کتب اربعه ي حديث شيعه
کتب اربعه ي حديث شيعه
کتب اربعه ي حديث شيعه

نويسنده : کاظم مدير شانه چي

حديث يکي از مهمترين ارکان و مباني احکام و قوانين اسلام بلکه پايه و اساس بيشتر علوم اسلامي است .
چه ، حديث منحصر به احکام نبوده ، بلکه شامل مباحث الهي و اخلاق و تفسير قرآن و سيره ي رسول اکرم و شرح غزوات و حوادث تاريخي ديگر مي گرديد . تفسير خود يک قسمت از حديث به شمار مي رفت و به قول احمد امين ، دانشمند معاصر مصري ، تمام معارف دين اسلام مشمول آن ماده ي پر مايه ( يعني حديث) بود . حتي در آغاز تدوين علوم و تفکيک آنها از يکديگر ، هر عملي مجموعه اي از احاديث بود که يه يک موضوع از قبيل فقه يا سيره يا تفسير مربوط بود و تدريجاً از قرن سوم به بعد ساير علوم ، از صورت حديث خارج گرديد . (1)
به همين جهت حديث از آغاز مورد توجه مسلمين قرار گرفت و در فرا گرفتن و حفظ آن اهتمام و کوششي چشمگير به عمل آمد . چنان که بعضي صحابه ي رسول اکرم بيش از پنج هزار حديث از حفظ داشت و از اصحاب ، کساني که بيش از يکصد تا هزار حديث حفظ داشتند زياد بوده اند .
بديهي است اهتمام مسلمين به فرا گرفتن حديث ، که منبع احکام و ساير علوم اسلامي بوده است ، و وسعت نطاق حديث ، روز به روز فزون تر مي گرديد . هم از آن جهت که حديث مرجع احکام و علوم اسلامي بوده است و هم از آن لحاظ که دامنه ي اسلام گسترش مي يافت . به علاوه که جمعي از تابعين ( پيروان صحابه و کساني که درک محضر ياران رسول خدا نمودند ) سعي مي کردند احاديث پيغمبر را از تمام صحابه ي آن حضرت فرا گيرند رد رصورت که منبع استفاده ي اصحاب بيشتر نفس شريف نبوي بود.
منتهي تدوين و ضبت حديث به واسطه ي عللي (2) از نيمه ي دسهدوم تمل گرديد. بدينسان که عمر بن عبدالعزير (خلافت از 99 تا 101 هجري) به فکر افتاد که احاديث پيغمبر را جمع آوري کند و به اين منظور بخشنامه اي به حکام ولايات صار کرد که هر حديثي که از رسول خدا به شخصي يا اشخاصي رسيده بنوسند. (3) و مخصوصاً مدينه که مرکز ثقل اسلامي و موطن رسول خدا و صحابه بزرگ آن حضرت بود بيشتر مورد اهتمام وي قرر گرفت.لذات نامه ي مخصوصي به ابي بکر،محمد حزمي قاضي مدينه نوشت که حديث پيغمبر را جمع نمايد. ولي از اين مجموعه اثري نيست وممکن است به واسطه ي کوتاهي دوران خلافت عرم بن عبدالعزيز (دو سال و پنج ماه) اين کار به آخر نرسيده باشد.(4)
به هر حال طبق نوشته ي ذهبي در حوادث سال 143 هـ (در دين سال بود که مکه و مدينه عملا شروع به تدوين حديث نمودند) ولي به عقيده ي ما اين کار توسط مکتب حضرت باقر (57 -114هـ) و به دستور آن جناب و بعد به امر حضرت صادق (ع) درميان شاگردان امام متداول بود. چنان که نام جمعي از اصحبا آنحضرت و نيز اصحاب حضرت صادق (م.148 هـ) را ک داري کتا ب حديث بوده اند در کتب رجال شيعه (مانند رجال نجاشي و فهرست و رجال شيخ طوسي) مي بينيم، مثل جابربن يزيد جعفي (متوفي 128- هـ) و ابان بن تغلب در گذشته ي زمان حضرت صادق محمد حلبي (م. 114 هـ) و زراره بن اعين (م. 150 هـ) و محمدبن مسلم طائفي (م. 150 هـ).
علامه ي تهراني نام يکصد و هفده کتب حديث (=اصل)را، که نويسندگان آن بيشتر از اصحاب حضرت باقر و صادق اند، در کتب الذريعه آورده است. منتهي قسمتي از احاديث اين کتابها به سند متصل به پيغمبر يا صحابه رسول اکرم نمي پيوندد و لذا نزد اهل سنته اين گونه احاديث در شمار احاديث مرسله است.
باري در اواخر قرن دوم، مجموعه هايي بزرگتر از کتابهاي حديث که تا آن زمان نوشتن شده فراهم گرديد که از آن جمله موطاً مالک بن انس (م.169 هـ) و مسند امام احمدن بن حنبل (م 241 هـ) و سنن دارمي، عبدالله ابن عبدالرحمن (م. 255) و مسند ابوعوانه اسفرائني، يعقوب بن اسحاق (م.316) و سنن دارقطني (م. 385) و صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل (متوفاي 256 هـ) و صحيح مسلم بن حجاج نيشابوري (م. 261) و سنن ابن ابن ماجه قزويني، محمد بن يزيد (م.273 ه) و سنن ابوداود سجستاني، سليمان بن اشعث (م. 275 هـ) و جامع يا سنن ترمذي، محمدبن عيسي (م. 279 هـ) و سنن نسائي، احمدنب شعيب (م. 303 هـ) است، که از اين ميان شش کتاب اخير به واسطه ي اهتمتم مؤلفين آنها به تدوين احادث صحيحه و دثت بيشتري که در آن دشه است به صحاح سته معروف گرديده .
