انديشه سياسي طهطاوي (2)
انديشه سياسي طهطاوي (2)

نويسنده: علي اکبر عليخاني (1)

 
 

دانش و آموزش

1. آموزش عمومي و آموزش عالي

طهطاوي بر اين باور است که تربيت، عامل پيشرفت تمدن و توسعه جامعه است و مي‌نويسد: ملتي که تربيت در آن به سمت جلو حرکت مي‌کند، به همان سان، به پيشرفت و ترقي مي‌رسد به نحوي که واجد شرايط لازم براي نيل به آزادي مي‌شود، برخلاف ملتي که در زمينه تربيت و پرورش عقب مانده باشد، چرا که نيل آن به تمدن به همان اندازه به تأخير مي‌افتد و به لحاظ تمدن ملتي عقب مانده به شمار مي‌رود. در واقع تربيت، اساسي و مبناي بهره‌برداري جامعه از فرزندان خود است. (2) با مراجعه به آثار طهطاوي در زمينه تعليم و تربيت در مي‌يابيم که وي آموزش و تحصيلات را به مقطع آموزش همگاني، آموزش متوسطه و آموزش عالي تقسيم مي‌کند. طهطاوي آموزش همگاني را در قالب تحصيلات مقطع ابتدايي حق همه افراد ملت ميداند و مي‌نويسد: آموزش ابتدايي، براي همه افراد ضرورتي اجتناب ناپذير است و براي انسان‌ها حکم آب و نان را دارد. همچنين وي در مورد آموزش متوسطه با توجه به سختي دروس آن معتقد بود که چون افراد از آن گريزان هستند، لازم است دولت، برنامه‌هايي براي تشويق آنان طرح ريزي نمايد چرا که به وسيله اين آموزش است که مي‌توان به افراد فرهنگ شهرنشيني و تمدن را آموخت و در قالب آن است که مي‌توان به ترقي تمدني يک کشور اميد بست. (3)
طهطاوي در خصوص آموزش عالي مي‌نويسد: برخلاف مقطع آموزش ابتدايي و متوسطه که جنبه همگاني دارند، آموزش عالي و مواد درسي آن با هدف آموزش ارباب سياست و رؤسا و اهل حل و عقد جوامع پي‌ريزي شده است. به همين خاطر دولت بايد در فراهم کردن آموزش در اين مقطع، ميانه روي را پيشه خود سازد و چارچوب پذيرش افراد را در آن تنگ‌تر نمايد، به طوري که تعداد دانش پذيران آن بسيار محدود بماند، ثانياً، افراد شاغل به تحصيل در اين مقطع بايد متمول باشند تا مبادا فشار زندگي آن‌ها را از فراگيري دروس باز دارد، همچنين توصيه مي‌کند افراد صاحب مهارت و حرفه‌هاي صنعتي، حرفه خود را به هدف فراگيري آموزش عالي رها و تعطيل نکنند چرا که به نفع آنان نخواهد بود. (4) از عبارت‌هاي طهطاوي در زمينه آموزش و پرورش چنين برمي‌آيد که وي قائل به لزوم طبقاتي شدن نظام آموزشي نسبت به فرزندان پادشاه و طبقه حاکم از يک‌سو، و ديگر آحاد ملت از سوي ديگر است. او مي‌نويسد: نظام آموزش دولتي بايد داراي دو سيستم باشد: 1. آموزش و پرورش فرزندان طبقه حاکم: شامل تمامي علوم لازم براي دانش آموزان به علاوه علوم اداري، سياسي، ديني و رشته‌هاي ورزشي و درسي اخلاق؛ 2. آموزش و پرورش عمومي. (5)
با توجه به اينکه در عصر طهطاوي قدرت «شمشير» را از قدرت علم و «قلم» برتر مي‌دانستند، وي به شدت به مخالفت با اين تفکر برخاست و در اين باره نوشت: اگرچه کيان هر کشوري و قوام و پايداري آن، هم به شمشير است و هم به قلم، اما قلم بر قدرت شمشير ترجيح دارد، چرا که با قلم است که سياست کشورها اداره مي‌شود، در حقيقت، قلم مفيدتر از شمشير است اگرچه به ظاهر، شمشير و قدرت آن در جامعه داراي منزلتي بيش از قلم است. (6)
در زمان طهطاوي، اصطلاح رايج «علما» محدود به معرفي دانشمندان عرصه علوم ديني بود اما طهطاوي اين اصطلاح را به دانشمندان ساير علوم نيز تسرّي مي‌دهد و مي‌نويسد: مراد از علماي شريعت، همان علماي آگاه به اعتقادات ديني و احکام شرعي است اما دانشمندان ديگر علوم آلي و عقلي، که مقدمه علوم شرعي است هم داخلي در اين مفهوم هستند چرا که گرچه اين علوم آلي وسيله‌اي براي علوم غايي شرعي است اما شرافت و ارزش علوم غايي شرعي به آن‌ها سرايت مي‌کند، چرا که ارزش وسيله به ارزش هدف و غايت آن است. بنابراين، دانشمندان علوم نظامي و اقتصادي و مهندسي و پزشکي و غيره، همگي براي جامعه ارزشمندند و در زمره‌ي علما هستند و بايد مورد ارج و احترام حکومت و ملت واقع شوند. طهطاوي پا را فراتر گذاشته، و تسميه علوم نظري به اصطلاح «علوم» را اشتباه دانست و بر اين باور بود که تمامي علوم نظري نظير ادبيات، مقدمه و وسيله اي براي علوم حقيقي عقلي و نقلي هستند و بين اين دو دسته از علوم، ارتباط تنگاتنگ و متقابل برقرار است و سبب پيشرفت همديگرند. (7)
طهطاوي بر اين باور بود در جوامع اسلامي رايج بود که ابتدا معارف قرآني را به دانش‌آموزان آموزش مي‌دادند. سپس وارد تعليم رشته‌ها و حرفه‌هاي تخصصي ديگر مي‌شدند، ضروري است که رشته علوم سياسي را هم در ضمن برنامه آموزش حرفه‌ها و رشته‌هاي ديگر بگنجانند، چرا که مصلحت عمومي جامعه چنين اقتضايي دارد. زيرا با آشنايي افراد با حقوق و تکاليف خود در زمينه اداره مملکت و دفاع از آن، بسياري از امور مهم و کلان جامعه براي آنان قابل هضم خواهد شد و همين امر مقدمه تهذيب اخلاق عمومي و درک مصلحت عمومي جامعه از جانب افراد را فراهم سازد. (8)

