وضعیّت سیاسی آسیای مرکزی در سده‌های هشتم و نهم
وضعیّت سیاسی آسیای مرکزی در سده‌های هشتم و نهم

نویسنده: غلامحسن حسین‌زاده شانه‌چی

 

ایران و سرزمین‌های همجوار آن در قرن‌های هشتم و نهم هجری شاهد تحولات و رخدادهای سیاسی متعدد و قابل توجهی بود که تأثیر بسزایی در سرنوشت آینده دنیای اسلام داشت. طی این دوره، شاهد فروپاشی برخی دولت‌ها و روی کار آمدن حکومت‌های جدید هستیم. در آغاز قرن هفتم هجری، خوارزمشاهیان، که بر بخش عمده‌ای از مناطق شرقی اسلامی از جمله ایران سیطره داشتند و محدوده فعالیت خلفای عباسی را به بخش کوچکی از عراق محدود ساخته بودند، با یورش مغولان از میان رفتند. مغولان به نابود کردن خوارزمشاهیان اکتفا نکردند و در حملات دیگر خود، دولت‌های کوچک‌تر اسلامی، مانند بازماندگان غزنویان سند و هند، قدرت‌های محلی مانند اسماعیلیان نزاری ایران و در نهایت خلافت بغداد را نیز برچیدند (1) و بدین ترتیب از نیمه قرن هفتم، حاکمیت مغولان بر همه سرزمین‌های شرق اسلامی سایه افکند، به جز آسیای صغیر که همچنان تحت فرمانروایی‌های محلی - امارت‌های کوچک ترک‌نژاد باقی مانده از عصر سلجوقی - بود.
از این زمان، حاکمیت ایلخانان مغول بر ایران آغاز شد و حدود هشتاد سال ادامه یافت و بیشتر این دوران، به ویژه در سده هشتم هجری، به جنگ و نزاع بر سر کسب قدرت سپری شد. پایان دوران ایلخانان بزرگ ایران و مرگ آخرین آنان - سلطان ابوسعید - در سال 736 هجری وضعیت آشفته‌تری را پدید آورد و در هر گوشه از قلمرو ایلخانان، یکی از امیران مغولی یا امرای محلی علم امارت برداشتند. در خراسان با ظهور طُغاتیمور، که مدعی ایلخانی بود، حکومت جدیدی پدید آمد؛ اما با کشته شدن او به دست سربداران (2) و توسعه قدرت جانی قربانیان، رشد سیاسی طغاتیموریان متوقف گردید.
جانی قربانیان در مرکز قدرتشان، یعنی نواحی شمالی خراسان، (3) با امارت‌های همجوار، یعنی سربداران و ملوک آل کرت، درگیری‌های مکرر داشتند (4) و در نهایت به دست تیموریان نابود شدند. آل کرت خود دولت نوپایی بود که تقریباً از سال 617 هجری بر ویرانه‌های حکومت غوریان در افغانستان کنونی شکل گرفت؛ آنان نسب خود را به سلجوقیان می‌رساندند و به دلیل دوستی با مغولان، در دوران ایلخانان به حاکمیت خویش ادامه دادند. در آغاز فتوحات تیمور نیز با وی مصالحه کردند؛ ولی دیری نپایید که مرکز حکومتشان - هرات - به دست تیمور گشوده شد. (5)
