادارى به آل بویه، امامیه توانستند در تقاضاى حقوق خود صریحتر و بى پرواتر باشند؛ برخوردهاى شدید بین شیعه امامیه و دشمنانش در آن دوره بخوبى نشان مى دهد كه شیعیان تا چه اندازه اعتماد به نفس امامیه و دشمنانش در آن دوره بخوبى نشان مى ‌دهد كه شیعیان تا چه اندازه اعتماد به نفس یافته بودند.(88) شیعیان با تقویت پایگاه خود در نقاط حساس مالى و حكومتى ، شاید در پى این بودند كه از یك سو امتیازاتى از شكل موجود حكومت به دست آورند و از سوى دیگر نهایتاً مذهب تسنن را از درون تضعیف كنند.(89) سرانجام با كنار رفتن یك اقتدار فردى و مستبدانه ، راه براى جریان آزادتر افكار و اندیشه‌ ها كه شكوفایى ادبیات و عقاید شیعه بخوبى بر آن شهادت مى دهد،باز شد.
به این دلیل و احتمالاً ادله دیگر، امام زنده و حاضر مى بایست زندگى و در خفا را بر مى ‌گزید تا تمامى آمال و آرزوهاى اقلیتى كه مدتى مدید تحت رنج و عذاب بوده، به عنوان یك منجى در او تبلور و تمركز یابد، زمینه فكرى براى این حادثه مهم بخوبى در نسلهاى پیشین وجود داشت و به همین خاطر انتقال از امامیه به اثنى عشریه، به شكل یك جریان آرام و طبیعى صورت گرفت.

پی نوشت ها:

1- نگاه كنید: و مادلونگ مقاله «هشام بن الحكم» در طبع دوم دایره المعارف اسلام.
2- و. مونتگومرى وات ( در مقاله "The R?fidites ; a preliminary study" ، «رافضیان: یك بررسى مقدماتى .» در Oriens , XVI , 1963, 119 F ) اشاره كرده است كه واژه «امامیه» از سوى ابوالحسن اشعرى ( متوفى 324 ق / 935 – 936م) در منابع زیدى به كار رفته است ( مقالات الاسلامیین، تحقیق: هلموت ریتر، استانبول، 1929 – 1933، ص 64) و نیز اظهار داشته كه این واژه نخستین بار قبل از 850م، مورد استفاده قرار گرفته است. این اظهار نظر ظاهراً از سوى یك ماخذ دیگر تقویت مى شود: كتاب نقض العثمانیه به قلم بغدادى معتزلی، ابو جعفر اسكافى ( متوفى 240 ق / 854 م) .
اسكافى در یك جا خود را از امامیه كه به گفته او سخت دلى و لجاجتشان آنها را به « انكار واضحات » كشانده است، جدا مى كند ( این متن دوباره از روى شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید در پایان كتاب العثمانیه ( جاحظـ تحقیق : عبدالسلام محمد هارون ، قاهره، 1374 ق / 1955 م ، ص 318 ) به چاپ رسیده است ) . واژه‌ هاى « قطعیه » و « اهل النسق »قدیمى تر و گسترده ‌تر از « امامیه » مى ‌باشند ( واژه اخیر تقریباً تنها به وسیله الناشیئ الاكبر ( متوفى 293 ق / 906 م) به كار رفته است: نگاه كنید به :
Frühe mu''tazilitische M?reiographie و Van Ess .( ، بیروت 1971 م ، صص 28 و بعد از آن ) واژه « اثنى عشریه » احتمالاً اولین بار حوالى سال هزار میلادى به كار رفته است. این واژه در فهرست ابن ندیم امامى ( متوفى 380 ق /990 م) وجود ندارد ( مقایسه كنید با :
R.sellheim , Israel Oriental studies , II , 1972 , 429-32) اما همین واژه از سوى فردى متعصب ضد شیعى همچون عبدالقاهر بغدادى ( متوفى 429 ق / 1037 م) براى اشاره به یكى از شاخه‌هاى به یكى از شاخه‌هاى امامیه به كار رفته است ( الفرق بین الفرق، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، قاهره ، 1384 ق/ 1964 م، ص 23 و 64 ) با نفوذ بیشتر و فزاینده دوازده امامى ‌ها ، واژه‌ هاى «امامیه» و « اثنى عشریه » بتدریج با هم مترداف شدند ( نگاه كنید به :
I.Friediaender'' The Hetevodoxies of The Shiites in the presentation of lbn – Hazm'' ( فرق شیعه به بیان ابن حزم ) در JAOS , XXIX, 1908, 151.
