تاريخ نگارش در موضوع «غيبت‏»
تاريخ نگارش در موضوع «غيبت‏»
تاريخ نگارش در موضوع «غيبت‏»

نويسنده:ابراهيم امينى

مساله ‏غيبت ‏قبل ‏از تولد امام ‏عصر(علیه السلام)

موضوع غايب شدن مهدى موعود و قائم آل محمد، ارواحناله‏الفداء، مطلب تازه‏اى نيست‏بلكه از زمان پيغمبر اكرم، صلى‏الله‏عليه‏وآله، همواره مورد بحث و گفتگو بوده و آن حضرت به مردم خبر مى‏داد كه مهدى از اولاد من است، و مدتى از نظر مردم مخفى و غايب مى‏گردد. سپس ظاهر مى‏شود و جهان را اصلاح مى‏كند. و اخبارى در اين مورد از پيغمبر اكرم، صلى‏الله‏عليه‏وآله، صادر شده و به ما رسيده است. «جابر بن عبدالله انصارى‏» از رسول خدا روايت كرده كه فرمود:
مهدى موعود از اولاد من است. همنام و هم كنيه من مى‏باشد. از جهت‏خلقت و اخلاق شبيه‏ترين مردم به من است. مدتى از ديده‏ها غايب خواهد شد. و در آن وقت مردم در تحير و گمراهى واقع مى‏شوند. سپس مانند ستاره درخشانى طلوع مى‏كند و دنيا را پر از عدل و داد مى‏نمايد. چنانچه از ظلم و ستم پر شده است. (1)
على‏بن‏ابى‏طالب و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين و ساير ائمه اطهار، عليهم‏السلام، و خانواده نبوت نيز هر يك در زمان خودشان راجع به غايب شدن مهدى موعود صحبت مى‏كردند و از آن خبر مى‏دادند. و اصولا مساله مهدى موعود و داستان غايب شدن آن حضرت يكى از مسائل رسمى عصر ائمه اهل‏بيت، عليهم‏السلام، بود. موضوع غيبت‏به طورى در افكار مردم رسوخ داشت كه آن را يكى از علائم رسمى مهدى مى‏دانستند حتى افرادى را كه احتمال مهدويت درباره آنها داده مى‏شد وادار به غيبت مى‏نمودند. «ابوالفرج اصفهانى‏» مى‏نويسد:
محمدبن عبدالله بن حسن از همان زمان كودكى در حالت غيبت و خفا زندگى مى‏كرد و مهدى ناميده شد. (2)
موضوع غايب شدن مهدى موعود، عليه‏السلام، چون در بين مردم شايع بوده و اخبارى در اين خصوص از پيغمبر اكرم و ائمه اهل‏بيت، عليهم‏السلام، در دستشان بود، لذا عقيده به غايب بودن بعضى علويان در بين مردم پيدا شد و مطلب را چندان بعيد نمى‏شمردند. و به همين علت، «كيسانيه‏» درباره «محمد بن حنفيه‏» معتقد شدند كه در كوه «رضوى‏» غايب شده و در آنجا به سر مى‏برد و بعدا ظاهر مى‏شود و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد.
«سيد اسماعيل حميرى‏» كه ابتدا از كيسانيه بود مى‏گويد:
من تا مدتى درباره محمد بن حنفيه عقيده داشتم كه در حالت غيبت‏به سر مى‏برد، تا آنكه خدا منت نهاد و به وسيله جعفربن محمد هدايت‏شدم.
بعد از آنكه امامت آن حضرت با دليل و برهان برايم اثبات شد، روزى به آن جناب عرض كردم: يابن رسول‏الله! در موضوع غايب شدن مهدى، احاديثى از پدرانت‏به ما رسيده است و وقوع آن را حتمى شمرده‏اند، آن غيبت درباره چه شخصى به وقوع خواهد پيوست؟ امام صادق، عليه‏السلام، پاسخ داد: براى ششم از فرزندان من تحقق پيدا خواهد كرد و اوست امام دوازدهم بعد از رسول خدا. به خدا سوگند اگر روزگار غيبتش به اندازه عمر نوح طول بكشد، از دنيا خارج نمى‏شود تا اينكه ظاهر شود و دنيا را پر از عدل و داد كند.
