نظامهاي بين المللي تاريخي ( قسمت اول )
نظامهاي بين المللي تاريخي ( قسمت اول )
نظامهاي بين المللي تاريخي ( قسمت اول )

هر مجموعه از واحدهاي سياسي مستقل ، يعني قبايل ، دولت ـ شهرها ، دولتها يا امپراتوري ها را ، که با تداوم قابل ملاحظه و طبق روندهاي منظمي کنش متقابل دارند ، مي توان به عنوان نظام بين المللي تعريف کرد . تحليل گران علاقمند به توصيف رفتار شاخص يا ويژه . اين واحدهاي سياسي در قبال يکديگر و توضيح دگرگوني هاي عمده در اين الگوهاي کنش متقابل مي باشند . ( 1 ) در حالي که ناظران امور بين المللي به طور سنتي رفتار دولتها را بر حسب خصايص و نيازهاي ملي يا ويژگيهاي فردي سياستگذاران توضيح داده اند . محيط خارجي و به خصوص ساختار قدرت و نفوذ در يک نظام بين المللي ممکن است آثاري ژرف بر سمت گيري ها يا هدفهاي کلي يک دولت در برابر بقيه جهان داشته باشد . از اين رو مي توان ويژگيهاي عمده هر نظام بين المللي را به عنوان مجموعه اي از متغيرها براي کمک به توضيح سمت گيري ها ، هدفها و کنشهاي مشخص واحدهاي سياسي تشکيل دهنده آن نظام به کار برد . اين بخش به بررسي ساختارهاي بين المللي و روندهاي سياسي تمدنهاي تاريخي منتفي خواهد پرداخت ، اما از توصيف طولاني درباره ي تفکيک وقايع تاريخي يا شخصيتهاي اجتناب خواهد شد ، مگر در مواردي که چنان اثر عظيمي بر نظام داشته باشند که سبب دگرگوني اصلي آن گردند .
به منظور تاکيد بر الگوهاي رفتار شاخص يا تکرار شونده در ميان واحدهاي سياسي اداري کنش متقابل ، از ذکر جزئيات تاريخي صرف نظر شده است تا درک بهتر سياست بين الملل تطبيقي مکمل شود و آثار ساختارها و روندها بر رفتار واحدهاي تشکيل دهنده هر نظام ، ارزيابي گردد . هر يک از نظامهاي تاريخي مورد بحث از پنج جنبه تحليل خواهند شد :
نخست ، مرزهاي نظام ، يعني خط فاصل ميان کنش متقابل و محيط خارجي ، ترسيم خواهد شد . هر نظام بين المللي داراي مرزهاي قابل تشخيص است ، يعني خط فاصله هاي جغرافيايي ، فرهنگي يا موضوعي که وراي آنها کنشها و مراودات ميان واحدهاي سياسي تشکيل دهنده نظام ، اثري بر آن محيط ندارند و رويدادها يا شرايط محيط مزبور هم اثري بر واحدهاي سياسي ندارد .
گر چه دولتهاي چيني و دولت ـ شهرهاي يوناني همزمان در سده ي پنجم ق . م وجود داشتند ، اما هيچ گونه کنش متقابلي ميان آنها مشاهده نمي شود . از نظر چينيان واحدهاي سياسي يوناني صرفاً بخش از محيط خارجي ناشناخته بودند . مگر چه يونانيان به اکتشاف و تجارت مي پرداختند و اين امر آنان را در تماس با مردمان بسياري از اروپا و آسيا قرار مي داد ، زندگي سياسي اين مردمان اثر اندکي بر سياست يونان نداشت .
دوم : ويژگي هاي عمده واحدهاي سياسي که کنش متقابلشان به يک نظام بين نالمللي مشکل مي دهد ، کدامند ؟
در اين مورد توجه به انواع حکومتها و تشکيلات اداري ايجاد شده توسط واحدهاي سياسي ، نقش شهروندان يا اتباع عادي در روابط خارجي واحدهاي سياسي ، و روشهاي به کار انداختن منابع براي دستيابي به هدفهاي خارجي معطوف خواهد بود .