3- براى تحلیلهاى مبسوط از رابطه این دو منبع، نگاه كنید به : W.Madelung
'' Bemerkungen zur imamitischen Firaq - Literatur'' , Der islam , XLIII , 1-2, 1967 , 37ff
4- نوبختی،كتاب فرق الشیعه، تحقیق : هلموت ریتر، استانبول، 1931 م ، صص 90-93؛ سعد بن عبدالله، كتاب المقالات و الفرق، تحقیق: م.ج مشكور ، تهران ، 1383 ق/ 1963 م ، صص 102-106
5- نگاه كنید به : سعد بن عبدالله ، همان كتاب ، 103
6- مقایسه كنید با :
I . Goldziher , Abhandlungen zur arabischen philologie,
II . Das kitab al-Mu''ammarîn des Abû Hatim al-Si?istânî, leiden , 1899, ppLXii –LXIX
7 – ردیف ششم در گزارش نوبختی، همان كتاب ، 84 و بعد و ردیف یازدهم در كتاب المقالات و الفرق ، ص 114.
8- براساس كتاب فرق الشیعه ، « محمد» به هنگام مرگ پدرش دوساله بود و در كتاب المقالات و الفرق در همین زمینه آمده است كه محمد در آن زمان بالغ بود ( همانجا)
9- الاشعری، همان كتاب، ص 17 و بعد از آن، ص 30. الاشعرى ( همان كتاب، ص 14) صورتى را از غلاه ارائه می‌دهد كه آنها نیز به همان دوازده نفر اعتقاد دارند، اما ادعا می‌كنند كه خدواند در آنها حلول كرده است. این نكته باید مورد توجه قرار گیرد كه در حالى كه تمامى صاحبنظران شیعه دوازده امامى اتفاق نظر دارند كه محمد بن الحسن همان امام مخفى است، احادیثى در دست است كه براساس آنها ذكر نام او حرام می‌باشد ( به عنوان مثال، نگاه كنید به : الكلینی، اصول كافی، تحقیق على اكبر غفاری، تهران 1375 ق/ 1955-1956 م تا 1377 ق / 1957 -1958 م ، ج 1 ، صص 332 به بعد) . اما این اصل به طور كامل و همه جانبه رعایت نمی‌شد ( به عنوان مثال مقایسه كنید با: ابن بابویه ، عقائد الامایه ( ترجمه انگلیسی) ، ترجمه Asaf A.A.Fyzee ، لندن ، 1912 م، ص 98) براى هماهنگ سازى و تلفیق افكار در این زمینه، كوششى در قالب این توضیح به عمل آمده است، كه قائم دو نام دارد: یكى احمد كه معروف و شناخته شده است و دیگرى محمد كه مخفى است( نگاه كنید به : محسن كاشانى ، النوادر فى جمع الاحادیث، تهران 1380 ق/ 1960 م ، ص 148).
10- البرقی، كتاب المحاسن تحقیق جلال الدین الحسینى المحدث ، تهران ، 1370 ق / 1950 م ، صص 3-15
11- ابن بابویه، كتاب الخصال، نجف ، 1391 ق / 1971 م ، صص 436 -451
12- البرقى ، همان كتاب، ص 332 و بعد از آن . [دركتاب الخصال ، ابن بابویه ، تهران 1389 ق/ 1969 م ، صص 366 – 480، 51 خبر در مورد اثنى عشر خلیفه آمده است – ]
13- على ابن ابراهیم القمی، تفسیر، تحقیق: طیب الموسوى الجزائرى ، نجف، 1386 ق/ 1966 -1967 م 1387 ق / 1967 -1968 م ، ج2 ، صص 44 و بعد از آن .
