دانش تفسیر؛ روش‌ها و منابع
 دانش تفسیر؛ روش‌ها و منابع

 

نویسنده: محمّدتقی دیاری




 

مقدّمه

وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ. (1)
و ما قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا برای مردم آن چه را که بر آنان نازل شده است تبیین کنی، و شاید که آنان تفکر کنند.
قرآن کریم تنها معجزه‌ی جاودان اسلام و یگانه سند دست نخورده‌ی حقانیّت این آیین حنیف ابراهیمی است. قرآن خوان گسترده و بی‌کران نعمت‌های بی‌پایان الهی است که برای همه‌ی انسان‌های طالب حقیقت و معنویت گسترده شده است. قرآن تنها نسخه‌ی شفابخش و عهدنامه‌ی الهی است که برای هدایت و تعالی مادی و معنوی همه‌ی جوامع بشری نازل گشته است؛ و خود، همه‌ی انسان‌ها را در همه اعصار تا ظهور قیامت به «خواندن»، «فهمیدن»، «اندیشیدن» و «عمل کردن» به محتوای عالی آن فرا خوانده است. و با وجود این که بارها و بارها خود را با صفات و عناوین گوناگون نظیر «نور»، «برهان»، «تبیان»، «هدی»، «شفاء»، «ذکر»، «بیان» و ... معرّفی نموده است - و قطعاً بهترین معرّف و راهنمای قرآن، خودِ قرآن است - تفسیر و تبیین احکام، قصص و موضوعات گوناگون قرآن کریم را با نصّ صریح، بر عهده‌ی پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) نهاده است.
دانش تفسیر، همزمان با ظهور و نزول قرآن پدیده آمده (2) و از زمان پیدایش تاکنون، همواره با دو جریان مختلف همراه بوده است:
1)جریانی که به مکتب اهل‌بیت پیامبر اکرم (علیه‌السلام) منتهی می‌شود.
2) جریانی که به دیگر صحابه پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) ارتباط پیدا می‌کند.
این دو جریان، در اهداف، شیوه‌ها و منابع تفسیر قرآن، با یکدیگر تفاوت دارند، و این تفاوت عمدتاً در روش تفسیر نقلی نمود پیدا می‌کند.

1- روش‌ها

از ابتدا دو روش عمده و اساسی برای تفسیر قرآن وجود داشته است: 1) روش تفسیر نقلی؛ 2) روش تفسیر به رأی. در روش نخست، تفسیر قرآن با بهره‌گیری از خود قرآن و آن چه از رسول اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و صحابه و تابعین نقل می‌شده، صورت می‌گیرد؛ نظیر تفسیر علی‌بن‌ابراهیم قمّی و تفسیر محمّدبن مسعود العیّاشی و تفسیر نور الثقلینِ الحویزی و تفسیر الصافی از فیض کاشانی، تفسیر جامع البیان از ابن‌جریر طبری و الدر المنثور فی التفسیر المأثور از جلال‌الدین سیوطی.
در روش دوّم، محور استنباط در استخراج مفاهیم و معانی قرآن کریم، اندیشه و رأی و اجتهاد شخصی مفسّر است. این روش اگر از سوی مفسّرِ واجد شرایط صورت بگیرد و در آن، رأی مفسّر بر قرآن تحمیل نشود و نتایج آن با حقایق دینی و اعتقادی متعارض نباشد مُجاز، بلکه ممدوح است، ولی اگر مفسّر رأی شخصی خویش را بر قرآن تحمیل کند و یا برداشت او با اصول و مبانی اعتقادی اسلام متعارض باشد، ممنوع و مذموم است؛ چنان که در روایات زیادی از آن نکوهش شده است.
علاوه بر این دو روش اساسی، مفسّران قرآن، از روش‌های لغوی، فلسفی، عرفانی، باطنی، کلامی و علمی بهره گرفته‌اند و کم‌وبیش دانش‌های دیگر و نیز آراء دیگران را در فهم کلام الهی دخالت داده‌اند که به تفسیر به رأی منتهی شده است.
علّامه شهرستانی، روش‌های تفسیری را به چهار قسم تقسیم می‌کند: 1) تفسیر قرآن با قرآن (3)؛ 2) تفسیر قرآن به مأثور؛ 3) تفسیر قرآن با لغت؛ 4) تفسیر قرآن با اجتهاد شخصی. وی سپس می‌افزاید: در صورتی که قسم اخیر مذموم و حرام باشد، اقسام سه‌گانه دیگر غیرمشروع نیست. (4)
مرحوم علّامه طباطبایی (رحمة الله) در مقام بیان روش تفسیری خود (روش تفسیری قرآن با قرآن) اشکال عمده‌‌ی روش‌های تفسیری مفسّران پیشین را این‌گونه بیان می‌کند:
تمام این روش‌های تفسیری، در این نقیصه‌ی بزرگ مشترکند که نتایج بحث‌های علمی یا فلسفی و غیر آن را از خارج گرفته، بر مضمون آیات تحمیل می‌کنند و از این رو، تفسیر آن‌ها به تطبیق منتهی شده است؛ از این‌رو، بسیاری از حقایق قرآن کریم را مَجاز جلوه داده، آیات را تأویل کرده‌اند. (5)
وی در ادامه بحث می‌افزاید:
امّا باید دانست که استفاده از بحث‌های علمی برای فهم حقایق برجسته‌ی قرآن، دو صورت دارد:
نخست این‌که، قبلاً به طور مستقل مسأله‌ای را طرح کرده و مورد بررسی و بحث علمی و یا فلسفی قرار دهیم و سپس نتیجه آن را یک حقیقت مسلّم دانسته، آیات را بر آن حمل کنیم. البته این روش مورد پسند بحث‌های علمی است، ولی قرآن آن را نمی‌پسندد.
دوّم این‌که، قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و توضیح آیه را به وسیله‌ی تدبّر و دقت، که قرآن به آن دستور داده است، از آیه‌ی دیگری بخواهیم و مصادیق را به وسیله‌ی خواصّی که از آیات به دست می‌آید، بشناسیم. همان‌طور که قرآن صریحاً می‌گوید: «وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ تِبْیَانًا لِّكُلِّ شَیْءٍ» (6) (ما این کتاب را بر تو نازل کردیم، کتابی که بیان‌گر هر چیزی است). چگونه می‌توان پذیرفت که قرآن بیان هر چیزی باشد، امّا بیان خودش نباشد! (7)
گرچه روش‌های متفاوتی را در تفسیر قرآن یادآور شده‌اند، امّا باید اذعان داشت که روش تفسیر نقلی را می‌توان اصیل‌ترین و باسابقه‌ترین شیوه و شکل تفسیر و راه فهم معانی قرآن کریم به شمار آورد. (8)