2. پيوند بين علوم روز و علوم قديم

طهطاوي در زماني زندگي مي‌کرد که علوم جديد از سوي علماي ديني مورد رد و انکار قرار مي‌گرفت به همين دليل بخشي از مباحث او معطوف به اهميت و ضرورت علوم جديد است، او مي‌نويسد: علم نافع مورد اشاره در روايت نبوي شامل آثار اجتهاد مجتهدين ديني و علوم وضعي شرعي و فني و علوم آلي است. اساساً هر علمي که نفع ملت را در برداشته باشد حتي اگر صنعت يا حرفه باشد، دانش نافع به شمار مي‌رود. لذا شامل کتاب‌ها و آثار مربوط به کشاورزي و تجارت مي‌شود خواه اين آثار جنبه اختراع داشته باشند يا تکميل اختراعات گذشته. بنابراين اختراع، تأليف و تدوين، چاپ و انتشار چنين آثاري، جزء علوم نافع است. (9) طهطاوي در پاسخ به آن طيف از علما که طرفدار نفي هرگونه مطالعه و تحصيل علوم جديد و دنيوي بودند و در امور مربوط به علوم ديني نيز قائل به لزوم تقليد از سلف و عدم اجتهاد در آثار آن‌ها بودند، به بيان ارزش و منزلت علوم دنيوي و لزوم تحصيل آن‌ها پرداخت، او مي‌نويسد: اشتغال به تحصيل علوم، في‌نفسه بهترين وسيله سرگرمي افراد است و بلکه نوعي خويش درماني است که انسان را از هجوم انواع توهمات و اوهام و وسوسه‌هاي نفس محفوظ مي‌دارد. تحصيل علم، دوران جواني را شکوفا و دوران کهولت را مفيد مي‌کند، از شدت آلام و رنج‌ها مي‌کاهد و براي شهرنشينان مايه رفاه و انبساط خاطر و براي روستاييان مايه سرگرمي و تيزبيني، و سبب کاهش سختي‌هاي سفر است همچنان که بهترين نگهبان انسان است. (10)
طهطاوي زماني که معيار تمدن و عقب‌ماندگي را براي دسته بندي جوامع به ميان مي‌آورد از لزوم تغيير و تحول در شکل و محتواي مواد آموزشي سخن مي‌راند و در اين ميان از «جامع الازهر» درخواست مي‌کند که علاوه بر علوم سنتي، درهاي خود را براي تدريس علوم مدني و جديد غرب بگشايد و آنگاه که با مخالفت سلفي‌ها روبه‌رو مي‌شود، چنين پاسخ مي‌دهد که علم و دانش، وطن و قوميت خاصي نمي‌شناسد و متعلق به همه است و بلکه چنين علومي در واقع، ميراث عرب‌ها و مسلمانان قرن‌هاي گذشته است که اروپاييان شکل و شمايل جديدي به آن بخشيده‌اند، لذا دليلي براي رد اين علوم ديده نمي‌شود. (11)
به نظر طهطاوي ضرورت دارد علماي دين و طلبه‌هاي الازهر در کنار نشر سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ترويج اسلام، به فراگيري ديگر علوم و دانش‌هاي روز که نقش بارزي در پيشرفت کشور دارند، روي آورند. چرا که اگرچه اين علوم، به ظاهر علومي غربي است اما در حقيقت، علوم اسلامي مي‌باشد که غربي‌ها ريشه‌ي آن‌ها را از آثار و کتاب‌هاي عربي به زبان خود ترجمه کرده‌اند. (12) وي در رويارويي با جريان فکري قائل به لزوم تعبد در نظرات علماي سَلَف و عدم جواز نوآوري در زمينه‌هاي فکري ديني به ارث رسيده از آنان، به ضرورت استقبال از هرگونه نوآوري و ابداع در اين زمينه معتقد بود و تأکيد مي‌کرد نسبت به احکام شرعي و احکام حلال و حرام شريعت بايد تعبد خود را حفظ کرد، اما از باب نگرش روشنفکرانه خود، بر اين باور بود که فهم آيندگان ممکن است کامل‌تر و دقيق‌تر از گذشتگان باشد و در اين باره به روايت نبوي استناد کرده است، (13) لذا مي‌نويسد: امور ابداعي عصر جديد، که مورد استقبال مردم و حکام واقع شده است، همگي از شريف‌ترين ثمره‌هاي عقلا و خردمندان است که همواره توسط آيندگان تکميل‌تر و کامل‌تر مي‌شود. (14)
طهطاوي به طور مکرر در مورد ضرورت روشنفکري و نوآوري در علوم سَلَف، به نصوص ديني همچون روايت نبوي و اقوال فقهاي بزرگ استناد نموده است. در اين باره، به اين دو روايت نبوي اشاره مي‌کند: «چه بسا شنونده‌اي که آگاه‌تر از گوينده و تبليغ کننده باشد» (15) و «وقتي انسان بميرد عملش در اين دنيا قطع مي‌شود مگر در سه مورد؛ به صدقه‌اي که همچنان جاري باشد و فايده برساند، علمي که از ان استفاده شود، و فرزند صالح که به سوي او فرا مي‌خواند». (16) سپس نتيجه مي‌گيرد که مراد از «علم نافع» در روايت اخير، هم شامل علوم ديني است و هم شامل علوم مدرن و علوم مربوط به آموزش‌هاي فني و حرفه اي، برخلاف آنچه که فقهاي ان زمان معتقد بودند که مراد از «علم نافع» تنها علوم ديني است. طهطاوي همچنين به سخن امام مالک بن انس اشاره مي‌کند که گفته است: «اگر علوم، عطاياي الهي است، بعيد نيست که آنچه از معارف که بر پيشينيان پنهان مانده بود توسط آيندگان کشف شود». و اين سخن را به عنوان مؤيد بر لزوم توجه به نوآوري در علوم آورده است. (17)

