امام راحل، کودکان، نگاهى دوباره (2)
امام راحل، کودکان, نگاهى دوباره(2)
امام راحل، کودکان، نگاهى دوباره (2)

نویسنده: زینب سیدمیرزایى

نکات قابل توجه درتربیت قرآنى

با تـوجه به ایـن بیان ارزشمند حضرت امام که فرمود: تربیت باید قـرآنـى بـاشـد, شکل و چگـونگـى پـرورش مشخص مـى شـود.
اینکه تربیتـى بر پایه اصـول دینـى و نگرشهاى مذهبـى باشد و از همان ابتدا کـودک را در مسیر خداخـواهى, خدادوستـى و خدامحـورى بپروراند, و کودک بیاموزد جز راه دیـن مسیر دیگرى سعادتبخـش او نخـواهـد بـود, قله هـاى کمـال را فتح خـواهـد نمـود.
پـدر و مادر و محیط و مـدرسه هستند که به تناسب فطرت کـودک, او را به سوى خدا یا غیر خدا سـوق مى دهند, و همیـن در اثبات اهمیت تربیت قرآنى کافى است.
تربیت دینـى با تمام اهمیتـى که دارد, بسیار ظریف و پیچیده است و کـوچکتریـن نـدانـم کارى, اهـداف تربیت الهى را به صـورت کامل بـرآورده نمـى سازد. از آنجا که به تعبیر حضـرت امام: اسلام دیـن انسان سازى است, دیـن چـون دانشگاهـى است که فارع التحصیلان آن به تمام معنا مدرک ((انسانیت)) را مـى گیرند; پـس باید در ایـن امر توجه وافرى شود که کوچکتریـن اشتباه, زیانهاى جبران ناپذیرى هـم براى فرد و هـم بـراى جامعه خـواهـد داشت. در ایـن مقام به ذکر نکـات دقیق در تـربیت قـرآنـى مـى پـردازیم.

الف ـ همسانى والدین

اگر پـدر و مادر, در اعتقادات همسان نباشند, هر یک الگـویـى به کـودک ارائه مى دهنـد و او را دچار سردرگمـى و سـرانجام انحـراف مـى کنند. اختلاف فکر, روح کـودک را ویران و روان او را نامتعادل مـى کند, و کسـى که از روحیه اى طبیعى و متعادل برخـوردار نباشد, مسلما از آنچه به عنوان ارزش به او معرفى مى شود, خـواه مثبت یا منفى مى گریزد.
همسر حضرت امام مى گوید: ((به طـور کلى بچه هاى مـن اخلاق و ایمان را از امام دارند, اما تسلیـم بودن و سازگار بودن با همسرانشان در زندگى را از من دارند.))(24)

ب ـ رفق و مدارا:

