اسامي مكّه الله
اسامي مكّه الله
اسامي مكّه الله

نويسنده: ايوب صبري پاشا و سيدعلي قاضي عسكر

مقدّمه

مكّه و امّ القري، اوّلين نقطه از كره زمين است كه از درون آب نمايان گرديد و سپس توسعه يافت. كعبه نيز اوّلين خانه اي است كه براي مردم بنا گرديد; «إنَّ أوّلَ بيت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكّةَ مُبارَكاً» 1 و اوّلين آدم در آن جا فرود آمد و با استمداد از حضرت حق، خانه اي براي عبادت ساخت و گرداگرد آن به طواف و عبادت پرداخت.2 قبل از آدم نيز درعرش خداوند مقابل همين نقطه از زمين، فرشتگان برگرد بيت المعمور مي چرخيدند و خدا را عبادت مي كردند و از آن تاريخ تاكنون ، مكّه كانون توجّه دين باوران بوده است.
با آمدن ابراهيم خليل به اين سرزمين ، شهر مكّه و ويژگي هاي اطراف آن و به خصوص پيدايش زمزم موجب شد تا جُرهميان به اين نقطه كوچ كنند و در اطراف زمزم سكونت گزينند. دعاي ابراهيم خليل نيز كه از خداوند خواست تا دل هاي مردمان را به سوي اين خانه متمايل سازد; «فاجعَلْ أفئِدَةَ النّاسِ تَهوي إليهم» به مرحله اجابت رسيد. جاذبه اي معنوي در قلب ها و جان ها پديد آمد و با بانگ رساي «وأذِّن في النّاسِ بالحَجِّ» همه ساله هزاران انسان عاشق و شيداي حق را به آن سمت وسو سوق داد. ظهور و پيدايش اسلام و ولايت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در اين سرزمين و تحوّل قبله از بيت المقدس به سمت كعبه نيز شرافت اين سرزمين را افزون ساخت و هرچه بر عمر بشر گذشته ، اين عشق و شور فزوني يافته است. و اينك نيز همچنان در موسم حج و عمره ميليون ها انسان مسلمان ، از هر قوم و ملّيت از گوشه و كنار جهان به آن ديار آمده ، با خلوص و پاكي خدا را مي خوانند و از ديدگانشان قطرات اشك، مرواريدگونه مي ريزند و از خدا صفا و معنويت و نورانيت و بالاخره بهشت جايزه مي گيرند. اين شهر از چنان اهمّيتي برخوردار است كه در چندين جاي قرآن كريم ، خداوند از آن با نام هاي گوناگون ياد كرده است:
« البلده»3، « البلدالأمين»4، «حرماً آمناً»5، «واد غيرَ ذي زرع» 6، «البيت»7، «امّ القري»8، «البيت الحرام»9، «مسجدالحرام»10، «بيت عتيق»11، «مكّه» 12 و...
در هيچ جاي دنيا در طول تاريخ نمي توان شهري مانند مكه و مدينه را يافت كه تا اين اندازه براي آن نام گذاري كرده باشند. هركدام از اين نام ها نيز داراي معاني ارزشمندي است كه گوشه اي از فضيلت اين شهرها را براي مردم بازگو مي كند.
محدّثان ، مفسّران ،13 و تاريخ نگاران سرزمين وحي ، هر يك به تعدادي از اين نام ها اشاره كرده اند و دليل نامگذاري هريك را برشمرده اند. از آن جمله است: مورّخ ارزشمند تاريخِ حرمين شريفين «ايّوب صبري پاشا» كه از تاريخ نگاران دوره عثماني و ترك زبان است. او در كتاب پرارزش خود «مرآة مكه» بيش از پنجاه نام و لقب براي اين شهر مقدس برشمرده و وجه تسميه آنها را نيز آورده است. در شماره هاي پيشين «ميقات حج»، سلسله مقالاتي از نويسنده و ويژگي هاي كتاب او و ترجمه فارسي مخطوط آن، نكاتي را نگاشته ام كه از تكرار آن خودداري نموده.
شهر مكّه معظمه به دلالت كتب مقدّسه باهره، چهل وپنج «اسامي» جليله [مباركه] از قرار مسطور ذيل دارد:
1- مكّه، 2 ـ بكّه، 3 ـ بلد، 4 ـ قريه، 5 ـ امّ القري، 6 ـ بلده، 7 ـ بلدالامين، 8 ـ صلاح، 9 ـ باسه، 10 ـ بساسه، 11 ـ ناسه، 12 ـ نساسه، 13 ـ حاطمه، 14 ـ رأسي [رأس]، 15 ـ كوثي، 16 ـ عرش، 17 ـ عريش، 18 ـ عُرش، 19 ـ قادس، 20 ـ قادسيّه، 21 ـ سبوحه، 22 ـ حرام، 23 ـ بلدالحرام، 24 ـ مسجدالحرام، 25 ـ معطّشه، 26 ـ بره، 27 ـ رتاج، 28 ـ امّ 29 ـ رحم 30 ـ امّ رحم، 31 ـ امّ الرحمه، 32 ـ امّ كوثي، 33 ـ امينه، 34 ـ امّ الصّفا، 35 ـ مرويه، 36 - امّ المشاعر، 37 ـ متخفه،14 38 ـ بلدة المرزوقة، 39 ـ تهامه، 40 ـ حجاز، 41 ـ طيبه، 42 ـ مدينة الرب، 43 ـ عاقر، 44 ـ فاران.15
و هشت عدد القاب جميله دارد; [مانند: 1 ـ مشرّفه، 2 ـ مكرّمه، 3 ـ مفخمه، 4 ـ مهابه، 5 ـ والده، 6 ـ نادره، 7 ـ جامعه، 8 ـ مباركه] به داخل حدود ميامن محدودي كه در مقاله چهارم نموده شده [است]، مشروع نيست كه بدون احرام داخل شوند.

