حكومت علوى، الگوى حكومت مهدوى
حكومت علوى، الگوى حكومت مهدوى
حكومت علوى، الگوى حكومت مهدوى

نويسنده:حيدرعلى ميمنه جهرمى
اشاره: شايد در اذهان بسيارى ازمردم اين پرسش مطرح باشد كه امام‏مهدى، عليه‏السلام، چگونه حكومت‏خواهد كرد و نظام سياسى - ادارى كه‏او برپا مى‏كند چه ويژگيهايى خواهدداشت؟
در پاسخ اين پرسش بايد گفت كه‏ويژگيهاى حكومت مهدوى همان‏ويژگيهاى حكومت علوى است; با اين‏تفاوت كه حكومت علوى تنها درگستره‏اى محدود از كره خاك و در مدت‏زمانى ناچيز برقرار شد و آن حضرت‏هم به دليل درگيرى در جنگهاى داخلى،نتوانست‏به همه آنچه كه در نظرداشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدى، عليه‏السلام، با پيش گرفتن سيره‏جدش اميرالمؤمنان، على،عليه‏السلام، تا آستانه برپايى قيامت‏از دالت ‏برمى‏سازد و به همه اهداف‏خود دست مى‏يابد.
با پيروزيهاى بزرگ اعراب مسلمان‏در نقاط مختلف جهان، سيل اموال ودرآمد به بيت المال سرازير شد و درزمان خليفه دوم، بر خلاف سنت پيامبرسبقت در اسلام يا شركت در جنگهاى‏صدر اسلام ملاك برترى در دريافت‏بيت المال شد. خليفه هر چند بعدا از اين‏تبعيض مالى اظهار پشيمانى كرد وسختگيريهايى به عمل آورد اما هرگزنتوانست اوضاع و احوال را به وضع‏پيشين بازگرداند (1) .
عثمان در دوران زمامدارى‏اش برخلاف وعده‏اى كه هنگام قبول خلافت‏كرده بود نه به سنت پيامبر عمل كرد ونه سيره شيخين را مد نظر قرار داد،بلكه دست‏ياران و اقوام خويش را درتصاحب بيت المال باز نگه داشت و به‏بهانه صله رحم، اموال هنگفتى را به‏آنان اعطا كرد و همان تبعيضات دوران‏عمر را با شدت بيشترى گسترش داد ودر نتيجه زمينداران و مالداران بزرگ‏پديد آمدند.
خود وى خانه‏اى از سنگ و آهك بناكرد كه درهايش از چوب عاج و عرعرساخته شده بود. وقتى كشته شد صد وپنجاه هزار دينار و يك ميليون درهم نقداز خود باقى گذاشت و ارزش املاكش‏در «وادى القرى‏» و ديگر جاها بيش ازصد هزار دينار برآورد شد. او اسب وشتران فراوان داشت (2) گوهرهايى كه‏دخترانش بر سينه مى‏آويختند چون‏آفتاب مى‏درخشيد (3) .
تمام خمس گرفته شده از افريقا رايكجا به مروان بخشيد و فدك را به‏قطاع (4) وى درآورد. همه غنايم‏افريقا - ازطرابلس تا طنجه - را به عبدالله بن ابى‏سرح اهدا كرد.
زيد بن ارقم - كليد دار بيت المال درزمان عثمان - كه از جايزه دويست هزاردرهمى به ابوسفيان و رداخت‏يكصدهزار (درهم) به مروان با سفارش‏عثمان به خشم آمده بود. كليدها را جلوعثمان گذارد و گريست. عثمان گفت: چون صله رحم كرده‏ام مى‏گريى؟
گفت: نه اما گمان دارم اين مالها رابه عوض انفاقهايى كه در راه خدا،هنگام حيات رسول الله كردى ‏برمى‏دارى ، اگر صد درهم به مروان‏مى‏دادى باز هم زياد بود (تا چه رسد به‏هزار درهم).