در مجاورت امارت آل کرت و در غرب خراسان به مرکزیت سبزوار، نهضت سربداران تحت تأثیر اندیشه‌های برخی مشایخ متصوفه با رنگ شیعی پا گرفت و به تدریج قدرتی سیاسی و نظامی به هم رسانید. سربداران با امرای محلی مغول، طغاتیموریان و آل کرت، ستیز بسیار داشتند و در نهایت در دوره تیموری مستحیل گردیدند. (6) در همان زمانی که سربداران در اوج فعالیت خود با دشمنان محلی در نبرد بودند، نهضتی مشابه در مازندران به رهبری سید قوام‌الدین مرعشی در سال 741 شکل گرفت و در نواحی آمل و ساری، در سال 762 امارتی مستقل پدید آورد. دولت مرعشیان اگرچه در اواخر قرن هشتم با حملات تیمور، دچار اضمحلال گردید، ولی امرای مرعشی تا مدت‌ها در نواحی مازندران نفوذ داشتند و آخرین بازماندگان‌شان به دست صفویان از میان رفتند. (7) در گیلان نیز تقریباً همزمان با مرعشیان، گروهی از سادات مشهور به کیائیان با برکناری حکّام محلی، امارتی تشکیل دادند که حدود دویست سال در این ناحیه تداوم یافت و در نهایت، صفویان در آغاز قرن یازدهم هجری بساط آنان را برچیدند. (8)
در سیستان، امرای محلی فرمانروایی داشتند و نواحی لرستان همچنان در دست اتابکان لر اداره می‌شد (9) و قسمت شرق فارس، در تصرف ملوک شبانکاره بود نواحی جنوبی و غربی ایران به طور عمده در اختیار خاندان مظفّر قرار داشت. قلمرو حکومتی این خاندان، که نخست در یزد و کرمان بود، در اوج اقتدارشان، مناطق میان رودخانه سند، یعنی بلوچستان، تا کرانه‌های کارون و از سواحل خلیج فارس تا کویر مرکزی و گاه تا کرانه رود ارس، یعنی آذربایجان را شامل می‌شد. (10) سیاستمداری امیران آل مظفّر موجب شد تا از جملات مغولان آسیب چندان نبینند؛ اما در اواخر قرن هشتم (795 هـ)، اختلافات داخلی امرای این خاندان و خیره‌سری بعضی از ایشان موجب شد امارت با عظمت‌شان به دست تیمور منقرض گردد. (11) جز اینها، بسیاری از امرای کوچک و طوایف محلی دیگر نیز در سراسر نواحی ایران علم استقلال برداشته بودند که مؤلف مجمع‌الانساب از آنها یاد کرده است. (12)
در عراق و شرق ترکیه نیز با فروپاشی حکومت ایلخانان، خاندانی از طوایف مغول، که از آنان به آل جلایر یا ایلکانیان (736- 835 هـ) یاد می‌شود، قدرت یافتند و حکومت خود را در بغداد تثبیت کردند؛ اما تصرف بغداد به دست تیمور، اساس این دولت را از هم درید و بازماندگان این خاندان در اوایل قرن نهم به دست حکام قراقویونلو از میان رفتند. (13) هم‌زمان با جلایریان در آذربایجان، طایفه دیگری از امرای مغولی که نسب‌شان به امیر چوپان، داماد و امیرالامرای سلطان ابوسعید، می‌رسید حاکمیت داشتند که پس از جنگ و نبردهای بسیار با جلایریان، به دست این خاندان برچیده شدند. (14)
