جایگاه زنان در امر توسعه پایدار (1)
  جایگاه زنان در امر توسعه پایدار (1)

نويسنده: زینب مقتدایی

منبع: راسخون

چکیده

"چرا زنان جنس دومند؟"، هم چنان سئوالی پابرجا و البته با اهمیت تلقی می شود، چرا که حقیقتی جهانشمول را در خود داراست و البته حکایت از مبارزه ای تاریخی نیز دارد. زنان چه در جامعه دیروز و چه در جامعه امروز در انقیاد تفکری مردسالارانه قرار گرفته اند. فعالیت های عمومی تر مردان و توجهی که به این جنس از جامعه می شود تمام ابعاد جامعه را در برگرفته است. در حالی که برای نیل به توسعه ای پایدار مشارکت تمام نیروهای اجتماعی جامعه لازم و ضروری است و از همین رو مشارکت زنان از اهداف کلیدی توسعه به شمار می رود. این در حالی است که تبعیض جنسی و قدرت یک جنس بر دیگری و توانای تحت انقیاد درآوردن یک جنس به وسیله جنس دیگر قلب توسعه را نشانه رفته است. محدودیت زنان و منع روابط اجتماعی افزونتر برای آنان و در نتیجه کاهش قدرت انتخابی آن ها، حرکت توسعه پایدار را کند و با مشکل روبرو خواهد کرد. پای گذاشتن در مسیر توسعه لازمه اش نقد درونست و باید نقد کرد تا خویشتن خویش را شناخت تابه معرفت لازم در جهت ظرفیت های نهفته در دل یک جامعه رسید. در این مقاله سعی شده است علاوه بر ارائه تصویری از وضعیت واقعاً موجود زنان و موانع موجود در مسیر رشد و شکوفایی آنان، از ضرورت نگرشی مبتنی بر حضور زنان در بیان برنامه ریزی توسعه کشور سخن به میان بیاید.

مقدمه

بسیاری از متفکران جامعه شناسی حوزه زنان بر این باور هستند که شاید اصلی ترین مانع در راه مشارکت زنان در امر توسعه تعاریف مردانه ای است که بر این حوزه سایه افکنده است. جانب داری مردانه بر پیکره جامعه شناسی چنان سایه ای می اندازد که نادیده گرفتن زنان در آن تنها نقصی سطحی نیست بلکه بینش مردانه ای است که در ساختار آن ریشه دوانیده است. توجه به مردان که به تعاریف نیز راه پیدا کرده است از همان ابتدا زنان را به موضوعی حاشیه ای بدل کرده است. این گونه است که زنان را در حاشیه قرار دادند و عده ای نیز بر این باور هستند که زنان جنس دومند. بنابر این در رویکردهای توسعه ای، علاقه مندان حوزه زنان به دنبال آن هستند که از رویکردی دفاع نمایند که سهم زنان را در جامعه برابر با مردان ببیند. بنابراین در تعاریف توسعه، توسعه را به مثابه فرآیندی قلمداد می کنند که بسط و گسترش انتخاب گزینه های آزاد انسانی اصل موضوعه آن است و با توجه به این نگاه، دیگر نمی توان زنان را نیز حاشیه ای قلمداد نمود. در عین حال که طبق ماده 6 از اعلامیه جهانی حقوق بشر زنان در برابر قانون به عنوان یک شخص به رسمیت شناخته شده اند و بنابراین بر طبق ماده 1 از همان اعلامیه از حقوقی برابر با مردان بر خوردارند. چنان چه در سال 1995 اعلامیه کپنهاگ توسعه جهانی را این چنین تعریف می کند:" اشتغال کامل، برابری میان مردان و زنان، دسترسی زنان و مردان به آموزش و پرورش و هم چنین مراقبت های بهداشتی باید در اولویت قرار بگیرد. عوامل اساسی در رویکرد به شرح زیر است:
1- برابری؛ در قالب دسترسی به فرصت های برابر
2- پایداری؛ در قالب مسئولیت در مقابل نسل آینده
3- بهره وری؛ در قالب سرمایه گذاری برای منابع انسانی و ایجاد فضایی مناسب برای افراد، تا توانایی آنان برای بهینه ساختن ظرفیت های خود را ارتقا بخشد
4- توانمند سازی؛ به مفهوم دستیابی به سطحی از توسعه فردی تا انتخاب بر اساس در خواست های فردی امکانپذیر شود.
بنابراین باید گفت؛ زنان نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل می دهند و به عنوان پرورش دهندگان نسل امروز و فردا تأثیر بسیار شگرفی بر توسعه همه جانبه و پایدار دارند. هنگامی که بحث از توسعه به میان می آید منظور تغییرات هماهنگ در ساختارهاي جامعه، جهت استقرار یک نظام عادلانه و بهبود کیفیت زندگی انسان ها است. بر این اساس، لفظ انسان، مختص مرد نیست، بلکه این تعریف تمامی انسان ها، یعنی مرد و زن، پیر و جوان را شامل می شود. همچنین باید توجه داشت که زنان سال ها است که در عرصه هاي مختلف اجتماع حضور و مشارکت فعالی دارند که همواره این حضور با نوسان هاي زیادي همراه بوده است. در قرن بیست و یکم که عصر دانایی و اطلاعات است، نادیده گرفتن و یا حتی کمرنگ نگریستن به نیمی از جامعه در واقع فاصله گرفتن و انحراف از مسیر توسعه همه جانبه و پایدار است. از این رو، عدم دسترسی زنان به فرصت های برابر در اجتماع، علاوه بر اینکه بر موقعیت و درآمد زنان و بسیاري از متغیرهاي اجتماعی نظیر فقر و بیماري تأثیر منفی می گذارد، به بی عدالتی اجتماعی نیز دامن می زند، زیرا عدم دسترسی زنان به فرصت هاي مناسب نشان دهنده تبعیض در جامعه می باشد و تبعیض از موانع تحقق توسعه به شمار می آید و عامل بسیار مهمی در سد نمودن راه رشد و تعالی انسان است. بنابراین می توان گفت از جمله شاخص هاي توسعه یافتگی یک کشور، میزان مشارکت و نقشی است که زنان در آن کشور دارا هستند و عدم بهره وري از نیروي بالقوه زنان در زمینه هاي مختلف اجتماعی و فرهنگی دستیابی به توسعه را ناممکن می سازد.

