کتاب حماسه حسینی در یک نگاه
«حماسه حسینی» تاریخنگاری نیست، بلکه تحلیل تاریخ است و در آن به جنبه درسآموزی و الگوگیری از قیام امام حسین علیهالسلام و لزوم پیراستن آن از تحریفات تکیه و تأکید شده است.
از آنجا که استاد مطهری خود عهدهدار فراهم کردن این کتاب نشده و فرصت تجدید نظر در مطالب آن را نیافته و مطالب آن را به تدریج گفته و نوشته بود، مسامحاتی در آن یافت میشود. با این وصف نکاتی جدید و ارزشمند در کتاب وجود دارد که میتوان آن را در شمار کتابهای مهم قلمداد کرد(3).
دو چهره حادثه کربلا
به اعتقاد استاد مطهری صفحه تاریک آن: «از نظر تنوع جنایت بیمانند است. حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در آن رخ داده که حتی در جنگهای صلیبی و آنچه اروپائیها در اندلس مرتکب شدند به پای آن نمیرسد. اگر فقط به این صفحه نگاه کنیم فقط باید شعر مرثیه بگوییم و بس.
صفحه دیگر آن حماسه و افتخار و نورانیت، تجلی حقیقت، انسانیت و حقپرستی است و بشریت حق دارد در برابر آن به خود ببالد. جنبه حماسی این حادثه صد برابر بر جنبه جنایی آن میچربد. جنایت این است که فقط یک صفحهاش [آن هم جنایات آن را [بخوانند و آن را از نظر هدف منحرف نمایند. امام حسین علیهالسلام یک مکتب است و پس از مرگش زندهتر میشود، بنی امیه گمان میکرد حسین علیهالسلام را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین مزاحمتر است. تربت او کعبه صاحبدلان است و باز تصمیم گرفتند قبرش را خراب کنند، اما هرگز موفق نشدند نام و یاد و مکتب او را از بین ببرند. از نظر اسلام، شهادت امام حسین علیهالسلام از دیدگاه فردی و اجتماعی موفقیتآمیز بود.»(4)
حماسه حسینی
«کلمه حماسه به معنای شدت و صلابت است و نیز به معنای شجاعت و حمیت. چنان که در ادبیات فارسی و عربی شعر و نثر حماسی داریم(5)، حادثه و شخصیت حماسی نیز هست. شخصیت حسین بن علی علیهماالسلام صبغه حماسی دارد و باید با وجود و سرگذشت او یک احساس حماسی داشته باشیم، نه یک احساس تراژدی و مصیبت، رثا و نفله شدن. شخصیتهای حماسی جنبه نژادی و قومی دارند؛ یعنی مخصوص یک قوم و نژاد معین و یک آب و خاکند، اما در مورد امام حسین علیهالسلام چنین نیست. او یک شخصیت حماسی است، اما حماسه انسانیت و بشریت، نه حماسه قومیت. سخن، عمل و روح امام حسین علیهالسلام هیجان و حماسه مافوق حماسههاست و علت شناخته نشدن ایشان نیز همین است. شخصیت امام از نظر شدت حماسی بودن و علو و ارتفاع جنبه انسانی بینظیر است و ما این حماسه را نشناختهایم(6).
(7)
تحریفها در واقعه عاشورا
استاد مطهری با حساسیت و دغدغه دینی این انحراف را نمیتوانست تحمل کند. در دهه چهل که خردهگیریها و شبهه آفرینیها افزایش یافته، هر گروه و فرقه برای خود نشان دادن در پی دستاویزی میگشتند که اسلام را از جلوه بیندازند، بهترین و عوامفریبترین مستمسک که باعث شده جوانان از گرایش به اسلام و اظهار علاقه به آن احساس شرم و خجالت کنند، پیرایههایی بود که بر این واقعه شورانگیز بستهاند؛ یعنی همان چیزی را که موج میآفریند و مردم را به اسلام علاقهمند میکند و به ستمستیزی و عدالت خواهی وا میدارد، به رخدادی بدل کردهاند که رکود و سستی میآفریند.
شهید مطهری پس از تقسیم تحریف به لفظی و معنوی(8) از این گلایه دارد که هر دو نوع تحریف در حادثه عاشورا راه یافته است. اما تحریف معنوی را خطرناکتر از تحریف لفظی و نقل قطعات تاریخی نادرست میداند(9)؛ زیرا بدون اینکه از لفظ بکاهد و آن را کم یا زیاد کند، حادثه و سخن را به گونهای توجیه و تفسیر مینماید که بر خلاف معنای واقعی آن باشد.