منظومه16

مقدس كعبه يي قرق بش اسمله ياد ايدر اخيار كوزل حفظ ايليوب تنوير قلب ايچون اوقوهر بار
بلد، مكه، امين، امّ رحم، بكه صلاح، و قريه، باسمه، رأسي، ناسه، بلده ستار ، حجاز، و قادسيه، قادسي، و طيبه، متخفه تهامه، مرويه، ام المشاعر، امّ ديدي احرار
عرش، عرش، و عريش، و حاطمه، امّ الصفا، كوثي رتاج، بساسه، نساسه، سبوحه، بره، (دراي يار)
مقدسه، حرام، و امّ رحمه، بلدالحرام مدينه، امّ كوثي، معطشه، مرزوقه، (الاسرار)
رحم، هم مسجدالحرام، امينه، عاقر، و فاران حساب ايتسه ك تمام قرق بش اولور اي طالب اخبار

وجوه تسميه اسامي كعبة الله

1- مكه:
نظر به تحقيق علماي لغت «مكّه مكرّمه» تنها، اسم شهر مقدس و يا مجموع حرم محترم است، يعني [اسم] اراضي منيفه [مباركه]اي است كه در داخل مواقيت محدوده باشد [و مجموع حرم شريف است]. و سبب [و در جهت] تسميه آن، وجوه عديده دارد. علي قول، مأخوذ از معني نقض است كه جميع آثام [گناهان] را نقض و فاني مي سازد.
و علي رأي [به معناي آن است كه ] اهل ظلم وجور را [كه به آن جا دخالت نمايد ] هلاك مي كند. و ديگر براي اينكه آن ارض مقدّس قليل الماء است، اهالي آن جا، آب را [از زمين آن ] مكيده و بيرون مي آورند.
و يا اين كه از معناي مكيدن مأخوذ بوده، [كه] هر سال مردم را مكيده، و به طرف خود جذب مي كند.
و يا آن كه17 عصيان عصات را حك و دفع [رفع] مي نمايد و يا آن كه از لفظ «مكاكه»، كه [به معناي مخ] و در وسط عظم18 واقع بوده و لب و مخ گفته مي شود، مأخوذ [بوده] است. به مناسبت اين كه مكة الله وسط و خلاصه دنياست.
و علي قول، ارض مباركه بيت الله مانند اين كه انسان مغز را از استخوان مكيده و بيرون مي آورد ذنوب واوزار عصات را محو [و زايل نموده] و اخراج [مي]كند. آن قطعه مقدسه قبل از ظهور اسلام نيز ، با قُدسيّت مشهور بوده ، در زمان شوكت رومانيان قديم به نام «مقربه» معروف و مذكور بود.
خاك عنبرناك [عطرناك] بيت الله [عزّت]، قبل از خلقت زمين خلق شده و روي زمين از ذيل بقعه مفخمه كعبه معظمه بسط و خلق شده است.
نظم:
چون گهر بحر يقين سفته اند
در صفت كعبه چنين گفته اند
پيشتر از خلق جهان چون حباب
بود اساسش متمكن به آب
سال چو بگذشت هزاران بر اين
منبسط از مايه او شد زمين
بنيه نخستين كه بنا كرده شد
كعبه بود كز پي او كرده شد
گرد وي از هر طرف اللّهيان
طوف كنان بر صفت ماهيان
مكه بر آن سطح زمين خلق گشت
بود دگر جمله عدم كوه و دشت
داشت همين مكّه تمكّن در آب
هيچ اثرنه زجهان خراب
آن كه زمين يافت از او انبساط
منزل عشرت شده بزم نشاط
فرش زمين چون كه شد انداخته كار فلك گشت از آن ساخته19
نظر (بنا) به روايت ابن عباس، عرش برين قبل از خلقت آسمان و زمين در روي درياي بزرگي قرار گرفته و به اسم «صاد» مسمّي بود، هنگامي كه به [عالم] بالا مرتفع گرديد، آن درياي اعظم تموّج نموده، و از كفي كه از آن تموّج حاصل شد خاك تابناك كعبه و از بخار آن آسمان خلق شد.دو سال بعد از آن هم روي زمين از زير خاك عطرناك كعبه كشيده شده ، وقدري كه مأمور بود وسعت پيدا كرد. آن وقت محلّ [لطيف] بيت أعظم تپّه بلندي از خاك قرمز بوده ، و ملائكه كرام آن جا را زيارت مي كردند.
توبه حضرت آدم بعد از زيارت آن خاك تابناك مقبول آمد و براي دفع خوف و خشيت جدايي او ، در بالاي آن محلّ مرتفع بيت معمور موضوع شد.
2- بكه
در اين اسم اختلاف هست، بعضي گفته اند «مكّه» و «بكّه» دو اسم اند براي مسمّاي واحد. چون حرف «باء» با «حرف ميم» از حيث [جهت] مخرج دو حرف متقارب هستند، علي الاكثر [گاهي] به مقام يكديگر قائم مي شوند. و گفته اند كه مكه و بكه دو اسم هستند منسوب به شهر شهير مكه مي باشند و حال آن كه در نزد بعضي «بكه» تنها اسم بقعه جليله كعبة الله، و به يك قول ديگر اسم شهر مقدس مكّه است.
بنا به قول صحيح، مواقع مسعوده اي كه در داخل حدود حرم الله و خارج مسجدالحرام هستند مكه [بوده] و اسم بقعه بيت الله و حرم مسجدالحرام، بكّه است.
بنا به قول ابن عبّاس چون مكّه معظّمه جبابره ملاعيني را كه بر ضدّ خود او هستند، تبك20 و اذلال مي كند، لهذا مقتضي و شايسته اسم بكّه شده است.
3- بلد
اگر چه لغويّون گفته اند كه [لفظ] بلد به معني «صدرالبلاد» است ولي نظر به اشاره اي كه در قول جليل (لا اُقسم بهذا البلد)21 شده است، چون كافه بلاد و ممالك از خاك كعبه معظمه خلق شده است، لهذا لفظ بلد مطلقا اسم سامي مكة الله است.22
4- قريه
وجه نامگذاري اش به قريه، به مناسبت اجتماع جماعت كثيره است.
5- امّ القري
وجه تسميه اش به مناسبت اين است كه عرصه شهر [معظم] كعبة الله اقدم نقاط روي زمين است [به حكم اين بيت:]
گشت مكان حرم كبريا كرد خدايش لقب امّ القري
اَقْدَمُ الارض بودن عرصه مباركه شهر مذكور محقّق است ، اگر چه شبهه اي نيست كه اين دليل به تصديق وجه تسميه امّ القري، دليل كافي است [بر اقدم ارض بودن كعبه معظمه] وليكن بادي اطلاق[اش] آن است كه كعبه معظمه قبله جميع امم و بر حسب مزيّت أعظم و أفخم بلاد روي زمين بوده [به جهت آن كه حاوي] بقعه مباركه كعبة الله [است] و روي زمين از خاك مبارك كعبة الله مخلوق شده [است].
