پيش مورچه برو اي تنبل (2)
پيش مورچه برو اي تنبل (2)

نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)

 
زمستان بود. انبار غلّه‌ي مورچه‌ها خيس شده بود و آن‌ها سرگرم بيرون آوردن و خشک کردن دانه‌ها بودند. جيرجيرک گرسنه‌اي از آن‌ها خواست تا کمي از غذاي‌شان را به او بدهند.
مورچه‌ها به او گفتند: «چرا مثل ما و در فصل تابستان غذا جمع نکردي؟»
جيرجيرک گفت: «آخر وقت نداشتم. من تمام تابستان مشغول نواختن آهنگ‌هاي دلنشين بودم.»
مورچه‌ها به او خنديدند و گفتند: «بسيار خب، تابستان ساز مي‌زدي، زمستان هم برقص.»
اگر مي‌خواهي از خطر و مصيبت در امان باشي، در هر کاري از غفلت و اهمال پرهيز کن.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.
 
نسخه چاپی