بدبختی و خوشبختی در دیدگاه اسلام (1)
بدبختی و خوشبختی در دیدگاه اسلام: (1)
بدبختی و خوشبختی در دیدگاه اسلام (1)

نويسنده:احمد رضوان فر

بدبختی

پیامبر خدا(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود:
من علامات الشقاء: جمود العین و قسوة القلب و شدة الحرص فی طلب الرزق والاصرار علی الذنب. (1)
از نشانه های بدبختی، خشکی چشم و سختی دل و حرص زدن زیاد در طلب روزی و پایداری برگناه است.

بخت و سرنوشت

بخت وسرنوشت از مسائلی است که در حوزه انسان و جامه انسانی مطرح می شود. این مسئله از دیدگاه عقل و نیز کتاب و سنت قابل بررسی است.
دیدگاه عقل، همان منظر فلسفی مسئله است که به دنبال تبیین عقلانی آن می رود و به پاسخ این پرسش توجه می کند که آیا در سلسله علل فاعلی، چیزی به نام بخت و سرنوشت وجود دارد تا کارهای بشر و جوامع بشری را به آن نسبت دهیم؟ یا این که در جهان هستی چیزی به نام بخت و سرنوشت نداریم که بتواند به عنوان یک علت فاعلی در سرنوشت فرد یا جامعه کارساز باشد. بنابراین، اعتقاد به بخت و سرنوشت به عنوان یک علت بتواند سبب ایجاد خوبی یا بدی شود، موهوم و بی پایه خواهد بود. البته ممکن است بین بخت وسرنوشت فرق بگذاریم و بگوییم بخت بیشتر به کلمه اتفاق و شانس نزدیک است و سرنوشت نزدیک و معادل واژه قضا و قدر است.
به هر حال، این مسئله با این دیدگه از گذشته دور مورد توجه متفکران و فیلسوفان بوده و مورد بحث قرار گرفته است. شهید مطهری در این باره می نویسد:
قدما در امر بخت و اتفاق اخلاف کرده اند. گروهی منکر شده اند که بخت و اتفاق از اسباب وعلل باشند، بلکه اصلا منکر شده اند که بخت و اتفاق در وجود معنا نداشته باشد و گفته اند چه جهت دارد که ما اسباب موجود اشیا را ببینیم و بیابیم و از آنها گذشته و علت بودن آنها را منکر شویم و به دنبال علت های مجهولی مانند بخت و اتفاق برویم؟ ( مثلا) کسی چاهی کند و گنجی یافت، می گویند از خوش بختی او بوده یا اگر در آن چاه افتاد و پایش شکست، می گویند: بدبخت بود و حال آنکه این امور ربطی به بخت ندارد؛ (زیرا) هر کسی چاهی حفر می کند که در آن گنجی باشد، به آن می رسد و هر کسی به جای لغزنده میل کند، در آن می افتد... . در مقابل گروه دیگری (هستند) که امر بخت را بسیار بزرگ گرفته اند و آنها هم چند فرقه بوده اند. بعضی گفته اند بخت، سببی است الهی و متسور و برتر از ادراک عقول است. حتی جماعتی با نظر به این عقیده، بخت را چنان دانستند که با عبادت باید به او یا به خدا تقرب جست... .
فرقه دیگر، بخت را بر علل و اسباب طبیعی مقدم شمردند و وجود عالم را به بخت دانستند. (2)
مسئله بخت نه تنها در میان فیلسوفان و حکما مطرح شده، بلکه در میان عامه مردم و حتی در شعر و ادبیات هم مورد توجه قرار گرفته است.
بد بخت اگر مسجد و آدینه بسازد
یا سقف فرو آید و یا قبله کج آید
ویا گفته اند:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
به آب زمزم و کوثر، سفید نتوان کرد
مسئله دیگری به نام سرنوشت و قضا و قدر داریم که شبیه بحث بخت است و از گذشته در میان مسلمانان، جایگاه ویژه ای هم دارد. این جایگاه ویژه متاثر از عوامل مختلفی بوده است. ازجمله قرآن و سنت به مسئله سروشت و قضا و قدر، سبب مهمی بوده است که مسلمانان به این مسئله توجه کنند. البته بعدها بعضی مسایل اجتماعی و سیاسی هم در طرح و پررنگ شدن این مسئله و حتی به انحراف کشندن آن موثر بوده است. علت این کار را هم باید در اغراض سیاسی و اجتماعی بعضی حکومت ها مثل حکومت امویان و عباسیان جست وجو کرد؛ زیرا بسیاری از کارها و جناتها به وسیله انسانها و حکومت های ستمگر انجام می گرفت. آنگاه به مسئله سرنوشت و قضا و قدر متمسک می شدند و می گفتند این خواست خدا بوده است.
واژه «قدر» به معنای حد و اندازه هر چی است و واژه «قضا» به معنای حکم و فیصله دادن آمده است. در مقام روشن شدن اصطلاح قضا و قدر، معمولا آن را به قضا و قدر علمی و عینی تقسیم می کنند.
مقصود از تقدیر علمی آن است که حضرت تبارک و تعالی پیش از آفرینش هر چیزف حد و اندازه آن را می داند و به آن علم دارد. مقصود از قضای علمی نیز آن است که خداوند متعال از ضرورت اشیا در ظرف وجودی آنها آگاه است.
با این توضیح می توان، نتیجه گرفت که قضا و قدر علمی در حقیقت به صفت علم الهی بازگشت می کند.
مقصود از قدر عینی آن است که خداوند آن اندازه و حدود اشای را معین می کند و سپس بر اساس فضای عینی به ان حد و اندازه ها ضرورت وجود می بخشد. به این ترتیب، قضا و قدر عینی الهی را می توان از شئون خالقیت حضرت تبارک و تعالی دانست.