در شبه قاره هند نیز از اواخر قرن هفتم هجری فرمانروایان خلجی جای غوریان - از بازماندگان حکام غوری افغانستان و از قدیمی‌ترین حکام منطقه - را گرفتند (15) و حوزه حکومت خود را تا نواحی جنوبی‌تر، یعنی ایالات دَکَن و گُجُرات گسترش داده، امیران محلی هندو را مطیع خود ساختند. با کشته شدن آخرین امیر این خاندان در سال 720 هجری، تغلقی‌ها در دهلی جای آنها را گرفتند (16) و حاکمیت‌شان نزدیک به یک قرن طول کشید. ضعف آخرین حاکمان تغلقی موجب شد قسمت‌های زیادی از قلمرو آنان توسط جدایی‌طلبان از دست برود و یا مرگ آخرین سلطان تغلقی در سال 815، این خاندان از هم پاشید. (17)
سادات یا خضرخان‌ها به جانشینی تغلقی‌ها، دولت خود را در دهلی تأسیس کردند؛ اما حکومت‌شان دوام چندانی نیاورد و در سال 855 هجری امرای لودی، که اصل و نسبی افغانی داشتند، قدرت را به دست گرفتند. (18) آنان به منظور بازپس‌گیری ایالات تحت حاکمیت مسلمانان، با بت‌پرستان هندی نبردهای بسیاری داشتند و برای گسترش قلمرو مسلمانان تلاش بسیار نمودند و در نهایت با حمله بابرشاه تیموری در سال 932 (940) هجری بساط این خاندان برچیده شد. (19) نواحی دیگر قلمرو تغلقی‌ها، که دورتر از مرکز حکومت قرار داشت، پیش از انقراض این دولت، از پیکره آن جدا شد و تشکیل دولت‌های کوچک متعدد از نیمه دوم قرن هشتم هجری، یک نظام ملوک‌الطوایفی پدید آورد. در این میان، پادشاهی گجرات (799- 980 هـ) و پادشاهی خاندِش (801 - 1008 هـ) از اهمیت و عظمت بیشتری برخوردار بودند، اما مهم‌تر از همه، پادشاهی بهمنیان در ناحیه کُلبَرگه (748- 933 هـ) است که موسّس آن، از امرای افغانی دولت تغلقی بود و امرای آن توانستند قلمرو بسیاری از دولت‌های کوچک مجاور را ضمیمه حاکمیت خود سازند. (20)
در آسیای صغیر، سلجوقیان روم با پذیرفتن حاکمیت ایلخانان مغول، امارت خود را حفظ کردند؛ اما حکومت آنان با تشکیل دولت‌های کوچک محلی به زودی فروپاشید و نظام ملوک‌الطوایفی، منطقه وسیع آسیای صغیر را در بر گرفت به طوری که طی سده‌ها هشتم و نهم هجری، بیش از ده امارت کوچک شکل گرفتند که هر یک بر ناحیه‌ای کوچک حکمرانی می‌نمود. از میان آنان، امارت نبی قَرامان در قونیه (654 - 888 هـ) و امارت بنی‌ذوالقدر در مرعش (740-928 هـ)، مقتدرترین و بزرگ‌ترین قدرت‌های منطقه به شمار می‌رفتند. همه دولت‌های مذکور، به تدریج تا اوایل قرن دهم هجری توسط امارت عثمانی از میان رفتند ودولت بزرگ بنی‌عثمان بر تمامی آسیای صغیر حاکمیت یافت. (21)
در قرن نهم هجری در منطقه ایران و نواحی همجوار آن، چند دولت مقتدر حاکمیت داشتند که جای امیران محلی و ملوک‌الطوایفی را گرفتند. به دلیل اهمیت آنان از این لحاظ و نیز از نظر نقشی که در رویدادهای مربوط به صفویان ایفا نمودند، در ادامه به طور جداگانه به هر یک از آنها اشاره می‌شود.