14- نگاه گنید به : بویژه كلینى ، همان ،ج 1، صص 328 وبعد از آن، 525 و بعد از آن حدیث خضر در ص 525 و بعد از آن ذكر شده است و احادیث مربوط به دو غیبت در ص 339 و بعد از آن.
15- نگاه كنید به : ابن بابویه، اكمال الدین، تهران ، 1301 ق/ 1883 -1884 م ، ص 204 نقل شده از سوى مجلسى در بحارالانوار ( چاپ ایران) 1305-1315 ق / 1887-1898 م ،ج 13، ص 236؛ ابو جعفر طوسی، كتاب الغیبه، تحقیق آقا بزرگ طهرانی، نجف 1385 ق/ 1965 – 1966 م،ص 258، نقل شده در بحار، ج 13 ، ص 237؛ محسن كاشانی، همان كتاب، ص 199 و بعد از آن و مقایسه كنید با كتاب محمد بن المثنى در الاصول الاربعمائه، نسخه خطى دانشگاه تهران به شماره 962 ، ص 53 ب ( آنجا كه گفته مى شود در پى قائم ، یازده مهدى مى ‌آید). مجلسى ( همان جا) دو تفسیر احتمالى ازاین احادیث را مطرح مى كند: ممكن است مراد از دوازده مهدى ، پیامبر و یازده باشد كه حكومت آنها به دنبال حكومت قائم خواهد بود و یا ممكن است مراد از این مهدى ها، اوصیاى قائم باشد كه در كنار دیگر امامان كه دوباره به زمین باز خواهندگشت ( رجعوا) به هدایت جامعه مى ‌پردازند.
16- نگاه كنید : نعمانی، كتاب الغیبه ، تهران، 1313 ق / 1900 – 1901 م، ص 2
17- همان ، ص 4 و بعد از آن
18- الخزاز الرازی، كفایه الاثر ، ( چاپ ایران) ، 1305 ق/ 1888 م، ص 289
19- ابن بابویه، همان كتاب ، ص 3 و بعد از آن
20- النعمانی، همان كتاب، ص 41؛ همچنین نگاه كنید به : الطوسى ، همان كتاب، ص 96، دانشمند شیعى ، محمد حسین طباطبایى درباره درستى این تفسیر از آیه تأمل نموده است. نگاه كنید به : المیزان فى تفسیر القرآن ، ج 9، تهران، 1379 ق / 1959 م – 1960 م ، ص 286.
21- اشاره به دوازده نقیب از بنى اسرائیل مذكور در قرآن ( مائده 12) ، یا اشاره به دوازده نقیب برگزیده شده از سوى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)نگاه كنید به : ابن بابویه، كتاب الخصال ، ص 463 و بعد از آن .
22- النعمانی، همان كتاب، ص 40
23- همان، صص 29-31؛ابن بابویه، اكمال الدین ، ص 179 و بعد از آن ؛ مأخذ مقاله من "An Unusual shi''i isnad" ( یك اسناد غریب شیعى ) در :
Israel Orien tal Studies , V,1975, p 144, n . 10.
24- النعمانى ، همان كتاب، ص 24
25- همان ، ص 42
26– بحار ، ج9، ص 120 و بعد از آن؛ همچنین نگاه كنید به : ابن بابویه كتاب الخصال، ص 445 و بعد از آن.
27- نگاه كنید به مقاله «غدیر خم» به قلم Veccia Vaglieri L.در طبع دوم دائره المعارف اسلام جامعترین بحث و بررسى در این باره از دیدگاه شیعی، كار عبدالحسین احمد الامینى تحت عنوان الغدیر فى الكتاب و السنه و الادب ( تهران، 1372 ق / 1952 – 1953 م) است.
