امام راحل، کودکان، نگاهى دوباره (1)
امام راحل, کودکان, نگاهى دوباره(1)
امام راحل، کودکان، نگاهى دوباره(1)

نویسنده: زینب سیدمیرزایى
سخـن از بزرگ مـردى است که دنیایـى را مبتلاى عشق خـود کـرد و دل جمـاعتـى را از عظمت نگـاه و کـردارش به لـرزه درآورد. سخـن از دریاى بیکرانى است که مـوجهاى شـورآفرینـش, احساسـى روحانـى را مهمان دلها مى کرد و تبسـم بهاریش دل را مسافر دیار دوست مى کرد. سخـن از باغبانى است که طراوت را به باغ آورد و باران عطوفت را نثار گلها کـرد. آن پیر مهربانـى که به حضـور خزان و پژمـردگـى گلها راضى نشد و غنچه ها را امیدهاى آینده بهار خـواند. گفتار و کردار حضـرت امام خمینـى همچـون سیره اهل بیت(ع) ماننـد ستاره اى فروزان است که اهل بصیرت با تمسک به آن راه خـود را مى یابند. و مـا در آینه انـدیشه او به کـودکـان مـى نگـریم.
کـودکـان ایـن غنچه هایـى که بـا دست ما رشـد مـى کننـد و پـرورش مى یابند, سعادت و شقاوت آنها بسته به آمـوزشـى است که ما اعمال مى کنیم.
در ایـن نوشتار به تماشاى گلهاى بهشت و هدیه هاى زیباى الهى, از منظر آن پیـر فـرزانه مـى نشینیـم و بـاغبـانـــى گلها را از او مى آموزیـم. همان گـونه که درس زندگى را از ((اهل بیت آفتاب(ع))) آموختیم.
کـودکى, دنیایى پررمز و راز است. باید با ایـن دنیاى اسرارآمیز آشنـا شـد و دانست که چگـونه مـى شـود غنچه هـا را پـــرورش داد. ایـن مهم را با مرورى بر معارف و ارشادات دینـى و از چشـم انداز اندیشه امام خمینـى مـى نگریـم. باشـد که نفـس قـدسـى آن ابرمرد تاریخ, یارى و همراهیمان نماید.

دنیاى کودکى:

دنیـاى کـودک اسـرارآمیز است. پـر از تخیلات زیبـا و رویـاهــاى کـودکانه; او در عالـم زیباى خـود, تا آسمانها سفر مـى کنـد. در میان ستارگان قصـرى بلـوریـن بـراى خـود مـى سازد و یا از اعماق دریاها بهتـریـن مـرواریـدها را پیـدا مـى کنـد و بـراى آنها که دوستشان دارد مىآورد.
کودک, دلى بى کینه دارد و قلبى عطـوف. چون آینه شفاف است و چـون چشمه زلال. و ایـن مـا و محیط هستیـم که یا دل او را شفـاف تـر و چشمه وجـودش را زلالتر مى نماییـم و یا باعث کدورت و آلـودگـى آن مـى شـویـم. ایـن بسته به همتـى است که در تـربیت آنـان به کـار مى بریم.
وجـود آماده کـودکـان چـون زمینـى مستعد است بـراى اینکه گلهاى فضیلت و اخلاق شایسته در آن بـرویـد یا خارها و علف هرزه رذیلت.
حضرت امام خمینى کـودکان را لایق رسیدن به مقام انسانى مـى دانند و تربیت را مهمتریـن عامل دستیابـى به سعادت مى شمارند و اعتقاد دارند اگر تـربیت صحیح نباشـد, کـودکان, بیراهه مـى رونـد و راه حیـوانیت را مـى پیماینـد: ((ایـن بچه ها لایق هستنـد که یک انسان شـونـد... و قـابل ایـن هستنـد که یک شیطـان بشـوند...
تـربیت است که ایـن طفل را یا به راه انسانیت وا مـى دارد یا به راه حیوانیت. ))(1)

تربیت:

تعریفها و برداشتهاى گوناگـونـى در ایـن زمینه شـده است, که در ایـن مقام به بـررسـى هر یک از آنها مـى پردازیـم. حضرت امام در تعریفهایى که از تربیت دارند, با الهام از وحـى و ولایت بهتریـن و اساسـى تریـن آنها را تربیت قرآنـى و پـرورش انسان مـى داننـد. تربیتـى که مبتنـى بر بـرنامه هاى کامل و همه جانبه اسلامـى و با هـدف پرورش انسان باشـد. از ایـن رو مـى فرماینـد: ((تربیت بایـد قرآنى باشد)); یعنى:
((هدایت و اداره جریان ارتقایـى و تکاملـى بشر و ایجاد هیإتـى تازه در فرد به منظور فراهـم آوردن زمینه جهت رشـد و تکامل همه جانبه انسان)) در سایه مذهب. و ایـن نگـرش کامل تر و دقیقتـر از بینشى است که برخى روانشناسان و حتـى جامعه شناسان در باره ایـن مـوضـوع دارنـد. روانشناسان تربیت را مراقبت دایمـى از حیات در حال رشـد و ایجاد تغییر در فرد به منظور یافتـن قدرت درک مسایل و ایجاد زمینه جهت استقلال فکرى مـى داننـد. و جامعه شناسان تربیت را پرورش عضـوى مفید براى جامعه مـى دانند. با جمع بنـدى ایـن دو نظریه که تربیت هم عضـوى مفید براى جامعه مى سازد و هـم از حیات دایمى در حال رشد یعنى زندگانى انسان مراقبت مـى کند و قدرت درک آدمى را بالا مى برد, به تعریف استاد شهید آیت الله مرتضـى مطهرى, تـوجه مى کنیـم که مـى فرماینـد: ((تـربیت عبارت است از به فعلیت درآوردن استعدادهـاى درونـى که در شـىء هست.))(2)
اگر توجه کنیم, مى بینیم تربیت هـم استعدادهاى درونى مادى را به فعلیت مى رساند و هـم قدرت و استعداد روحانى انسان را به تکاپـو و تکامل وا مى دارد, چون معتقدیـم فطرت اولیه انسانها پاک است و ایـن محیط و اوضاع و افـراد هستنـد که فطـرت را آلـوده یا کامل مى سازند. آن گاه درمـى یابیـم تعریف حضرت امام از تربیت, بینشـى کامل و دقیق و همه جـانبه است, چـون هـم تـربیت مادى را در نظر دارند و هـم تربیت روحانى را, و اصل را بر روحانـى بـودن تربیت قرار مى دهند: ((اسلام انسان را تربیت مـى کنـد, به همه ابعادى که انسان دارد.))(3) یکـى از هدفهاى تربیت تـوجه دادن و آگاه کردن انسان است. تإثیر ایـن آگاهى در مثبت و منفى بـودن عواملى است که در شکل گیـرى شخصیت و تـربیت یـافتـن فـرد نقـش دارند.

عوامل موثر در تربیت کودک:

الف) وراثت
از مهمتـرین عاملها وراثت است. ازایـن رو است که حضـرت امام بـر مراقبتهاى ویژه قبل از تـولد کـودک و حتـى از زمانـى که زوجیـن تصمیـم به ازدواج مـى گیرند, تإکید فراوانى کرده اند. زن و مردى که همشإن باشند و تفاهـم اخلاقـى داشته باشنـد, مـى تـواننـد در محیطـى بهتـر و آمـاده تـر به پـرورش انسـان بپـردازند.
حضرت امام, اسلام را دین انسان پرور مى دانند و از دستـورهاى ایـن دین آسمانـى در باره وظایف والدیـن قبل از ازدواج و اینکه مکتب انسان ساز اسلام در باره انتخاب همسـر و اخلاق همسـران و خانـواده آنها داراى دستـور و برنامه است, سخـن به میان مىآورند و از زن و مرد به عنـوان مبدإ پیدایـش یک انسان یاد مى کنند. همه اینها مبین ایـن امر مهم است که شالوده شخصیت کودک قبل از تشکیل نطفه بنـا مـى شـود و در مـراحل بعدى به تکـامل مـى رسـد.
از ایـن رو است که مال حلال یا حـرام در دخل و خـرج زنـدگـانـى و چگـونگـى افکار و اعتقادات, فقط بـراى ثـواب یا عذاب فردى مطرح نمى شـود, بلکه تإثیر مستقیمـى در شکل گیـرى و رشـد شخصیت کـودک دارد.
حساسیت و اهتمام حضرت امام را به ایـن امر, در جریان خواستگارى و ازدواج آن بزرگوار مى تـوان یافت. ایشان با دقت تمام و گزینشى صحیح, نه بر پایه احساسات و عواطف زودگذر و نه بـر اساس تعصبات قـومى و فامیلى, بلکه با ذهنیتـى عقلانى و منطقى همسر خـویـش را بـرمـى گزیننـد.(4) در اینجا اشاره اى به بیانات گـوهربار آن پیر فرزانه مى کنیم:
((شما ملاحظه کنید در عالـم یک همچـو مکتبى پیدا مى کنید که براى درست کـردن یک انسـان از قبل از اینکه پـدر و مــــادرش ازدواج بکنند, فعالیت کند, دستـور بدهد؟ تمام مکاتبى که در عالـم هست, به ایـن آدمى که حالا دارد راه مـى رود او به رشد رسیده, با آنها کار دارد. اسلام قبل از اینکه ازدواج بشـود بیـن دو نفـر, به او مى گوید: چه جور آدمى انتخاب کـن; به او مى گوید: چه جـور شـوهرى انتخاب کـن چه جورش را آنجا مى گوید. چرا؟ براى اینکه ایـن شوهر و زن مبدإ یک فرد است یا فردها. اسلام مى خـواهد ایـن فرد را که به جامعه مى خـواهد تحویل بدهد, صالح تحـویل بدهد. قبل از اینکه اینها ازدواج کننـد, زن چه جور باید باشـد, شـوهر چه جـور باید باشد, اخلاقـش چه باشـد, اعمالـش چه باشـد, او اخلاقـش چه باشـد, اعمـالـش, در چه خـانـواده اى تـربیت شـده بـاشـد.))(5)
امـام در جـاى دیگـر مستقیمـا به اصل وراثت تـوجه دارنـــــد و مى فرمایند:
((اگر پدر و مادر یکى از طرفشان مثلا اخلاقـش فاسد باشد, اعمالـش اعمال غیر انسانى باشد, ایـن بچه هایى که پیدا مى شـود, به واسطه وراثتـى که هست, در کار اینها همه بـراو تـإثیـر دارنـد.))(6)
ب) خانواده و مادر
