قربانى كردن فرزند
قربانى كردن فرزند
قربانى كردن فرزند

در آيات 100 تا 107 صافات/37 ماجرا به اين صورت بيان شده كه ابراهيم(عليه السلام)از خداوند فرزندى صالح خواست: «رَبِّ هَب لِى مِنَ الصَّـلِحين» و خداوند او را به نوجوانى بردبار بشارت داد: «فَبَشَّرنَـهُ بِغُلـم حَليم»
پس از مدتى ابراهيم(عليه السلام)خوابى را كه از آن مأموريت ذبح فرزندش را دريافت كرده بود با وى در ميان گذاشت، ابراهيم(عليه السلام)در خواب ديده بود كه فرزندش را ذبح مى‌كند؛ «فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعىَ قالَ يـبُنَىَّ إِنِّى أَرى فِى المَنامِ أَنِّى أَذبَحُكَ فَانظُر ماذا تَرى» فرزند نيز پذيرفت و پدر را به اجراى فرمان پروردگار تشويق كرد: «قالَ يـأَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى إِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّـبِرين» و هر دو، آماده اجراى اين دستور شگفت شدند: «فَلَمّا أَسلَما و تَلّهُ لِلجَبين» ولى هنگام ذبح فرزند، خداوند متعالى ابراهيم را ندا داد كه تو وظيفه خويش را انجام دادى: «و‌نـدَينـهُ أَن يـإِبرهيمُ * قَد صَدَّقتَ الرُّءيا‌...» ؛ آن‌گاه ذبح عظيمى را فداى فرزند ابراهيم(عليه السلام)قرار داد: «و‌فَدَينـهُ بِذِبح عَظيم.» درباره جزئيات ماجرا نكاتى مورد بحث قرار گرفته است: 1. در تعيين ذبيح* (اسماعيل يا اسحاق) اختلاف نظر فراوانى وجود دارد. رأى مشهور ميان عالمان شيعه همواره آن بوده كه ذبيح اسماعيل است.[1] 2. گفته شده كه وصف غلام به حليم در متن بشارت، بر اثر آمادگى او براى قربانى در راه خداوند بوده است؛[2] چنان‌كه تعبير از فرزند به «غلام» (نوجوان) به مقطعى كه صفت حلم و آمادگى استقامت در راه خداوند در او بروز مى‌كند، اشاره دارد.[3] 3. مقصود از رسيدن به «سعى» در آيه «فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعى» به نظر بعضى رسيدن به سنّى است كه انسان خود به كوشش براى تأمين نيازهاى زندگى مى‌پردازد كه همان دوران نزديك به بلوغ* است[4] و تعبير «معه» نشان مى‌دهد او به دورانى رسيده بوده كه پدر را در امور زندگى يارى مى‌داده است؛[5] ولى به قولى، مراد از سعى، عبادت و كار براى خداوند است.[6]گروهى از مفسّران، سنّ اسماعيل را هنگام ماجرا سيزده سال ذكر كرده‌اند.[7] به گفته‌اى، منظور از سعى، سعى بين صفا و مروه در اعمال حج است؛ به اين معنا كه هنگام سعى، ابراهيم(عليه السلام)رؤيا* را با اسماعيل در ميان گذاشت.[8] اين نظر را مى‌توان از روايتى از امام صادق(عليه السلام)نيز استفاده كرد.[9] 4. تعبير «أَرى فِى‌المَنامِ أَنِّى أَذبَحُك» نشان مى‌دهد كه ابراهيم(عليه السلام)به طور مكرّر[10] و به گفته‌اى، سه شب پياپى (هشتم، نهم و دهم ذى‌حجه)[11] رؤياى ذبح اسماعيل را مى‌ديده و از همين رو دريافته كه به اين امر مأمور است.[12] به نظرى ديگر، او در خواب صدايى را شنيده كه خداوند تو را به ذبح فرزندت فرمان مى‌دهد.