2- منابع

از بررسی و مطالعه درباره‌ی تاریخ پیدایش دانش تفسیر به ویژه روش تفسیر نقلی استنباط می‌شود که در زمینه‌ی منابع تفسیر قرآن در میان دانشمندان شیعه و اهل سنّت دیدگاه‌های یکسانی وجود ندارد.

2 -1- منابع تفسیری شیعه

تفسیرهای شیعه به دلیل اعتماد و اعتقاد پیروان این مکتب به عصمت و طهارت معنوی پیشوایان دین خود، از دیگر تفسیرها ممتاز می‌گردند. آنان پیامبران (علیه‌السلام) به ویژه پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و جانشینان آن حضرت (علیه‌السلام) را از هرگونه لغزش و گناه عمدی یا سهوی، معصوم می‌دانند؛ از این‌رو، گفتار و کردار آنان در هر حال برای شیعه حجت شرعی است. در حالی که اقوال و آراء صحابه، تابعین و مفسّران، به خودی خود، فاقد حجیّت است، مگر آن که از راه‌های صحیح و معتبر به سیره و سنّت پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) بازگردد. بنابراین، منابع تفسیری شیعه عبارتند از:
1-قرآن کریم.
2- احادیث و روایاتی که به طریق معتبر از پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) نقل شده‌اند.
3- روایاتی که از امامان معصوم (علیهم‌السلام) نقل شده است. البته باید اخبار نبوی را جهت مطالعه و فهم درست احادیث دیگر و شناسایی صحّت و سُقم آن‌ها در درجه‌ی اوّل قرار داد. مرحوم علامّه شهید مطهّری (رحمة الله‌) در این‌باره می‌فرمایند:
در مطالعه‌ی اخبار باید توجّه داشت که اخبار نبوی در درجه‌ی اوّل قرار دارد و به صورت متن قانون باید تلقّی شود و اخبار ائمه به عنوان شارح و مبیّن و ناظر بر اخبار نبوی باید مورد مطالعه قرار بگیرد زیرا واضح است که ائمه (علیهم‌السلام) آن‌چه را که از پیغمبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) رسیده بوده است، بیان و تفسیر می‌فرموده‌اند، اینگونه نظر به احادیث در فهم مقصود بسیار مؤثر است. (9)
مرحوم شیخ طوسی (م: 460 هـ.ق) در مقدّمه‌ی تفسیرش می‌نویسد:
از پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) روایتی نقل شده است که هیچ‌کس آن را مردود نمی‌شمارد؛ آن حضرت (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) فرمودند: من دو چیز گرانبها را در میان شما به جای می‌گذارم، مادامی که به آن دو رو آورید و به آن‌ها چنگ بزنید، هرگز گمراه نخواهید شد، یعنی کتاب خدا و اهل‌بیت من. و مسلّماً این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من وارد آیند. (10)
وی آن‌گاه با بهره‌گیری از این حدیث متواتر و مورد قبول فریقین چنین می‌افزاید:
بدان، که از ظاهر این روایت، در بین روایات اصحاب ما، به دست می‌آید که تفسیر قرآن جز از طریق روایت معتبر پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و امامان (علیهم‌السلام)، آن کسانی که سخن آنان همانند سخن پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) حجّت است، روا نیست. (11)
4- اجتهاد مفسّران؛ اجتهاد به معنای شیوه‌ی درست استنباط و فهم مطالب براساس نصوص قرآنی و احادیث معصومین (علیهم‌السلام) است و به معنای دلیل مستقّلی در برابر قرآن کریم و حدیث نیست. علّامه طباطبایی در زمینه‌ی حجّیِت بیان پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و ائمه (علیهم‌السلام) می‌فرماید:
به دلالت خود قرآن مجید، بیان پیغمبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و اهل‌بیت گرامی‌اش در تفسیر آیات قرآنی حجیّت دارد. این حجّیّت در مورد قول شفاهی و صریح پیغمبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و همچنین در اخبار قطعّیةالصدور که بیان ایشان را حکایت می‌کند، روشن است. ولی خبر غیرقطعی که در اصطلاح «خبر واحد» نامیده می‌شود و حجیت آن در میان مسلمین مورد خلاف است منوط به نظر کسی که به تفسیر می‌پردازد، در میان اهل سنت نوعاً به خبر واحد که در اصطلاح «صحیح» نامیده می‌شود، مطلقاً عمل می‌کنند و در میان شیعه آن‌چه تقریباً مسلّم است، این است که خبر واحد موثوق‌الصدور در احکام شرعیه حجّت است و در غیر آن‌ها اعتبار ندارد. (12)

