ابعاد عرفاني و سياسي مهدويت در انديشه امام خميني(رحمت الله علیه)
ابعاد عرفاني و سياسي مهدويت در انديشه امام خميني(رحمت الله علیه)
ابعاد عرفاني و سياسي مهدويت در انديشه امام خميني(رحمت الله علیه)

نويسنده:قدرت‌الله قرباني

خلاصه مقاله

نگرش امام خميني به مسئله مهدويت ريشه در گرايش‌هاي ديني و شيعي، عرفاني ابن عربي و اهميت سياسي اين مسئله در جهان امروز دارد، بالاخص كه براي گروه كثيري از مردم مسلمان تشكيل يا عدم تشكيل حكومت در زمان غيبت حضرت صاحب يك مسئله اساسي است.
از ديد عرفاني، امام خميني حضرت صاحب‌الزمان را انسان كامل، صاحب ولايت مطلقه الهي و ختم ولايت، حجت حق و خليفه او بر روي زمين مي‌داند كه از همان نور واحد محمدي آفريده شده و بر اساس اراده خدا صاحب كمالات فراوان، بويژه قدرت تصرف و تدبير در امور جهان و انسانها مي‌باشد.
از ديد سياسي و نيز ديني، حضرت صاحب بواسطه مقامات ديني خود، داراي وظيفه تداوم رسالت انبياء، تشكيل حكومت جهاني براي اجراي عدالت جهاني و ريشه‌كني ظلم و به حاكميت رساندن مستضعفين در روي جهان مي‌باشد، كه اين امر اهميت سياسي عدالت‌گستري و تحقق حاكميت عدل واقعي را نشان مي‌دهد.
امام خميني در جنبه سياسي، ضمن اينكه خود را يك منتظر و پيرو واقعي حضرت صاحب مي‌داند با تلقي منحرفانه درباره انتظار به شدت مخالفت مي‌كند، عمده اين تلقي‌ها مخالف مبارزه با ظلم و ستم در زمان غيبت و طرفدار دعا، سكوت و حتي كمك به گسترش ظلم هستند و براي اين فكر مستندات مهمي هم ارائه مي‌دهند، امام خميني ضمن رد اثبات بطلان آنها، تلاش براي تشكيل حكومت در زمان غيبت را ضروري عقل و حتي شرع اسلام مي‌داند زيرا اين ضامن اجراي احكام شريعت مي‌باشد و نيز تأكيد دارد كه حفظ وجود افراد و هويت ارضي مسلمين يعني دفاع نيز تنها با تشكيل حكومت ميسر مي‌شود كه اين هم سيره پيامبر و ديگر ائمه بوده و هم مورد تأييد حضرت صاحب است كه معناي واقعي انتظار نيز همين است.
كليد واژه‌ها : مهدويت، انسان كامل، ختم ولايت، حكومت، عدالت، انتظار، دفاع.

مقدمه

نگرش امام خميني به مهدويت در ابعاد گوناگون آن، به رويكرد ديني، سياسي و عرفاني ايشان ارتباط مستقيم دارد. يعني مسئله مهدويت صرفاً يك موضوع تاريخي يا سياسي نيست، بلكه ريشه در باورهاي ديني امام خميني دارد كه اين باورها ريشه در اصول اساسي نبوت و بالاخص امامت و تداوم آن تا آخرالزمان دارد. به بيان ديگر ضرورت اكمال دين و اتمام نعمت و ويژگي جامعيت دين اسلام تداوم امامت را با زنده و حاضر بودن حضرت مهدي تا ظهور آن حضرت در زمان معين شده از سوي خدا را دارد كه يكي از مهمترين اهداف اين امر تحقق حاكميت الهي و بسط عدالت واقعي در روي جهان است.
از اين رو نگرش امام خميني به مهدويت با انديشه‌هاي عرفاني و سياسي شيعه درباره امامان ارتباط مستقيم پيدا مي‌كند. زيرا در اين انديشه، امام بعنوان انسان كامل و حجت حق بر روي زمين صاحب ولايت تامه بر جهانيان است و نيز تنها اوست كه مي‌تواند با تشكيل حكومت عدل الهي، عدالت را اجرا كرده، حق مظلومان را از ظالمان ستانده و زمينه اجراي احكام و حدود الهي را فراهم نمايد.
بنابراين با توجه به سير عرفاني و ديني امام خميني و نيز اينكه ايشان به عنوان يك رهبر ديني موفق به تشكيل حكومتي ديني گرديد كه مدعاي آن زمينه‌سازي شرايط لازم براي ظهور حضرت مهدي بود توجه به ديدگاههاي امام خميني در اين خصوص اهميت خاص دارد. يعني امام خميني با داشتن زمينه‌هاي ديني، عرفاني، فقهي و فلسفي و با طي زمان طولاني عمر خود در مبارزه بر عليه يك رژيم طاغوتي و سپس تشكيل يك حكومت اسلامي با استفاده از ابزارهاي موجود، درصدد بود تا از خود و نظام پرداخته خود و مردمان آن بعنوان انسانهايي داراي بينش منتظران ظهور آن حضرت ترسيم نمايد كه تلاش آنها زمينه‌سازي ظهور آن حضرت با انتظار روحاني است. در اين ميان بواسطه تجربيات و ديدگاههاي عرفان شيعي و تجربه مبارزه سياسي، تشكيل حكومت و داشتن انديشه سياسي مربوطه، كاوش ديدگاه امام خميني در اين خصوص ضرورت مي‌يابد. از اين رو در اين مقاله با فرض موارد فوق، ابعاد عرفاني و سياسي ديدگاه امام با گستره بيشتري مورد مطالعه قرار مي‌گيرد.