منش و روش اطرافیان به خصوص والدیـن, حال و هواى محیط و ارزشها و ضد ارزشهایى که کـودک در اطراف خـود مـى بیند, مانند برگه هایى از کتاب زنـدگانـى است که او با آن آشنا مـى شـود و از آن الگـو مـى پذیرد, تا مانند آن را انجام دهد. به تعبیرى اولیـن مدرسه و محل تربیت کودک دامـن مادر و آغوش پدر است. ذهـن کـودک از تمام گفته ها و رفتارهاى والدیـن و اطرافیان تصویر برمى دارد و دیده ها و شنیده هاى دوران کـودکى برنامه زندگانى فرداى او خـواهد بـود. گاهـى طفل از دیدن یک کار درست یا نادرست, یا از شنیدن یک سخـن روا یا ناروا متإثر مى گردد و در روانـش ریشه مـى دواند و آن را تا پایان عمر فراموش نمى کند و نتایج خـوب و بد آن در تمام طـول زندگى به گـونه هاى مختلف آشکار مى شـود و گاهى آن رفتار و کردار مسیر زندگى کـودک را عوض مى کند. لذا حضرت امام خطاب به پدران و مادران و مربیان مى فرمایند:
((شمـاها در تحصیل کـوشـش کنیـد که بـراى فضایل اخلاقـى, فضـایل اعمالـى مجهز شـویـد. شما براى آتیه مملکت ما جـوانان نیرومنـد تربیت کنید. دامان شما یک مـدرسه اى است که در آن بایـد جـوانان بزرگ تـربیت بشـود. شما فضـایل تحصیل کنیـد تـا کـودکان شما در دامان شما به فضیلت برسند.))(7)
حضـور شخصى و معنوى مادر در خانـواده, از عوامل تإثیرگذار در تـربیت است. حضـرت امام دامان مادران را مـدرسه اى مـى داننـد که باید در آن جـوانان بزرگ تربیت شـونـد. و بر حضـور شخصـى زن در خانه براى اعمال تربیت صحیح تإکیـد دارنـد. و با همه اهتمامـى که به قضیه دارنـد, مخـالف حضـور اجتماعى مادران نیستنـد, امـا اصـرار دارنـد فـرزنـدان در دامان مـادران خـود تـربیت شـونـد. اثرگذارى برخـوردها و رفتارهاى مادر, در انتقال فرهنگـى صحیح و شایسته به کودک شایان توجه است:
((آن قـدرى که بچه از مادر چیز مى شنـود, از پـدر نمـى شنـود. آن قـدرى که اخلاق مـادر در بچه کـوچک نـورس تـإثیـر دارد و به او منتقل مـى شـود, از دیگـران عملـى نیست. مـادرهـا مبـدإ خیـرات هستند.))(8)
و در بخشى دیگر مى فرمایند:
((در دامـن مادر, بچه ها بهتر تربیت مى شوند, تا در پیش استادان. علاقه اى که بچه به مادر دارد, به هیچ کـس ندارد و آن چیزى که در بچگـى از مادر مى شنـود, در قلبـش نقـش مى بندد و تا آخر همراهـش است. مادرها بـایـد تـوجه به ایـن معنا کننـد که بچه ها را خـوب تربیت کنند; پاک تربیت کنند.
دامنهایشـان یک مـدرسه علمـى و ایمـانـى بـاشــد.))(9)
در خـاطـره اى خـانـم فـاطمه طبـاطبـایـى بیـان مـى کند:
((حضرت امام به تربیت کـودکان خیلـى اهمیت مى دادند. گاهى ما به شـوخـى مى گفتیـم: چرا زن باید همیشه در خانه بماند؟ مـى گفتنـد: خانه را دست کم نگیرید. تربیت بچه ها کـم نیست. اگر کسى بتـواند یک نفر را تربیت کند, خدمت بزرگى به جامعه کرده است.)) و خانـم عاطفه اشراقى, نوه حضرت امام, بیان مى کند: ((مـن در کـودکى پدر خـود را از دست داده ام و خاطره زیادى از ایشان در ذهـن نـدارم, اما امام همیشه به مادرم تـوصیه مى کردند که بهتریـن عبادت براى مادر نگهدارى از فرزنـدان و تـربیت آنان است. چنان که مادرم در اوایل انقلاب خـواسته بـودند که در کارهاى اجتماعى شـرکت کننـد, ولـى به دلیل کـوچک بـودن بچه ها امام از ایشان خـواستنـد که به تربیت فرزندان بپردازند.))

