انديشه سياسي آقا نورالله اصفهاني (1)
 انديشه سياسي آقا نورالله اصفهاني (1)

نويسنده: تقي صوفي نيارکي (1)

 
 

مقدمه

تأثير علماي شيعه در حرکت‌هاي اجتماعي در اعصار مختلف خاصه پس از روي کار آمدن دولت صفوي در ايران و بالاخص در عصر مشروطه امري مسلم و انکارناپذير است. در آن ميان عصر مشروطه نقطه عطفي در تاريخ اين سرزمين به شمار مي‌رود که هر چند بيداري جامعه‌ي ايران در آن مقطع از تاريخ در نتيجه‌ي عوامل متعدد فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي حاصل شده بود، ولي بي‌شک آن علت اصلي که چه در شروع نهضت و چه در ادامه، موجب حرکت و بسيج عموم اقشار مردم شد، همانا وجود عالمان راستين بود که به جهت تکليف شرعي با تمام توان وارد عرصه‌ي سياست شدند و تا پيروزي قطعي نظام مشروطه بر استبداد از هيچ تلاش و کوشش عملي و علمي فروگذار نکردند. اما به دلايل گوناگون دست‌هايي در کار بوده و هست که نقش اصلي و عامل تعيين کننده در اين حرکت عظيم را به انديشمندان متأثر از غرب و اشاعه‌ي افکار غربي به وسيله‌ي اينها نسبت دهد و حتي علماي آن عصر را هم از اين قاعده مستثنا نداشته و معتقد است که اينها بدون اينکه از خود انديشه‌ي مستقلي داشته باشند به پيروي از اين انديشمندان قدم در عرصه‌ي فعاليت‌هاي اجتماعي گذاشته‌اند. از اين رو معرفي عالماني انديشمند و نظريه‌پرداز که علاوه بر فعاليت‌هاي سياسي اجتماعي در عرصه‌ي فکر و انديشه نيز اقدام به ارائه‌ي نظر و افکار خود نموده‌اند، ضروري به نظر مي‌رسد. به همين منظور اين نوشته در پي آن است - هر چند به اجمال - گذري بر احوال و آرا و عقايد انديشمندي از اين دست داشته‌ باشد.
در زماني که انديشه‌وران به ظاهر مترقي ايران با انفعال در برابر فرهنگ غربي به تقليد اقتباس روي آوردند، عالماني چون آقا نورالله اصفهاني با درک صحيحي از زمان و مکان و با تکيه بر مباني ديني توانست نظريه‌ي خود در عصر غيبت را ارائه نموده و نظريه‌هاي غرب‌گرايان را به چالش بکشاند. او از زمره‌ي فقيهاني است که در اين عرصه با ارائه‌ي الگويي مقبول از حکومت «قَدرِ مَقدور» تا حدودي توانسته است به مباحث انديشه‌ي سياسي در عصر مشروطه جهت دهد. در اين نوشته ابتدا نگاهي گذرا به حيات فرهنگي و سياسي او خواهيم داشت و در ادامه مباني حکومت مورد نظر ايشان در عصر مشروطه تبيين مي‌گردد و مؤلفه‌ها و عناصر اصلي حکومت «قَدرِ مَقدور» به دنبال آن مورد بحث قرار مي‌گيرد. از آنجا که او در پي ترسيم ساختار کارآمد در نظام سياسي نيز بوده است، قسمتي از نوشته به برخي از ويژگي‌ها، عناصر و مسئوليت‌هاي آن ساختار اختصاص يافته است.
با توجه به اينکه رساله‌ي مکالمات مقيم و مسافر از جمله آثار به جاي مانده از اين انديشمند در زمينه‌ي حکومت و سياست است، از اين رو در شناخت انديشه‌ي سياسي حاج آقا نورالله مهم‌ترين منبع مورد استفاده در اين مقاله، رساله‌ي مذکور مي‌باشد.

شرح حال

1. زندگي

حاج آقا نورالله اصفهاني (1346- 1278 ق / 1927- 1861م) فرزند مرحوم آيت‌الله حاج شيخ محمد باقر نجفي اصفهاني (متوفي 1301 ق) و نوه‌ي مرحوم آيت‌الله شيخ محمد تقي اصفهاني، صاحب کتاب اصولي مشهور هداية المسترشدين است. او در سال 1278 ق در اصفهان ديده به جهان گشود. تحصيلات مقدماتي را نزد پدر خود گذراند و براي تکميل تحصيلات عاليه راهي عتبات عاليات شد و از محضر بزرگاني چون مرحوم آيت‌الله ميرزا حبيب‌الله رشتي و آيت‌الله ميرزا حسن شيرازي کسب فيض نمود و در سال 1300 ق پس از طي مراحل عالي دروس حوزوي به اصفهان بازگشت و تدريس و تبليغ را آغاز کرد. (2)
مؤلف کتاب المآثر و الآثار مي‌نويسد:
«حاج آقا نورالله، خلف الصدق حجت‌الاسلام حاج شيخ محمد باقر اعلي‌الله مقامه از اجلّه‌ي فقها و کبراي علماي اصفهان است. پس از تکميل مراتب فقاهت در نجف اشرف، به مکه رفت و فريضه حج گزارده و به اصفهان آمد. في‌التاريخ، دو سال است که در آنجا به تدريس و ترويج قرين اشتغال است». (3)
آن مرحوم در مهاجرت به قم، همراهي ديانت با سياست و اجتماع را عينيت بخشيد. (4)