تیموریان (771- 911 ق)

ظهور تیمور گورکان در اواخر سده هشتم هجری در آسیای میانه، منشأ تحولات بزرگی در وضعیت سیاسی منطقه شد. فتوحات گسترده و مکرر تیمور در شرق و غرب، به حیات ملوک‌الطوایف - دست کم تا مدتی - پایان داد و حاکمیت سیاسی یکپارچه‌ای را در سرزمین‌های شرقی اسلامی پدید آورد که مرزهای آن از شمال شبه قاره هند تا عراق و شرق آسیای صغیر را در بر می‌گرفت. (22) تیمور - که نسبش را به مغولان می‌رسانند و او را خویشاوندان چنگیز به شمار می‌آورند - (23) در 771 هجری پس از غلبه بر امیران محلی ماوراءالنهر و مطیع ساختن آنها بر تخت سلطنت نشست. (24) او از همین زمان به بسط سلطه خود بر نواحی همجوار پرداخت و با لشکرکشی‌هایی به خوارزم، دشت قبچاق و مغولستان به موفقیت‌هایی دست یافت. از آن پس حملات تیمور به ایران و نواحی غربی‌تر آغاز شد. از سال 778 تا 807 هجری سپاهیان او طی سه یورش بزرگ، که به یورش‌های سه ساله، پنج ساله و هفت ساله معروف‌اند، نواحی مذکور را در نوردیدند و تا آسیای صغیر و در سوریه پیش رفتند. تیمور پادشاه عثمانی با یزید اول را شکست داد و اسیر کرد و سپاهیان ممالیک را در سوریه در هم کوبید؛ ولی به مصر نرفت. (25) تیمور در سال 807 در حالی که قصد داشت به چین حمله کند، درگذشت و جسدش را در سمرقند به خاک سپردند. (26) بیشتر عمر او به کشورگشایی و فتح سرزمین‌های مختلف سپری شد. او به فقه اهل سنت معتقد بود و در برخی کتاب‌های تاریخی، مانند ملفوظات تیمور اشاراتی به حنفی بودن او وجود دارد. البته او شیعیان را به خود جلب می‌کرد و می‌خواست با اظهار دوستی نسبت به امام علی (علیه السلام) حمایت آنان را به دست آورد. (27)
جانشین رسمی تیمور خلیل سلطان پسر میران‌شاه دومین فرزند تیمور بود. میران‌شاه سه سال قبل از مرگ تیمور از دنیا رفت و پسرش با حمایت برخی امرا به سلطنت رسید؛ اما در سال 811 با عزل خلیل سلطان؛ یکی از پسران تیمور به نام شاهرخ (811 - 850 ق) به حکومت رسید که دوره حکومت او را می‌توان اوج شکوه و عظمت جانشینان تیمور دانست. با این حال از اواخر حکومت شاهرخ انحطاط تیموریان شروع شد. در واقع جانشینان تیمور، اقتدار و صلابت وی را نداشتند و تنها تا نیمه قرن نهم هجری توانستند حاکمیت خود را تقریباً بر تمام متصرفات او حفظ کنند و از آن پس با تشدید اختلافات داخلی و ضعف امیران تیموری و نیز قدرت یافتن طوایف ترکمان در غرب قلمروشان، به تدریج بساط قدرت تیموریان از فلات ایران برچیده شد. پس از مرگ شاهرخ تقریباً انسجام دولت تیموری از هم پاشید و درگیری‌های امیران و جدایی طلبی‌های‌ آنان بالا گرفت. در زمان سلطان ابوسعید (855 - 861 ق) اوزون حسن آق‌قویونلو پیشروی‌های خود را از دیار بکر به سمت ایران آغاز کرد و پس از چندی با تصرف این نواحی بر حکمرانی تیموریان بر ایران خاتمه داد. (28) بازماندگان تیموریان در آسیای میانه و افغانستان نیز با تسلط ازبکان بر این نواحی زایل شدند. (29)
اندکی بعد در اوایل قرن دهم هجری، یکی از بازماندگان این خاندان ظهیرادلین محمد بابر - که از باز‌پس‌گیری حکومت اجدادی خویش در ماوراءالنهر ناامید شده بود، توانست در هندوستان پادشاهی مستقلی پدید آورد.

قره‌قویونلوها (782-873 ق)