عثمان گفت: پسر ارقم، كليدها رابگذار و برو! فرد ديگرى را مسؤول بيت‏المال خواهم كرد (5)
از عطاهاى بى حساب عثمان ، زبيرداراى چهار هزار دينار نقد ، يك هزاراسب و يك هزار كنيز شده بود. طلحه‏املاك فراوان و خانه‏هاى مجلل داشت. عبدالرحمن بن عوف داراى هزار اسب ، هزار شتر و ده هزار گوسفند بود و دراسكندريه، بصره و كوفه خانه‏هاى باشكوه بنا كرده بود. (6) اميرالمؤمنين كه‏رابط ميان مردم معترض وخليفه بود،بادلسوزى تمام به وى پيشنهاد كرد جهت ‏برآوردن خواسته‏هاى مردم سريعا به‏ حقوق از دست رفته آنان رسيدگى‏نمايد و خطر قريب الوقوع را به وى‏يادآور شد. عثمان براى اين امر مهلت‏خواست ، حضرت در پاسخ فرمود: آنچه به مدينه مربوط است، در آن‏مهلتى نيست و آنچه بيرون از مدينه‏است مهلتش رسيدن دستور تو به‏آنهاست. (7) اما عثمان نخواست‏يا نتوانست‏به‏قول خود وفا كند و بدين ترتيب‏موجبات قتل خويش را فراهم آورد.
وجود اين تبعيضها، مساله‏اى‏زودگذر و موقتى نبود كه با رفتن‏عثمان از ميان برود بلكه در ميان‏خواص جامعه آن روز به صورت يك‏فرهنگ و عادت درآمده بود.
اطرافيان و وابستگان خليفه به‏صرف همين وابستگى و قرابت، از مال‏و مقام بسيار برخوردار مى‏شدند وباتوجيهات هوس پسندانه آن را حق خودمى‏شمردند و تحت عنوان صله رحم‏سوسوى وجدان خويش را نيزخاموش ساخته با خيال راحت اموال‏مردم را به غارت مى‏بردند.
امير المؤمنين، عليه‏السلام، درتوصيف اين دوران مى‏فرمايد:
او (عثمان) همانند شتر پر خوار وشكم برآمده همى جز جمع‏آورى وخوردن بيت المال نداشت. او باهمكارى بستگان پدرى‏اش، همچون‏شتر گرسنه در بهار بر روى علف بيت‏المال افتاده به خوردن مشغول شدنداما كارشان به نتيجه نرسيد». (8) بعد از قتل عثمان، مردم براى بيعت‏با امام على، عليه‏السلام، به در خانه اوهجوم آوردند اما او بخوبى مى‏دانست‏تغيير اين فرهنگ وخارج ساختن اين‏عادت زشت از سر بزرگان قوم كارى‏بس دشوار است و به يك عمل جراحى‏بزرگ نياز دارد كه پيكره سرطانى آن‏روز اجتماع تحمل آن را نخواهد داشت. ولى، به دليل مسؤوليت الهى علما وحضور و اعلام آمادگى مردم براى‏تحقق اين تحول اجتماعى، اصلاحات‏بزرگ خود را آغاز كرد و خطاب به‏مردم، اوضاع آن دوران را به دوران‏قبل از اسلام و عمل خويش را به‏اقدامات رسول خدا تشبيه كرد و ازامتحانى سخت‏خبر داد (9) و اصول‏خلل‏ناپذير حكومت‏خود را اعلام نمودو تا آخر نيز بدان پاى فشرد.
امام، عليه‏السلام، دستور داد همه‏اسبها و شترها و اسلحه‏هاى موجود درخانه عثمان - جز سلاح و مركب‏شخصى او - را به بيت المال بازگردانند.