گامهاى تربیت عملى:

از روزهاى آغازیـن زندگـى و از بدو تـولد تربیت آغاز مـى شـود و اولیـن گـامها در ایـن مسیـر بـرداشته مـى شـود.
1) برداشتن کام نوزاد
درست از زمانـى که بچه شروع به تغذیه مـى کند, مستحب است کام او با تربت امام حسین(ع) یا یکى از ائمه معصوم برداشته شـود. ایـن به معناى آن است که القاى تـولى و وجـود روحیه معنوى, همراه با غذاى کـودک صـورت پذیـرد. ایـن اولیـن گـام تربیت است.
2) گفتن اذان و اقامه
برخلاف پنداشت برخى از افراد, کـودک از همان ابتدا متـوجه اوضاع و احـوال است و از صـداها تإثیر مـى پذیرد. چه خـوب است اولیـن آوایى که مى شنود, آهنگ ملکـوت باشد و کلامى گوش او را بنوازد که خط مشى سعادتـش را ترسیـم کند. از ایـن رو است که در رهنمـودهاى دینى بر گفتـن اذان و اقامه در گوش کودک تإکید بسیار شده است.
کـودکى که شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر و امامت امامان را مى شنـود و با آهنگ وحـى آشنا است, کمتر در معرض آلـودگیها و انحـرافات قرار مـى گیرد. او از روحـى لطیف تر و دلـى آرامتـر در بـرابـر فـرامیـن الهى بـرخـوردار است.
از امام صادق(ع) نقل شد که پیامبر فرمود: ((مـن ولد له مـولـود فلیـوذن فى اذنه الیمنـى باذان الصلـوه ولیقـم فـى اذنه الیسرى فانها عصمه مـن الشیطان الرجیـم و الافراع له(10); کسى که داراى فرزندى شد, باید در گوش راست او اذان نماز و در گوش چپـش اقامه بگـویـد. اذان و اقامه مانعى در بـرابـر شیطان است.)) در رساله عملیه امام خمینـى نیز به ایـن امر مهم اشاره شده است. آنجا که در مسإله 916 مى فرمایند:
((مستحب است در روز اولـى که بچه به دنیا مـىآیـد, یـا پیـش از آنکه بنـد نافـش بیفتـد, در گـوش راست او اذان, و در گـوش چپـش اقامه بگویند.))
3) نام نیک
از گامهاى تـربیت و از جمله حقـوقـى که فرزنـد بـر پـدر و مادر دارد, انتخـاب نام بامعنا, زیبـا و نیک است. نام در همه مـراحل زنـدگى همراه انسان است و شخصیت خانـوادگـى او را نشان مـى دهد. خجسته است نام کـودک از اسامى شخصیتهاى نمونه و مفاهیـم عمیق و پرمعنا انتخاب شـود. اگر نام شخصیتهاى مذهبى و الگوهاى موفق را بر کـودک بنهند, خاطرات موفقیتها, رشادتها و درسهاى عملى زندگى آنها همـواره در خاطر فرد تداعى مى شـود و کـودک به احترام نامى که دارد, مورد تکریـم قرار مى گیرد. یکى از یاران حضرت امام نقل مـى کند: ((در زمستان سال 63 خداوند فرزند دخترى به اینجانب عطا فرمـود. چند روز بعد از تـولد, مادرش او را به بیت معظم له آورد و ... (امام) با تبسـم و نشاط کـم سابقه اذن دخول دادند, قبل از آنکه سخنى بگویم, فرمودند:
بچه خـودتان است؟ عرض کردم: بله! بلافاصله دو دستشان را به علامت تحـویل کـودک جلـو آوردند و همزمان پرسیدنـد: دختر است یا پسر؟ عرض کردم: دختر است. او را در آغوش گرفتنـد و صورت به صـورت او گذاشتند و پیشانى او را بـوسیدند و در ایـن حال فرمـودند: دختر خیلى خوب است. دختر خیلى خـوب است. دختـر خیلـى خـوب است! و در مورد اسمـش فرمودند: فاطمه خیلى خوب است. فاطمه خیلى خـوب است. فاطمه خیلـى خـوب است.)) بار دیگر که یار امام, صاحب فرزند پسر مى شـود, امام در مـورد نام او مى فرماید: ((از على بهتر چى؟ على باشـد.))(11) رفتار و کـردار حضـرت امام, آدمـى را به یاد سیره اهل بیت مـى انـدازد. شیـوه بـرخـورد آن بزرگـوار در ابعاد مختلف زنـدگـانـى پـرتـوى از نـور درخشـان آن اختـران تـابنــاک است.
سکـونى مى گوید: ((دخلت على ابى عبدالله و انا مغموم مکروب. فقال لى: یا سکونى! ما غمک؟ فقلت ولدت لى ابنه. فقال یا سکـونى علـى الارض ثقلها و علـى الله رزقها, تعیـش فـى غیر اجلک و تإکل مـن غیـر رزقک فسـرى و الله عنـى فقال: ما سمیتها؟ قلت فاطمه. قال: آه آه آه ثـم وضع یـده علـى جبهته الـى ان قال: اما اذا سمیتها فاطمه فلا تسبها و لا تلعنها و لا تضربها(12); در حالـى که غمگیـن و محزون بودم, به خدمت امام صادق(ع) رسیدم. امام از مـن پرسید: اى سکـونـى! چـرا انـدوهگینـى؟ عرض کـردم: صاحب دختـرى شـده ام.
امام فرمود: اى سکونى! سنگینى اش بر زمیـن است و روزیـش بر خدا; عمـرش از تـو جـدا و روزى که مـى خـورد, غیـر از روزى تــو است.
[سکـونى گـوید]: به خدا سـوگند حزن و اندوه از مـن رخت بر بست.
سپـس امـام فـرمـود: او را چه نـامیـده اى؟ عرض کـردم: فــاطمه.
حضرت فرمـود: آه, آه, آه. آن گاه دست خـود را بر پیشانـى نهاد. سپـس فرمـود: حال که او را فاطمه نامیـدى, هرگز دشنامـش مـده و نفرینـش مکـن و او را مزن.)) نکته اى که در موارد فـوق مورد نظر است و باید به آن تـوجه داشت, ایـن است که فرزند موهبت گرانقدر الهى است و نبایـد پسر یا دختر بـودن او در اعمال تربیت صحیح و تـوجه و محبت والدیـن تإثیر بگذارد. مهم چگونگى تربیتى است که انجام مى گیرد. هر چه روان شناسى کودک را بهتر بدانیـم, سریعتر و آسـانتـر به اهـداف تـربیت دست خـواهیـم یـافت.