قره‌قویونلوها یکی از طوایف ترک‌نژادی بودند که در زمان هجوم مغولان از نواحی ترکستان و خوارزم به غرب ایران کوچ کردند و در مناطقی حد فاصل آذربایجان، شمال عراق و جنوب ترکیه فعلی - اصطلاحاً دیار بکر - ساکن شدند. قره‌قویونلوها در واقع یک اتحادیه قبایلی متشکل از چند طایفه بودند که در مرزهای شرقی جلایریان عراق داشتند و به همین سبب، درگیری‌هایی میان‌شان بروز می‌کرد. (30) یکی از نخستین امرای مشهور این خاندان (قرامحمد) پس از شکست از جلایریان در سال 777 تابعیت آنان را پذیرفت. (31) در زمان یورش تیمور به آذربایجان قرامحمد که تاب مقاومت در برابر وی را نداشت به کوهستان‌های صعب‌العبور گریخت و در سال 791 در یک نبرد داخلی کشته شد. (32) پسر و جانشین او قرایوسف، پس از تصرف تبریز در سال 793 درگیری‌هایی مکرری با سپاهیان تیمور داشت که در نهایت به شکست و فرار او به عثمانی انجامید. (33) با مرگ تیمور در 807 قرایوسف موفقیت‌هایی در برابر تیموریان به دست آورد و در 810 هجری با از میان برداشتن امیر تیموری آذربایجان بر این ناحیه استیلا یافت. (34) این زمان را می‌توان آغاز حکومت قره قویونلوها به شمار آورد. قرایوسف برای تثبیت موقعیت طایفه خود، جنگ‌های مکرری با رقیبان سیاسی خود، یعنی آل جلایر، تیموریان و آق‌قویونلوها، پشت سر گذاشت (35) و در نهایت به سال 823 در زمانی که شاهرخ تیموری برای سرکوبی وی راهی آذربایجان بود. درگذشت و اسکندر - پسرش - ریاست طایفه را به عهده گرفت. (36) اسکندر تا سال 841 که به دست پسرش به قتل رسید، چندین بار مورد هجوم نیروهای شاهرخ تیموری واقع شد و در همه آنها دچار هزیمت گردید. با مرگ او برادرش جهانشاه به امارت رسید. (37)
جهانشاه (839 - 872 ق) که بزرگترین و مقتدرین‌ترین فرد این خاندان است، پیش از قتل برادرش با حمایت شاهرخ تیموری امارت آذربایجان را به دست آورده بود و اینک فرمانروای کل طایفه شد. او طی بیست و چهار سال حکومت توانست تمامی مدعیان امیری را در ایران از سر راه خود بردارد و پس از مرگ شاهرخ در 850 عراق عجم و فارس و کرمان را نیز تصرف کند.
او در سال 862 قصد داشت هرات و خراسان را تصرف کند، ولی با شنیدن خبر شورش پسرش در آذربایجان، با ابوسعید تیموری مصالحه کرد و بازگشت. (38) جهانشاه پس از تثبیت و استقرار حکومتش به امور فرهنگی و عمرانی پرداخت که برخی آثار معماری از آن دوره، مانند مسجد کبود تبریز، هنوز باقی است.
جهانشاه در نبردی با اوزون حسن آق‌قویونلو همراه چند فرزندش به قتل رسید (39) و فرزند دیگرش حسینعلی میرزا (872 - 783 ق) جانشین او شد. حسینعلی میرزا با رفتارهای ناشایست خود نسبت به امیران و اطرافیان زمینه زوال این خاندان را فراهم آورد (40) و پس از تحمل دو شکست از حسن‌بیک آقا‌قویونلو حکومت او و خاندانش پایان یافت. (41)
منابع تاریخی به طور اجمال به تشیع قره‌قویونلوها اشاره دارند و برخی افراد این خاندان، مانند اسپندمیرزا پسر قرایوسف و برادر جهانشاه، رسماً مذهب تشیع را پذیرفتند. با این حال روی سکه‌های آنان نام سه خلیفه همراه عبارت علی ولی‌الله حک شده است. (42)