کتب مزبور، خاص احاديث نبوي و صحابه ي آن حضرت است که سلسله ي راويان آن تا به پيغمبر يا صحابي اي که از اونقل حديث شده است، آمده و گزارش حال راويان مزبور نيز از ديرباز ضمن شروح کتب نامبرده يا در کتابهاي مخصوصي که براي اين کار به نام (کتب رجال) تدوين گرديده، نوشته شده است.منتهي احاديثي که نزد ائمه شيعه يا اصحاب آنان نسبت به شيعه اعمال مي شد و نيز به سبب تعصب بعض صاحبان کتب مزبور (چون بخاري) در نقل نکردن احاديث ائمه شيعه و طرفداران آنان، کمتر در اين مجموعه ها ثبت و ضبط گرديده. (5)
به علاوه نزد خاندان رسالت که وارث علوم نبوت اند، احاديثي در موضوعات خاصه يا کلياتي که از آن مي توان پاسخ مسائل زيادي را دارد وجود داشت که حضرت ائمه به تناسب براي شاگردان خود يا در جواب سائلين بيان مي داشتند که همين ها و نيز احديث مسندي که توسط پدران خود از رسول خدا نقل مي کردند، توسط اصحابشان گردآوري و ثبت و ضبط گرديد که به اصول اربعمأه معروف شد.
و چون عصر حضرت صادق به واسطه طول مدت پيشواي آن حضرت (از 114 تا 148 ه) و نيز رسميت تدريس حديث در زمان آن حضرت در بلاد اسلامي و من جمله مدينه بر ساير اعصار مزيت داشت و مهمتر از همه آن که امام صادق، (6) در نشر معارف و تربيت شاگردان برجسته اي درحديث و فقه آزادي عمل داشت، سبب گرديد که بيشتر اصول اربعماه توسط شاگردان آن حضرت نوشته شود.
حسن بن علي وشاء گويد: من در مسجد کوفه نهصد شيخ را درک کردم که همه مي گفتند: حدثنا جعفر بن محمد. (7)
شيخ مفيد در ارشاد و ابن شهر آشوب در کتاب مناقب و طبرسي در اعلام الوري و شهيد در ذکري و محقق در معتبر، نوشته اند: کساني که از ثقات مذاهب مختلفه از امام صادق روايت کرده اند چهار هزار تن بوده اند (8) و به عقيده ي بعضي چهارصد کتابي که ياد شد فقط توسط شاگردان امام صادق نوشته شده است. به علاوه اصولي را که از شيخ طوسي و نجاشي نام برده اند مؤلفين بيشتر بلکه نزديک به تمام آنها از اصحاب حضرت صادق اند.
باري از چهارصد اصل مزبور نام 11 اصل را در الذريعه (132/2) مي بينيم و فاضل ارجمند سيد محمد حسين جلالي نام 178 اصل را که در فهرست شيخ يا در رجال نجاشي و معالم العلماء آمده با ذکر محل و صفحه درمقاله اي «حول الاصول الاربعمأه» ذکر کرده است.
انگيزه نوشتن اين اصول و نيز نشاطي که در جمع وتدوين حديث توسط شيعه صورت مي گرفت نخست به واسطه ي تحيص و ترغيب ائمه ي شيعه به نوشتن حديث بود. چنان که حضرت باقر به مفضل بن عمر فرمود: «اکتب و بث عملک في اخوانک. فان مت فاورت کتبک بنيک فانه يأتي علي الناس زمان هرج لا يستأنسون الا بکتبک».(9)
يعني: بنويس و به اين وسيله علم خو را درميان برادران ديني ات منتشر ساز هنگام مرگ، نوشته هايت را براي فرزندانت به ارث گذار، زيرا زماني پرآشوب خواهد آمد که جز به نوشته هاي شما علاقه ديني ممکن نيست.
ديگر به منظور استفاده ي شخصي جامعين حديث از مجموعه ي دستنويس خويش بود. ولي با دسترسي به منبع فيض امام و وجود اصحاب ائمه که در بلاد شيعه نشين منتشر بودند لزومي در تدوين و جمع اين متفرقات حس نمي شد، منتهي پس از پيروزي بني عباس بر رقباي اموي خود و خاموش ساختن فته هاي داخلي و سرکوبي علوياني که به داعيه ي خلافت قيام مي کردند، کنترل شديدي نسبت به شيعه و سرشناسان اين فرقه صورت گرفت.
چه، دستگاه از تماس با ائمه به سختي جلوگيري مي کرد. (10) لذا شيعه احساس نمود بايد احاديث صادره از ائمه را جمع آوري نموه و در دسترس مراجعين قرار دهد و شايد تأکيد ائمه، مخصوصاً حضرت صادق، در کتابت حديث و انتشار آن در ميان شيعه معلول همين انگيزه بوده است. لذا بدين منظور جمعي از دانشمندان پرهيزکار شيعه به اين کار دامن همت به کرم زدند و از کتابهاي واصول که از دستبرد حوادث مصون مانده بود و نيز از ثقات راويان حديث که سخنان امام را چون گوهري سينه به سينه حفظ و به آنان رسانيده بودند مجموعه هايي گرد آورده و تدوين نمودند با فرا رسيدن عصر غيبت (از سال 260 تا 329) و ارجاع امام شيعيان را به راويان حديث: «فارجعوا الي روات احاديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجه الله»، در مسائل مستحدثه به راويان احاديث ما رجوع کنيد چه قول آنان براي شما حجت است چنان که ما حجت خدائيم، احساس مزبور شديدتر گرديد.