3. ضرورت ارتباط علمي مسلمانان با دنياي خارج

در خصوص لزوم تبادل علمي مسلمانان با ديار شرق و غرب، طهطاوي با استناد به روايت (علم را طلب کنيد حتي اگر در دورترين نقطه (چين) باشد» (18) و «حکمت گمشده مؤمن است» (19) و با اشاره به برتري علماي آن سامان در حکمت، قائل به لزوم تبادل علمي با آنان است و در اين راستا در نقد شيخ بهايي که در قالب شعر، از اتلاف اوقات عمر خود در طلب علوم دنيوي ابراز تأسف نموده، مي‌گويد: اين قول کسي است که گوشه‌نشيني را برگزيده و مشغول توجه به آخرت خويش است، يا قول کسي است که علوم مزبور را با هزينه‌هاي هنگفت کسب نموده اما نتوانسته به نحو احسن از آن‌ها سود ببرد. همچنين طهطاوي کسي را که در طلب چنين علومي، جلاي وطن کند مثل مرواريد و مُشک مي‌داند که تا از منبع خود بيرون نيايد، داراي ارزش و قيمت نخواهند بود. لذا سير و سفر را بر کسب علم منافي «دوست داشتن وطن، از ايمان است» نمي‌داند. (20)
طهطاوي مي‌نويسد: ارتباط با ديگران، همچون آهن‌ربايي است که منافع را جلب مي‌کند، و البته اين امر منوط به وجود آزادي از جهت نيل به پيشرفت و توسعه و آباداني است و بالاتر از همه اين‌ها، منبع اساسي را تنها بايد در کسب معارف عمومي و ميهن‌پرستي که سبب تقويت وحدت ملي، ميهن دولتي و انسجام فيمابين افراد ملت مي‌شود جستجو کرد. به همين خاطر، ارتباط با غربي‌ها به ويژه اگر صاحب فکر و انديشه باشيم، هميشه به نفع کشور و جامعه خواهد بود. (21) طهطاوي فايده ارتباط با غرب را تا حدي مي‌داند که مي‌گويد اگر محمد علي پاشا -حاکم وقت مصر- کاري جز ايجاد ارتباط بين مصر با کشورهاي خارجي انجام نداده باشد، باز کار بزرگي انجام داده است، چرا که تا قبل از ايجاد ارتباط مزبور، مصر به خاطر عزلت خود، دچار ضعف و عقب ماندگي بود، اما اين حاکم با ايجاد حلقه وصل بين مصريان با ديگر ملل پيشرفته، وحشت ناشي از عزلت‌گزيني را به اُنس تبديل نمود و از اين طريق موفق شد آنچه را مايه دستيابي به منافع عمومي و نيل به مدارج پيشرفت و توسعه است، منتشر کند. (22)

تمدن و دنياي جديد

1. تعريف تمدن

از نظر طهطاوي تمدن عبارت است از دستيابي به آنچه براي بهبودي اوضاع و احوال يک ملت چه به لحاظ مادي و چه به لحاظ معنوي لازم باشد، که تحسين اخلاق و عادات و تربيت کامل افراد و تشويق آنان به تخلق به اخلاق و صفات نيک و تحصيل تمامي کمالات مدني و ترقي در زمينه‌هاي رفاه از جمله آن‌هاست. (23) تمدن يک جامعه عبارتست از فراهم‌سازي آنچه براي مردم در جهت بهبود وضعيت معيشتي و معنوي آنان ضروري باشد. تمدن وسيله کسب اخلاق و عادات حسنه و تربيت ايدئال است که باعث اتصاف به کمالات مدني و پيشرفت و رفاه مي‌شود. البته به نظر طهطاوي تمدن، مقوله‌اي مشکک است و از جامعه‌اي به جامعه‌ي ديگر متفاوت مي‌باشد. (24) طهطاوي رابطه تمدن و انديشه سياسي را رابطه‌اي قوي و محکم مي‌دانست و معتقد بود از جمله عوامل پديد آورنده‌ي تمدن در دنيا، تمسک به قانون و قانون‌مداري و نيز آزادي انديشه و بحث‌هاي علمي است مشروط به اين که مخل به حقوق ديگران نباشد و حکومت را متزلزل نکند. بنابراين تمدن از ثمرات آزادي سياسي است و بالاخره تمدن، بر مبناي عدالت و آزادي‌هاي عمومي شکل مي‌گيرد. (25)
طهطاوي بين تمدن و پيشبرد اخلاق در جامعه رابطه‌اي قهري قائل شده و معتقد است: تمدن داراي فوايد و ثمرات فراوان است که اين ثمرات مي‌تواند محور تمامي علوم معاش و معاد انسان قرار گيرد. لذا بعضي‌ها معتقدند به هر اندازه که گستره تمدن در جهان بيشتر باشد به همان اندازه شاهد مهار جنگ‌ها و کاهش کينه‌ها و دشمني‌ها در کنار فتوحات مسالمت‌آميز و کاهش دگرگوني‌ها و شورش‌هاي رايج خواهيم بود، به گونه‌اي که خط پايان چنين پيشرفتي مي‌تواند به معناي ريشه‌کن شدن نهايي اين امور و پايان استثمار و برده‌کشي و ريشه‌کن شدن فقر باشد. (26) از نظر طهطاوي ابزار و علل ايجاد کننده‌ي تمدن، را مي‌توان تمسک و پايبندي به شرع، تحصيل علوم و معارف، اهتمام و اولويت دادن به کشاورزي و تجارت و صنعت و بازاريابي در اين زمينه‌ها دانست. (27)

