طالع تودر دست توست
 طالع تودر دست توست
طالع تودر دست توست

نويسنده: سيد مصطفي باقري

خوشبختي، نزديک شماست

اگر واقعا در جستجوي خوشبختي هستيد و حقيقتا مي خواهيد خوشبخت شويد،در دور دست آنرا جستجو نکنيد؛ چون خوشبختي، نزديک شماست و با شما فاصله اي ندارد. اصلا خوشبختي، خارج از شما نيست تا آن را جداي از خود جستجو کنيد. بلکه منبع همه ي خوشبختي ها خود شما هستيد. اراده ي مصممتان، تفکر خلاقتان، و انديشه ي سازنده ي تان، همان خوشبختي است. مگر غير از اين است که همه ي سعادتمندان عالم با سعي و اراده ي آهنين به اين گوهر ارزشمند، دست يافته اند؟ آيا آنها خوشبختي را از ديگران طلب کرده اند؟ يا از ثروت و قدرت، تمناي سعادت داشتند؟ نه ديگران و نه ثروت و نه قدرت، براي خوشبختي کافي به نظر نمي رسد. آنها خوشبختي را در خود ديدند، يافتند و به دست آوردند. بنابراين، آن کسي که بايد سعادت را به ما هديه کند، کسي جز خود ما نيستيم. بايد آستين همت را بالا بزنيم و با اراده اي محکم وتلاشي شکست ناپذير، به دنبال خوشبختي برويم؛ چرا که خوشبختي ما فقط وفقط دست ماست نه هيچ کس ديگر؛ اما... .

موانع خوشبختي

... اما خوشبختي هم مانند خيلي چيزهاي ديگر، مشکلات و موانعي دارد که شناختن آنها مطمئنا در رسيدن به گوهر خوشبختي به ما کمک شاياني خواهد کرد. حتما مي پرسيد چه موانعي؟
آيا همين فکر که «رسيدن به خوشبختي، کاري سخت و دشوار است» نمي تواند مانع خوشبختي محسوب شود. چون بعضي از مردم به اشتباه، اين گونه فکر مي کنند و يا حتي از اين هم پا را فراتر مي گذارند و معتقدند که رسيدن به خوشبختي، غير ممکن است. مثلا آنتوان چخوف اديب مي گويد: «خوشبختي ميلي است محقق نشدني» و يا گفته مي شود: « سعادت، شبح بزرگي است که همه در جستجوي آن هستند، ولي آن را نديده اند»(2) يا «سه چيز است که مردم آن را جستجو مي کنند، ولي نمي يابند: خوشبختي، سلامتي، و راحتي ».(3)
شما چه طور؟ آيا شما هم خوشبختي را تا اين اندازه دست نيافتني مي دانيد؟ به نظر نمي رسد اين افکار، کمکي به جز دور کردن انسان از تلاش و فعاليت در جهت رسيدن به خوشبختي داشته باشد، و فقط خلاقيت در فکر و عمل را از انسان مي گيرد. ما با توجه به منابع ديني مان اين گونه نيستيم؛ چون دائما به ما توصيه به اميد داشتن و اميد وار بودن مي شود و همين حالت اميد است که راه را براين گونه تفکرات غلط مي بندد. در فرهنگ فارسي ما نيز « جوينده » را « يابنده » معرفي کرده اند.
آيا به نظر شما اين خود، يکي از بزرگترين موانع خوشبختي به حساب نمي آيد؟ و آيا همين يک مانع را مي توان براي خوشبختي جستجو کرد؟ در پاسخ بايد گفت: مادر همه ي موانع، همين تفکر غلط است؛ اما موانع کوچک و بزرگ ديگري را نيز مي توان، برشمرد که تا اندازه اي راه را بر طالب سعادت، تنگ مي کنند، از قبيل: احساس گناهکاري، حسادت، چشم و همچشمي، ملامت و سرزنش، و... .
به عنوان مثال، حسادت را تصور کنيد. فردي در دوران کودکي، همبازيهايي داشت که بيشتر آنها از نظر مادي از او بهتر بوده اند و هميشه در مقابل آنها احساس حقارت و کوچکي مي کرده و به همين دليل، حس حسادت در وجودش پديدارگشته و اين حس، همچنان تقويت شده و او را مدام در نگراني و پريشاني نگه داشته است؛ چون نتيجه ي حسادت، چيزي جز اين نيست. همچنان که احاديث ما جايگاه حسود را به خوبي به ما معرفي کرده اند. مثلا از حسود به عنوان کسي که کمترين لذت را از زندگي مي برد ياد شده (4) و گفته شده که حسود، هيچ گاه رنگ عزت و بزرگي را نمي بيند. (5)
با کمي دقت مي توان دريافت که دقيقا به همان اندازه که سعادت و خوشبختي ما به دست خودمان است، شقاوت و بدبختي ما نيز به دست خودمان است. نبايد عواملي از قبيل: بدشانسي، فقر، عدم شهرت، نداشتن موقعيت اجتماعي، و... را علت بدبختي خود بدانيم و در حقيقت، تمام استعدادهاي خود را کنارگذاشته، تسليم اين گونه مسائل شويم.
نتيجه اينکه: «خوشبختي چشمه اي است که همه، آن را جستجو مي کنند اما راه رسيدن به آن را نمي دانند». (6)