هـدف تـربیت مذهبـى, سـاخته شـدن است, نه سـرکـوب کردن.
رسول گرانقدر اسلام در ایـن باره گفتار دلنشینى دارند که درخـور تـوجه است: ((ان هذا الدین متیـن فاوغلـوا فیه برفق و لا تکرهوا عباده الله الـى عباد الله(25); دین مبین اسلام دینى متیـن است; پـس دیگران را با رفق و مـدارا جذب اسلام کنید و پرستـش خـدا را بـراى بنـدگـان خـدا زشت جلـوه نـدهیـد)).
متإسفانه برخى از والدیـن با تعصب و بدون فکر و توجه, نه تنها در کودکان خـود نسبت به امور مذهبى رغبت و شـوق ایجاد نمى کنند, بلکه آنان را از این ارزشها گریزان مـى سازند. مسلما ایـن گـونه رفتارها, نه فقط سازنده نیست, بلکه سـوزنـده هـم خـواهد بـود و عواقب شـومـى در بـر خـواهـد داشت که گـاه, جبـران ناپذیـر است.
خانـم زهرا مصطفـوى در خاطره اى نقل مى کند: ((حضرت امام همـواره سعى داشتند کلام حق را با ملاطفت و شیرینـى قریـن سازند. هرگز در ایـن خصـوص به عتاب متـوسل نمى شدند و عبادت خدا و انجام واجبات را در نظر دیگران سنگیـن و طاقت فرسا جلـوه گر نمـى ساختند. همسرم به جهت عادات خانـوادگى دخترم را از خـواب صبحگاهى بیدار مى کرد و به نماز وا مـى داشت. امام وقتـى از ایـن ماجرا خبردار شـدند, برایش پیغام فرستادند که: چهره شیریـن اسلام را به مذاق بچه تلخ نکـن! ایـن کلام آنچنان مـوثـر افتاد و اثـر عمیق بـر روح و جان دخترم گذاشت که بعد از آن خـودش سفارش کرد که هنگام اقامه نماز صبح به مـوقع بیـدارش کنیـم.(26))) و فـرزنـد دیگـر آن فـرزانه روزگار, در باره آسان جلـوه دادن مفاهیـم دینى مـى گـوید: به ما نمـى گفتنـد که: بـایـد نمـاز بخـوانید.
خودشان از نیـم ساعت به ظهر وضو مى گرفتند و مشغول نماز خـواندن مـى شـدنـد و مـا هـم داخل حیـاط مشغول بـازى کـردن بـودیم.
یک مرتبه هـم نیامدند صدا کنند که: دخترها! بایستید براى نماز. بیایید مـن ایستاده ام, پشت سـر مـن, یا خودتان نماز بخـوانیـد. ایشان تمام سال, اول اذان نماز مى خـواندند, ولـى یک بار هـم به ما نگفتند که: الان دست از کارتان بردارید, مـوقع اذان است. دست از بازیتان بردارید و بایستیـد براى نماز. ولـى مـى گفتنـد: شما باید در طول ایـن ساعت نماز بخوانید. واى به حال کسى که در طول ایـن ساعت نماز نخواند! آن وقت اگر نماز را نخـوانـد, بایـد از خانه بیرون برود. صبح هـم کسـى را از خـواب بیدار نمـى کردنـد و مى گفتند: خودتان اگر بیدار مـى شوید, بلند شـوید نماز بخـوانید. اگـر بیـدار نشـدیـد, مقیـد بـاشیـد که ظهر, قبل از نماز ظهر و عصـرتـان نمـاز صبحتـان را قضـا کنید.
زمستان هـم که بلند مى شدیم, مى رفتیم سر حـوض وضـو بگیریـم, اگر مثلا کمى آب گرم داشتند, مـى گفتنـد: بیایید با ایـن آب گرم وضـو بگیرید. از ایـن جهت هـم, الحمدلله, اثر مطلـوبى در فرزندانشان باقى گذاشتند.
ایشان مقید بـودنـد که ما از بچگـى حجاب شرعى مان را حفظ کنیـم. انجـام هیچ گـونه گنـاهـى از جمله غیبت, دروغ, بـى احتـرامـى به بزرگتر و توهین به مسلمان را نداشتیم. خصوصا در مورد توهیـن به مسلمان حساسیت زیادى داشتنـد. در اثر همیـن رفتار امام بـود که حتى به ذهنمان خطـور نمى کرد که به یکدیگر دروغ بگوییـم یا غیبت یکدیگر را کنیم)).

ج ـ محبت

مهر و محبت, عشق و علاقه فـرد را امیـدوار, مصمـم و هـدفمنــــد مى سازد. دعوت کـودکان به رعایت موازیـن اخلاقى و آداب اجتماعى و امـور مذهبـى همراه با ابراز محبت در آنان شـوق و انگیزه ایجاد مـى کنـد و محرک موثـرى بـراى واداشتـن او به امـور مطلـوب است.
اگـر به جاى صادر کـردن دستـورهاى پى در پـى همـراه با تحقیر و تـوبیخ, در کودکان خـود انگیزه پرستـش به وجـود آوریـم و نتیجه تعبـد و خداگرایـى را در قالبهاى شیریـن مثل شعر و داستان بیان کنیم, اگر خوبى فضایل را تبییـن نماییـم و از عاقبت رذایل سخـن بگـوییـم, اگر قبل از بیان عذاب و خشـم خـدا, لطف و مهربانـى و بخشنـدگـى پروردگار را به یاد کـودک آوریـم, مسلما هـدف, یعنـى انگیزه حاصل خـواهد شـد و او با میل فراوان در سایه سار معنـویت خواهد نشست و از میـوه هاى لذت بخـش ایمان بهره منـد خـواهـد شـد.
یکى از بستگان حضرت امام مى گـوید: ((حضرت امام عقیده داشتند که خواب تکلیف ندارد, و از ایـن رو بچه ها را که خـواب بـودند, براى نماز بیدار نمى کردند, و از طرفـى تحمل نمى کردند که ببینند کسـى بیـدار است و نمـازش را نمـى خـواند)).(27)