2. دين و دنياي جديد

طهطاوي ملاک برتري تمدن‌ها و جوامع را بر يکديگر، در امور شرعي و شرفي ذاتي برخاسته از ديانت و مبتني بر آن مي‌داند، بر اين اساس چون قاره آسيا مهبط و محل فرود وحي و بعثت انبيا است، آن را بر ساير قاره‌ها برتر دانسته و پس از آن را به ترتيب قائل به برتري قاره آفريقا به خاطر تقويت معارف اسلامي و تربيت علما و صلحا به خصوصي در مصر و سپس قاره اروپا به خاطر نفوذ اسلام و حتي حکومت اسلامي به ديار آن نظير اندلس و غيره، و پس از آن جزاير شرق آسيا مثل جاوه و مالزي که اسلام در آنجا انتشار يافته است -گرچه نقش خاصي در پيشبرد اسلام نداشته اند- و بالاخره، قاره آمريکا را که در آن زمان، خبري از اسلام در آن نبوده در رتبه آخر قرار داده است. طهطاوي مي‌نويسد: گرچه در ديار فرنگ (اروپا) علوم حکمت و ماوراءطبيعي بسيار اوج گرفته است اما از دين مسيحيت تنها اسم آن به جاي مانده و بيشتر فرنگي‌ها معتقد به حسن و قبح عقلي هستند، لذا قائل به آزادي اديان در ديار خود شده‌اند. به علاوه اينکه عده‌اي از آنان، از فرقه‌هاي اباحه‌گري هستند. لذا اينان در رتبه‌بندي ديني عقب هستند. (28)
به نظر مي‌رسد طهطاوي، معتقد به لزوم جمع بين دو عرصه امور دنيوي و امو اخروي است، از نظر او مدرنيسم بدون ديانت يا ديانت بدون پيشرفت مادي، بايد مورد اجتناب قرار گيرند، او مي‌گويد فرنگي‌ها به اوج ترقي در علوم پايه و طبيعي و ماوراء طبيعي رسيده‌اند اما از هدايت و نجات معنوي بازمانده‌اند. در مقابل، بلاد مسلمين در علوم شرعي و عمل به آن در کنار علوم عقلي تلاش کرده، اما حکمت را مورد اهمال قرار داده‌اند و همين امر سبب شده تا مسلمانان در کسب علوم و معارف دنيوي و بشري به فرنگي‌ها وابسته شوند. (29) طهطاوي با تأکيد بر تمسک به قرآن و سنت و ضرورت عدم خود باختگي مي‌نويسد: چون فرانسوي‌ها کتب فلسفي خود را از بدعت‌ها و مخالفت با مفاهيم و تعاليم کتب آسماني پر کرده اند، لذا توصيه مي‌شود اگر کسي به مطالعه چنين آثاري از آنان تمايل داشته باشد، ابتدا بر قرآن و سنت تسلط پيدا کند تا مبادا تحت تأثير عقايد فاسد آنان قرار گيرد وگرنه تضميني نخواهد بود که بتواند اعتقاد خود را به تعاليم ديني و اسلامي حفظ کند. (30)

3. عقل و عقلانيت

آنچه از عبارت‌هاي طهطاوي برمي‌آيد اين است که او جايگاه و اهميت عقل را انکار نمي‌کند همچنان که به طور مطلق نيز بر عقل و عقلانيت اصرار نمي‌ورزد، بلکه در عرصه علوم تجربي و انساني، به شدت از جايگاه بالاي عقل و عقلانيت دفاع مي‌کند اما هرگاه سخن از علوم الهي و مسائل ديني به ميان مي‌آيد، در مورد جايگاه عقل، برخوردي محافظه کارانه از خود نشان مي‌دهد و خود را به عنوان يک عالم سني مذهب و اشعري مسلک محافظه کار معرفي مي‌کند. به نظر ميرسد چنين موضع گيري ناشي از موضع محافظه‌کارانه وي نسبت به برخورد فکري با نظام حاکم عثماني‌ها، و درک محافظه‌کارانه او از ميراث عربي اسلامي کشور خود و جهان اسلام باشد، برخلاف امثال سيد جمال‌الدين و محمد عبده که تا آنجا پيش رفتند که خود را طرفدار پر و پا قرص جريان عقلانيت دانستند و تفسيري ديني از سياست مبتني بر عقل ارائه دادند و درنهايت رو در روي نظام حکومت عثماني قرار گرفتند. (31) طهطاوي مي‌نويسد: تکاليف شرعي و وظايف سياسي افراد که مبناي نظم جهان است، بر تکاليف عقل سليم و بي‌شبهه مبتني مي‌باشد. زيرا شريعت و سياست بر حکمت عقلاني يا تعبدي مبتني است و ما حق نداريم امري را به لحاظ عقلي تحسين و تقبيح کنيم مگر آنکه شرع آن را تحسين يا تقبيح کرده باشد. (32)

