سیر تاریخی دانش های حدیثی
سیر تاریخی دانش های حدیثی
سیر تاریخی دانش های حدیثی

نويسنده: مهدي مهريزي




مطالعه در پیشینه علوم، نشان می دهد كه دانش ها به یكباره شكل نگرفته اند؛ بلكه در گذر زمان و در پرتو علل و عوامل گوناگون به فرهنگ و معارف بشری پیوسته اند. بسا اوقات، رویارویی با یك پرسش و یا برخورد با یك مشكل، زمینه ساز پیدایش دانشی گشته است. بدین صورت كه تلاش برای پاسخگویی به یك پرسش یا حل یك مشكل، مسئله ای را شكل داده و از تركیب چند مسئله، دانشی سامان یافته است. در مرحله پس از پیدایش نیز پژوهش، ژرفكاوی، تعلیم و تعلّم، به رشد و بالندگی دانش ها كمك می كنند. از این رو، تعریف علوم نیز تكامل تدریجی دارد كه از تعاریف بَدْویِ غیر منقّحْ شروع می شود و به تعریف های دقیق و حدّ و رسم دارِ منطقی می رسد. این، سرنوشت تمامیِ دانش هاست و طبعاً علوم اسلامی هم از این قاعده مستثنا نیستند؛ بلكه به آسانی می توان در تمامیِ آنها این قاعده و روند را نشان داد. یكی از علوم اسلامی كه این گفتار بِدان اختصاص دارد، (علم حدیث) یا (علوم حدیث) است. بررسیِ اجمالی پیدایش این دانش و تطوّرات آن، موضوع این نوشتار است. البته باید دانست كه تاریخ حدیث، غیر از تاریخ علوم حدیث است و موضوع سخن در این مقال، عنوان دوم است.[1] در این نوشتار، تلاش می شود تا زمینه دستیابی به پاسخ این پرسش ها فراهم آید: علم حدیث یا علوم حدیث، از چه زمانی به عنوان یك دانشْ رسمیت یافته است؟ در آغاز، آن را چگونه تعریف كرده اند؟ چه مراحل و تطوّراتی را پشت سر نهاده است؟ وضعیّت كنونی علوم حدیث و تعریف آن چیست؟ آیا می توان تعاریف گذشته و حال را نقّادی كرد؟ معیار نقد این تعاریف، كدام است؟ چه قالب ها و تعاریف جدیدی در این دانش باید شكل بگیرد؟ چه دانش هایی باید بر آن افزوده گردد؟ و...
اینها پرسش های جدّی ای هستند كه نیازمند مطالعات تاریخی و دقّت نظرند، تا به ساماندهی منطقیِ این دانش، كمك كنند.

مراحل تطوّر علوم حدیث

تردیدی نیست كه آنچه پس از قرآن در اختیار مسلمانان قرار داشت، حدیث و روایت بود. مشكلاتی كه حدیث، در زمینه سَنَد و متنْ بدان برخورد كرد، و نیز ماهیت معرفت و دانش بشری، بسترساز پیدایش علوم حدیث شد. برخی از دانشوران، به درستیپیدایش علوم حدیث را پی آمدِ علل طبیعی و وضعی دانسته اند.[2] مراد آنان از علل طبیعی، ماهیت معرفت و دانش بشری، و مقصودشان از علل موضوعی، همان جعل و وضع و اختلاف و تعارض اخبار بود. به گمان ما برای نشان دادن آنچه بر دانش های حدیثی گذشته است، می توان این تطوّرات را در چهار مرحله پیگیری كرد.