از اين جمع اند حسين بن سعيد اهوازي و برادرش حسين بن سعيد که به نقل نجاشي (ص 4، رجال) مشترکاً سي کتاب نوشتند. منتهي چون حسين به قم مهاجرت کرد و در آن زمان قم مرکز شيعيان و پژوهندگان احاديث ائمه بود بيشتر از برادرش که در اهواز مي زيست شهرت يافت. از کتب اين دو برادر جز منقولاتي توسط احمدبن محمدبن عيس اشعري و احمدبن محمدبن خالد برقي چيزي به ما نرسيده است.
نيز احمدن محمد برقي مزبور (متوفاي 274 يا 280 ه) است که از منقولات کتب حسن و حسين اهوازي و ديگران، کتبي تأليف کرد که در رجال نجاشي نام آنها را ضمن دو صفحه مي بينيم. و از آن جمله است کتاب المحاسن که خود شامل ده ها کتاب است که خوشبخانه بخش مهمي از اين کتاب از دستبرد حواث مصون مانده است و اخيراً توسط فاضل محترم جلال الدين محدث ارموي انتشار يافت.
ديگر سعدن عبدالله اشعري قمي (م. 299 يا 301هـ) است که کتبي تأليف کرده و به علاوه خود از مشايخ حديث شيعه است و کليني از او بسيار نقل مي کند.
ديگر علي بن مهزيار اهوازي که سمت وکالت حضرت هادي را داشته و تا عصر غيبت زندگي کرده و به قول نجاشي همانند کتب حسين و حسن اهوازي کتبي نوشته، چنان که نام کتابهاي وي دو صفحه از کتاب رجال نجاشي را اشغال کرده است (رک: نجاشي، ص 191).
ديگر احمدبن محمدبن حسين قمي (متوفاي 350 هـ) است که شمار کتب وي به نقل نجاشي (در رجال، ص 71) بالغ بر يکصد کتاب است.
تأليفات اين دانشمندان گرچه براي شيعه کارگشا بود ولي از آن جهت که کتب مزبور شامل تمام ابواب معارف اسلامي و احکام شرعيه نبود و از طرفي بعضي از آنان چنان که بايد دقت لازم را در نقل حديث از ثقات، مراعات نمي کردند (چنان که در محاسن برقري مشاهده مي شود)، احتياج به کتاب جامعي که از هر جهت اين خلأ را پر کند باقي بود و گوشه و کنار از علماي شيعه اين درخواست مي شد که به تأليف چنين کتابي بپردازند.
خوشبختانه در مرکز خلافت اسلامي، يعني بغداد (که در آن زمان شيعيان در آنجا بسيار بودند)کتابخانه هايي وجود داشت که تعداد زيدي از کتب اصول اوليه ي حديث (اصول اربعمأه) و ساير کتب جامعين حديث (که نام برديم) در آن مراکز نگهداري مي شد.
از آن جمله کتابخانه ي پرارج شاپور بن اردشير وزير دانشمند بهاءالدين ديلمي بود که به نقل ابن اثير به سال 381 هـ در کرخ (محله آباد و شيعه نشين) بغداد تأسيسي گرديده بو و بيش از ده هزار نسخه ي نفيس از کتب دست نويس معتبر در آن جمع آوري و نگهداري مي شد. نيز کتابخانه سيد مرتضي بود که شامل حدود هشتاد هزار کتاب بوده است.
مسلماً تعداد كثيري از اصول اربعماء و ديگر كتب حديث شيعه در اين گنجينه ها وجود داشته است واين جهت موجب گرديد تا به مؤلفين كتب اربعه ي حديث شيعه فرصت دهد كه از مدارك موجود در اين كتابخانه ها جوامع بزرگ حديث شيعه را تدوين نمايند . چه ، در زمان آخرين نويسنده ي جوامع مزبور ، يعني شيخ طوسي بود كه اين دو كتابخانه ي خود شيخ طوسي از بين رفت .
به هر حال براي اولين بار اين توفيق نصيب شيخ كليني (متوفاي 329ق) كه خود در زمان غيبت صغري مي زيسته ، گرديد و كتاب كافي به همت والاي وي تأليف شد .
با فاصله ي كمي ،شيخ صدوق كتاب من لايحضره الفقيه را نوشت و از آن پس شيخ طوسي تهذيب و استبصار را گرد آورد. و مي توان گفت با نوشتن اين چهار كتاب ، عمده ي احاديث احكام دين كه از اهل بيت نبوت صادر گرديده بود از دستبرد حيف و ميل حفظ شد .
گرچه كتابهاي ديگري از همين مؤلفين و نيز علماي متأخر ، در زمينه ي حديث نوشته شده ولي قسمتي مربوط به غير احكام از فضائل و تفسير و وعظ و تذكير است و بخش مهمي مكرات چهار كتاب مزبور . لذا اين چهار كتاب كه (به كتب اربعه ي )حديث شيعه در مقابل (صحاح سته ي ) اهل سنت معروف گرديده ، همزمان تأليف و تدوين آنها مدار افاده و استفاده ي دانشمندان قرار گرفت و از آن پس نيز همواره منبع و مرجع محدثين و فقها بوده است .
لذا شروح و حواشي زيادي بر آنها نوشته شده ست و از ديرزمان در استنساخ كتب مزبور و مقابله ي نسخه هاي دستنويس، كوشش و سعي وافي مي شده كه ما به اجمال كارهايي را كه در زمينه ي اين چهار كتاب شده است بازگو مي كنيم:

كافي :

كافي، تأليف ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني رازي (متوفاي 329هـ.) است(11)كه كليه ي علماي رجال،وي را توثيق نموده اند .
مثلاً نجاشي درباره اش مي نويسد :«أوثق الناس في الحديث و أثبتهم» ، موثق ترين و ثابت ترين كسان در حديث است .
و همين جمله را علامه حلي و ابن داوود تكرار مي كنند .لذاست كه به ثقه الاسلام معروف گرديده و به نقل تاج العروس، رياست فقهاي اماميه در زمان مقتدر عباسي (259ـ320هـ ) به وي منتهي ميگرديد(12) و چنان كه اشاره كرديم تأليف اين كتاب مصادف با حيات نواب اربعه ي امام عصر (كه از 260 تا 329 به طول انجاميد) بوده است .
كليني در تأليف اين كتاب ، بيست سال رنج به خود هموار ساخت و آن را از اصول معتمده و ثقات مشايخ گردآوري فرمود.
شيخ مفيد(در شرح عقايد صدوق) نسبت به كافي فرمايد: «هو أجل كتب الشيعه و اكثرها فائده» ،(13) كافي بزرگترين كتاب حديث شيعه و پرفايده ترين آنهاست .
شهيد در اجازه ي خويش به علي بن خازن مي نويسد : «كتاب الكافي في الحديث الذي لم يعمل في الاماميه مثله» ،(14) مانند كتاب كافي بين اماميه در حديث نوشته نشده .
محقق كركي در اجازه ي به قاضي صفي الدين همين سخن را تكرار مي كند . (15)مجلسي در شرح خود بر كافي فرمايد :«.... من آغاز به شرح كافي ، كه تأليف شيخ ثقه و مورد اعتماد است و همه وي را قبول دارند و خاص و عام او را ستايش كرده اند ، نمودم . چه ، كافي مضبوط ترين كتاب از چهار اصل مزبور و جامع ترين آنها و به طور كلي بهترين و بزرگترين مؤلفات فرقه اماميه است .»(16)
علامه ي بحرالعلوم در رجال خود پس از ذكر روايت نبوي (كه خداوند در رأس هر صدسال كسي را كه دين را از اندلس تجديد كند بر مي انگيزد) مي نويسد : ابن اثير(17) كليني را مجدد مذهب اماميه در رأس مأه سوم شمرده . آنگاه اضافه مي كند:
سخن اين دانشمند كلام حقي است كه خداوند بر زبانش جاري ساخته . چه كسي در كافي ، به دقت ، نظر و تأمل كند برايش روشني اين سخن آشكار مي گردد و مي داند كه وي مصداق اين حديث است . زيرا كافي كتاب مفيدي است كه در تمام كتب حديث نظير ندارد . هم از لحاظ كثرت احاديث و حسن ترتيب و هم به واسطه ي ضبط در نقل ، و در عين حال جامع اصول و فروع است و حاوي بيشتر اخبار وارده از معصومين . به علاوه كه اين كتاب در زمان غيبت صغراي امام و پيش نظر سفراء آن حضرت در بيست سال انجام شده .(18)
كليني خود ضمن بازگو كردن سخن يكي از شيعيان (كه از اختلاف احاديث شكايت نموده و تقاضاي تأليف كتابي نموده كه جامع فنون دين و احاديث صحيحه باشد) (19)مي نويسد : « و قد يسرالله و له الحمد تأليف ما سئلت و أرجو أن يكون بحيث توخيت» ، يعني خداي را شكر كه تأليف چنين كتابي را ميسر ساخت و اميدوارم اين كتاب چنان باشد كه تو خواستي .

تسميه ي كافي :

نام كتاب گويا از عبارت مؤلف در ديباچه كتاب (ضمن بازگو كردن تقاضاي كسي كه به خواهش وي كافي را نوشته ) مأخوذ است ، آنجا كه گويد :«و قلت انك تحب ان يكون عندك كتاب كاف يجمع فيه علم الدين » ،(20) گفتي كه مايلي نزدت كتابي باشد كه با جامعيت در علوم دين ، كافي باشد .

روشن كليني در كافي :

كليني در آغاز هر باب نخست روايات صحيح تر را آورده و به ترتيب ، رواياتي را كه در مرتبه ي پايين تري قرار گرفته ذكر فرموده (21)و همين ترتيب را آيت الله فقيد بروجردي در جامع الاحاديث (كه به دستور آن جناب گردآوري شده است ) محفوظ فرموده اند. چه ، نخست روايات كتب اربعه و آن هم با حفظ مرتبه (الاصح فالاصح) آورده اند و سپس به ذكر روايات كتب ديگر پرداخته اند .
كافي شامل سه بخش : اصول ، فروع ، و روضه است . بخش اول (اصول) مشتمل بر 8 كتاب به ترتيب ذيل است :
العقل و الجهل ، فضل العلم ، التوحيد ، الحجه ، الايمان و الكفر ، الدعاء فضل القرآن ، العشره بخش دوم (فروع) شامل 26 كتاب است بدين قرار:
الطهاره ، الحيض، الجنائز، الصلوه، الزكوه، الصيام، الحج والزيارات ، الجهاد ، المعيشه، النكاح، العقيقه ، الطلاق ، العتق و التدبير و االكتابه ، صيدالكلب و الفهد ، الذبايح ، الأطعمه ، الاشربه ، الزي و التجمل و المروه ، الدواجن ، الوصايا ، المواريث ، الحدود ، الديات ، الشهادات ، القضاء و الاحكام ، الايمان و النذور و الكفارات.
بخش سوم (الروضه ) فقط يك كتاب و شامل خطب و مواعظ است . بنابراين كتابهاي كافي بالغ بر 35 كتاب مي گردد.
شيخ طوسي در الفهرست و ابن شهرآشوب در معالم العلماء شماره ي كتب كافي را سي نوشته اند و علامه حلي در اجازه ي خود به مهنا ابن سنان ، كافي را پنجاه كتاب ذكر فرموده .(22) در شماره اي كه عين العزال بر كتابهاي كافي گذارده سي و دو كتاب تعداد شده .(23) در الذريعه (17/245) سي و چهار كتاب آمده است .
اختلاف نظر در تعداد كتابهاي كافي ، ناشي از گنجانيدن دو كتاب تحت يك عنوان يا تعدد عنوان براي هر كتاب است . مثلاً در عين الغزال كتاب العقل و الجهل و كتاب فضل العلم را يكي به شمار آورده ، و كتاب طهارت و حيض را نيز يكي و همچنين صيدالكلب و الفهد و الذبايح يك كتاب به حساب آورده است . ولي در عناوين كافي از اين شش كتاب با عنوان (كتاب ...) كه حاكي از استقلال آن است آورده شده است .
همچنان كه بعضي ، (24)كتابهاي فرعي عناوين مستقل را به حساب آورده اند و به اين ترتيب سبب مجموع كتب كافي را بالغ بر پنجاه كتاب نوشته اند . مثلاً كتاب (اعتكاف) كه از فروع كتاب (الصوم) است و (الزاريات ) كه از متفرعات كتاب (الحج) مي باشد و (الخمس) كه ضمن كتاب (الحجه) عنوان شده است طبق اين شمارش ، كتابي مستقل به حساب آمده .