4. مليت

در خصوص ملاک مليت در نگاه طهطاوي، تا قبل از او اصطلاح ملت حاکي از يک رابطه ديني است، اما طهطاوي اين اصطلاح را مترادف با قوميت و وطني بودن به کار برد. او در تعريف قوميت مي‌نويسد: ملت در اصطلاح عرف سياست عبارتست از گروهي از مردم ساکن در يک محل و داراي زبان و اخلاق و هنجارها و عادات مشترک، که غالباً تابع يک دولت و قانون واحد مي‌باشند و گاه آن‌ها را اهالي يا رعيت يا جنس يا فرزندان وطن مي‌نامند. (33) روشن است که اين تعريف، عنصر دين و ديانت را -آنچنان که در گذشته‌ي فرهنگ اسلامي رايج بود- در زمره عناصر مليت نمي‌داند و فقط ملاک قوميت را لحاظ مي‌کند. در مورد رابطه بين مليت و دين، طهطاوي رابطه مبتني بر عنصر ميهن و وطن را رابطه‌اي عام و رابطه ديني را رابطه‌اي خاص مي‌داند. وي رابطه ديني را داخل در رابطه مليت مي‌داند و رابطه ميان اين دو عنصر را چنين توصيف مي‌کند: برادري در عبوديت، عبارتست از تساوي در انسانيت، که البته رابطه‌اي عام و شامل تمامي اهل يک ملت بوده و از آن به حقوق بندگان بر يکديگر تعبير مي‌شود. به همين خاطر و به مقتضاي ادب اجتماعي، بر افراد يک ملت واجب است در راه پيشبرد وطن و ترقي آن، در همه عرصه‌ها با همديگر همکاري داشته باشند. اما در کنار حقوق عام بندگي، حقوق خاصي بندگي نيز که همان برادري اسلامي است قابل توجه است. در واقع هر آنچه در روابط ديني افراد بر همديگر واجب است بر افراد يک ميهن نيز در رابطه با همديگر واجب است. چون علاوه بر رابطه مليت، رابطه ديني هم در بين افراد يک ميهن يافت مي‌شود. (34)
در خصوص تقسيم جغرافيايي دارالاسلام و دارالکفر، طهطاوي به دليل نگاه خود نسبت به غرب و توسعه و پيشرفت، به انتقاد از تقسيم مشهور کشورها به دارالايمان و دارالکفر مي‌پردازد و آن را نتيجه جمود و تحجر در گذشته مي‌داند. (35) لذا وي تقسيم جديدي را به عنوان جايگزين آن تقسيم ارائه مي‌کند و آن تقسيم کشورها به «متمدن» و «عقب‌مانده» است. (36)