2-2- منابع تفسیری اهل سنّت

چنان که اشاره شد، اهل سنّت در تفسیر قرآن کریم دیدگاه متفاوتی با شیعه دارند؛ از آنجا که آنان، پس از رحلت رسول اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) به امامت ائمه معصومین (علیهم‌السلام) اعتقاد نداشتند، احادیث آنان را به منزله‌ی یکی از منابع مهم و معتبر تفسیری مورد توجّه قرار نداده‌اند، بلکه ائمه (علیهم‌السلام) را تنها، راویان حدیث و واسطه در نقل، همچون دیگر راویان از صحابه و تابعین، به شمار آورده‌اند. دانشمندان و محقّقان اهل سنّت، چهار منبع را برای تفسیر قرآن در دوره‌ی صحابه برشمرده‌اند: (13)

1- قرآن کریم

2- سخنان پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم):

براساس نصّ صریح قرآن کریم، پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) وظیفه‌ی تفسیر و تبیین آیات قرآنی را برعهده دارد:
وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ (14)؛
ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آن‌چه را که بر آنان فرو فرستاده شده، تبیین کنی و شاید که آنان بیندیشند.
هرگاه مسلمانان صدر اسلام با لفظ یا عبارت مشکلی در قرآن روبه‌رو می‌شدند، به پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم)، مُقربان نامور و یا عالمان اهل کتاب، به ویژه أَخبار یهود، مراجعه می‌کردند.
گفتنی است که در خصوص احادیث تفسیری پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) آن‌چه به دست آمده، ناچیز است؛ به طوری که سیوطی تمام آن‌ها را (البتّه به جز روایات اسباب نزول) از اوّل سوره‌ی فاتحه تا پایان سوره‌ی ناس، طی حدود پنجاه صفحه در کتاب خود آورده است. (15) این احادیث در جوامع حدیثی اهل‌سنّت در باب التفسیر نیز گرد آمده است. مرحوم علّامه طباطبایی (رحمة الله) در مورد روش تفسیری صحابه می‌نویسد:
روششان در تفسیر این بود که گاهی آن‌چه از پیغمبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) در معانی آیات قرآنی شنیده بودند در شکل روایت مُسنَد نقل می‌کردند. این احادیث از اول تا آخر قرآن جمعاً دویست و چهل و چند حدیثند که سند بسیاری از آن‌ها ضعیف و متن برخی از آن‌ها منکر است و گاهی تفسیر آیات را در صورت اظهارنظر بی‌این که به پیغمبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) اسناد دهند القاء می‌کردند. (16)
مرحوم علّامه طباطبایی با بیان این مطلب که متأخّرین اهل‌تفسیر از اهل سنّت، تفسیر صحابه را نیز جزء روایات نبوی در تفسیر می‌شمارند، به این دلیل که صحابه علم قرآن کریم را از مقام رسالت آموخته‌اند و بعید است که خودشان از خود، چیزی گفته باشند، به نقد و ایراد پرداخته، می‌افزاید:
ولی دلیلی قاطع بر این سخن نیست، علاوه بر این که مقدار زیادی از این قسم، روایاتی است که در اسباب نزول آیات و قصص تاریخی آن‌ها وارد شده و همچنین در بیان این روایاتِ صحابی، بسیاری از سخنان علمای یهود که مسلمان شده بودند مانند کعب‌الأحبار و غیره بدون اسناد یافت می‌شود. (17)

3- اجتهاد و استنباط صحابه:

بسیاری از صحابه، آیات قرآن کریم را با استفاده از شناخت خود نسبت به معانی لغات و عادات و رسوم عرب و احوال یهود و نصارا در جزیرةالعرب و نیز با اعتقاد بر قوّه‌ی فهم و درک و استعداد ذهنی خویش تفسیر می‌نمودند. دکتر محمّد حسین ذهبی به نقل از حاکم در المستدرک درباره‌ی ارزش و اعتبار تفسیر روایت شده از صحابه می‌نویسد:
تفسیر صاحبی‌ای که شاهد نزول وحی بوده، در حکم حدیث مرفوع (18) است؛ آن‌چنان که گویی وی از پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) روایت کرده است. (19)
البته برخی از بزرگان عامّه، نظیر ابن‌صلاح، اطلاق بیان حاکم را مقیّد ساخته و گفته‌اند:
اعتبار تفسیر صحابی تا حدّ حدیث مرفوع و مسند، تنها مربوط به روایاتی است که به اسباب نزول آیات باز می‌گردد و امکان گرفتن آن خبر از پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) وجود ندارد و اجتهاد و رأی صحابی در آن دخیل نیست. (20)
آراء اهل سنّت درباره‌ی «حدیث موقوف» (21) مختلف است. ذهبی اقوال برخی از بزرگان را در ادامه بحث خود یادآور شده است. (22) مرحوم علّامه طباطبایی در این‌باره می‌نویسد: احادیثی که از صحابه نقل می‌شود، اگر متضمّن قول یا فعل پیغمبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) باشد و مخالف با حدیث اهل بیت نباشد، قابل قبول است و اگر متضمّن رأی خود صحابی باشد، حجیّت ندارد. صحابه در حکم سایر مسلمانان هستند؛ هم‌چنان که خود آنان با یکدیگر مانند یک مسلمان عادی برخورد می‌کردند. (23) مرحوم علّامه، این روش را در تفسیرالمیزان، در مباحث روایی اعمال کرده‌اند؛ از جمله، وی در ذیل آیات 10 و 107 سوره‌ی هود، روایاتی را از صحابه نقل کرده و به نقد آن‌ها پرداخته است. (24)

4- اخبار اهل کتاب (یهود و نصارا):

صحابه و تابعین از جمله ابن‌عبّاس در بسیاری از موارد برای فهم جزئیات احکام، به ویژه داستان‌های قرآنی، به عالمان یهود و نصارا مراجعه نموده‌اند. دکتر ذهبی درباره‌ی سبب اصلی روی‌کِرد صحابه به روایات اهل کتاب می‌نویسد:
بدیهی است که قرآن در برخی از مسائل به ویژه در مورد داستان‌های پیامبران و آن‌چه مربوط به امّت‌های پیشین است، با تورات هماهنگی دارد. و همچنین در مواردی، مشتمل بر داستان ولادت حضرت عیسی (علیه‌السلام) و معجزات او است، که عیناً در انجیل نیز آمده است؛ جز این که روش قرآن با روش تورات و انجیل متفاوت است؛ زیرا قرآن برخلاف آن دو، به امور جزئی و تفصیل موضوعات تاریخی قصص انبیاء و سرگذشت زندگی پیشینیان نپرداخته، بلکه تنها به زوایا و سرگذشت زندگی پیشینیان نپرداخته، بلکه تنها به زوایا و ابعاد ویژه تربیتی و عبرت‌های تاریخی آن‌ها بسنده کرده است. از این رو، برخی از صحابه برای این که قصص قرآن را به طور کامل با جزئیات و شاخ و برگ‌های آن‌ها بدانند، به تازه مسلمانان از اهل کتاب، نظیر عبداللّه‌بن‌سلام، کعب‌الأخبار و دیگر عالمان یهود و نصارا مراجعه می‌کردند. (25)
نویسنده در مقام بیان انگیزه و میزان اهتمام صحابه در فراگیری معارف قرآنی از اهل‌کتاب و نیز درباره‌ی اهمّیّت و ارزش این منبع تفسیری نسبت به منابع پیشین، درصدد توجیه عملکرد آنان برآمده، می‌گوید:
معلوم است که تعلیمات اهل کتاب و اطّلاعات موجود نزد آنان، غیر از آن چیزی است که از رسول خدا (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) درباره‌ی قرآن و داستان‌های آن می‌آموختند؛ زیرا اگر امکان فراگیری از پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) برایشان وجود داشت، هرگز به آنان گرایش پیدا نمی‌کردند تا تفسیر قرآن را از منبع دیگری فرا بگیرند.
مراجعه صحابه به اهل کتاب، در برابر دیگر منابع تفسیری، چندان اهمیتی نداشته است؛ چه این که آن، قلمرو محدودی را در بر می‌گرفت؛ به این دلیل که تورات و انجیل در معرض تحریف و تغییر قرار گرفته بود و بالطبع صحابه مراقب بودند تحت تأثیر عقاید تحریف شده‌ی تورات و انجیل قرار نگیرند؛ و لذا، آنان هرگز از اهل کتاب جز آن‌چه را که با اعتقاداتشان هماهنگ بود و با قرآن ناسازگاری نداشت، نمی‌پذیرفتند، و عقاید ناسازگار و معارض با قرآن و عقاید خود را مردود دانسته، در موارد مشکوک نیز احتیاط و درنگ می‌نمودند و از رسول گرامی اسلام (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) پیروی می‌کردند که فرمودند: سخنان اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب؛ و بگویید به خدا و آن‌چه برای ما نازل شده است ایمان آوردیم. (26)