2. شرايط سياسي اجتماعي

حاج آقا نورالله، پس از جريان مشروطه و تحصن عالمان در قم، آرمان‌هاي خود را در قالب انديشه‌هاي اصلاحي از سر مي‌گيرد و بعد از اعلان مشروطه، دوباره به اصفهان برمي‌گردد و مصرانه در پي اجراي آن مي‌شود. پس از به توپ بسته شدن مجلس و سرکوب مشروطه‌خواهان، او به مبارزات خود ادامه مي‌دهد و همچنان رهبري منطقه را به عهده مي‌گيرد تا اينکه داستان پرحادثه‌ي پهلوي آغاز مي‌شود. در اين مدت نيز آن مرحوم آرام نگرفته، با ايادي دولت در اصفهان درگير مي‌شود و در اين مدت، قيام تاريخي خود را ضد رضاشاه پايه‌ريزي کرده، مردم و عالمان را به هجرت فرا مي‌خواند. (5)
از نکاتي که در زندگي سياسي آقا نورالله اصفهاني جلوه‌اي ويژه دارد، مبارزه با استعمار و استبداد (6) در زمان واحد بوده است. محرک اصلي در نهضت عدالتخانه که سر از مشروطه درآورد، ستم حاکمان و سلاطين قاجار بود، ولي حساسيت‌هايي که او نسبت به حضور و دخالت بيگانگان در عرصه‌هاي گوناگون کشور داشت، باعث مي‌شد که خود در برابر آن، اقداماتي انجام دهد. اين گونه مواضع را از ديگر عالمان در مشروطه يا نمي‌بينيم يا اگر هم ببينيم، بسيار اندک بوده است. تأسيس شرکت‌هاي اسلامي با انگيزه‌هاي خودکفايي، نمونه‌اي از اين حساسيت‌هاست؛ البته همان گونه که عنوان شد. جو استبدادزده‌ي اصفهان وي را بر آن مي‌دارد تا به زيان‌ها و آثار استبداد سياسي بيشتر بپردازد؛ از اين رو آراي سياسي خود را در قالب يک رساله به تحرير در مي‌آورد که در آن ناکارآمدي نظام استبدادي، اثبات مشروعيت و عدم تناقض مشروطه با اسلام را به تحليل مي‌کشد. (7) با مطالعه‌ي اين رساله به درستي مي‌توان دريافت که او علاوه بر شناخت صحيح از اسلام، انديشه‌ها و آراي غربي در باب حکومت و جامعه را مي‌دانسته و روشي را که براي تثبيت مشروطه در پيش گرفته بود هم در شکل و ظاهر و هم در محتوا متفاوت از روش‌ نظري و عملي رايج در غرب بود.
«حاج آقا نورالله قبول مشروطيت را با فرنگي مآبي و قبول تجددخواهي اروپايي يکي نمي‎‌داند، بلکه مشروطيت اصيل و صحيح و به طور کلي، حکومت مردمي نيرومند را مانعي عمده براي نفوذ استعمار در جنبه‌هاي مختلف سياسي، فرهنگي، اقتصادي مي‌بيند و بدين طريق، صف خود را از متجددين فرنگي مشرب و اروپايي مسلک مشروطيت جدا مي‌نمايد». (8)
موريس پرنو، مستشرق فرانسوي، در ديداري که با حاج‌آقا نورالله داشته، او را چنين توصيف مي‌کند:
«او غرب را مي‌شناخت، بي‌آنکه آن را به ديده‌ي ستايش بنگرد. حاج آقا نورالله مي‌گفت: نه مذهب استدلالي اگوست کونت [فرانسوي] و نه ايدئاليسم آلماني و نه مکانيسم انگلوساکسن‌ها، تشنگي روح ايراني را سيراب نمي‌کند.» (9)
شايد شناخت وي از غرب، اصولي و بر مباني معرفت‌شناختي مبتني نباشد؛ اما اين دليلي بر ضعف شناخت وي از آن نيست، زيرا همين شناخت اجمالي حکايت از دقت، توجه و نقد آن دارد. هنگامي که وي به واژه‌هايي مانند آزادي، مجلس، شورا، استبداد و مشروطه مي‌رسد، با درنگ در آن مفاهيم مي‌کوشد به نوعي، چالش خود را با تجددخواهان غرب‌گرا به تصوير کشد. وي با پرسش‌هاي بنيادين، اين خط نقد را ادامه مي‌دهد:
«آيا حکم اسلام در اين است که مسلمانان همه قسم ظلم بکشند؛ همه نوع جور تحمل نمايند؟ آيا ساکت بنشينند اسلام از ميان برود؟ آيا آسوده بنشينند که اجانب، ممالک اسلامي را به تدابير سياسيه متصرف شوند؟... آيا بايد مسلمين ذليل و زبون شوند؟ مليت و قوميت و سلطنت شيعه از ميان برود؟ احکام اسلاميه منسوخ و قوانين اروپا کم کم جاري شود؟ هيچ عاقلي چنين رأي نمي‌دهد... پس تکليف چيست؟ تکليف پيروي از احکام محکمه‌ي اسلام است». (10)
مقبوليت اجتماعي و سياسي در صحنه‌ي مبارزات: از جمله دقت‌هاي تاريخي و عقيدتي در زمان حاکميت سياسي حاج‌آقا نورالله در اصفهان که مي‌تواند مفيد و داراي ظرافت‌هاي ديني درخور تعمق باشد، مسئله‌ي شهرت و مقبوليت آقانورالله اصفهاني در بين ساير علما و مراجع حوزه‌ي مرکزي اصفهان است. مقبوليت حاج آقا نورالله بين مردم، امري بديهي و مسلم بوده است. سابقه‌ي مبارزات و موقعيت وي، خيلي زود او را در بين مردم شاخص کرد، و او را به عنوان رهبري محبوب و مردمي شناساند. موقعيت رسمي آقا نورالله اصفهاني از نظر عزل و نصب و تغييرات حکومتي نيز به سبب رياست وي بر انجمن مقدس ملي در جايگاه نيرومندترين قدرت اجرايي و فکري و حتي تا حدودي قانون‌گذاري معلوم و در ساليان اوليه‌ي مشروطه، اين تمرکز موقعيت و مشروعيت سياسي اجتناب‌ناپذير بوده است؛ اما علاوه بر موقعيت و مقبوليت بين مردم و از نظر حکومت رسمي، در اصفهان، مسئله‌ي مهم ديگري نيز مطرح بوده است و آن مسئله‌ي وجود فقيهان، مجتهدان و روحانيان بلند‌مرتبه‌اي بود که ولايت شرعي سياسي بر جامعه داشتند که حاج آقا نورالله در هيچ موقعيتي مورد انتقاد شرعي از سوي آنان قرار نگرفت، لذا همين امر آنان را براي تصدي وضعيت جديد دلگرم و مصمم مي‌کرد. (11) اين پشتوانه‌ي سياسي اجتماعي از خصوصياتي است که ديگر همفکران وي از آن بي‌بهره و يا کم‌بهره بودند.
نکته‌ي ديگري که مقبوليت سياسي و اجتماعي وي را برجسته مي‌کرد، همراهي با برادرش در عرصه‌ي مبارزات سياسي و اجتماعي بود. حاج آقا نورالله در کنار برادرش آيت‌الله حاج شيخ محمد تقي نجفي معروف به آقا نجفي (1262- 1332 ق) (12) مبارزات خود بر ضد استعمار و استبداد را ادامه مي‌داد. تمايز اين دو برادر در حيطه‌ي مسئوليت بود؛ البته بايد توجه داشت که به دليل جايگاه خاص آقا نجفي، محوريت اصلي با وي بود. به هر حال، اين دو برادر در مواقع حساس با بسيج عمومي مردم بر بسياري از اختلاف‌ها و شبهه‌هايي که در تهران و ديگر جاهاي ايران بود، خط بطلان مي‌کشيدند؛ بدين سبب با همکاري اين دو شخصيت:
«در اصفهان، نه مسئله‌ي بست‌نشيني در کنسول‌گري اجنبي را داريم و نه اختلاف در جناح مذهبي مشروطه، و اين امر تا حدودي ريشه در هم جهتي و دورنگري دو برادر و نفوذ آنان داشته است.» (13)
فتاواي سياسي عالمان نجف؛ پشتوانه‌ي احکام حکومتي: آقا نورالله اصفهاني با تکيه بر فتاواي عالمان نجف، جهت تهيه‌ي پشتوانه‌اي براي نظريات خود درباره‌ي مشروطه و لزوم اطاعت و همگاني مردم، در مسايل سياسي اجتماعيِ کشور، فصل جديدي از مشروعيت بخشي به احکام حکومتي خود را گشوده است. هر چند خود مجتهدي حاکم در عرصه‌ي سياست است، با آوردن مؤيدهاي متعدد از عالمان طراز اول و مرجعيت عامه شيعه، راه را براي تأثيرگذاري بر عامه متدين مردم فراهم مي‌کند. در اينجا به دو نمونه از اين موارد اشاره مي‌شود:
«صورت حکم حجج اسلام نجف اشرف آيات‌الله علي الانام در وجوب مشروطه به تمام اهالي ايران (14)
به عموم ملت ايران، حکم خدا را اعلام مي‌داريم: اليوم بذل جهد در استحکام و استقرار مشروطيت به منزله‌ي جهاد در رکاب امام زمان ارواحنافداه و سرِ مويي مخالفت و مسامحه به منزله‌ي خذلان و محاربه با آن حضرت صلوات‌الله و سلام عليه است. اعاذالله المسلمين من ذلک ان‌شاءالله تعالي.
الاحقر عبدالله المازندراني - الاحقر محمد کاظم الخراساني - الاحقر نجل المرحوم الحاج ميرزا خليل رحمة‌الله عليه»
صورت حکم مبارک حضرت ثقة‌الاسلام آقاي حاج آقا نورالله.
«بسم الله الرحمان الرحيم. احکام صادره از حجج اسلام و حصون شريعت حضرت سيّد انام ادام الله ظلالهم مادام الايام در باب وجوب مشروطه و حرمت مخالفت با آن ملاحظه شد. اطاعت آن بر کافه‌ي انام و عموم کساني که مدعي مسلماني مي‌باشند، واجب و لازم است.
في شهر محرم‌الحرام 1327 حرره الاحقر شيخ نورالله الاصفهاني» (15)
به هر حال، بعد از سه دهه‌ي بحراني و مبارزات شبانه‌روزي در تاريخ 1306 ش به شهادت مي‌رسد.
روزنامه‌ي حبل‌المتين در مقاله‌اي ضمن اذعان به اين مطلب تا آنجا پيش مي‌رود که شهادت آقا نورالله را پايان انديشه‌ي يگانگي روحانيان و سياست شمرده، دخالت ديگر اقشار مردمي را در اين گونه مباحث جرمي سياسي و ديني ارزيابي مي‌کند:
«... خوب بود با صراحت لهجه به آقايان بلکه به کليه‌ي افراد حالي مي‌شد که در ايران هم تفکيک ديانت از سياست شد. نه ارباب سياست دخالت در امور روحاني خواهند نمود و نه روحانيين در کارهاي داخلي وخارجي دولت... بايد به جميع طبقات حالي کند که هيچ کس نمي‌تواند در خارج از وظايف خود قدم بردارد و هر کس چنين کند، مجرم سياسي و ديانتي شناخته خواهد شد.» (16)

