شكوه ادبيات انقلاب
انقلاب بي برو برگرد تأثيرات مثبت و منفي زيادي بر تمام پديدههاي فرهنگي ميگذارد، به ويژه آن كه مباني اصلي آن، اعتقادي و تئوريك باشد. انقلاب اسلاميايران نيز نه تنها از اين قاعده مستثنا نيست، بلكه شايد يكي از نمونههاي مناسب براي بررسي اين تأثيرات باشد.با این مقدمه می خواهیم مروری بر ديدگاههاي اهالي ادبيات درباره وجوه گوناگون اين تأثيرات بکنیم كه در مناسبتهاي گوناگون و در گفتوگو با رسانههاي مختلف بيان شده است...
با اين حال زنوزي تنوع نگاه در ادبيات اين سالها را قابل ملاحظه ميداند و معتقد است: اين تنوع صداها از جانب نويسندگان مختلف نيز مى تواند به نوعى چندصدايى منجر شود. به نظرم با اين دو حالت مىتوان چندصدايى را در ادبيات انقلاب مشاهده كرد.
اين جابه جايى ارزشى را پيش از آنكه به تعبير و تفسيرهاى مثبت و منفى و اخلاقى و غيراخلاقى بسپاريم، بايد به عنوان پديدهاى در ذات و هستى خود آن طرح كنيم و بشناسيم. بايد به آن به صورت حركتى در هستى شناسى ادبيات بنگريم.
انقلاب زبان پرتحركى را پيشنهاد مىكند، از در و ديوار و تظاهرات و ميدانها و سخنرانىها و سفرها و نزاعها و دهها، بلكه صدها نشريه كه بعداً در طول بيست سال گذشته مايه و جان اصلى زبانهاى چندصدايى رمانهاى فارسى را تشكيل مى دهند.
ما سه نوع و يا سه مرحله تاريخ در اين دوره مى بينيم. حركت دموكراتيك براى انقلاب؛ خود انقلاب، حركت دموكراتيك پس از انقلاب تا سال ۶۰ و...ولى اين نيز سطح قضايا است. انقلاب گفتمان جديد اسلام و غرب را افتتاح مى كند.
گفتمانى از اين دست از زمان جنگهاى صليبى در تاريخ اسلام سابقه نداشته است، منتها اين بار مركز منازعه در كشورى است كه غيرعربى و در خارج از آن حوزه سنتى و علاوه بر اين در بستر جديد يعنى ايران. پيش از اين از طريق مشروطيت و فرهنگ و ادبيات بعد از آن بيست و دو بهمن آن گفتمان با غرب به شكلى صورت گرفته است.
بخشى از آن صورت اسلامى- ايرانى دارد، مثل جريانهاى مشروطه و مشروعه در نود سال پيش؛ بخشى ديگر صورت مبارزه فرهنگى- سياسى دارد، مثل بحثى كه با غربزدگى آل احمد در اوايل دهه چهل افتتاح شد و بخشى ديگر از آن صورت سياسى- دينى دارد، پديده اى كه با پانزده خرداد افتتاح شده و هنوز مثل همان صور ديگر تا به امروز در سطح ايران، منطقه و حتى جهان مفتوح مانده است.
طبيعى است كه به كل اين پديدهها نمىتوانيم بپردازيم، ولى يك نكته را بگوييم، و آن اينكه با انقلاب و تحركات آن و جابه جا شدن حكومت، سقوط سلطنت ۲۵۰۰ ساله، و مبارزه با غرب كه به دنبال آن پيش آمد ادبيات و هنر ايران به صورت عام صاحب يك وقوف زمانى با انواع روايات مربوط به آن وقوف شد.
براهني بزرگترين و بارزترين ويژگى حركات انقلابى را ايجاد بحران و ناموزونى ميداند و مينويسد: از يك طرف سنت مى خواهد گذشته را به عنوان زمان حال بنويسد، از سوى ديگر كشش انقلاب ادبى چيز ديگرى را پيشنهاد مى كند: تجربه با همه شكلهاى نگارش روايى، اين تجربه آن بخش از سنت را درونى خود مى كند كه با زبان، زمان و رمان و روايت امروز سر سازگارى نشان دهد.