مرحله اوّل: تدوین دانش های حدیثی

در این مرحله، دانش های حدیثی به رفع مشكلات حدیث نظر داشتند و علومی چون: رجال، جرح و تعدیل، مختلف الحدیث، علل الحدیث، و غریب الحدیث، با این پیش زمینه شكل گرفتند. عصر آغاز تدوین این دانش ها قرن سوم هجری است. دكتر محمود طحّان می نویسد: با شروع قرن سوم، دانش های حدیثی تدوین گشت و هر یك از آنها به صورت مستقل و جدا از دیگری، پدیدار شد؛ دانش هایی مانند علم ناسخ و منسوخ، علم جرح و تعدیل، و... برای هر یك از این علوم، كتاب هایی ویژه تألیف گشت.[3] مراجعه به فهرستْ نامه ها این رأی را تأیید می كند. در این جا برای هر یك از پنج دانشِ پیش گفته، نمونه هایی از كتب شیعه و اهل سنّتْ یاد می كنیم:
1. علم رجال الحدیث[4] در شیعه: كتاب الرجال، عبداللّه بن جبلّه الكنانی (م219ق) كتاب الرجال، حسن بن فضّال (م224ق) كتاب الرجال، احمد بن حسن فضّال (و206ق) كتاب الرجال، احمد بن محمد بن خالد بَرقی (م280ق) كتاب الرجال، ابن عُقده (249ـ333ق) در اهل سنّت: آثار رجالی نویسندگانی چون: محمد بن اسماعیل بخاری (م256ق)، یعقوب بن سفیان (م277ق)، ابوبكر بن خَیثمه (م279ق) حافظ بَغَوی (م330ق) و...
2. علم جرح و تعدیل[5] در شیعه: كتاب معرفه رواه الأخبار، حسن بن محبوب (149ـ224ق) كتاب مناقب رواه الحدیث و مثالبهم، سعد بن عبداللّه اشعری (م299ق) كتاب الممدوحین والمذمومین، احمد بن عمّار كوفی (م346ق)
كتاب الممدوحین والمذمومین، احمد بن احمد قمی (م368ق) در اهل سنّت: آثار جرح و تعدیلی مؤلّفانی چون: یحیی بن معین (م233ق)، احمد بن حنبل (م241ق)، ابن سعد (م230ق)، ابو خَیثمه (م234ق)، ابن المدینی (234ق) و...
3. علم مختلَف الحدیث[6] در شیعه: كتاب اختلاف الحدیث، محمد بن ابی عُمیر (م217ق) كتاب اختلاف الحدیث، یونس بن عبدالرحمان (ق3) كتاب اختلاف الحدیث، احمد بن خالد بَرقی (280ق) كتاب الحدیثین المختلفین، عبداللّه بن جعفر حِمْیَری (م290ق) در اهل سنّت: كتاب اختلاف الحدیث، ابن ادریس شافعی (م204ق) تأویل مختلف الحدیث، ابن قُتیبه دینوَری (م276ق) تهذیب الآثار، محمد بن جَریر طبری (م310ق) شرح معانی الآثار، ابو جعفر طحاوی (م321ق) المؤتلَف و المختلَف، ابن بِشر آمِدی (م370ق)
4. علم علل الحدیث[7] در شیعه: كتاب علل الحدیث، یونس بن عبدالرحمان (ق3) كتاب علل الحدیث، احمد بن خالد برقی (م280ق) در اهل سنّت: التاریخ والعلل، یحیی بن معین (158ـ233ق) كتاب علل الحدیث، احمد بن حنبل (164ـ241ق) المسند المعلّل، ابن شَیبَه (182ـ262ق) كتاب العلل، محمد بن عیسی تِرمَذی (209ـ279ق)
5. علم غریب الحدیث[8] در شیعه: غریب حدیث النبی(ص)، شیخ صدوق (م381ق) در اهل سنّت: غریب الحدیث، ابو عُبید قاسم بن سلاّم (م224ق) اصلاح غلط أبی عُبید، ابن قُتیبه (م276ق) و آثار غریب الحدیثیِ نویسندگانی چون: ابن اعرابی (م231ق)، شیبانی (م231ق)، اَثْرم (م232ق)، و...
از این مرحله (مرحله اوّل: تدوین)، آثاری اندك برجای مانده و غالباً فقط عنوان آنها در فهرستْ نامه ها ثبت است. بدین ترتیب، روشن است كه تعریف واضح و فراگیری نیز از علم حدیث یا علوم حدیث در این زمان در دست نباشد. ویژگی های این دوره را می توان چنین برشمرد: 1) تطبیقی بودن آثار در حوزه علم حدیث، 2) از میان رفتن بیشترِ این نوشتارها، 3) برابریِ شیعه و اهل سنّت در توجّه به این دانش ها.