1ـ ابعاد عرفاني مهدويت

نگرش عرفاني امام خميني به مسئله مهدويت ريشه در ديدگاههاي عرفاني امام خميني به عنوان يك عارف شيعي پيرو عرفان ابن عربي دارد، يعني هم برگرفته از تعاليم اسلام با گرايش شيعي آن است كه در آن امام هم داراي شأن ديني و هم شأن عرفاني است. زيرا او حجت حق، انسان كامل، عالم به دين و دنياي مؤمنان و رابط فيض حق براي بندگان مي‌باشد كه اين امر در عرفان اسلامي به زباني ديگر، بالاخص در عرفان ابن عربي نمودار مي‌گردد. بنابراين از ديدگاه امام خميني، حضرت مهدي انسان كاملي است كه صاحب ولايت مطلقه الهي، تداوم‌بخش رسالت انبياء، حجت حق بر روي زمين و نيز صاحب ولايت باطني بر بندگان مي‌باشد.
الف: انسان كامل
انسان در عرفان اسلامي داراي جايگاه برجسته‌اي است تا آنجا كه برخي، عرفان را بعد از توحيد يعني شناخت خدا، شناخت موحد يعني انسان مي‌دانند، از اين رو بحث انسان كامل يكي از مهمترين مسايل عرفان است. زيرا انسان كامل، كاملترين مظهر هستي است كه به صورت الهي خلق شده است، يعني عالم اصغر است كه روح عالم اكبر مي‌باشد. لذا انسان و به ويژه انسان كامل آينه و مظهر حق و صفات اوست، تا آنجا كه رؤيت تفصيلي حق در عين رؤيت اجمالي او به نحو وحدت در كثرت و كثرت در وحدت، در انسان كامل متفاوت است با رؤيت حق به لحاظ وحدت صرف به نحو اجمال در وجود منبسط يا به لحاظ كثرت صرف به نحو تفصيلي در عالم.1
با اين وصف، عارفان ويژگيهاي چندي را براي انسان كامل در نظر گرفته‌اند كه از جمله آنها مي‌توان به جامعيت، وساطت در فيض وجودي و اعطاي معارف و كمالات، خلافت و تصرف، غائيت و اختيار اشاره كرد. در اين ميان، جامعيت انسان هم از حيث اسماء و هم از حيث مراتب عالم است، از حيث اسماء، انسان كامل به صورت رحمان خلقت يافته و آيينه جامع صفات الهي و مظهر اعتدال جمال و جلال ربوبي است، از حيث مراتب عالم، انسان از آن جهت عالم صغير است كه واجد ويژگيها و ابعاد همه نشئات سابق و لاحق بر خويش است.2 ويژگي وساطت او، همان ميانجي بودن او بين حق و خلق از حيث افاضه وجودي و اعطاي معارف و كمالات است. ابن عربي اهميت وساطت انسان را در فيض وجودي تا آنجا مي‌داند كه اگر انسان كامل عالم را ترك نمايد، امر به عالم آخرت انتقال مي‌يابد و عالم از كمالات خالي مي‌گردد.3 و در نهايت جامعيت انسان باعث توانايي او در تصرف و خلقت مي‌گردد تا آنجا كه در بين اسماء الهي، اسم اعظم حاوي همه اسماء و معدل مقتضيات اسماء جلال و جمال و در نتيجه متصرف در آنهاست، پس به طور خلاصه انسان كامل معني و مايه شرافت عالم هستي است.
با اين وصف يكي از ويژگيهاي اوليه حضرت صاحب از ديد عرفاني انسان كامل بودن و حجت حق بودن او است، زيرا در ديدگاه ديني شيعه و به تبع آن امام خميني، پيامبر اكرم و سپس ائمه اطهار و از جمله حضرت مهدي مصاديق واقعي و حقيقي انسان‌هاي كامل بر روي زمين هستند كه داراي مقام خليفه الهي خدا مي‌باشند. از اين رو امام خميني در عظمت وجودي انسان كامل مي‌گويد:
«تعين اسم جامع و صورت آن عبارت از عين ثابت انسان كامل و حقيقت محمديه(ص) است. چنانچه منظور تجلي عيني فيض اقدس فيض مقدس است. و مظهر تجلي مقام واحديت مقام الوهيت است. و مظهر تجلي عين ثابت انسان كامل روح اعظم است و ساير موجودات اسماييه و علميه و عينيه مظاهر كليه و جزئيه اين حقايق و رقايق است.»4
امام خميني سپس بيان مي‌دارند كه انسان كامل با اين عظمت وجودي تنها كسي است كه خداوند به او اسم اعظم را بياموخت و تنها او بود كه توانست ظرفيت وجودي تحمل امانت الهي را داشته باشد، كه همان ولايت مطلقه عرفاني مي‌شود و از اين ولايت مطلقه به فيض مقدس تعبير مي‌شود. در نظر امام تجلي تام حقيقت اسم اعظم بر پيامبر و اهل بيت او بوده است زيرا تنها آنها انسانهاي كاملي بوده و هستند كه كاملترين مظهر خداوند و مجلاي جميع شئون الهي و خليفه واقعي خدا و مقام ظهور اسم اعلاي خداوند مي‌باشند. از اين رو امام خميني مي‌گويد:
«در ميان ابناي بشر جز حقيقت محمدي صلي‌الله عليه و آله و اولياي آن حضرت كه در روحانيت با ايشان متحدند كسي يافت نمي‌شود كه اين اسم به تمام حقيقتش و [بدان گونه كه هست] بر او تجلي كند.»5
از اين رو مي‌توان به قطع و يقين حضرت صاحب را، كه اكنون حي و حاضر است، مصداق واقعي انسان كامل و خليفه الهي بر روي زمين دانست كه امام خميني نيز به اين مسئله به صراحت اعلام كرده و گفته است كه:
«والعصر ان الانسان لفي خسر، عصر هم محتمل است كه در اين زمان حضرت مهدي ـ سلام‌الله عليه ـ باشد يا انسان كامل باشد كه مصداق بزرگش رسول اكرم و ائمه هدي و در عصر ما حضرت مهدي ـ سلام الله عليه ـ است.»6
بنابراين مي‌توان گفت حضرت مهدي بواسطه اينكه آخرين امام از سلسله امامت و ولايت مي‌باشد او انسان كامل زمان ما است كه ولايت در او و با او خاتمه مي‌يابد. يعني همان‌طور كه نبوت با حضرت رسول خاتمه يافت ولايت نيز با حضرت مهدي خاتمه مي‌يابد.