[13] بعضى برآنند كه خداوند در بيدارى نيز اين دستور را به او وحى كرده و گرنه ابراهيم نمى‌توانست به رؤيا ترتيب اثر دهد.[14] به نظر بعضى، اين فرمان به دليل سختى آن، ابتدا در رؤيا به حضرت ابلاغ شد تا در حدّ لازم آمادگى يابد؛ آن‌گاه در بيدارى بر آن تأكيد شد.[15] 5‌. در ميان گذاشتن اين مأموريّت با اسماعيل، جلوه‌اى از ادب الهى ابراهيم با فرزندش اسماعيل است.[16] به گفته‌اى، هدف آن بوده تا كار بر اسماعيل آسان‌تر باشد[17] و نيز دوست داشته تا ميزان استقامت فرزندش در راه خدا را بداند[18] و به اين وسيله، او را براى اين مهم آماده ساخته تا در اين ميدان بزرگ، آگاهانه وارد شود و فرزند نيز از لذّت تسليم* و رضا[19] و هم ثواب بزرگ در آخرت و ثنا در دنيا[20] بهره بَرَد. 6‌.پاسخ رضايت‌آميز اسماعيل: «يـأَبَتِ افعَل ما تُؤمَر» آكنده از ادب، تواضع و آرام كننده قلب پدر است. او نگفت: رأى من چنين است تا در برابر پدر، نهايت فروتنى را از خود نشان داده باشد و نگفت: اگر مى‌خواهى انجام ده و نيز نگفت: مرا ذبح كن؛ بلكه اجراى فرمان الهى را با قاطعيّت خواست تا برساند كه اين فرمان، از طرف خداوند است و پدر را جز فرمان‌برى از آن راه ديگر نيست تا دل ابراهيم(عليه السلام)را آرام سازد؛ چنان‌كه جمله «سَتَجِدُنِى إِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصَّـبِرين» آكنده از ادب الهى اسماعيل در برابر پروردگار و نفى استقلال از خود در زمينه استقامت در اين ماجرا است؛[21] افزون بر اين كه با اين جمله، دل پدر خود را آرامش داده، به او فهماند كه از جزع و كارى كه آشفتگى پدر را هنگام ديدن فرزند غرقه به خون خويش تشديد كند، پرهيز خواهد كرد.[22] 7.آيه «فَلَمّا أَسلَما و تَلَّهُ لِلجَبين» بدون جواب «فَلَمّا» پايان يافته، تا به شدّت مصيبت و تلخى واقعه اشاره داشته باشد[23] و به شنونده اجازه دهد تا هم‌چنان با امواج عواطفش، قصه را دنبال كند.[24] 8‌. آيه «و‌نـدَينـهُ أَن يـإِبرهيمُ * قَد صَدَّقتَ الرُّءيا» پايان مأموريت را به ابراهيم(عليه السلام)ابلاغ و او را آگاه كرده كه اين فرمان، دستورى براى آزمون (امر امتحانى) بوده كه در امتثال آن، آمادگى براى اجراى فرمان و آغاز به كار كافى است.[25] درباره اين آيه، بحث نسخ و دلالت يا عدم دلالت ماجراى ذبح بر جواز نسخ حكم، پيش از عمل، طرح و در ضمن آن، اين احتمال كه مأموريّت ابراهيم(عليه السلام)فقط انجام مقدّمات ذبح بوده و نه خود ذبح، مطرح شده است.[26] برخى معتقدند آن‌چه در واقع ابراهيم(عليه السلام)بدان مأموريّت يافت، ذبح كبش (قوچ) بود كه در رؤيا به صورت فرزند براى وى ظاهر شد،[27] و محبّت شديد ابراهيم به خداوند مانع از آن شد كه او رؤياى خود را تعبير كند؛ زيرا عشق فراوان وى به محبوبش ايجاب مى‌كرد كه آن‌چه را بيش‌تر به آن علاقه دارد، در راه او فدا نمايد.[28] 9. ماجراى ذبح در آيه 106 صافات/ 37، «البَلـؤُا المُبين» ناميده شده كه بيان‌گر اهمّيّت و سختى اين امتحان* است.