«سيد حميرى‏» مى‏گويد: وقتى اين مطلب را از امام شنيدم حق برايم آشكار شد و از عقيده سابقم‏برگشتم و اين اشعار را سرودم:
... و اشهد ربى ان قولك حجة
على الناس طرا من مطيع و مذنب
بان ولى الامر و القائم الذى
تطلع نفسى نحوه يتطرب
له غيبة لابد من ان يغيبا
فصلى عليه الله من متغيب
فيمكث‏حينا ثم يظهر حينه
فيملك من فى شرقها و المغرب (3)
به واسطه همين اخبار غيبت‏بود كه گروهى از جاروديه، «محمد بن عبدالله بن حسن‏» را غايب مى‏پنداشتند، و «واقفيه‏»، «موسى بن جعفر» را زنده و غايب مى‏دانند و گروهى از «اسماعيليه‏»، «اسماعيل‏» را غايب مى‏دانند و گروهى معتقد شدند كه امام حسن عسكرى زنده و غايب است. منشا پيدايش امثال اين عقايد، وجود اخبار غيبت‏بود. گر چه علل و عوامل ديگرى نيز در پيدايش آن عقايد بى‏تاثير نبوده است. مثلا كشى در مورد پيدايش عقيده «واقفيه‏» و زنده و غايب بودن موسى بن جعفر، عليه‏السلام، چنين نوشته است:
در آن هنگام كه موسى بن جعفر، عليهماالسلام، در زندان هارون به سر مى‏برد مبلغ سى هزار دينار پول نزد دو نفر از وكلاى آن حضرت در كوفه جمع شد. و يكى از آن دو نفر «حنان سراج‏» بود. پس با آن پولها خانه هايى خريدند و تجارت كردند و گندم و جو خريدند و بدين وسيله سودها نصيبشان شد. وقتى موسى بن جعفر وفات كرد و خبر به آنان رسيد از ترس آنكه پولها از آنها گرفته شود مرگ موسى بن جعفر را انكار نمودند و در بين مردم شايع ساختند كه موسى بن جعفر قائم و مهدى است و غايب شده است.
گروهى از جهال و نادانان فريب خوردند، و در جهالت‏بودند تا هنگامى كه مرگ آن دو نفر وكيل فرا رسيد وصيت نمودند. آن اموال را به ورثه موسى‏بن‏جعفر بدهند. در آن هنگام فريب و خدعه آنان براى مردم آشكار شد. (4)
يونس بن عبدالرحمان مى‏گويد:
هنگامى كه موسى بن جعفر وفات نمود پيش وكلاى آن حضرت اموالى موجود بود و بدين جهت مرگش را انكار نمودند. از جمله هفتاد هزار دينار نزد «زياد قندى‏» و سى هزار دينار نزد «على بن ابى حمزة‏» موجود بود. اما چون من به مامت‏حضرت رضا معتقد بودم مردم را به سوى آن حضرت دعوت مى‏نمودم. زياد قندى و على بن ابى حمزة روزى مرا احضار نموده گفتند: تو مردم را به سوى ابوالحسن رضا دعوت نكن، اگر ثروت مى‏خواهى ما ده هزار دينار به تو مى‏دهيم. من در پاسخشان گفتم: من براى انجام وظيفه مردم را به سوى حضرت رضا دعوت مى‏كنم. زيرا براى ما روايت‏شده كه وقتى بدعت در بين مردم پيدا شد، شخص عالم بايد علوم خودش را اظهار كند و با بدعتها مخالفت نمايد و الا خدا نور ايمان را از وى سلب مى‏كند. و من از جهاد خودم دست‏بردار نيستم. پس به من دشنام دادند و دشمن شدند. (5)
به هر حال، گر چه در اين موارد و امثالش، جلب منافع مادى و سودطلبى علت‏شد كه مرگ موسى بن جعفر را انكار نمايند و در بين مردم شايع سازند كه آن حضرت غايب شده است. ليكن اخبار غيبت، راه سوء استفاده را برايشان هموار ساخته بود و افراد سودطلب توانستند از آن عقيده دينى كه از مصدر وحى سرچشمه مى‏گرفت‏سوء استفاده نمايند، و به ادعاى اينكه موسى بن جعفر مهدى و قائم است، غايب شدن را براى وى اثبات نمودند. و مردم هم فريب خوردند و آن عقيده باطل را پذيرفتند.