اما عوامل تحریف در حادثه عاشورا چیست؟ استاد شهید به سه عامل اشاره میکند:
1ـ دوستان ناآگاه و دشمنان مغرض.
این عامل اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. اغراض دشمنان همیشه عاملی برای تحریف حادثههای مهم است. در مورد حادثه عاشورا حکومت اموی کوشید تا با اقداماتی نهضت حسینی را منحرف کند؛ مانند خارجی معرفی کردن برخی از عناصر نهضت حسینی، و اتهام آشوب و اختلافانگیزی به مسلم بن عقیل از سوی ابن زیاد. شگفت اینکه تلاش دشمنان در تحریف واقعه عاشورا ره به جایی نبرد و با کمال تأسف در حادثه کربلا بیشتر تحریفات از ناحیه دوستان است.
2ـ تمایل به اسطوره سازی، همان حس قهرمانپرستی بشر، ولی ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانهسازان قرار دهیم.
3ـ کج فهمی از قیام حسینی. برخی میگویند صرفا گریه بر امام، کفاره گناهان است و ثمر دیگری بر آن مترتب نیست(10):
(11)
حسین فریاد کشیده که علل و انگیزه قیام مسائلی است که منطبق بر اصول کلی اسلام است(12)»؛ مثل اصلاح امور اجتماعی امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر. نیازی نیست که از خودمان برای آن دلیل ذکر کنیم. و درست به خاطر همین اهداف مقدس بوده است که ائمه اطهار علیهمالسلام اصرار داشتند که عزای امام حسین علیهالسلام زنده بماند؛ یعنی خواستند این اهداف و شعارها زنده بماند:
«حسین بن علی علیهماالسلام مکتب عملی اسلام را تأسیس کرد. او نمونه عملی قیامهای اسلامی است. خواستند مکتب حسین زنده بماند و سالی یک بار حسین با آن نداهای شیرین و عالی و حماسهانگیزش ظهور کند و فریاد کند: «اَلا ترونَ اَنَّ الحق لا یُعمل به و اَنّ الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء اللّه محقّا.»(13) خواستند «الموت اولی من رکوب العارِ»(14)، مرگ از زندگی ننگین بهتر است برای همیشه زنده بماند. خواستند «لا اَری الموت إلاّ سعادة و الحیاة مَعَ الظالمین الاّ بَرَما»(15)، برای همیشه زنده بماند... نگذارید حادثه عاشورا فراموش شود. حیات شما، زندگی و انسانیّت و شرف شما به این حادثه بستگی دارد. به این وسیله میتوانید اسلام را زنده نگه دارید. پس ترغیب کردند که مجلس عزای حسینی را زنده نگه دارید. و درست است. عزاداری حسین بن علی واقعا فلسفه صحیح و بسیار عالی دارد. اما متأسفانه عدهای این را نشناختند»(16).
وظیفه ما در برابر تحریفها
عوام در حادثه عاشورا دو نقطه ضعف دارند: «شلوغی مجلس» و «شور و وایلا به پا شدن». بزرگترین وظیفه علما مبارزه با این نقاط ضعف اجتماع است، چنان که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«اذا ظهرت البِدَعُ فی اُمّتی فلیظهر العالم علمه و الاّ فعلیه لعنة اللّه»(17).
«اِنّ الذین یکتمونَ ما انزلنا من البیّنات و الهُدی مِن بَعدِ ما بینّاه للناس فی الکتاب اولئک یَلعَنهم اللّه و یَلعَنهم اللاعنون»(18)
(19)
نهضت حسینی، عامل شخصیت یافتن جامعه اسلامی
«چون نهضت او یک حماسه بزرگ الهی و اسلامی بود، حیات تازهای در عالم اسلام دمید. پس از شهادت ایشان رونقی در اسلام پیدا شد. امام حسین با حرکت بزرگ خود، روح مسلمانان را زنده کرد. ترس را ریخت و احساس بردگی و اسارتی را که اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه حکمفرما بود، تضعیف کرد. به عبارت دیگر به جامعه اسلامی شخصیت داد. احساس شخصیت مسئله بسیار مهمی است که سرمایهای بالاتر از آن برای اجتماع وجود ندارد. آنچه پیغمبر اسلام به مردم عرب داد و آنان را از حضیض پستی به اوج عزت رساند، ایمانی بود که به آن مردم شخصیت داد. امویین کاری کردند که شخصیت اسلامی را از میان مسلمین میراندند و امام حسین علیهالسلام آن شخصیت را احیا کرد.
شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آنها عشق و ایده آل داده شود، یا گرد و غبار از روی آن عشقها پاک کند. بعد از بیست، سی سال که تعالیم اسلام فراموش شده بود، امام حسین علیهالسلام فرمود: «و علی الاسلام السَّلام اِذْ قد بُلیت الأمّة براعِ مثل یزید»(21). «انّی لم اخرج اَشِرا و لا بَطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدی»(22).
(23)
نهضت حسینی، تجسم عملی اسلام
اوج این تجلی پس از دوره کوتاه صدر اسلام در حادثه کربلا وجود دارد. از این رو برداشتهای ما از این حادثه باید متناسب با جامعیت و فراگیری آن باشد. به گفته استاد مطهری: «حادثه کربلا تجسّم فکر و ایده چند جانبه و چند بعدی اسلامی است. آنچه در جریان و عمل این حادثه تحقق پیدا کرده، اسلام است و همه برداشتهای صحیح از حادثه عاشورا به بخشی از آن اشاره کردهاند. صحیح اند ولی ناقص، کامل نیست؛ مثل برداشت دعبل خزاعی، کمیت اسدی، محتشم کاشانی، عمان سامانی و اقبال لاهوری. برداشت دعبل خزاعی از نهضت ابا عبداللّه، به تناسب زمان فقط جنبههای پرخاشگری آن است. برداشت محتشم کاشانی، جنبههای تأثرآمیز و رقتآور، برداشت عمان سامانی یا صفی علیشاه عرفانی، عشق الهی و پاکبازی در راه حق. و دیگری از جنبه حماسی، اخلاقی، پند و اندرز و... و همه درست گفتهاند، ولی برداشت هر یک از یک جنبه این نهضت است نه تمام آن.
اگر بخواهیم به جامعیت اسلام نگاه کنیم باید به نهضت حسینی نگاه کنیم. میبینیم امام حسین کلیات اسلام را عملاً در کربلا به مرحله عمل آورده و مجسم کرده است، ولی تجسّم زنده، حقیقی و واقعی، نه تجسم بیروح؛ چون اسلام مجسّم است. ائمه اطهار این همه به زنده نگهداشتن و احیای این حادثه توصیه کردهاند. در این حادثه مرد، زن، پیر و جوان، کودک، سیاه و سفید، عرب و عجم نقش دارند. و دارای جنبههای عرفانی و توحیدی، پاکباختگی در راه خداست. از یک سو امام علیهالسلام مرد پرخاشگری است که در مقابل دستگاه جبار قیام کرده و میفرماید: «واللّه لا اُعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرُّ فرار العبید»(24). «هیهات منّا الذلّة»... از سوی دیگر امام را در کرسی یک خیرخواه، واعظ و اندرزگو میبینیم که حتی از سرنوشت شوم دشمنان خودش ناراحت است که اینها چرا باید به جهنم بروند. او نمونه جدش بود که: «لَقَدْ جائکم رسولٌ مِنْ انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیمٌ»(25). در این مقام، امام حسین علیهالسلام یکپارچه محبت و دوستی است که حتی دشمن خود را هم واقعا دوست دارد که نجات پیدا کند. از جنبه اخلاقی نیز حادثه عاشورا سرآمد است. ارزشهای اخلاقی مانند ایثار، وفا و مروت، مساوات اسلامی، برابری و برادری در آن موج میزند»(26).
عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی
عوامل مؤثر در نهضت حسینی
الف ـ بیعت خواستن یزید از امام حسین علیهالسلام و امتناع ایشان از بیعت.
بیعت با یزید ـ که مظهر هر فسادی بود ـ دو مفسده داشت:
1ـ تثبیت خلافت موروثی در خاندان اموی؛ یعنی خلافت فرد مطرح نبود، بلکه خلافت موروثی مطرح بود؛ زیرا معاویه بر این بود که یزید خلیفه شود.