عمروعاص چون از اين ماجرااطلاع يافت، در نامه‏اى به معاويه نوشت‏هرچه مى‏خواهى بكن كه پسر ابوطالب‏همه اموال تو را خواهد گرفت، آنچنانكه‏چوبى را پوست كنند. (10)
اميرمؤمنان در دومين روز بيعت، براستى هشدار داد، اموال و قطايعى راكه عثمان، ناروا به ديگران بخشيده به‏بيت المال باز خواهد گرداند. هرچند باآن ، زنانى را كابين بسته باشند و يا كنيزكان خريده باشند. (11)
در ديدگاه علوى برتريهاى معنوى،همچون تقوا و صحبت‏با رسول خداهرگز ملاك برتريهاى مادى و مالى‏قرار نگرفت و همگان به طور مساوى ازبيت المال بهره‏مند شدند. به همين دليل‏بسيارى از اشراف و رؤساى قبايل كه‏اكنون خود را از حقشان! محروم‏مى‏ديدند، امام عادل را رها كرده به‏سراغ معاويه رفتند. حضرت در يك‏درد دل خصوصى، با مالك اشتر، ازاينكه مردم او را رها كرده‏اند، شكوه‏كرد. مالك علت آن را شدت عدالت اودانست و گفت: اكثر مردم به دنبال دنياهستند، اگر بذل مال كنى اطرافت جمع‏مى‏شوند. فرمود:
نمى‏توانم بيش از حق به كسى‏بدهم. اميد است كه خداوند گروهى‏كوچك را بر گروهى بزرگ غلبه‏دهد. (12)
جامعه آن روز هرچند از بيماريها وانحرافات متعددى رنج مى‏برد امادنياطلبى و فساد مالى از همه آنهاخطرناك‏تر بود و امير مؤمنان همچون‏طبيبى ماهر ابتدا به معالجه اين آفت‏اهتمام ورزيد. او دوست داشت همه‏انحرافات را از ميان بردارد اما از بيم‏پراكندگى بيشتر مردم و توقف‏برنامه‏هاى اصلاحى، از وارد ساختن‏فشار بيشتر خوددارى كرد. او آرزوداشت روزى بتواند همه سنتهاى تعطيل‏شده رسول خدا، همچون تغيير مقام‏ابراهيم، حرمت متعتين (عمره تمتع،نكاح متعه)، غصب فدك و... را به حال‏اول خود بازگرداند (13) اما همين‏اصلاحات نيز با مقاوت شديد روبروشد و كوهى از مشكلات و كارشكنيهارا در مقابل حكومت عدل امام قرار دادكه برداشتن آنها به صبرى جميل،برنامه‏اى دقيق وموعظه‏هاى مردى‏شفيق محتاج بود كه بزرگمردى چون‏على بن ابيطالب، عليه‏السلام، همه آنهارا داشت.
امام براى انجام اين اصلاحات ابتدااز خود و اطرافيانشان آغاز كرد.
كارگزاران اميرالمؤمنين وقتى‏مى‏ديدند پيشوا و امامشان قبل از تعليم‏ديگران به تعليم نفس خويش اقدام‏نموده است (14) و برا طرافيان خود نيزهمچون ديگران در اجراى قوانين وعدالت، نظارت دارد، براى خود عذر وبهانه‏اى نداشتند. آن حضرت معتقد بودكسى كه خود را به عدالت ملزم ننمود واولين تجربه عدالت را در كشور وجودخويش با بيرون راندن خواسته‏هاى دل‏نيازمود و در كار خيرى كه مردم راءبدان دعوت مى‏كند پيشى نگرفت (15) قادرنخواهد بود ديگران را به كارهاى نيك وعدالت وادار سازد.
عدالت‏خواهى چنان با گوشت وخون امير مؤمنان آميخته بود كه‏رسول خدا فرمود: او در راه اجراى احكام الهى‏سختگير است. (16)
او كاملا آگاه بود كه اگر شخص‏حاكم يا اطرافيانش اندكى از جاده‏عدالت و انصاف بيرون روند، زيردستان با شدت بيشترى حريم عدالت رامى‏شكنند. به قول سعدى:
اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبى
برآورند غلامان او درخت از بيخ
به پنج ‏بيضه كه سلطان ستم روا دارد
زنند لشكريانش هزار مرغ به سيخ
از اينرو چشمهاى روشنتر ازآفتابش هميشه بر اطرافيانش نظاره‏مى‏كرد و به آنان اندك مجالى براى دورشدن از جاده عدالت نمى‏داد.
