همگرایی دینی در خانواده
همگرایی دینی در خانواده
همگرایی دینی در خانواده

نويسنده:سیدمهدی موسوی کاشمری
پرسش:
اگر دین اعضای خانواده با هم یکی نباشد چگونه می‏توانند در کنار هم زندگی کنند؟
اختلافات عقیدتی، دینی، فرهنگی، سیاسی و ... خانواده را چگونه باید حل و فصل کرد و چنانچه به راه حلی دست پیدا نکردیم چه باید کرد؟ مثلاً پدر خانواده داشتن اعتقاد خاص فرزند خود را به منزله کفر بداند و همچنین سایر اعضای خانواده نسبت به همدیگر. و نیز اگر مرجع تقلید پدر خانواده با زن متفاوت باشد؛ مثلاً اعمالی را مرجع پدر حرام بداند و مرجع زن حرام نداند و برعکس و یا وظایفی را مرجع پدر برای زن واجب بداند که مرجع زن واجب نداند و یا برعکس، این گونه اختلافات در فروع دین را چگونه می‏توان بین اعضای خانواده حل کرد و چگونه باید با آن کنار آمد؟
پاسخ:
برای دستیابی به پاسخ این پرسش به چند اصل اشاره می‏کنیم.

1ـ اصل گونه‏ گونی و اختلاف فکری

انسان از این جهت که موجودی دارای فکر و اراده و انتخاب‏گر است، تعارضات و مناقشات فکری در ساحت اندیشه او امری طبیعی است. ادیان الهی برای این به بشر عرضه شده‏اند تا انسان بتواند با کمک آن، نزاعها و درگیری‏های خود با هم را حل کند و اختلافات و منازعات خود را در سایه تعلیمات الهی‏رو به سامان برد و پراکندگی به جمعیت مبدل شود، ولی آدمیان نه تنها نتوانستند و یا نخواستند از این فرصت پیش آمده و سرمایه بی‏همتا در راه سعادت خود بهره برند، که همین امر به نوبه خود وسیله‏ای برای اختلافات و مناقشات تازه در زندگی بشر شد، زیرا پس از اعلام و ترویج هر یک از ادیان آسمانی به واسطه یک پیامبر، گروهی به آن می‏گرویدند و گروهی نیز در برابر آن موضع می‏گرفتند.
ریشه اختلاف نوع اول عمدتا به جهت فقدان قانون و ناشناخته بودن حقوق و مرزها در زندگی اجتماعی بود، ولی اساس تفرق در نوع دوم سرکشی و ستمگری انسان و طغیان او در برابر خداوند جهان بوده است.
قرآن کریم می‏فرماید:
«کان النّاسُ امّةً واحدةً فبعث اللّه‏ النبیّین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فی ما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الاّ الّذین اوتوه بغیا بینهم فهدی اللّه‏ الّذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحقّ بإذنه و اللّه‏ یهدی من یشاء الی صراط مستقیم؛
مردم بر طریقه واحدی بودند، آنگاه خداوند پیامبران را برانگیخت تا بشارت دهنده و انذار دهنده باشند و با آنان کتاب را به حق نازل کرد تا بین مردم در آنچه اختلاف دارند داوری کند، و سپس تنها همان کسانی که کتاب به آنان داده شد پس از آنکه نشانه‏ها و شواهد روشن به سویشان آمد، از روی ستمگری در کتاب حق شبهه و اختلاف افکندند، سپس خداوند مؤمنان را به اذن خود به سوی حق هدایت کرد و خداوند هر کس را بخواهد به راه راست رهنمون می‏شود.»(1)
و باز می‏فرماید:
«و ما تفرّقوا الاّ من بعد ما جائهم العلم بغیا بینهم ...؛
آنان جز پس از آگاهی و علم از روی ستم از دین حق پراکنده نشدند.»(2)
مرحوم علامه طباطبایی اختلاف نوع دوم مطرح شده در آیه نخست را درون دینی و عامل آن را عالمان به کتاب و دین خدا دانسته‏اند.(3) در حالی که آیه کریمه معنایی عام دارد و شامل اختلاف در اصل پذیرش دین نیز می‏شود و در این صورت نمی‏توان عامل آن را دانشمندان فاسق به حساب آورد، بلکه ریشه آن را باید در سرشت طغیانگر بشری جستجو کرد. گرچه نقش این گروه در ایجاد فرقه‏گرایی و اختلافات درون‏مذهبی، نقشی یگانه یگانه است.
بنابراین گرچه اختلاف در ساحت پیروان ادیان، به لحاظ ارزشی امری مردود و غیر قابل قبول است ولی واقعیتی است که همواره در حیات دینی بشر حضور داشته و آنگونه که از آیات قرآن پیداست امتِ هیچ یک از رسولان الهی یکدست و یکصدا نبوده و همیشه عده‏ای از آنان را مؤمنان و عده‏ای دیگر را نیز کافران تشکیل می‏داده‏اند.
البته این امر، با توجه به نظام تکوین و ویژگی آفرینش بشر با خصوصیت اراده و اختیار و نقش آن در سرنوشت او، مطلوب و مورد خواست خداوند است.
قرآن کریم می‏فرماید: «قل فللّه‏ الحجة البالغة فلوشاء لهداکم أجمعین؛
بگو حجت گویا و بالغ، از خداوند است پس اگر می‏خواست همه شما را هدایت می‏کرد.»(4)
به عبارت دیگر خداوند خواسته است تا بشر با اراده و اختیار خود راه حق و شریعت الهی را پیروی کند، نتیجه چنین خواستی آن است که همواره گروهی از مؤمنان و گروهی نیز از کافران باشند.
این رهایی، که حاصل نظام احسن است، تنها در دنیا و زندگی این سویی بشر وجود دارد، ولی خداوند حساب کار اهل باطل و اعراض‏کنندگان از حق را به قیامت موکول فرموده است. و از عذاب آنان در دنیا صرف نظر کرده است.
قرآن کریم می‏فرماید:
«و لو لا کلمة سبقت من ربّک لقضی بینهم فیما کانوا فیه یختلفون؛
و اگر سخنی از خدایت از پیش ـ مبنی بر مهلت دادن به آنها تا قیامت ـ صادر نشده بود یقینا در آنچه در آن اختلاف کرده‏اند داوری می‏کرد.»(5)