نظر به اين تعريف، لازم مي آيد كه ام القري، اسم اراضي مقدسه باشد كه در داخل مواقيت [محترمه] است.
اعلم ناس23 جناب عبدالله بن عباس گفته است كه [وجه] تسميه [مكه] به امّ القري، براي آن است كه شأناً أعظم و اكرم بلاد بوده و زمين از تحت آن منبسط شده است. ابن عادل در تفسير خود گفته است كه قبل از آن كه حضرت متعال [ايزد پاك] زمين و آسمان را خلقت كند، موقع كعبه معظمه غثاء24 بود چون شروع به آفرينش مكوّنات كرد، زمين را قبل از آسمان از زير كعبه خلق و بسط فرمود. جهت تسميه كعبه به امّ القري اين است، زيرا كه اصل است. مشارٌ اليه [جناب عبدالله به اين قول] وجه تسميه را تا يك درجه [قدري ]توضيح نموده است.
6 و7- بلد، بلدالامين
از اسامي شريفه كعبة الله مركوز [و مسطوره] در قرآن كريم بوده، چون سبب تسميه آن ها، منوط به علم الهي است لهذا عندالعلما [نزد علما] مجهول است.
8 و 9 ـ رحم، امّ الرحم [از اسامي مترادفه بوده]
بنا به قول امام مجاهد، «امّ» به معني اصل و «رحم» [به معني] رحمت است. وجه تسميه مكه مشرّفه به اين اسم، آن است كه آن جا «اصل الرحمه» بوده، و كافه موحدين آن جا را محبت داشته و دوستي خودشان از آن بقعه مسعوده دريغ ندارند.
10و 11 ـ باسه، بساسه
وجه تسميه اش آن است كه گناهان را [از هم ديگر] پاره پاره كرده و هبا مي نمايد. بساسه نيز گفته مي شود.
12 ـ صلاح
وجه اطلاقش آن است كه محلّ صلاح و فلاح است.
13و 14 ـ ناسه، نساسه
وجه تسميه اش آن است كه چون در وقت جاهليّت آن قدر [خشك و] قليل الماء بود كه مي توان گفت به هيچ وجه رطوبت نداشت و [چون] ملاحده را كه در داخل حدود آن مرتكب بغي و شقاء مي شدند به خارج حدود خود طرد و نفي مي نمود نساسه نيز گفته مي شود.
15- حاطمه
وجه تسميه اش آن است كه ذنوب و اوزار حاجيان و يا ملحدين [دين مبين] را حطم و كسر مي نمايد.
16ـ رأسي
چون من جهة الشّرف شبيه سر انسان است و عَلي زعم العلما در وسط دنيا واقع و يا آن كه خلقت اوست قبل از بلاد سائره به آسمان، [و نسبت به آسمان از بلاد سائره پيشتر خلق شده است] واقعاً سر انسان از جميع اعضا او اشرف و اين عضو عجيب الخلقه، كه سرگفته مي شود از هر جاي [از هرگونه عضو] وجود انساني افضل است. همچنين مكّه معظّم اشرف بقاء روي زمين بوده، در وسط دنيا خلق شده است وبه اين جهت سر آدم را مشابهت دارد.
17- كوثي25
در شهر مكّه معظّمه در ايام جاهليت26 اسم محلّه بني عبدالدار [كوثي] بوده، و وجه تسميه اش اين است كه بني عبدالدّار مدّت متمادي حجابت بيت اعظم را توارث مي كرده است.
18و 19 و 20 ـ عرش، عريش، عُرُش
عرش از اسماء مترادفه است و باعث اطلاق اين ها، اين است كه در اوايل، برخي از بيوت مكه مكرمه ازشاخه هاي درخت و ني، [و ني ها]مانند چهار طاق ساخته مي شد. [يعني مسكونه هايي بود كه عبارت از بعض كلبه ها و چارطاق ها بود].
عرش مطلقاً به سايبان (گفته مي شود) و عريش كلبه اي را گويند كه به طرز [هيئت] سايبان ساخته شود. [و] عُرُش نيز جمع عريش است عندالبعض [در نزد بعضي]. عَرْش [اسم] محلاّتي است كه در جوانب منتهاي مكه معظمه است و عريش بيوت قديمه شهر و عُرش نيز اسم هر بيت عتيق [خانه كهنه] است.
21و 22 ـ قادس، قادسيّه
وجه تسميه اش بودن اوست در ارض مقدّس.
23ـ سبوحه
اسم دره اي است در قرب جبل الرحمه كه كوه عرفات است. وجه تسميه اش آن است كه وقفه عرفات از اعاظم نُسُك حج است.
24و 25 و 26 ـ حرام، بلدالحرام و مسجدالحرام
از اسامي سرزمين كعبة الله مسطور در قرآن كريم بوده، [وجه اطلاقش] براي اين است كه اراضي مقدسه كعبة الله، حرام كرده شده است.
27 ـ معطشه
بادي اطلاق و تسميه او آن است كه كعبة الله در موقع قليل الماء [قليل المائي واقع شده است] اتفاق افتاده است.
28 ـ بره
باعث تسميه اش بلدالأبرار بودن او است.
29 ـ رتاج
به معني باب عظيم بوده، وجه اطلاقش آن است كه باب معلاّ القاب كعبة الله، مدخل بيت اكرم است.
30 ـ ام
به معني اصل است وجه اطلاقش [آن است كه] چون كعبه معظمه از حيث قدر و شأن و شرف، اعظم بلاد و قراء سائره است و يا آن كه قبله گاه مقاصد جميع امم است و يا براي اين است كه [علي مازعموا ] موقع انور بيت عزّت، در وسط كره ارض واقع شده است.
31ـ امينه
سبب اطلاقش آن است كه مطلع وجود سعادت نمود حضرت نبيّ امين (عليه وآله صلواة الله الملك المعين) است.
32ـ امّ الصفا
وجه تسميه اش27 براي آن است كساني كه به صدق نيت و خلوص طويت [و قدرت و مزيت او خلفاً عن سلف روايت شده است] ايفاي فرايض حج مي كنند، گشايش خاطر و صفاي بال براي آن ها حاصل مي گردد.
واقعاً حضرت اقدس پاك در قرآن مبين خود قدر جليل كعبة الله را حكايت فرمودند و كافه انبياي عظام و رسل كرام ايفاي حج شريف نموده، بيت عزّت را به ثناي جميل توصيف و تعريف نموده اند.
33ـ متخفه28
باعث اطلاقش آن است كه جيران بيت الله من قِبَل الحقّ، به اتحاف برّ و احسان تلطيف و سرافراز مي شوند.
34- امّ المشاعر
چون اصل مشاعر حج و مركز مواضع مسعوده اي است كه در آن امكنه اداي نُسُك حج مي شود.
35ـ بلدة المرزوقه
سبب اطلاقش آن است كه حضرت ابراهيم (علي نبيّنا و عليه التعظيم) اهل مكه مكرمة را به دعاي «و ارزق اهله من الثمرات» دعا كرده است.