دـ تشویق

یکـى از مصـادیق مهرورزى تشـویق صحیح و بجـا مـى بـاشد.
تشـویق بجا وسیله اى اساسى براى ایجاد انگیزه و رغبت براى انجام کارهاى نیک و عادات پسنـدیـده و تنبیه عاملـى براى جلـوگیرى از کارهاى زشت و عادتهاى نکوهیده است. وجـود هر دو در تربیت ضرورى است. در حقیقت ((تشـویق)) مانند واکسـن عمل مـى کند و ((تنبیه)) به منزله درمان است. یکى از راههاى محبت به کـودکان ایجاد شـوق در آنان براى انجام اعمال است. تشویق مانند نسیـم بهارى است که شکوفه هاى استعداد را در وجـود کودک شکوفا مى سازد و اصل اساسى و مهم تربیت اسلامى را تشکیل مـى دهـد. چه بسا افرادى که یک تشـویق بجا و شایسته تغییرى بـس شگفت در زندگى آنان پدید آورده و مسیر زنـدگـى آنها را از شقـاوت به سـوى سعادت سوق داده است.
در بـاره چگـونگـى تشـویق آن را به دو صـورت بیـان کـرده انــد: تشـویق مادى و معنـوى. هـر کـدام از آن دو, به تناسب عمل کـودک اعتقادات دینى او را رشـد مـى دهـد. اصـولا تربیت دینـى فرزنـد در دوران قبل از دبستان, منـوط به ایجاد انـس نسبت به مسایل دینـى است, که تشویق موثرتریـن راه ایجاد انس مى باشد. در زمینه عطوفت و مهرورزى به کـودکان احادیث بسیارى ذکر شده که به برخـى اشاره مى کنیم:
امام صادق(ع) مـى فرماید: ((لیرحـم الوالد لشده حبه لـولده(28); خـداوند به پـدر, به علت علاقه شـدیدش به فرزند, لطف مـى کنـد)).
پیامبر گرانقدر اسلام(ص) مى فرماید: ((نظر الـوالد الـى ولده حبا له عباده;(29) نگاه علاقه منـدانه پـدر به فـرزنـد, عبادت است)).
فرمایـش فوق نشانگر لطف و مرحمت خداوند به کسى است که به گلهاى بهشتـى و نعمتهاى آسمانى محبت کند و به وسیله عطـوفت, کـودک را به سیـر راههاى معنـوى سـوق دهـد. یکـى از مـوارد تشـویق نگـاه مهرانگیز به فرزنـدان است. مـورد دیگر بـوسیدن کـودکان است. دل پـاک طفل آینه اى شفـاف است که اظهار محبت پـدر و مـادر بخصــوص بـوسیـدن او آینه روح وى را جلا مـى دهـد.
نوازش والدیـن به کـودک جرإت و جسارت مى بخشد و اعتماد به نفـس آنها را تقویت مى کند.
مفضل بن عمر گوید:
خـدمت امام مـوسـى کاظم ـ علیه السلام ـ رسیدم. دیدم فرزندش علـى بـن مـوسى را روى زانـویـش نشانده و او را مى بـوسید و زبانـش را مى مکید و بر شانه اش مى گذاشت و در بغل مى گرفت و مـى گفت: پدرم به فدایت! چه بـوى خوش و اخلاق پاک و چه فضل آشکارى دارى!(30) حضرت امام بچه ها را خیلى دوست داشتند. نوه هاى آقا همه شلوغ بـودند و امام به دختر خـود که از شیطنت بچه گله مى کرد, مـى گفتند: ((مـن حاضرم که تـو ثوابى را که از تحمل شیطنت حسیـن مى برى, با ثـواب تمـام عبـادات خـود عوض کنـم)).(31) و در جـاى دیگـرى در بـاره کـودکـانـى که به حسینیه جمـاران مـىآمـدنـد, فـرمود:
((مـن به حسینیه که مـى روم, اگـر بچه باشـد, حـواسـم دنبـال او مى رود.
اینقدر مـن دوست دارم این بچه ها را. بعضى وقتها که صحبت مى کنم, مى بینـم که بچه اى گریه مى کند یا دست تکان مى دهد و اشاره به مـن مى کنـد, حـواسـم پیـش او مـى رود)). (32) در خاطره اى که یکـى از نوه هاى ایشان ذکر مـى کنند, تشـویق مادى و معنـوى هر دو به چشـم مـى خـورد. او مـى گـویـد: ((وقتـى بچه بـودم, یک بار امام مشغول خواندن نماز بودند و مـن هم رفتـم پشت سر ایشان ایستادم و همان کارهایـى را که ایشان مـى کردند, تکرار کردم. امام چند جلد کتاب کودکان که همان دور و بر بـود, برداشتند و به مـن دادند. بعدها هر وقت به اتاق ایشان مى رفتـم, یا امام قدم مى زدند و مـن ایشان را مى دیدم, اول از مـن سوال مى کردند: نمازت را خوانده اى یا نه؟ اگر نمازم را خـوانده بـودم, مـى گفتنـد: آفـریـن, و اگـر هنـوز نخوانده بـودم, مى گفتند: بخـوان, و نصیحتـم مى کردند و مى گفتند: نمازت را اول وقت بخوان.))(33)