[29] طبق منابع شيعه و سنّى، شيطان* در اين ماجرا بر ابراهيم(عليه السلام)ظاهر شده و به شكل‌هاى گوناگون كوشيده تا او را از اجراى فرمان الهى باز دارد.[30] 10. ذبح عظيمى كه فداى اسماعيل شد، قوچى بود كه جبرئيل(عليه السلام)آن را از آسمان آورد؛[31] قوچى كه از مادر تولّد نيافته؛ بلكه با فرمان «كن» ايجاد شده بود.[32] بعضى آن را بز كوهى دانسته‌اند.[33] گفته مى‌شود در صدر اسلام سر اين قربانى به صورت خشك شده، كنار ناودان كعبه آويزان بوده است.[34] وصف آن به عظيم، به دليل آن است كه از ناحيه خداى سبحان بوده و فداى ذبيح قرار گرفته[35] يا به دليل پذيرفته شدن آن در درگاه خداوند[36] يا چريدن در بهشت[37] است. طبق روايتى از امام رضا(عليه السلام)ابراهيم در سرزمين منى آرزو كرده است كه خداوند، قوچى را فداى اسماعيل قرار دهد[38] و از آن رو كه پيامبر و امامان طاهر(عليهم السلام)در صلب اسماعيل بوده‌اند، اين آرزو برآورده شده است.[39]

پي نوشت :

[1] مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌707؛ بحارالانوار، ج‌12، ص‌135.
[2] منشور جاويد، ج‌11، ص‌275.
[3] الميزان، ج‌17، ص‌151.
[4] همان، ص‌152.
[5] قرطبى، ج‌15، ص‌66‌؛ نمونه، ج‌19، ص‌111.
[6] التبيان، ج 8، ص 516؛ مجمع‌البيان، ج 8، ص 706.
[7] مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌706؛ قرطبى، ج‌15، ص‌66‌؛ نمونه، ج19، ص‌111.
[8] اثبات الوصيه، ص‌42؛ بحارالانوار، ج‌12، ص‌136.
[9] مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌710.
[10] الميزان، ج‌17، ص‌152؛ منشور جاويد، ج‌11، ص‌275.
[11] التفسير الكبير، ج‌26، ص‌153؛ قرطبى، ج‌15، ص‌68‌.
[12] همان؛ الميزان، ج‌17، ص‌152.
[13] همان.
[14] التبيان، ج‌8‌، ص‌516‌.
[15] التفسير الكبير، ج‌26، ص‌156.
[16] الميزان، ج 6‌، ص 273.
[17] تفسير ابن كثير، ج‌4، ص‌17.
[18] جامع‌البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌93؛ التبيان، ج‌8‌، ص‌516‌.
[19] نمونه، ج‌19، ص‌112.
[20] تفسير الكبير، ج‌26، ص‌157.
[21] الميزان، ج‌6‌، ص‌273 و 274.
[22] همان، ص‌273 و 274؛ و ج‌17، ص‌152.
[23] همان، ج‌17، ص‌152.
[24] نمونه، ج‌19، ص‌114.
[25] الميزان، ج‌17، ص‌153.
[26] تفسير ابن كثير، ج‌4، ص‌18؛ قرطبى، ج‌15، ص‌68 و 69‌.
[27] شرح فصوص الحكم، ص‌617‌.
[28] شرح فصوص‌الحكم، ص‌617‌.
[29] جامع‌البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌95؛ الميزان، ج‌17، ص‌153.
[30] قمى، ج‌2، ص‌197؛ تفسير ابن كثير، ج‌4، ص‌17.
[31] الميزان، ج‌17، ص‌153.
[32] بحارالانوار، ج‌12، ص‌123.
[33] زاد المسير، ج‌7، ص‌77؛ جامع البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌105؛ قرطبى، ج‌15، ص‌71.
[34] جامع‌البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌104.
[35] الميزان، ج‌17، ص‌153.
[36] التفسير الكبير، ج‌26، ص‌155.
[37] جامع‌البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌105.
[38] بحارالانوار، ج‌12، ص‌108.
[39] همان، ص‌122.



نسخه چاپی