سوم : هر نظام بين المللي داراي ساختار مشخص ، ترکيب ويژه اي از قدرت و نفوذ يا شکلهاي پايدار روابط ميان واحدهاي مسلط و فرمانبردار مي باشد . گاه شاخص ساختار نظام ، تمرکز قدرت در يک دولت است ، دولتي که در آن زمان بر ديگران مسلط مي باشد . در دورانهاي ديگر ، قدرت ممکن است ميان تعداد زيادي از دولتها به طور يکساني توزيع شده باشد ، به گونه اي که هيچ يک از آنها نتواند هيچ گاه بر ديگران مسلط شود يا ايشان را رهبري کند ، يا ممکن است ساختار مزبور دو يا چند قطبي باشد که در آن دو يا چند بلوک سازش ناپذير از دولتها ، که هر يک توسط دولتهاي قوي تر رهبري مي شوند ، در برابر يکديگر صف آرايي کنند .
همچنين قصد داريم قدرتهاي بزرگ هر دوران را تعيين و چگونگي دستيابي آنها به اين موقعيت را تحليل کنيم و وضعيت واحدهاي سياسي کوچکتر ، يعني دولتهاي پيرو ، بي طرف ، يا آنهايي که به اکراه متحير شده اند را توضيح دهيم . اين تحليل همچنين مستلزم بحث در مورد قشربندي در هر نظام و معيارهاي معمولاً به کار رفته براي تمييز قدرتهاي بزرگ از واحدهاي کوچکتر مي باشد . تشريح ساختار هر نظام ، همچنين تشخيص نظامهاي فرعي عمده مانند مهمترين رقابتهاي مسايل ، اتحادها ، بلوکها يا تشکيلات بين المللي را در بر مي گيرد .
چهارم : هر نظام بين المللي بر حسب متداولترين شکلهاي کنش متقابل در ميان تواحدهاي تشکيل دهنده . يعني تماسهاي ديپلماتيک ، تجارت ، انواع رقابتها و خشونت سازمان يافته يا جنگ تحليل خواهد شد . سر انجام ، در اکثر نظامها قواعد يا عرفهاي آشکار يا ضمني يعني مفروضات يا ارزشهايي که تمامي روابط بر آنها استوارند ، کنشهاي متقابل و روندها را تنظيم مي کنند يا بر آنها حاکمند . روشها و نهادهاي مورد استفاده براي حل اختلافات مهم ميان واحدهاي سياسي نيز ، به عنوان عوامل تنظيم کننده . هر نظام ، بررسي خواهند شد . توصيف ويژگيهاي اصلي اين پنج جنبه براي همه ي نظامهاي بين المللي که در تاريخ ظهور يافته و سقوط کرده اند در اين بخش ناممکن است . به جاي اين کار در اين بخش توجه اصلي به سه تمدن معطوف خواهد بود که مدارک تاريخي قابل ملاحظه اي در مورد روابط بين الدولي آنها وجود دارد . نظام دولتهاي چيني در زمان نسلطه چو chou ، نظام دولت ـ شهرهاي يوناني و سياست بين المللي در ايتالياي عصر نوزايي ( رنسانس ) طي سده ي پانزدهم .
سياست بين الملل در دوران سلسله ي چو ( 1122 ق . م تا 221 ق . م )
گر چه شرق شناسان معمولاً اين نه سده از تاريخ چينيان را زير عنوان « چو » قرار مي دهند اما در اين دوران دست کم دو ـ و احتمالاً سه ـ ساختار اساساً متفاوت وجود داشتند که روندهاي سياسي بين المللي در چارچوب آنها قرار مي گرفتند . يکي از اين ساختارها نظم فئودالي بود که از سال 1122 ق . م با تاسيس سلسله ي مزبور ، تا تقريباً 771 ق . م دوام يافت . سالي که پادشاهي چو ، مرکزي از اربابان فئودال شورش و « وحشيان » شکست خورد و مجبور شد پايتخت خود را از هائو Hao ( نزديک شهر سيان Sian امروزي به لوينگ Loyang در قسمت شرقي تر ، منتقل کند . اين عصر فئودالي دوره « چوي غربي » ناميده شده است . مدوران ن771 تا 484 ق . م که به دوره ي « بهار و خزان » مشهور است ، نظامي از دولتهاي مستقل را جانشين نظم فئودالي سلسله مراتبي دولتهاي کوچک در دوره چوي غربي کرد که گاه به صورت دو بلوک سازش ناپذير در مي آمدند .