مراحل رشد

بنا به تقسیـم بنـدى که در روایتـى از پیامبـر گرامـى اسلام حضرت محمد(ص) آمده است, مراحل رشـد به سه دوران تقسیـم مـى شـود: هفت سال اول, دوران سیـادت, هفت سـال دوم, دوران آمـوزش و هفت سـال سـوم, دوره وزارت.(13) در دوران سیـادت کـودک بـایـد تـدابیـرى انـدیشیـد که با دوره هاى بعدى متفاوت است و آن گـونه که از نام آن پیدا است, مرحله آقایى و سیادت کـودک است. این زمان بهتریـن و مناسبتـریـن وقت اثرگذارى در عقل و انـدیشه و روح انسان است.
از نظر مذهبى نیز بذر هویت دینى و معنوى انسان در کـودکى کاشته مى شود, اما القاى مفاهیـم اخلاقى و مذهبى و فرهنگى ـ با توجه به حساسیت ایـن دوران ـ نباید با شیـوه هاى مستقیـم و خشک آمـوزشـى صـورت پذیرد, بلکه باید در قالبى شیریـن و با محتـوایى کودکانه انجام گیرد. ایـن موقعیت زمانى نیست که کودک را وادار به انجام اصـول تربیتى کنند, بلکه باید با شیوه غیر مستقیـم و جذاب وضعى را ایجـاد کـرد تـا عملا از آمـوزشها تصـویـربـردارى کند.
در سیـره عملـى حضـرت امـام ایـن نکته به وضـوح دیـده مـى شـود. همسـر بزرگـوار ایشان بیان مـى کننـد: ((روحیه امام و حـرکتها و صحبتهایشان بر بچه ها بسیار اثر مـى گذاشت; به خصـوص دیانت ایشان بسیار مـوثر بـود. بچه هاى من خیلـى متدینند و مـن از ایـن بابت شاکر به درگاه خدایم و مى دانـم که همه اینها اثر وجود آقا است.
برخـورد و رفتار و دیانت و تقـواى ایشان بـر مـن نیز اثر داشته است, اما از نظر اخلاقـى بـر بچه هایـم بیشتر اثر گذاشته انـد ... .(14))) خانـم صدیقه مصطفـوى, فرزند امام مى گـوید: ((مـن از نه سالگـى ایشان را تشخیص دادم. یادم است از بچگـى خیلـى کـم خـواب بـودم. چندیـن بار وسط شب بیدار مـى شـدم و مکرر نماز شب آقا را مى دیدم. خیلى از شبها مهتاب بود و مـن در مهتاب اشک چشم آقا را مى دیدم و ایـن براى مـن خیلى عجیب بود.(15))) فرزند دیگر امام, خانـم فریده مصطفـوى در باره عدم سختگیرى امام در وظایف شرعى ـ قبل از سن تکلیف ـ مى گوید:
((تا مکلف نبـودیـم, هیچ تکلیفـى بـر ما بار نمـى کردنـد.(16))) سختگیریهاى قبل از بلوغ باعث خـواهد شد در کـودک نسبت به مسایل تربیتـى دلزدگـى و گاه تنفر ایجاد شـود. البته ایـن بـدان معنا نیست که هیچ تلاشى در آگاهى دادن به فرزند نشـود, زیرا در موارد مختلفـى که از زندگى ایشان بیان مى شـود, حتـى در سخنرانیهاى آن بزرگـوار, به تربیت قبل از بلوغ و تمریـن در عبادات تإکید شده است:
((بچه ها از هفت سالگـى نماز بخـواننـد. بچه ها را وادار به نماز کـن, تا وقتى نه ساله شدند, عادت کرده باشند.(17))) کـودک باید در هفت سال اول زندگـى از آزادى کامل و منطقـى برخـوردار باشد. او را بایـد از دور مـراقبت نمود. ایـن دوره از زمان مـوقعیتـى نیست که والـدیـن از او تـوقع رفتار بزرگ منشانه داشته بـاشنـد, بلکه دورانـى است که نه تنها باید او بچگـى کنـد, بلکه گاه لازم است بزرگترها نیز خـود را تا حد کـودکـى تنزل دهند و با بیان و رفتـار کـودکـانه بـا او بـرخـورد کنند.
البته بایـد در نظر داشت آزادى که به کـودک داده مـى شـود, کاملا منطقـى و بر پایه اصـول باشد و از او شخصیتـى لـوس و جمع گریز و متـوقع ساخته نشـود. 2بازى, ویژگى دوره کودکى2 یکى از خصوصیاتى که در دوره سیـادت کـودکـى بیشتـر به چشـم مـى خـورد و از اهمیت ویژه اى برخـوردار است, بازى کودک است. به دوران قبل از دبستان, دوره بازى گفته اند و روانشناسان عقیده دارنـد: بازى تفکر کـودک است. او در این موقعیت, کارى جز بازى نـدارد و ایـن امـر مـوجب مـى شود پرنشاط و پـرانرژى شود و فکر و استعداد او شکـوفا شـود. کـودک, در بازى به آرزوهایـش دست مـى یابـد. قـدرت استـدلال پیدا مى کنـد و نیروى تحلیلـش تقـویت مـى گردد. بزرگتـرها نبایـد بازى کودکان را بى اهمیت بشمارند و آن را تحقیر کنند, بلکه خـود آنها نیز باید در بازى کـودکان مشارکت داشته باشند. بازى با فرزندان فرصتى است که والدیـن در خلال آن میزان هـوش و استعداد کـودک را مى سنجند.