به همين دليل گاهى در آثار بسيار متجدد حتى نوعى آركائيسم هم ديده مى شود، از نوعى كه مثلاً در قصه كوتاه پست مدرن بورخس در ارتباط با قصص الانبياها و شهادت نامههاى مختلف ديده مى شود. مسئله اين است: انتخاب ادبى با نويسنده جديد است. اما بخشى از سنت قديم را به بخش ديگرى از سنت قديم هبه كرده بودند. انقلاب در ابتدا آن را معكوس مىكند، اما نويسنده هوشيار هر دو را به سوى جهان معاصر مىراند.
سرشار معتقد است در كنار جريانهاي اصلي ادبي در آن سالها، مكتب تازهاي پا گرفت كه آن را واقعيت گرايي الهي يا واقعيت گرايي اسلاميمينامد: «گروهي از جوانان نسل انقلاب كه شروع به نوشتن كرده بودند، آمدند و اصولي را براي خودشان استخراج كردند. به عنوان مثال گفتند رئاليسم انتقادي بلوك شرق براساس اصول ماترياليسم استوار است.
ما اين اصول را گسترش ميدهيم و مسايل ما بعدالطبيعه را نيز در داخل اين واقعيت گرايي قرار ميدهيم. سردمداران اين جريان جديد، بچههاي حوزه انديشه اسلاميآن زمان و حوزه هنري كنوني بودند.
اما او كه يكي از چهرههاي اصلي همين جريان محسوب ميشود، از اوضاع كنوني راضي به نظر نميرسد و احساس تنهايي ميكند: الآن اگر به من بگوييد 5 نفر نويسنده اسلامينويس نام ببر، نميتوانم.
اگر بپرسيد ده تا رمان دهه 80 را كه مشخصات رمان اسلامي(به آن معني كه جريان جديد تعريف كرده بود) نام ببر، واقعاً من نميدانم چه بايد بگويم. ما هم اكنون ادبيات مسلماني داريم ولي ادبيات اسلامينداريم. ادبيات مسلماني يعني ادبياتي كه نويسندگان مسلمان با اعتقادات ديني و با برداشت خودشان مينويسند، ولي اينكه اصولي براي آن استخراج شده باشد و بر طبق آن اصول مثل مكاتب ديگر ادبي نوشته بشود، جرياني به اين معني نيست.
سپانلو درباره مميزي نيز ديدگاه جالبي دارد. ميگويد: در بعضي از انقلابها مميزي به حدي بوده كه ادبيات آن كشورها از بين رفته است. خوشبختانه انقلاب اسلاميايران در مورد مميزي اصلا به گونهاي عمل نكرد كه ادبيات فارسي از بين برود.
هرچند كه كساني به مميزي كتاب معترضند، اما اين مميزي اصلا به معناي ريشهكن كردن ادبيات نيست. حتي در مواردي شاهد پيشرفتهاي بسياري هستيم. به هر حال هر حكومتي براي خود محرماتي دارد كه اين محرمات باعث ميشود يك عده از شعر و شاعري بيفتند. اما در ايران بعد از انقلاب بيش از آنكه كسي از شعر سر باز بزند، شاعراني تازه وارد عرصه شعر شدند.
پورمقدم ادامه ادامه ميدهد: دوران پس از انقلاب دستاوردهاي خوبي براي ادبيات ما داشت. انقلاب 57 و دفاع مقدس حادثهاي بودند كه بستر مناسبي را براي پديد آوردن موضوعات ادبي ايجاد كردند و باعث شدند داستان از نظر مضمون غنيتر و متنوعتر شوند.
او معتقد است بايد مدت بيشتري بگذرد تا بتوان درباره ادبيات بعد از انقلاب قضاوت دقيقي كرد.