كتابهاى ‏غيبت قبل از تولد امام‏عصر

قبل از آنكه امام زمان، ارواحنافداه، به دنيا بيايد اخبار غيبت، از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار، عليهم‏السلام، صادر شده و در كتب ثبت مى‏شد. حتى كتابهايى در خصوص غيبت تاليف مى‏شد. مخصوصا از زمان موسى بن جعفر به بعد، كتابهايى در غيبت نوشته شد و احاديث غيبت در آنها ثبت گشت، آن جمله است:
1- «على بن حسن بن محمد طائى طاطرى‏» يكى از اصحاب موسى بن جعفر است. كتابى در غيبت نوشته و مرد فقيه و مورد وثوقى بوده است. (6)
2- «على بن اعرج كوفى‏» از اصحاب موسى بن جعفر بوده و كتابى در غيبت نوشته است. (7)
3- «ابرهيم بن صالح انماطى كوفى‏» از اصحاب موسى بن جعفر بوده و به واسطه اخبار غيبت‏بود كه گروهى‏كتابى در غيبت تاليف نموده است. (8)
4- «حسن بن على بن ابى حمزه‏» در عصر حضرت امام رضا زندگى مى‏كرده و كتابى در غيبت تاليف نموده است. (9)
5- «عباس بن هشام ناشرى اسدى‏» كتابى در غيبت نوشته است. مرد جليل‏القدر و موثقى بوده در سال دويست و بيست هجرى وفات نمود. شيخ طوسى او را از اصحاب حضرت رضا مى‏شمارد. (10)
6- «فضل بن شاذان نيشابورى‏» كتابى در احوال قائم آل محمد و غيبت او نوشته است. «نجاشى‏» او را توثيق نموده مى‏نويسد:
از فقها و متكلمين اماميه است و احتياجى به تعريف ندارد و يك صد و هشتاد كتاب نوشته كه از جمله آنها كتاب غيبت است.
شيخ طوسى در رجال خود را از جمله اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، شمرده است. و در پاورقى فهرست‏شيخ مى‏نويسد:
فضل بن شاذان در سال 160 ق. وفات نمود.
شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب «الذريعة‏» مى‏نويسد:
كتاب غيبت فضل بن شاذان نزد سيد محمد بن محمد ميرلوحى كه هم عصر مجلسى بوده موجود بوده است. (11)
7- ابراهيم بن اسحاق احمرى نهاوندى نيز كتابى در غيبت نوشته است. قاسم بن محمد همدانى در سال دويست و شصت و نه از او حديث‏شنيده است. (12)
طبرسى مى‏نويسد:
اخبار غيبت ولى عصر قبل از تولد خودش و پدر و جدش صادر شده و محدثين شيعه آنها را در اصول و كتابهايى كه در عصر امام باقر و صادق، عليهماالسلام، تاليف شده ضبط نموده‏اند. يكى از محدثين موثق، حسن بن محبوب است كه در حدود صد سال قبل از زمان غيبت، كتاب «مشيخه‏» را تاليف نموده و اخبار غيبت را در آن ثبت كرده است. از جمله آنها اين حديث است:
ابوبصير مى‏گويد: خدمت امام صادق، عليه‏السلام، عرض كردم: حضرت ابوجعفر، عليه‏السلام، مى‏فرمود: قائم آل محمد دو غيبت دارد، يكى طولانى، ديگرى كوتاه. حضرت صادق، عليه‏السلام، فرمود: آرى، يكى از آن دو غيبت از ديگرى طولانى‏تر مى‏شود.
طبرسى بعد از نقل اين حديث مى‏نويسد:
شما ملاحظه كنيد كه با پيش آمدن دو غيبت‏براى فرزند امام حسن عسكرى چگونه صدق اين احاديث روشن گشت! (13)
هر يك از ائمه داستان غيبت مهدى موعود را به مردم تذكر مى‏دادند. و اصولا خفاى ولادت و غيبت را از علائم مهدى مى‏شمردند. حضرت سجاد، عليه‏السلام، مى‏فرمود:
ولادت قائم ما بر مردم پوشيده مى‏ماند به طورى كه خواهند گفت: اصلا متولد نشده است. (14)
گاهى مى‏شد كه شخصى درباره يكى از ائمه احتمال مهدويت مى‏داد آن حضرت در پاسخ مى‏فرمود: «من مهدى نيستم زيرا خفاى ولادت يكى از علائم مهدى است در صورتيكه من چنين نيستم‏»از باب نمونه: عبدالله بن عطا مى‏گويد:
خدمت امام باقر عرض كردم: با اينكه شيعيان شما زيادند پس چرا خروج نمى‏كنيد؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: اى عبدالله سخنان بيهوده را به گوش خودت راه مده، به خدا سوگند من مهدى موعود نيستم. مراقب كسى باشيد كه ولادتش بر مردم مخفى بماند. اوست صاحب‏الامر. (15)
مسعودى نوشته است:
امام هادى با مردم، كم معاشرت مى‏كرد و جز با خواص اصحاب با كسى تماس نمى‏گرفت. وقتى امام حسن عسكرى به جايش نشست، در اكثر اوقات از پشت پرده با مردم سخن مى‏گفت تا شيعيان براى غايب شدن امام دوازدهم آماده و مانوس گردند. (16)
وقتى نوبت امامت، به امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، رسيد رسما به مردم ابلاغ كرد كه فرزند من مهدى موعود است و از نظر شما غايب خواهد شد. (17)
امام حسن عسكرى در سال 260ق. رحلت نمود. چون در بين مردم شايع بود كه آن حضرت را فرزندى است كه در پنهانى نگاهدارى شده و اوست مهدى موعود روايات، «معتمد عباسى‏» دستور داد خانه آن جناب را تفتيش نمايند و فرزندش را دستگير كنند. اما از وجود فرزند اثرى نديدند. پس گروهى از زنان قابله را ماموريت داد تا تمام كنيزان آن حضرت را معاينه كنند و اگر آبستنى در بينشان ديده شد; بازداشت نمايند. زنان قابله به يكى از كنيزان بدگمان شده مراتب را گزارش دادند. خليفه آن كنيز را در حجره‏اى بازداشت نمود و «نحرير خادم‏» را مراقب او گردانيد و تا از حملش مايوس نشد آزادش نكرد. به خانه امام حسن تنها اكتفا نكرد بلكه وقتى از دفن جنازه فارغ شد دستور داد تمام خانه‏هاى شهر را با كمال دقت تفتيش كنند. (18)
بعد از وفات امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، جز عده معدودى از ثقات اصحاب و خواص دوستانش كسى از فرزندش اطلاعى نداشت و بدين جهت پيروانش به چندين گروه منشعب شدند. «حسن بن موسى نوبختى‏» كه در زمان غيبت صغرى مى‏زيسته مى‏نويسد:
بعد از وفات امام حسن عسكرى پيروانش به چهارده فرقه تقسيم شدند: گروهى از آنان اخبار غيبت را با امام حسن عسكرى، عليه‏السلام، تطبيق نموده گفتند: امام حسن نمرده بلكه غايب شده و اوست مهدى موعود و قائم آل محمد و دو غيبت‏خواهد داشت و اين غيبت، غيبت اول اوست. بعدا ظاهر مى‏شود و باز غايب خواهد شد. گروهى گفتند: امام حسن مرده ولى بعد از مرگ زنده شده و غايب است. گروهى گفتند: حسن بن على داراى فرزندى است‏به نام محمد كه چند سال قبل از وفاتش تولد يافته و از ترس دشمنان غايب شده و اوست قائم و مهدى موعود. گروهى گفتند: امام حسن داراى فرزندى است كه هشت ماه بعد از وفاتش تولد يافت و پدرش دستور داد كه نام او را محمد بگذارند و اكنون غايب است. گروه ديگرى گفتند: ما مى‏دانيم كه امام حسن داراى فرزندى بوده و اوست قائم و مهدى موعود و در حالت غيبت زندگى مى‏كند، ولى نامش معلوم نيست و پيروانش حق ندارند درباره نام و مكانش صحبت كنند و بايد منتظر ظهورش باشند. گروه ديگرى گفتند: امام حسن عسكرى فرزندى داشته بنام على كه او را خواص اصحابش ديده‏اند و اوست امام غايب.
نوبختى ساير فرقه‏هاى اماميه را ذكر مى‏كند كه ذكر آنها در اينجا لزومى ندارد. (19)

