نسبی بودن خاص و عام
 نسبی بودن خاص و عام

نویسنده: محمد حسن احمدی

 

در مورد سبب خاص، سه مفهوم متفاوت قابل برداشت است.
«مفهوم اوّل» خاص به مفهم فرد یا افراد ممتاز و مشخص که آیه در مورد آنها نازل شده است. به عنوان نمونه در آیه‌ی «إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ...» (مائده:55) گفته می‌شود که سبب خاص است و آن، وجود علی (علیه السلام) است. (1) پرواضح است که در این صورت لفظ، به صورت عام است ولی خاص اراده می‌شود. خاص به این معنی، تنها مصداق تاریخی آیه می‌باشد.
«مفهوم دومی» از خاص است و آن در صورتی است که سبب، بخشی مشخص از عام باشد نه همه‌ی آن، ولی نه به معنای آن که غیر این گروه، مشمول عام نیستند؛ بلکه این گروه مصداق تاریخی بارز عام می‌باشند. یعنی در همان فضای تاریخی می‌توان کسان دیگری را به عنوان مصداق آیه یافت. به عنوان نمونه، در آیه‌ی شریفه‌ی: «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیحِبُّونَ أَنْ یحْمَدُوا بِمَا لَمْ یفْعَلُوا...» (آل عمران:188) این گونه است؛ چرا که «یفرحون»، عنوانی کلی است، اما سبب، فقط ناظر به اهل کتاب است. (2) شاید بر همین اساس، ابن عباس عموم این آیه را معتبر ندانسته است. (3)
«مفهوم سوم»، سبب خاص در مقابل سبب عام است. تقسیم سه گانه‌ی «لفظ عام- سبب عام»، «لفظ عام- سبب خاص» و «لفظ خاص- سبب خاص»، بر اساس همین مفهوم شکل گرفته است. به عنوان نمونه بر اساس این مفهوم از خاص، سبب آیه‌ی شریفه‌ی: «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یفْرَحُونَ...» (آل عمران:188)، سبب خاص است؛ صرفاً به خاطر این که به خاطر یک سبب خاص نازل شده است؛ صرف نظر از آن که آن سبب، گروه مخصوصی بوده‌اند. در واقع تقسیم سبب به خاص و عام مبنای شکل گیری قید «خصوص السبب» در قاعده شده است، اما نه این تقسیم، پذیرفتنی است و نه قید «خصوص السبب»، ناظر به سبب خاص است.
اوّل این که سبب عام در واقع همان عدم وجود سبب است. بنابرآن چه که گفته شد که عموم لفظ ناظر به همه‌ی مکلفین است، اگر قرار باشد با سبب عام، دلالت آیه، همه را شامل شود، جعل اصطلاح «سبب عام» لغو خواهد بود، چه آن که همه‌ی آیات قرآن به خاطر خصوصیت نزول تدریجی، خواه ناخواه دارای سبب عام هستند. مثلاً در: «وَیسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِیضِ... فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ...» (بقره: 222)، نمی‌توان گفت چون لفظ و سبب عام است پس تعمیم جاری است. در این مورد اصلاً سبب وجود ندارد. (4)
در مورد دوم نیز قید «خصوص» در قاعده ربطی به خاص بودن سبب ندارد. (ترکیب اضافی نه توصیفی!) واقعیت آن است که خصوصیت سبب آن است که خاص است و سعی دارد تا لفظ را به خود اختصاص دهد. خصوصیت، تنها در مقام ارتباط بین حکم و موضوع است که معنا پیدا می‌کند؛ نه وحدت و کثرت که مبنای تقسیم به سبب عام و خاص شده است. آن چه به «خصوص السبب» شهرت پیدا کرده، از این بابت است که خطاب آیه متوجه واقعه‌ی خاصی است؛ حال چه این واقعه‌ی خاص، تعداد یک نفر باشد یا چند نفر یا یک گروه. در واقع در سبب خاص، خطاب آیه، خاص است و قِلّت و کِثرت در خاص بودن دخیل نیست.
حتی بر مبنای سبب عام و خاص باید گفت که خاص بودن سبب، امری نسبت به لفظ است و مطلق نیست. عدم توجه به همین نسبیت موجب شده تا اصطلاح «لفظ خاص و سبب خاص» ایجاد شود. این در حالی است که در یک رابطه‌ی نسبی، یکی خاص است و دیگری عام؛ نه هر دو خاص. مواردی که به عنوان نمونه نام برده شده نیز از همین جهت قابل مناقشه‌اند. مثلاً در آیه‌ی «وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا...» (توبه:118)، لفظ مقید به «ثلاثه»، به معنای خاص بودن آن نیست و عدم جریان قاعده نه به خاطر «لفظ خاص- سبب خاص بودن» آن است؛ بلکه به خاطر تاریخی بودن آن است. عدم تجاوز حکم آیه از سه نفر به دیگران نیز ارتباطی با عدم اجرای قاعده‌ی العبره ندارد. (5)
در تفاوت معنای اوّل و دوم و سوم از «خاص» باید گفت در معنای اوّل، از لفظ عام، خاص اراده می‌شود، اما در معنای دوم و سوم، هر دو معنای عام و خاص اراده شده است. معنای سوم، عام‌تر از معنای اوّل و دوم است. مجرای قاعده‌ی العبره هم در مفهوم اوّل، شکل نگرفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. علامه‌ی حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص368.
2. عنایة، غازی، پیشین، ص:38.
3. سیوطی، جلال الدین، پیشین، ج1، ص:124؛ سیوطی در پاسخ به این اشکال که چگونه ابن عباس قائل به تعمیم نیست گفته اگرچه لفظ اعم از سبب است اما در مورد مذکور، از لفظ، اراده‌ی خاص شده است، شبیه تفسیر ظلم به شرک در تفسیر پیامبر (صلی اله علیه و آله) (أجیب عن ذلک بأنه لا یخفی علیه أنّ اللفظ أعمّ من السبب، لكنه بین أنّ المراد باللفظ خاصّ، و نظیره: تفسیر النبى (صلی اله علیه و آله) الظّلم فى قوله تعالى: وَلَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ (انعام:82) بالشرك من قوله: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (القمان:13) مع فهم الصحابة العموم فى كلّ ظلم.
4. همین مسئله در «یسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ...» (انفال:1) و «وَیسْأَلُونَكَ عَنِ الْیتَامَى...» (بقره:220) و «وَیسْتَفْتُونَكَ فِی النِّسَاءِ...» (نساء:127) «یسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ...» (بقره:189) نیز وجود دارد.
5. همین مسئله در آیاتی چون «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْوَاجِكَ...» (احزاب :28) «وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی (توبه:61) و «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِی خَلْقَهُ...» (یس:78، 79) و «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ...» نیز وجود دارد.

منبع مقاله :
احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.
 
نسخه چاپی