با اين حال تقيزاده هم تاييد ميكند كه پس از انقلاب در زمينه داستان كوتاه پيشرفتهاي بسياري حاصل شده است و در زمينه رمان پيشرفت چنداني نداشتهايم.
خسروي در اظهار نظري كم و بيش متفاوت با سپانلو ميگويد: طبيعتاً نگاه نويسندگان نسبت به ادبيات، از سياست فاصله گرفت. به نظر من قبل از انقلاب، نويسندهها بيشتر سياسي بودند، ولي بعد از انقلاب، نويسندهها به اين نتيجه رسيدند كه از طريق ادبيات دنبال كردن مسائل سياسي كار تاثيرگذاري نيست و بايد به اصل ادبيات بپردازند.
در نتيجه تنوعي از صداهاي مختلف در ادبيات ايجاد شد. قبل از انقلاب اگر كسي در داستانش واژه «گل سرخ» را به كار ميبرد، يا واژه «شب» را در اثرش استفاده ميكرد، بلافاصله معناهاي سياسي از آن استنباط ميشد. ولي بعد از انقلاب ديگر نويسندهها از اين تمهيدات سطحي فاصله گرفتند و كارهايشان بيشتر خصلت ادبي پيدا كرد.
خرمشاهي ادامه ميدهد: ادبيات پس از انقلاب داراي سبكها و مكتبهاي متفاوتي است كه ادبيات دفاع مقدس مهمترين مكتب و در واقع مهمترين محصول ادبيات بعد از انقلاب اسلامياست كه تا كنون نظير آن را در ادبيات فارسي نداشتيم.
با اين حال ميگويد: هنوز ادبيات انقلاب به تكامل خود نرسيده است. همانطور كه ديگر جنبههاي تحقيقي انقلاب به حد خود نرسيده است.
مثلا ما هنوز تاريخ مدوني از انقلاب اسلامينداريم كه جامع باشد. روز شمار وقايع را داريم اما تاريخي كه با معيارهاي استاندارد تاريخنويسي منطبق باشد، نداريم.
منبع: همشهری
زنوزي: كمبود داريم
با اين حال زنوزي تنوع نگاه در ادبيات اين سالها را قابل ملاحظه ميداند و معتقد است: اين تنوع صداها از جانب نويسندگان مختلف نيز مى تواند به نوعى چندصدايى منجر شود. به نظرم با اين دو حالت مىتوان چندصدايى را در ادبيات انقلاب مشاهده كرد.
براهني: گفتمان جديد بيسابقه است
اين جابه جايى ارزشى را پيش از آنكه به تعبير و تفسيرهاى مثبت و منفى و اخلاقى و غيراخلاقى بسپاريم، بايد به عنوان پديدهاى در ذات و هستى خود آن طرح كنيم و بشناسيم. بايد به آن به صورت حركتى در هستى شناسى ادبيات بنگريم.
انقلاب زبان پرتحركى را پيشنهاد مىكند، از در و ديوار و تظاهرات و ميدانها و سخنرانىها و سفرها و نزاعها و دهها، بلكه صدها نشريه كه بعداً در طول بيست سال گذشته مايه و جان اصلى زبانهاى چندصدايى رمانهاى فارسى را تشكيل مى دهند.
ما سه نوع و يا سه مرحله تاريخ در اين دوره مى بينيم. حركت دموكراتيك براى انقلاب؛ خود انقلاب، حركت دموكراتيك پس از انقلاب تا سال ۶۰ و...ولى اين نيز سطح قضايا است. انقلاب گفتمان جديد اسلام و غرب را افتتاح مى كند.
گفتمانى از اين دست از زمان جنگهاى صليبى در تاريخ اسلام سابقه نداشته است، منتها اين بار مركز منازعه در كشورى است كه غيرعربى و در خارج از آن حوزه سنتى و علاوه بر اين در بستر جديد يعنى ايران. پيش از اين از طريق مشروطيت و فرهنگ و ادبيات بعد از آن بيست و دو بهمن آن گفتمان با غرب به شكلى صورت گرفته است.