روايت

چنان كه نقل وحكايت مي شود در زماني كه حضرت ابراهيم به وجه مذكور دعا فرمودند حضرت ايزد پاك به جبرئيل امين وحي و امر نمود كه قريه اي را از ارض فلسطين كه محصول دار باشد [اثمار او بسيار باشد]برداشته و به جوار كعبة الله نقل و وضع نمايد.
جبرئيل امين از ارض مزبور قريه پر فاكهه اي را قلع نموده پس از آن هفت دفعه بيت عزّت را طواف داد در سه منزلي مكه در محلي زمين گذاشت ، قريه منقوله ، قريه پر لطايف طايف بوده ، و چون به واسطه جبرئيل بيت اعظم را طواف كرده است به اسم طايف مسمّي شد. انتهي.
اينك از زماني كه اين روايت معيّن نموده است، فواكه و اثمار اراضي مقدسه كعبة الله تزايد نموده است. معهذا ميوه مكه مكرمه فقط به طايف منحصر نبوده، از اثر دعاي حضرت خليل(عليه صلوات الله الجليل) از اقطار شرق و غرب عالم ، انواع ميوه و فواكه به آن نقطه مسعوده توارد نموده و ضميمه بركة الله مي شود.
شهر مكه معظمه به درجه اي كثيرالميوه است كه كافه فواكهي [ميوه هايي] كه مخصوص فصول اربعه است در يك موسم حاصل [ديده] مي شود.

حكمت

شخص در هر ساعت شب به مكه داخل شود اشيائي را كه بايد روز بدست آورد [در شب بدون تعب] پيدا مي كند. احدي نيست كه در مكه مكرمه گرسنه بيتوته نمايد.