پی‌نوشت:

1. شيخ صدوق، كمال‏الدين، ج‏1، ص‏403.
2. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل‏الطالبين، ص‏169.
3. شيخ صدوق، همان، صص‏112 - 115.
4. رجال كشى، چاپ نجف، ص‏390.
5. رجال كشى، ص‏416.
6. رجال نجاشى، ص‏193 و رجال شيخ طوسى، ص‏357 و فهرست‏شيخ طوسى، ص‏118.
7. رجال نجاشى، ص‏194.
8. رجال نجاشى، ص‏28 و فهرست‏شيخ، ص‏75 و قاموس‏الرجال، ج‏3، ص‏193.
9. رجال نجاشى، ص‏28 و فهرست‏شيخ، ص‏75 و قاموس‏الرجال، ج‏3، ص‏193.
10. رجال نجاشى، ص‏215 و رجال شيخ، ص‏384 و فهرست‏شيخ، ص‏147.
11. رجال نجاشى، ص‏235 و رجال شيخ، ص‏420 و 34 و فهرست‏شيخ، ص‏150 و الذريعة، ج‏16.
12. رجال نجاشى، ص‏15 و فهرست‏شيخ، ص‏29.
13. طبرسى، كتاب اعلام الورى، چاپ تهران، ص‏416.
14. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏51، ص‏135.
15. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏51، ص‏34.
16. اثبات‏الوصية، ص‏229.
17. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏51، ص‏160 و شيخ حر عاملى، اثبات‏الهداة، ج‏6، ص‏311.
18. اصول كافى - ارشاد مفيد - اعلام الورى - كشف الغمة.
19- طالبين تحقيق مى‏توانند به كتاب فرق‏الشيعه نوبختى و كتاب ملل و نحل شهرستانى و كتاب المقالات و الفرق تاليف سعد بن عبدالله اشعرى قمى مراجعه نمايند.

منبع:پایگاه اطلاع رسانی امام مهدی


نسخه چاپی