بخشى از آن صورت اسلامى- ايرانى دارد، مثل جريانهاى مشروطه و مشروعه در نود سال پيش؛ بخشى ديگر صورت مبارزه فرهنگى- سياسى دارد، مثل بحثى كه با غربزدگى آل احمد در اوايل دهه چهل افتتاح شد و بخشى ديگر از آن صورت سياسى- دينى دارد، پديده اى كه با پانزده خرداد افتتاح شده و هنوز مثل همان صور ديگر تا به امروز در سطح ايران، منطقه و حتى جهان مفتوح مانده است.
طبيعى است كه به كل اين پديدهها نمىتوانيم بپردازيم، ولى يك نكته را بگوييم، و آن اينكه با انقلاب و تحركات آن و جابه جا شدن حكومت، سقوط سلطنت ۲۵۰۰ ساله، و مبارزه با غرب كه به دنبال آن پيش آمد ادبيات و هنر ايران به صورت عام صاحب يك وقوف زمانى با انواع روايات مربوط به آن وقوف شد.
براهني بزرگترين و بارزترين ويژگى حركات انقلابى را ايجاد بحران و ناموزونى ميداند و مينويسد: از يك طرف سنت مى خواهد گذشته را به عنوان زمان حال بنويسد، از سوى ديگر كشش انقلاب ادبى چيز ديگرى را پيشنهاد مى كند: تجربه با همه شكلهاى نگارش روايى، اين تجربه آن بخش از سنت را درونى خود مى كند كه با زبان، زمان و رمان و روايت امروز سر سازگارى نشان دهد.
به همين دليل گاهى در آثار بسيار متجدد حتى نوعى آركائيسم هم ديده مى شود، از نوعى كه مثلاً در قصه كوتاه پست مدرن بورخس در ارتباط با قصص الانبياها و شهادت نامههاى مختلف ديده مى شود. مسئله اين است: انتخاب ادبى با نويسنده جديد است. اما بخشى از سنت قديم را به بخش ديگرى از سنت قديم هبه كرده بودند. انقلاب در ابتدا آن را معكوس مىكند، اما نويسنده هوشيار هر دو را به سوى جهان معاصر مىراند.
سرشار: اسلامينويس نداريم
سرشار معتقد است در كنار جريانهاي اصلي ادبي در آن سالها، مكتب تازهاي پا گرفت كه آن را واقعيت گرايي الهي يا واقعيت گرايي اسلاميمينامد: «گروهي از جوانان نسل انقلاب كه شروع به نوشتن كرده بودند، آمدند و اصولي را براي خودشان استخراج كردند. به عنوان مثال گفتند رئاليسم انتقادي بلوك شرق براساس اصول ماترياليسم استوار است.
ما اين اصول را گسترش ميدهيم و مسايل ما بعدالطبيعه را نيز در داخل اين واقعيت گرايي قرار ميدهيم. سردمداران اين جريان جديد، بچههاي حوزه انديشه اسلاميآن زمان و حوزه هنري كنوني بودند.
اما او كه يكي از چهرههاي اصلي همين جريان محسوب ميشود، از اوضاع كنوني راضي به نظر نميرسد و احساس تنهايي ميكند: الآن اگر به من بگوييد 5 نفر نويسنده اسلامينويس نام ببر، نميتوانم.
اگر بپرسيد ده تا رمان دهه 80 را كه مشخصات رمان اسلامي(به آن معني كه جريان جديد تعريف كرده بود) نام ببر، واقعاً من نميدانم چه بايد بگويم. ما هم اكنون ادبيات مسلماني داريم ولي ادبيات اسلامينداريم. ادبيات مسلماني يعني ادبياتي كه نويسندگان مسلمان با اعتقادات ديني و با برداشت خودشان مينويسند، ولي اينكه اصولي براي آن استخراج شده باشد و بر طبق آن اصول مثل مكاتب ديگر ادبي نوشته بشود، جرياني به اين معني نيست.