2ـ اصل همگرایی

ریشه «انسان» از «انس» است و نوع بشر را از این جهت انسان گفته‏اند که به راحتی با همنوعان خود انس می‏گیرد و ارتباط عاطفی برقرار می‏کند.
آدمیان از جهت انسان بودن خود، تا وقتی به تجاوز و فساد دست نیالوده‏اند دارای حقوقی‏اند، که باید مراعات شود، گرچه اگر اضافه بر آن جنبه ایمانی در کسی وجود پیدا کرد سبب پیدایش حقوقی بسیار فراتر از آن خواهد شد.
قرآن کریم در مواردی دستور به عفو و گذشت و معاشرت نیکو با پیروان سایر مذاهب و مکاتب داده است.
برای نمونه می‏فرماید:
«فاصفح عنهم و قل سلام فسوف یعلمون؛
از کافران در گذر و با مسالمت با آنها مواجه شو، پس به زودی خواهند دانست.»(6)
و باز می‏فرماید:
«یا ایها الّذین آمنوا انّ من ازواجکم و اولادکم عدوّا لکم فاحذروهم و اِن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإنّ اللّه‏ غفورٌ رحیم؛
ای اهل ایمان، قطعا برخی از همسران و فرزندان شما ـ به جهت اصرار بر گمراهی شما ـ دشمن شما هستند پس از آنان برحذر باشید و اگر گذشت کنید و از آنان بگذرید و از بدرفتاری‏هایشان چشم‏پوشی کنید پس خداوند یقینا بخشنده و مهربان است.»(7)
در این آیه کریمه، در عین حالی که ابتدا دستور به پرهیز از بستگان و نزدیکان منحرف و تأثیرنپذیری از گفته‏ها و تمهیدات آنان داده است، به رفتار پسندیده و معاشرت نیک نیز فرمان می‏دهد.
همچنان که در خصوص پدر و مادر می‏فرماید:
«و وصّینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما اِلیّ مرجعکم فأونبّئکم بما کنتم تعملون؛
ما انسان را نسبت به احسان و نیکی به پدر و مادرش سفارش کردیم و اگر آنها بکوشند تا تو را مشرک کنند از آنان مپذیر بازگشتتان به سوی من است سپس شما را به آنچه کرده‏اید آگاه می‏کنم.»(8)
در جای دیگر پس از توصیه به نافرمانی در صورت دعوت به شرک از سوی آنان می‏فرماید:
«... و صاحبهما فی الدّنیا معروفا...؛
با آنان در دنیا به خوبی و نیکی همنشینی کن.»(9)
و نیز قرآن کریم ازدواج موقت با زنان اهل کتاب را جایز شمرده است(10) که معاشرت نیک گرچه موقت در چنین کاری روشن است.
امیر مؤمنان در عهدنامه خود به مالک اشتر می‏نویسند:
«و اشعر قلبک الرّحمة للرّعیّة و المحبّة لهم و اللطف بهم و لا تکوننّ علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم، فإنّهم صنفان: إمّا أخ لک فی الدّین أو نظیر لک فی الخلق ...؛
به قلب خود رحمت و محبت و لطف به شهروندان خویش را بفهمان و بر ضرر آنان موجودی درنده‏خو که خوردن آنان را غنیمت بدانی مباش، زیرا آنان بر دو دسته‏اند: یا برادران دینی تواند و یا در آفرینش مانند و همنوع تو هستند ...»(11)
هدف از این همگرایی و توصیه به رحمت، احسان و علاقه‏مندی به همنوع از جهت انسانی دو امر است:
1ـ تلاش در جهت ارشاد و هدایت آنان به خداپرستی و دین‏داری و نجات آنها از گمراهی و پیروی شیطان که هیچ خدمتی به انسانیت بالاتر و شریف‏تر از آن نیست و این نیز جز با محبت و دلسوزی به افراد انسانی حتی به کافران به طور شایسته میسر نیست. سیره پیامبر اکرم(ص) نشان می‏دهد که آن حضرت نه تنها نسبت به مؤمنان بلکه نسبت به سایر انسانها چنین محبتی داشت و با عشق و علاقه فوق‏العاده برای هدایت و نجات آنان تلاش می‏کرد به قدری که خداوند خطاب به آن حضرت فرمود:
«لعلّک باخعٌ نفسک أن لا یکونوا مؤمنین؛
شاید تو خود را از اینکه آنان اهل ایمان نیستند به هلاکت اندازی.»(12)
و نیز می‏فرماید:
«فلعلّک باخع نفسک علی آثارهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا؛
پس تو شاید خود را بر پیامدها و عواقب وخیمی که در صورتی که به این قرآن ایمان نیاورند، بر آنان می‏آید، از روی تأسف و تأثر هلاک کنی.»(13)
«محدث قمی» از «قاضی عیاض» نقل می‏کند: «و روی انّه لما کسرت رباعیّته و شجّ وجهه یوم أحد شقّ ذالک علی أصحابه شدیدا و قالوا لو دعوت علیهم فقال: إنّی لم ابعث لعّانا و لکنّی بعثت داعیا و رحمة، اللهم اهد قومی فإنّهم لا یعلمون؛
روایت شده است که وقتی در جنگ احد دندان مبارک پیامبر شکست و صورتش مجروح شد، اصحاب آن حضرت شدیدا ناراحت و متأثر شدند و به آن حضرت پیشنهاد نفرین بر کافران را دادند. آن دریای رحمت فرمودند: من نفرین‏گر و لعنت‏فرست مبعوث نشدم؛ من برای رحمت و دعوت و هدایت مردم برانگیخته شده‏ام، پروردگارا! قوم من را هدایت کن. یقینا اینان در جهالت به سر می‏برند.»(14)
2ـ رعایت حقوق انسان، اخلاقی و اجتماعی در معاشرتهای عمومی و بالاتر از آن در خانواده و در ارتباطهای فامیلی و خویشاوندی، بویژه والدین و بستگان نزدیک، همچون احسان به پدر و مادر و معاشرت نیکو با آنان، صله‏رحم و خبرگیری و احوالپرسی و خدمت‏گذاری و کمک به آنها در رفع گرفتاریها و مشکلات زندگی آنان و امثال آن که وظیفه‏مند شدن به اینگونه امور هم‏عقیدگی و اشتراک دینی را لازم ندارد.