به خاطر برخورد و رقابت ميان دولتهاي بزرگتر ، اضمحلال اتحادهاي پايدار و ساختار دو قطبي قدرت و سرانجام فروپاش خود نظام ، سالهاي 403 تا 221 ق . م از نظر سياسي دوره ي دولتهاي متحارب ناميده شده است .
مرزهاي نظام چو
در دوره ي چوي غربي « فئودال » نفوذ سياسي پادشاهي چو ، تنها سرزمين حوزه ي سفلاي هوانگ هو Huang Ho تقريباً منطقه اي ميان هوانگ هو وينگ تز yang tze در چين مرکزي ـ را در بر مي گرفت . البته مردماني در سراسر سرزميني که امروزه چين نوين را تشکيل مي دهد به سر مي بردند و مقامات چو با بعضي از آنان در تماس بودند ؛ گر چه آنان را وحش تلقي مي گردند . واحدهاي سياسي چو ، صرف نظر از اين تماسهاي پراکنده با وحشيان ، جدا از بقيه جهان شکل گرفتند . هنگامي که نظام دولتهاي مستقل بزرگ جايگزين ساختار فئودالي شد ، تماسهايي با مردم شبه قاره ي هند برقرار گرديد . اما نشانه اي وجود ندارد که اين کنشهاي متقابل حائز اهميت سياسي فوري براي دولتهاي چيني بوده باشد . طي دوره ي دولتهاي متحارب واحدهاي سياسي بزرگتر قلمرو خود را گسترش دادند و بسيار از مناطقي را که وحشيان در آن ساکن بودند ، چيني کردند ، به گونه اي که در سال 221 ق . م در بخشهايي از مپخوري کنوني ، منتهي اليه شرقي شبه جزيره شانتونگ shantung و بعضي سرزمينهاي واقع در جنوب و شرق رود يانگ تسه از نظر سياسي سازمان يافتند و به صورت اجزاي تشکيل دهنده نظام مزبور در آمدند .
ويژگيهاي واحدهاي سياسي : در دوران فئودال ، واحد سياسي اصلي پادشاهي چو بود که سرزمين ، القاب و مزايا را به تيولدارانش اعطا مي کرد . در اين دوره سازمان ديوان سالارانه پادشاهي مزبور به خوبي رشد يافته و انجام وظايف حکومتي گوناگوني به آن محول شده بود . افزون بر پادشاهاي مرکزي که به طور نظري بر تمامي نسرزمين موسوم به چين حکم مي راند ، تعدادي از واحدهاي فئودالي کوچک ـ که به وسيله ي پادشاهي مرکزي ايجاد و حفظ شده بودند ـ نيز نقش مهمي ايفا مي کردند .
پادشاهان چو به اربابان فئودال و مستخدمان کشوکري بازنشسته ، در قبال پرداخت ماليات ، قطعه زمينهايي شامل شهرها و روستاها را مي بخشيدند . تيولداران همچنين ملزم به انجام بعضي وظايف ديگر ، مانند همراهي پادشاهان در جنگها و لشکرکشي ها عليه وحشيان ، حفاظت از مرزهاي سرزمين چو ، و تامين نيروي انساني ارتش پادشاه بودند . وسعت اين واحدهاي فئودالي به طور قابل ملاحظه اي تفاوت مي کرد . اکثر واحدهاي مزبور از شهرهاي محصور و اراضي اطراف ، تا شعاع حدود شصت ميل تشکيل مي شدند . اما در برخي موارد ممکن بود پادشاه قطعه زميني به اندازه ي ايالت نيويورک را به نجيب زاده اي لايق پاداش دهد و نجيب زاده مزبور نيز مي توانست اين زمين را به تيولهايي تقسيم نمايد که وسعت آنها از چند مزرعه تا چند صد متر مربع ، يعني منطقه اي قابل مقايسه يا يک چراگاه بزرگ در تگزاس ، نوسان داشت . نوشته هاي اين دوره نشان مي دهد که دست کم 130 دولت فئودالي بزرگ در دوره ي چوي غربي از پادشاهي مرکزي تبعيت مي کردند ؛ گر چه برخي مولفان رقم 1800 را در مورد تعداد دولتهاي مزبور متذکر مي شوند .