آق‌قویونلوها

آق‌قویونلوها اتحادیه دیگری از ترکمانان ساکن در دیار بکر بودند و اولین فرد از این خاندان که وارد عرصه سیاسی شد، قرایولوک عثمان‌بیگ بود که توانسته بود بر شهرهای ماردین و رها و سیواس برای مدتی سلطه یابد. (43) از همین زمان درگیری‌های میان آق‌قویونلوها وقره‌قویونلوها آغاز شد که مرگ عثمان‌بیگ را در سال 838 هجری به همراه داشت. (44) پس از او پسرش علی‌بیگ - علی‌رغم اختلافات شدید درونی خانواده - تا سال 844 رهبری طایفه را به عهده داشت و سپس جهانگیر (پسر علی‌بیگ) با کمک برادرش (اوزون حسن) بر اختلافات داخلی طایفه فائق آمد. (45) به زودی اوزون حسن با کمک کردها در 857 هجری جهانگیر را از دیار بکر بیرون راند و خود او ریاست طایفه را به دست گرفت. (46)
اوزون حسن با حسن‌بیک (872- 882 ق) بزرگ‌ترین و مقتدرترین امیر این خاندان است و در زمان او قدرت و قلمرو آق‌قویونلوها به نهایت خود رسید. او پس از مطیع ساختن کردهای منطقه و تثبیت موقعیتش در آناتولی متوجه نواحی شرقی، یعی قلمرو قره‌قویونلوها شد. پیروزی وی در برابر جهانشاه قره‌قویونلو در سال 872 شهرت بسیاری برای او به همراه آورد. (47) او با براندازی قراقویونلوها به مصاف با ابوسعید تیموری در آذربایجان و اران برآمد و قلمرو آق‌قویونلوها را بر همه ایران گسترش داد. (48) در زمان مرگ او علاوه بر دیار بکر و آناتولی شرقی، ایران و گرجستان نیز تحت تصرف آق‌قویونلوها قرار داشت.
اقدام دیگر حسن‌بیگ به منظور تثبیت و توسعه قدرت خود در منطقه مقابله با قدرت فزاینده عثمانی‌ها در غرب آسیای صغیر بود. اوبدین منظور روابط دوستانه‌ای با پادشاهان طرابوزان در شمال آسیای صغیر برقرار کرد؛ اما به زودی طرابوزان به تصرف سلطان محمد عثمانی (855- 886 ق) درآمد و بدین ترتیب نبردهای میان دو پادشاهی ترک آغاز شد (49) که در نهایت به مصالحه‌ای در سال 878 هجری انجامید. (50)
سلطان خلیل، جانشین و پسر حسن‌بیگ، با برادر خود (یعقوب) اختلافاتی داشت و در نهایت در سال 883 به دست او از سلطنت برکنار شد. (51) سلطان یعقوب (883 - 896 ق) خود با دشواری‌های فراوانی رو به رو بود؛ با این حال، حملاتی در نواحی کرمان، مازندران، گیلان و گرجستان داشت.
(52) از وقایع مهم دوران وی بالا گرفتن کار مشایخ صفویه در قلمرو حکومت وی بود. (53) در مجموع دوره سلطان یعقوب از ادوار اقتدار آق‌قویونلوها به شمار می‌رود که آثار تاریخی قابل توجهی نیز از آن به جا مانده است. از 896 تا 907 هجری چهار تن دیگر از این خاندان به حکومت رسیدند که بیشتر دوران آنها به نزاع بر سر قدرت سپری شد. یکی از رقیبان سیاسی جدی اینان، صوفیان صفوی بودند که درباره مناسبات آنان با یکدیگر به جای خود صحبت خواهد شد. آخرین امیران این خاندان الوندبیک و سلطان مراد توسط شاه اسماعیل اول از سلطنت برکنار شد. (54)

ازبکان

آسیای میانه که حوزه حکومت تیموریان محسوب می‌گردید، از اواخر قرن نهم هجری تحت سلطه فرمانروایان جدیدی از هم‌نژادان ایشان، یعنی ازبکان شیبانی، قرار گرفته و علی‌رغم نظام خان‌سالاری حاکم بر منطقه، به نوعی انسجام دست یافته بود. شیبانیان منسوب به شیبان‌خان از نوادگان چنگیز بودند که در قرن هفتم هجری در فتوحات مغولان در مرزهای اروپای شرقی و مجارستان نقش مهمی ایفا کرد و مدتی خان همان منطقه بود. (55) از نیمه قرن نهم هجری به بعد برخی نوادگان شیبان برای دستیابی به قدرت در آسیای میانه تلاش خود را آغاز کردند؛ یکی از این افراد ابوالخیرخان بود که درگیری‌های مکرری با تیموریان داشت؛ اما ضربه نهایی را محمدخان شیبانی (906-916 ق) بر تیموریان وارد ساخت و بر حاکمیت آنان بر این منطقه خاتمه داد. (56) بدین ترتیب ازبکان شیبانی قدرت قابل توجهی در منطقه شدند که در دوره حکومت صفویان روابط متفاوتی با آنان داشتند و در جای خود صحبت خواهد شد.