شماره ي احاديث كافي :

كافي به نقل عين الغزل از لؤلؤه البحرين ، 16199 حديث است كه طبق اصطلاح متأخرين (كه حديث را به پنج قسم اصلي تقسيم كرده اند) بدين قرار مي باشد: صحيح : 1118 ،(25) موثق : 1118 ، قوي و حسن 322 ، ضعيف 9487 . در روضات الجنات نيز همين تعداد را با اختلافي از لؤلؤه البحرين نقل مي كند .(26)

روضه ي كافي :

ملا خليل قزويني در آغاز شرح فارسي خود بر كافي (كه موسوم است به الصافي) در انتساب روضه به كليني تشكيك مي كند . چه احاديث روضه از لحاظ محكمي و اتقان در نقل ، به مانند دو بخش ديگر كافي (اصول و فروع) نيست . ولي حاجي نوري در خاتمه ي مستدرك سخن وي را رد مي كند .
بهترين دليلي كه روضه از آن كليني است سخن نجاشي و شيخ طوسي و ابن شهرآشوب است كه روضه را در شمار كتب كافي و از آن كليني دانسته اند(27) و ديگر وجود روضه است در نسخه هاي كافي موجود.
آري چنان كه اشاره شد روايات روضه از لحاظ محكمي متن و سند همسان فروع نيست . و اين از آن جهت است كه اهتمامي را كه دانشمندان در صحت و ثاقت سند احاديث احكام داشته و دارند در احاديث فضائل و خطب كه بيشتر جنبه ي وعظ و ارشاد دارد ، ندارند.
زيرا طبق قاعده ي (تسامح در ادله ي سنن) كه فقها از احاديث (من بلغ)(28) استفاده كرده اند ، در نقل رواياتي كه متضمن حكم استحبابي و كراهي يا درباره ي فضائل و مناقب و نيز مواعظ و حكم است ، تسامح رواست .

مقايسه ي كافي با صحاح سته :

شهيد در ذكري و نيز جمعي به تبع وي نوشته اند كه كافي بيش از صحاح سته ي اهل سنت حديث دارد. و حتي در الذريعه آمده : احاديث صحيح بخاري حدود هفت هزار است و بقيه ي صحاح سته (صحيح مسلم ، سنن ترمذي ، سنن ابوداوود ، سنن ابن ماجه ، سنن نساني ) از نه هزار تجاوز نمي كند . بنابراين جمع احاديث شش صحيح مزبور شانزده هزار مي باشد كه كتاب كافي به تنهائي 199 حديث بيش از آنها دارد.
ولي اين سخن درست نيست ، چه كافي را اگر با اسقاط مكررات به حساب آوريم خيلي كمتر از شانزده هزار حديث دارد. و با حساب مكررات گرچه به اين تعداد مي رسد ولي صحيح بخاري نيز به اين حساب 9082 حديث است (29)چنان كه صحيح مسلم نيز شامل 7275 حديث مي باشد .(30) بنابراين احاديث بخاري و مسلم به تنهائي بالغ بر 17357 حديث مي گردد. و چهار كتاب ديگر اهل سنت نيز گرچه كوچكتر از بخاري و مسلم است ، ولي مثلاً سنن ابن داوود 4800 حديث را شامل است (31)و سنن ترمذي حدود پنج هزار حديث آمده . و سنن ابن ماجه 4341 حديث دارد و سنن نسائي از سن ابوداوود كمتر نيست .
منتهي شماره ي احاديث كتب اربعه ، مسلما بيش از صحاح سته است . زيرا مجموع احاديث كتب اربعه بالغ بر 44 هزار و اندي است ، (32)در صورتي كه صحاح سته حدود27 هزار حديث يا اندكي كم و بيش است . به هر حال اين مزيتي براي دين اسلام است كه دستورات و احكام آن كه از حضرت رسول اكرم توسط رجال موثق اهل سنت و يا به وسيله ي خاندان نبوت (كه شيعه افتخار پيروي آنان را دارد ) (33)به ما رسيده است ، شامل عدد به اين كلاني است در صورتي كه پاره اي از احاديث ، شامل چند مسئله يا چندين حكم اخلاقي و اجتماعي است . و تازه اين تعداد ، خاص ده كتاب حديث است كه به نام آنها اشاره شد. در صورتي كه كتب كثيري قبل يا بعد از صحاح سته و كتب اربعه توسط علماي فريقين نوشته شده است كه شرح آن هفتاد من كاغذ شود.

چاپهاي كافي :

بخشهاي كافي (اصول ، فروع و روضه) مكرر ، در ايران (تبريز ، تهران) و لكهنو و نجف چاپ شده است .
بخش اصول ، بيشتر(چه به تنهائي و چه با حواشي و شروح) و فروع ، كمتر يعني سه بار به شرح ذيل :
نخست در لكنهو و ديگر بار در تهران با تصحيح و مقابله .
در اين چاپها كه ياد كرديم نيز ضميمه است . به علاوه كه روضه به انضمام تحف العقول نيز چاپ شده است . (رك: كتابهاي چاپي عربي مشار ، ص 722) .

من لايحضره الفقيه :