آن حضرت در نامه‏اى به محمد بن‏ابوبكر، آنگاه كه وى را به فرماندارى‏مصر فرستاد توصيه كرد كه حتى درنگاه‏هايش به مردم عدالت داشته باشد.زيرا اگر حاكم ميان نگاه كردن به‏بزرگان و اشراف جامعه با نگريستن به‏ضعفا و پا برهنگان تفاوت قائل شود،گروه اول به حمايت‏بى دليل او طمع‏مى‏كنند و دسته دوم از عدالت وى نااميدمى‏شوند. (17)
هشدار امير مؤمنان به عقيل با آهن‏گداخته و سرزنش على بن ابى رافع -متصدى بيت المال - به دليل عاريت دادن‏يك گردنبند به دختر خليفه و دستور بازگرداندن آن، در همين راستا قابل‏تفسير است.
آن حضرت براى آنكه نشان دهدبرداشت نابجا از بيت المال، نوعى‏دزدى محسوب مى‏شود به عقيل كه‏درخواست مال بيشترى داشت فرمود:شبانه صندوق تاجران بازار را بشكن‏و بردار. عقيل اظهار اشت‏خواهان‏دزدى نيستم. فرمود:
دزدى از يك نفر آسانتر است ازسرقت از بيت المال است و خيانت‏به‏يك گروه سختتر از خيانت‏به يك فرداست. (18) روزى، در ميان لباسهاى مختلفى‏كه به بيت المال رسيده بود، يك پالتوى‏كلاه‏دار از جنس خز، نظر امام حسن، عليه‏السلام، را به خود جلب كرد; اماحضرت از دادن آن خوددارى كرده به‏عدالت تقسيم نمود و آن پالتو سهم‏جوانى همدانى شد و او چون شنيد امام‏حسن بدان نظر داشته، به وى تقديم‏كرد. (19)
با مرورى بر خطبه‏ها و نامه‏هاى‏امام امير المؤمنين برنامه‏هاى نظارتى‏ايشان را براى تحت نظر گرفتن‏كارگزاران مى‏توان به دو بخش تقسيم‏كرد: بخش فكرى، فرهنگى و بخش‏اجرايى، حكومتى.

1. اقدامات فكرى و فرهنگى

امام اميرالمؤمنين براى حفظ وادامه سلامت كارگزارانش به‏مناسبتهاى مختلف، جايگاه، وظايف وسرانجام انسان را براى آنان تبيين‏مى‏نمود تا از گرفتار آمدنشان در دام‏غفلت‏بر حذر دارد. دامى كه بيشترين‏صيدش صاحب منصبان و حاكمان‏اند.وى هنگام اعزام يكى از مديران به محل‏ماموريت و يا در حين خدمت، طى‏نامه‏هايى آنان را به ياد نظارت خداوندبر اعمال بندگان و سختيهاى قيامت‏مى‏انداخت و نسبت‏به مسؤوليت الهى‏آنها بيدار باش مى‏داد. در نامه‏اى به‏يكى از ماليات بگيران خود «او را به تقواو ترس از خدا در امور پنهان فرمان‏مى‏دهد، آنجا كه غير خدا هيچ شاهدى‏نيست.» (20) و نيز مى‏فرمايد:
در راه خدا آنچه بر شما واجب‏است انجام دهيد كه خداوند از ما و شماخواسته با كوششهاى خود از اوسپاسگزارى كنيم. (21)
شبيه چنين سفارشهايى در نامه به‏مالك اشتر و محمد بن ابى‏بكر (22) نيزديده مى‏شود. و نيز به مالك سفارش‏فرمود:
مبادا به بهانه اطاعت از فرمان‏ديگرى، فرمان خدا را ناديده گيرى.