3ـ پرهیز از دوستیهای ویرانگر

اسلام در عین حالی که به همگرایی و برخوردهای پسندیده با همنوعان گرچه غیر مسلمان سفارش فرموده است از ایجاد دوستیها و روابطی که به تضعیف و خلل در ایمان شخص بینجامد و یا موجب همکاری با کافران بر ضد جامعه اسلامی و ایجاد فساد در آن شود، به شدت نهی فرموده است.
در این باره آیات فراوانی است که به نمونه‏ای از آن اشاره می‏کنیم. قرآن کریم می‏فرماید:
«لا تجد قوما تؤمنون باللّه‏ و الیوم الاخر یوادّون من حادّ اللّه‏ و رسوله و لو کانوا آبائهم أو ابنائهم أو اخوانهم أو عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان ...؛
هیچ گروهی را نمی‏یابی که ایمان به خدا و روز واپسین داشته باشند، در عین حال کسانی را که با خدا و رسول عداوت و کینه می‏ورزند دوست داشته باشند، گرچه آنها پدران یا فرزندان یا برادران یا بستگان آنان باشند، آنها کسانی‏اند که خداوند در قلبهایشان ایمان را نوشته و ثابت گردانیده است ...»(15)
در شأن نزول این آیه کریم گفته شده است: روزی عبیداللّه‏ پسر «عبداللّه‏ بن‏ابیّ بن‏سلّول» سرکرده منافقان مدینه نزد پیامبر اکرم(ص) بود. در همین هنگام آن حضرت جام آبی را سر کشیدند. او به پیامبر(ص) عرض کرد: بخشی از این آب را باقی بگذارید تا به پدرم بدهم بنوشد شاید خداوند به برکت آن نفاق قلبش را زایل کند. پیامبر اکرم(ص) اینچنین کردند و او باقیمانده آب را نزد پدرش آورد، او وقتی به حقیقت کار پر برد با جمله‏ای توهین‏آمیز از آن روی برتافت. عبیداللّه‏ خدمت پیامبر(ص) رسید و از آن حضرت خواست تا اجازه دهد پدرش را به جهت این توهین به قتل رساند. پیامبر(ص) در پاسخ به او فرمان مدارا و معاشرت نیک و همراه با ملاطفت با پدر دادند.(16)
ملاحظه می‏کنید، رسول اکرم(ص) در عین حالی که دستور به رفق و مدارا در برخورد با پدر منافق و کافر او می‏دهد، در این آیه که در شأن این جریان نازل شده است، دوستی و محبتی که شخص را از جبهه اهل ایمان و دوستی با آنان خارج کرده و به صف کافران ملحق کند و از دار و دسته آنان و ملحق به آنان گرداند، مذمت و صاحبان آن از زمره مؤمنان خارج دانسته شده است.
بنابراین محبت، عاطفه و دلسوزی از جهت جنبه انسانی که اولاً: موجب شود انسان به بزرگترین خدمت به همنوع خود، یعنی ارشاد و هدایت او اقدام کند و ثانیا: به سایر وظایف و حقوقی که از ناحیه دیگران بر عهده اوست عمل کند، پسندیده و لازم است، ولی دوستی و علاقه‏ای که سبب دلگرمی غیر مسلمان و گمراه، نسبت به کفر و ضلالت خود گردد و موجب اشاعه و ترویج باطل و سست شدن بنیه ایمانی شخص شود، زشت و مردود است.