اين كتاب تأليف شيخ صدوق ، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي است كه به نوشته ي نجاشي در رجال خود و شيخ طوسي در كتاب الغيبه به دعاي امام عصر ولادت يافته است . و صدوق خود ، اين موضوع را به نقل از ابوجعفر محمد بن علي الاسود در كتاب كمال الدين و تمام النعمه آورده .(34)
صدوق ، مورد احترام و توثيق تمام علماي رجال شيعه است .(35) نجاشي درباره اش فرموده : «شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفه بخراسان».(36)
شيخ طوسي نسبت به وي گويد :«حافظا للاحاديث ، بصيرا بالرجال ، لم ير في القميين مثله في حفظه و كثره علمه» صدوق حفظ احاديث و بصير به علم رجال بود و در قميين مانندش در زيادي محفوظات و دانش ديده نشد.
ابن ادريس در سرائر مي نويسد : شيخ ما ابوجعفر علي بن بابويه ، ثقه و جليل القدر و بصير به اخبار بود. (37)شيخ صدوق به درخواست اهل ري (كه در آن زمان به واسطه ي دولت ديالمه بيشتر مذهب شيعي داشتند) در آنجا اقامت فرمود. و ضمناً رجوع شيعيان خراسان به آن جناب بود و خود سه سفر به خراسان نمود (38)و ضمن زيارت آستان قدس رضوي مدتي در نيشابور به افاده پرداخت . وي به شهرهاي مرو رود و سمرقند (كه در آن زمان از خراسان به حساب مي آمد) مسافرت فرمود و به ايلاق به خواهش شريف ابوعبدالله معروف به (نعمت) كتاب من لايحضره الفقيه را نوشت.
اين شريف به استظهار دوست دانشمندم آقاي روضاتي همان محمد الصوراني معروف (به ابن سبه) است كه در شيراز مقتول گرديده و قبرش نيز درآنجاست (ر.ك: جامعالانساب ، 50/1) ولي متأسفانه نام وي در هيچ يك از كتب رجاليه (جز تنقيح المقال) نيامده است تا بتوان درباره ي استظهار ايشان نظري داشت.
شيخ خود درآغاز كتاب مي فرمايد:
چون دست قضا مرا به بلاد غربت افكند و مقدر چنان شد كه به سرزمين بلخ از قصبه ي ايلاق مكان گيرم ، شريف ابوعبدالله معروف به نعمت وارد به اين بلده شد و با مجالست وي مرا سرور دست داد . و با مذاكره ي آن جناب شرح صدر يافتم .. وي ضمن محاوره يادآور شد كه محمد بن زكرياي رازي طبيب ، كتابي به نام من لايحضره الطبيب دارد كه در زمينه ي خود كتابي شافي و كافي است . و از من در خواست نمود كه برايش كتابي در فقه و حلال و حرام و شرايع احكام كه از ساير نوشته هايم در اين زمينه كفايت نمايد ، تصنيف كنم . و نام كتاب را من لايحضره الفقيه گذارم تا مرجع و معتمد وي باشد ... و من خواهش وي را اجابت كردم . چه ، او را اهل يافتم و اين كتاب را با حذف اساتيد نوشتم تا به واسطه ي زنجيره ي راويان ، سلسله ي روايات به درازا نكشد . و نظرم در اين كتاب جمع آوري تمام روايات نيست . بلكه مقصود رواياتي است كه به آن فتوي مي دهم و در نظرم صحيح است و به اعتقادم حجت بين من و پروردگارم مي باشد. (لذا) تمام احاديث اين كتاب را از كتب مشهور كه مورد اعتماد و مرجع است استخراج نمودم ... و در اين كار نهايت كوشش را به كار بردم . در حالي كه از خداوند استعانت مي جويم و بر او توكل دارم ...

ايلاق كجاست ؟

محل ايلاق كه صدوق كتاب من لايحضر را در آنجا نوشته درست معلوم نيست . در كتاب المشترك وضعا والمفترق صقعا مي نويسد:
ايلاق سه جا است :
1ـ در نواحي نيشابور
2ـ در نواحي بخارا
3ـ بلاد شاش (تاشكند) از حد نوبت تا فرغانه.
در معجم البلدان آمده : ايلاق شهري است از بلاد شاش و در ده فرسخي آن است كه به بلاد ترك اتصال دارد و از خوش آب و هواترين و نيكوترين بلاد است ، كه خود استقلال دارد. (39)و نواحي شهرستان آن با شهرستان شاش مختلط است و مركز آن تونكث مي باشد . و در كوههاي ايلاق معدن زر و سيم وجود دارد و پشت اين كوه فرغانه است .
آنگاه اضافه مي كند كه ايلاق نيز نام شهركي در نواحي نيشابور و قريه اي از بخارا است .
در مراصدالاطلاع مي نويسد : ايلاق از شهرك هاي تاشكند است .
مسلما ايلاقي كه در عبارت صدوق است (و ذلك بارض بلخ من ناحيه ايلاق) ؛ (40)همين ايلاق نزديك تاشكند است ، نه ايلاق نيشابور يا نزديكي بخارا. و ظاهر عبارت مي رساند كه ايلاق نام ناحيه (= ولايت ، استان) است نه شهر ، و بلخ شهري بوده است در اين ولايت .
و چنان كه عبارت ياقوت (كه خود به نواحي تركستان رفته است ) در كتاب المشترك وي حاكي است ، بخش ايلاق تمام بلاد شاش از حد نوبت تا فرغانه را شامل مي شده . گرچه وي در معجم البلدان نوشته ايلاق شهري است ، ولي از اين كه افزوده : (به بلاد ترك اتصال دارد) و نيز اضافه نموده كه (نواحي شهرستان آن با شهرستان شاش مختلط است) و همچنين تصريح به اين كه (مركز آن تونكث است) تمام ، شواهدي است كه ايلاق نام ناحيه است نه نام شهر به تنهايي .
از اين بيان و با ملاحظه ي نقشه ي شماره ي 9 كتاب سرزمين هاي خلافت شرقي (مقابل صفحه ي 460) چنين استظهار مي شود كه ناحيه ي ايلاق هيچ گونه ارتباطي با بلخ (شهر معروف خراسان كه در زمانهاي پيشين يكي از چهار شهر بزرگ خراسان بوده و اكنون جزو جمهوري افغانستان است ) ندارد. چه ميان اين دو تفاوت از زمين تا آسمان است .
زيرا ايلاق در شمال رود سيحون و بلخ در جنوب رود جيهون است و فاصله ي بين اين دو رود (كه زماني به بين النهرين خراسان معروف بوده ) به مراتب بيش از بين النهرين عراق (يعني بين دجله و فرات) است .
بنابراين ، قاعدتاً بلخ نام شهركي از ناحيه ي ايلاق بوده كه مانند صدها شهر ديگر يا تغيير اسم داده است و يا از بين رفته و مؤيد اين مقال آن است كه صدوق خود چه در آغاز من لايحضر و چه در پايان آن ، بلخ را از ناحيه و منطقه ي ايلاق شمرده و در اين اضافه ، شيخ عنايت داشته كه بلخ ايلاق با بلخ معروف اشتباه نشود. زيرا بلخ معروف ، در تمام دوران اسلامي و نيز قبل از اسلام ، شهري آباد و عظيم بوده و معرفي آن احتياج به انضمام به ايلاق نداشته است .
و اما اين كه در بعض تراجم و فهارس كتابخانه ها نوشته شده (صدوق كتاب من لايحضر را در ايلاق بلخ نوشته ) كه موهم آنست كه ايلاق روستايي در بلخ باشد ، به كلي غلط است ، چه عبارت صدوق (و ذلك بارض بلخ من ناحيه ايلاق) صريح است كه بلخ از ولايت ايلاق است ، نه ايلاق از بلخ .
مجلسي اول در شرح فارسي خود بر من لايحضر (مسمي به لوامع صاحبقراني ) اين احتمال را به طور ترديد ذكر مي فرمايد . عبارت وي چنين است :«ظاهرا ايلاق قصبه اي است از قصبه هاي بلخ و محتمل است كه مراد اين باشد كه بلخ از قصبه هاي ايلاق است و ايلاق تركستان باشد (لوامع ، 54/1).
در اينجا تذكر اين نكته مناسب است كه مجلسي قصبه را به معني متعارف كنوني (در عرف فارسي زبانان ) به معني شهرك يا ده بزرگ گرفته اند ، در صورتي كه قصبه در اصطلاح جغرافي نويسان پيشين به مركز شهرستان اطلاق مي شده است .
اما آنچه استاد حبيبي به نقل از بروكلمن (345/3) نوشته اند كه : همچنين از سادات شريف بلخ ، محمد بن حسن نعمت الله را نام توان برد كه شيخ صدوق ابن بابويه پيش از 381 هـ . او را در بلخ ديده و به خواهش او يكي از كتب اصول اربعه ي شيعه ‌(من لايحضره الفقيه) را نوشته بود، ظاهرا مستند به كلمه ي (بلخ) است كه بروكلمن مي نويسد : (لقيه في بلخ) بدون تعيين محل بلخ . ولي استاد
حبيبي توجه به نكته اي كه در عبارت شيخ است (بلخ من ناحيه ايلاق ) نداشته و آن را بر شهر معروف بلاد خودشان منطبق دانسته اند (ر.ك: مقاله ي ايشان در يادنامه شيخ طوسي ، ج 3 ) .
متأسفانه در كتاب فضائل بلخ كه خود ايشان تصحيح و نشر فرموده اند و محتواي آن ذكر مشايخ و سادات و علماي بلخ است ، نامي از شريف مزبور نيست با اين كه اگر وي از اهالي بلخ مي بود بايستي با جلالت شأني كه داشت در كتاب مزبور ياد مي شد .