مرحله دوم: فراگیر شدن دانش ها

در مرحله دوم، نگاه فراگیر به دانش های حدیثی در میان عالمان حدیثْ رواج یافت. نتیجه این جامع نگری ها تألیف كتاب هایی با عنوان (علوم حدیث) یا تعبیرهای مُشابه بود. البته این حركت، در كنار آثار تطبیقی بود كه تألیف آنها از دوره نخست شروع شده بود و همچنان استمرار داشت. دكتر محمود طحّان، مرحله دوم از تطوّرات علوم حدیث را كه از قرن چهارم آغاز می شود، چنین توصیف می كند: در قرن چهارم، عالمان حدیث به این نكته التفات پیدا كردند كه نوشته های قرن سوم، حاوی قواعد و اصطلاحات ویژه حدیث پژوهان است كه راوی و مروی (یعنی سند و متن) در پرتو آنها شناخته می شوند و در نتیجه، حدیث مقبول یا مردود به دست می آید. از این رو، همّت گماشتند تا آن قواعد و اصطلاحات را تجرید نموده، در كتاب های مستقل، با عنوان (علوم حدیث) جای دهند و مُرادشان قواعد و اصطلاحاتی بود كه تمامی شاخه های دانش های حدیثی را فرا می گرفت. همین نامگذاری، در دوره های بعد، برای این رشته (شناخت حدیث)، عَلَم شد. البته گاه به جای علوم حدیث، مصطلح الحدیث، علم اصول الحدیث، و علم الحدیث درایتاً نیز اطلاق می گردد.[9] آثار فراگیر (جامعِ) این دوره اختصاص به نوشته های عالمان اهل سنّت دارد. در این مرحله، از این آثار برجسته می توان نام برد: المحدّث الفاصل بین الراوی والواعی،حسن بن عبدالرحمان رامهرمزی (م360ق)[10] معرفه علوم الحدیث، حاكم نیشابوری (م405ق) المستخرج علی معرفه علوم الحدیث، ابونعیم اصفهانی (م430ق) الكفایه فی علم الدرایه، خطیب بغدادی (392ـ463ق) الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع، خطیب بغدادی (392ـ463ق) الإلماع الی معرفه أصول الروایه و تقیید السماع، قاضی عیّاض بن موسی (479ـ546ق) مالا یَسَع المحدّث جهله، ابو حفص میانَجی (م581ق) علوم الحدیث، ابن الصلاح (م643ق) دكتر محمود طحّان، بر پایه رأی ابن حجر، دیگر كتاب های علوم حدیث (پس از این هشت عنوان) را دارای ابتكار نمی داند؛ بلكه بر این باور است كه آنها یا گزیده ای از این هشت كتاب اند، یا تعلیقه ای بر اینها، و یا نظم و ترتیب جدیدی از این آثار.[11] این رأی را تا اندازه ای می توان تأیید كرد؛ چرا كه تا قرن دهم، عمده آثار درایه الحدیث، بر محور كتاب ابن الصلاح می چرخند كه از آنها می توان نام برد:[12] الخلاصه، شرف الدین طیبی (م676ق) المنهل الرویّ فی الحدیث النبویّ، قاضی بدرالدین ابن جماعَه (م733ق) المنهج السَّویّ فی شرح المنهل الرویّ، عزالدین محمد بن جماعَه (م819ق) محاسن الإصطلاح فی تعیین كتاب ابن الصلاح، عمر بن رسلان بلقینی (م805ق) تقریب الإرشاد الی علم الإسناد، محیی الدین نَواوی (م976ق) الإفصاح بتكمیل نكت علی ابن الصلاح، ابن حجر عَسقلانی (م852ق) التقیید و الإیضاح لما أ ُطلق وأ ُغلق من كتاب ابن الصلاح، زین الدین عراقی(م806) نظم الدرر فی علم الأثر (منظوم كتاب ابن الصلاح)، زین الدین عراقی (م806ق) فتح المغیث (شرح ألفیه ابن الصلاح)، سخاوی (م902ق) قَطر الدرر (شرح الفیه ابن الصلاح)، جلال الدین سیوطی (م921ق)
در آثار فراگیر این دوره، تعریف روشن و مشخّصی از علوم حدیثْ ارائه نمی گردد.
در این جا به اجمال، آثار این دوره را از این جهت، مرور می كنیم. حاكم نیشابوری (م405ق)، 52 نوع از دانش های حدیث را در كتابش برمی شمرد و از هر نوع، به اختصار و با این تعبیرْ یاد می كند: النوع الأوّل من هذه العلوم، معرفه عالی الإسناد. النوع الثانی من معرفه علوم الحدیث، العلم بالنازل من الأسناد. و...[13]
وی، تعریف روشن و مشخّصی از علوم حدیث به دست نمی دهد. خطیب بغدادی (392ـ463ق) در كتابش می نویسد: وأنا أذكر ـ بمشیّه اللّه تعالی و توفیقه ـ فی هذا الكتاب ما بطالب الحدیث حاجه الی معرفته و بالمتفقه فاقه الی حفظه و دراسته، من بیان أصول علم الحدیث و شرائطه؛ و أشرح من مذاهب سلف الرواه و النقله فی ذلك ما یكثر نفعه و تعمّ فائدته و یستدل به علی فضل المحدّثین و اجتهادهم فی حفظ الدین و تفهیم تحریف الغالین و انتحال المبطلین ببیان الأصول من الجرح و التعدیل و التصحیح و التعلیل و أقوال الحفّاظ فی مراعاه الألفاظ...[14] قاضی عیّاض (479ـ544ق) در الإلماع، پس از آن كه علم حدیث را اساس شریعت می خواند، رئوس مطالب آن را چنین برمی شمرد: آداب فراگیری حدیث، شناختِ طبقات رجال، غریب الحدیث، ناسخ و منسوخ، فقه الحدیث، چگونگیِ استخراج احكام از نصوص حدیث، و آداب نشر و ترویج روایت.[15] سپس می نویسد: ولكلّ فصل من هذه الفصول علمٌ قائمٌ بنفسه.[16] ابن صلاح (م643ق) در خطبه كتابش می نویسد: مَنّ اللّه الكریم ـ تبارك و تعالی وله الحمد ـ أن أجمع بكتاب معرفه أنواع علم الحدیث.[17] و سپس 64 دانش را بر می شمرد و آن گاه می نویسد: و ذلك آخرها و لیس بآخر الممكن من ذلك؛ فإنّه قابلٌ للتنویع الی ما لایُحصی، اذا لاتحصی أحوال رواه الحدیث و صفاتهم ولا أحوال متون الحدیث و صفاتها، و ما من حاله ولا صفه الا وهی بصدد أن تفرّد بالذكر.[18] چنان كه ملاحظه می شود، در این تطوّر، هنوز به تعریف روشنی بر نمی خوریم؛ گرچه اغراض و اهداف این دانش ها به خوبی شناسانده شده و بررسی آنچه به متن و سندْ برمی گردد، بُن مایه همه این دانش هاست. در این جا باید یادآوری شود كه مرحله دوم از تاریخ علوم حدیث كه از قرن چهارم آغاز شد و تا قرن دهم ادامه یافت، در حوزه آثار فراگیر (جامع) و نظری، مختصّ اهل سنّت است؛ امّا در دانش های تطبیقی علوم حدیث، یعنی پرداختن به: رجال، مختلف الحدیث، و... شیعه و اهل سنّت، هر دو، تلاش های دوره اوّل را ادامه داده اند.[19] در مَثَل می توان از كتاب الإستبصار فی مختلَف الأخبار در علم مختلف الحدیث و نیز كتاب های الرجال و الفهرست شیخ طوسی، الفهرست نجاشی، الرجال علاّمه و... در زمینه علم رجالْ یاد كرد. ویژگی های دوره دوم را چنین می توان خلاصه كرد:
1ـ آثار تطبیقی علوم حدیث در میان اهل سنّت و شیعه رواج دارد؛ 2ـ آثار نظری یافراگیر در میان اهل سنّتْ شكل می گیرد؛
3ـ تعریف دقیق و روشنی از علوم حدیث به دست نمی آید.