حكايت عبرت آميز

بطور موثق نقل و حكايت كنند كه يكي [شخصي] از اهالي شام براي ايفاي حج به مكه مكرمه [آمده از كثرت فواكه و اثمار متعجب شده] مي رود و مي بيند كه در آن بلده مقدسه فواكه و اثمار زياد بوده، تا هنگام غروب قطارهاي شتر با بارهاي ميوه علي الاتصال آمد و رفت مي كنند.
مرد شامي از اين رو متعجب شده، و تفكر مي نمايد و چون نمي تواند اين حال را در محكمه وجدان خود محاكمه كند [در كمال تعجب و استغراب] در گوشه اي خزيده [نشسته] و خود به خود مي گويد كه، البته اين امر جهتي دارد [در حالتي كه] در اطراف سواد أعظم شام [آن همه] باغچه ها و بوستان هاي بي حدّ و حصر هست و اين قدرها محصول ممكن نمي شود، بلكه بعد از وقت ضُحي در كوچه هاي شام حيواني ديده نمي شود كه بار ميوه [داشته باشد] حمل نمايد [از قراري كه معلوم است] باغچه ها و بوستان هاي اين شهر از باغ ها و بوستان هاي شهر ما به درجات زيادتر رسيده است.
حاجي شامي پس از آن كه مدّت زيادي در اين باب فكر مي كند براي اين كه خلاصه خيالات خود را تجربه و امتحان و بساتين بلدة الله را سير و معاينه كند به خارج شهر در مي آيد. [كه بساتين آن شهر معظم را كه در خيال خانه او مرتسم شده است سير و تماشا نمايد ]چون در اطراف بيوت شهر جز كوه هاي خشك و برهنه چيزي نمي بيند تعجبش متزايد شده، غرق درياي [تفكر] حيرت مي شود و به يك حيرت فوق العاده از كوهي به كوهي سياحت كرده، چون غروب مي شود در محلي كه بوده است نشسته به خواب مي رود. وقتي كه بيدار مي شود مي بيند كه فجر طالع شده و [در اطراف او] بعض شتر بانان حمل احجار مي نمايند. مرد شامي از اين حركت شتر بانان كه در تاريكي صبح به كوه آمده و حمل احجار مي كردند، وحشت فوق العاده را دچار آمده و پس از مدّت كمي به عقب شترباناني كه رجعت مي كردند افتاده [و روان شد ]مي آيد. شتر بانان [به مرور] قبل از طلوع آفتاب به شهر شهير مكة الله واصل شده و بارهاي خود را [فرود آوردند و متاع هاي ] بارهاي خود را به صاحبان دكاكين شهر قسمت [توزيع] كرده و قيمت آن ها را مي گيرند.همانا احجاري كه به شتران حمل كرده شده بود هر يك،يك نوع ميوه خوشگواري بوده است. مرد شامي چون ديد احجاري [كلّيه بارهايي] كه شتر بانان از كوه گرفتند همه آنها فواكهي شده اند كه به واسطه نفاستشان انسان را متحيّر مي سازد.آيات جليله [يجبي اليه ثمرات كل شيء رزقاً من لدنا]. [اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف] را در خاطر آورده [معتقد گرديد]و يقين نمود كه سكنه مكه معظمه من عندالله مرزوق مي باشند.29
36ـ تهامه
علاقه شدت حرارت وجه تسميه است.
37ـ حجاز
وجه تسميه اش آن است كه كعبه معظمه در داخل قطعه مقدسه [در ميان نواحي]مكه و مدينه و طايف و نواحي آن واقع [گرديده] است.30
38ـ بلده طيبه
سبب تسميه اش آن است كه [در حق] مسلمين را طيب و با بركت است.
39ـ مدينة الرّب
از اسامي مسطوره در انجيل و به معني «بيت الحرام» است.
40ـ عاقر
در مفاد «مسجدالحرام» بوده و در كتاب شعيا(عليه السلام) مسطور است.
41ـ فاران
از اسماء محرّره در تورات است، اگر چه اين كلمه به معني مسجدالحرام است ولي اسم يكي از كوه هاي مكه هم هست. لازم [مي آيد] كه اين كوه يكي از كوه هايي باشد كه جبال بني هاشم گفته مي شود كه حضرت فخر كائنات [رسول صلواة الله عليه] در ذروه [بالاي] اين كوه عبادت مي كردند. حضرت جبرئيل نخستين ملاقات خود را با حضرت رسول در اين كوه كرده و از طرف خداي [رب العزة] وحي آورد. اين كوه ها [عبارت از ]سه پارچه [كوه] و هر سه از جبال معروفه بوده، به يكي از اين ها «جبل ابوقبيس» و ديگري را «جبل قعيقعان» و سيّمي را «جبل فاران» مي نامند.
موقعي را كه به طرف شرقي جبل ابي قبيس و [طرف] مقابل [كوه] قعيقعان واقع است، شعب بني هاشم مي گويند و يك روايت هست [قولي هم هست] كه حضرت فخر رسل31 در آنجا مَهد آراي عالم شهود شده اند.
زماني كه در ميان أحبار اختيار شده بود32 اين عبارت مسطور بود «تجلّي الله من سينا و أشرق من ساعير و استعلن من فاران» مقصود از [كلمات] تجلّي، اشراق، ساعير و استعلا، معاني ظهور و انكشاف بوده، يعني تورات شريف به حضرت موسي در [طور] سينا، و انجيل منيف به جناب عيسي در ساعير، و قرآن كريم به نبيّ محترم در كوه فاران نزول اجلال كرد.
« سيناء» اسم كوهي است كه به حضرت موسي در آن جا تجلّي فرموده شد. و «ساعير» اسم گِلي است كه با حضرت مسيح سخن گفت و اين هر دو پيغمبر در مواقعي كه سينا و ساعير ناميده مي شود به نبوت تبشير كرده شدند. چون حضرت مسيح در موقع ساعير، در قريه «ناصر» نام، كه در ارض خليل واقع [بود] است ساكن بودند، به اين جهت پيروان دين او را «نصارا» گويند.