پايگاه محکم خوشبختي

مطمئنا هر انسان سعادتمندي، خوشبختي خود را بر پايه هاي محکمي استوار کرده که در صورت از بين رفتن اين ستونهاي محکم، در حقيقت، خوشبختي اش از بين مي رود.
يکي از مهم ترين پايه هاي سعادت در هر کار، «ميل» و «رغبت» شماست؛ يعني شما تا زماني که طالب خوشبختي نشده ايد هيچ کس و هيچ چيز نمي تواند در اين زمينه به شما کمک کند.
شايد از خود بپرسيد: مگر کسي هم وجود دارد که رغبتي به خوشبختي نداشته باشد؟ در پاسخ بايد گفت: بله. افراد زيادي هستند که به خاطر مشکلات و سختي هايي که در راه رسيدن به خوشبختي وجود دارد، علي رغم ميل باطني شان، خود را راغب به خوشبختي نشان نمي دهند و همان وضعيت کسل کننده ي موجود را ترجيح مي دهند، و شايد براي اين کار خود، دليل تراشي هم بکنند و همانطور که در قسمت موانع گفته شد، رسيدن به خوشبختي را محال بدانند. در هر حال، بايد «خواستن» ي در کار باشد تا بتوان گفت « توانستن » ي به دنبال دارد.
اما پايه ي دوم، اين است که براي رسيدن به اين آرزوها،يا بهتر بگوييم، به اين خواسته بايد «تلاش» کرد؛ تلاشي بي وقفه که شکستهاي پي در پي هم نتواند شما را از اين تلاش باز دارد. همين که مي گويند: «من بايد اين کار را انجام دهم»، نشانه ي همين تلاش است.
شما که انتظار نداريد هماي سعادت، بدون هيچ درد سري از آسمان بر شانه تان بنشيند و ناگهان و بدون هيچ زحمتي شما را خوشبخت کند! پس برخيزيد وتلاش را از همين حالا شروع کنيد تا نتيجه ي دلچسب آن را لمس کنيد و از خوشبختي اي که در انتظارتان نشسته است،لذت ببريد.
و سرانجام، سومين پايه و اساس براي خوشبختي، تلاش همراه با «انديشه» و «تدبير» است؛ تلاشي هدفمند، برنامه ريزي شده و گام به گام، نه تلاشي از روي احساس که آني مي آيد و آني هم مي رود؛ تلاشي که شما را آرام آرام به هدفتان نزديک کند، تا به اين ترتيب، از آن همه کوشش و پويش، خسته نشويد و خود را ملامت نکنيد و نگوييد: «من مي دانستم که نمي توانم!»؛ چون ملامت کردن خود، يکي از موانع اساسي راه پرفراز و نشيب خوشبختي است.