سپانلو: پيشرفتهاي بسياري كردهايم
سپانلو درباره مميزي نيز ديدگاه جالبي دارد. ميگويد: در بعضي از انقلابها مميزي به حدي بوده كه ادبيات آن كشورها از بين رفته است. خوشبختانه انقلاب اسلاميايران در مورد مميزي اصلا به گونهاي عمل نكرد كه ادبيات فارسي از بين برود.
هرچند كه كساني به مميزي كتاب معترضند، اما اين مميزي اصلا به معناي ريشهكن كردن ادبيات نيست. حتي در مواردي شاهد پيشرفتهاي بسياري هستيم. به هر حال هر حكومتي براي خود محرماتي دارد كه اين محرمات باعث ميشود يك عده از شعر و شاعري بيفتند. اما در ايران بعد از انقلاب بيش از آنكه كسي از شعر سر باز بزند، شاعراني تازه وارد عرصه شعر شدند.
پورمقدم: داستان كوتاه شكوفا شد
پورمقدم ادامه ادامه ميدهد: دوران پس از انقلاب دستاوردهاي خوبي براي ادبيات ما داشت. انقلاب 57 و دفاع مقدس حادثهاي بودند كه بستر مناسبي را براي پديد آوردن موضوعات ادبي ايجاد كردند و باعث شدند داستان از نظر مضمون غنيتر و متنوعتر شوند.
تقيزاده: هنوز منتظرم
او معتقد است بايد مدت بيشتري بگذرد تا بتوان درباره ادبيات بعد از انقلاب قضاوت دقيقي كرد.
با اين حال تقيزاده هم تاييد ميكند كه پس از انقلاب در زمينه داستان كوتاه پيشرفتهاي بسياري حاصل شده است و در زمينه رمان پيشرفت چنداني نداشتهايم.
خسروي: دموكراسي ادبي ايجاد شد
خسروي در اظهار نظري كم و بيش متفاوت با سپانلو ميگويد: طبيعتاً نگاه نويسندگان نسبت به ادبيات، از سياست فاصله گرفت. به نظر من قبل از انقلاب، نويسندهها بيشتر سياسي بودند، ولي بعد از انقلاب، نويسندهها به اين نتيجه رسيدند كه از طريق ادبيات دنبال كردن مسائل سياسي كار تاثيرگذاري نيست و بايد به اصل ادبيات بپردازند.
در نتيجه تنوعي از صداهاي مختلف در ادبيات ايجاد شد. قبل از انقلاب اگر كسي در داستانش واژه «گل سرخ» را به كار ميبرد، يا واژه «شب» را در اثرش استفاده ميكرد، بلافاصله معناهاي سياسي از آن استنباط ميشد. ولي بعد از انقلاب ديگر نويسندهها از اين تمهيدات سطحي فاصله گرفتند و كارهايشان بيشتر خصلت ادبي پيدا كرد.
خرمشاهي: شور انقلابي به شعور تبديل شد
خرمشاهي ادامه ميدهد: ادبيات پس از انقلاب داراي سبكها و مكتبهاي متفاوتي است كه ادبيات دفاع مقدس مهمترين مكتب و در واقع مهمترين محصول ادبيات بعد از انقلاب اسلامياست كه تا كنون نظير آن را در ادبيات فارسي نداشتيم.
با اين حال ميگويد: هنوز ادبيات انقلاب به تكامل خود نرسيده است. همانطور كه ديگر جنبههاي تحقيقي انقلاب به حد خود نرسيده است.
مثلا ما هنوز تاريخ مدوني از انقلاب اسلامينداريم كه جامع باشد. روز شمار وقايع را داريم اما تاريخي كه با معيارهاي استاندارد تاريخنويسي منطبق باشد، نداريم.
منبع: همشهری