جامعیت و کمال دین(1)
جامعیت و کمال دین(1)
جامعیت و کمال دین(1)

نويسنده:دکتر احمد بهشتی
در اینکه اسلام، از نظر پیروان‏آن، دینی جامع و کامل است،جای گفتگو نیست. قرآن کریم‏می‏فرماید:
الیوم یئس‏الذین کفروا من‏دینکم فلاتخشوهم واخشون الیوم‏اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم‏نعمتی و رضیت لکم‏الاسلام دینا (1)
«امروز کافران از دین شما نومید شدند. از آنها نترسید و ازمن بترسید. امروز دین شما راکامل کردم و نعمتم را بر شماتمام ساختم و به اسلام، بعنوان‏دین شما راضی شدم.»
آن روزی که کفار از دین‏مسلمانان نومید شدند وامیدهای آنان بر باد رفت، چه‏روزی بود؟ آن روز، که دین به‏کمال و تمامیت رسید و خداوندخشنود شد از اینکه اسلام، دین‏بشریت‏باشد، کدامین روز بود؟
آیا روز یاس، همان روز اکمال‏و اتمام است؟ مفسران کلام‏الهی‏پذیرفته‏اند که این دو، در یک روزبوده است.
اماآیا روزی که آیه نازل شد،همان روز یاس کفار و اکمال دین‏و اتمام نعمت‏بود؟
علامه طباطبایی، مفسربرجسته عالم اسلام، در تفسیرمحققانه خود به نقد نظریات گوناگون،برخاسته و با کنکاشی عمیق در تعیین‏روز نزول آیه و روز اکمال و اتمام،سرانجام به نظریه‏ای رسیده که درخورتامل است.
احتمالات مورد نقد و نظر به قرار زیرند:
1- مقصود از آن روز، روز معینی‏نیست; بلکه مقصود زمانی است که بابعثت پیامبر و دعوت او، اسلام ظهورمی‏کند و شجره طیبه آن می‏روید و به‏رشد و پویایی می‏پردازد.
این احتمال درست نیست. زیرا ظاهرآیه، این است که در روز نزول آیه مورد بحث، مسلمانان، دینی داشته‏اند که کفاردر انتظار زوال آن بوده و مسلمین از آنهابیم و هراس داشته‏اند و این، با آغازظهور اسلام سازگار نیست.
2- مقصود، روز فتح مکه است. چراکه در آن روز خداوند، نیرنگ مشرکان‏قریش را باطل کرده، و شوکت و صلابت‏آنها را درهم شکست و بنیان دینشان راویران کرد از این رو امید خود را از دست‏دادند و دانستند که توان مبارزه با اسلام‏و جلوگیری از پیشرفت آن را ندارند.
این احتمال با جمله «الیوم اکملت‏لکم...»، که از سیاق آیه، وحدت «روز»استفاده می‏شود، سازگار نیست. چرا که‏روز فتح مکه، روز اکمال دین و اتمام نعمت نیست، بلکه دین هنوز مراحلی‏دیگر را طی می‏کند.
3- مراد از «الیوم‏»، روز نزول آیه‏برائت است که اسلام گسترش یافته وآثار شرک، محو، و آداب و سنن‏جاهلیت فراموش گردید و در اماکن‏مقدس، هیچ مشرکی دیده نشد و هیچ‏یک از شعایر شرک، در مقابل شعایرتوحیدی خودنمایی نکرد.
اما این نیز به مفهوم اکمال دین و اتمام‏نعمت نیست.
نزول آیه برائت، به سال نهم هجری‏مربوط است; (2) حال آنکه پس از نزول آن آیه کریمه، آیات بسیاری در زمینه حلال‏و حرام نازل گردیده که تا ارتحال جانگداز نبی‏اکرم(ص) ادامه داشت. درسوره مائده که آخرین سوره نازل شده‏بر پیامبر است، همچنان آیات بسیاری‏در زمینه حلال و حرام وجود دارد.
4- با توجه به اینکه احتمالات‏سه‏گانه فوق مردود است، این احتمال‏می‏ماند که مراد از «الیوم‏»، همان روزی‏است که آیه «الیوم یئس‏الذین کفروا ...»نازل شده است.