اگر چه اهل كتاب [در حقّ] فاران معاني عديده جداگانه مي دهند ولي به مفاد آيه كريمه «انّ الله اسكن هاجر و اسماعيل فاران» كه [در] تورات شريف است شبهه اي نيست كه فاران اسم كوهي است [واقع] در مكه معظمه.
42 ـ عتيق
يك اسم بقعه مسعوده بيت معظم نيز عتيق است. نظر به قول حسن بصري وجه تسميه [مكه مكرمه به اين اسم] آن است كه بيت اعظم [پيشتر از همه، براي زيارت بني بشر بنا و تأسيس شده است] اوّل بناي روي زمين است براي زيارت بني بشر.
در نزد امام مجاهد محفوظ بودن اوست از تخريب جبابره، به قول قتاده محروس ماندن اوست از طوفان نوح .
اسباب تلقيب بلدة الله به القاب جميله
43ـ مشرّفه
وجه تلقيبش آن است كه شهر شهير مكه از جميع بلاد اشرف و اجمل و افضل و اولي است. واقعاً كعبه [مكرمة] مفخمه كه گهواره وجود مَسْعَدَت نمود حضرت [پيغمبر صلواة الله و سلامه عليه] است كه مظهر دين مبين، و مطاف واجب الطواف طوايف موحدين شده است]، اشرف و افضل بودن او از ممالك روي زمين دليل كافي است.
44ـ مكرّمه
در كتاب مبين به ذكر جميل تكريم فرموده شده است [و] جميع رُسُل و انبيا و كافه اوليا و صلحا، به زيارت كعبة الله، كه در داخل بلده مسعوده مذكوره است، مأمور شده اند. [و اين سبب تلقيب گرديده است].
45 ـ مهابه
وجه تلقيبش آن است كه ملحدين نمي توانند به دخول، داخل حدود حرم الله جسارت كنند، يعني ملحدين و جبابره از مهابت خَلقي و طبيعي كعبة الله خوف و هراس دارند.
47 ـ والده
وجه تلقيبش به مناسبت اين است كه زوّار و حجّاج پس از قضاي مناسك حج [به آنجا عود و رجوع نمايند] مراجعت مي كنند.
48ـ نادره
براي آن است كه بلده مقدسّه مكه در هر زماني وسعت پيدا [مي نمايد]. چنان كه حكايت مي شود كه گاهي [بنا به روايتي آن شهر مبارك] مانند بطون نسوان بار بر مي دارد، [اتّساع پيدا مي كند] مبدأ حمل آن ماه هاي رجب المرجب يا ربيع الاول است. در ابتداي دو ماه مزبور شروع به اتّساع كرده الي سيزدهم ماه ذيحجه آناً فاناً وسعت پيدا مي كند كه بعد از آن حجّاج فوج به فوج معاودت [رجعت مي نمايند] مي كنند. في الواقع در غير [ايّام ]مواسم حج، كساني كه كثرت سكنه شهر مكه معظمه را مي بينند، گمان مي كنند [كه كساني كه از حجاج ذوي الابتهاج آمده در داخل آن مملكت، آرام و اقامت و در داخل حرم مسجدالحرام طاعت و عبادت خواهند نمود، ابداً جايي پيدا نتوانند كرد] كه حجّاج در داخل مملكت محلي براي آرام و اقامت پيدا ننموده، و در دايره فيوضات باهره حرم مسجدالحرام نيز براي طاعات و عبادات محلي پيدا نخواهند كرد. ولي، [چون موسم حج حلول مي كند] آن كه حاجيان علي التّوالي از بحر و برّ وارد مي شوند، در بيوت محلاّت اقامت گزيده در حول بقعه مقدسّه كعبة الله فارغ البال دور و طواف نموده، و در هر گوشه حرم شريف بدون زحمت و تعب نمازگزارده و عبادت جناب خفي الالطاف مي كنند و هر قدر عدد زوّار آن بلده نادره [زياد مي شود] تزايد مي كند، حسب الحكمه وسعت پيدا مي نمايد، حجاج هر قدر زياد بشود هيچكس در مكّه مفخمه بيرون و بي منزل نخواهد ماند.
مع ما فيه، اهل موسم حج نيز مانند سكنه و مجاورين زمان خاليه، در داخل حرم محترم بيت الله در كمال راحت و حضور عبادت مي نمايند.
حقير جامع الحروف در اواسط شهر شعبان 1289 به مكه مشرفه و اصل شدم، چون [كثرت زوار و] ازدحام حرم شريف را ديدم معتقد بر اين شدم كه حجاجي كه پس از اين خواهند آمد، محال است براي خود [در حرم شريف] جا[ي نماز] پيدا كنند. زيرا كه در اسواق و بازارهاي مكه، طوري ازدحام و كثرت است كه اگر سوزن انداخته شود به زمين نخواهد افتاد و در داخل حرم مسجدالحرام نيز جاي آن نبود كه شخص واحدي قرار گيرد. با وجود اين در ظرف مدّت كمي يقين حاصل نمودم كه ضيق و تنگي مملكت نمي تواند حجاج را از زيارت منع نمايد. الي ساعت وقفه عرفه، هر روز [هر هفته سه ـ چهار ـ پنج هزار ]سه هزار و پنج هزار حاجي و زائر آمده، [هم در خانه هاي] محلات جاي گرفتند و هم در حرم شريف در كمال آسايش [به فراغت مشغول عبادت شدند] محلّ عبادت پيدا نمودند. سنه مرقومه [سال مزبور] حج اكبر شد، به تخمين تقريبي متجاوز از پانصد هزار حاجي آمده بود، كافه اين ها [همه اينان] بدون زحمت به [طواف] طاعت و عبادت مشغول [و به جماعت واحده نماز مي كردند] و در بازارها مستريحا [به استراحت تمام ]سير و حركت مي كردند.
49ـ جامعه
وجه تلقيب و تسميه اش آن است كه [مكه مكرّمه] نقطه مجمع اقسام اقوام مسلمين و انواع قبائل موحّدين است. در روي زمين هر قدر اجناس مختلفه مسلمين هستند ديناً [از حيثيت ديانت مجبوراند] مجبور مي باشند كه قطعه مسعوده حجاز [مغفرت طراز] را زيارت كنند و به نيّت [ايفاي] اداي فريضه حج به آن جانب فيض جالبِ [حجاز] احرام بند عزيمت شوند و اجناس مختلفه اسلاميّه را در يك نقطه واحده مشاهده كنند.
تنبيه