برادر حضرت امام, مرحـوم آیت الله پسنـدیده گفته است: ((امام در تمام امور حتـى در بازیهاى کـودکانه و امـور تفریحى و ورزشى از تمام همسالانـش بـرتر و از همه جلـوتـر بـودنـد.(18))) و مرحـوم حاج سیـداحمـد خمینـى فرزند بـرومنـد آن بزرگـوار نقل کرده است: [))امام] در پرش طـول و ارتفاع, خـود در کودکى تمریـن داشتند و دو دست و یک پاى ایشان در اثر همیـن ورزشها شکسته بود. بیـش از ده جـاى سـر ایشـان و چنـد جـاى پیشـانـى ایشـان نیز شکستگـــى داشت.(19))) یکـى از نزدیکان حضرت امام نقل مى کند که آن فرزانه روزگار در زمان کـودکـى فـرزنـدانشان بـا تمام کارهاى مهمـى که داشتند, یک ساعت با آنها بازى مـى کردنـد و در برنامه ریزى امـور خـود به ایـن امـر تـوجه و عنایت داشتنـد. و حتـى از همان زمان کـودکـى به هنگام تفریح و بازى, برنامه اى دیگر پیاده نمى کردند. (20))) به بیان خانـم طباطبایـى: ((امام علاقه زیادى به کـودکان داشتند. ایشان همیشه نصیحت مـى کردنـد که تا پیـش از مکلف شـدن, بچه ها را راحت بگذاریـم تا بازى کنند. یک روز علـى ساعت و عینک آقا را برداشته بـود. به على گفتنـد: علـى جان! عینک چشمهایت را اذیت مـى کنـد. زنجیر ساعت هـم خـداىناکرده ممکـن است به صـورتت بخـورد. صـورتت مثل گل است. ممکـن است اتفاقى برایت بیفتد. على عینک و سـاعت را به امام داد و گفت:
خـوب بیایید یک بازى دیگر بکنیـم. مـن مـى شوم آقا, شما بشـویـد على کـوچـولـو. فرمـودند: باشـد. علـى گفت: خـوب بچه که جاى آقا نمى نشیند. امام کمـى خـودشان را کنار کشیـدنـد. علـى کنار امام نشست و گفت: بچه که نبـایـد دست به سـاعت و عینک بزنـد. آقـــا خندیـدند و ساعت و عینک را به علـى دادنـد و گفتنـد: بگیـر تـو بردى.)) ایـن نمونه هاى زیبا ما را به یاد رفتار پیامبر اکرم(ص) مـى اندازد. آن بزرگـوار با تمام عظمت و اقتدارشان, زمانى که به کـودکان مى رسید, لبخند آسمانـى را نثار آنان مـى نمـود و سلام را هـدیه آنـان مـى کـرد و بـا آنها به بـازى مـى پـرداخت.
در کتاب جـوامع الحکایات عوفـى نقل شده است: ((روزى پیامبر براى شرکت در نماز عازم مسجـد بـودند. در راه کـودکانـى را که مشغول بازى بـودند دیدند. آنها با دیدن پیامبر دست از بازى کشیدنـد و به سـوى ایشان شتافتنـد. پیامبـر با مهربانـى از آنان استقبـال کرد.
کودکان از سر و کـول پیامبر بالا مـى رفتند و با هلهله و شادى به او مى گفتند:
((کـن جملى[ شتر من باش]!.))پیامبر هم با آنها همبازى شد. وقتى خـواست از آنها جـدا شـود, هشت عدد گـردو به آنها داد و سپـــس کـودکان از آن بزرگـوار جدا شدند.)) حضرت على(ع) از پیامبر نقل مى کنند: ((مـن کان له ولد صبا));(21) هر که کـودکـى دارد, باید در تـربیت او خـود را تـا حـد کـودکـى بـرسـاند.
و زمانـى که سـرى به کـوچه هاى بنـى هاشـم در آن دوردستهاى تاریخ مـى زنیـم و به خـانه اى مـى رسیـم که قطعه اى از بهشت است, صــداى بـــانـــویـى آسمــــانـى را مـــى شنـویـم کـــــه بـا کــودک خـردسال خـود بازى مـى کنـد و یک دنیا درس در بازى او بـا کـودک نهفته است. او در حـالـى که فـرزنـد کـوچکـش را بـالا و پـاییـن مى اندازد و با او بازى مى کند, ایـن شعر را برایـش زمزمه مى کند:
اشبه اباک یا حسن
و اخلع عن الحق الرسن
و اعبد الها ذامنن
و لا توال ذالاحن(22)
اى کودک خردسالم, حسـن! مانند پدرت باش و از گردن حق ریسمان را بـردار! خـداى یگـانه را بپـرست و از فـرومایگـان حمـایت نکـن. کودک از یک طرف به سبب ضعفى که در خود حـس مى کند و قدرتى که در بزرگسـالان مـى بینـد و به علت عشقـى که به تکامل دارد, کـارهـاى بزرگتـرها را تقلیـد مـى کنـد. مـوقعى که پـدر و مادر, در بـازى کـودکانه شـرکت مـى کننـد و آنان را در کارهاى کـودکـان مسـاعدت مى نمایند, جان طفل از مسرت و شادى لبریز مى شـود و احساس مـى کند کارهاى کـودکـانه او آنقـدر ارزنـده است که پـدر و مادر بـا او همکارى مى کنند.
مشارکت والـدیـن در بازى اگـرچه وقت آنان را مـى گیرد, اما آثار بسیار نیکویى بر جاى مى گذارد.
یکـى دیگر از نـوه هاى امام خمینـى مـى گـویـد: ((وقتـى امام راه مى رفت, من از دور او را هل مى دادم. امام هم از شیطونى مـن خوشش مىآمد.))(23)