28- النعمانى ،همان كتاب ، ص 33
29- همان،ص 48 و بعد از آن ؛ ابن بابویه ، اكمال الدین، صص 149-167 ؛ همو، كتاب الخصال ، صص 439- 445؛ و به طور كلى بحار، ج 9، ص 128 و بعد از آن؛ براى آثار جدید و معاصر شیعى به عنوان مثال مراجعه كنید به : على یزدى حائری، الزام الناصب فى اثبات حجه الغایب، تهران ، 1351 ق / 1932 – 1933 م،ص 75 و بعد ازآن؛ محمد الحسین آل كاشف الغطاء ، اصل الشیعه و اصولها ، نجف ، 1369 ق / 1950 م ، ص 99.
30- الخزاز، همان كتاب، ص 293 و بعد از آن؛ نقل شده در بحار ، ج 9 ، صص 141-144
31- الخزاز ، همان كتاب، صص 294 -297 و به نقل از آن در بحار، ج 9، ص 145
32- الخزاز، همان كتاب، ص 305
33- همان، ص 298 و بعد از آن ؛ مجلسى از الخزاز براى آمیختن احادیث امامیه با احادیث مخالفان ]یعنى اهل سنت[ انتقاد مى كند و اظهار مى ‌دارد كه در بحار تنها احادیث قالب اعتماد نقل شده است( بحار، ج1،ص12)
34- النعمانی، همان كتاب، ص 49؛ در احادیث شیعی، از امامان غالباً با عنوان«خلفاء» یا « خلفاء الله فى ارضه» یاد شده است. به عنوان مثال نگاه كنید به : كلینى ، همان كتاب، ج1، ص193 و بعد از آن.
35 – نگاه كنید به: ف. روزنتال
" The influence of Biblical tradittion on Muslim historiogaphy"
(تاثیر سنت عهدین بر تاریخنگارى مسلمان) در :
B. lewis and P.M.Holt (eds), Historians of the Middle East, London, 1962, 35 - 45
و نیز: M-J-Kister, Haddith?''an ban? isra''ila wa-l? haraja Israel Oriental Studies. II . 1972. 216 -39 ( حدثوا عن بنى اسرائیل و لاحرج)
36- براى چند نمونه نگاه كنید به kister، همان مقاله، ص 222 و بعد از آن، و صص 232 و 233
37- به استناد احادیث متعددى ( معمولاً به نقل از كعب الاحبار) گفته می‌شود نام پیامبر در متون مقدس كهن ( یا تورات) «ماذماذ» به معناى « خوب خوب » بوده است ( القاضى عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفى ، قاهره، 1369 ق / 1950 م،ج1، ص 148؛ نهایة الارب، ج 16، قاهره، 1374 ق / 1955 م، ص 79) یا «موذ موذ» ( ابراهیم الباجوری، المواهب اللدنیه على الشمائل المحمدیه، قاهره، 1301ق/ 1883 -1884م ، ص 213) یاالحادّ ( بحار، ج 6، بدون شماره صفحه) یا « ماد ماد» ( الخائری، همان كتاب ، صص 38 و 45) بوده است. بیشترین این شكلها از واژه عبرى مئود مئود Meod Meod مشتق شده است ( پیدایش، باب 17، آیه 6،2 و 20) چنین ادعا شده است كه حروف تشكیل دهنده نام «ماد ماد» از نظر ارزش عددى برابر با 92 می‌‌باشد ( این ادعا در صورت مكرر به حساب آوردن حرف الف درست است) و این عدد برابر با ارزش عددى واژه « محمد » مى باشد ( الحائری، همان كتاب، ص 38)
38- نگاه كنید به سفر پیدایش، باب 25، آیه هاى 13-16؛ مقایسه كنید با سفر اول تواریخ ایام، باب یكم، آیات 29-31