طرح مسئله

شاید حقیقت زن به مثابه جنس دوم حقیقتی جهانشمول باشد. حقیقتی که در بطن خود، تاریخی سراسر لیبرالی به معنای آزادی خواهی را جای داده است. زنانی که چه در جامعه دیروز و چه در جامعه امروز در انقیاد تفکری مردسالارانه قرار دارند. چرا زنان جنس دومند هم چنان سوالی اساسی برای چه جوامع توسعه یافته و چه جوامع در حال توسعه است. چرا که فعالیت های عمومی تر مردان و توجهی که به این جنس از جامعه می شود تمام ابعاد جامعه را در بر می گیرد. حتی در رویکرد های جامعه شناسی نیز زنان را یا نادیده گرفته اند یا تحریف کرده اند. آن چه که به یقین می توان به آن اشاره کرد این است که مشارکت زنان در فعالیت های آموزشی- فرهنگی و اقتصادی- سیاسی از اهداف توسعه اجتماعی به شمار می رود و از این رو تبعیض جنسی که در معنای قدرت یک جنس بر دیگری و توانایی تحت انقیاد در آوردن یک جنس به وسیله جنس دیگر شمرده می شود قلب توسعه یعنی گسترش گزینه های انتخاب برای آدمیان را نشانه می رود. توسعه پایدار در گرو مشارکت همه آدمیان در فرایند توسعه است و لازمه دستیابی به توسعه ای همه جانبه احترام روز افزون به حقوق تک تک آدمیان است، حقوقی که از احترام به انسان سخن می گوید و از تبعیض ناروا بر آن ها زبان به انتقاد می گشاید در جوامعی که جنبش های زنان فعالانه حضور دارند نا برابری هایی که روزگاری ذاتی و طبیعی انگاشته می شد اینک مشروعیت خود را از دست داده است. اما از این نکته نباید غافل شد که برای رسیدن به توسعه در ابتدا باید ظرفیت های خویشتن را شناخت و شناخت این امر جز با نقد درون امکانپذیر نخواهد بود.