3. آثار

از جمله مهم‌ترين آثار آقا نورالله رساله‌ي مکالمات مقيم و مسافر (17) است از آنجا که منع اصلي اين مقاله، رساله‌ي مکالمات مقيم و مسافر است، نکاتي درباره‌ي اين رساله بيان مي‌شود. حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان به دليل رويارويي با استبداد موروثي قاجار، جايگاه ويژه‌اي ميان ديگر حوزه‌هاي شيعي دارد؛ چرا که مقاومت و ايستادگي عالمان اين حوزه نشان از روح ظلم ستيزي و آزاد منشي را به تصوير کشيده است؛ از اين رو چهره‌ي اصفهان به دليل اين رويارويي در طول نهضت مشروطه و پس از آن کاملاً چهره‌اي ضد استبدادي است. هرچند که فعاليت‌هاي مؤلف در مبارزه با استبداد خلاصه نمي‌شود، به هر روي هدف اصلي رساله‌ي مذکور، نقد استبداد سياسي حاکم در جامعه است. در اين فضاي استبدادزده، رساله‌ي مقيم و مسافر مستندترين متني است که مي‌تواند انديشه‌ي سياسي اين حوزه‌ي علمي شيعي را در عصر مشروطه به صورت مکتوب به تصوير بکشد.
زمان نگارش اين رساله، دوره‌ي فترت بين مشروطه‌ي اول و مشروطه‌ي دوم و کشمکش قدرت بين شاه و مجلس و زمان نبردهاي مسلحانه و آشوب داخلي، در تاريخ محرم سال 1327 ق است. (18) در پايان رساله‌ي مذکور مي‌خوانيم: «تمام شد جلد اول کتاب بالخير والسعادة». (19) اين عبارت نشان‌دهنده‌ي اين است که مجلدات ديگري نيز يا نگاشته يا قصد نگارش آن را داشته؛ اما تاکنون اثري از مجلدات ديگر يافت نشده است. (20)
رساله‌ي مذکور که در مقام اثبات مشروعيت و کارآمدي نظام مشروطه است، با سبکي جالب و جذاب خواننده را تا انتهاي کتاب به همراه مي‌برد. وي در اين نوشته مي‌کوشد تا انديشه‌ي سياسي خود را در قالب يک گفتمان فرضي ميان دو ايراني تحت عنوان «مقيم» (نماينده «سنت») و «مسافر» (نماد «تجدد») مطرح کند. اين گفتگوي به ظاهر صوري، در منزل ميرزا هدايت‌الله آبادي در قريه‌ي «سعادت‌آباد» اتفاق مي‌افتد. آميرزا مهدي که ميهمان و طرفدار مشروطه است، نقش «مسافر» را ايفا مي‌کند و «مقيم» که يکي از همسايگان صاحبخانه‌ي آميرزا هدايت‌الله است، نمادي از روستايي عصر مشروطه است که اهل فکر و نظر بوده و به سرنوشت سياسي کشورش علاقه داشته، از وضع سياسي آن با خبر است و برخي از نظريات سياسي، نظير مشروطه‌خواهي را بومي ندانسته، غرب‌گرايان ايراني را حامل آن مي‌داند، و از طرفي به مقام علمي «مسافر» در جايگاه عالم مذهبي طراز اول نيز واقف است.
از نکاتي که مؤلف در اين رساله از آن بهره جسته، اصل مستندسازي و ذکر شواهد متعدد در مباحث گوناگون است؛ به گونه‌‌اي که به غناي متن افزوده، خواننده را به اين مطلب آگاه مي‌کند که نويسنده‌ي رساله برخلاف مدعيان اصلاحات و مشروطه، خود مصلح، آشنا به مسايل و در مصدر امور است. براي مثال، در بيان تأکيد مشروطه از ناحيه‌ي مراجع تقليد حوزه‌ي نجف اشرف، احکام هر يک از آنها را درباره‌ي آن ذکر مي‌کند يا در بيان اختلاف بين مشروطه‌خواهان و مستبدان کوشيده است در هر مورد، نمونه‌اي از وضعيت استبدادي حاکم بر جامعه‌ي ايراني را ذکر کند. مؤلف در اين رساله، دامنه‌ي استدلال‌ها و مطالب خود را به مباحث روبنايي محدود نکرده، بلکه با گسترش آن به تحليل زيرساختي و پيش‌فرض‌هاي نظري، مباحث خود را تکميل مي‌کند. «مقيم» هنگامي که شبهه‌ي جديدالتأسيس بودن مشروطه را از طرف برخي از افراد با اين عنوان که: «مشروطه‌خواهي مطلب جديدي است و در اسلام سابقه‌اي نداشته است» (21) مطرح مي‌کند. بحث را از نقد «انديشه‌ي سياسي» فراتر برده، تحليل «فلسفه‌ي سياسي» را مورد توجه قرار مي‌دهد تا در اين رويکرد، نشان دهد که مشروطه‌خواهي نه تنها ابداع اروپاييان نبوده، بلکه در اسلام و مباني ديني ريشه داشته است. به همين سبب، «مشروطه عين اسلام و اسلام همان مشروطه است و مشروطه‌خواهي، اسلام‌خواهي است» (22) بر اين اساس، در اين رساله تا حدودي پيش‌فرض‌هاي نظري مباحث نيز نقادي و پردازش شده است.

انديشه‌ي سياسي

مباني حکومت

هرچند آقا نورالله به صورت مشخص بر مباني انديشه‌ي خود تأکيد نکرده است، ولي با تأمل در نوشته‌ها و سلوک سياسي آن مرحوم مي‌توان موارد ذيل را مباني انديشه‌ي سياسي وي در ارائه‌ي اصول و الگوي حکومت «قَدرِ مَقدور» برشمرد. (23)