5. جايگاه زن

اساساً جوامع اهل سنت چندان معتقد به حضور زن در عرصه‌هاي سياسي اجتماعي يا فعاليت‌هاي اداري نيستند، در زماني که طهطاوي مي‌زيست زن و حضور او در جامعه مسئله بود و مناقشات متعددي در پي داشت و طهطاوي به تفصيل به بحث در مورد آن پرداخته است. در مورد جايگاه زن از ديدگاه طهطاوي نکات زير قابل مشاهده و استنباط است.
1. هر قومي که زنان‌شان را بيشتر مورد احترام قرار دهند، ادب و ظرافت آنان بيشتر خواهد شد. (37)
2. عدم اعطاي حقوق زنان به آنان، دليل بر طبيعت بربري جامعه است. (38)
3. اگرچه زن براي ارضاي غرايز مرد مي‌باشد اما در غير از اين مورد «مرد و زن با هم مساوي و برابرند، چه به لحاظ جسم و چه به لحاظ حواس ظاهري و باطني، چرا که تباين و تفاوت مرد با زن تنها به لحاظ ذکوريت و انوثيت است. (39)
4. ضعف جسماني زن، در هوش و ذکاوت خارق‌العاده و تعقل و درک قوي او جبران شده است و چه بسا ضعف جسماني زنان ناشي از شرايط زيست محيطي و اجتماعي و تربيتي باشد و در صورت دگرگوني اين شرايط، ضعف مزبور از بين برود. (40)
در مورد حق تعليم و آموزش زنان طهطاوي معتقد است:
1. احاديث وارده مبني بر نهي از آموزش زنان، ناظر به مواردي است که چنين آموزش منجر به ضرر شود. (41)
2. بعضي زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نظير حضصه و عايشه سواد خواندن و نوشتن داشتند. (42)
3. چه بسا زناني در اثر تعليم و آموزش به مراتب والا رسيده باشند و اصولاً سراغ نداريم که عده قابل توجهي از زنان آموزش ديده، به سبب دانش و معرفت به ابتذال کشيده شده باشد. (43)
4. تجربه ثابت کرده که آموزش زنان، در بسياري از جوامع نه تنها ضرر نداشته است بلکه منافعي را هم براي آن جوامع در برداشته است. (44)
5. هر دو جنس مرد و زن، حق تمسک به احاديث مربوط به فضيلت علم و کسب آن را، جهت حضور در مدارس و مراکز آموزش دارند. (45)
6. مخالفت با آموزش و تعليم زنان، ريشه در تفکرات جاهلي جوامع مشرق زمين دارد. (46)
طهطاوي در مورد کار و اشتغال زنان مي‌نويسد: به هنگام نياز و اقتضاي اوضاع و شرايط، زنان نيز همانند مردان حق کار و اشتغال دارند، آن هم متناسب با ميزان طاقت آن‌ها، چرا که کار و اشتغال، زنان را از فرو رفتن در امور باطل و مفاسد بيکاري باز مي‌دارد و آن‌ها را به فضايل نزديک‌تر مي‌سازد. (47) همان‌گونه که بيکاري مردان، مذموم است، بيکاري زنان هم داراي مفاسد بسياري است. (48) طهطاوي در اين باره به داستان دختران شعيب که به مراقبت دام‌هاي خود اشتغال داشتند، استناد کرده است. همچنين او به حضور زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و زنان صحابه در جبهه‌هاي جنگ به عنوان پرستار اشاره مي‌کند. (49) اما طهطاوي قيد مي‌زند که آن اشتغالي براي زنان مطلوب است که حجاب شرعي خود را در آن رعايت کنند و سبب خلوت يک مرد و يک زن يا چند مرد و يک زن نشوند. (50) طهطاوي بر تربيت زنان تأکيد دارد و معتقد است حسن تربيت زنان در خانواده، حضور آنان را در محافل عمومي نظير دختر شعيب، از هرگونه فساد و مفسده بيمه مي‌کند. (51)
به نظر طهطاوي زن مي‌تواند در ساير زمينه‌ها، مزاحمت براي مردان ايجاد کند، اما اين امر، به ضرر او تمام خواهد شد چون ساير زنانِ محروم از چنين موفقيتي، وي را متهم به بي‌عفتي مي‌کنند. (52)
به نظر طهطاوي شريعت محمدي، زنان را از اشغال منصب حکومت و قضاوت بازداشته است و بنابراين، امر تعبدي در اينجا تخلف‌بردار نيست. (53) همچنين به اعتقاد طهطاوي براساس شريعت مقدس اسلام، منصب حکومت مختص مردان مي‌باشد همچنان که منصب قضاوت را نبايستي به زن محول نمود چرا که زنان غالباً به لحاظ واقع‌گرايي و معنويات، نسبت به مردان داراي نقص بوده و به خاطر اين ضعف، آن‌ها را ياراي تحمل بار سنگين مملکت داري نيست و شايد علت ديگر اين باشد که زن به لحاظ محدوديت‌هاي شرعي، توان انجام اختلاط با مردان را در مجامع مختلف ندارد و چه بسا مقهور غيرت شوهر و پسر خود شود. علاوه بر اين طهطاوي به شواهد تاريخي در تاريخ اسلام و سرزمين‌هاي ممالک غيرمسلمان اشاره کرده است. (54)

جمع‌بندي

طهطاوري از معدود متفکراني است که مجموعه‌اي از ويژگي‌هايي را که کمتر در يک دانشمند جمع مي‌شوند در خود جمع کرده است، نخست اينکه يک شيخ و روحاني است که در نظام آموزشي سنتي علوم اسلامي را فراگرفته و داراي خاستگاه سنتي و مذهبي است، دوم اينکه با فرهنگ، تمدن و دانش غرب از نزديک آشنا شده، و تلاش کرده اين دانش و تمدن را با مطالعه و تحقيق و تأمل فهم کند و به طور عميق بشناسد، به عبارت ديگر دانش و تمدن غرب را از ابتدا با هدف رد و طرد مطالعه نکرد تا در موضع انفعالي و واکنشي قار گيرد بلکه با هدف درک و و تمدن غرب، هر دو را ديده است. هم به ستايش برخي وجوه اين فرهنگ و تمدن مي‌پردازد و هم برخي وجوه منفي آن را نيز مورد مطالعه قرار مي‌دهد و رد مي‌کند و در اين مورد نسبت به مسلمانان هشدار مي‌دهد. چهارم اينکه کاملاً عمل‌گرايانه مي‌انديشد، قلم مي‌زند و رفتار مي‌کند و به دنبال نتايج عيني و عملي است. پنجم اينکه مباني و اصول اسلامي براي او اصلي است و نمي‌خواهد آن‌ها را کنار بگذارد، به همين دليل بخش‌هاي مباح فرهنگ و تمدن غرب را اخذ مي‌کند، بخش‌هاي قابل بحث و داراي شبهه را مورد بحث قرار مي‌دهد تا با اسلام سازگار شود، و بخش‌هاي ناسازگار را به صراحت کنار مي‌گذارد. ششم اينکه دغدغه‌ي اصلي او کشور مصر است، نه ميخواهد همه جهان را اصلاح کند و نه براي جهان اسلام و مسلمانان راه حل ارائه دهد، او کاملاً عمل‌گرايانه در محدوده‌ي کشورش مصر مي‌انديشد و راه حل ارائه مي‌دهد، به گونه‌اي که غيرمسلمانان اين کشور را نيز دربرگيرد. و نکته آخر اينکه چون با دولت و حکومت کار کرده به اقتضائات و مصالح سياسي اجتماعي آگاه است، از افراط پرهيز دارد و تلاش مي‌کند در قالب چارچوب‌هاي موجود ديدگاه‌هايي خود مطرح کند و پيش برد.