شروانشاهان

چنان که از زمان فتوحات اسلامی معمول بود، حکومت نواحی مختلف قفقاز در دوره حاکمیت دولت‌های کوچک و بزرگ اسلامی همچنان در دست امیران محلی بود که یکی از مقتدرترین امیران مذکور، حکام شروان - شروانشاهان - بودند. شروانشاهان که در طوی تاریخ از خاندان‌های مختلف بودند، مدعی بودند که نسب‌شان به پادشاهان باستانی ایران، به ویژه انوشیروان می‌رسد. در قرن نهم هجری خاندان جدیدی از شروانشاهان بر این ناحیه حکومت می‌کردند که از زمان تیمور حاکمیت یافته بودند. شیخ ابراهیم دربندی، که امارت شروان را در دست داشت، فرمان‌برداری تیمور را پذیرفت. او بعدها با حکومت‌های محلی در آذربایجان نبردهایی داشت و تلاش کرد این ناحیه را تحت امارت خود درآورد؛ ولی موفق نشد. پس او سلطان خلیل (درگذشته 862 ق) از امیران مقتدر و بزرگ شروان به شمار می‌رود که مدت 53 سال حکومت کرد و اقدامات عمرانی بسیاری انجام داد. (57) او نیز درگیری‌هایی با قره قویونلوها داشت و با کمک تیموریان - شاهرخ میرزا - توانست از اشغال شروان به دست آنها جلوگیری کند. (58)
در زمان فرخ‌یسار (پسر سلطان خلیل) وقایع جدیدی در منطقه شروان به وقوع پیوست که در نهایت به اشغال این منطقه به دست صفویان منجر شد. هم زمان با به حکومت رسیدن وی، رهبری طریقت صفویه به شیخ جنید صفوی رسید و از این زمان روابط صفویان با شروانشاهان آغاز شد.