پی نوشت :

1ـ صحیفه نور, ج 14, ص 31.
2ـ تعلیم و تربیت در اسلام, ص56.
3ـ صحیفه نور, ج5, ص107.
4ـ مجله پیام زن, شماره 23, بهمـن مـاه 1372, گفتگـو بـا همسـر حضرت امام.
5ـ صحیفه نور, ج4, ص 124.
6ـ همان, ص346.
7ـ همان, ص 538.
8ـ همان, ص204.
9ـ پا به پاى آفتاب, ج1.
10ـ مستدرک الوسائل, ج4, ص62..
11ـ محمـدحسـن رحیمیان, در سایه آفتاب, ص126 ـ 129, با انـدکـى تلخیص.
12ـ وسائل الشیعه, ج15, ص200.
13ـ همان, ص195.
14ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص55.
15ـ همان, ص87.
16ـ همان, ج1, ص100.
17ـ همـان, صحبتهاى حضـرت امـام, به نقل از همسـرشان.
18ـ همـان, به نقل از مـرحـوم آیت الله پسنـدیده.
19ـ همان, ص81.
20ـ همان, ج2.
21ـ وسائل الشیعه, ج15, ص203.
22ـ منـاقب ابـن شهر آشوب, ج2, ص389.
23ـ پا به پاى آفتاب, ج1.

منبع: منبع: ماهنامه پیام زن


نسخه چاپی