بطور كلي مي‌توان گفت كه از ديدگاه امام خميني خلقت ائمه اطهار و نيز حضرت مهدي با خلقت پيامبر اكرم از يك نور واحدي بوده است. يعني حضرت مهدي نيز مثل ساير ائمه و پيامبر اكرم داراي جايگاه انسان كامل، خليفه خدا و ولايت مطلقه الهي در روي زمين است كه اين نشان‌دهنده جايگاه رفيع ايشان در هستي مي‌باشد.
ب: ختم ولايت
ويژگي ديگري را كه در عرفان براي انسان كامل در نظر مي‌گيرند، كه از ديدگاه ديني شيعه براي حضرت صاحب است، ولايت او مي‌باشد. ولايت داراي ابعاد عرفاني خاص خود است. در عرفان ولايت به ولايت عامه و خاصه تقسيم مي‌شود، نيز به ولايت بالذات بالعرض تقسيم مي‌شود و اين دومي به ولايت مطلقه و ولايت مقيده تقسيم مي‌شود. از ديد عارفان اسلامي ولايت، عامتر از نبوت و رسالت است، بنابراين هر نبي ولي است اما هر ولي نبي نيست، هم‌چنين، ولايت باطن و اساس نبوت و رسالت است، از اين رو ابن عربي معتقد است انبياء و رسولان، ظهورات حقيقت انسان كامل كوني وجودي‌اند كه از آن به حقيقت محمديه تعبير مي‌شود.
در عرفان اسلامي، بواسطه حقيقت ختم نبوت، انديشه ختم ولايت نيز وجود دارد، از اين رو به نظر عارفان شيعه و بسياري از عارفان، ختم ولايت مطلقه، امام علي بن ابيطالب و ختم ولايت مقيده، فرزند ايشان امام مهدي است.7
از اين رو در انديشه شيعي، ضمن تأكيد بر ولايت عرفاني و ديني حضرت صاحب، بر ارتباط اين ولايت با امامت ديني نيز تأكيد شده است. زيرا در اين انديشه امامت تداوم بخش نبوت از ابعاد گوناگون آن است يعني امامت مقامي ديني و سياسي است كه بعد از نبوت وظيفه هدايت ديني و سياسي جامعه به عهده آن است. از اين رو جايگاهي را كه امامت دارد مي‌توان از آن به ولايت تعبير كرد. از اين رو ولايت مقام الهي است كه از آن امام مي‌باشد و حقيقت آن ظهور الوهيت مي‌باشد به گفته امام خميني:
«حقيقت خلافت و ولايت، ظهور الوهيت است و آن اصل وجود و كمال آن است و هر موجود حظي دارد و لطيفه الهيه در سرتاسر كائنات از عوالم غيب تا منتهاي شهادت بر ناصيه همه ثبت است.»8
به بيان ديگر ولايت عبارت از فيض منبسط مطلق است كه خارج از همه حدود و تعينات است كه از آن به وجود مطلق تعبير مي‌شود. از اين‌رو امام خميني بر آن است كه ولايت در معناي عميق الهي، آن شعبه‌اي از توحيد است و اهميت آن در مقامات عرفاني تا آنجاست كه ولايت تعين اول از تعينات اوست و مصداق آن ولايت احمدي علوي مي‌باشد. بنابراين امام خميني حقيقت خلافت‌هاي ظاهري را هم به ولايت برمي‌گرداند و مي‌گويد:
«اين خلافتي كه پيرامون مقام و قدر و منزلتش (مطالبي) شنيدي، همان حقيقت ولايت است، زيرا كه ولايت عبارت از قرب يا محبوبيت، يا تصرف يا ربوبيت و يا نيابت است و اينها همه حق (و واقعيت) اين حقيقت، و ديگر مراتب ظل و سايه آنند و اين خلافت رب، ولايت علويه(ع) است كه با حقيقت خلافت محمديه(ص) در نشئه امر و خلق متحد است.»9
امام خميني صاحبان واقعي اين ولايت عرفاني و باطني را پيامبر اكرم و ائمه اطهار مي‌داند، زيرا بر آن است كه پيامبر اكرم و ائمه اطهار از نور واحد آفريده شده‌اند و داراي اتحاد وجودي با هم هستند. از اين رو همه آنها و نيز حضرت صاحب‌الزمان داراي اين ولايت هستند. به بيان ديگر پيامبر و اهل بيت ايشان از ديد امام خميني بهانه خلقت و آفرينش بوده‌اند كه شناخت حق تعالي و نيز سعادت خلق و تنها از طريق آنها امكان‌پذير است، چرا كه آنها راههاي متصل‌كننده آسمان الوهيت و زمينهاي مخلوقاتند و ولايت در ايشان ظاهر گشته و نبوت و رسالت در آنان نهفته است.10
با اين وصف مي‌توان گفت ائمه اطهار صاحبان ولايت به معناي اخص و واقعي، و حضرت مهدي، صاحب ختم ولايت مي‌باشد از اين رو امام خميني درباره ولايت ايشان مي‌گويد:
«همان‌طوري كه رسول اكرم به حسب واقع حاكم بر جميع موجودات است، حضرت مهدي همان‌طور حاكم بر جميع موجودات است، آن خاتم رسل است و اين خاتم ولايت، آن خاتم ولايت كلي بالاصاله است و اين خاتم ولايت كلي به تبعيت است.»11
از اين رو امام خميني حضرت صاحب را داراي جايگاه واسطه فيض و عنايات حق مي‌داند كه خداوند در اين زمان مواهب خود را به واسطه او بر خلايق ارزاني مي‌دارد. تا آنجا كه از ديد امام خميني حضرت صاحب داراي سلطه و احاطه بر جميع تغييرات و تبديلات عالم طبيعت است. يعني تعيين و تدوين سرنوشت هستي در زمانه حاضر در يد قدرت اوست كه اين بواسطه دارا بودن قدرت ولايت الهي مي‌باشد. و بواسطه اين قدرت، او مي‌تواند در تدبير طبيعت تغييراتي را ايجاد نمايد. به گفته امام خميني هر يك از جزئيات طبيعت را خواهد بطيتي الحركه كند و هر يك را خواهد سريع كند، و هر رزقي را خواهد توسعه دهد و هر يك را خواهد تضيق كند، و اين اراده حق است و ظل و شعاع اراده ازليه و تابع فرامين الهي است.12

