ويژگي‌هاي ادب کهن فارسي
 ويژگي‌هاي ادب کهن فارسي

 

نويسنده: دکتر محمود عباديان




 

ادبيات دوران اسلامي در ايران، که با سروده‌هاي نخستين پارسي‌سرايان قرن چهارم هجري پا به عرصه‌ي هستي نهاد، در طي گذار اوليه، زمينه‌هاي پيدايي شعر کاسيک فارسي را فراهم آورد. از حنظله‏ي بادغيسي تا رودکي را مي‌توان دوره‌ي تدارک ادب کلاسيک فارسي به شمار آورد. سروده‌هاي رودکي در واقع پگاه پرمايه و اميدبخش اين ادب بوده است. ادبيات کلاسيک فارسي که در شعر با شاهنامه فردوسي و در نثر با کليله و دمنه قوام گرفت تا پايان قرن هشتم هجري به پيش رفت و رشد و تکامل يافت. در اين دوران چهارصدساله، شاعران برجسته‌اي همچون فردوسي، خيام، نظامي، مولوي، سعدي و حافظ ظهور کردند و با آثار خود ادب فارسي را به برترين بلنداي خود رساندند.
قرن نهم هجري (عصر تيموريان و گورکانيان) شاهد وجود دو گرايش در ادب (خاصه شعر) فارسي بود: يکي ادامه‌ي سنت قرن‌هاي هفتم و هشتم (در آثار جامي و شاه نعمت‌الله ولي) و ديگري، شکل‌گيري محتوا و موضوع‏هاي نو و مورد توجّه مردمان آن روزگار. يکي از گرايش‌هاي نوجويي افراطي، سرايش مجموعه شعرهاي موسوم به «اطعمه» و «البسه» بود که ريشه نگرفت و گسترش بعدي در سنت‌هاي شعر پارسي نيافت. يکي ديگر از گرايش‌هاي ادبي اين دوره پيدايي «مکتب وقوع» در شعر فارسي بود که خود زمينه‌اي براي تحققِ مکتب يا «سبک هندي» گرديد.
«سبک هندي» که برخي از صاحب‌نظران ادب فارسي آن را واکنشي به اُفت شعر فارسي در عصر تيموري دانسته و در آن ابقاي برخي از ارزش‌هاي هنري شعر کلاسيک فارسي را ديده‌اند، در عين حال واپسين کوششي بود که شاعراني به قصد نوآوري بر اساس سنت‌هاي درخشان و شناخته‌ي ادب فارسي پيش گرفتند. بي‌مناسب نيست گفته شود که دستاورد شعر (يا ادب) فارسي، در دوران شکوفايي گذشته، که بدان جاودانگي ادبي بخشيده است، اين بود که توانست برخي مسائل اساسي زندگاني آدمي و سايه روشن‌هاي عاطفي و جمال و کمال‌پرستي ايراني را، در دوران پُرفراز و نشيب سده‌هاي چهارم تا هشتم هجري وصف کند و آن را در ابعاد اجتماعي، عرفاني و فلسفي طرح نمايد. البته قلمرو موضوعي شعر فارسي در اين دوره حدّ و مرز خاص خود را داشت و غالباً مسائل عاطفي و عرفاني را دربرمي‌گرفت. اين محدوديت نسبي موضوع‌ها و پرداخت اعتلايي و آرماني آن‏ها که بازتاب نيازها و آرمان‌هاي آن دوران بود، طبيعي است که ارزش‏هاي اخلاقي و زيباشناختي آن روزگاران را برجسته مي‌کرد، اما هنگامي که شرايط اجتماعي و فرهنگي، دستخوش دگرگوني گرديد، نياز به ادب و هنري متناسب با روح مسائل و آرمان‌هاي دوران‌هاي بعد احساس شد.
فعاليت ادبي تا قرن هشتم، خاص افراد و قشر معيني از مردم بود. در عصر تيموري، شعر سرودن از اين به انحصار به درآمد. نگاهي به کميّت شاعران، تعلق اجتماعي و اشتغال و فعاليت اقتصادي آنان، گواه آن است که سرايندگي در ميان بيشتر قشرها و طبقاتِ مردم، از اميران و دولت مردان تيموري تا بازرگانان، پيشه‌وران و مردم کوچه و بازار، راه يافته بوده است. بدين‌ترتيب «شعر» خصلتِ پرداخت حرفه‌اي و تخصصي خود را از دست داد.
اين واقعيت، دو گرايش در ادب فارسي به وجود دارد: يکي توجه به «نکته‌گويي» و «مضمون‌پردازي» در محدوده‌ي موضوع‌ها و انديشه‌هاي متقدمان و سنت‌هاي شعر کلاسيک - و اين در واقع همان گرايشي بود که به پيدايي سبک هندي انجاميد - گرايش ديگر زمينه‌ساز نشو و نماي هنرهاي تجسّمي از قبيل: معماري، نقاشي (مينياتور)، سفالگري، موسيقي، تذهيب، و جز آن گرديد. طبيعتاً دامنه ‌يافتن هنرهاي تجسمي به معناي تعديل سلطه‌ي يک جانبه‌ي شعر و هنر کلامي بود.
«سبک هندي» پاسخي مشخص به مسائل عمده‌ي عصر صفوي نبود؛ اگر مناسبتي با زمينه‌هايي از واقعيت‏هاي آن دوران در آن ديده مي‌شود، واکنشي است به گرايش‌هاي شاعران، نسبت به موضوع‌هاي آييني و مناقب و رثا. کنايه‌هاي ضد زهد و ضد تصوّف و نقد تزوير و ريا را در آثار صائب و ديگران مي‌توان ناشي از انتقادي دانست که به تصوف رسميت‌يافته‌ي اين دوره معطوف گرديده بود. رويکرد دگرباره‌ي شاعران سبک هندي به عاطفه و درونه‌ي فردي و يا مسافرت به هند را نيز مي‌توان نشان رويگرداني آنان از واقعيت حکومت صفوي و اعتراض بدان دانست. (1)
از ملاحظات کوتاه بالا دو نکته روشن مي‌شود: يکي آنکه کوشش نوآوران عصر تيموري (موضوع‌هاي معمولي همچون دستاويز قراردادنِ «اطعمه»، «البسه»، «مکتب وقوع» و غيره) بدان سبب که حرکتي بي‌زمينه و در پيرامون موضوع‌هاي تصادفي و غيراساسي بود، ناکام ماند. ديگر اينکه موفقيتِ - بيشتر برون‌مرزي تا درون‌مرزي - «سبک هندي» عمدتاً حاصل توجهي بود که شاعران اين مکتب به سنت شعر کلاسيک فارسي داشتند و نوآوري در آن، در بستر سنت کهن صورت مي‌گرفت. اين دو نکته نشان داد که سنتگرايي يکي از شرط‏هاي نوآوري در ادب فارسي بوده و نوآوري وقتي مقبول است که متکي به سنت کهن (کلاسيک) باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1. هميشه عشق ز تردامنان در آزار است***بلاي چشم بود هيزمي که تر باشد
يا
سنگين نمي‌شد اين همه خواب ستمگران***مي‌شد گر از شکستن دل‏ها صدا بلند

منبع مقاله :
عباديان، محمود؛ (1387)، درآمدي بر ادبيات معاصر ايران، تهران: انتشارات مرواريد، چاپ دوّم

 

نسخه چاپی