هـ ـ تمرین و ایجاد عادت

حضرت امام عقیده داشتنـد پیـش از رسیدن سـن تکلیف بایـد کارهاى خـوب و بـد و مسـایل شـرعى را به بچه ها گفت.
امام صادق(ع) در زمینه چگـونگى آموزش دینى در باره کـودکان قبل از دبستان مى فرمایند: ((وقتى کودک به سـن سه سالگى رسید, از او بخـواهید هفت بار ((لا اله الا الله)) بگـوید. سپـس او را به حال خود واگذارید, تا به سـن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد. به او آموزش دهید که هفت بار ((محمد رسـول الله)) بگـوید و سپـس تا چهار سالگـى او را آزاد بگذارید و آن هنگام از وى بخـواهید هفت مـرتبه ((صلـى الله علیه و آله)) بگـویـد و تا پنج سالگـى درنگ کنید. در ایـن سال اگر کـودک دست چپ و راست خـود را تشخیص داد, او را رو به قبله قرار دهید و سجـده را به او بیامـوزید. وقتـى هفت سال او تمام شد, به او بگویید: دست و صورت خـود را بشوید و به تـدریج وضـو گرفتـن را به او بیامـوزید. سپـس بگـوییـد نماز بخـوانـد. آنگاه کـودک را به حال خـود واگذاریـد, تا نه سال او تمام شـود. در ایـن هنگام وضو گرفتـن صحیح را به او بیاموزید و او را به نمـاز خـوانـدن وادارید.(34)))
به روشنـى از فـرمایـش گرانمایه اهل بیت(ع) و سیره حضـرت امام مشخص مـى شـود: دوران سیـادت, دوران تنبیه نیست و فقط بـایـد به تشویق ـ آن هـم به انـدازه و بجا ـ پـرداخته شـود. اما از دوره آموزش ـ مخصوصا بعد از سـن تکلیف ـ اگر کودک زیر بار آموزشها و اعمال دینـى نرفت, با او باید به سان بیمار رفتار کرد و درد او را دوا نمـود که یکــــى از راهها تنبیه است. البته نسخه تنبیه زمانـى پیچیـده مـى شـود که داروهاى دیگر اثربخـش نباشـد و تنها تنبیه سودمند و موثر باشد.
شایان ذکـر است اگر از ایـن دارو خـودسـرانه و بیـش از انـدازه استفاده شود, نه تنها موثر واقع نمى شود, بلکه مهلک خواهد بـود.
تنبیه هـم مانند تشـویق به دو گـونه مادى و معنـوى یا به تعبیر بهتر عاطفـى و جسمى صـورت مـى گیرد. تا جایـى که یک قهر کـوتاه, بـى اعتنایى مـوقت و سر تکان دادن معترضانه کار را پیـش مـى برد, جـایـى بـراى تنبیه بـدنـى بـاقـى نمـى مـاند.
و علت تنبیه باید بیان شـود و سبب عقـوبتى که کـودک از عمل زشت خـود مى بیند, تشریح گردد. همچنیـن تنبیه باید به تناسب عملى که طفل انجام داده, صـورت پذیرد. روایات شریفه, تنبیه بدنـى را در صورتى تجـویز مى کند که جنبه هدایتى و تربیتى داشته باشد. تنبیه همراه با تحقیر, با روح محبت و مهربانـى ـ که اسلام مـروج آن در تـربیت اسلامـى و روابط اجتمـاعى است ـ منـافـات دارد. رفتـــار توبیخآمیز و ملالت بار کودک را به رنج و تشویـش مى افکند, زیرا او شخصیت خـود را متزلزل مى یابد. امام کاظم(ع) فرمود: ((لا تضربه و اهجره و لا تطل; او را نزن, بلکه با او قهر کـن و این قهر تو طول نکشد.(35)))