2ـ ابعاد سياسي مهدويت

از آنجا كه طبق روايات قطعي، حضرت مهدي انقلابي سياسي و ديني در جهان برپا خواهد كرد و تنها فردي خواهد بود كه عدالت را به معناي واقعي در همه ابعاد آن در سرتاسر جهان برپا خواهد داشت. بررسي ابعاد سياسي اين مسئله نيز از ديد امام خميني اهميت خاصي دارد زيرا بايد بر پايه سياست مبتني بر دين اسلام مشخص شود كه حضرت صاحب داراي چه جايگاه و ويژگيهايي در تحقق اين امر هستند.
الف: تداوم رسالت انبياء
از آنجا كه يكي از مهمترين رسالت انبياء در طول تاريخ ريشه‌كني ظلم و اجراي عدالت بود، اين امر پس از حضرت رسول در فرايند امامت و ولايت ائمه اطهار دنبال گرديد. از اين رو حضرت مهدي و ديگر امامان، وارثان نبوت هستند كه اين امر با حضرت صاحب و ختم ولايت در او به پايان مي‌رسد. به بيان ديگر از آنجا كه اسلام دين كاملي است و دعوي اجراي تمامي احكام براي تأمين سعادت بشر را دارد بنابراين بنا به خود اصول اسلامي بايد پس از پيامبر جامعه اسلامي توسط حجت حق و امام عصر مربوطه هدايت و رهبري شود، كه از آن به امامت و ولايت تعبير مي‌شود. پس مي‌توان گفت امامت يك اصل مسلمي در اسلام است كه خدا آن را قرار داده تا اجراي احكام دين و زنده بودن آن تضمين گردد. به گفته امام خميني:
«بايد امامت كه معني‌اش تعيين نگهبان از براي دين است در دين اسلام مسلم و ثابت باشد و اگر قانونگذار اسلام يك خردمند عادل هم بود بايد تكليف دينداران را پس از خود معين كند.»13
پس امامت تداوم بخش نبوت به صورتي ديگر براي اجراي احكام ديني و تضمين سعادت انسان‌هاي ديندار است و ضروري اصلي دين نيز است يعني دين اسلام بدون اصل امامت نمي‌تواند يك دين كامل باشد. اين امر از ديد امام خميني تا آنجا اهميت دارد كه او امامت را همپايه نبوت مي‌داند و آن را عامل حفظ جامعه مسلمين تلقي كرده و مي‌گويد:
«همان‌طور كه دين و قرآن در پيشگاه خدا و پيامبر با اهميت تلقي مي‌شود، امامت هم بايد در آن پيشگاه به همان اهميت شناخته شود، زيرا امامت قوه و جريان قانون است كه مقصود اصلي از دين و قانونگذاري است از اين جهت بي‌امامت قانونگذاري لغو و بيهوده است و امري بسيار كودكانه و از قانون خرد بيرون است و با امامت، دين كامل و تبليغ تمام مي‌شود.»14
بر اين اساس امام خميني اعتقاد دارند كه حضرت رسول هنگام رحلتشان تمامي امامان دوازده‌گانه بعد از خودشان را با تمامي مشخصات ذكر كردند و اين امر اساسي را فراموش نكردند تا امت درباره آن تصميم بگيرند و از اين رو وظيفه مسلمانان، بالاخص شيعيان در اين امر آشكار و واضح است.
با اين وصف، حضرت صاحب‌‌الزمان جانشين بر حق و امام حق زمان است كه تداوم‌گر رسالت انبياء براي اجراي احكام دين اسلام مي‌باشد. زيرا او در زمان حاضر، ولايت مطلق الهي را بر عهده دارد و به بيان ديگر تحقق بخش اهداف و غايات انبياء هست. امام خميني در بيان اين امر مي‌گويد:
«مقصود از حجت خدا بودن امام معصوم، اين نيست كه فقط بيان‌كننده احكام است، زيرا گفته افرادي چون زراره و محمد بن مسلم نيز حجت است و هيچ‌كس حق مردود دانستن و عمل نكردن به روايات ايشان را ندارد و اين امر روشن است. بلكه منظور از حجت بودن امام زمان و پدران بزرگوارش اين است كه خداوند تعالي به سبب وجود ايشان و سيره و رفتار و گفتار آنان در تمام شئون زندگي‌شان بر بندگان احتجاج مي‌كند.»15
و نيز بيان مي‌كند كه در ديدگاه شيعه حجت بودن امامان و نيز امام زمان به ولايت مطلقه الهي آنان كه از سوي خدا به آنان داده شده است ارتباط وثيق دارد و بواسطه اين ولايت است كه آنان بر تدبير امور خلايق قادر و توانا هستند و در جامعه، حق حاكميت ديني و سياسي را به عهده دارند.
ب ـ برپاكننده عدالت و احياكننده دين
از مهم‌ترين ويژگيهايي كه براي حضرت صاحب در نظر گرفته مي‌شود برپايي عدالت و داد توسط او در جهان است، و به يقين مي‌توان گفت كه تأكيد بر اين جنبه او از تمام ديگر ويژگيهايش بيشتر مي‌باشد. اين نشان‌دهنده آن است كه بشر امروز بيش از هر چيز، از ظلم و بي‌عدالتي رنج مي‌برد و بي‌صبرانه منتظر ظهور منجي خود براي ريشه‌كني و گسترش عدالت است. از سوي ديگر اين امر نشان‌دهنده بروز انحراف در باورهاي ديني بشر و در واقع ايجاد خلا معنويت مي‌باشد يعني گسترش ظلم در جهان امروز نتيجه معنويت‌زدايي و دين‌زدايي از زندگي انسان بوده است كه آدمي را دچار ظلم خانه‌برانداز كرده است. از اين رو ريشه‌كني و عدالت‌گستري و نيز اجراي احكام دين واقعي از ويژگيهاي مهم مهدي موعود است.
امام خميني كه در پرتو انديشه شيعي مي‌انديشد بر اين ويژگي حضرت صاحب تأكيد زيادي دارد او برپاداشتن عدالت را اهم رسالت انبياء مي‌داند كه تداوم آن تا تحقق كامل بر عهده امام زمان است و هم بواسطه گسترش بيش از حد ظلم در جامعه انساني كه آدمي از آن به فرياد آمده است. از اين در خصوص تداوم راه انبياء براي تحقق عدالت توسط حضرت مهدي مي‌گويد:
«هر يك از انبياء كه آمدند، براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همه عالم بكنند، لكن موفق نشدند، حتي رسول ختمي ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به اين معنا، و آن كس كه به اين معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد، نه آن هم اين عدالتي كه مردم عادي مي‌فهمند، ...بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيت. انسان اگر هر انحرافي پيدا كند، انحراف عملي، انحراف روحي، انحراف عقلي، برگرداندن اين انحرافات را به معناي خودش، اين ايجاد عدالت است در انسان، ... و فقط براي حضرت مهدي موعود بوده است كه تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد.»16