مرحله سوم: حد و رسم علوم حدیث

مرحله سوم از تطوّرات علوم حدیث، از قرن دهم آغاز می شود و تا دوره معاصر ادامه می یابد. در این دوره، عالمان شیعه به تدوین كتاب های نظری و فراگیر در علوم حدیث می پردازند. البته در میان اهل سنّت نیز كارهای دوره قبل، تداوم می یابد؛ گرچه نوعی ركود در این مرحله در میان اهل سنّت به چشم می خورد و چنان كه برخی گفته اند، دوره تلخیص و شرح و حاشیه نویسی برآثار پیشین و بویژه اثرپذیری از مقدّمه ابن صلاح به شمار می رود.[20] در میان آثار شیعه، از این كتاب ها می توان یاد كرد: بدایه الدرایه، شهید ثانی (م946ق) الرعایه فی علم الدرایه (شرح مزجی بدایه الدرایه)، شهید ثانی (م946ق) وصول الأخیار، حسین بن عبدالصمد حارثی (م948ق) الوجیزه، شیخ بهایی محمد بن حسین بن عبدالصمد (م1003ق)[21] الرواشح السماویه، میرداماد (م1041ق) لبّ اللباب، محمد جعفر شریعتمدار استرآبادی (م1263ق) سُبل الهدایه فی علم الدرایه، ملاّ علی خلیلی تهرانی (م1296ق) منظومه الدرایه، میرزا محمد تنكابنی (م1302ق) توضیح المقال، ملاّ علی كَنی (م1306ق) مبدأ الآمال فی قواعد الحدیث والدرایه والرجال، علی بن محمد جعفر شریعتمدار (م1315ق) الكفایه فی الدرایه، میرزا ابوطالب زنجانی تهرانی (م1329ق) الدرّه الفاخره، ملاّ حبیب اللّه شریف كاشانی (1262ـ1340ق) مقباس الهدایه، عبداللّه مامَقانی (1290ـ1351ق) نهایه الدرایه (شرح الوجیزه)، سید حسن صدر (1272ـ1354ق) أمان الحثیث فی علم الدرایه، محمد مهدی عماد تهرانی (م1348ق) گفتنی است بجز اینها آثار دیگری در درایه الحدیث از عالمان شیعی در فهرستْ نامه ها یاد شده اند كه به طبع نرسیده اند. در میان اهل سنّت نیز از این آثار می توان یاد كرد: صعود المراقی، قطب الدین محمد خیضری (م894ق) تدریب الراوی، سیوطی(م911ق) فتح الباقی، ابویحیی زكریّا مصری (م928ق) المنظومه البیقونیه، بیقونی دمشقی (م1080ق) قواعد التحدیث، محمد جمال الدین قاسمی (م1332ق) در این دوره به تعاریف نسبتاً روشنی از (علوم حدیث) برمی خوریم. هم عالمان شیعی و هم عالمان اهل سنّت، در دوره مورد بحث، به تعیین حدّ و رسم دانشْ اهتمام داشته اند. اینك نگاهی بر این تعاریفْ می افكنیم.
شهیدثانی (م946ق) در تعریف علم درایه گفته است: علم یبحث فیه عن متن الحدیث و سنده و طرقه من صحیحها و سقیمها و علیلها و ما یحتاج الیه لیعرف المقبول منه من المردود.[22] شیخ بهایی (م1003ق) نیز در تعریف خویش نوشته است: علم الدرایه، هو علم یبحث فیه عن سند الحدیث و متنه و كیفیه تحمّله و آداب نقله.[23] ملاّ حبیب اللّه شریف كاشانی (م1340ق) در منظومه اش گفته است:
فـالعلـم بالمتـن و بـالطـریق
درایه الحدیث یا صدیقی[24]
مرحوم مامقانی (م1351ق) تعریف شیخ بهایی را در درایه الحدیث، بر تعریف شهید ثانی ترجیح می دهد و آن را می پذیرد.[25] ضمن این كه ایشان علم رجال و درایه را دو دانش دانسته،[26] معتقد است كه بحث از سند حدیث در علم درایه، هیچ گونه تداخلی با مباحث رجالی ندارد و آن را چنین توضیح می دهد: و بعبارهٍ أخری، علم الرجال یبحث فیه بحثاً صُغرویاً، بخلاف علم الدرایه؛ فإنّه یبحث فیه كُبرویاً.[27] سیوطی (م911ق) از ابن الأكفانی (م794ق) این تعریف را آورده است كه: علم الحدیث الخاص بالروایه، علم یشتمل علی أقوال النبی(ص) و أفعاله و روایتها و ضبطها و تحریر ألفاظها؛ و علم الحدیث الخاص بالدرایه، علم یعرف منه حقیقه الروایه و شروطها و أنواعها و أحكامها و حال الرواه و شروطهم و أصناف المرویّات و ما یتعلّق بها.[28] و نیز تعریفی را از عزّالدین ابن جماعَه (م819ق) آورده است: علم الحدیث علم بقوانین یعرف بها أحوال السند والمتن، و موضوعه السند و المتن، و غایته معرفه الصحیح من غیره.[ 29] جمال الدین قاسمی (م1332ق) نیز همان تعاریف را بازگو كرده است.[30]
چنان كه مشهود است، در این مرحله از تاریخ علوم حدیث، عالمان شیعی و سنّی، تعاریفی نزدیك به هم برای دانش های حدیثی ارائه كرده اند. با این تعریف ها نشان داده می شود كه مباحث نظری و كلّیِ سند و متن حدیث، در علوم الحدیثْ جای می گیرد. چنان كه بحث های تطبیقی و صُغروی سند، در علم رجال و بحث های تطبیقی و صُغروی متن، در غریب الحدیث، مختلف الحدیث و علل الحدیثْ جای می گیرند. البته شرح و ترجمه و تفسیر حدیث نیز پس از همه اینها و استفاده كننده از اینهاست و در قاعده هِرمْ جای دارد. شكل زیر، نشان دهنده جایگاه این دانش ها و روابط متقابل آنهاست:
علوم الحدیث(مباحث نظری سند و متن) علم رجال و علم جرح و تعدیل (مباحث تطبیقی سند) مختلف الحدیث و غریب الحدیث و علل الحدیث (مباحث تطبیقی متن ) شرح، تفسیر و ترجمه حدیث