1. حاکميت قوانين الهي و نفي طاغوت

اهتمام به قوانين الهي و اجراي آن در جامعه از نکاتي است که وي به صورت جدي به آن پرداخته است و در سايه‌ي آن، نفي هر گونه حاکميت طاغوت را سفارش مي‌کند. در نگاه وي غرض اصلي مشروطيت احياي قانون الهي و سنت نبوي است (24) تا در سايه‌ي آن در مملکت قانون عدل اجرا شود و هيچ کس بر ديگري ستم نکند. (25)
کوشش براي بومي جلوه دادن مشروطه، از ديگر نکاتي است که مي‌توان به واسطه‌ي آن، قانون را در جامعه نهادينه کرد. هر چند که در انديشه‌ي بيشتر عالمان مشروطه‌خواه، قالب مشروطه در آن زمان شکل مناسبي براي حکومت مطلوب اسلامي به شمار نمي‌رفت، و بيشتر آنان سلطنت حقه را به حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) منحصر مي‌دانستند، با وجود اين، با تمسک به مشروطه مي‌خواستند در حد امکان از ستم حاکمان بکاهند تا افزون بر آسايش نسبي مردم، قوانين اسلامي نيز در حد امکان اجرا شود. وي معتقد است: «دخليات دولت را به تمام خصوصيات‌ها مطابق با قانون شرع» نمي‌توان دانست، بلکه اصل سلطنت حقه، مختص و منحصر است به شخص حضرت امام عصر (عليه السلام). (26) در سلطنت مشروطه، اگر حکم هر حاکمي مطابق با قانون اسلام باشد، مطاع است و اگر از روي هواي نفس باشد، و با وجود غرضي برخلاف قانون اسلام حکمي بنمايد، به هيچ وجه مطاع نخواهد بود. (27)
اين اصل و مبناي مهم را از نمونه‌هايي که وي در جاي جاي رساله به آن مي‌پردازد، مي‌توان استخراج کرد که به بخشي از آن اشاره مي‌کنيم:
«مشروطه، مطلب تازه و جديد نيست. اشتباه نشود. بدانيد اينکه مشروطيين مي‌گويند، همان قانون و دستورالعمل حضرت خاتم‌الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي‌طلبند، امر حادث و تازه نيست، نهايت چون هزار وسيصد و چند سال است رفته رفته از بين رفته، حال که طلب تجديد آن را مي‌کنند، خيال مي‎‌کنند حادث و جديد است.» (28)
بر اين اساس اگر قرار است قانوني در جامعه حکومت داشته باشد، همان قانون و دستورالعمل حضرت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم) خواهد بود. اينکه بعضي مي‌گويند:
«مشروطه خلاف قانون اسلام است، ناشي از نفهميدن مطالب و اخبار و بي‌علمي است والا بر تمام ملل دول عالم معلوم است و تماماً صريحاً متفق‌اند. (29) بر اينکه اول پيغمبري که قانون مشروطه را براي امت خود برقرار نمود، حضرت خاتم‌الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم) است.» (30)

2. برتري فرهنگ و تمدن اسلامي

هرچند وي پيشرفت و فناوري را در مغرب زمين مي‌بيند، با نگاهي واقع‌بين به تمدن غرب شيفته‌ي آن نمي‌شود، بلکه مي‌کوشد وامداري غرب از اسلام را حتي در اصلي‌ترين شعار تمدن جديد غرب که همانا قانون‌خواهي است، به تصوير بکشاند. او معتقد است دول اروپايي نه تنها وامدار مسلمانان هستند، بلکه علت اصلي پيشرفت آنان نيز به اسلام برمي‌گردد؛ چرا که آنان اين بيت‌الغزل پيشرفت را به درستي از ما آموخته، به کار بردند و در عوض، ما آن را به ورطه‌ي فراموشي سپرديم:
«تمام ملوک نصارا از غلبه‌ي مسلمين به تنگ آمده، با هم متفق شده، عازم بر اضمحلال مسلمين شدند، و با لشکر زيادي که تعداد او ممکن نبود، رو به بلاد مسلمين نهادند و جنگ صليب مشهور را بر پا کردند... و چنان که در تواريخ مشهور است (مسلمانان) آنها را شکست داده، رو به فرار نهادند. پس از انقضاي اين واقعه، دولت انگليس درصدد تحقيق مطلب برآمد که سبب آن غلبه با آن قلت عده و عدد، و اين مغلوبه با آن شوکت و حشمت چه بوده؟ ... پس از اندک زماني بر آنها معلوم شد که سبب غلبه‌ي مسلمين هيچ نيست؛ مگر آيين مشروطيت و قوه قانون شريعت اسلام که مبتني بر اتحاد و اتفاق و برادري و عدل و مساوات است. اين بود که پس از استکشاف حال، پيروي قانون اسلام را نموده، از سلاطين خود استدعاي مشروطيت کردند و بعد از جنگ و خون‌ريزي زياد بين دولت و ملت به مقصود خود رسيدند». (31)
از ديگر مباني اين انديشه مي‌توان به تساوي در حدود الهي و برابري حقوقي انسان‌ها، (32) لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي و توسعه‌ي سطح رفاه اجتماعي با تکيه بر استقلال اقتصادي، (33) ضرورت فراهم کردن زمينه‌هاي رشد اخلاقي و فرهنگي جامعه (34) اشاره کرد. مباني ياد شده از کليت نظريه‌ي حکومت آقا نورالله استفاده مي‌شود که وي به نوعي در رساله‌ي مقيم و مسافر به آن پرداخته است.
پس از دقت در مباني نظري او در باب حکومت چنين مستفاد مي‌شود که مشروطه تنها از آن جهت مشروع بوده و تلاش در راه برقراري آن لازم است که با تأسيس چنين نظامي قوانين الهي در حد ممکن در جامعه اجرا شده و در حد امکان از ظلم و اجحاف در حق مردم جلوگيري مي‌شود و با اين نوع نگرش به مشروطه نه تنها جواب مخالفان متشرع و يا کساني که شرع را دستاويز مخالفت خود کرده بودند داده مي‌شود، بلکه علاوه بر اين کاملاً راه ايشان و امثالشان از روشنفکران و دگرانديشان مشروطه‌خواه جدا مي‌شود و اين مطلب بسيار پر اهميتي است؛ چرا که خلط شدن اين مطلب گاه موجب تحليل‌ها و برداشت‌هاي ناصوابي از شخصيت‌ها و جريان‌هاي حوزوي مدافع مشروطيت گشته است.
نکته‌ي ديگر اينکه از آنجايي که حکومت مشروطه حکومت صد در صد مطلوب امثال آقا نورالله اصفهاني نيست و فقط به عنوان گزينه‌اي براي حالت اضطرار مورد پذيرش واقع شده، لذا اگر با اين نگرش چنين نظامي تأسيس شده و در عمل هم به اين نظريه پايبند باشند، آينده‌ي بسيار روشني در پيش خواهند داشت؛ چرا که تکليف خود مي‌داند تا حد ممکن و روز به روز به نظام مطلوب که هر چه بيشتر به حکومت معصوم شبيه‌تر باشد نزديک‌تر شوند و در نتيجه هر چه زمان مي‌گذرد نقايص اين نظام برطرف شده و از نظر مادي و معنوي مشکلات مردم کمتر مي‌شود. مطلب ديگر آنکه يکي از معضلاتي که از ابتداي آگاهي و پي بردن ملل شرق (خصوصاً مردم ما) به عقب‌ماندگي خود و پيشرفت غرب، گريبان‌گير آنها (به خصوص نخبگان آنها) مي‌شود، احساس سرخوردگي و خود کم‌بيني است که گاه زيان‌هاي جبران‌ناپذيري به بار آورده و خواهد آورد که در نگاه آقا نورالله اصفهاني به مشروطه و علل پيشرفت غرب کاملاً منتفي است؛ چرا که او تمام موفقيت‌‌هاي آنها را در اجراي قوانيني مي‌داند که آنها از اسلام و مسلمين اخذ کرده و در عمل پياده کرده‌اند، در نتيجه نه تنها ما در مقابل آنها احساس زبوني و خودباختگي نخواهيم کرد که حتي مِنتي هم بر سر آنها در جهت رسيدن به اين ترقي و پيشرفت داريم و اين خود موجب اعتماد به نفس و جلوگيري از يأس و ايجاد انرژي براي رسيدن به آنها و حتي جلوتر افتادن از آنان مي‌شود.