بنابراين در ديد امام خميني رسالت انبياء براي تحقق عدالت واقعي در جهان تنها با قيام حضرت مهدي كامل مي‌شود كه به همين دليل او تداوم‌بخش و وارث رسالت انبياء است كه ولايت مطلقه الهي در او خاتمه مي‌يابد و بشر به واسطه او به كمال خود مي‌رسد.
امام خميني بر اين اساس بر آن است كه لازمه اجراي عدالت توسط حضرت صاحب طولاني شدن عمر او تا زماني است كه اراده الهي بر آن تعلق بگيرد زيرا او وظيفه دارد زمين را از فساد و ظلم پاك نمايد و از اين رو مصداق «يملأ الارض عدلاً بعد ما ملئت جورا»17 است. يعني او بعد از اينكه زمين و ساكنان آن آكنده از ظلم و ستم شدند، آنها را از ظلم و ستم پاك كرده و عدالت را در آن برقرار مي‌سازد.
نكته‌اي كه در اين خصوص لازم است توجه شود اين است كه تداوم رسالت انبياء براي تحقق عدالت در سرتاسر جهان، بايد با ديگر شئون انبياء تناسب داشته باشد، يعني حضرت صاحب وظيفه دارد كه وجدان‌هاي خفته و منحرف را بيدار سازد و پوستين وارونه كه بر ارزش ها و باورهاي ديني پوشانده شده را درآورد، تا اينكه انسان تهي شدن از معنويت و منحرف از باورهاي دين حقيقي، دوباره به دين راستين و معنوي بازگشت نمايد و اين يعني بازخواني دوباره اسلام راستين براي پيروي و ندا دادن توحيد حقيقي. از اين رو امام خميني، حضرت مهدي را از پيروان راستين پيامبر اكرم مي‌داند كه اصول فراموش شده پيامبر و ديگر انبياء را اجرا خواهد كرد. به تعبير ديگر حضرت مهدي مجري و مجدد شريعت در آخرالزمان خواهد بود.
دو وظيفه مهم قبلي يعني برقراري عدالت و اجراي شريعت اسلام، تنها با تشكيل نظام حكومتي امكان‌پذير است اين امري است كه در زمان انبياء و امامان قبلي براي هر يك كه ميسر بود واقع شد، يعني در اين دنيا براي تحقق اهداف عاليه ديني بايد نظام و ساز و كار مربوطه را هم ايجاد كرد. كه اين همان وراثت مستضعفين بر روي زمين خواهد بود. از اين رو امام خميني ظهور انقلاب اسلامي و تشكيل حكومت اسلامي در ايران و امكان آن در ساير نقاط جهان را مقدمه‌اي براي انقلاب جهاني حضرت مهدي و تشكيل دولت فراگير او مي‌داند و مي‌گويد:
«اميد است كه اين انقلاب جرقه و بارقه‌اي الهي باشد كه انفجاري عظيم در توده‌هاي زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارك حضرت بقية‌الله ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ منتهي شود.»18
و آرزوي آن را دارند تا حكومت اسلامي توسعه يابد تا آنجا كه زمينه تحقق عدالت گسترده اسلامي و حكومت عدل الهي توسط حضرت صاحب مهيا گردد.
ج ـ اصلاح تلقي‌هاي غلط از انتظار
يكي از نگرانيهايي كه امام خميني درباره ظهور حضرت مهدي دارند، رواج نگرش‌هاي انحرافي درباره انتظار براي ظهور آن حضرت است. ايشان ابتدا بر نگرش فعالانه در امر انتظار تأكيد مي‌كنند، يعني انتظار آن است كه منتظران ضمن اينكه منتظر آمدن آن حضرت باشند، براي تحقق عدالت و از بين رفتن ظلم تلاش و مجاهده كنند. لذا مي‌گويد:
«اينطور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان ـ سلام‌الله عليه ـ هستيم پس ديگر بنشينيم تو خانه‌هايمان، تسبيح را دست بگيريم و بگوييم: عَجّل عَلي فرجه. عجّل با كار شما بايد تعجيل بشود، شما بايد زمينه را فراهم كنيد براي آمدن او، و فراهم كردن اينكه مسلمين را با هم مجتمع كنيد همه با هم بشويد، ان‌شاءالله ظهور مي‌كند ايشان»19
پس انتظار فرض يك كنش و فعل و كارگر بودن است نه يك انفعال و صرف منتظر چيزي بودن، تا آن واقع شود. زيرا انفعال و دست از فعاليت كشيدن در واقع سلب مسئوليت در قبال جامعه و انسانهاي آن است كه عواقب جبران‌ناپذيري در پي خواهد داشت. از اين رو در ديد امام خميني انتظار واقعي براي ظهور حضرت صاحب به دعا و سكوت يا دست از فعاليت كشيدن به اميد آمدن او نيست، بلكه تلاش مجدانه براي برقراري عدالت و ريشه‌كني ظلم در هر زمان و مكان با اميد به آمدن آن حضرت است. لذا امام خميني به شدت با نگرش‌هاي انحرافي درباره انتظار به مقابله برمي‌خيزد.
1ـ نگرش اول درباره انتظار فرج: بر اساس اين نگرش انتظار فرج يعني مؤمنان در مسجدها و حسينيه‌ها بنشينند و تنها براي ظهور امام زمان دعا كنند و البته امر به معروف و نهي از منكر زباني هم بكنند ولي در مسائل جامعه دخالت نداشته باشند.20
2ـ نگرش دوم درباره انتظار فرج: اين نگرش بر آن است كه كاري به اينكه در جهان و دنيا چه مي‌گذرد نداشته باشيد. شما تنها منتظر باشيد تا حضرت صاحب بيايند و خودشان جامعه را اصلاح نمايند،21 پس طبق اين نگرش ما در قبال مردم جهان تكليفي نداريم و تنها تكليف ما دعا كردن و انتظار كشيدن براي ظهور آن حضرت است تا ايشان خودشان امور را ساماندهي كنند.
امام خميني اين دو نگرش را ديدگاه افرادي مي‌داند كه مي‌خواهند از زير مسئوليت اجتماعي و ديني خود شانه خالي كنند و تن به سختي‌هاي مبارزه و تلاش در جامعه ندهند. لذا يك روايت جعلي يا دروغين پيدا مي‌كنند و آن را مستمسك خود قرار مي‌دهند و با اين كار وجود ظلم و ظالم را در دنياي خود و ديگران مشروع قلمداد مي‌كنند. ايشان ضمن رد اين دو ديدگاه و نفي ظلم در هر زمان و مكان به حديث معروف استناد مي‌كنند كه مي‌گويد: مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمين نداشته باشد كه مسلمان نيست.22 پس براي مسلمان در هر زمان و مكاني مبارزه عليه ظلم و ظالم واجب است و او نمي‌تواند انتظار براي فرج را توجيهي براي فرار خود از اين مسئوليت قرار دهد.