ضرورت موضوع

ایران کشور در حال گذار است. گذار از توسعه نیافتگی به توسعه یافتگی، عبور از سنت به مدرنیته، عبور از یقین به تردید، عبوری که در دل خود همراه با شک و تردید است. گذار در جامعه شناسی به این معناست که هنجارهای سنتی که زمانی حاکم بوده اند فرو ریخته اند و هنجار نوینی نیز جایگرین نشده است و مردم در حالتی از حیرانی و سرگردانی بسر می برند. عده ای از روشنفکران وضعیت اکنون ایران را فرصتی برای جلوگیری از اشتباهاتی که غرب مرتکب شد می دانند آنان بر این باور هستند که می توان به دوره گذار غرب نگاه کرد از آن عبرت گرفت. که البته به این انگاره عده ای بر آن طعنه می زنند که هر مسیر توسعه ای تک خطی نخواهدبود همه از یک مسیر راه نمی پیمایند. اما آن چه که بسیار مهم است مسیر باید مرتب در بوته نقد قرار بگیرد تا ظرفیت های نهفته در دل جامعه را بهتر شناخت و براساس آن تصمیم گیری نمود. اما آن چه که در دل هر دوی این تجربه ها یکسان است تکریم انسان است. انسان ها همه برابر و مساوی هستند. لذا زنان نیز دیگر از دل جامعه ای سنتی و مکانیکی به سوی جامعه ای مدرن و ارگانیکی در حال عبورند و لازمه این عبور و رسیدن به امر توسعه ای پایدار تکریم شخصیت انسانی است. از این رو که ایران خواه نا خواه با این موضوع درگیر است و باید تکلیف خویش را در قبال حقوق افراد ادا نماید بررسی نقش زنان و مشارکت آن در امر توسعه امری لازم و ضروری است.

پیشینه تحقیق

دربررسی پیشینه تحقیق بر مطالعاتی که به بررسی نقش زنان در توسعه پرداخته اند تاکید شده است:
(سفیری، خدیجه، بررسی جنبه های کمی و کیفی اشتغال زنان و رابطه آن با توسعه اقتصادی، پایان نامه دکتری، دانشگاه تربیت مدرس )
نتایج: هر چه میزان فعالیت عمومی زنان بالا رود میزان توسعه اقتصادی افزایش می یابد و هر اندازه که جامعه ای توسعه یافته تر باشد احساس تبعیض در بین زنان کمتر دیده می شود و بین توسعه یافتگی جامعه و بالا رفتن تحصیلات زنان رابطه وجود دارد.
مالهاترا، شولر و بویندر ( 2002 )، برای توانمندسازی زنان روستایی ابعاد مختلفی را در نظر می گيرند که عبارتند از: عوامل اقتصادی (شامل کسب یا افزایش درآمد، توانایی بازپرداخت وام و...)، عوامل اجتماعی (شامل آزادی زنان به رای مشارکت در فعاليت های اجتماعی)، عوامل خانوادگی (شامل قدرت تصميم گيری در مورد امور مختلف خانواده)، عوامل سياسی (شامل شرکت در انتخابات و مناسبت های سياسی)، عوامل قانونی (شامل آگاهی از حقوق شهروندی) و عوامل روانشناختی (شامل عزت نفس، خودکارآمدی و...).
(شیخی، محمد تقی، جامعه شناختی زنان و خانواده، تهران، ناشر شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، 1380)
نتایج: معتقد است قدرت دادن به زنان و برداشتن موانع موجود در راه آنان، باعث بهبود ابعاد یک نظام اجتماعی می شود. لذا نویسنده مهمترین اقداماتی که لازم است کشورها و جوامع انجام دهند تا موقعیت زنان را بهبود ببخشد آورده است.
نتایج بررسی موحد، عنایت و گرجی (2004 )، نشان می دهد عواملی چون، وضعيت اشتغال و تحصيل زنان و مادران آنان تأثير بسزایی بر تغيير روابط موجود در جامعه و خانواده دارد. این امر نشان می دهد که با افزایش ميزان تحصيل و بهبود وضعيت اشتغال زنان، تغيير روابط در خانواده، امری بدیهی خواهد بود. مطالعات مرتبط به نگرش زنان نسبت به این مسائل حاکی از آن است که درصد بالایی از زنان تحصيل کرده و شاغل، رویه سنتی موجود در توزیع قدرت و منابع در خانواده را به رسميت نمی شناسند.
(شادی طلب، ژاله، توسعه و چالش های زنان در ایران، نشر قطره، چاپ اول، 1381)
نویسنده در این کتاب به استراتژی های توسعه که در ایران قبل و بعد از انقلاب مطرح بود اشاره می کند و به بررسی جایگاه زنان در این استراتژی ها و برنامه های توسعه کشور پرداخته است. وی این گونه نتیجه می گیرد که جامعه زنان به سوی یک همگرایی بیشتر در مبانی ارزشی مربوط به زنان حرکت می کند و از یک جامعه دو قطبی با اقلیتی بسیار کوچک در یک قطب و اکثریتی در قطب دیگر به سوی جامعه ای با دو قطب نسبتاً هم وزن در حرکت است.
(صابر، فیروزه، راه کارهای توسعه، کارآفرینی زنان در ایران، تهران، نشر روشنگران و مطالعات زنان، چاپ اول، 1381 )
در این کتاب راه کارهای توانا سازی زنان در راستای برابری اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در ایران معرفی شده است. به بیان نویسنده ضمن بررسی امکاناتی که در سایر کشور ها برای توسعه کارافرینی زنان به وجود آمده است امکانات توسعه کارافرینی زنان در ایران را با نگاهی نقادانه به چالش گرفته و از فقدان یا کمبود این امکانات سخن می گوید.
شکوری، رفعت جاه و جعفری (1386)، با الهام از چارچوب مفهومی فقر و توانمندسازی، به بررسی عوامل مؤثر بر توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، به عنوان یکی از گروه های در معرض خطر در شهر تهران پرداختند. مطابق یافته های پژوهش، علاوه بر سطح تحصيل و مهارت پایين زنان و نبود فرصت های شغلی مناسب، آنان از توانمندی روانی و اجتماعی بالایی نيز برخوردار نيستند و با وجود تلاش هایی که در قالب طرح های حمایتی از آنان انجام شده است، توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، همچنان در سطح پائينی قرار دارد.
(کمالی، افسانه، رهیافت مشارکت زنان در توسعه یا فرآیند مؤثر سازی، فصل نامه مطالعات و تحقیقات زنان، تهران، چاپ اول،1380 )
در این مقاله ضمن بررسی نگرش ها و دیدگاه های جدید درباره مشارکت زنان در امر توسعه، به پیش شرط های اساسی مشارکت زنان در سطح خرد و کلان اشاره می شود؛ هم چنین به موانع مشارکت زنان در توسعه در محور ها و ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، و حقوقی پرداخته می شود.
بررسی اجتماعی و اقتصادی نقش زنان در روستای آهندان توسط سرمدی، مالمير و ساریخانی (1373) نشان داد، در خانوارهای روستایی منتخب، زنان در امور توليد از مردان فعال ترند (در ميان اقشار مختلف، 76 درصد زنان در سطح پایين اقتصادی، 74 درصد از قشر متوسط و 56 درصد از زنان مرفه، نيروی کار خانوار در مزارع برنج و چای را تشکيل می دهند). قدرت و نفوذ مردان در خانواده ها بسيار بالاست و زنان در مورد تصميمگيری های توليدی نقش کمرنگ تری دارند.
شهریاری (1378)، موانع موجود بر سر راه توانمندسازی زنان را به سه بخش تقسيم می کند: موانع فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی. او بر این باور است که از طریق حمایت خانواده ها، در دسترس بودن پشتوانه مالی و ازلاع رسانی به موقع درباره برپایی کلاس های آموزشی که باعث تقویت خودباوری زنان می شوند، می تواند باعث افزایش توانایی های زنان گردد.