مرحله چهارم: نقد و بررسی

دوران معاصر را می توان دوره نقد و بررسی تعریف های ارائه شده از دانش های حدیثی قلمداد كرد. در این بُرهه، تألیف ها در زمینه یاد شده، چه در حوزه بحث های نظری و چه تطبیقی، فراوان می شود. گرچه فراز و نشیب هایی در برخی از شاخه ها مشهود است. در این مرحله، عالمان شیعی و سنّی، به تجزیه و تحلیل تعریف ها می پردازند؛ گرچه چندان تحوّلی به چشم نمی خورد. اینك نظری بر این دیدگاه ها می افكنیم: در میان شیعه، استادانی كه به علوم حدیث پرداخته و در این زمینه صاحب تألیف اند، عبارت اند از: 1ـ استاد كاظم مدیر شانه چی، با كتاب علم الحدیث و درایه الحدیث (به فارسی)، 2ـ استاد جعفر سبحانی، با كتاب أصول الحدیث و أحكامه، 3ـ استاد عبدالهادی فضلی، با كتاب أصول الحدیث. استاد مدیر شانه چی در دو كتاب علم الحدیث و درایه الحدیث (كه در سال 1344 شمسی، مستقل از یكدیگر و بعدها در یك مجلّد به چاپ رسیدند) معتقد است كه: علم الحدیث، علمی است كه به آن، اقوال و تقاریر و افعال پیغمبر و امام، شناخته می شود...
معمولاً علم الحدیث را به دو بخشْ تقسیم نموده اند: اوّل، علم روایه الحدیث كه در آن از كیفیت اتّصال حدیث به معصوم، از لحاظ احوال رُوات و كیفیت سند و غیره گفتگو می شود و اصطلاحاً علم اصول الحدیث نامیده شده است. دوم. علم درایه الحدیث كه از معانی و مفاهیم الفاظ واردِ در احادیثْ بحث می نماید. بخش اوّل نیز به دو دسته منقسم می گردد ؛ زیرا گاهی از احوال رجال سند (از لحاظ عدالت و وثاقت و عدم آن) بحث می شود كه به علم رجالْ مسمّی است و هنگامی از كیفیت نقل حدیث به توسط راویان (از لحاظ صحّت و ضعف و اصطلاحات مربوط به این خصوصیات) گفتگو می شود كه از آن به مصطلح الحدیثْ تعبیر شده است.[31]
ایشان از یك سو بر كسانی كه به غلطْ نام علم روایه الحدیث را درایه الحدیث گذارده اند، خُرده می گیرد و می گوید مناسب است آن را مصطلح الحدیثْ نام كرد.[32] و از سوی دیگر، پیشنهاد می كند كه علم درایه الحدیث، فقه الحدیثْ نام گیرد.[33] استاد جعفر سبحانی (كه كتابش به سال 1412 قمری چاپ شد)، تعریف شیخ بهایی را در شناسایی درایه الحدیث، مناسب تر دانسته و آن را به عبارتی دیگر برگردانده است: هو العلم الباحث عن الحالات العارضه علی الحدیث من جانب السند والمتن.[34] ایشان، پس از شرح این تعریف، بر كسانی كه علم رجال و درایه را همتا قرار داده اند (كه یكی از سند و دیگری از متنْ بحث می كند)، خُرده می گیرد؛ و می گوید درایه، از مجموع سند و متنْ بحث می كند و رجال، از مباحث جزئیِ سندِ روایات. استاد عبدالهادی فضلی (كه كتابش به سال 1416 قمری چاپ شد) می گوید این دانش (درایه)، نام های متعدّد دارد، چون: علم الحدیث، درایه الحدیث، مصطلح الحدیث، قواعد الحدیث و اصول الحدیث، و سپس اضافه می كند كه: كلّها تعنی معنی واحداً.[35] وی در تعریف این دانش، سخن علاّمه شیخ آقا بزرگ تهرانی را می پذیرد كه: هو العلم الباحث فیه عن الأحوال و العوارض اللاحقه لسند الحدیث.[36] و تفاوتی كه میان این دانش با علم رجال می گذارد، چنین است: علم الرجال یدرس حال الراوی من حیث التوثیق واللاتوثیق... و علم الحدیث یدرس حال الروایه من حیث الإعتبار و اللاإعتبار.[37] در میان اهل سنّت نیز نوشته های جدید، بسیارند. در این جا تنها تعریف علوم حدیث را در دو نمونه از این كتاب ها مرور می كنیم. صبحی صالح در علوم الحدیث و مصطلحه (كه به سال 1378 قمری نگارش یافته) می گوید علم الحدیث دارای دو بخش است: علم الحدیث روایتاً كه به نقل و ضبط و كتابت احادیثْ اختصاص دارد و علم الحدیث درایتاً كه: مجموعه من المباحث و المسائل یعرف بها حال الراوی والمروی من حیث القبول والردّ.[38] وی پس از شرح این تعریف می گوید:
ویطلق العلماء علی علم الحدیث درایهً اسم «علم أصول الحدیث».[39] دكتر محمد عجاج الخطیب (كه كتابش را به سال 1387 قمری /1966م، تألیف كرده)، مانند پیشینیانش، علم الحدیث را به «روایهً» و «درایهً» تقسیم نموده و همان تعاریف را برگزیده است.[40] لیكن نكته ای كه اضافه كرده، این است كه: و قد أطلق علماء الحدیث علی علم الحدیث درایهً اسم «علوم الحدیث» و اسم «مصطلح الحدیث» و اسم «أصول الحدیث»، و كلّها أسماء لمسمّی واحد، و هو مجموعه القواعد و المسائل التی یعرف بها حال الراوی و المروی من حیث القبول والردّ.[41]
آنچه تا این جا بدان اشاره شد، نشان دهنده پاره ای تحوّلات در بررسی حد و رسم علم الحدیث است. آنچه در این مرورْ مشهود بود، بدین قرار است: 1. برخی از نویسندگان شیعی و اهل سنّت، واژه های علم الحدیث، اصول الحدیث، درایه الحدیث، علم الحدیثِ درایهً، قواعد الحدیث و مصطلح الحدیث را به یك معنا گرفته اند، مانند عبدالهادی فضلی و محمد عجاج الخطیب. در حالی كه گروهی دیگر، این نظر را نقد می كنند و آن را نوعی خلط مرزهای علوم می دانند، مانند استاد مدیر شانه چی. 2. تعریف های این دوره در میان اهل سنّت، تثبیت تعاریف مرحله سوم است و در میان شیعه نیز همان تثبیت است، به اضافه پاره ای تشویش ها.

پدیده های نو در عرصه حدیث پژوهی

از این امر كه بگذریم، در دوره معاصر با پدیده هایی دیگر در عرصه های حدیث پژوهی مواجه هستیم كه در گذشته مطرح نبودند و عالمان امروز، بدانها توجه كرده اند: یك. تلاش رَوشمند در پژوهش و تدوین تاریخ حدیث. بررسی تحولاتی كه بر حدیثْ گذشته است، اسباب و علل افزایش و كاهش در حدیث، مناهج تحقیق و روش های خاصّ محدّثان، و... اموری هستند كه توجه تامّی در این برهه بدانها شده است. برخی آثار كه در این زمینه می توان یاد كرد، عبارت اند از: تاریخ الحدیث و مناهج المحدّثین، محمد نادی عبیدات؛ تاریخ السنه المشرفه، اكرم ضیاء العُمری؛ تاریخ حدیث شیعه، مجید معارف؛ تاریخ عمومی حدیث، مجید معارف؛ مُسنَد نویسی در تاریخ حدیث، سید كاظم طباطبایی؛ سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانی؛ دو. پژوهش و تحقیق در تاریخ علوم حدیث. در این زمینه می توان از تاریخ فنون الحدیث، نوشته محمد عبدالعزیز الخولی یاد كرد. سه. تدوین كتاب هایی با عنوان مصطلح الحدیث، كه حقیقتاً فرهنگْ نامه واژه های به كار رفته در حوزه دانش های حدیثی اند. این قبیل آثار، به صورت الفبایی یا موضوعی، به صورت تجریدی یا تطبیقی، اصطلاحات به كار رفته در رشته های حدیث را بررسی كنند. در این زمینه می توان از این آثار یاد كرد:
معجم مصطلحات الحدیث، سلیمان مسلم الحرش؛ نظم الدرر فی مصطلح علم الأثر، احمد فرید؛ تیسیر مصطلح الحدیث، محمود الطحان؛ چهار. گردآوری و تدوین اجازات محدّثان. در این زمینه نیز می توان به آثار زیر، اشاره كرد: الاجازه الكبیره، السید عبداللّه الموسوی الجزائری؛ اجازات الحدیث التی كتبها شیخ المحدّثین المجلسی، السید احمد الحسینی؛ المسلسلات فی الاجازات؛ السید محمود المرعشی؛ الوجیز فی ذكر المُُجاز و المُُجیز؛ ابو طاهر احمد بن محمد السلفی؛ الوجازه فی الاجازه، محمد شمس الحق العظیم آبادی.
پنج. بجز اینها، پرسش های جدّی و جدیدی كه رویاروی حدیث و سنّت قرار گرفته اند نیز در خور درنگ اند؛ پرسش هایی كه با كلیّت حدیثْ سر و كار دارند و به طور طبیعی باید در دانش برتری جای گیرند، مانند: 1ـ رابطه قرآن و حدیث 2ـ ارتباط علوم حدیث با سایر علوم اسلامی 3ـ روش و منهج حدیث پژوهشی 4ـ حدود و قلمرو دانش های حدیثی 5ـ تأثیر و تأثّر سنّت با دیگر فرهنگ ها 6ـ اسباب اختلاف احادیث و.... اینك، با توجه به عرصه های گشوده شده در برابر حدیث و دانش های گذشته و رایج، چگونه باید دانش های حدیثی را طراحی كرد كه ضمن حفظ ارتباط منطقی میان شاخه ها و اجزا، بتوان فراگیری (جامعیت) آنها را نیز حفظ كرد؟ این، پرسشی است كه باید بدان پرداخت.