3 و 4ـ نگرش سوم و چهارم درباره انتظار: اين دو ديدگاه بر آن هستند كه چون حضرت صاحب، زماني ظهور خواهند كرد كه ظلم و فساد جهان را پر كرده باشد، پس بهترين كار براي ما منتظران آن است كه به گسترش ظلم و فساد در جهان كمك كنيم تا زمينه ظهور حضرت زودتر فراهم شود، يا اگر در گسترش ظلم كاري نمي‌توانيم انجام دهيم حداقل، به گسترش ظلم و معصيت كاري نداشته باشيم تا اينكه حضرت صاحب خودشان بيايند و تمامي ظلم و فساد را ريشه‌كن كنند. بنابراين طبق اين ديدگاه‌ها وظيفه ما جلوگيري از گسترش ظلم نيست بلكه كمك به گسترش آن و يا حداقل مانع نشدن در مقابل آن مي‌باشد.23
امام خميني در رد اين ديدگاهها، آنها را انحراف اساسي از مسير اسلام و هدايت دانسته و طرفداران آنها را خطاب قرار مي‌دهند كه آيا آنها تمام واجبات ديني خود را نيز تعطيل كرده‌اند تا امام زمان بيايد، يا اينكه واجباتي مثل نماز را از آن جدا كرده‌اند.24 به نظر مي‌رسد اين ديدگاه منطق كساني است كه با سكوت خود در مقابل ظالم و گسترش ظلم، در واقع منافع خاصي را براي خود دنبال مي‌كنند يا اينكه دچار سطحي‌نگري و انحرافات اساسي در دين هستند. انحراف گروه سوم و چهارم تا آنجاست كه در شكل افراطي آن حتي خود را موظف به كمك به گسترش ظلم در جهان مي‌دانند و اين را براي خود خدمت بزرگي به منظور تعجيل در ظهور حضرت صاحب قلمداد مي‌كنند.
5ـ نگرش پنجم درباره انتظار: اين نگرش بر آن است كه تشكيل هرگونه حكومت در زمان غيبت امام زمان باطل مي‌باشد و از اين رو اينها در زمان غيبت تلاش براي تشكيل حكومت را حرام تلقي مي‌كردند. امام خميني انجمن حجتيه‌ها را مصداق اين گروه دانسته و درباره آنها مي‌گويد:
«يك دسته ديگري بودند كه مي‌گفتند كه هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعض رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر علمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است.»25
امام خميني اين فكر را يك انديشه داراي ريشه استعماري مي‌داند يعني توسط استعمارگران انديشه جبر و انفعال را از اين طريق در ميان دينداران ترويج مي‌دهند تا به راحتي سلطه خود را ادامه دهند. و لذا امام خميني اين را يك فكر تزريقاتي و وارداتي مي‌داند كه دينداران را اسير خود كرده است. امام مي‌گويند:
«اما مسأله اين است كه دست سياست در كار بوده، همان‌طوري كه تزريق كرده بودند به ملتها، به مسلمين، به ديگر اقشار جمعيتهاي دنيا كه سياست كار شماها نيست، برويد سراغ كار خودتان و آن چيزي كه مربوط به سياست است بدهيد به دست امپراطورها. خوب! آنها از خدا مي‌خواستند كه مردم غافل بشوند و سياست را بدهند دست حكومت و به دست ظلمه.»26
امام خميني مصداق واقعي اين سياست را استعمار ملت مستضعف جهان توسط امريكا و شوروي مي‌داند كه با اين كار هستي مسلمين را به غارت بردند و آنها را به خودشان مشغول كردند.
از سوي ديگر امام استدلال طرفداران ديدگاه پنجم را مبني بر باطل بودن هرگونه حكومتي در زمان غيبت كه آن را به معصوم نسبت مي‌دهند با اين بيان رد مي‌كند كه اگر كسي در زمان غيبت با علم مهدي و با عنوان مهدويت قيام كند يعني خودش را مهدي موعود بنامد، اين قيام باطل است و عمل او حرام و ضد اسلام، نه ما مسلمانان در زمان غيبت براي تشكيل حكومت و اداره امور خودمان.
د ـ وظايف منتظران: تشكيل حكومت و دفاع
چيزي كه دغدغه مهم امام خميني در زمان غيبت است اين است كه انتظار به معناي واقعي، همان تلاش مخلصانه براي تحقق عدالت و ريشه‌كني ظلم از جامعه با تشكيل حكومت و اداره زندگي دينداران، ضمن دعا براي تعجيل ظهور حضرت صاحب است. اين امر از آنجا ناشي مي‌شود كه اسلام بعنوان دين كامل به ما حكم كرده است كه در هر زمان و حتي زمان غيبت با تشكيل حكومت، امور زندگي دينداران را سامان دهيم. به گفته امام خميني:
«همان دلايلي كه لزوم امامت را پس از نبوت اثبات مي‌كند، عيناً لزوم حكومت در دوران غيبت حضرت ولي عصر(عج) را در بر دارد، بويژه پس از اينهمه مدت كه از غيبت آن بزرگوار مي‌گذرد و شايد آن دوران هزارها سال ديگر نيز ادامه يابد، علم آن نزد خداوند است و ما از طولاني شدن آن به خداي بزرگ پناه مي‌بريم»27
بنابراين لزوم تشكيل حكومت براي تدبير امور مؤمنين در هيچ زمان و مكان تعطيل‌بردار نيست و اين يك ضرورت عقلي و ديني براي همه دينداران مي‌باشد. پس لزوم تشكيل حكومت هميشگي است. از اين رو امام خميني تشكيل حكومت را براي برقراري زندگي عادلانه، اجراي حدود الهي، جلوگيري از تعدي به حقوق مردم حتي در زمان غيبت ضرورتي بديهي مي‌داند. زيرا تنها با تشكيل حكومت است كه احكام دين اسلام ضمانت اجرايي پيدا مي‌كنند و زمينه فساد و ظلم از بين مي‌رود و عدالت اجتماعي برقرار مي‌گردد.
لذا امام خميني مي‌گويد: «امروز و هميشه وجود ولي امر، يعني حاكمي كه قيّم و برپا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد ضرورت دارد، وجود حاكمي كه مانع تجاوزات و ستمگريها و تعدي به حقوق ديگران باشد، امين و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد، و از بدعتهايي كه دشمنان و ملحدان در دين و در قوانين و نظامات مي‌گذارند جلوگيري كند.»28