کـودکانـى که دائما تنبیه و تحقیـر مـى شـونـد, اغلب دچـار شکست روحى مى شـوند و اعتماد به نفـس خود را از دست مى دهند و خـود را پست و حقیر مـى شمارند و جرإت دست زدن به هیچ کارى را ندارنـد. حتى در تنبیه بدنى, آن هـم در موارد خاص, حد و مرزى تعییـن شده است که بیشتر از آن مـوجب قهر الهى خـواهد شد. یکـى از فرزندان حضـرت امام در ایـن زمینه به نکات زیبـا و درخـور تـوجه اشـاره مى کند: ((مـن از بچگى خیلى ساکت بـودم. خانـم مى گفتند: در تمام دوران زنـدگـى ات یک مرتبه پـدرت تـو را دعوا نکـرد. فقط یک بار انگشتت را توى ماست زدى, آقا یک قلم در دستش بود و با ایـن قلم فقط روى دست تو زد. براى تـو کافى بـود و دیگر هیچ وقت دستت را تـوى ماست نمى کردى)).(36) و خانـم فریده مصطفـوى مـى گـوید: روش تربیتـى امام خیلى قاطعانه بـود. مثلا اگر روزى از روى بچگـى یا شیطنت, کارى برخلاف میلشان انجام مى دادیـم, شیـوه تربیتشان ایـن گونه نبود که صدایمان کنند و بگویند: مـن به شما نگفتم این کار را نکنید؟ چرا کردیـد؟ و ما را تنبیه کننـد و ما بگـوییـم: آقا ببخشیـد. ایشان مقیـد بـودنـد که ما از مغازه چیزى نخـریـم, با اینکه ما بچه بودیـم. (بعد از رسیدن به سـن تکلیف) مـن یک دختر ده یازده ساله بودم. رفته بـودم زیر گذر کاغذ بخـرم. همان طـور که تند مىآمدم و صـورتـم را خیلـى خـوب نگرفته بـودم, دیدم آقا دارند مىآیند و مرا دیدند. چون هم صورتـم تقریبا باز بود و هـم تند مـىآمدم ـ البته مکلف بـودم ـ با ایشان روبه رو شدم. دو روز در منزل پنهان شدم. ایشان مى دانستند براى چه رو نشان نمـى دهـم. به همیـن دلیل اصلا به روى خـود نیاوردنـد. براى اینکه قبح قضیه از بیـن نـرود و ایـن وحشت بـراى مـا بـاقـى بمـاند)).
یکـى دیگر از فرزندان ایشان نقل مـى کنـد: ((روزى امام به خاطـر تنبیه مـى خـواستند آهسته شاخه اى را که از درخت افتاده بـود, به دیـوار بزنند, تا حالت ترس در مـن ایجاد شـود, ولـى اشتباها به پایـم خورد و کبود شد. وقتى امام از ایـن قضیه باخبر شدند, دیه آن را پرداختند و با عطـوفت و مهربانى خـواستند که دیگر آن کار را انجام ندهم)).
حضـرت امام علاقه بسیارى به کـودکـان داشتنـد و آنها را به دلیل اینکه به فطرت نزدیکترند, مـورد تـوجه و عنایت قرار مـى دادنـد. خانـم فاطمه طباطبایـى در ایـن زمینه مـى گـوید: ((علاقه امام به کسانى زیادتر بود که به خدا نزدیکتر بـودند. مثلا بچه ها را خیلى دوست داشتند. وقتـى علـى را مـى بـوسیـدند, مـى گفتنـد: ایـن بچه جدیدالعهد ملکوتى است, این بچه به مبدإ نزدیکتر است, ایـن بچه پاکیزه تر است)).