روش تحقیق

تمام پروژه‌های تحقیقی، کم وبیش، از تحلیل اسناد استفاده می‌کنند. از محقق ها انتظار می‌رود که به صورت انتقادی به خواندن، درک و تحلیل نوشته‌های دیگران (چه محقق های قبلی، حقوقدان‌ها یا سیاست‌گذاران) اقدام کنند. با وجود این، در بعضی پروژه‌های تحقیق، تمرکز اصلی جمع‌آوری داده‌ها کلاً (یا تقریباً کلاً) بر اسناد گوناگون ‌است. برای مثال، آن ها ممکن است موارد زیر باشند:
1- بر مبنای اسناد موجود در کتابخانه‌ با هدف تولید یک خلاصه انتقادی از نوشته‌های تحقیقی موجود در یک زمینه؛
2- بر مبنای اسناد موجود در رایانه شامل تحلیل قسمت عمده مجموعه داده‌های جمع‌آوری شده قبلی؛
3- داشتن یک کانون راهبردی به منظور آزمایش موارد مربوط به مجموعه خاصی از تصمیمات سیاست گذاری؛
4- داشتن یک جهت‌گیری تاریخی برای استفاده ازاسناد و مدارک یک آرشیو یا مدارک بر جای مانده از یک واقعه.
در این تحقیق از روش جمع آوری اسناد و تحلیل اسناد و کتب مرتبط استفاده شده است.