پي‌نوشت‌ها:

1- دانشيار دانشگاه تهران.
2- رفاعه رافع الطهطاوي، التمدن و الحضارة، پيشين، ص 240.
3- همان، ص 237.
4- همان، صص 238-237.
5- رفاعه رافع الطهطاوي، السياسة والوطنية والتربية، پيشين، الجزاء الثاني، صص 439-437.
6- رفاعه رافع الطهطاوي، التمدن و الحضارة، پيشين، ص 226.
7- همان، صص 229-228.
8- همان، صص 518-517.
9- همان، ص 227.
10- همان، صص 226-225.
11- همان، ص 97.
12- همان.
13- من يرد الله به خيراً يفقهه في‌الدين (هر که خدا خيرش را بخواهد، او را در دين عالم مي‌گرداند)، اين روايت در اين منابع ذکر شده است: حافظ بن احمد حکمي، معارج القبول، الدمام: دار ابن القيم، تحقيقي: عمربن محمد ابوعمر، 1410/ 1990، ج 1، ص 214/ ج 3، ص 1215؛ عبدالله بن عبدالرحمن الدارمي، سنن الدارمي، مصدر الکتاب: موقع وزارة الاوقاف المصريه، -مکتبة الشامله- ، ج 1، ص 85/ ج 2، ص 385/ ج 1، ص 256/ ج 8، ص 396؛ محمد بن عيسي الترمذي، سنن الترمذي، مصدر الکتاب : موقع وزارة الاوقاف المصريه، ج 5، ص 28؛ ابوعبدالله احمد الشيباني، مسند احمد، مصدر الکتاب: موقع وزارة الاوقاف المصرية، مکتبة الشاملة، ج 6، ص 369/ ج 15، ص 424/ ج 36، ص 239.
14- رفاعه الرافع الطهطاوي، التمدن و الحضارة، پيشين، ص 227.
15- ربّ مبلغ اوعي مرن سامع. اين روايت در اين منابع ذکر شده است: ابوعبدالله البخاري، صحيح البخاري، مصدرالکتاب: موقع الاسلام، مکتبة الشامله، ج 1، ص 128؛ ابوبکر احمد بن الحسين البيهقي، شعب الايمان، بيروت: دارالکتاب العلميه، 1410 ق، ج 2، ص 274؛ احمد بن شعيب ابوعبدالرحمن النسايي، سنن الکبري، بيروت: دارالکتب العلميه، 1411 ق/ 1991 م، ج 3، ص 432.
16- اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلال صدقه جاريه، او علم اينتفع به او ولد صالح يدعو له. اين روايت در اين منابع ذکر شده است: محدث نوري، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل بيت، 1408 ق، ج 12، ص 230؛ ابوالفداء اسماعيل بن عمر ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، المحقق : سامي بن محمد سلامة، رياضي: دار طيبة للنشر و التوزيع، 1420 ق/1999 م، ج 1، ص 442 / ج 6، ص 133/ ج 7، ص 434.
17- رفاعه الرافع الطهطاوي، التمدن و الحضارة، پيشين، ص 227.
18- اطلب العلم ولو بالصين، اين روايت در اين منابع ذکر شده است: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، لبنان: موسسة الوفاء، 1404 ق، ج 1، ص 180/ ج 2، ص 32/ ج 2، ص 32؛ شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البيت، 1409 ق، ج 27، ص 27.
19- الحکمه ضالة المؤمن. اين روايت در اين منابع ذکر شده است: کليني، الکافي، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1365، ج 8، ص 167؛ حسن بن شعبه حراني، تحف العقول، قم: جامعه مدرسين، 1404 ق، صص 392 و 201 و 501.
20- حب الوطن من الايمان. رفاعه الرافع الطهطاوي، الديوان النفيس، پيشين، صص 32-31.
21- رفاعه الرافع الطهطاوي، التمدن و الحضارة، پيشين، ص 94.
22- همان، ص 93.
23- همان، ص 167.
24- رفاعه الرافع الطهطاوي، السياسة والوطنية والتربية، پيشين، الجزء الثاني، ص 469.
25- رفاعه الرافع الطهطاوي، التمدن و الحضارة، پيشين، ص 167.
26- همان.
27- رفاعه الرافع الطهطاوي، السياسة والوطنية والتربية، پيشين، الجزء الثاني، ص 470.
28- رفاعه الرافع الطهطاوي، الديوان النفيس، پيشين، صص 43-42.
29- همان، ص 27.
30- همان، ص 221.
31- رفاعه الرافع الطهطاوي، التمدن و الحضارة، پيشين، صص 117- 116؛ در رابطه با انديشه اصلاحي در نهضت سيد جمال و تاکيد او بر مسائل عقلي و فلسفي ر. ک.، محمد جواد صاحبي، انديشه اصلاحي در نهضبستهاي اسلامي، تهران: کيهان، 1370، صص 146-80.
32- رفاعه الرافع الطهطاوي، السياسة و الوطنية والتربية، پيشين، الجزء الثاني، ص 477.
33- رفاعه الرافع الطهطاوي، التمدن و الحضارة، پيشين، ص 123؛ همچنين ر. ک.، حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، بهاءالدين خرمشاهي، تهران: خوارزمي، 1362، ص 199.
34- رفاعه الرافع الطهطاوي، همان، صص 124-123.
35- لازم به ذکر است که اين تقسيم‌بندي در درون خود به سرزمين‌هاي ديگري تقسيم مي‌شود. از اين گذشته برخي از علماء در تقسيم‌بندي ديگري در کنار دارالاسلام (سرزمين اسلام)، دارالحرب (سرزمين جنگ) قرار داده اند که اين تقسيم‌بندي نيز در درون خود حکايت از سرزمين‌هاي ديگري نظير دار الحياء، دارالهدنه يا دارالعهد دارد. براي مطالعه بيشتر ر. ک.، سيد خليل خليليان، حقوق بين‌الملل اسلامي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377، صص 161-156.
36- رفاعه الرافع الطهطاوي، التمدن و الحضارة، پيشين، ص 96.
37- همان، ص 203.
38- همان.
39- همان، ص 205.
40- همان.
41- همان، ص 207.
42- همان، ص 208.
43- همان.
44- همان.
45- همان .
46- همان.
47- همان، ص 210.
48- همان، ص 411.
49- همان، ص 211.
50- همان، ص 212.
51- همان.
52- همان، ص 214.
53- همان، صص 214-213.
54- رفاعة رافع الطهطاوي، السياسة و الوطنية و التربية، پيشين، صص 449-447.