مدارك من لايحضر :

صدوق چنان كه خود فرموده احاديث اين كتاب را از كتب معتمده ي متقدمين از قبيل حريز بن عبدالله سجستاني و شيخ اجل حلبي و علي بن مهزيار اهوازي و احمد بن محمد بن عيسي و ابن ابي عمير و شيخ برقي ، استخراج و جمع آوري نموده است .
و چون سند يكان يكان احاديث را به واسطه ي اختصار نياورده در پايان كتاب ، طريق خويش را به مصنفين كتب و ساير مشايخي كه از آنان نقل حديث كرده است ، آورده . منتهي قسمتي از احاديث را بدون نام راوي به لفظ (رُوِيَ) يا (قال عليه السلام) و مانند آن و نيز پاره اي از اساتيد را تا مشايخي كه از آنان نقل حديث نموده است در مشيخه ياد نفرموده و چنين احاديثي به اصطلاح در شمار احاديث مرسله است . و مي دانيم كه در حجيت مرسلات اختلاف است . جز مرسلات جمعي كه به اصحاب اجماع معروفند.
ولي چون صدوق در آغاز كتابش من لايحضر را حجت بين خود و خدا شمرده و خود كه مورد اعتماد و در معرفت حديث و نقد آن متخصص است ، معتقد به صحت آنها است ، علما در استناد به آنها شك و ترديد نكرده اند .
علامه صدر در تاسيس الشيعه فرمايد : «و مراسيل هذاالشيخ في هذالكتاب كمسانيده في الصحه والاعتبار».
من لا يحضر بر حسب تبويب مصنف چهار جلد و 666 باب تدوين گرديده و مجموع احاديث آن بنا به قول بعض شارحين و همچنين محدث بحراني ، 5963 حديث است ،(41) ولي طبق شماره گذاري دانشمند محترم آقاي غفاري در چاپ تحقيقي ايشان 5920 حديث مي باشد .

چاپهاي من لايحضر :

من لا يحضر 6 بار به شرح زير چاپ شده است :
1ـ به سال 7ـ1306 ق. در لكهنو ، چاپ سنگي ، ضمن 6 جلد به قطع رحلي .
2ـ به سال 1324 ق . در تبريز ، چاپ سنگي ، در يك جلد به قطع رحلي .
3ـ به سال 1345 ق . در تهران ، چاپ سنگي ، در يك جلد به قطع رحلي .
4ـ به سال 1376 ق. در تهران ، چاپ حروفي ، در يك جلد به قطع رحلي .
5ـ به سال 1371 شمسي در نجف ، چاپ حروفي ، در 4 جلد به قطع وزيري .
6ـ به سال 4ـ1392 ق. در تهران ، چاپ حروفي ، در 4 جلد به قطع وزيري .(42)

پي نوشت :