مؤلفه‌ها و عناصر حکومت

با نگاهي به منابع انديشه‌ي سياسي، روزنامه‌ها، اعلاميه‌ها، لوايح و ديگر نوشته‌هاي به جا مانده از عالمان ديني مشروطه مي‌توان ادبيات حاکم بر گفتمان سياسي عصر مشروطه را تا حدودي تبيين و ترسيم کرد. مفاهيم جديدي که در مشروطه مطرح مي‌شد، هرچند معادل‌هاي بومي و کاملاً اسلامي آن در ادبيات پيش از مشروطه نيز يافت مي‌شود، ولي بايد اين واقعيت را پذيرفت که بعضي از واژه‌هايي که در مشروطه با بار معنايي خاصي مطرح مي‌شد، کاملاً جديد بود. با قبول اين واقعيت، اين پرسش‌هاي مهم پيش مي‌آيد که نگاه اين انديشمندان و رهبران به واژه‌هاي جديد از چه منظري بوده است؟ و چگونه آن واژه‌ها را با ادبيات خود، تطبيق مي‌دادند؟
در پاسخ اجمالي مي‌توان گفت، به طور کلي، اين گونه افراد با استفاده از مباني ديني و اسلامي و با تعريف کاملاً بومي و اسلامي، مرز خود را با ديگر افرادي که از اين واژه‌ها، معاني و قالب‌هاي غير ديني و بومي را اراده مي‌کردند، جداي مي‌ساختند که نمونه‌ي بارز آن را در واژه‌هاي مشروطه، آزادي و مساوات مي‌توان ديد. در اينجا به بعضي از اين واژه‌ها و مفاهيم در انديشه‌ي سياسي آقا نورالله اصفهاني اشاره مي‌کنيم.

1. سلطنت

سلطنت و سلطان از جمله مفاهيمي است که در ادبيات جهان اسلام سابقه‌ي طولاني دارد. واژه‌ مورد نظر في نفسه بار معنايي خاصي (چه مثبت يا منفي) ندارد و مانند ظرفي است که تحمل هر گونه آبي را دارد. اين متوليان حکومت و سلطنت هستند که به آن، جهت ارزشي يا ضد ارزشي بودن مي‌دهند و در طول تاريخ نيز چون غالب سلاطين اهل جور بوده‌اند، در انديشه‌ها قداست ندارند. ميان انديشمندان سياسي، اين واژه تا حدودي معادل حکومت معنا شده است. آن مرحوم نيز با تفکيک گونه‌هاي مختلف سلطنت، مي‌کوشد اين واژه‌ را تبيين کند.
1. 1. سلطان کل و جزء: هر که فرمان‌فرمايي بر ديگري داشته باشد آن را به اصطلاح سلطان يا حاکم يا آقا مي‌نامند که حکم و قول او بر ساير بني نوع انسان کلاً او بعضاً نافذ و جاري باشد، خواه سلطان کل باشد که پادشاهش مي‌نامند يا سلطان جزء باشد که حاکم و ضابط و امير و قاضي و آقا و مجتهد تا برسد به نايب و فراش و کدخدا و داروغه، و اين است معناي فرمايش حضرت خاتم‌الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم) که مي‌فرمايد: «همه نگهبان و همه مسئوليد نسبت به مردم خويش» (35) نهايت بعضي بر صد کرور حاکم‌اند و بعضي بر ده نفر و پنج نفر و سه نفر. (36)
در اينجا سلطنت به معناي حکومت و حکمراني است. در اين برداشت، سلطان کسي است که بر ديگري فرمان‌فرمايي داشته باشد و فرقي بين سلطان عادل و مستبد نيست. همين که کسي بر ديگري حاکم باشد، سلطان بر او اطلاق مي‌شود.
2. 1. سلطنت مطلقه: سلطنت مطلقه در نگاه وي، نظامي است که در آن، سلطان مُطاع کل باشد و هر آنچه مي‌گويد اجرا شود:
«اگر سلطان هرچه بگويد و بکند، مطاع باشد؛ مي‌خواهد حکم و فرمايش مطابق با قانون مملکت باشد يا نباشد، مطابق صلاح باشد يا نباشد، آن را سلطنت مطلقه گويند.» (37)
3. 1. سلطنت مشروطه: نکته‌اي که حاج آقا نورالله به شکل منطقي تفکيک کرده و مي‌کوشد آن را تا حدودي تبيين و روشن کند، سلطنت مشروطه است. وي ماهيت مشروطه را حاکميت قانون ارزيابي کرده، از آنجا که قانون اسلام در مملکت ايران حاکم است، حاکميت قانوني نيز که مطرح مي‌شود، منظور و مقصود حاکميت قانون اسلام است. بر اين اساس، مشروطه‌خواهي نزد وي، اسلام‌خواهي معنا مي‌شود. نکته‌ي ديگري که وي به آن توجه مي‌کند، تفکيک حاکم از حاکميت و حکومت است. وي براي حاکم و سلطان جز بيان و اجراي قانون الهي وظيفه‌ي ديگري را برنمي‌شمارد. سلطنت مشروطه آن است که در صورتي اطاعت امر و حکم آن پادشاه يا حاکم يا آقا لازم مي‌شود که قول و امر و فرمان او، مطابق با قانون مملکت باشد. يقين باشد که اگر حکمي بر خلاف قانون از او صادر باشد، مطاع نخواهد بود؛ پس در حقيقت، در سلطنت مشروطه، حاکم قانون است و شاه و امير و حاکم، قاضي و آقا آن قانون را بيان مي‌نمايند و چون در مملکت اسلامي، قانون کتاب الله و سنت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است، (38) در سلطنت مشروطه اگر حکم هر حاکمي مطابق با قانون اسلام باشد، مطاع است، و اگر از روي هواي نفس باشد، با وجود غرضي برخلاف قانون اسلام حکمي بنمايد، به هيچ وجه مطاع نخواهد بود. (39)
همچنين درجاي ديگر با استنادهاي تاريخي به اين مهم اشاره کرده و مي‌گويد: هر کس از تواريخ کمتر اطلاعي داشته باشد، مي‌تواند که حکومت‌هاي دنيا تا پيش از زمان حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) به صورت سلطنت مطلقه بوده است و هر آنچه حاکمان مي‌گفتند، زيردستان بايد اطاعت مي‌کردند؛ اما پس از بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين امر از ميان رفت و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: من از طرف خود امر و نهي ندارم، بلکه از سوي خدا پيغام آورده‌ام. احکام من، صادره از خودم نيست، بلکه ازجانب خلاق عالم است و اگر مطابق با حکم و قانون خدا نباشد و از روي هوا و هوس باشد، اطاعت آن لازم نيست؛ چرا که من پادشاه نيستم، بلکه پيغمبرم. اين است که حقيقت سلطنت مشروطه و اين قانون مشروطه از اول اسلام بود. (40)