4ـ تقدم حق‏گرایی بر همگرایی در تعارضات

این همگرایی با شرحی که داده شد، تا وقتی مطلوب است که این تقابل تنها در محدوده اندیشه و تضاد عقیدتی باشد، ولی اگر این تقابل در وضعیتی خاص به رودررویی فیزیکی و نبرد در صحنه کارزار مبدل شود، تمام این علاقه‏ها و روابط و عواطف بی‏اعتبار می‏شود و دفاع از حق و اصول ارزشها مقدم بر همه آن وظایف و حقوق می‏شود و حتی گاهی علقه پدر و فرزندی نیز منقطع می‏گردد.
تاریخ جنگهای صدر اسلام نمونه‏های فراوانی از این دست دارد که اجمال آن در گزارش امیر مؤمنان(ع) و رنجنامه آن حضرت اینچنین آمده است:
«فلقد کنا مع رسول‏اللّه‏ صلی‏اللّه‏ علیه و آله و إنّ القتل لیدور علی الآباء و الابناء و الإخوان و القرابات، فما نزداد علی کلّ مصیبة و شدّة إلاّ إیمانا و مضیّا علی الحقّ و تسلیما لِلاْءمر و صبرا علی مضضّ الجراح ...؛
تحقیقا ما ـ در جنگها ـ همراه پیامبر گرامی(ص) بودیم و نبردها بر محور تقابل پدران و فرزندان و برادران و خویشان دور می‏زد و این نوع برخوردها و کشتارها جز بر ایمان ما و تثبیت بر حق و تسلیم در برابر فرمان الهی و صبر و تحمل بر سختیهای زخمها و جراحتهای ناشی از جنگ، نمی‏افزود ...»(17)
اختلافهای اصولی درون‏دینی
از آنچه در مورد اختلافات برون‏دینی گفته شد می‏توان به شیوه همگرایی در مورد اختلافات درون‏دینی نیز پی برد، زیرا آنها اصول و پایه‏هایی‏اند که با قدری کسر و انکسار و شدت و ضعف در سایر اختلافات عقیدتی فکری نیز جاری است و دسته‏بندیها و منازعات اعتقادی و معرفتی درون‏دینی را هم در بر می‏گیرد و شاهد این سخن شیوه و سیره امیر مؤمنان و برخی امامان دیگر «علیهم‏السلام» با جریانها و مخالفان اینچنین است، که آن بزرگواران با ایجاد ارتباط و معاشرت نیک با مخالفان خود سعی می‏کردند با شیوه جدال احسن و گفتگو، آنان را هدایت کنند و حقیقت را بر آنان آشکار سازند و همراه آن به حقوق همکیشی، همجواری و یا خویشاوندی خود با آنان اقدام کنند و اگر آنها عناد و لجاجت می‏ورزیدند و بر پیاده کردن آراء و اعتقادات باطل خویش در جامعه پای می‏فشردند و جبهه حق را به رویارویی نظامی و صحنه جنگ می‏کشاندند با قاطعیت، شجاعت و شفافیت تمام، خود را در میدان حاضر می‏کردند و از عقیده و روش حق خود پاسداری می‏کردند.
همگرایی در اختلافات فروعی
آنچه تاکنون گفتیم در حوزه مسایل اعتقادی و معرفتی بود، ولی توافق بر سر فروع و مسایل عملی راحت‏تر و دست‏یافتنی‏تر است. زیرا گذشته از اینکه موارد اتفاق در فتواهای مجتهدان بسیار فراتر از موارد اختلافی است، هر یک از زن و شوهر و یا اعضای دیگر خانواده، در مسایل اختلافی مطابق فتوای مجتهدی عمل می‏کند که او را به عنوان مرجع و مفتی خود برگزیده است و در بسیاری از موارد، جز در برخی عمل هیچ یک، ارتباطی با دیگری پیدا نمی‏کند.
