منافع صلح ، منافع جنگ
منافع صلح ، منافع جنگ
منافع صلح ، منافع جنگ

هيتلر مى خواست تمام اروپا را در زير چتر آلمان نازى متحد كند. او مدعى بود كه مرزها را بر خواهد چيد و هر كس در هر گوشه اروپا قدم گذاشت گويى در يك خاك متحد وارد شده است. در آرمان هاى ظاهرى او تمام اقتصادهاى كوچك اروپايى بايد در يك اقتصاد بزرگ و يكپارچه هضم مى شد، همه با يك پول كالا مبادله مى كردند و هر توليدى در هر گوشه از اروپا، بازارى به وسعت تمام اروپا پيدا مى كرد. او بابت اين آرزوها ده ها ميليون انسان را به خاك و خون كشيد، براى چند سال وحشت و اضطراب را بر همه كره خاكى مستولى كرد، آبروى آلمان را به تاراج داد، بخش عظيمى از منابع ثروت اروپا را ضايع كرد و سرانجام تمام آن بلندپروازى ها را با خود به گور برد.
امروز اما به هر گوشه اروپاى متحد كه وارد مى شوى، احساس مى كنى كه در يك سرزمين يكپارچه ولى متنوع قدم گذاشته اى. يك اقتصاد عظيم و رقابتى كه در آن هر توليدكننده عضوى از يك جامعه بزرگ اقتصادى است و هر مصرف كننده حق دارد نيازهاى خود را از ميان مجموعه وسيعى از كالاها و خدمات خلق شده انتخاب كند. آرزوى پول واحد تحقق پيدا كرده و در سرتاسر اروپا يك سكه رايج است. از يك شهر به شهر ديگر اروپايى به راحتى مى توان سفر كرد بدون آن كه عبور از مرزى لازم باشد. ارتش ها با يكديگر پيوند خورده اند و هر اروپايى خود را در زير چتر امنيتى يك مجموعه واحد در آرامش مى بيند. آنچه روزگارى هيتلر مى خواست با آتش تانك ها و هواپيماهاى نازى به زور به مردم اروپا تحميل كند، امروز در قالب ديگرى تحقق يافته است. قاره اروپا كم و بيش به يك كشور متحد اما متكثر تبديل شده است اما نه در زير لواى يك ديكتاتور خودپرست. خودكامگى هيتلر و موسولينى سرانجامى جز مرگ خفت بار آنها و ننگ و نفرين هميشگى براى آنها به بار نياورد. اما به جاى قدرت ارتش هاى مرگ آفرين فاشيست ها و نازيست ها، عقلانيت برنامه ريزان، متخصصان و كارآفرينان و آرمان هاى بشردوستانه هنرمندان، نويسندگان و روشنفكران با وجود طيف گسترده اى از افكار و عقايد توانست اروپا را بعد از قرن ها كشمكش و خونريزى در يك چارچوب واحد به هم نزديك كند.
ادعاى ديرينه همه جهانگشايان، متحد كردن اقوام متنوع در زير چتر يك قدرت واحد بوده است. اگر بر فرض حقانيتى در اين ادعا فرض كنيم بايد نمونه اروپاى متحد را به عنوان مثال بارزى ذكر كرد كه نشان مى دهد انديشه خردورزان امروزى به مراتب توانمندتر از قدرت سركوبگرانه ديكتاتورهاى ديروزى قادر است جوامع را به هم نزديك سازد. نيازهاى واقعى انسان ها و اجتماع ها به يكديگر بسيار قدرتمندتر از تحميل گرى هاى جباران روزگار مى تواند ايجاد اتحاد كند.
مثال هاى بيشمارى از اين دست وجود دارد. قرن ها روس ها به كشورهاى جنوبى خود چشم طمع داشتند به اين اميد كه با سلطه بر آنها به آب هاى گرم دسترسى داشته باشند. امروز اين نياز واقعى آنها ما را وامى دارد تا به سرعت شبكه ريلى و جاده اى خود را تكميل كنيم و در اختيار آنها بگذاريم تا از منافع متقابل آن بهره مند شويم. هندى ها و پاكستانى ها بعد از دهه هاى متوالى خصومت دارند بر سر پروژه عظيم انتقال گاز از ايران به هند از طريق پاكستان با هم كنار مى آيند. به نظر مى رسد نياز متقابل بسيار قدرتمندتر از ارتش هاى متجاوز مى تواند ايجاد اتحاد كند.
. زمانى صدام حسين به بخش عظيمى از خاك ايران حمله كرد با اين آرزو كه كاميون هاى عراقى در ادامه مسيرشان با يكى دو ساعت راندن به بنادر شمالى خليج فارس برسند و از آنجا بتوانند كالا به مقصد عراق و بالعكس حمل كنند. شايد زمانى تمام بلندپروازى هاى حزب بعث در اين خلاصه مى شد كه كشتى هاى عراقى بتوانند در تمام پهنه اروند كشتيرانى كنند و نفت عراق امكان بارگيرى در بنادر خوزستان را نيز داشته باشد. امروز مى توان تمام منافع اقتصادى احتمالى كه بر فرض پيروزى صدام در ايده هاى تجاوزكارانه اش حاصل مى شد را جمع زد و به حساب كشيد. شايد تمام آنها با بخشى از منافع احتمالى كه در صورت عملى شدن توافق هاى صورت گرفته فعلى نصيب عراقى ها خواهد شد قابل قياس نخواهد بود، با اين تفاوت كه ما هم به سهم خويش از اين توافق ها نصيب خواهيم برد. اتصال خطوط آهن و جاده ها، برقرارى پروازها، امكان استفاده از بنادر، استفاده از توان مهندسان ايرانى براى بازسازى عراق و ده ها مورد نظير اينها خبرهايى بود كه در حاشيه ديدار مهم نخست وزير عراق از ايران ذكر شده بود. شايد تحقق بسيارى از اين موارد به سرعت ميسر نباشد اما معلوم نيست كه اگر ماشين ديكتاتورى صدام هم كار مى كرد بهتر از اين مى شد نتيجه گرفت.


نسخه چاپی