همه مفسران، جمله‏های: «الیوم‏یئس‏الذین کفروا» و «الیوم اکملت لکم‏دینکم ...» را به یکدیگر مربوط می‏دانند.اگر آن روز، نه روز فتح مکه و نه روزنزول آیه برائت، نبوده است، پس چه‏بوده است؟! آیا روز عرفه یعنی روز نهم‏ذی‏الحجه سال دهم هجری؟ مگر درروز عرفه آن سال چه اتفاقی افتاده که‏کفار را مایوس کرده و اکمال دین و اتمام‏نعمت را باعث‏شده باشد؟!
کفار قریش که در روز فتح مکه (سال‏هشتم) مایوس شده بودند. کفار عرب‏هم با نزول آیه برائت در سال نهم‏مایوس شده‏اند و مراد، یاس همه کفارعالم هم نمی‏تواند باشد زیرا، قطعا درروز عرفه سال دهم هجرت که مسلمانان‏در مناسک حج هستند، اتفاقی جهانی‏نیفتاده و کفاری که خارج ازجزیرة‏العرب هستند، هنوز دارای‏شوکتند و از دین و آیین خود مایوس‏نشده‏اند.
پیامبراکرم(ص) پیش از آن،دستورهای فراوانی در زمینه فرایض‏دینی و از جمله حج صادر فرموده وآنچه در روز عرفه بیان کرده، تنها حکم‏حج تمتع بوده که آن هم بعد از رحلت‏آن حضرت مهجور شد. در این صورت،آموزش حج تمتع، نمی‏توانسته موجب‏اکمال دین باشد. بعلاوه بیان حکم حج،چه ارتباطی با یاس کفار دارد؟
نمی‏توان ادعا کرد که در روز عرفه،بقایای احکام اسلامی نازل شد و دین بابیان احکام باقی‏مانده، به اکمال و اتمام‏رسید، زیرا بعد از روز عرفه هم، احکام‏دیگری همچون آیات مربوط به "کلاله"و "ربا" نازل شده است.
بنابراین بی‏شک، مراد، روز غدیراست. هجدهم ماه ذی‏الحجه سال دهم‏هجری، همان روزی که پیامبر اکرم درمراجعت از سفر حج، در غدیر خم،نزول اجلال فرموده در میان جمعیت‏انبوه مسلمانان، علی(ع) را به خلافت وامامت‏برگزید. این احتمال با روایات هم‏موافق است. اینک جای این سؤال است‏که نصب امام و تعیین جانشین پیامبر چه تاثیری در یاس کفار، اکمال دین،اتمام نعمت و خشنودی خدا داشته است؟!
در حقیقت‏باید روشن شود چه‏اتفاقی افتاده که چهار خاصیت‏بسیارمهم و سرنوشت‏ساز دارد:
1 - یاس کفار
کفار برای طرد اسلام از صحنه‏زندگی مردم، توطئه‏ها کردند، خون دلهاخورده و کشته‏ها دادند و گرچه دربسیاری میادین، شکست‏خوردند اماقطعا هنوز مایوس نشده بودند. آنان امیدداشتند که با رحلت پیامبر خدا، امت‏اسلام متلاشی شده و تعلیمات اسلامی‏به فراموشی سپرده شود.
تنها نقطه امید کفار همین بود. ولی‏اگر خداوند برای دوران پس از رحلت‏پیامبر، رهبر و امامی بر مردم‏بگمارد که کار حفظ دین،تدبیر امور و ارشاد امت راهمچون خود پیامبر دنبال کندو بقای حکومت اسلامی درمسیر صحیح، تضمین شود، آخرین امید کفار نیز مبدل به‏یاس خواهد شد. در این‏صورت ترس از کفار معنی‏ندارد. ولی باید از خداترسید. یعنی مؤمنان باید درامر خلافت که‏امید کفار را ازمیان برده،از خدابترسند وکاری نکنند که خدا را به خشم آرند.
2 و 3 - اکمال دین و اتمام نعمت:
اکمال و اتمام از نظر معنی به هم‏نزدیکند. راغب اصفهانی، "کمال" شی‏ءرا، حاصل شدن هدف آن و "تمام" شی‏ءرا، رسیدن آن به حد و مرتبه‏ای می‏داندکه نیازی به خارج از خود نداشته باشد. (3)
محققان با الهام گرفتن از آیات قرآن،"تمام" و "کمال" را اینگونه تحلیل‏کرده‏اند:
برخی از امور به گونه‏ای هستند که بابودن همه اجزا، اثر بر آنها مترتب‏می‏شود و بدون یکی از آنها، مترتب‏نخواهد شد. مانند روزه، که اگر در یک‏جزء از اجزای روز، ترک امساک شود،باطل است. در اینجا واژه "تمام" به کارمی‏بریم. مثل «اتمواالصیام الی‏اللیل‏»(الانعام 115) روزه را تا شب به اتمام‏برسانید. در مورد اجزای نماز نیزاینگونه است. اگر کسی یک جزء واجب‏از نماز را عمدا به جای نیاورد، نمازش‏ناقص است و اثری بر آن مترتب نیست.
برخی دیگر، اموری هستند که اثر،وابسته به حصول همه اجزاء در آنهانیست. بلکه هر جزئی، اثری دارد. مانندروزه ماه رمضان که روزه هر روز، اثری‏دارد و اثر مجموع روزه‏های یک ماه،مجموعه آثار هر روز است. در اینجا ازواژه "کمال"استفاده می‏کنیم. مثل: «من‏لم‏یجد فصیام ثلاثة ایام فی‏الحج و سبعة اذ ارجعتم تلک عشرة کاملة‏» (البقره 196)در این آیه از کسی که پول قربانی ندارد،خواسته شده که سه روز در حج و هفت‏روز بعد از مراجعت، روزه بگیرد تا ده‏روز کامل شود.
آنچه در روز غدیر، اتفاق افتاده، دووجهه دارد: هم "کمال دین" و هم "تمام نعمت" است. یعنی دین به منزله یک"کل استغراقی"، تلقی شده و مشتمل بردستورهایی است که هر کدام، هدف‏خاصی دارد و "هدف مجموع"، مجموع‏اهداف یکایک دستورها است.اینجاست که حادثه مورد نظر، دستورمهمی بر دستورهای دین افزوده و آن را کامل کرده است. و اگر آن حادثه نبود،دین کامل نشده بود. گو اینکه به قول طبری دستورهای دیگری هم بعد از این‏قضیه ممکن است نازل شده باشد، اما آنها در کمال دین نقشی ندارند. ولی این‏حادثه خاص، موجب کمال دین است.
و اما نعمت چیست که اگر این حادثه‏نبود، ناتمام می‏ماند و عینا مانند نماز یا روزه‏ای بود که مکلف، آن را قطع‏می‏کرد و به پایان نمی‏برد و اگر این حادثه باشد، همچون نمازی است که‏«اولهاالتکبیر و آخرهاالتسلیم‏» و سایر اجزا نیز هر کدام به جای خود است؟
این نعمت، نعمت "ولایت" است.یعنی ولایت‏خدا، رسول و اولی الامر.پس دین بدون "ولایت"، همچون کالبدی بی‏روح است و اما ولایت هم‏تنها به ولایت‏خدا تمام نمی‏شود و الزاما باید به ولایت رسول پیوند یابد. ولایت‏رسول هم لازم است، اما تمام نیست.زمانی تمام می‏شود که ولایت اهل‏بیت(ع) را در پی داشته باشد.
4 - دین پسندیده (رضیت لکم الاسلام دینا):
معلوم می‏شود آن دینی که از نظرتشریع به کمال نرسیده و از نظر نعمت"ولایت"، تمام نیست، مرضی وپسندیده خدا نیست و به همین جهت‏است که به دنبال یاس کفار، اکمال دین‏واتمام نعمت فرمود: «و رضیت‏لکم‏الاسلام دینا» و بدین ترتیب وعده‏ای‏که خدا در سوره نور داده بود، در سوره‏مائده تحقق یافت:
وعدالله‏الذین آمنوا منکم و عملواالصالحات لیستخلفنهم فی‏الارض کمااستخلف‏الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم‏الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم‏امنا یعبدوننی لایشرکون بی‏شیئا (4)
«خداوند به آنهایی از شما که ایمان‏آورده و عمل صالح انجام داده‏اند، وعده‏داده‏است که آنها را در روی زمین خلیفه‏کند. همانگونه که پیشینیان آنها را خلیفه‏کرد و دینشان را که برایشان پسندیده‏است، برای آنها استوار و متمکن سازد وخوف آنها را مبدل به امن کند که مرابپرستند و چیزی شریک من قرارندهند.»