در موارد استثنا نیز، دو طرف به آسانی می‏توانند با هم کنار آیند. مثلاً در مورد طهارت و نجاست یک نفر از مجتهدی تقلید می‏کند که می‏گوید چیزی که با ادرار نجس شده است، با آب کر، یک بار شستن آن کافی است و دیگری مقلّد کسی است که دو بار شستن آن را لازم می‏داند و یا یکی می‏گوید برای تطهیر فرش و لباس و مانند آن فشار لازم است و دیگری چنین فتوا نمی‏دهد، در این صورت در جایی که اثر طهارت و یا نجاست به هر دو نفر ارتباط پیدا می‏کند و مورد ابتلای هر یک است،
می‏توانند به گونه‏ای عمل کنند که خواست هر کدام برآورده شود. مثلاً در مورد تعداد شستن دو بار بشویند و در مورد دوم نیز پس از آب‏ریزی آن را فشار دهند، و اگر در موارد نادری نیز بویژه در مسایل حقوقی قابل جمع نباشد و کار به نزاع بکشد هر حکمی که قاضی صادر کند برای هر یک از آنها لازم‏الاجراست، چه با فتوای مفتی او موافق باشد و یا نباشد.(18)
و در مورد اینکه ممکن است مرجع تقلید مرد، وظایفی را برای زن در قبال شوهر واجب بداند که مرجع تقلید زن آن را قایل نیست و یا برعکس، در این صورت روشن است که هر یک باید یا می‏تواند مطابق فتوای مفتی خود عمل کند و الزامی به رعایت فتوای مجتهد دیگری نیست مگر اینکه از روی دوستی و توافق اخلاقی این کار صورت پذیرد. یا از اول به عنوان حقوق ازدواج در عقد شرط شده باشد.
نتیجه اینکه: در مورد اختلافهای عملی و فروعی می‏توان به صورتی اقدام کرد که به تنازع و تعارضی بین اعضای خانواده کشیده نشود و در عین حال هر یک نیز مطابق وظیفه
خود عمل کرده باشد. و در اختلاف نظرهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و روحی هم می‏توان با شیوه مدارا و تحمل روابط و مناسبات خوب و سالمی را با دیگران برقرار کرد. که برابر حدیث رضوی(ع) مدارا کردن صفتی است که باید فرد مؤمن از رسول خدا(ص) بیاموزد و در خود پیاده کند.(19) انسان مسلمان در سایه مدارا به سبب این دوگانگی‏های فکری و اختلافهای سلیقه‏ای و جزیی، به روابط خویشاوندی خود صدمه‏ای وارد نمی‏سازد، به دیدار آنان می‏رود و در وقت گرفتاری به آنها کمک می‏کند و در جهت رفع آن، صادقانه می‏کوشد و همواره مراقب است تا از بحث و جدل و مشاجرات بی‏حاصل و زیانبار در این گونه مسایل بپرهیزد و نسبت به دوگانگی‏های عقیدتی و اصولی نیز مطابق با اصول یاد شده، روابط خود را با نزدیکان غیر مسلمان و مخالف خود سامان می‏دهد.