3- ویژگی‌ها

چنان که ملاحظه شد، دکتر ذهبی از جمله ویژگی‌های تفسیر عهد صحابه را بهره‌مندی برخی از آنان از دانش اهل‌کتاب دانسته و تا اندازه‌ای به انگیزه‌ی روانی و جامعه‌شناسانه‌ی اخذ و اقتباس مردم از دانشمندان یهودی و نصرانی و نیز به ارزیابی میزان اهمّیّت تعالیم فراگرفته از آنان پرداخته و در نهایت تلاش نموده است تا ساحت صحابه را از این اتّهام که متأثّر از اندیشه‌های انحرافی اهل کتاب شده‌اند، پاک و مبرّا سازد. وی در بخش دیگری از کتابش در مبحث ویژگی‌های تفسیر در دوره‌ی تابعین به طور جداگانه به این امر اعتراف کرده است که در این دوره، بسیاری از اسرائیلیّات و نصرانیّات وارد عرصه‌ی تفسیر گردیده است. وی دلیل عمده‌ی آن را ورود جمعیّت زیاد اهل کتاب به حوزه‌‌ی اسلام دانسته و می‌افزاید:
آنان مسائلی نظیر روایات آغاز آفرینش، اسرار وجود و خلقت موجودات عالم و بسیاری از داستان‌ها را از دیرباز مطرح می‌ساختند و گرایش درونی شدیدی به شنیدن این‌گونه موضوعات داشتند. بیشترین اسرائلیات را کسانی مثل عبدالله بن سلام، کعب الأحبار، وهب بن منبِّه و عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح روایت کرده‌اند. بدون شک، این گونه اسرائیلیّات در این دوره، مورد قبول تابعین بوده، همچنان که در دوره پس از ایشان نیز مورد توجّه قرار گرفته است. (27)
در بحث‌های بعدی، به ارزیابی عمل‌کرد صحابه و تابعین و آراء محقّقان عامّه و نیز میزان اعتبار اخبار اهل کتاب و روایات و دلایل موافق و مخالف در این‌باره، خواهیم پرداخت. مرحوم علّامه طباطبایی (رحمة الله) در مقدّمه‌ی المیزان، درباره‌ی ویژگی‌تفسیر، در دوره تابعین می‌نویسد:
تنها تفاوت عمده‌ای که از نظر روش و منابع تفسیری در دوره‌ی تابعین نسبت به عصر صحابه پدید آمد این بود که در این دوره روایاتی به تفسیر اضافه شد که در میان آن‌ها روایاتی وجود داشت که یهود یا دیگران به طور پنهانی وارد تفسیر کردند؛ به ویژه داستان‌ها و معارفی که به موضوع آفرینش باز می‌گردند. مانند پیدایش آسمان‌ها و زمین، دریاها، کاخ شدّاد، لغزش‌های پیامبران، تحریف کتاب و چیزهایی دیگری از این نوع که برخی از آن‌ها در تفسیر مأثور از صحابه نیز یافت می‌شد. (28)
دکتر رمزی نعناعه نیز در این باره می‌نویسد:
یکی از ویژگی‌های تفسیر در عهد تابعین، آمیختگی آن با اسرائیلیّات است. این امر بدین سبب است که در آن زمان بسیاری از اهل کتاب به آیین اسلام گرویدند و روایات و اخبار فراوانی را که راجع به خلقت و اسرار وجود و داستان‌های پیشینیان در اذهان خود داشتند چون گرایش شدیدی نسبت به شنیدن و دانستن تفاصیل قصص قرآنی وجود داشت، بازگو کردند. و این امر موجب شد وضعیّت تفسیر قرآن بدین بلا دچار گردید و به سبب سهل‌انگاری تابعین، اسرائیلیّات بسیاری بدون نقد و بررسی وارد تفسیر شود. و بیشترین نقل در این‌باره از سوی مسلمانان نوآیین اهل کتاب، نظیر کعب‌الأحبار و وهب‌بن منبه است. (29)