چکیده

در قرن هشتم هجری با ضعف ایلخانان در ایران و نواحی مجاور آن دولت‌های محلی پدیدار شدند که از نظر نژادی برخی بومی و برخی مغولی بودند. این دولت‌های کوچک مدتی نزدیک به نیم قرن را به نبرد و ستیز مستمر با یکدیگر برای کسب قدرت بیشتر گذراندند. این وضعیت، که به اصطلاح ملوک‌الطوایفی خوانده می‌شود تا اواخر قرن هشتم هجری ادامه داشت تا با ظهور تیمور گورکانی و فتوحات دامنه‌دار و بلندمدت او خاتمه یافت. فتوحات تیمور اگرچه با ویرانی‌ها و کشتارهای بسیار همراه بود، ولی برای مدتی نه چندان طولانی به آشفتگی سیاسی منطقه پایان داد و حاکمیتی یک‌پارچه را جایگزین ملوک‌الطوایف نمود؛ اما جانشینان تیمور به سبب اختلافات خانوادگی نتوانستند این وحدت سیاسی را حفظ کنند وبا مرک شاهرخ تیموری بازماندگان این خاندان قلمرو حکومتشان را به دولت‌های نوظهور ترکمنی واگذار کردند. بدین ترتیب از نیمه قرن نهم هجری شاهد قدرت یافتن حاکمان جدیدی در منطقه هستیم که مهم‌ترین آنها در شرق ایران آق‌قویونلوها و شروانشاهان و در غرب، طوایف ازبک به شمار می‌روند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: جوینی، تاریخ جهانگشا، ج1، ص134؛ خوانده‌میر، حبیب‌السیر، ج3، ص 108-218.
2. حافظ ابرو، زبدة‌التواریخ، ج15؛ میرخواند، روضة‌الصفا، ج5، ص 163.
3. تاریخ جهانگشا، ج2، ص 244.
4. ر. ک: روضة‌الصفا، ج6، ص 40؛ حبیب‌السیر، ج3، ص 434.
5. حبیب‌السیر، ج3، ص 367 به بعد؛ یزدی، ظفرنامه یزدی، ص 259.
6. نبئی، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم، ص 125- 130.
7. ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان، ص 382؛ حبیب‌السیر، ج2، ص 327-353.
8. ر. ک: فومنی، تاریخ گیلان، ص 50 و بعد از آن.
9. حبیب‌السیر، ج3، ص 325.
10. همان، ج3، ص 292-303.
11. اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم، ص 67.
12. اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم، ص 67.
13. شبانکاره‌ای، مجمع‌الانساب، ص 341.
14. اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم، ص 50- 54.
15. حبیب‌السیر، ج3، ص 376.
16. سر هندی، تاریخ مبارک‌شاهی، ص 20-60.
17. لین پل، دولت‌های اسلامی و خاندان‌های حکومتگر، ص 505 و 506.
18. تاریخ مبارک‌شاهی، ص 180.
19. تتوی، تاریخ الفی، ص 109.
20. دولت‌های اسلامی و خاندان‌های حکومتگر، ص 506 و 507.
21. ر. ک: زامباور، نسب‌نامه خلفا و شهریاران، ص 270- 442.
22. ر. ک: دولت‌های اسلامی، ص 137- 150.
23. شامی، ظفرنامه، ص 80 و 105 و 132 و 187؛ ابن‌عربشاه، عجائب المقدور، ص 27 و 162 و 194.
24. ر. ک: حسین میرجعفری، تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 10.
25. تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 24- 40.
26. ظفرنامه، ج2، ص 478.
27. ر. ک: شیبی، تشیع و تصوف، ص 161؛ تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 60.
28. طهرانی، دیار بکریه، ص 474 - 480؛ حسن‌زاده، حکومت ترکمانان، ص 102 - 104.
29. ر. ک: روضه‌الصفا، ج7، ص 350.
30. ر. ک: تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 226- 230.
31. همان، ص 234؛ حکومت ترکمانان، ص 15.
32. دیار بکریه، ج1، ص 34.
33. ر. ک: عجایب المقدور، ص 173.
34. ر. ک: سومر، قراقویونلوها، ص 88.
35. تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 241- 244.
36. دیاربکریه، ج1، ص 73.
37. ر. ک: تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 250- 252؛ حکومت ترکمانان، ص 28- 32.
38. دیار بکریه، ج2، ص 342؛ قزوینی، جواهر الاخبار، ص 64.
39. روملو، احسن‌التواریخ، ج1، ص 460.
40. ر. ک: تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 264.
41. ر. ک: دیار بکریه، ص 1510؛ احسن‌التواریخ، ج1، ص 506.
42. ر. ک: تاریخ تیموریان و ترکمانان.
43. ر. ک: دیار بکریه، ص 111-117.
44. ر.ک: قراقویونلوها، ص 133؛ تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 286. او در یکی از لشکرکشی‌ها برای مقابله با اسکندر میرزا قره‌قویونلو از اسب بیفتاد و درگذشت.
45. تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 287.
46. هینتس، تشکیل دولت ملی در ایران، ص 34 و 35.
47. جواهرالاخبار، ص 73؛ احسن‌التواریخ، ج1، ص 468.
48. حکومت ترکمانان، ص 102.
49. ر. ک: آنجوللو، سفرنامه ونیزیان، ص 325.
50. ر. ک: احسن‌التواریخ، ج1، ص 529-542.
51. همان، ص 571؛ تاریخ عالم آرای امینی، ص 78-84.
52. ر. ک: جواهرالاخبار، ص 81-86.
53. ر. ک: تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 314.
54. حکومت ترکمانان، ص 132-141.
55. ر.ک: بیانی، مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، ص 205.
56. تاریخ تیموریان و ترکمانان، ص 104.
57. باکیخانوف، گلستان ارم، ص 105 و 106.
58. ر. ک: شیرازی، تکملة‌الاخبار، ص 135.

منبع مقاله :
حسین زاده شانه‌چی، غلامحسن، (1394)، تاریخ صفویه، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص)، چاپ اول.
 
نسخه چاپی