39- النعمانی، همان كتاب، ص 49 و بعد از آن؛ نام فرزندان اسماعیل آن گونه كه در این داستان ذكر شده است گواه تحریف قابل ملاحظه‌ اى در متن اصلى مى ‌باشد. به همین خاطر است كه «نبایوت» به « بقونیت» یا « بقوبیت»، « قیدار » به « قدو» ( قیداوُ)، « ادبئل» به « رئین» (یا «دبیرا») و ... تبدیل شده است. این تحریف در نقل دیگرى از كعب الاحبار منقول در بحار، ج 9، ص 127 برگرفته از مقتضب الاثر ابن عیاش كمتر به چشم مى خورد به نظر مى ‌رسد عموم نویسندگان مسلمان ، خود نیز به شكل درست ضبط نام فرزندان اسماعیل اطمینان نداشته ‌اند و به همین دلیل طبرى ( متوفى 310 ق/ 923 م) به اختلاف بین ترجمه ابن اسحاق و دیگر منابع اشاره مى كند، نگاه كنید به تاریخ طبری، تحقیق : م.ی.دخویه و دیگران، لیدن، 1879-1901 م ، بخش نخست، ص 351 و بعد از آن حدیث مربوط به دوازده فرزند اسماعیل قبلاً در تفسیر اسماعیل بن عبدالرحمن السدى ( متوفى 128 ق / 745 م) نقل شده است و. نگاه كنید به المظفر، دلائل الصدق ، ج2، نجف، 1327 ق / 1953م ، ص 314، النورى الطبرسی، كشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، ]بى جا[ 1318 ق/ 1900 – 1901 م، ص 106
40- النعمانی، همان كتاب، ص 50
41و42- همان، قبل از ترجمه عربی، واژه‌ هاى اصلى عبرى به صورتى بد و تحریف شده با حروف عربى نوشته شده است.
43- بحار، ج9، ص 127، به نقل از مقتضب الاثر، ابن عیاش
44- النعمانی، همان كتاب، ص 51 و بعد از آن
45- همان، ص 54 و مقایسه كنید با كلینیى ، همان كتاب، ج1، ص 529 و بعد از آن ، ص 531 و بعد از آن
46- النعمانى ، همان كتاب، ص 90 و به نقل ازآن در بحار، ج 13، ص 142.
47- همان ، مقایسه كنید با تعبیر نسبتاً مبهمى از همین مطلب در حدیثى از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم): او: (قائم) دو غیبت خواهد داشت كه یكى از آنها طولانى تر از دیگرى است» الخزاز ، همان كتاب، ص 307
48- این تعبیر از سوى مجلسى براى اشاره به حضور او ( قائم) در برابر یاران نزدیك خود ( خواص موالیه و سفرائه) یا براى اشاره به این نكته به كار رفته است كه اخبار مربوط به او ( قائم) به مردم مى رسد (‌بحار ، ج 13، ص 143)
49- النعمانی، همان كتاب، ص 91
50- به عنوان مثال نگاه كنید به : الفضل بن الحسن الطبرسی، اعلام الورى فى اعلام الهدی، تحقیق م. مهدى السید حسن الخُرسان، نجف، 1390 ق/ 1970 م. ص 445/ بحار، ج 13 ، ص 142
51- الشریف المرتضی، تنزیه الانبیاء ، نجف، 1380 ق/ 1961 م، ص 228
52- همان، ص 233 و بعد از آن
53- نگاه كنید به : ابن بابویه، اكمال الدین، ص 82 و بعد از آن
54- غالباً به نام ابى یوسف شناخته مى شود . نگاه كنید به : یاقوت، معجم البلدان، ج 3، بیروت / 1376 ق /1957 م ، ص 347
55- نگاه كنید به: عبدالرحمن السهیلی، الروض الانف فى شرح السیره النبویه، تحقیق عبدالرحمن الوكیل، ج 3، قاهره، 1389 ق/1969 م ، ص 354