طرحی نو برای عرضه علوم حدیثی

روشن است كه به آسانی و سادگی نمی توان در این عرصه گام برداشت؛ لیك از آن رو كه هر طرح تازه باید از نقطه ای شروع شود تا پژوهشگران به اصلاح و تكمیلْ بپردازند، پیشنهاد اوّلیه خود را برای علوم حدیث، بدین شكلْْ عرضه می داریم: یك. تاریخ حدیث دو. فلسفه علوم حدیث سه. دانش های نظری حدیث 1ـ ارزیابی اسناد (سند) 2ـ فقه الحدیث (متن) چهار. دانش های تطبیقی حدیث 1ـ دانش های سندی: رجال، جرح و تعدیل 2ـ دانش های متنی: غریب الحدیث، مختلف الحدیث، علل الحدیث پنج. دانش های معین 1ـ اصطلاحات 2ـ اجازات 3ـ فراگیری و نشر حدیث(التحمّل والأداء)
اینك توضیحی اجمالی برای هر یك از عناوین می آوریم: یك. تاریخ حدیث در این رشته، سیر حدیث از ابتدا تا كنون، چگونگی كتابت و تدوین و تبویب حدیث، گسترش حدیث، مكتب های حدیثی، و مسائلی از این دست، بررسی می گردد. همچنین در این رشته، تاریخ علوم و فنون مربوط به حدیث و چگونگی پیدایش و گسترش آنها مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. دو. فلسفه علوم حدیث در این رشته، حدیث و دانش های مربوطش، از منظر بیرونی مورد مطالعه و پژوهش قرار می گیرد. این رشته، در صدد یافتن پاسخ پرسش هایی از این دست است: 1ـ رابطه قرآن و حدیث 2ـ ارتباط حدیث و علوم حدیث با سایر علوم اسلامی 3ـ روش و منهج حدیث پژوهی 4ـ حدود و قلمرو دانش های حدیث 5ـ تأثیر و تأثّر سنّت و دیگر فرهنگ ها سه. دانش های نظری حدیث در این رشته، دانش های پیرامونیِ حدیث در دو جنبه سند و متن، مورد پژوهش و ارزیابی قرار می گیرند. این رشته، خود دارای دو شاخه كلّی است: ارزیابی اسناد و فقه الحدیث. در علم ارزیابی اسناد، چگونگی ارزیابی اسناد روایت و مصادر حدیثی، مورد بررسی قرار می گیرد. شیوه های جدید ارزیابی سند، ارزیابی سند بر پایه نقد متن و مسائلی از این دست نیز در این شاخه جای دارند. در فقه الحدیث، قواعد عمومی و اختصاصی فهم و تفسیر روایات، مورد بررسی قرار می گیرد. چهار. دانش های تطبیقی حدیث آنچه در بخش سوم گذشت، اگر با تطبیق بر روایت ها انجام گیرد، دانش تطبیقی نامیده می شود. این بخش از دانش های حدیثی، چنان كه در صفحات پیشین گذشت، با سابقه ترین است. این رشته نیز در دو حوزه سند و متن، قابل پژوهش است. در بخش سند، علم رجال و جرح و تعدیل قرار می گیرد و در بخش متن، غریب الحدیث، مختلف الحدیث و علل الحدیث جای دارد. پنج. دانش های معین این دانش ها در جنب رشته های اصلی حدیثْ قرار می گیرند و می توانند در دستیابی بدانها و یا تكمیل آگاهی ها سودمند باشند، مانند مصطلحات، اجازات و....
امید كه محققان و پژوهشگران، با ارائه نقدهای عالمانه و یا طرح های نو، در تكمیل این طرحْ مدد رسانند، تا آینده علوم حدیث، بر روالی منطقی و درستْ شكل گیرد.