شاهراه خوشبختي

شايد شما براي رسيدن به خوشبختي، راههاي زيادي را رفته باشيد و يا از اين راههاي گوناگون، اطلاع پيدا کرده باشيد؛ اما مطمئنا خوشبختي يکي نيست و مسلما يک راه هم ندارد. به اقتضاي خوشبختي شما، راه مناسب آن نيز و جود دارد.
به نظر مي رسد که در بين همه ي اين راهها، يک راه وجود دارد که مي توان آن را حقيقتا « شاهراه خوشبختي» ناميد؛ همان راهي که مطمئن ترين راه است و منتهي به خوشبختي حقيقي، ابدي، و زوال ناپذير مي شود. کدام راه؟ راه «ايمان». (7) ايمان به چه کسي؟ ايمان به خداي يگانه، خداي خوشبختي ها، خالق سعادت و سعادتمندان. خدايي که ياد او آرام بخش دلهاست (8) و دوري از او موجب سختي و تنگي زندگي است.(9) خدايي که قادر مطلق است. غني مطلق است، و ثروت و قدرت واقعي را بايد از او طلب کرد. و آن ثروت و قدرتي که سعادت بخش است، همين ثروت و قدرت است، نه قدرت دنيايي و ثروتي که زوال پذير است؛ چون زوال پذير، هيچ گاه خوشبخت کننده ي واقعي نيست. اصلا هر چيزي که رنگ خدايي ندارد، فاني است و فقط خداست که باقي و ماندني است. (10)
پس نه ثروت، نه قدرت، نه لباس، و نه شهرت من، هيچ کدام مرا به سرمنزل آرام بخش خوشبختي نمي رساند، مگر اينکه همه ي اينها را خداوند عطا کند و از اوطلب کنيم.
حال به روشني در مي يابيم که شاهراه خوشبختي، همان راهي است که ما را به خداوند، نزديک کند و فطرت ما را بيدار سازد؛ چون در وجود ما چيزي است بزرگ تر از همه ي عوامل مادي خوشبختي که ما بايد در جستجوي آن باشيم وآن، روح خداجويي ماست؛ روحي که نه پير مي شود و نه پيري بر او تأثير مي گذارد؛ روحي که اگر در اين شاهراه افتاد، هيچ آفتي نمي تواندآن را از بين ببرد، و مرگ هم برايش پايان خوشبختي ها نيست. چون او سعادت ابدي را يافته است؛ سعادتي که با مردن، تمام نمي شود و با بيماري، از بين نمي رود و با فقر، تعارضي ندارد؛ چرا که او «حيات طيبه (زندگي پاک )» (11)و آرامش و رفاه جاودان يافته است.

نشانه هاي خوشبختي

خوشبختي مي تواند نشانه هاي فراواني داشته باشد و مطمئنا نمي توان همه ي آنها را نام برد؛ اما با استفاده از متون ديني مان به چندگزينه اشاره مي کنيم که آنها را موجب سعادت دانسته اند.
يکي از اين نشانه ها «تحرک داشتن» است و گفته شده که خوشبختي، هيچ گاه با سکون و بطالت به دست نمي آيد. (12)
ديگر نشانه ي خوشبختي، «عمل کردن به دانسته ها» ست و توصيه مي شود که با اين کار، خوشبخت شويد.(13)
«همنشيني با دانشمندان و عالمان »، يکي ديگر از نشانه هاست. دين مقدس اسلام، توصيه هاي زيادي در اين زمينه دارد و ارزش و بهاي فراواني براي علم و دانش، و علما انديشه مندان قائل شده است، تا آنجا که خوشبختي را در گرو تعامل با دانشمندان مي داند. (14)
ايمان، محاسبه ي نفس، کوشش در راه اجراي فرمانهاي خداوند و... را نيز مي توان از اين نشانه ها دانست. عجيب اينجاست که در ميان اين نشانه ها، «چشيدن سختي ها و تلخيها» نيز وجود دارد؛ (15) چرا که تا سختي نباشد، راحتي معنا ندارد و تا بيماري نباشد، ارزش سلامتي شناخته نمي شود.

پی نوشت:

1-کيف تصبح غنيا وسعيدا في ضوءالاسلام، مصطفي بن عبدالجواد البطحيش، ج 2، ص 18.
2-همانجا.
3- همانجا.
4 – بحارالأنوار، ج 73، ص 250، ح8 .
5- همان، ص 258،ح31.
6- کيف تصبح غنيا...، ج 2، ص18.
7- ميزان الحکمه، ج 4، ص460.
8- سوره ي رعد، آيه ي 28.
9 – سوره ي طه، آيه ي124 .
10- سوره رحمان، آيه ي 27.
11 – سوره ي نحل، آيه ي 97.
12- ميزان الحکمه، ج 4، 460.
13 – همانجا.
14- همانجا.
15- همانجا.

منبع: نشريه حديث زندگي


نسخه چاپی