56- نگاه كنید به : طوسی، كتاب الغیبه، صص 6-36 همچنین نگاه كنید به : سعید ابن هبه الراوندى الخرائج و الجرائح، بمبئی، 1301 ق / 1883-1884 م /،ص 162
57- مقایسه كنید با منبع بالا، ص 525 یادداشت شماره 21
58- به عنوان مثال نگاه كنید به: یعقوبی،تاریخ، نجف، 1358 ق/ 1939 – 1940 م، ج 3، ص 40 و بعد از آن ؛ و به نقل از آن در : الشیبى الفكر السیعى و النزعات الصوفبه، بغدا 1386 ق/ 1966 م،ص 25
59- نوبختی، همان كتاب ، ص 34
60- به نقل ابن طاووس در : الملدحم و الفتن ، نجف 1383 ق/ 1963 م ، صص 26 و 147
61- نگاه كنیدبه : ا.ج و نسنیك و ج.پ.منسینك ( به اهتمام) ، المعجم المفهرس لالفاظ النبویه، لیدن 1934-1936 م .ج 1، ص 306
62- القسطلانی، ارشاد السارى شرح صحیح البخاری، ج 10، بولاق، 1327 ق / 1909 م، ص 273؛ در عمل، تنها تفاوت بین توجیه و تفسیر اول و سوم ، ذكر نامهاى حسن بن على و عبدالله بن زبیر به جاى یزید و هشام دو فرزند عبدالملك مى باشد.
63- در حاشیه ارشاد الساری، قسطلانی، ج8، بولاق، 1326 ق/ 1908 م، صص 5-7
64- احتمالاً شامل حسن بن على (علیه السلام)
65- المظفر ، همان كتاب، ج 2 ، ص 314 و بعد از آن ؛ المظفر ( همان ، صص 315-318) این تفسیر و دیگر تفسیرها ارائه شده از سوى فضل به روزبهان را رد مى ‌كند، همچنین نگاه كنید به : نورى طبرسى همان كتاب ، ص 94 و بعد از آن .
66- نمونه خوبى از چنین گرایش ضد اموى و در عین حال متمایل به قریش در اثر مقریزی: النزاع و التخاصم فیما بین بنى امیه و بنى هاشم به چشم مى خورد( در جاهاى مختلف كتاب) . در یك حدیث شیعى نسبتاً متفاوت، پیامبر اعلام داشته است كه پس از مرگ وی، جامعه تحت حكومت دوازده امام گمراه ( امام الضلاله)قرار خواهد گرفت كه دو تن از آنها قرشى ( احتمالاً اشاره به ابوبكر و عمر) و ده تن دیگر از بنى امیه مى باشند . نگاه كنید به : احمد بن على الطبرسی، كتاب الاحتجاج، ج 2، نجف، 1368 ق/1966 -1967 م ،ص4
67- مقایسه كنید با : وسنیگ و منسینگ ( به اهتمام) ، همان كتاب، ج 7، ص 83
68- نگاه كنید به : بحث جدید یوزف فان اس، همان كناب، ص 28 و بعد از آن ، همو،
Das kit?b an-Nakt des Nazz?m und seine Rezeption im kit?b – al- Futy? des ??hiz Das Kitab al – irg? des Hasan b . همو ; c?ttiugen, 1927, 52F Muhammad b . al- Hnafiya, Arabica , xxi , l, 1974, 32 FF.
69- نگاه كنید به : آقا بزرگ طهرانى الذریعه الى تصانیف الشیعه، نجف ، 1355 – 1357 ق/1936 – 1938 م، تهران 1360ق/ 1941 م و بعد از آن، ج16، ص 74، شماره 371
70- همان، ج16، ص76 ، شماره 382
71- همان ، ج 16، ص 78 ، شماره 395
72- همان، ج16، ص 76، شماره 382. به گفته رجال كشى ( تحقیق احمد الحسینى ، نجف 1964، م، صص 344-346) پدر حسن یعنى على البطائنی، واقفى بود و اعتقاد داشت امام رضا (علیه السلام)آخرین امام است.