مروری بر ادبیات نظری تحقیق

نظریه های فمینیستی

از آنجا که ایده توسعه پایدار تأکید عمده اي بر توانمندسازي زنان دارد، توجه به موضوع برابري جنسیتی اهمیت قابل توجه اي یافته است. مطالعات نظري مرتبط با این موضوع بیشتر به دیدگاه هاي فمینیستی مرتبط می باشند. این دیدگاه ها پایین بودن موقعیت زنان را ناشی از نبود فرصت هاي لازم براي زنان، پایین بودن سطوح تحصیلات آن ها و محدودیت هاي مختلفی که در مورد زنان در خانواده اعمال می شود می دانند. به زعم آنان زنان باید همانند مردان از فرصت هاي لازم در جامعه استفاده کنند. بنابراین موضوع عمده تحقیقات و شروع همه بررسی هایش موقعیت و تجربه های زنان در جامعه است. در این نظریه زنان به عنوان موضوعی کانونی در فراگرد تحقیق در نظر گرفته می شود و در عین حال این نظریه نگاهی انتقادی به سود زنان دارد و در پی آن است که جهان بهتری برای زنان بسازد. فمینیست ها سه پرسش عمده را مطرح می کنند:
1- درباره زنان چه می دانیم؟
2- چرا وضع زنان به این صورت است؟
3- چگونه می توان جهان را دگرگون کرد و بهبود بخشید؟

نظریه تفاوت های جنسی

نظریه های تفاوت جنسی به دنبال ان است که تفاوت زندگی روحی درونی زنان را نسبت به مردان تبیین کند و هم چنین شکل کلی روابط زنان و تجربه های زندگیشان با مردان تفاوت اساسی دارد. این نظریه بر سه گونه است:
1- تبیین های زیست شناختی که ساختار شخصیتی متفاوت زنان و مردان را به تفاوت های تناسلی و زیستی زن و مرد نسبت می دهند.
2- تبیین های نهادی، تفاوت های جنسی نیز بر کارکرد های متمایز زنان در زاییدن و مراقبت از کودکان تأکید می کنند و معتقدند مسئولیت مادر بودن را باید عامل تعیین کننده عمده در تقسیم کار جنسی گسترده ای داشن که زنان را عموماً به کارکردهای همسری مادری و به حریم خصوصی خانه و خانواده مرتبط می سازد.
3- نظریه های روان شناختی- اجتماعی جنسیت، تبیین های پدیده شناختی و دیگری نظریه های اجتماعی شدن، پدیده شناسان تفاوت ها را از واقعیت های زندگی روزانه انسان های می گیرند اما نظریه اجتماعی شدن با بررسی تجربه های یادگیری که عموم انسان ها به ویژه کودکان را برای داشتن نقش های جداگانه آماده می سازد و نیز توجه به عرصه های مردانگی و زنانگی تحلیل نهادی را کامل می کند.

نظریه فونکسیونالیست ها

از نقطه نظر دیدگاه فونکسیونالیست ها، فرض اساسی این است که تفاوت هاي زیستی، تمایزات اجتماعی را براي زنان و مردان بوجود آورده است. پارسونز از بنیان گزاران مکتب کارکردگرا- ساخت گرا دو نوع خانواده را از هم متمایز می کند. به نظر وي خانواده در اجتماعات ابتدایی از نوع گسترده است و وظایف تولیدي اقتصادي، سیاسی، دینی، تفریحی و اجتماعی کردن فرزندان را به عهده دارد. در حالی که تفکیک و تخصیص در جوامع جدید، بسیاري از وظایف خانواده گسترده را به مؤسسات خارج از خانواده منتقل کرده است. پارسونز وظایف اساسی خانواده را در مرحله توسعه صنعتی آمریکاي شمالی و اروپا، در مقیاس وسیع و خرد تقسیم کرده است. در مقیاس وسیع، وظیفه خانواده را تولید مثل و تعیین هویت اجتماعی فرزندان می داند و در سطح خرد، اجتماعی کردن ابتدایی کودکان و استحکام و حفظ شخصیت بزرگسالان را که از وظایف خانواده است براي حفظ نظام خانواده ضروري می داند.
وي معتقد است اینکه خانواده بتواند از عهده وظایف خود برآید و نظام خانوادگی حفظ شود، باید نقش هاي زن و مرد از هم تفکیک گردد. به نظر وي همان طور که نظام جامعه در مجموع بر اساس تفکیک و تخصص استوار است، خانواده که پاره نظامی از نظام کلی است، تفکیک وظایف زن و مرد و پیر و جوان را ایجاب می کند. بدین ترتیب است که مرد باید داراي شغل و درآمد و نان آور خانه باشد، اما اساسی ترین نقش زن، خانه داري و بچه داري است. این تفکیک وظایف جنسی، به نظر پارسونز، مبناي اجتماعی کردن کودك است.

ادامه دارد...
 
نسخه چاپی