بعض اولياءالله كه در اين جمعيت واقع مي شوند، كمال قدرت و عظمت ايزدپاك را ديده، حال و شأن مخلوقات [او] را تفكر [و تخيّل] مي نمايند و در خيال خود مي باشند و چون كساني هم كه دنياپرست هستند بالطبع در ملاحظه اولاد و عيال و املاك و اموال خواهند بود لهذا هر مرد عاقل و فطيني كه [به شرف حضور در اين جمعيت كبري مشرف شود] در داخل آن جمعيت بشود [از] عجايب مخلوقات، و غرايب مصنوعات الهيّه را ديده [عبرت و تنبيه گرفته] و از خواب غفلت بيدار مي شود.
50ـ مباركه
وجه تلقيب اين لقب ظاهر است.
51ـ مفخمه
به معني تفخيم است، علاقه قدر و مزيّت و عظمت كعبة الله، باعث تلقيب است. انتهي [چون در معناي تفخيم است قدرت و مزيّت و عظمت كعبة الله را مي فهماند].
اگر چنانچه به اقوال پيران و سالخوردگان مكه مكرّمه اعتنا و دقت كنيم و در تواريخ عتيقه صحايفي را كه شامل احوال [مسجدالحرام] بيت الله الحرام است به نظر بياوريم خواهيم فهميد كه آن بلده مباركه در زمان هاي قديم به دو سور مجسّم، [بزرگ محاط و] محدود و خرابه هاي آثار متباقيه [و آثار باقيه] اين دو سور از جبل عبدالله بن عمر كه در طرف معلا است، تا كوهي كه در مقابل اين جبل واقع است [يك] ديوار محكم داشته، و در اين ديوار، ابواب متعدّده و منفذهاي زياد براي سيل در اين كوه موجود بود و ليكن به مرور زمان همه اين ها محو و خراب شده است.
در تاريخ [قطب مكّي] نوشته شده است كه مكّيان [بعضي از كساني كه ]خرابه هاي ديواري را كه از آثار عتيقه است ديده و خبر داده اند و اگر چه ادّعا كرده اند كه در نزد سقّاخانه اي كه سلطان «سليمان» خان، ابن سلطان «سليم» پادشاه عثماني كه در كنار «جدول حسنين» ساخته است خرابه يك ديوار عتيق سقّاخانه مذكور [اثري] چيزي نمانده است و چون اين سقاخانه فوقاني است و در [روي آن قصري ساخته شده است] جهات اربعه آن، يك قصر مُشَبَّك بي عديل هست [و محل ]آن جا براي اعراب خيمه نشين كه در اطراف آن هستند محلّ سير و تننزّه شده است.
و باز تواريخ نوشته اند كه [اين] دو سور سالف الذكر، در طرف «شبيكه» نيز يك ديوار و دري داشته و كمرهاي اين دو در، تا زمان هاي نزديك باقي بوده و در طرف مسفله هم يك سور ديگر [موجود] بوده است، و اعانه اهالي تدارك شده است لهذا آن جا را «غيرتيّه» نام داده اند 1297. عثمان پادشاه قلعه جياد را نيز خراب كرده، در موقع آن سنگري بنا نهاده 1301. [امام فاسي به طور موثق ثابت كرده است كه در ميان جبلي كه «لعلع» گفته شده و نزديك به مسجد شريف رايه است، در ميان جبل لعلع و كوهي كه در مقابل او است سور ديگر بوده، و باز گفته است كه خرابه هاي آثار اين سورها را در بالاي جبل مذكور ديدم و فهميدم كه شهر مكه معظمه در ميان سورهاي متعدد و متصل به همديگر بوده است وليكن نتوانستم تحقيق كنم كه بانيان اين سورها كي ها بوده اند. ولكن اكنون كافه اين ها مندرس شده و آثار و علائمي از آن ها باقي نمانده است.
امام فاكهي موقع لطيفي را كه در روز فيروز فتح مكه ركز علم اسلاميّت فرموده و بعدها در آن جا مسجدي ساخته شد، آثار آن را نيز از آثار عتيقه شمرده و در تاريخ خود گفته است كه در قرب بئرجبير مسجدي است كه زيارت كرده مي شود كه جوار آن خالي از بيوت و منازل است و حال آن كه در اين عصر حدود خارجيّه مقبره معلّي نيز در ميان بيوت و منازل مانده و به عكس آن چه كه امام فاكهي گفته است اكنون اطراف بئرجبير از بيوت و مساكن عاري و خالي نيست. اين كه امام فاسي گفته است كه خرابه آثار متباقيه آن را قديم بنا كرده، مرحوم ابوعزيز قتادة بن ادريس الحسيني از اجداد عظام اشراف كرام مكّه است كه تا زمان انقراض فروع خلفاي عباسيّه كه در مصر قاهره حكومت مي كردند موجود و مرئي بود ابوعزيز قتاده مدتي در ينبع البحر، اجراي حكومت و در دوران امير حرمين شريفين و از سادات بني فليته تكثير قوت نموده و در سال 597 مكه مكرمه را استيلا و زمام اداره را از ايادي بنوهاشم نزع و ضبط نموده و صاحب الحجاز گرديد كه جد پانزدهم مشارٌاليه امام حسن بن علي بن ابيطالب(عليه السلام)است. در اين زمان سهل است كه از آثار خرابه آن سورها كه مورخين تعريف كرده اند چيزي بماند بلكه از بقيه اساس قديم ممكن نيست كه نشانه پيدا نمود و چيزي كه اكنون موجود است قلعه «الجياد» و «قلعة الفلفل»، و «قلعة الهندي» بوده و در وادي كه در ميان جبل جياد و جبل عمره واقع است توپخانه و سربازخانه دولت عثماني است كه اين ها نيز از بناهاي جديد است.
قلعه جياد در بالاي كوه جياد نام، و قلعه فلفل نيز در جادّه قراره، و قلعه هندي هم در تپه جبل هندي كه در طرف حمام عمره واقع است، واقع بوده پس از وقعه مولمه وهابي، براي اين كه شهر شهير مكّه معظمه را از مهاجمات اشقياي عرب حفظ و حراست كنند، تأسيس و بنا كرده شده است].