پس تشكيل حكومت در عصر غيبت همان ويژگيهاي تشكيل حكومت در دوران حضرت رسول و اميرالمؤمنين را دارد و كاركردهاي سياسي، ديني، اقتصادي و غيره خاص خود را مي‌تواند داشته باشد، يعني هم ضامن اجراي عدالت و مانع گسترش ظلم و هم ضامن اجراي احكام فردي و اجتماعي دين و تعالي جامعه در همه ابعاد است. زيرا عدم تشكيل حكومت در اين دوران به معناي تعطيل قوانين و احكام ديني، سياسي و غيره اسلام است كه اين آشكارا با ادعاي اسلام مبني بر كامل بودن آن در تضاد و تناقض است. از اين رو امام خميني تشكيل حكومت در عصر غيبت را تداوم‌گر امامت شيعي در شكل ديگر و جزء ولايت مي‌داند، يعني ضرورت تحقق ولايت ائمه در دوران غيبت تشكيل حكومت از سوي علما و فقهاي ديني براي تداوم حكومت اسلام و ولايت ائمه است. لذا امام خميني مي‌گويد:
«انتظار به ضرورت تشكيل حكومت و برقراري دستگاه اجرا و اداره جزيي از ولايت است، چنانچه مبارزه و كوشش براي آن از اعتقاد به ولايت است... ما كه به ولايت معتقديم، و اينكه رسول اكرم(ص) تعيين خليفه كرده، و خدا او را واداشته تا تعيين خليفه كند و ولي امر مسلمانان را تعيين كند، بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم و بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود. مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي، لازمه اعتقاد به ولايت است.»29
بنابراين ضرورت تداوم ولايت و اجراي احكام اسلامي، در واقع همان ضرورت حفظ و بقاي احكام اسلامي براي آينده است كه اين امر تنها با تشكيل حكومت امكان‌پذير است. از اين رو تشكيل حكومت، حتي در زمان غيبت امام معصوم نيز امري بديهي و آشكار است. زيرا در اين ميان دفاع از هستي و كيان جامعه اسلامي در مقابل تجاوزات و هجومهاي بيگانگان تنها با تشكيل حكومت و سازمان سياسي و نظامي و اعمال رهبري سياسي و نظامي امكان‌پذير است. پس از آنجا كه دفاع از تماميت ارضي مسلمين واجب عقلي و شرعي است. وسيله انجام اين واجب تشكيل حكومت در هر زمان و مكان حتي عصر غيبت است. از اين رو امام خميني مي‌گويد:
«اكنون كه دوران غيبت امام (عليه‌السلام) پيش‌ آمده و بناست احكام حكومتي اسلام باقي بماند و استمداد پيدا كند و هرج و مرج روا نيست، تشكيل حكومت لازم مي‌آيد، عقل هم به ما حكم مي‌كند كه تشكيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانيم جلوگيري كنيم، اگر به نواميس مسلمين تهاجم كردند دفاع كنيم. شرع مقدس هم دستور داده كه بايد براي هميشه در برابر اشخاصي كه مي‌خواهند به شما تجاوز كنند براي دفاع آماده باشيد، براي جلوگيري تعديات افراد نسبت به يكديگر هم حكومت و دستگاه قضايي و اجرايي لازم است. چون اين امر به خودي خود صورت مي‌گيرد، بايد حكومت تشكيل داد.»30
امام خميني همچنين اين مسئله را در نظر دارند كه در زمان غيبت حضرت صاحب، فرد مشخصي براي اداره امور و تشكيل حكومت از سوي خدا و حتي ائمه معرفي نشده است، كه اين مسئله نشان مي‌دهد با توجه به ضرورت تشكيل حكومت در اين زمان، به حكم عقل و شرع، اين امر به عهده علماي ديني و فقهاي زمان است تا با اقدام به تشكيل حكومت زمينه اجراي احكام اسلامي و حراست از كيان سرزمين‌هاي اسلامي فراهم گردد. تأكيد استدلالي در اين مسئله بر آن است كه همان خاصيتي كه امر حكومت در زمان حضرت رسول و حضرت علي داشت عيناً در زمان ديگر ائمه و حتي در عصر غيبت دارد و از اين جهت فرقي ميانشان وجود ندارد. امام خميني درباره دخالت در امور سياسي و اجتماعي مسلمين تا آنجا تأكيد دارند كه حتي شركت در اداره جامعه تحت لواي حكومت غيرعادل را براي كمك به مردم مستضعف جايز و روا مي‌داند كه اين امر حتي در زمان ائمه مرسوم و مورد تأييد آنها بوده است. به گفته ايشان:
«در همان تشكيلات خانمانسوز ديكتاتوري هم اگر كسي وارد شود براي جلوگيري از فسادها و براي اصلاح حال كشور و توده خوب است. بلكه گاهي هم واجب مي‌شود.»31
امام خميني در نهايت بين جهاد و دفاع در زمان غيبت امام زمان تفكيك قايل مي‌شود، او دفاع را در هر شرايطي، حق مسلم هر فرد و جامعه مي‌داند كه براي انجام آن نيازي به اذن امام زمان هم نيست. زيرا دفاع از حقوق اوليه و مسلم انسانهاست، در حاليكه جهاد، بالاخص اگر براي كشورگيري يا فتح سرزمينهاي جديد به منظور دعوت آنها به اسلام باشد تنها در زمان تشكيل دولت امام زمان و به اذن او امكان‌پذير و مشروع است. و اگر كسي بدون اذن امام معصوم شخصاً دست به چنين كاري زند فعل و عمل او باطل و حرام است. از اين رو بر اساس نظر امام خميني مي‌توان گفت دفاع كه همان حفظ كيان و هستي مسلمين است امري عقلي و مسلم است كه شرع اسلام هم بر آن تأكيد فراواني دارد و لذا ادعاي كساني كه طرفدار تعطيل امر دفاع در زمان غيبت هستند، ادعايي باطل است كه احتمالاً ناشي از رخوت و سستي در ايمان و حميت آنهاست كه باعث توجيه وجود و گسترش ظلم نيز مي‌شود. امام خميني در خصوص دفاع، كه او آن را قسم دوم از جنگ اسلامي مي‌داند، مي‌گويد:
«اما قسم دوم از جنگ اسلامي كه به نام دفاع اسم برده شده و آن جنگيدن براي حفظ استقلال و دفاع در مقابل اجانب است، به هيچ وجه مشروط به وجود امام يا نايب امام نيست و كسي از مجتهدين نگفته كه دفاع را بايد با امام يا جانشين آن كرد، بلكه بر تمام افراد توده واجب است به حكم اسلام، از كشور اسلامي محافظت كنند و استقلال آن را پابرجا نمايند.»32
امام خميني اين نظر خود را با اشاره به آياتي از قرآن مورد تأكيد بيشتر قرار مي‌دهد، آياتي چون: «و قاتلوا المشركين كافه كما يقاتلونكم كافه»33 و آيه «و قاتلوا في سبيل‌الله الذين يقاتلونكم».34