2ـ شخصیت خاص یزید که آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز میکرد. و آن اینکه او نه تنها فاجر و فاسق بود، بلکه برخلاف خلفای اموی شئون و مصالح اسلامی را در ظاهر هم رعایت نمیکرد؛ مثلاً علنا شراب میخورد و... که امام حسین علیهالسلام میفرماید در صورت بیعت: «و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامة براعٍ مثل یزید»(27). بیعت نکردن یعنی در مقابل این حکومت تعهدی ندارم و بیعت نکردن امام خطری برای حکومت بود. وظیفه امام در اینجا بیعت نکردن است و تسلیم تهدید نشدن، و لو کشته شود، ولی نه بگوید. یزید در نامه خصوصی مینویسد: «خذا الحسین بالبیعة اَخْذا شدیدا»(28)، ولی امام حسین علیهالسلام میفرماید: «لا واللّه لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید»(29).
ب ـ دعوت مردم کوفه
این، عامل اصلی نبوده و حداکثر تأثیر آن این بوده که امام را از مکه بیرون بکشاند و ایشان به طرف کوفه بیایند؛ زیرا نامههای مردم کوفه به مدینه نیامد، بلکه در مکه به دست حضرت رسید و امام نهضتش را از مدینه شروع کرده بود؛ یعنی وقتی نامهها به ایشان رسید که امام تصمیم خود را بر امتناع از بیعت گرفته بود و همین تصمیم، خطری بزرگ برای او بهوجود آورده بود. بنابراین دعوت مردم کوفه عامل اصلی در این نهضت نبود، بلکه عامل فرعی بود.
ج ـ امر به معروف و نهی از منکر
این نَصّ فرمایش خود امام علیهالسلام است که هنگام خروج از مدینه به محمد بن حنفیه این وصیتنامه را نوشتند:
«هذا ما اوصی به الحسین بن علی اخاه محمدا المعروف بابن الحنفیة،.. انّی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انّما خرجت لطلب الاصلاح فی اُمّة جدی، ارید ان آمُرَ بالمعروف و اَنهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدّی و ابی علیّ بن ابی طالب علیهالسلام »(30).
ارزیابی عوامل یاد شده
و اما بیعت، ارزش آن نسبت به دعوت بیشتر است، چون نصرت و یاری مردم در کار نبود و ایشان از پذیرش بیعت امتناع فرمود. از این نظر که امام در چنین حالتی به تنهایی و بشخصه در مقابل تقاضای نامشروع یک قدرت بسیار جبار ایستاده است، بدون انصار و اعوان، و مقاومت هم صددرصد خطرناک است، دارای ارزش است.
اما امر به معروف و نهی از منکر، ارزش بسیار بالایی دارد؛ زیرا نه متکی به دعوت است و نه تقاضای بیعت.
اگر فقط عامل اول مؤثر بود، چنانچه امام را دعوت نمیکردند امام قیام نمیکرد. اگر عامل دوم فقط مؤثر بود، چنانچه حکومت بیعت نمیخواست، امام قیام نمیکرد، اما به موجب عامل سوم، امام حسین علیهالسلام یک فرد معترض، منتقد، مثبت، انقلابی و قیامکننده است.
شرایط امر به معروف و نهی از منکر
یکی این است که آمر به معروف و ناهی از منکر (یعنی مصلح جامعه بشری) اول باید خود صالح باشد تا بتواند اصلاح کند: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعونَ الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهونَ عن المنکر» (توبه / 112).
آمر به معروف و ناهی از منکر یعنی مصلح. مگر ناصالح میتواند مصلح باشد؟ آنان که اول خود را اصلاح کرده و تربیت و تأدیب نمودهاند میتوانند مصلح باشند. علی علیهالسلام میفرمایند:
«مَنْ نصب نفسه للنّاس اِماما فَعَلیه اَنْ یَبْدأَ بتعلیم نَفْسِه قَبْلَ تعلیم غیره وَ مُعَلِّم نَفْسِهِ و مؤدّبها اَحقُّ بالاجلال مِنْ مُعَلّم الناسِ و مؤدّبهم»(31).
علی علیهالسلام میفرماید:
«لَعَن اللّهُ الآمرین بالمعروف التارکین له و الناهین عن المنکر العاملین به»(32).