اميرالمؤمنين حكومت و زمامدارى‏را به عنوان امانت در دست كارگزاران‏معرفى مى‏كرد كه خيانت در آن ودست‏درازى به بيت‏المال، همسنگ‏خيانت‏به خون مسلمانان (23) و نشانه‏عدم اعتقاد فرد خائن به قيامت است. (24)
در نامه معروف به عثمان بن‏حنيف (25) بعد از گله و شكايت از او وبيان زندگانى سراسر زهد خود، علت‏اينگونه سخت گيرى بر نفس را ترس ازروز هولناك قيامت مى‏شمارد و كسانى‏را كه به غذاهاى تشريفاتى و نابودشدنى دنيا مشغول گشته‏اند به‏حيوانات پروارى تشبيه كرده است تامخاطب را از خواب غفلت‏بيدار كند ودر پايان به فرماندار خود مى‏نويسد:
پسر حنيف، از خدا بترس و به‏همان قرصهاى نان اكتفا كن تا خلاصى‏تو از جهنم امكان پذير گردد. (26)
روش ديگر امام، عليه‏السلام، براى‏نظارت بر زمامداران از طريق فكرى،فرهنگى، توجه دادن آنها به عواقب‏شوم خيانت در همين دنياست، اگركسى به قبر و قيامت هم كارى نداشته‏باشد، بايد بداند كه «ستم، نامه عزل‏شاهان بود» مملكتى ممكن است‏به كفربماند ولى به ظلم باقى نخواهد ماند، اگرزمامدار در پى كسب نام نيك دردنياست، بايستى متوجه باشدهمانگونه كه امروزيان اعمال گذشتگان‏را نقد و بررسى كرده مورد قضاوت‏قرار مى‏دهند، آيندگان نيز اعمال ما راخواهند سنجيد.
«مردم به كارهاى تو - مالك -همانگونه نظر مى‏كنند كه تو درباره آنهامى‏گفتى‏» (27)
بسيارى از حيف و ميلها در بيت‏المال بدان دليل صورت مى‏گيرد كه‏حاكم مى‏خواهد با دادن اموال همه‏مردم به گروهى خاص، آنان را دراطراف خود نگه دارد تا روز مبادا از اوو حكومتش دفاع كنند. البته بهره‏مندان‏از اين اموال چند صباحى زبان به مدح‏و ثناى او خواهند گشود و در ظاهرموجب سرافرازى حاكم در دنيامى‏گردند اما سنت‏خداوند بر اين قرارگرفته است كه سرانجام ازسپاسگزارى آنان محروم مى‏گردد وهنگام نياز و لغزش بدترين رفيقان وملامت كننده‏ترين دوستان باشند. (28)
خداى تعالى با هيچ يك از بندگان‏خود بى دليل نه سر خصومت و دشمنى‏دارد و نه با احدى پيمان قوم و خويشى‏و برادرى بسته است، بلكه همه چيز براساس حكمت و قانون استوار گرديده‏و باطل در آن راه ندارد يكى از اين‏حكمتهاى الهى هلاكت قوم ستمكار باهر نام و عنوان است. اميرمؤمنان درنامه‏اى به فرماندهان نظامى علت‏سقوط و هلاكت‏حكومتهاى گذشته رادر دو مساله ديده است: يكى آنكه‏زورمندان آنها به گونه‏اى عمل‏مى‏كردند كه مردم مجبور شدندحقوقشان رااز طريق رشوه و ديگرراههاى ناصواب خريدارى نمايند وديگرى سوق دادن مردم به سوى باطل‏از سوى حاكمان است. (29)
شيوه ديگر اميرالمؤمنين براى دورساختن زمامداران از ارتكاب خيانت،تحريك احساسات و غيرت آنها بود. درنامه‏اى به ابن عباس مى‏نويسد.