و خـود ایشان به نقل از حضرت امام مى گوید: ((امام علاقه خاصى به فـرزندان شاهـد داشتند. اگر آنها را در تلـویزیـون مـى دیـدنـد, مـى گفتند: خـوشا به حال پـدرانشان که ره صـد ساله را یک شبه طـى کردنـد! معلـوم نیست ما چطـور خـواهیـم مرد.)) امام در یکـى از سخنرانیهاى خـود در باره نقـش کـودکان از همان نوزادى تا مراحل دیگر در پیروزى انقلاب اسلامى مـى فرماینـد: ((بحمـدالله در ایران در ایـن سنوات اخیر یک نهضتى الهى پیدا شد که ... بچه هاى صغیرش با پیرمردهاى کبیر با هـم بـودند. نهضتى که بچه ها پستانک را در دهان مى گذاشتند, وقتـى بیرون مىآوردند, مـى گفتنـد: مرگ بر شاه! باز پستانک را به دهان مـى گذاشتنـد. از بچه هایـى که اول صحبت و حرف زدنشان است تا پیرمردهایـى که آخر عهدشان به حیات است, همه با هم بودند و همه با هـم طرد کردند ایـن طاغوت را)).(37) و در پیام دیگرى خطاب به کودکان و نوجوانان مى فرمایند: ((شما هـم در این نهضت تظاهرات کردید, فریاد زدید, سهیـم هستید در ایـن نهضت مقدس ... کودکان عزیز با ضعف بنیه اى که دارند و با اینکه کـوچک هستند, ضعیف هستند, معذلک در این نهضت ها شرکت کرده اند, در ایـن نهضت پا به پاى بزرگسالان, در ایـن نهضت شرکت کرده اند ... عواطف مـا نسبت به شمـاهـا بیشتـر بـایـد بـاشـد)).
حمـد و سپاس شایسته پـروردگار متعال است که به ما تـوفیق عنایت فرمود در آینه وجود امام به کودکان بنگریـم و در زلال اندیشه او تـربیت اسلامـى را به تماشا بنشینیم و آمـوختیـم که اگر حـدود و شرایط و ضـوابط در تربیت کودکان مراعات نشـود و با شیوه هاى خشک و دلسرد کننده بخـواهیم به پرورش فرزندان بپردازیـم, هدف اصلـى که تربیت انسان است, حاصل نخـواهد شـد و فرزنـدان از مفاهیـم و ارزشهاى دینى و اخلاقى گریزان خـواهند شد و در نهایت به ستیز با آن خـواهنـد پـرداخت.(38) به امیـد آنکه کـودکانـى در جامعه ما پـرورش یابنـد که: معطـر به شمیم دیانت, دلباخته حـریـم ولایت و پیـروز و مـوفق در عرصه سیـاست بـاشند.

پی نوشت :

24ـ همان, ص56.
25ـ کافى, ج2, ص86.
26ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص123.
27ـ پا به پاى آفتاب, ج1.
28ـ کنزالعمال, ج19, ص58.
29ـ همان, ص584.
30ـ بحارالانوار, ج49, ص20.
31ـ پا به پاى آفتاب, ج1.
32ـ همان.
33ـ همان, ص228.
34ـ وسائل الشیعه, حدیث 27620.
35ـ بجـارالانوار, ج 101, ص 99, ح 74.
36ـ پا به پاى آفتا, ج 1, ص91.
37ـ صحیفه نور, ج 5, ص 173.
38ـ همان, ج 5, ص 265.

منبع: ماهنامه پیام زن


نسخه چاپی