(33)
مراتب و مراحل امر به معروف و نهی از منکر
ب ـ زبانی. پند، نصیحت و ارشاد، چون گاه به خاطر جهل و نادانی و تبلیغات نادرست مرتکب منکری میشود و نیاز به راهنما و مربی برای آگاه سازی دارد.
ج ـ مرحله عمل. البته عملها هم مختلف است. علی علیهالسلام در مورد پیامبر میفرمایند: «طبیبٌ دَوّارٌ بطبّه قد احکم مراهمه و احمی مواسمه»(34).
(35)
«ایّها الناس من رأی سلطانا جائرا مستحلاً لحرام اللّه ناکثا لعهد اللّه مستأثرا لفیء اللّه، متعدّیا لحدود اللّه فلم یُغیّر علیه بقولٍ و لا فعلٍ، کان حقّا علی اللّه ان یدخله مدخله. الا و اِنّ هولاء القوم قد احلّوا حرام اللّه و حرّموا حلاله و استأثروا فیءاللّه».
بنابراین هر کس در این شرایط ساکت بماند مانند آنهاست، آن گاه ایشان فرمان الهی را بر خود تطبیق داده و میفرماید: «و انا احقّ من غیره»(36).
(37)
ماهیت قیام حسینی
امام حسین علیهالسلام در پی زنده کردن روش رسول اللّه در شیوه رهبری است؛ یعنی در حادثه عاشورا علاوه بر امر به معروف و نهی از منکر، زنده کردن سیره رسول اللّه را هم میبینیم و آن رهبری جامعه و تعیین رهبری جامعه است. از این رو به هنگام بررسی و تحلیل ماهیت قیام حسینی علیهالسلام باید به میزان تأثیر عوامل دخیل در آن توجه کرد. مهمترین عامل، امر به معروف و نهی از منکر و احیای سیره پیامبر است. عوامل دیگر هر چند دخیل بودهاند، ولی این اندازه اهمیت نداشتهاند؛ مانند دعوت مردم کوفه. وظیفه امام در مقابل بیعت، سر باز زدن است، در مقابل دعوت، رفتن است و در مقابل امر به معروف و نهی از منکر، یک مهاجم است.
موضوعات دیگر
در جلد دوم کتاب نیز استاد مسئله امر به معروف و نهی از منکر را در نهضت حسینی مورد بررسی قرار داده، در همین ارتباط چندین مسئله را به بحث گذاشتهاند؛ از جمله: ارزش امر به معروف و نهی از منکر از نظر علمای اسلام(40)، کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر و گلایه از اینکه کار درخشانی در باره این وظیفه مهم انجام ندادهایم(41). و مبحث شعارهای عاشورا(42)، که در این بحث به دو موضوع پرداخته شده: یکی شعارهایی که امام حسین علیهالسلام و اهل بیت و اصحاب ایشان در روز عاشورا ابراز کردند و دیگر شعار بودن عاشورا برای مردم شیعه. در ضمن این بحث از شعارهایی که برخی ابراز کرده و در واقع با روح حماسه حسینی ارتباطی ندارد، انتقاد نموده و گفتهاند شعارهای ما در مجالس، در تکیهها و در دستهها باید مُحیی باشد نه مخدّر، باید زندهکننده باشد نه بیحسکننده. اگر بیحسکننده باشد نه تنها اجر و پاداشی نخواهیم داشت، بلکه ما را از حسین علیهالسلام دور میکند.