من در كارهاى تو شريكم اگر زيانى‏برسانى به امام و پيشواى خود زيان‏رسانده‏اى. (30) و در نامه‏اى احتمالا به‏همين شخص براى آنكه او را از راه‏خطايى كه رفته بود پشيمان كند،مى‏فرمايد:
من تو را شريك در امانتم - يعنى‏حكومت - قرار داده‏ام و از ميان همه‏خاندانم به تو اعتماد كردم، حالا كه‏اوضاع بر من سخت‏شده، تو هم مرارها كرده‏اى؟! چطور مال حرام ازگلويت پايين مى‏رود (31) ...
گاهى حضرت در سخنرانيهاى‏عمومى نيز به مردم هشدار مى‏داد كه‏خداوند شما را به وسيله اموال‏مى‏آزمايد.
روزى مولاى متقيان در حال‏سخنرانى بود، مردى برخاست و ازمعنى فتنه و امتحان پرسيد. امام پاسخ‏داد:
وقتى آيه «الم احسب الناس ان‏يتركوا، ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون‏» نازل شد از رسول خداپرسيدم مقصود از آزمايش و فتنه‏چيست؟ فرمود: يا على! امت، بعد از من‏امتحان خواهند شد... اين مردم پس ازمن با ثروتشان آزمايش مى‏شوند،ديندار بودن را منتى بر خدا قرارمى‏دهند... رشوه را به نام هديه و ربارا به رسم تجارت حلال‏مى‏شمارند (32) .

2. اقدامات اجرايى و حكومتى

اقدامات فرهنگى و سفارش‏حاكمان و كارگزاران به يادآورى‏قيامت و نظارت خداوند هرچندضرورى و كارساز است، اما هرگزكافى نيست. بلكه در كنار آن بايستى‏اقدامات حكومتى و نظارتى نيز اعمال‏گردد.
اقدامات امام اميرالمؤمنين در اين‏خصوص عبارتند از:
1-2. انتخاب اصلح براى مديريت
يكى از مهمترين وظايف حاكم‏اسلامى، انتخاب شايسته‏ترين افرادبراى مديريتهاى مختلف كشور است.
اميرالمؤمنين، مدير جامعه را به‏قطب آسيا تشبيه كرده (33) و تغيير آن راموجب تغيير اوضاع زمانه دانسته‏است (34) در بسيارى موارد دين و اعتقادمردم نيز اعتقاد مدير آن جامعه‏مى‏باشد چنانكه رسول خدا،صلى‏الله‏عليه‏وآله، در نامه‏هاى خود باامپراتور روم و پادشاه ايران، گناه‏مسلمان نشدن مردم را به عهده آنان‏دانست. رهبر جامعه اسلامى چنانكه به‏هر دليل فردى را به مديريت‏بخشى ازكشورش برگزيند، در حاليكه مى‏داندديگرى از او شايسته‏تر است، به‏فرمايش پيامبر اكرم،صلى‏الله‏عليه‏وآله، به خدا و رسول خداو همه مسلمانان خيانت كرده است. (35)
رسول خدا جوانى بيست و چندساله به نام «عتاب بن اسيد» را به‏فرماندارى مكه انتخاب كرد و به اوفرمود: مى‏دانى چه مقامى به تو داده‏ام؟تو را فرماندار اهل الله، عز و جل،نموده‏ام و بعد فرمود:
لو اعلم لهم خيرا منك‏استعملته، عليهم‏اگر بهتر از تو سراغ داشتم او را بدين‏امر برمى‏گزيدم. (36)
يكى از ياران پيامبر از وى مقام ومنصبى خواست، حضرت دستى به‏شانه‏اش زد و فرمود:
تو براى حكومت ضعيفى و آنكه ازعهده بر نيايد، در آخرت خوار وپشيمان خواهد شد. (37)
امام اميرالمؤمنين نيز در دوران‏زمامدارى خود بدين امر مهم توجه‏كافى داشت، خود به انتخاب اصلح‏اقدام مى‏كرد، مديران ضعيف را معزول‏مى‏نمود و به كارگزاران خود اين امر راءتوصيه مى‏فرمود.