پی نوشت:

1 ـ سوره بقره، آیه 213.
2 ـ سوره شوری، آیه 14.
3 ـ تفسیر المیزان، چاپ ایران، ج10، ص29. ایشان گویا از جمله: «الاّ الّذین أوتوه ...» و یا: «من بعد ما جائهم العلم ...» این چنین استفاده‏ای کرده‏اند در حالی که ظاهر آیه نشان‏دهنده آن است که مقصود عموم مردمی‏اند که کتاب و علم به آنان عرضه شده است.
4 ـ سوره انعام، آیه 149.
5 ـ سوره یونس، آیه 19.
6 ـ سوره زخرف، آیه 89.
7 ـ سوره تغابن، آیه 14.
8 ـ سوره عنکبوت، آیه 8.
9 ـ سوره لقمان، آیه 15.
10 ـ سوره مائده، آیه 5.
11 ـ نهج‏البلاغه، صبحی صالح، نامه 53، ص427.
12 ـ سوره شعراء، آیه 3.
13 ـ سوره کهف، آیه 6.
14 ـ کحل البصر فی سیرة سیدالبشر، قم، انتشارات الرسول المصطفی، ص59.
15 ـ سوره مجادله، آیه 22.
16 ـ مجمع‏البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج9، ص255.
17 ـ نهج‏البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خ122، ص179.
18 ـ ن.ک: تحریرالوسیله، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج1، ص10، مسأله 33.
19 ـ اصول کافی، تهران، دار الکتب الاسلامیّة، ج2، ص241، باب «المؤمن صفاته و علاماته»، ح39.

منبع: پیام زن


نسخه چاپی