4- ضعف‌ها

این ویژگیِ تفسیری دوره‌ی صحابه و تابعین، به ویژه در زمینه‌ی تفسیر نقلی، یعنی بهره‌گیری از اخبار اهل کتاب، یک ضعف برای روایت به مأثور نیز به شمار می‌آید. چنان که شیوع روایات دروغین و جریان جعل حدیث، نقطه‌ی ضعف دیگری برای روایات تفسیری است. بیان رسا و هشدار دهنده پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) و دیگر پیشوایان دینی ما در مورد جعل احادیث و إسناد آن‌ها به معصومین (علیهم السلام)؛ ضرورت احتیاط در قبول روایات، به خصوص از اهل کتاب و متهمان به کذب و جعل حدیث؛ لزوم عرضه روایات بر کتاب‌ الهی؛ ارزیابی دقیق سلسله راویان و شناسایی کامل آنان با روش‌های علمی نوین دانش حدیث و درایه و رجال و به کارگیری عقل و اندیشه در تعیین صحّت و سقم متون احادیث، همه گواه صادقی بر این مدعا هستند.
رمزی نعناعه، از جمله‌ی علل ضعف روش تفسیر نقلی را، اخذ و اعتماد به اهل کتاب در فهم قرآن کریم دانسته است. (30) محمود ابوریّه نیز در مورد رواج و گسترش «اسرائیلیّات» در آثار تفسیری به ویژه بخش‌های مربوط به قصص قرآن کریم می‌نویسد:
چون آیین محمّدی قوّت گرفت و موانع راه را در هم شکست، آنان که در مقابل دعوت محمّدی ایستاده و مانعی در راه گسترش آن ایجاد کرده بودند، پس از ناتوانی و ناامیدی از رویارویی با نیروهای ظاهری، چاره‌ای جز توسّل به حیله و نیرنگ نداشتند. و یهودیان که سرسخت‌ترین دشمنان مسلمانان بودند، برای دست‌یازی به اهداف خویش، به نیرنگ و فریب متوسل شدند؛ به ظاهر اسلام آوردند و نیّت‌های خود را در پس پرده‌ دینشان پنهان داشتند تا اهداف خود را به پیش برده، جامعه عمل بپوشانند. نیرومندترین و زیرک‌ترین اینان در حیله‌گری، کعب‌الأخبار، وهب‌بن منبه و عبدالله بن سلام بودند که چون از تحریف قرآن کریم به علّت تدوین منظّم آن و حفظ آن در سینه‌های بسیاری از مسلمانان، ناامید بودند، به گسترش اسرائیلیّات در میان آثار نبوی پرداختند. جعل روایات اسرائیلی در درون آثار اسلامی با اقبال صحابه روبرو شد و جهل مردم و ناآگاهی آنان از اسرار هستی و خلقت، رونق و گسترش یافت و بدین‌سان چهره‌ی زیبای منابع اسلامی مخدوش گشت. (31)
دوّمین ضعف تفسیر نقلی، شیوع جعل و تحریف حدیث است که تاریخچه‌ی آن به زمان حیات پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) باز می‌گردد؛ زیرا در آغاز، تفسیر شعبه‌ای از حدیث بود.
متأسّفانه این واقعیّت تلخ و ناگوار، به سبب سهل‌انگاری برخی از دانشمندان در نشر و تألیف آثار، ضربه‌های جبران‌ناپذیری را بر پیکر اسلام و جامعه‌ای اسلامی وارد آورده است. دکتر ذهبی آغاز پیدایش جعل حدیث را سال چهل و یک هجرت، یعنی سالی که اختلافات سیاسی در میان مسلمانان و فِرَق گوناگون اسلامی پدید آمد، دانسته است. (32) در حالی که به نظر می‌آید جعل حدیث از دوران اوّلیّه اسلام، زمان حیات پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم)، شروع شده و پس از رحلت وی شیوع بیش‌تری پیدا کرده و زمان حکومت معاویه به اوج خود رسیده است.
ابوریّه معتقد است که «جعل حدیث» همچنان که در دوره‌ی پس از رحلت پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) رونق داشته، در زمان حیات وی نیز مطرح بوده است. (33) وی از جمله‌ی آثار زیان‌بار تأخیر در نگارش و تدوین حدیث را تا قرن دوّم هجری، رواج و گسترش بی‌ضابطه‌ی جعل حدیث دانسته است. (34) مرحوم شهید مطهّری (رحمة الله) درباره‌ی نسبت دروغ به پیامبر اکرم (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) می‌گوید:
در زمان پیغمبر اگر کسی دروغی به پیغمبر می‌بست، برای یک امر کوچک و یک غرض شخصی بود، می‌خواست حرف خودش را به کرسی بنشاند: می‌گفت من از پیغمبر اینطور شنیده‌ام امّا در زمان بعد دروغ بستن به پیغمبر جنبه‌ی اجتماعی پیدا کرد یعنی ابزاری شد در دست سیاسیّون. خلفای وقت از این موضوع به نفع سیاست‌های خودشان استفاده می‌کردند، پول‌ها خرج می‌کردند محدثینی که ایمانشان سست بود و بنده‌ی دینار و درهم بودند را پیدا می‌کردند و پول‌ها می‌دادند که مثلاً در فلان موضوع یک حدیث نقل کن. (35)
وی در ادامه‌ی بحث، جعل حدیث را ابتکار یهودی‌ها دانسته و می‌افزاید:
یهودی‌ها، افکار و معتقدات خودشان را در میان مسلمانان به صورت حدیث درآوردند، این‌ها در نفاق هم عجیب بودند، به ظاهر مسلمانی می‌کردند و با مسلمان‌ها رفت‌و آمد می‌کردند، ولی افکار خودشان را به صورت حدیثی در میان مسلمین رایج می‌کردند. یهودی‌ها در این کار بسیار مهارت داشتند. البته مسیحی‌ها و مانوی‌ها هم این کار را کرده‌اند ولی یهودی‌ها خیلی زیاد کار کرده‌اند چون این‌ها مهارتشان در تظاهر فوق‌العاده است که گاهی مسلمان‌ها آنان را از خودشان مسلمان‌تر می‌دانستند. (36)
سوّمین ضعف تفسیر نقلی، حذف اسناد بسیاری از روایات تفسیری است، که یکی از عوامل مهم آن، منع نگارش حدیث از سوی خلفا، به ویژه خلیفه‌ی دوّم بوده است. این عامل، زیان‌های دیگری را نیز به دنبال داشته است. دکتر ذهبی در این باره می‌گوید:
صحابه هیچ حدیثی را نقل نمی‌کردند، مگر زمانی که اطمینان و اعتماد کامل به آن داشتند؛ از این‌رو، آن‌چه را که حفظ می‌کردند، صحیح می‌دانستند. و نیز چون همه‌ی صحابه، به عدالت و امانت معروف بودند، دیده نشده است که از اسناد روایات سؤال کنند؛ و تا روایتی برای آنان از طریق شهادت گواهان و یا سوگند محرز و ثابت نمی‌شد، آن را نمی‌پذیرفتند؛ و این به خاطر احتیاط و دقّت فراوان آنان بود، نه عدم اطمینان به راویان حدیث. امّا در دوره‌ی تابعین که کذب بعضی از احادیث آشکار شد، آنان هیچ حدیثی را جز با قید سند و عدالت راویانش نمی‌پذیرفتند. گروهی در دوره‌ی پس از تابعین، آثاری در ارتباط با تفسیر تألیف نمودند و سندها را کوتاه کردند و اقوال را بدون اِسناد به گویندگان نقل نمودند. از این‌جا بود که روایات بیگانه به حوزه‌ی روایات اصیل وارد شد و درست و نادرست درهم آمیخت. (37)
وی مهم‌ترین سبب ضعف تفسیر نقل را حذف سندهای روایات دانسته است؛ زیرا خوانندگان، همه‌ی روایات موجود در تفاسیر را صحیح می‌پندارند. این امر موجب گردیده است تا بسیاری از مفسّران، اسرائیلیّات و داستان‌های ساختگی را به نام روایات صحیح نقل نمایند؛ در حالی که در بین آن‌ها روایات ناسازگار با نقل و عقل یافت می‌شود. (38) مرحوم علّامه طباطبایی (رحمة الله) ضمن معرّفی طبقات مفسّران اهل‌سنّت و بیان روش تفسیری آنان در خصوص طبقه‌ی پنجم، چنین می‌نویسد:
طبقه‌ی پنجم کسانی هستند که روایات را با حذف اسناد در تألیفات خود درج کرده‌اند و به مجرّد نقل اقوال قناعت نموده‌اند. بعضی از علما گفته‌اند که اختلال نظم تفسیر از همین‌جا شروع گردیده و اقوال زیادی درین تفاسیر بدون مراعات صحّت و اعتبار نقل و تشخیص سند به صحابه و تابعین نسبت داده شده و در اثر این هرج و مرج، دخیل بسیاری به وجود آمده و اعتبار اقوال متزلزل شده است. (39)
چهارمین ضعف تفسیر نقلی، محدودیت و ناکارآمدی آن در ارتباط با کل آیات قرآنی و نیز نیازهای نامحدود علمی و غیرعلمی است. مرحوم علّامه طباطبایی (رحمة الله) که مبتکر و پرچم‌دار روش تفسیر قرآن با قرآن است، ضمن ارائه راه‌های سه‌گانه‌ی تفسیر آیات قرآن، در مورد روش تفسیر قرآن به کمک روایات (تفسیر روایی) می‌گوید:
روشی است که علمای تفسیر در صدر اسلام داشتند و قرن‌ها رایج و مورد عمل بود و تاکنون نیز در میان اخباریین اهل سنّت و شیعه معمولٌ‌به می‌باشد. طریقه‌ای است محدود در برابر نیاز نامحدود زیرا ما در ذیل شش هزار و چند صد آیه قرآنی صدها و هزارها سؤالات علمی و غیرعلمی داریم پاسخ این سؤالات و حلّ این معضلات و مشکلات را از کجا باید دریافت نمود؟ آیا به روایات باید مراجعه نمود؟ در صورتی که آن‌چه نام روایت نبوی می‌شود بر آن گذاشت از طریق اهل سنّت و جماعت به دویست و پنجاه حدیث نمی‌رسد گذشته از این که بسیاری از آن‌ها ضعیف و برخی از آن‌ها منکر می‌باشد و اگر روایات اهل‌بیت را که از طریق شیعه رسیده در نظر آوریم درست است به هزارها می‌رسد و در میان آن‌ها مقدار قابل معتنابهی احادیث قابل اعتماد یافت می‌شود ولی در هر حال در برابر سؤالات نامحدود کفایت نمی‌کند، گذشته از این که بسیاری از آیات قرانی هست که در ذیل آن از طریق عامّه و خاصّه حدیث وارد نشده است. (40)
علاوه بر آن‌چه تاکنون بیان شد، ضعف‌های دیگری نیز وجود دارد که فهرست‌وار به آن‌ها اشاره می‌شود: گسترش نقل به معنای و تحریف در اثر ممنوعیّت نگارش حدیث، در حدود 90 سال (41)؛ گرایش افراطی به سمت روایات تفسیری و در نتیجه، پیدایش سطحی‌نگری و جریان اخبارگری (42) در میان شیعه و اهل سنّت (43) و دوری از اندیشه‌ی نوگرایی و حرکت در راستای مقتضیات زمان و نیازهای جامعه بشری؛ اعتماد بیش از حدّ به جوامع حدیثی، بدون پرداختن به نقد و بررسی متون و محتویات روایات.