چگونگی جامعیت و کمال

با عنایت‏به آیه سوم سوره مائده ومضامین دیگر اسلامی، هیچ مسلمانی‏نیست که دین را ناقص - اعم از "ناتمام"یا " غیرکامل" - بداند.
دین، شجره طیبه‏ای است که به‏اعتبار "نعمت"، تام و تمام و به اعتبار جنبه‏های اعتقادی و اخلاقی و فقهی،"کامل" است.
این مطلب، به طور قطع مورد قبول‏همه مذاهب اسلامی است. اگر اختلافی‏درباره آن باشد در این است که آیا آنچه‏دین را کامل و نعمت را تمام کرده، قضیه‏مهم غدیرخم بوده است، یا قضیه‏ای‏دیگر؟!

جامعیت و کمال دین در چیست؟!

قدر مسلم این است که دین، نسبت‏به آنچه در قلمرو آن باشد، ساکت نیست‏و از این حیث، جامع و کامل است. اماآیا سیاست، امامت و رهبری امت، به‏دین مربوط است‏یا نه؟ آیا امور دنیوی‏بشر در قلمرو دین است‏یا نه؟ و آیا دین‏در این امور، سکوت کرده یا خیر؟! آیادین، اخروی است‏یا دنیوی؟ و یا هم‏دنیوی و هم اخروی است؟ آیا کاری به‏دنیای مردم نداشته و دنیا را به قیصرها وآخرت را به پیامبران واگذارده است؟! یااینکه همچون برهان برخی فلاسفه برنبوت، بگوییم که پیامبران آمده‏اند تا تنهاروابط اجتماعی مردم را درست کنند وجلو تعدیات و تجاوزات را بگیرند؟
بسیار دشوار بلکه محال است که‏بگوییم: دین فقط دنیوی یا فقط اخروی‏است. چرا که دنیا مقدمه و مزرعه‏آخرت و آخرت، نتیجه و ثمره دنیاست.و بنابراین، دین نمی‏تواند دنیوی محض‏یا اخروی محض باشد.
پس جامعیت دین به این است که هم‏به دنیای مردم نظر داشته باشد و هم به‏آخرت آنان. آن هم نه به گونه‏ای که میان‏دنیا و آخرت، دیواری به ضخامت دیوارچین قرار دهد و برای هر یک، بدون‏ارتباط به یکدیگری برنامه‏ریزی کند.
به هرحال، هیچ مسلمانی در مساله‏جامعیت و کمال دین، بحث کبروی‏ندارد. اما به لحاظ صغروی و مصداقی‏جای بحث است که مرز دین تاکجاست؟ دین اگر نسبت‏به مسایل درون‏مرزی خود سکوت کرده باشد، هرگزنمی‏تواند تام و کامل باشد. اما اگر نسبت‏به مسایل برون مرزی خود سکوت کند،به تمامیت و جامعیت آن، لطمه‏ای واردنمی‏شود. گرچه ممکن است‏به قاعده‏لطف، در مسایل برون مرزی خود نیزوارد شود و راه را بر انسانها بگشاید.چنانکه داود(ع)، زره می‏بافد و این‏صنعت را که به حکم «و علمناه صنعة‏لبوس‏» (5) از خدا آموخته، به مردم نیزمی‏آموزد، یا نوح کشتی می‏سازد وصنعت کشتی‏سازی را - اگر نگوییم‏ابداع می‏کند - رونق می‏بخشد و زمینه‏پیشرفت آن را فراهم می‏سازد. یوسف،مدیریت کشاورزی مصر را بر عهده‏می‏گیرد و کشوری را با همسایه‏های آن‏در قحطسالی هفت‏ساله از خطرگرسنگی و نابودی نجات می‏بخشد و...