جلد سوم حماسه حسینی حاوی مطالبی است که استاد شهید به مرور ایام نگاشتهاند و هدف از این نگارش یادداشت مطالب مهم جهت مراجعه بعدی یا آمادگی برای سخنرانی بوده است. از این رو کتاب به ده بخش تقسیم شده است:
بخش اول: ریشههای تاریخی حادثه کربلا. نوشتههای استاد در این بخش متفاوت میباشد، بعضی کوتاه و در چند سطر و بخشی دیگر طولانی در حد یک مقاله است. بخش دوم یادداشتهایی است در باره ماهیت قیام حسینی و عوامل مؤثر در آن، مانند بیعت، دعوت مردم کوفه و امر به معروف و نهی از منکر. تفصیل این یادداشتها در جلد دوم به صورت سخنرانی آمده است. بخش سوم: امام حسین علیهالسلام و عیسی مسیح علیهالسلام . بخش چهارم یادداشتهایی در باره عنصر امر به معروف و نهی از منکر که در جلد دوم به تفصیل در باره آن بحث شده است. بخش پنجم یادداشتهایی در باره تحریفات در واقعه تاریخی عاشورا (مانند تحریف لفظی، معنوی، عوامل تحریف، تقصیر عوام و وظیفه آنها و وظیفه علما). بخش ششم نقد استاد بر کتاب «حسین وارث آدم» نوشته دکتر علی شریعتی است. استاد نوشتهاند: آنچه در این جزوه (حسین وارث آدم) به چشم نمیخورد شخصیت امام حسین علیهالسلام و آثار نهضت اوست. مبنای جزوه بر این است که در جامعه طبقاتی همه تلاشها بیحاصل است. انقلابیون تاریخ، وارث آدم یعنی انسان اشتراکی میباشند و قیامشان برای حق بوده و حق یعنی عدالت، برابری و اشتراکیت. امام حسینِ این جزوه همان امام حسینِ مظلوم و محکوم روضهخوانهاست که هیچ نقشی در تاریخ ندارد. بخش هفتم یادداشت حماسه حسینی، بیان مفهوم حماسه و این است که بهترین تعبیر برای قیام عاشورا لفظ حماسه است. بخش هشتم یادداشت عنصر تبلیغ در نهضت حسینی. بخش نهم یادداشتهای پراکنده. بخش دهم حواشی مختصر استاد بر کتاب شهید جاوید. استاد نقدی مستقل بر این کتاب ندارند، بلکه بر چاپ نخست آن حواشی کوتاهی نگاشتهاند. گویا استاد تنها تا صفحه 215 آن کتاب را نقد نمودهاند؛ اما لابهلای جلد دوم و سوم، با اشاره یا با تصریح به نقد محتوای کتاب شهید جاوید پرداختهاند.
پی نوشت ها:
1- چاپ سوم، قم، المراکز العالمی للدراسات الاسلامیة، 1413 ق.
2- نعمت اللّه صالحی نجف آبادی، نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، تهران، 1379.
3- بنگرید به: محمّد اسفندیاری، کتابشناسی تاریخی امام حسین(ع)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، ص 204.
4- حماسه حسینی، ج 1، ص 130-121.
5- مانند خطبه 51 نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام.
6- حماسه حسینی، ج 1، ص 121-113.
7- همان، ص 149-148.
8- همان، ج 3، ص 252-251 و ج 1، ص 13.
9- همان، ج 1، ص 67.
10- همان، ص 57-40.
11- همان، ص 77.
12- همان، ص 78-77.
13- تحف العقول ص، 176؛ اللهوف، ص 33؛ بحارالانوار، ج 44، ص 381.
14- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 110؛ اللهوف، ص 50؛ بحارالانوار، ج 45، ص 50.
15- تحف العقول، ص 176؛ اللهوف، ص 33؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 381.
16- حماسه حسینی، ج 1، ص 48-46 و 80.
17- اصول کافی، ج 1، ص 54؛ سفینة البحار، ج 1، ص 63.
18- بقره / 159.
19- حماسه حسینی، ج 1، ص 104-91.
20- مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیهالسلام در عید فطر و قربان: «اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر...».
21- اللهوف، ص 11؛ فی رحاب ائمة اهل البیت، ج 3، ص 74.
22- مقرّم، مقتل الحسین، ص 156؛ مناقب ابن شهر آشوب، ص 89.
23- حماسه حسینی، ج 1، ص 174-161.
24- شیخ مفید، الارشاد، ص 235؛ مقرّم، مقتل الحسین، ص 280.
25- توبه / 128.
26- حماسه حسینی، ج 1، ص 312-289.
27- مقرّم، مقتل الحسین، ص 146.
28- همان، ص 140.
29- الارشاد، ص 235.
30- خوارزمی، المقتل، ج 1، ص 188.
31- نهج البلاغه، حکمت 70.
32- همان، خطبه 129.
33- اصول کافی، ج 1، ص 46.
34- نهج البلاغه، خطبه 107.
35- مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188؛ تحف العقول، ص 245.
36- تاریخ طبری، ج 4، ص 304.
37- حماسه حسینی، ج 2، ص 149-13.
38- نهج البلاغه، خطبه 147.
39- حماسه حسینی، ج 1، ص 285-185 و 365-341.
40- همان، ج 2، ص 119.
41- همان، ص 153.
42- همان، ص 207.