نگاه قرآن به بدبخت و بدبختی

قرآن کریم، انسانها را به دو د سته بدبخت و شقی و خوش بخت و سعید تقسیم می کند. بدبخت را می توان ترجمه واژه «شقی» دانست و در نتیجه، بدبختی همان شقاوت می شود. این واژه با مشتقات آن، دوازده بار در هفت سوره قرآن مجید آمده است: هود(105 و 106) ،مریم (4و 32و48 )،طه (2و117 و123)، مومنون( 106)، اعلی(11)، شمس (12) و لیل (15).
مفهوم بدبخت و بدبختی را می توان در ذیل بعضی واژهای دیگر قران مجید هم یافت. مانند «کافران» و «منافقان»؛ زیرا از دیدگاه قرآن، این گروه انسانهای بدبخت و شقی هستند. همچنین واژه هایی مانند: «خزی»، «خسر»، «خاب» و «ظالمین» می تواند ما را به دیدگاه قرآن مجید در این زمینه نزدیک کند. بدبختی یا خوشبختی، صفتی است که در درجه اول به افراد نسبت داده می شود و سپس به جامعه و مردم. بنابراین، می توان گفتن انسان بدبخت یا خوش بخت داریم و جامعه بدبخت و یا خوش بخت.
انسان در حرکت و زندگی فردی و اجتماعی خود می تواند دو راه را در پیش بگیرد؛ پیمودن راه سعادت و خوشبختی یا پیمودن راه شقاوت و بدبختی.
در قرآن مجید می خوانیم:
یوم یأت لا تکلم نفس الا بإذنه فمنهم شقی و سعید. فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق. خالدین فیها مادامت السموات والارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال بما یرید. (هود: 105-107)
آن روز که (قیامت و زمان مجازات) فرا رسد، هیچ کس جز به اجازه او سخن نمی گوید. گروهی بدبختتند و گروهی خوش بخت. آنها که بدبخت شدند، در آتشند و برای آنان در آنجا «زفیر» و «شهیق» (ناله های طولانی دم و بازدم) است.
قرآن کریم به انسانهای سعادتمند و خوش بخت نیز اشاره می کند و می فرماید:
آنها که خوش بخت و سعادتنمد شدند، جاوداته در بهشت خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، بخششی است قطع نشدنی (هود:108)
از این آیات در می یابیم انسانهایی که سرانجام آنان آتش و دوزخ است، انسانهایی شقی، بدبخت و محروم از رحمت واسعه الهی هستند و شقاوت حقیقی، دوزخی شدن است.در مقابل، آنان که به بهشت بار یابند، انسان هایی سعادتمند و خوش بخت هستند. بنابراین، انبیا و اوایا الهی و همچنین همه انسانهای مومن که راه و رسم پیامبران الهی را می پیمایند؛ یعنی بندگی خدا می کنند و دستورهای الهی را در زندگی دنیا ملاک و معیار قرار می دهند، به ریسمان سعادت و خوش بختی واقعی چنگ زده اند. این افراد از رحمت گسترده الهی بهره های فراوانی می برند؛ در زندگی دنیوی، راحت و آسوده هستند و در آخرت به سعادت حقیقی می رسند.
بر این اساس، پیامبران الهی به صارحت اعلام می کنند که آنان اهل شقاوت و بدبختی نیستند، بلکه از رحمت خداوند در دنیا و آخرت به طور کامل بهره مندند و این بهره مندی در کنار ایمان و انجام دادن دستورهای الهی برای آنان امکان پذیر شده است.