پي نوشت :

[1] . در زمینه تاریخ علوم حدیث، نگاه كنید به:
تاریخ فنون الحدیث، محمد عبدالعزیز الخولی، ص189ـ 228؛ الحافظ الخطیب البغدادی و أثره فی علوم الحدیث، محمود طحّان، ص376ـ391؛ نهایه الدرایه فی شرح الوجیزه للشیخ البهائی، ص25ـ34؛
أصول الحدیث، محمد عجاج الخطیب، ص223ـ295؛ درایه الحدیث، كاظم مدیر شانه چی، ص شانزده ـ بیست و چهار.
[2] . نهایه الدرایه، ص14ـ 18.
[3] . الحافظ الخطیب البغدادی وأثره فی علوم الحدیث، ص386.
[4] . تاریخ فنون الحدیث، ص197ـ 198؛ نهایه الدرایه، ص25ـ26.
[5] . تاریخ فنون الحدیث، ص199ـ212؛ نهایه الدرایه، ص26ـ27؛ أصول الحدیث، 277ـ279.
[6] . در این زمینه رجوع شود به: نهایه الدرایه، ص28؛ أصول الحدیث، ص284ـ286؛ فصل نامه علوم حدیث، ش9، ص3ـ6.
[7] . در این زمینه رجوع شود به: تاریخ فنون الحدیث، ص214؛ نهایه الدرایه، ص29؛ أصول الحدیث، ص295ـ297.
[8] . در این زمینه رجوع شود به: تاریخ فنون الحدیث، ص191ـ193؛ نهایه الدرایه، ص31؛ أصول الحدیث، ص281ـ282؛ فصل نامه علوم حدیث، ش13، ص92ـ110.
[9] . الحافظ الخطیب البغدادی و أثره فی علوم الحدیث، ص386ـ387.
[10] . دكتر محمد عجاج الخطیب معتقد است پیش از رامهرمزی نیز آثاری از این دستْ تألیف شده است، چون: أصول السنّه و مذاهب المحدّثین، علی بن عبداللّه مدینی (161ـ234ق)؛ معرفه المتّصل من الحدیث والمرسل و المقطوع و بیان الطرق الصحیحه و معرفه أصول الحدیث، احمد بن هارون بن روج البردیجی (م301ق). (ر.ك: أصول الحدیث، ص452ـ453)
[11] . الحافظ الخطیب البغدادی و أثره فی علوم الحدیث، ص389.
[12] . درایه الحدیث، كاظم مدیر شانه چی، ص هجده ـ بیست.
[13] . معرفه علوم الحدیث.
[14] . الكفایه فی علم الدرایه، ص37.
[15] . الإلماع الی معرفه أصول الروایه و تقیید السماع، ص4ـ5.
[16] . همان جا.
[17] . علوم الحدیث، ص4.
[18] . همان، ص10.
[19] . رجوع شود به: تاریخ فنون الحدیث، ص189ـ228.
[20] . دانش حدیث، محمد باقر نجف زاده بارفروش، ص359.
[21] . گفتنی است الوجیزه را شروح بسیاری است، از جمله:
الدرّه العزیزه فی شرح الوجیزه، میرزا محمدعلی مرعشی شهرستانی(1280 ـ 1344ق) الجوهره العزیزه فی شرح وسیط الوجیزه، سیدعلی محمد بن دلدار علی نقوی(م1313ق) شرح الوجیزه، شیخ عبدالنبی بحرانی شیرازی(م1187ق)
شرح الوجیزه، میرزا محمد سلیمان تنكابنی(م1302ق) صنائع الأثر فی شرح الوجیزه، سید امجد حسین الله آبادی نهایه الدرایه فی شرح الوجیزه، میرزا محمد كشمیری (ر.ك: الذریعه، ج14، ص168 ـ 169)
[22] . الرعایه فی علم الدرایه، ص45.
[23] . نهایه الدرایه، ص79.
[24] . دو فصل نامه علوم الحدیث، ش1، ص342.
[25] . مقباس الهدایه، ج1، ص42.
[26] . همان، ص35ـ36.
[27] . همان، ص42؛ تنقیح المقال، ج1، ص172ـ185.
[28] . تدریب الراوی، ج1، ص21.
[29] . تدریب الراوی، ج1، ص22.
[30] . قواعد التحدیث، ص75.
[31] . علم الحدیث، ص7ـ 8؛ درایه الحدیث، ص1ـ4.
[32] . علم الحدیث، ص7.
[33] . درایه الحدیث، ص2.
[34] . أصول الحدیث و أحكامه، ص11 ـ 12 .
[35] . أصول الحدیث، ص9.
[36] . همان، ص11.
[37] . همان، ص13.
[38] . علوم الحدیث و مصطلحه، ص106.
[39] . همان.
[40] . أصول الحدیث، ص8 ـ7.
[41] . أصول الحدیث، ص9.

منبع: فصلنامه علوم حديث، ش16


نسخه چاپی