پی‌نوشت‌ها

1.نحل، آیه‌ی 44.
2.المیزان، ج 1، ص 4.
3.باد توجّه داشت که روش تفسیر قرآن با قرآن، نیز در قسم روش تفسیر نقلی قرار می‌گیرد.
4. تنزیه التنزیل، ص 106.
5.المیزان، ج 1، ص 8 و 9، مقدّمه.
6.نحل، آیه‌ی 89؛ برای مطالعه‌ی بیش‌تر، ر.ک: به: المیزان، ج 12، ص 324 و تفسیر الصافی، ج 1، ص 50، المقدّمة السابعة.
7.المیزان، ج 1، ص 8 و 9، مقدّمه.
8.الإسرائیلیّات، رمزی نعناعة، ص 21؛ وی نمونه‌ی کامل این نوع تفسیر را جامع‌البیانِ طبری دانسته است.
9.ربا، بانک، به ضمیمه‌ی بیمه، ص 206.
10. التبیان، ج 1، ص 43.
11. همان.
12. قرآن در اسلام، ص 69 و 70؛ و المیزان، ج 14، ص 205.
13.التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 37 تا 62.
14. نحل، آیه‌ی 44.
15.الإتقان، ج 4، ص 298.
16. قرآن در اسلام، ص 51. در خصوص تعلیم و تعلّم قرآن کریم و تفسیر آن از سوی پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم)، ر.ک: به: البیان فی تفسیر القرآن، ص 29؛ الإتقان، ج 4، ص 202، نوع هفتاد و هشتم و الجامع لأحکام القرآن، ج 21، ص 30.
17. همان، ص 52.
18. مرفوع در اصطلاح اهل سنّت، حدیثی است که سلسله اسناد آن به پیامبر (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) منتهی شود؛ ر.ک. به: تدریب الراوی، ص 64، به نقل از التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 94.
19. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 94 - 96 و الإتقان، ج 4، ص 208.
20. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 94، به نقل از مقدّمه‌ی ابن‌صلاح فی علوم الحدیث، ص 24.
21.«موقوف» حدیثی است که از صحابی معصوم (علیهم‌السلام) نقل شود، بدون این که وی آن را به معصوم (علیهم‌السلام) اسناد دهد؛ چه سلسله‌ی سند یا صحابی، متّصل باشد یا منفصل؛ ر.ک. به: درایة الحدیث، ص 79 و تلخیص مقباس الهدایة، ص 57.
22.التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 95 و 96. وی در صفحه‌ی 96، کلام زرکشی و ابن‌کثیر را نقل کرده است.
23.شیعه در اسلام، ص 46.
24. المیزان، ج 11، ص 41: ج 14، ص 206؛ مقباس الهدایة، ج 1، ص 329 و أصول الحدیث و أحکامه، ص 89 و 90. در مورد حدیث «مقطوع»، ر.ک. به: مقباس الهدایة، 1، ص 230 - 232.
25.التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 61.
26. همان، ج 1، ص 62.
27. همان، ج 1، ص 130.
28. المیزان، ج 1، ص 4 و 5.
29. الإسرائیلیّات، ص 18. درباره‌ی ویژگی‌های تفسیری عهد صحابه و تابعین، ر.ک. به: التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 97 و 98 و 130 و 131.
30.همان، ص 23.
31.أضواء علی السُنّة المحمّدیّة، ص 145 تا 147، همراه با تلخیص.
32.التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 158.
33. أضواء علی السُنّة المحمّدیة، ص 65 و 66.
34. همان، ص 118. در مورد جعل و وضعِ حدیث، ر.ک. به: مقباس الهدایة، ج 1، 398 به بعد؛ تدوین السُنّة الشریفة، ص 494 و 268 و 285 و الغدیر، ج 5 و نیز شرح نهج‌البلاغة، ابن ابی‌الحدید، ج 11، ص 44 تا 46. در ذیل خطبه‌ی 203 و الکافی، ج 1، ص 62 با اندک اختلاف.
35. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 73.
36. همان، ج 1، ص 73 و 74.
37. التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 201 و 202، با اندک تلخیص.
38. همان، ج 1، ص 202.
39. قرآن در اسلام، ص 55 و نیز ر.ک. به : الإتقان، ج 4، ص 242.
40. قرآن در اسلام، ص 61 و 62.
41. همان، ص 119؛ المیزان، ج 14، ص26 و 207؛ مقباس الهدایة، ج 3، ص 277 به بعد؛ تدوین السُنّة الشریفة، ص 504 به بعد و أضواء علی السُنَّة المحمّدیة، ص 97.
42.ده گفتار، ص 69 و اسلام و مقتضیات زمان، ص 79.
43. الملل و النحل، ج 1، ص 121 به بعد، «اهل الحدیث و الحنابلة».

منبع مقاله :
دیاری، محمدتقی؛ (1383)، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ دوم

 

نسخه چاپی