حضرت زکریا(علیه السلام) در دوران پیری و کهن سالی خود و همسرش، از خداوند تقاضای فرزند کرد و با اطمینان و آرامش گفت: پروردگارا، استخوانم سست شده و شعله پیری تمام سرم را فرا گرفته است و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبوده ام:
و لم أکن بدعائک رب شقیا (مریم: 4)
و در جای دیگر چنین می فرماید: قال إنی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا و جعلنی مبارکا أین ما کنت و أوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیا و برا بولادتی و لم یجعلنی جبارا شقیا. ( مریم 30-32)
من بنده خدایم، او کتاب (آسمانی) به من داد و مرا پیامبر قرار داده است. و مرا هر جا که باشم، وجودی پر برکت قرار داده است و تا زمانی که زنده ام، مرا به نماز و زکات سفارش کرده است ومرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده است و جبار و شقی قرار نداده است.
از این آیات به اعتبار « تعرف الاشقیاء بأضدادها» می توان مسیر سعادت و خوشبختی را از مسیر شقاوت و بدبختی بازشناخت.
معیارهای سعادت و خوشبختی عبارتند از:
1- بندگی خدا؛
2- برکت آفرین بودن برای بندگان خدا؛
3- پیمودن راه نماز و زکات (یعنی ارتباط همیشگی با خدا و بندگان او داشتن)؛
4- نیکوکاری نسبت به پدر و مادر؛
رفتار ضد این معیارها نیز می تواند زمینه ساز بدختی انسان باشد.
خداوند هنگام بیان داستان حضرت آدمی (علیه السلام)، به راه سعادت و شقاوت اشاره می کند و در سوره طه چنین می فرماید:
(خداوند) فرمود: هر دو از آن (بهشت) فرود آیید، در جالی که دشمن یکدیگر خواهید بود، ولی هرگاه هدایت من به سراغ شما آید هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه شود و نه بدبخت می گردد ( و نه دررنج خواهد بود) (طه:173).
گمراه و بدبخت نشدن در گرو این است که انسان هدایت الهی را که همانا فمران بردن از فرمان های اوست، با جان و دل پذیرا باشد. گمراهی و شقاوت نیز نقطه مقابل آن است که با نپذیرفتن هدایت الهی همراه است. خداوند در سوره اعلی، افرادی را که از قرآن و سخنان پیامبر اکرم دوری می کنند، بدبخت معرفی می کند:
و یتجنبها الأشقی. (علی:11)
بدبخت ترین افراد از آن دوری می گزینند.
خداوند در سوره اعلی، بخل ورزی و انکار پاداش الهی را مسیر بدبختی و شقاوت معرفی می کند و می فرماید:
و من شما را از آتشی که زبانه می کشد، بیم می دهم. کسی جز بدبخت ترین مردم وارد آن نمی شود (بدبخت ترین مردم( همان کسی است که (آیات خدا را) تکذیب و به آن پشت کرد. (علی: 14و15)
تکذیب آیات الهی و پشت کردن به نشانه ها و دستورهای الهی، بی توجهی به ندای فطرت و راهی است که انسان با را به شقاوت وبدبختی ابدی می کشاند.