2. مشروطه

با توجه به تمايزات مشروطه و نظام استبدادي که آن مرحوم به صورت گسترده به آن پرداخته است مي‌توان مشروطه‌اي کاملاً بومي و مذهبي تعريف کرد که هم با مشروطه‌ي غربي و وارداتي تفاوت داشته و هم با آموزه‌هاي ديني و ملي سازگار باشد. بين مشروطه‌اي که آقا نورالله اصفهاني در پي آن بود و مشروطه ساخته و پرداخته‌ي برخي محافل غرب‌گراي تهران تفاوت بسيار وجود داشت. هر چند هر دو در لفظ و تا حدودي قالب بودن مشروطه براي اداره‌ي کشور مشترک بودند ولي در معنا و ماهيت تفاوت آشکار ديده مي‌شد. (41) همين امر باعث مي‌شد نويسنده‌اي چون کسروي از مشروطه‌ي اصفهان به «جنبش ملّايان» ياد کرده و بنويسد:
«چنان که گفتيم جنبش مشروطه‌خواهي در شهرهاي ايران به يک گونه نمي‌بود و در هر شهري از روي کمي يا بيشي آگاهي‌ها و سستي يا استواري خوي‌ها و بودن و نبودن پيشروان شاينده، جنبش رنگ ديگري مي‌داشت. و در اسپهان پيش از جنبش ملّايان به ويژه حاجي آقا نورالله وآقا نجفي بسيار چيره مي‌بودند، و در همه چيز، مردم را به دلخواه خود راه مي‌بردند؛ از اين رو مشروطه‌خواهي در اسپهان رويه‌ي ملّابازي داشت». (42)
در نگاه اصفهاني، مشروطه ويژگي خاصي دارد: اولاً، حاکميت در مشروطه با قوانين الهي است؛ ثانياً، مشروطه مطلب جديدي نيست که بخواهيم آن را مورد ترديد يا نفي قرار دهيم، بلکه بايد مباني آن را براي مردم باز گفت و تبيين کرد که مشروطه‌خواهي همان اسلام‌خواهي است، ثالثاً، جايگاه هر يک از نهادهاي ديني و مدني به طور کامل مشخص است؛ به طور نمونه حاکم و امير در اين نظام فقط مجري قوانين خواهند بود، نه بيشتر. وي معتقد است که مهد مشروطه و قانون‌خواهي، اسلام بوده است و اين مسلمانان بوده‌اند که براي نخستين بار قانون مشروطه را پذيرفته و به آن عمل کرده و در سايه‌ي آن به مراحل بالايي از سلوک اجتماعي و پيشرفت‌هاي تمدني دست يافته‌اند. در اين باره مي‌نويسد:
«بعد از آنکه خاتم انبياء (صلي الله عليه و آله و سلم) قانون مشروطه را از براي امت خود قرار داد، آن قانون را مزيت فرموده، امت آن حضرت که در ابتداي حال به کمال ضعف و پريشاني و قلّه عدّه و عدد که در تواريخ ديده و شنيده‌اي به قوت و قدرت آن قانون رفته رفته به دو ثلث از ربع مسکون مستولي شده و روز به روز بر عزت و قدرت و شوکت خود افزودند... تا اواسط قرن چهارم ظاهراً اختلاف کلمه به درجه‌ي قصوري رسيد، و تمام ملوک نصارا از غلبه‌ي مسلمين به تنگ آمده، با هم متفق شده، عازم بر اضمحلال مسلمين شدند... و جنگ صليب مشهور را برپا نمودند... عقلاي خود را به طرف بلاد مسلمين فرستادند و درصدد تحقيق بر آمدند. پس از اندک زماني، بر آنها معلوم شد که سبب غلبه‌ي مسلمين، هيچ نيست، مگر آيين مشروطيت و قوه قانون شريعت اسلام که مبني بر اتحاد و اتفاق و برادري و عدل و مساوات است. اين بود که بعد از استکشاف حال، پيروي قانون اسلام را نموده، از سلاطين خود استدعاي مشروطيت کردند و بعد از جنگ و خون‌ريزي زياد ما بين دولت و ملت به مقصود خود رسيدند، و از همان روز، روز به روز به برکت قانون اسلام، بر عزت و شوکت و قدرت خود افزودند و ما مسلمان‌هاي بيچاره دست از آن قانون برداشته و حال خود را تباه و روزگار خود را سياه نموديم تا کار به اينجا رسيد که از تمام آن دول که به برکت قانون ما به اين مقامات رسيدند، ضعيف‌تر شديم و به واسطه‌ي ترک قانون و اختلاف داخلي از غفلت سلاطين و شهوت‌پرستي امرا و حکام، کارمان به جايي کشيده که از معارضه‌ي اضعف سلاطين اروپا وامانده‌ايم». (43)
وي معتقد است قانون اصيل مشروطه، قانون اسلام است و بس، و علت پيشرفت غرب، عمل به همين قوانيني است که از ما گرفته‌اند:
«واي به حال ملت جاهلي که به چشم ببينند که ديگران از برکت عمل به قانون مذهبي به کجاها رسيدند و خودشان از جهت ترک آن قانون چه ذلت و خواري‌ها کشيدند، مع‌ذلک از خواب غفلت بيدار نشدند. حال که عقلا مي‌گويند که به قانون خودتان عمل کنيد که داراي ثروت و شوکت شويد، مي‌گويند: اين قانون از فرنگيان است و مسلمين را نشايد که عمل به قانون کفار نمايند.» (44)

3. آزادي

همه‌ي گروه‌هاي درگير در مشروطه، واژه‌ي آزادي را به کار برده‌اند، اما هر کس با توجه به دغدغه‌هاي خاص خود، از اين واژه استفاده کرده است. آقا نورالله اصفهاني نيز در موارد متعددي اين واژه را به کار برده است. در قسمتي از عبارت‌هاي وي مي‌خوانيم:
«بايد خلق، بنده‌ي خدا باشند و به جز بنده‌ي خدا بنده‌ي ديگري نباشند. عبيد و اِماء که از تحت عموم به حکم خداوندي خارج است». (45)
در نگاه وي، آزادي يعني رهايي از يوغ بندگي غير خدا؛ بنابراين هر شخص تا بنده‌ي خداست، آزاد است و هنگامي که اين ملاک به هر نحوي ناديده گرفته شود، آزادي انسان نيز تحديد مي‌شود؛ اما حدود آزادي افراد تا چه حيطه و محدوده‌اي است، سؤالي است که وي به آن پرداخته و مي‌نويسد:
«آزادي هر شخص بايد تا اندازه‌اي باشد که مزاحم با آزادي ديگري نباشد؛ مثلاً آزادي نيست براي کسي که سلب شرف و عزت يا منع حقي از حقوق ديگري را بکند. مقامات و شئونات همه کس بايد محفوظ ماند... (46) از آنجا که مکتوب و منشور اين آزادي پايبندي به قرآن و سنت است، آزادي در اين چارچوب معنا مي‌يابد. با تکيه بر همين معنا، آزادي از قيد و مذهب نزد او از موارد نفي شده است... تمام خلق در غير آنچه قانون کتاب و سنت آنها را مقيد نموده، بايد آزاد باشند. نه آزادي به اين معنا که بعضي از جهال خيال کرده و مي‌گويند که مرادشان آزادي در مذهب باشد، بلکه همان حريت و آزادي مقصود است که خداوند در کتاب و سنت فرموده و آنها را آزاد فرموده در مقابل بندگي».(47)

4. مساوات

وي مانند ميرزاي ناييني، مساوات را به گونه‌اي مختلف تقسيم نمي‌کند؛ (48) ولي در بيان تفاوت مشروطه با استبداد به مساوات در حدود و مجازات اشاره دارد. وي مساوات در حدود را مطابق حکم الهي «مابين تمام افراد خلق» جاري مي‌داند و معتقد است که بايد «حکم الهي بر وضيع و شريف، کوچک و بزرگ يکسان» باشد؛ به طور مثال اگر:
«کسي که شرب خمر يا قتل نفس يا زنا يا لواط يا سرقت نمود، خواه حاکم يا محکوم، امير يا مأمور باشد در حکم شريک باشند؛ مثلاً هر که سرقت کرد، بايد دستش را بِبُرند. کذالک در ساير احکام في‌مابين تمام افراد از شاه و گدا و حاکم و محکوم و امير و مأمور، وضيع و شريف يکسان باشند و حدود الهي بر تمام باشد». (49)

مشروعيت ديني حکومت

در نظريه‌ي سياسي آقا نورالله اصفهاني، مباحث متعددي طرح و بررسي مي‌شود که مشروعيت از جمله‌ي آنهاست. به هر حال، در هر صورت که مشروطه را بپذيريم بحث مشروعيت آن بايد مورد توجه قرار گيرد که در اين بخش از مقاله به گوشه‌هايي از آن اشاره مي‌کنيم.

1. مشروطه؛ احياگر قوانين الهي

برخلاف نوشته‌ها و گفته‌هاي مشروطه‌خواهان، که هدف از آن را آزادي، آن هم آزادي با مباني غربي مي‌دانستند، آقا نورالله غرض اصلي مشروطه را احياي قانون الهي و سنت نبوي معرفي مي‌کند. همين نکته، نقطه‌ي افتراق اصلي ميان مشروطه‌ي وارداتي و مشروطه‌ي برخاسته از مذهب و مليت ايراني بود. «غرض اصلي مشروطيت احياي قانون الهي و سنت نبوي است» (50) تا در سايه‌ي آن، «در مملکت، قانون عدل مجري شود و هيچ کس بر ديگري ستم نکند». (51)
اگر مشروطه احياگر قوانين الهي در جامعه است، مشروعيت قوانين آن نيز بايد در چارچوب قوانين الهي و برخاسته از آن باشد، و چون در نگاه وي، مشروطه همان قانون اسلام است، مشروعيت آن نيز از همان ناحيه تأمين مي‌شود.