پي نوشت :

1-آل عمران: 96
2-تفسير فخر رازي، ج8 ، ص143
3- نمل: 91
4- تين: 3
5-قصص: 57
6-ابراهيم: 37
7-قريش: 3
8- انعام: 92
9- مائده: 97
10-اسراء: 1
11- حج: 29
12- فتح: 24
13-تفسير فخر رازي، ج1، ص147
14-در ترجمه متحفه است.
15-مؤلف پس از ذكر 44 نام از اسامي مكه مكرّمه و يا به تعبير وي «اسامي كعبة الله» آن گاه كه به بيان معاني اين اسامي مي پردازد، چند نام ديگر را به شرح ذيل بر آن مي افزايد و در نتيجه تعداد اسامي به 54 نام افزايش مي يابد:
45ـ جامعه، 46 ـ مباركه، 47 ـ مقربه، 48 ـ عتيق، 49 ـ مشرّفه، 50 ـ مكرّمه، 51 ـ مهابه، 52 ـ والده، 53 ـ نادره، 54 ـ مفخمه.
16-اين منظومه به زبان تركي سروده شده و در اصل كتاب آمده، ليكن مترجم آن را ذكر نكرده است.
17- گناه گناهكاران
18-استخوان.
19-اشعار از فتوح الحرمين محيي لاري ( در گذشته به سال 933 ) نقل شده و با اين كه متن اصلي كتاب به زبان تركي استانبولي است ليكن ايوب صبري پاشا از اشعار فارسي محيي لاري نيز استفاده كرده است. لازم به يادآوري است اشعار اين شاعر توانمند به كوشش فاضل ارجمند آقاي رسول جعفريان به صورت مستقل به چاپ رسيده است.
20- تبك همان لفظي است كه در متن تركي آمده و به معناي
21- سوره بلد: 1
22- در ترجمه كعبة الله آمده است.
23-در متن اصلي اين تعبير آمده است.
24- غُثاء بر وزن زُنار، كفي را گويند كه بر روي آب باشد.
25-به وزن طوبي است.
26-در ايام جاهليت در متن تركي نيست.
27- اين عبارت در متن اصلي هست ليكن در ترجمه نيامده است.
28-در ترجمه متحفه است ولي در متن اصلي متخفه آمده است.
29-همانگونه كه از ابتداي حكايت پيداست نامبرده ظاهراً اين حادثه را در خواب ديده و يا آن كه اگر در بيداري هم بوده، حمل ميوه را حمل احجار ديده است !!
30-در متن چنين آمده: وجه تسميه اش آن است كه: «كعبه معظمه»، «مكه»، «مدينه» و «طايف» و نواحي آن واقع شده است.
31-در متن اصلي پيغمبر ـ عليه صلوات الله الأكبر ـ آمده است.

منبع: گنجینه معرفت


نسخه چاپی