73- نگاه كنیدبه نوبختى همان كتاب ، ص 79 و بعد از آن، سعد بن عبدالله، همان كتاب، ص 106 و بعد از آن
74- همان
75- مقایسه كنید با : آقا بزرگ طهرانی، همان كتاب، ج 21، ص 69 شماره 3995
76- نگاه كنید به : طبرسى اعلام الوری، 443 و بعد از آن؛ و به نقل از آن در بحار ، ج 13، ص 99 و بعد از آن.
77- نوبختی، همان كتاب، ص68، سعد بن عبدالله، همان كتاب، ص 90
78-براساس یكى از حادیث امامیه، اما جعفر الصادق(علیه السلام)صراحتاً اظهار مى دارد كه امام موسى الكاظم(علیه السلام)دوبار غیبت خواهد كرد ( ان لابى الحسن غیبتین) و لذا برخى ادعا خواهند كرد كه او مرده است در حقیقت امام صادق (علیه السلام)مى گوید كه اما موسى الكاظم(علیه السلام)مادام كه وصى خود را تعیین نكرده، نخواهد مرد (‌طوسى ، همان كتاب، ص 38).
79- توجه داشته باشید كه عنوان كتاب كامل ابن بابویه چنین است: كتاب اكمال الدین و اتمام النعمه فى اثبات الغیبه و كشف الحیره.
80- همان، ص 13، همچنین نگاه كنید به : طبرسى همان گتاب ، ص 443 و مقایسه كنید با: مقدمه جلال الدین محدث بر كتاب محاسن البرقی، ص كا
81- النعمانی، همان كتاب، ص 47
82- كتب ابى سعید عباد العصفورى در الاصول الاربعمائه روى برگ دهم
83- كتاب محمد المثنى الحضرمى در الاصول الاربعمائه پشت برگه 58. این روایت به لحاظ مضمون آن مانند احادیث اسماعیلیه است. به موجب تفسیر اثنى عشریه از این حدیث و احادیث مشابه آن ، (امام) جعفر الصادق(علیه السلام)نخستین امام از هفت امام آخر است. مقایسه كنید با : الطوسى ، همان كتاب، ص 36
84- نگاه كنید: ابن المطهر الحلی، رجال، تحقیق محمد صادق بحر العلوم، نجف ، 1381 ق/ 1961 م، ص 83 و Goldziher , Muhammedanishe studien, Halle , 1889-1890, ll, p,10 F.
85- السید الحمیری، دیوان، تحقیق شاكر هادى شكر، بیروت، 1966 م، صص 355-369
86- نگاه كنید به :
D.sourdel ''La politique religieus des successeurs d'' al-Mutawakkil'' Si,xlll , 1960, 12 FF.
87- نگاه كنید به بحثى در این زمینه در : صص 119-121 مقاله مذكور مونتگومرى وات وك. كاهن، مقاله «آل بویه» در طبع دوم دائره المعارف اسلام، ج 2 ( بویژه صص 1350 – 1352 ق)؛ همو
" La changeante portée sociale de quelques doctrines religieuses" , L ''élaboration de L'' Islam colloque de strasbourg, 12-14 juin 1959, paris, 1961, 16
88- مقایسه كنید با :
H.Laoust, ''La pensee et l''action politiques d''al-M?wardi (364-450 / 974-1058), REI. XXXVI. I, 1968, 43 ff.
''Les agitation "religieuses ? Baghd?d aux ive et همو
ve siécles de L.''Hégire, in D.S. Richards (ed) islamic civilisation , 950-1150, oxford, cassiror, 1973, 169-54.
89- مقایسه كنید با :
L-Massign, '' Recherches sur Les shî''ites ext?emistes ? Baghdad ? la fin du troisieme siécle de L.''Hegire'' , ZDMG. XCLL, 1938,378-82كاهن، همانجا؛

منبع: الشیعه

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله


نسخه چاپی