نتيجه‌گيري

در انديشه امام خميني جريان نبوت و امامت يك جريان واحد است كه تحقق كامل آن در زندگي مسلمين، ضامن سعادت دنيايي و آخرتي آنها خواهد بود. در اين ميان امامت ائمه، بالاخص حضرت ولي‌عصر در زمان حاضر، داراي ويژگي خاص است. زيرا او در عين حال كه تداوم‌گر رسالت انبيا در شكل امامت در زمانه كنوني است، آخرين حجت خدا بر روي زمين، انسان كامل خدا و صاحب ولايت مطلقه الهي است كه بر باطن امور عالم، بالاخص دينداران خود اشراف دارد، و ما از حضور مستقيم و بهره‌مندي از فيض حضوري آن حضرت محروم هستيم. از اين رو در درجه اول شخصيت والاي ايشان براي جهان، بالاخص شيعيان اماميه، كه او را منجي واقعي بشريت در آخرالزمان مي‌دانند برجستگي خاص دارد. از ويژگيهاي شخصيتي ايشان، انسان كامل، خاتم ولايت، وارث انبياء و اولياء، حجت الهي حق بر روي زمين و نيز صاحب ولايت مطلقه الهي بودن است كه چشم اميد همه ما به او دوخته شده است و همه مي‌دانيم كه تحقق وعده الهي براي حاكميت مستضعفان بر كره زمين توسط او محقق خواهد شد. امام خميني بعنوان يك رهبر و فقيه ديني كه خود سالها براي احياء ارزش‌هاي ديني اسلامي به وسيله تشكيل حكومت اسلامي مبارزه كرده و در نهايت موفق به اين امر شده، خود را منتظر بي‌قرار ظهور آن حضرت و تحقق عدالت جهان‌گستر او مي‌داند و بر آن است كه انقلاب اسلامي و حاكميت ناشي از آن تنها يك مقدمه و زمينه كوچكي براي بروز دولت كريمه حضرت صاحب است. به بيان ديگر، حاكميت ما يك حاكميت منتظر است اما در عين حال، امام خميني به شدت با انتظار منفعلانه مخالف است و آن را در تضاد با عقل و شرع اسلام مي‌داند، زيرا صرف دعا براي ظهور حضرت، بهترين راه براي توجيه سستي ايمان‌ها و گسترش ظلم و فساد در جهان و عملكرد ظالمان است كه به شدت مورد نظر آنها مي‌باشد. از اين رو امام خميني قايل به انتظار فعالانه مي‌باشد يعني منتظر واقعي حضرت صاحب كسي است كه با تمام توان براي اجراي احكام اسلام، تحقق عدالت در همه ابعاد آن، دفاع از هستي مسلمانان و تحقق ديگر اهداف دين اسلام مبارزه نمايد، كه اين عين انتظار و موردنظر خدا و رسول و صاحب‌الزمان است. لذا امام خميني قايل به تشكيل حكومت در زمان غيبت براي تحقق موارد فوق مي‌باشد كه اين باعث انسجام جامعه ديني و جلوگيري از تعدي به مسلمانان مي‌شود و مانع از تحريف حقيقت مهدويت است.

پی‏نوشت‏ها:

1. دكتر سعيد رحيميان، مباني عرفان نظري، سمت، 1383 ـ چاپ اول، ص 225 ـ 230.
2. ابن عربي، فصوص الحكم، تصحيح عفيفي، تهران، انتشارات الزهراء، 1366، ص 54 و 144.
3. ابن عربي، نقش الفصوص، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‌تا، ص 1 و 2.
4. امام خميني، مصباح‌الهدايه، همان، ص 22 ـ 21.
5. امام خميني، شرح دعاي سحر، همان، ص 77 ـ 76.
6. صحيفه امام، ج 8، ص 327.
7. رحيميان، همان، ص 242.
8. امام خميني، آداب‌الصلوه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1370، ص 141.
9. امام خميني، مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1373، ص 36.
10. رك به: امام خميني، شرح دعاي سحر، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1374، ص 4ـ3.
11. صحيفه امام، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1378، ج.م، ص 249.
12. امام خميني، آداب‌الصلوه، همان، ص 327.
13. امام خميني، كشف‌الاسرار، قم، انتشارات مصطفوي، ص 136ـ134.
14. همان.
15. امام خميني، كتاب البيع، قم، چاپ مهر، ج 2، ص 475ـ474.
16. صحيفه امام، همان، ج 12، ص 1ـ480.
17. اصول كافي، ج 1، ص 525.
18. صحيفه امام، همان، ج 15، ص 62.
19. صحيفه امام، ج 18، ص 269.
20. صحيفه امام، ج 21، ص 14 ـ 13.
21. همان.
22. وسايل الشيعه، ج 11، ص 559، كتاب الامر بالمعروف، حديث 1.
23. صحيفه امام، ج 17، ص 534 و ج 21، ص 14.
24. صحيفه امام، ج 21، ص 447 و امام خميني، ولايت فقيه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1373، ص 58.
25. صحيفه امام، ج 21، ص 14.
26. همان، ص 16ـ15.
27. امام خميني، كتاب البيع، همان، ج 2، ص 2ـ 461.
28. امام خميني، ولايت‌ فقيه، همان، ص 32ـ31.
29. همان، ص 15.
30. همان، ص 39.
31. امام خميني، كشف‌الاسرار، همان، ص 331ـ227.
32. همان.
33. آيه 36، سوره توبه.
34. آيه 190، سوره بقره.

امام خميني ضمن اينكه خود را يك منتظر و پيرو واقعي حضرت صاحب‌الزمان مي‌داند با تلقي منحرفانه درباره انتظار به شدت مخالفت مي‌كند
از ديدگاه امام خميني، حضرت مهدي(عج) انسان كاملي است كه صاحب ولايت مطلقه الهي، تداوم‌بخش رسالت انبياء، حجت حق بر روي زمين و نيز صاحب ولايت باطني بر بندگان مي‌باشد
اگر انسان كامل عالم را ترك كند، امر به عالم آخرت انتقال مي‌يابد و عالم از كمالات خالي مي‌گردد در نظر امام، تجلي تام حقيقت اسم اعظم بر پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) او بوده است زيرا تنها آنها انسانهاي كاملي بوده و هستند
«حقيقت خلافت و ولايت، ظهور الوهيت است و آن اصل وجود و كمال آن است»
«همان‌طور كه رسول اكرم به حسب واقع حاكم بر جميع موجودات است، حضرت مهدي همان‌طور حاكم بر جميع موجودات است، آن خاتم رسل است و اين خاتم ولايت، آن خاتم ولايت كلي بالاصاله است و اين خاتم ولايت كلي به تبعيت است»
«بايد امامت كه معني‌اش تعيين نگهبان از براي دين است در دين اسلام مسلم و ثابت باشد و اگر قانونگذار اسلام يك خردمند عادل هم بود بايد تكليف دينداران را پس از خود معين كند»
در ديد امام خميني رسالت انبياء براي تحقق عدالت واقعي در جهان تنها با قيام حضرت مهدي كامل مي‌شود
امام خميني، ظهور انقلاب اسلامي و تشكيل حكومت اسلامي در ايران و امكان آن در ساير نقاط جهان را مقدمه‌اي براي انقلاب جهاني حضرت مهدي و تشكيل دولت فراگير او مي‌داند
از نظر امام خميني، انتظار واقعي براي ظهور حضرت صاحب‌الزمان(عج) تلاش مجدانه براي برقراري عدالت و ريشه‌كني ظلم در هر زمان و مكان با اميد به آمدن آن حضرت است
ضرورت تحقق ولايت ائمه(ع) در دوران غيبت، تشكيل حكومت از سوي علما و فقهاي ديني است
از نظر امام خميني، تشكيل حكومت اسلامي در زمان غيبت باعث انسجام جامعه ديني و جلوگيري از تعدي به مسلمانان و مانع از تحريف حقيقت مهدويت است
منبع: فصلنامه حضور


نسخه چاپی