از لحاظ نظري نجبا و تيولداران مجاز نبودند سرزمينشان را بدون تصويب شاهانه به زيان مالکان فئودال همسايه گسترش دهند . اما اربابان فئودال حتي در اوج قدرت چو ، با يکديگر روابطي داشتند ( به جاي اينکه از طريق پادشاهي باشد ) و در بعضي موارد بر سر غنايم ارضي به جنگ مي پرداختند . نجبا با انتصاب ماموران مخصوص و وضع ماليات بر حسب نيازهايشان ، در دولتهاي خود از خود مختاري نقابل ملاحظه اي برخوردار بودند . آنان ارتش متعلق به خود داشتند ( تا حدي به قصد حفظ امنيت داخلي ) و در صورت تمايل مي توانستند زمينهايشان را ميان خويشاوندان و تيولداران تابع تقسيم کنند و واحدهاي سياسي کوچکتري ( تيولها ) را به وجود آوردند . در اوان دوره ي بهار و خزان ( 771 تا 483 ق . م ) ، قدرت و استقلال اربابان فئودال به زبان قدرت چوي مرکزي به سرعت افزايش يافت . تيولداران به خاطر گسترش وظايف دولت و نفوذ بيشتر آن در زندگي مردمان عادي ، در رقابت با دستگاه اداري موجود در قلمرو چو ، تشکيلات حکومتي منظمي را به وجود آوردند . برنامه هاي عظيم آبياري و احداث بنا ، جمع آوري و انبار کردن غلات ، ساختن شهرهاي محصور و سازماندهي و نگهداري نيروهاي مسلح ، محتاج ايجاد ساختار و روندهاي اداري منسجمي بود . اربابان فئودال و شهرياران وابسته به خاندان سلطنتي به کمک دستگاههاي اداري که انان را مستقل و خودکفايي ساخت مي توانستند نه تنها نظارتشان را بر سرزمينهاي رو به گسترش خويش حفظ کنند ، بلکه همچنين در مقابل نفوذ پادشاهي مرکزي مقاومت نمايند . تحول ديگري که استقلال دولتهاي فئودالي را تقويت کرد ، رشد شکلهاي ابتدايي ناسيوناليسم بود . در دوره ي چوي غربي ميهن پرستي مردم متوجه سران روستا و « پسر آسمان » يعني پادشاه چو ، و تنها در بعضي مواقع ، ارباب فئودال بود . اما پس از سال 771 ق . م نظر به اينکه تماسهاي مردم عادي با ديگران افزايش يافت و مموقعيت پادشاه چو ـ يعني نشانه وحدت ـ خدشه دار شد ، مردم شروع به شناخت تفاوت در گويشها ، آداب و رسوم ، مذهب و کيشهاي معمول ميان دولتها و تاکيد بر آنها کردند . در اواخر دوره ي بهار و خزان ، افتخار به تمايزات محلي و وفاداري به شهريار حاکم بر دولت بسيار مشخص تر شد . اهميت اين تحول آن بود که طي دوره ي دولتهاي متخارب ، شهرياران بسيار آسانتر توانستند شبه نظاميان و ارتشهايي از دهقانان را براي نبرد در جنگهايي که به خودشان مربوط مي شد ، سازمان دهند .
روستاييان و شهرياران نيز به نوبه ي خود باور داشتند که نه تنها به عنوان وظيفه اي در قبال اربابان فئودال ، بلکه همچنين براي استقلال و افتخار دولت خود مي جنگند . افزون بر پادشاهي چو ، قلمروهاي فئودالي مربوط به دوره ي اوليه چو و دولتهاي بزرگ مستقل که در دوره ي بهار و خزان ايجاد شدند ، واحدهاي سياسي نوع چهارمي نيز در نظام چيني وجود داشت .
واحد مزبور به صورت دولت وابسته بود که تنها در بعضي امور صرفاً محلي استقلال داشت . اين دولتهاي وابسته بيشتر ، بازماندگان دوران فئودالي و به صورت قطعه سرزمينهاي کوچک بودند که حاکمان فئودال بزرگتر ، آنها را در جريان ايجاد دستگاه هاي اداري و نيروهاي مسلح ، تسخير و در خود ادغام نکرده بودند . دولتهاي وابسته از نظر روابط خارجي تقريباً به طور کامل به همسايگانشان وابسته بودند .



نسخه چاپی