2. انطباق مشروطه با شريعت اسلام

در انديشه‌ي بيشتر عالمان مشروطه‌خواه، قالب مشروطه در آن زمان، شکل مطلوبي براي حکومت آرماني اسلامي به شمار نمي‌رفت و بيشتر آنان، سلطنت حقه را به حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) منحصر مي‌دانستند، با وجود اين، با تمسک به مشروطه مي‌خواستند در حد امکان از ستم حاکمان بکاهند تا هم مردم در آسايش نسبي به سر برند وهم قوانين اسلامي در حد امکان اجرا شود.
اصولاً در انديشه‌ي حاج آقا نورالله از طرفي امور مملکت، مانند «گمرکات و ماليات و عوارضات و دخليات دولت را به تمام خصوصيات‌ها مطابق با قانون شرع» نمي‌توان دانست، بلکه اصل سلطنت حقه مختص و منحصر به شخص حضرت امام عصر (عجل‌الله تعالي فرجه الشريف) (52) است. در سلطنت مشروطه اگر حکم هر حاکمي مطابق با قانون اسلام باشد، مطاع است و اگر از روي هواي نفس باشد، و با وجود غرضي برخلاف قانون اسلام حکمي بنمايد، به هيچ وجه مطاع نخواهد بود. (53) از طرف ديگر، مشروطه مطلب تازه و جديدي نيست:
«اشتباه نشود. بدانيد، اينکه مشروطيين مي‌گويند، همان قانون و دستورالعمل حضرت خاتم‌الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي‌طلبند، امر حادث و تازه نيست. نهايت چون هزار و سيصد و چند سال است رفته رفته از بين رفته، حال که طلب تجديد آن را مي‌کنند، خيال مي‌کنند حادث و جديد است». (54)
«اينکه بعضي مي‌گويند: مشروطه خلاف قانون اسلام است، ناشي از نفهميدن مطالب و اخبار و بي‌علمي است والاّ بر تمام ملل دول عالم معلوم است و تماماً صريحاً متفق‌اند بر اينکه اول پيغمبري که قانون مشروطه را براي امت خود برقرار نمود، حضرت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم) است». (55)
نکته‌ي ديگري که وي به صورت جدي به آن پرداخته، انطباق مشروطه با شريعت است. اين موضوع را وي در قالب اين گفتمان پي مي‌گيرد:
«مقيم... مشروطيين وقتي که از پادشاه مشروطه خواستند، پادشاه فرمود: مشروطه‌ي مشروعه مي‌دهم. مشروطيين قبول نکردند و اين اقوا دليلي است بر بطلان مشروطه و اينکه مشروطه مطابق شرع نيست والا چرا بايد مشروطه‌ي مشروعه را قبول نکنند؟
مسافر: ... به شما عرض کنم، اين حيله و دسيسه اولي نيست و از خود اينها نيست. اين را اقتباس از معاويه و عمرو عاص کرده‌اند... اينها هم در کلمه‌ي مشروعه پيروي آنها را کردند و از اين کلمه‌ي حق، اراده‌ي امر باطلي کرده بودند. چه مي‌دانستند سلطنت حقه که به تمام خصوصيات مشروع باشد، غير از زمان ظهور حضرت امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) امکان ندارد؛ لهذا اين را عنوان نمودند که مشروطه را به اين عنوان ببرند و مشروعه هم در ظرف خارج محقق نشود کار به کام مستبدين گردد». (56)
به هر حال، مشروطه‌اي که وي ترسيم و تعريف مي‌کند، منبعث از شريعت است؛ چرا که اگر مشروطه‌خواهي، اسلام‌خواهي باشد، اين فرض پذيرفتني نيست که مشروطه رهاورد فرهنگ بيگانه است؛ بدين سبب وي مي‌کوشد مشروطه‌اي را که سال‌ها مهجور بوده و به آن عمل نمي‌شده است، پويا و فعال کند.
با توجه به مطالب ياد شده مي‌توان تا حدودي دريافت که وي با آگاهي نسبي از اتفاقاتي که در پيرامون خود مي‌گذرد، مي‌کوشد مشروطه را منطبق با شريعت جلوه دهد؛ اما اينکه ميزان آگاهي وي از مشروطه‌ي غربي تا چه حدودي بوده، اطلاعات چنداني در دست نيست. آنچه نمود دارد اين است که وي با يک توجه خاصي مي‌خواهد مشروطه را به گونه‌اي جلوه دهد که مشروطه متعلق به اسلام است، نه دنياي غرب.