منابع
ابن حجر، احمد بن علي، فتح الباري، شرح صحيح البخاري، بيروت: دارالمعرفه، 1379 ق.
ابن کثير، ابوالفداء اسماعيل بن عمر، تفسير القرآن العظيم، المحقق : سامي بن محمد سلامه، رياضي: دار طيبة للنشر و التوزيع، 1420 ق/ 1999 م.
البيهقي، ابوبکر احمد بن الحسين، شعب الايمان، بيروت : دارالکتب العلميه، 1410 ق.
ابوعبدالرحمن النسايي، احمد بن شعيب، سنن الکبري، بيروت: در الکتب العلميه، 1410 ق / 1991 م.
الشيباني، ابوعبدالله احمد، مسند احمد، مصدر الکتاب: موقع وزارةالاوقاف المصريه، مکتبة الشامله.
البخاري، ابوعبدالله، صحيح البخاري، مصدر الکتاب: موقع الاسلام، مکتبة الشامله.
حراني، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم : جامعه مدرسين، 1404 ق.
حکمي، حافظ بن احمد، معارج القبول، تحقيقي: عمر بن محمود ابوعمر، الدمام: دار ابن القيم، 1410 ق / 1990 م.
الدارمي، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن الدار مي، مصدر الکتاب: موقع وزارة الاوقاف المصريه، مکتبة الشامله.
خليليان، سيد خليل، حقوق بين‌المللي اسلامي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.
رجائي، فرهنگ، انديشه سياسي معاصر در جهان عرب، تهران: مرکز پژوهش‌هاي علمي و مطالعات استراتژيک خاورميانه، 1381.
سيد قطب، في ظلال القرآن، مصدرالکتاب: موقع التفاسير، مکتبة الشامله.
السيد، رضوان، اسلام سياسي معاصر در کشاکش هويت و تجدد، مجيد مرادي، تهران: انتشارات باز، 1383.
شرابي، هشام، روشنفکران عرب و غرب: سال‌هاي تکوين 1914-1875، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، عبدالرحمن عالم، 1368.
عاملي، حر، وسائل الشيعه، قم: موسسه آل البيت، 1409 ق.
قطب، الشيخ محمد، کيف ندعو الناس، مصدر الکتاب: موقع الاسلام، مکتبة الشامله.
صاحبي، محمدجواد، انديشه اصلاحي در نهضت‌هاي اسلامي، تهران: کيهان، 1370.
الطهطاوي، رفاعة رافع، الاعمال الکامله، درس و تحقيق: محمد عماره، بيروت: المؤسسة العربية للدرسات و النشر، 1973 م.
الطهطاوى، رفاعة رافع، التمدن و الحضارة و العمران، تحقيق: محمد عماره، بيروت: المؤسسه العربيه للدراسات و النشر، 1973 م.
الطهطاوي، رفاعة رافع، السياسه و الوطنيه و التربيه، دراسة و تحقيق محمد عمارة، 1393 ق/ 1973 م.
الطهطاوي، رفاعه رافع، الديوان النفيس في ايوان باريس او تخليص الابريز تلخيص با ريز، حرّرها و قدّم لها: علي احمد کنعان، بيروت: المؤسسه العربيه للدراسات و النشر، 2002 م.
عبدالمک، انور، انديشه سياسي عربي در دوره معاصر، احمد موثقي، قم: دانشگاه مفيد، 1386.
عزتي، ابوالفضل، نفوذ اسلام در اروپا در قرون وسطي، قم: دارالتبليغ اسلامي، بي‌تا.
مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، لبنان: موسسة الوفاء، 1404 ق.
عنايت، حميد، سيري در انديشه سياسي عرب، تهران: انتشارات اميرکبير، 1376.
عنايت، حميد، انديشه سياسي در اسلام معاصر، بهاءالدين خرمشاهي، تهران: خوارزمي، 1362.
الغزالي، ابوحامد بن محمد، احياء علوم الدين، بيروت: در المعرفة، بي‌تا.
الغزالي، ابوحامد، التبرالمسبوک في نصيحه الملوک، مصدر الکتاب: موقع الوراق، مکتبة الشامله.
کليني، الکافي، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1365.
گوتاسي، ديميتري، فکر يوناني فرهنگ غرب: زمينه‌هاي اجتماعي-سياسي نهضت ترجمه در خلافت عباسي (قرن دوم تا چهارم هجري)، فرهاد مشتاق صفت، تهران: انتشارات کتاب روز، 1380.
لوئيس، برنارد، خاورميانه: دو هزار سال تاريخ از ظهور مسيحيت تا امروز، حسن کامشاد، تهران: ني، 1381.
لوئيس، برنارد، نخستين مسلمانان در اروپا، م قائد، تهران: نشر مرکز، 1374.
محدث نوري، مستدرک الوسائل، قم: موسسه آل‌البيت، 1408 ق.
الترمذي، محمد بن عيسي، سنن الترمذي، مصدرالکتاب: موقع وزراة الاوقاف المصريه، مکتبة الشامله .
منسفليد، پيتر، تاريخ خاورميانه، عبدالعلي اسپهبدي، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1385.

منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر؛ (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد هشتم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
 
نسخه چاپی