موسی به قارون می‏گوید: «و ابتغ فیماآتاک الله الدار الآخرة و لاتنس نصیبک‏من‏الدنیا و احسن کما احسن‏الله الیک‏» (6)
دین از بشر نمی‏پذیرد که آخرت‏خود را به دنیا بفروشد و دنیا را هدف‏نهائی قرار داده، آخرت را فدای دنیا کندچرا که خداوند فرموده است: «اولئک‏الذین اشتروا الحیاة الدنیا بالآخرة‏» (7)
دین، سعادت دنیا و آخرت مردم رامی‏خواهد و در دعاهای قرآنی آمده‏است که: «ربنا آتنا فی‏الدنیا حسنة وفی‏الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» (8)
دنیای منهای آخرت در نظر دین،متاع غرور و کالای فریب است و به‏همین جهت فرمود: «و ماالحیاة الدنیا الامتاع الغرور» (9)
از نظر دین، دنیا محل عبور و آخرت‏محل استقرار است. علی(ع) فرمود:«انما الدنیا دار مجاز و الآخرة دار قرار فخذوامن ممرکم لمقرکم و لاتهتکوا استارکم عندمن یعلم اسرارکم و اخرجوا من‏الدنیاقلوبکم من قبل ان‏تخرج منها ابدانکم‏». (10)
باید از این دنیا توشه برگرفت ونبایدپیش خدا پرده‏دری کرد. باید قبل ازخروج بدن، دل را از این دنیا خارج کرد.دنیایی که از آن به عنوان راه آخرت ووسیله رشد و تزکیه و استکمال انسانهامورد استفاده قرار گیرد، درخور ستایش‏است، نه در خور مذمت. از این روامیرالمؤمنین(ع) شخصی را که زبان به‏مذمت دنیا گشوده بود، ملامت کرد وفرمود: «اتغتر بالدنیا ثم تذمها ان‏الدنیا دارصدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنهاو دار غنی لمن تزود منها و دار موعظة‏لمن‏اتعظ بها مسجد احبآءالله و مصلی‏ملائکة‏الله و مهبط وحی‏الله و متجر اولیاءالله...» (11)
اما دنیایی که هدف باشد (و نه وسیله‏رشد و تهذیب و استکمال،) هم خودش بی‏اعتبار است و هم دارنده آن. از این‏روعلی(ع) درباره آنان می‏فرماید:«یتنافسون فی دنیا دینة و یتکالبون علی‏جیفة مریحة‏» (12) بر سر دنیای دون بریکدیگر پیشی گیرند و چون سگها این‏مردار گندیده را از هم می‏ربایند.
آری دنیای بی‏هدف، پست و دنی‏است و حکم مردار متعفن دارد ودنیاداران همچون سگان لاشخورند.

قلمروی دین؟!