پی نوشت:

1. ر.ك: شهيدى، سيدجعفر، تاريخ تحليلى‏اسلام.
2. ر.ك: المسعودى مروج الذهب، ج‏1، جز 2،ص 332.
3. ر.ك: على، حماسه جاويد، ص‏45.
4. «قطاع‏»، قطعه زمينى است كه حاكم به‏فردى واگذار مى‏كند و سود بسيار اندكى ازاو مى‏گيرد اما از دادن ماليات معاف است.ر.ك: ابن ابى الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج‏1،ص 269.
5. ر.ك: ابن ابى الحديد، همان، ج‏1، ص‏198.
6. ر.ك: على حماسه جاويد، ص‏45.
7. نهج‏البلاغه، خطبه 164.
8. همان، خطبه 2.
9. همان، خطبه 16.
10. ر.ك: ابن ابى الحديد، همان، ج‏1، ص‏90.
11. ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه 15.
12. شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، همان،ج‏1، ص‏180.
13. ر.ك: الكلينى، محمدبن يعقوب، الكافى‏روضه)، ج‏1، ص‏85.
14. ر.ك: نهج‏البلاغه، كلمات قصار 73.
15. ر.ك: همان، خطبه 86.
16. امام اميرالمؤمنين در زمان پيامبر مدتى‏به ولايت و جمع زكات و خراج يمن منصوب‏شد، بعضى از صحابه پيامبر كه با او بودندخواستند بر شتر صدقه سوار شوند، امام‏على، عليه‏السلام، اجازه نداد و فرمود: سهم‏شما به اندازه سهم ديگران است و عاملى راكه در غياب حضرت با اين اشخاص مداراكرده بود ملامت كرد. آنها از سختگيرى على،عليه‏السلام، به پيامبر شكايت‏بردند، پيامبرفرمود: از على شكايت نكنيد كه براى خداسختگير است، حق با على است و او به‏تنهايى ارزش يك سپاه در راه خدا را دارد.
17. ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه 27.
18. المجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، ج‏41،ص 114.
19. ر.ك: همان، ص‏401.
20. ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه 26.
21. همان، نامه 51.
22. ر.ك: همان، نامه 27.
23. ر.ك: همان، خطبه 176.
24. ر.ك: همان، نامه 41.
25. عثمان بن حنيف بن واهب بن الحكم بن‏ثعلبة بن الحارث الانصارى - در زمان‏حكومت عمر متصدى اخذ ماليات ازبخشهايى از عراق بود - اميرالمؤمنين او را به‏ولايت‏بصره گماشت، طلحه و زبير چون بربصره تسلط يافتند بعد از شكنجه‏هاى زياد،او را از بصره بيرون كردند، وى بعد ازشهادت على بن ابيطالب، عليه‏السلام، دركوفه ماند و در زمان معاويه از دنيا رفت (ابن‏ابى الحديد، همان، ج‏16، ص‏205) عثمان ازصحابه رسول خدا بود و در جنگ احدشركت داشت.
26. ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه 45.
27. همان، نامه 53.
28. همان، خطبه 126.
29. ر.ك: همان، نامه 79.
30. ابن ابى الحديد، همان، ج‏15، ص‏126.
31. نهج‏البلاغه، نامه 41.
32. همان، خطبه 156.
33. ر.ك: همان، خطبه 3.
34. ر.ك: همان، نامه 31.
35. البيهقى، سنن، ج‏10، ص‏11.
36. اسد الغابه، ج‏3، ص‏358.
37. مديريت و فرماندهى در اسلام، ص‏153.

منبع:پایگاه اطلاع رسانی امام مهدی


نسخه چاپی