زیان کاران یا بدبختان

قرآن کریم، گروهی از انسان ها را از زیانکاران معرفی می کند که اینان انسان های شقی و بدبختی شمرده می شوند. زیان کاران عبارتند از:
1- (کسانی که) عهد و پیمان الهی را می شکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش دستور فرمود است، می گسلند و در زمین فسارد می کنند. ( بقره: 12)
2- درجای دیگر، کسانی که منکر کتابهای آسمانی می شوند و به آن کفر می ورزند، زیان کار معرفی می شوند. ( بقره:12)
3- افرادی که به سبب کردار خود، از هدایت الهی بهره مند نمی شوند. ( اعراف: 178)
4- منافقان و دورویان. (توبه: 69)
5- افرادی که به باطل می گروند و خدا و آیات او را انکار می کنند. (عنکبوت:52، زمر63)
6- کسانی که شیطان بر آنان چیره گردد و یاد خدا از دلشان بیرونی شود و در حزب شیطان در آیند. اینان هم از جمله زیان کاران هستند. حتی انسان های مومن که اسیر دنیا شوند و خدا را فراموش کنند و از یاد او غافل شوند، زیان کارند. (منافقون:9)
7- هر که جز اسلام، دینی دیگر جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود و در آخرت از زیانکاران است. ( آل عمران: 85)
8- منکران پیامبران الهی، زیان کارانند. (اعراف:92)

بدبخت و خوش بخت از دیدگاه فلسفی

علامه طباطبایی در ابتدا، انسان و نفوس آدمی را به سه دسته تقسیم می کند:
1- نفوس کامله؛
2- نفوس ناقصه؛
3- نفوسی که امید به امر الهی بسته اند؛
سپس نفوس کامله را در دو جهت مخالف و مقابل هم فرض می کند و می گوید انسان کامل داریم، ولی انسان کامل در جهت سعادت و خوشبختی و انسان کامل در جهت شقاوت و بدبختی. نفوس ناقصه هم دو نوع هستند: یکی نفوسی که ذاتا سعید و خوشبختند، ولی اکنون در مقام کار و عمل، شقی و بدبخت هستند و دیگر نفوسی که ذاتا شقی و بدبختند، ولی در مقام کار و عمل، سعید و خوشبختند.
علامه طباطبایی، در توضیح این مطلب می نویسد: « انسان از همان ابتدای امر، هر کاری که انجام می دهد، از آن کار، هیئتی و حالی ازسعادت و شقاوت در نفسش پدید می آید که البته می دانید که مراد از سعادت، آن وضع و آن چیزی است که برای انسان از آن جهت که انسان است، خیر است ومراد از شقاوت، هرچیزی است که برای او از این جهت که انسان است، مضر است ... . نفس سعید به آن آثار انسانی که از خود بروز می دهد، بدان جهت که نفس انسانی است، بالفعل لذت می برد.
نفس شقی (و بدبخت) هم هرچند که آثارش ملایم خودش است، چون آثار، آثار اوست و لکن بدان جهت که انسان است، از آن آثار متألم می شود.
این مطلب مربوط به نفس کامله است ( در دو طرف سعادت و شقاوت)؛ یعنی انسانی که هم ذاتش صالح و سعید است و هم عملش صالح است انسانی که هم ذاتش شقی است و هم عملش فاسد است. اما نسبت به نفوس ناقص که در سعادت و شقاوت ناقص است، باید گفت اینگونه نفوس دو جور هستند: یکی نفسی از که ذاتا سعید است،؛ ولی فعلی شقی است و دومی آن نفسی که ذاتا شقی است، ولی ازنظر فعل سعید است.
اما قسم اول، نفسی است که ذاتش دارای صوتی سعید است؛ یعنی عقاید حقه را که از ثابتات است، دارد. چیزی که هست، هیئت های شقی و پست در اثر گناهان و زشتی هایی که مرتکب شده، به تدریج از روزی که در شکم مادر به این بدن متعلق شده و در دنیایی که اختیار در آن وجود دارد، قرار گرفته، در او پیدا شده و چون این صورت ها با ذات او سازگاری ندارد، ماندنش در نفسش غیر طبیعی است . برهان عقلی، این مهتا را اثبات کرده که در قسر و غیر طبیعی دوام نمی آورد. پس چنین نفسی یا در دنیا و یا در برزخ و یا در قیامت، طهارت ذاتی خود را باز می یابد و همچنین نفس شقی که ذاتا شقی است، ولی به طور عاریتی، هیئت های خوبی در اثر اعمال صالحه به خود گرفته ... (و اما) باقی می ماند آن نفسی که در زندگی دنیا، هیچ فعلیتی، نه از سعادت و نه از شقاوت به خود نگرفته وهم چنان ناقص و ضعیف از دینا رفته، این گونه نفوس مصداق « مرجون لأمر الله» (توبه: 106) هستند تا خدا با آنها چه معامله کند». (4)