با توجه به اینکه دنیا مقدمه آخرت وراهی برای رسیدن به آن است، می‏توان گفت که اصولا همان‏طور که دین‏نمی‏تواند نسبت‏به مساله‏ای از مسایل‏اخروی بی‏تفاوت باشد، نسبت‏به‏مساله‏ای از مسایل دنیوی نیز نمی‏تواندبی‏تفاوت باشد.
موجودی که فرزند این دنیاست و ازراه دنیا متوجه آخرت می‏گردد، به هیچ‏وجه نمی‏تواند بیگانه از دنیا باشد،چنانکه بیگانه از آخرت نیست. علم،فرهنگ، تمدن، حکومت، سیاست،اقتصاد، هنر، صنعت، کشاورزی،دامداری، خانواده، اجتماع و فرد، به‏اعتباری، در قلمرو دین هستند و طبیعی‏است که دین جامع و کامل باید در باب‏همه آنها قانون و ضابطه بدهد. بشر درحقوق و اخلاق و عبادات، نیازمند دین‏است. درست است که بشر با عقل‏عملی خود، حسن و قبح افعال و مبانی‏بسیاری از بایدها و نبایدها را - اگراشعری فکر نکنیم - درک می‏کند و طبعابه درک مسایلی از اخلاق، عبادات وحقوق نایل می‏شود. ولی این اندازه‏برای اخروی شدن دنیا و برای اینکه‏جریان زندگی دنیا به سلامت آخرت‏منتهی شود، کافی نیست و لذا علاوه برحجت‏باطن (عقل)، به حجت ظاهر(انبیاء و اولیاء) نیازمندیم.
اگر دین، طرفدار اعتکاف در غار،رهبانیت، زهد خشک صوفیانه،تجردگرایی قلندرانه و گریز از کار وتلاش و اجتماع و سیاست و فلاحت وصنعت بود و زندگی استثنایی وغیرطبیعی مرتاضان را معرفی می کرد، آنگاه حق داشتیم برای‏دین، مسایل برون مرزی و درون مرزی‏درست کنیم و دین جامع و کامل رامحدود به مسایل خاصی درخوررهبانیت، ترک دنیا، تجرد، نفرت و گریزبدانیم.
اما می‏دانیم که اسلام غیر از این‏است. ریاضت اسلام، روزه واجب‏رمضان است و اعتکاف مستحب اسلام،سه روز ماندن در مسجد است ورهبانیت آن، جهاد می‏باشد. چنانکه‏پیامبر به عثمان‏بن مظعون که به خاطرمرگ فرزند و از شدت حزن، در کنج‏خانه عزلت گزیده و به عبادت پرداخته‏بود فرمود: «یاعثمان ان‏الله تبارک و تعالی‏لم‏یکتب علیناالرهبانیة انما رهبانیة امتی‏الجهادفی سبیل‏الله‏» (13) بدین‏ترتیب، هیچ امری ازامور دنیا و هیچ عملی از اعمال بشر درحیات این دنیا، خارج از قلمرو دین‏نیست. در این موضوع، هیچ فرقی بین‏مسایل فردی، خانوادگی و اجتماعی‏نیست و صد البته برخی از مسایل به‏خاطر اهمیتی که دارند، ضمن اینکه درقلمرو دین هستند، در درجه اول اهمیت‏قرار دارند.
اصولا نباید فراموش کرد که در قرآن‏کریم پیامبرگرامی اسلام به عنوان تزکیه‏کننده و تعلیم‏دهنده معرفی شده.چنانکه می‏فرماید: «و یزکیهم ویعلمهم‏الکتاب و الحکمة‏» (14) دین‏مبین‏اسلام تمام ابعاد وجودی انسانها اززمان انعقاد نطفه - بلکه قبل از آن - تاکودکی، جوانی، پیری، مرگ، پس ازمرگ را مورد توجه قرار داده و با دیدی‏وسیع، با تعلیم و تزکیه انسان، تمام‏مراحل وجود و همه علل و شرایطتکاملی از جمله اصلاح محیط اجتماعی‏را مد نظر قرار داده برای رشد معنوی وتربیت او به نحوی بهتر و پسندیده‏تر،برنامه‏ریزی می‏کند، طبیعی است که‏تشکیل حکومت صالح نیز نمی‏تواند ازمسایل برون دینی باشد. دینی که حتی مساله مضمضه و استنشاق و ازاله‏موهای زاید و ناخنها و نظافت‏بدن را ازیاد نبرده، چگونه ممکن است در مساله‏حکومت که از اهم مسایل دنیوی واخروی بشر است، ساکت مانده و دم‏فرو بسته باشد؟! و مگر ساکت مانده‏است؟!

پی‏نوشت‏ها:

1) المائده / 3.
2) منتهی‏الامال، وقایع سال نهم هجری
3) المفردات فی غریب‏القرآن: تمم، کمال.
4) النور/ 55.
5) الانبیاء/ 80
6) المقصص، 77.
7) البقره، 86.
8) البقره، 201.
9) آل عمران، 185.
10) نهج‏البلاغه، خطبه 203.
11) نهج‏البلاغه، حکمت 131.
12) نهج‏البلاغه، خطبه 151.
13) سفینة‏البحار: رهب.
14) الجمعه/ 2.

منبع: فصلنامه کتاب نقد


نسخه چاپی