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1. دانش‌آموخته‌ي حوزه‌ي علميه‌ي قم، کارشناس ارشد الهيات و معارف اسلامي و پژوهشگر تاريخ و انديشه معاصر.
2. موسي نجفي، انديشه‌ي سياسي و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني، تهران: مؤسسه‌ي مطالعات تاريخ معاصر ايران، چ2، 1378، صص 9-6.
3. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، تهران: اساطير 1363، ص 349.
4. از قيام تنباکو به سال 1309 ق که حاج آقا نورالله پاي در وادي سياست گذاشت، تا قريب چهل سال بعد از قيام سراسري عالمان و اکابر روحاني را ضد سلطنت پهلوي رهبري کرد، در همه جا نداي همراهي ديانت و سياست را سر داد و در جايگاه عالم ديني، دخالت در امور اجتماعي و سياسي مردم را وظيفه‌ي خود تلقي، و بدان عمل مي‌کرد.
آقا نورالله در پايگاه ديني اصفهان با حمايت مراجع تقليد، اصلاحاتش را با محتواي مذهبي عجين کرد؛ با مواردي مانند: تأسيس شرکت اسلاميه‌ي اصفهان، مريضخانه‌ي اسلاميه، مدرسه‌ي اسلاميه، روزنامه‌ي اسلام، اتحاد اسلام، مشروطه‌ي اسلامي و سرانجام با قيام 1278؛ موسي نجفي، پيشين، ص 12.
5. براي آشنايي با اقدامات و فعاليت‌هاي حاج آقا نورالله، ر. ک.، موسي نجفي، همان؛ محمد حسن‌خان اعتمادالسلطنه، پيشين؛ سيد مصلح‌الدين مهدوي، تاريخ علمي و اجتماعي اصفهان در دو قرن اخير، قم: الهادي، ج1، 1368.
6. مبارزات حاج آقا نورالله و برادر بزرگش حاج آقا نجفي ضد سلاطين و به ويژه ظل‌السطان، حاکم وقت اصفهان زبانزد خاص و عام است.
7. مشروطه عين اسلام، و اسلام، همان مشروطه است و مشروطه‌خواهي است. نورالله اصفهاني، «مکالمات مقيم و مسافر»، موسي نجفي، پيشين، ص 358.
8. همان، ص 331.
9. همان، صص 20- 19، به نقل از: موريس پرتو، زير آسمان ايران.
10. همان، ص 372.
11. همان، صص 182- 181.
12. براي آگاهي از زندگي و فعاليت‌هاي سياسي اجتماعي و عرفاني او ر. ک، موسي نجفي، حکم نافذ آقا نجفي، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1371؛ و سيد مصلح‌الدين مهدوي، پيشين، ج1 و تقي صوفي نيارکي، در حريم وصال، عرفان ولايي در سير و سلوک مرحوم آقا نجفي اصفهاني، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1381.
13. موسي نجفي، انديشه‌ي سياسي و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني، پيشين، ص 10.
14. همچنين افزون بر حکم عمومي به ملت ايران، صورت حکم تلگرافي از مرحوم خراساني و مازندراني درباره‌ي وجوب مشروطه و کوشش مردم اصفهان در استقرار مشروطه، نيز وارد شده است:
«به تاريخ 2 محرم‌الحرام توسط ثقة‌الاسلام، انجمن ايالتي عمومي علما، قاطبه‌ي ملت اصفهان مساعدت مجدانه در استقرار مشروطيت واجب عيني است. تهاون خذلان امام زمان. همراهي جنابان، صمصام‌السلطنه و ضرغام‌السلطنه در اين باب لازم. محمد کاظم‌الخراساني- عبدالله المازندراني.
نورالله اصفهاني، پيشين، ص 379.
15. همان، ص 374.
16. همان، ص 13، به نقل از: روزنامه‌ي حبل‌المتين، سال 1306 ق.
17. رساله‌ي مذکور ابتدا به صورت سنگي چاپ شده است. دگربار در دو کتاب «انديشه‌ي سياسي» و «تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني» از موسي نجفي، و «رسائل مشروطيت»، به کوشش: غلامحسين زرگري‌نژاد، به چاپ رسيده است. مستند ما در اين نوشتار، کتاب انديشه‌ي سياسي و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني است، که از اين پس، با عنوان، نورالله اصفهاني، مکالمات مقيم و مسافر، خواهد آمد.
18. در اين دوره، کتاب ديگري به نام تنبيه‌الامة و تنزيه‌الملة را مرحوم ميرزاي ناييني نوشت که در نوع خود از آثار ماندگاري است که از ناحيه‌ي خط ديني مشروطه‌خواهان نگاشته شده است. اين کتاب سه بار چاپ شد. چاپ اول آن در سال 1327 ق در بغداد در 95 صفحه در حجم رقعي بوده است. چاپ دوم در تهران در سال 1327 ق به صورت سنگي و ديگر بار در سال 1334 ش با تعليقات مرحوم سيد محمود طالقاني در تهران به چاپ رسيده که چاپ‌هاي بعدي نيز عموماً با تلعيقات وي همراه بوده است. ر. ک.، به: عبدالحسين آل‌نجف، «ترجمه‌ي کتاب تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله، ضرورت‌ها و اهداف»، آموزه، کتاب دوم، گروه تاريخ و انديشه معاصر، ص 153.
19. نورالله اصفهاني، پيشين، ص 391.
20. موسي نجفي، انديشه‌ي سياسي و تاريخ نهضت حاج‌آقا نورالله اصفهاني، پيشين، ص 328.
21. نورالله اصفهاني، پيشين، 354- 353.
22. همان، ص 358.
23. اصطلاح حکومت قَدرِ مَقدور، در اين نوشته به معناي حکومتي است که در عصر غيبت (زماني که دسترس به معصوم ممکن نيست) براي رفع ظلم و کاستن فشارهايي که از ناحيه‌ي حکام بر مردم وارد مي‌آمده است. حکومت قدر مقدور، يعني حکومت قَدر مَقدور از حاکميت قوانين الهي در جامعه. به يک معنا حکومت قدر مقدور، همان‌گونه که از اسمش پيداست، حکومت آرماني در عصر غيبت نيست؛ ولي با اين همه از استبداد به مراتب بهتر است. هر چند او مشروطه را نه از اين باب، بلکه از باب «مشروطه‌خواهي، اسلام‌خواهي است» مي‌پذيرد و معتقد است که چيز جديدي نيست، از اين رو بايد کوشيد تا قوانين الهي در حد مقدور اجرا شود و مشروطه مي‌تواند به اين انديشه کمک کند.
24. نورالله‌ اصفهاني، پيشين، ص 387.
25. همان، ص 365.
26. همان، ص 370.
27. همان، ص 355.
28. همان، ص 354.
29. البته بايد توجه داشت که اين نگاه دقيق نويسنده‌ي رساله، مبني بر اينکه «بر تمام ملل دول عالم معلوم است» که اول قانون مشروطه براي مردم به وسيله‌ي پيامبر آمده است، جاي بحث و تأمل دارد؛ چرا که دول عالم، مشروطه‌اي را ترسيم مي‌کنند که در اصول و مباني به طور کامل در تنافي و تضاد با اسلام است.
30. نورالله اصفهاني، پيشين، ص 354.
31. همان، ص 386.
32. ر. ک.، همان، ص 364.
33. همان، صص 390- 389.
34. همان، ص 375.
35. کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته، محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، تهران: دارالتعارف، ج75، 1403 ق، روايت 36، باب 35، ص 38.
36. نورالله اصفهاني، پيشين، ص 354.
37. همان. اين همان نظامي است که او درصدد اصلاح آن برآمده و نظريه‌ي خود را بر اين اساس پي‌ريزي مي‌کند که جامعه براي رسيدن به ثبات اجتماعي، با حاکميت قوانين الهي ناگزير است مراحل پيمايش و رسيدن به حد مطلوب را پشت سر گذارد. از اين رو هر چند که حکومت مورد نظر او نيز قائم به شخص است، ولي وي در انديشه راهکاري است که تا بتواند اعمال سلطان را در حد امکان، در چارچوب قانون شريعت تبيين کند. اصفهاني مشروطه را مانند پلي مي‌داند که بايد از آن عبور کرد و نبايد در آن ايستاد. از اين رو اصل نظام سلطنتي در عالي‌ترين نمونه آن که حکومت مشروطه است، از باب قدر مقدور مورد پذيرش اوست.
38. بر اين اساس، درباره‌ي مجلس شوراي ملي نيز معتقد است: قوانيني که در مجلس به شور گذاشته مي‌شود، بايد مطابق با قانون اسلام باشد. و افزون بر آن تأکيد دارد که جمعي از عالمان در تمام اعصار در مجلس حاضر باشند تا بر قوانين موضوعه نظارت داشته باشند. ر. ک.، همان، ص 357.
39. همان، صص 355- 354. سلطنتي که وي ترسيم مي‌کند، از جهتي به نظام سياسي اسلام نزديک است. در نظام سياسي آرماني اسلامي، حاکم از طرف خود هيچ اختياري ندارد، بلکه بايد قوانين اسلام را بيان و اجرا کند. در نظام پيشنهادي وي نيز هرچند سلطنت، مشروطه است و جامعه سلطان و حاکمي دارد؛ اما او نيز بايد مجري قوانين الهي باشد. اين سلطان در اين معنا با رژيم سلطنتي که سلطان هرچه مي‌خواهد مي‌کند به طور کامل متفاوت خواهد بود.
40. همان، ص 355 با اندک تصرف در تعابير.
41. در مشروطه‌اي که حاج‌آقا نورالله و امثال وي مدافع آن بودند، حاکميت با قوانين الهي بود، نه نظريات و اعمال بيگانگان و غرب‌گرايان.
42. احمد کسروي، تاريخ مشروطه‌ي ايران، تهران: اميرکبير، چ19، 1378، صص 378- 385.
43. نورالله اصفهاني، پيشين، صص 386- 385.
44. همان، صص 387- 386.
45. همان، ص 365.
46. همان.
47. همان.
48. ناييني مساوات را به سه قسم تقسيم مي‌کند: مساوات در حقوق، احکام و مجازات. محمد حسين ناييني، تنبيه‌الامة و تنزيه‌المله، تهران: اميرکبير، چ9، 1378، ص 58-51.
49. نورالله اصفهاني، پيشين، ص 364.
50. همان، ص 387.
51. همان، ص 365.
52. همان، ص 370.
53. همان، ص 355.
54. همان، ص 354.
55. همان.
56. همان، ص 370. با عبارات او بايد کمي با احتياط برخورد کرد؛ زيرا همه‌ي کساني که مشروطه را با قيد مشروعه دنبال مي‌کردند، بر اين عقيده نبودند؛ بنابراين لازم است بين مخالفان مشروطه تفکيک قائل شد. بيشتر عالماني که در پي مشروعه بودند، در بيشتر مباني با حاج آقا نورالله همسو بودند.

منبع مقاله:
عليخاني، علي‌اکبر، و همکاران (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد يازدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
 
نسخه چاپی