جامعه خوش بخت و سعادتمند

هر جامعه ای می تواند راه تکامل و پیشرفت های مادی و معنوی را در پیش گیرد و خود را به سرمنزل سعادت وخوشبختی برساند یا اینکه راه تنزل و رکود را در پیش گیرد و خود را در ورطه نکبت و بدبختی فرو برد.
بسیاری از فیلسوفان کوشیده اند تصویری صحیح و حقیقی از این دو نوع جامعه ترسیم کنند. طرح مسئله «مدین فاضله» که در آثار بزرگان چون فارابی آمده ، مؤید این مدعاست. مدینه فاضله، همان جامعه سعادتمند و خوشبختی است که باید معیارها و ملاک های آن را شناخت. به حکم « تعرف الأشیاء بأضدادها»؛ هر چیزی به وسیله نقطه مقابل خودش شناخته می شود، می توان جامعه بدبخت و شقاوتمند را نیز شناخت.
شناخت، مقدمه حرکت است. بنابراین، خوب است انسان، معیارهای هر دو جامعه را بشناسد و سپس برای تحقق جامعه سعادتمند وخوش بخت ودوری از جامعه بدبخت و شقاوتمند، به دنبال معیارهای مثبت و خوب حرکت کند و از الگوهای نادرست دوری جوید.
فارابی، جامعه ای را سعادتمند و خوش بخت می داند که همانند بدن انسان سالم باشد؛ یعنی دارای قلبی سالم باشد که بر همه اعضا ریاست دارد و توازن و عدالت را در سرزمین تن آدمی بر قرار می سازد. در این سرزمین، همه اعضا به کاری مشغول هستند و همه به وظایف خود عمل می کند . مدینه فاضله فارابی، کشوری است که رهبری حکیم و دانشمند دارد. وی در عین دانشمند بودن، عادل و پرهیزگار است و با خدای جهان هستی نزدیکترین ارتباط را دارد. در مدینه فاضله فارابی، همه مردم به کاری مشغول هستند واهل فضیلتند. جامعه ای که دارای چنان رهبری باشد و قانون جامعه، قانون الهی باشد ،به سوی سعادت و خوشبختی در حرکت است.
در مقابل مدینه فاضله، مدینه جاهله وجود دارد که در مسیر شقاوت و بدبختی در حرکت است. در این جامعه، رهبری عادل وجود ندارد و مردم نیز در فکر سعادت و خوشبختی نیستند. در جامعه جاهله، لذت های جسمی مطرح است و ملاک سعادت وخوشبختی را رسیدن به آن لذت ها می دانند. به تعبیر دیگر، جامعه جاهله، جامعه ای است که تا حد و اندازه یک زندگی حیوانی تنزل یافته است. (5)

پی نوشت:

1- میزان الحکمه با ترجمه فارسی، ج 6، ح 9563.
2- مرتضی مطهری، الهیات شفا، ج 1، صص 159 و 160.
3- مسئله «جبر» که در قرن اول هجری میان مسلمانان به تدریج رواج پیدا کرد و حکومت های خودکامه آن را ترویج می کردند، بی تاثیر از مسئله قضا و قدر نبوده است.
4- ترجمه المیزان؛ ج 8؛ ص 277.
5- برای آگاهی از آراء حکیم ابونصر فرابی می توان به کتاب های او مراجعه کرد، از جمله: آراء اهل مدینه فاضله، سیاسات مدینه فاضله و رساله تحصیل السعادت.

منبع: فرهنگ اخلاقی معصومین


نسخه چاپی