1 ـ پرتو اسلام ، ج 2
2 ـ ر.ک: علم الحديث ، ص 26 ، چاپ دوم
3 ـ کتب عمر بن عبدالعزيز الي الآفاق : انظروا حديث رسول الله فاجمعوه ( علم الحديث ، به نقل از موطا مالک ، طبقات ابن سعد ، تاريخ اصفهان ابونعيم ، تنوير الحوالک سيوطي . )
4 ـ علم الحديث ، ص 30
5 ـ ذهبي در ميزان الاعتدال مي نويسد : بخاري به حديث جعفر بن محمد احتجاج نمي کرد . نيز نقل مي کند که اهل بصره از حفص بن غياث تقاضاي حديث کردند ولي گفتند از سه نفر که يکي از آن سه جعفر بن محمد است براي ما حديث مگو ( ميزان الاعتدال ، 414/1 ) . در صورتي که هم او ( ذهبي ) از يحيي بن معين ، امام جرح و تعديل ، نقل مي کند که جعفر بن محمد ثقه است .
6 ـ چه پس از قتل وليد بن يزيد ( وليد دوم ) در سال 126 ، رشته ي اتحاد و يک جهتي اي که تا آن وقت در بين بني اميه وجود داشت گسيخته شد و تا سال 132 که سفاح اولين خليفه ي عباسي روي کار آمد زمامداران بني اميه بيشتر به نزاعهاي خانوادگي و خاموش کردن فتنه هاي داخلي اشتغال داشتند و سرانجام با قيام ابومسلم ( طرفدار خلافت بني عباس ) مواجه گرديدند .
اما در آغاز دوران بني عباس يعني خلافت سفاح نيز به واسطه ي سياست دولت مبني بر جلب بين هاشم و نيز اشتغال به آرام ساختتن قيامهاي داخلي ، دستگاه متعرض خاندان بني علي نگرديد . لذا امام از اين فرصت ستفاده فرمود و شاگرداني تربيت نمود و در نتيجه حديث و معارف اسلامي توسط آن حضرت نشر يافت .
7 ـ الذريعه ، 17/1
8 ـ الذريعه ، 129/2 ، اعيان الشيعه ، 92/1
9 ـ علم الحديث ، 122
10 ـ در رجال کشي مي نويسد يکي از اصحاب امام که مي خواست مسائلي از آن حضرت بپرسد ناچار گرديد به صورت خيارفروشي درآيد تا براي نزديک شدن به خانه حضرت موجب جلب توجه بازرسان نگردد .
11 ـ شرح حال کليني در تمام کتب رجاليه و تذکره هاي علماي شيعه آمده است . ر.ک: رجال نجاشي ، فهرست و رجال طوسي ، خلاصه الاقوال علامه ، رجال ابن داوود ، نقدالرجال تفريشي ، رجال کبير ميرزا محمد استرآبادي ، منتهي المقال کربلايي ، رجال بحرالعلوم ، رجال ممقاني ، قاموس الرجال ، و همچنين به کتابهاي فهرست ابن شهر آشوب ، فهرست منتخب الدين ، روضات الجنات خوانساري ، خاتمه مستدرک الوسائل نوري ، مقابس الانوار شوشتري ، ريحانه الادب خياباني ، الکني و الالقاب قمي ، مقدمه کافي چاپ حروفي تهران و غيره .
12 ـ علم الحديث ، ص 76
13 ـ همان
14 ـ روضات الجنات ، ص 525 ، چاپ دوم سنگي ، مستدرک الوسائل ، 532/3
15 ـ خاتمه مستدرک ، ص 532 ؛ عين الغزال ، ص 2
16 ـ همان
17 ـ منظور ابي السعادات مبارک بن محمد ( م 606) صاحب جامع الصول و برادر صاحب کامل التواريخ است .
18 ـ رجال بحر العلوم ، ج 1 ؛ در روضات از مولي خليلي قزويني شارح کافي نقل مي کند که محتمل است احاديثي را که کليني به عنوان قال العالم در کافي ذکر فرموده مرادش حضرت ولي عصر (عج) باشد . چنان که محدث نيشابوري حکايت عرضه داشتن کافي را بر امام و گفته ي حضرت که کافي ( کاف لشيعتنا ) نقل مي کند .
19 ـ عبارت کافي چنين است : ... و ذکرت ان اموراً قد اشکلت عليک لا تعرف حقايقها لاختلاف الروايه فيها ... و انک لاتجد بحضرتک من تذاکره و تفاوضه ممن بعلمه و قلت انک تحب ان تکون عندک کتاب کاف يجمع فيه فنون علم الدين و ما يکتفي به المتعلم و يرجع المسترشد و ياخذ من يريد علم الدين و العمل به بالآثار الصحيحه عن الصادقين ـ عليهم السلام ـ و السنن القائمه التي اليه العمل وبها يودي فرض الله عزوجل و سنه نبيه ص ... و قد يسرالله و له الحمد تاليف ماسئلت و ارجو ان يکون بحيث توخيت .
20 ـ روضات الجنات ، فهرست مرکزي دانشگاه ، 1463/5
21 ـ همان
22 ـ فهرست مرکزي دانشگاه که از اجازات بحار ( ص 29 و 53 ) نقل نموده است .
23 ـ ر . ک : عين الغزال که در پايان کتاب فروع کافي چاپ سنگي تهران طبع شده است .
24 ـ سيد حسين کرکي در اجازه ي خويش ، به محقق سبزواري . ر . ک : اجازات بحار ، فهرست مرکزي دانشگاه ، ج 5
25 ـ در روضات الجنات ، چاپ دوم سنگي ، 5072 حديث نوشته است که مسلماً اشتباه نسخه نويس است .
26 ـ خوشبختانه نسخه هاي کافي از نظر تعداد احاديث اختلافي ندارد .
27 ـ کتاب الروضه من اخر کتاب الکافي ( فهرست شيخ ) ... له الکافي منها ... الروضه ( معالم العلماء ) صنف الکتاب المعروف بالکليني يسمي الکافي في عشرين سنه شرح کتبه ... کتاب الروضه ( رجال نجاشي ، ص 292)
28 ـ حديث من بلغ بدينسان نقل شده : من بلغه ثواب من الله علي عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک اتلثواب اوتيته و ان لم يکن الحديث کما بلغه . يعني خداوند به کسي که حديثي راجع به ثواب عملي شنيده و براي درک ثواب مزبور آن عمل را به جا آورده ثواب آن کار را مي دهد گر چه حديث چنان که شنيده نباشد ( علم الحديث ، ص 127 ، چاپ دوم، نقل از کافي )
29 ـ علم الحديث ، نقل از ابن حجر و ابن خلدون ؛ گر چه در کشف الظنون به نقل از ابن صلاح احاديث صحيح بخاري را 7275 حديث نوشته . ولي ظاهراً وي در نقل از ابن صلاح اشتباه کرده است .
30 ـ علم الحديث ، نقل از تقريب نووي
31 ـ همان
32 ـ چه ، احاديث کافي 16199 و من لايحضر 9044 و تهذيب 13590 و استبصار 5511 حديث است که جمعاً 44344 حديث مي شود .
33 ـ چه ، احاديث شيعه طبق گفته ي حضت صادق (ع) حديثنا حديث جدنا رسول الله . همان دستورات نبوي است که به لسان وارثان علم نبوت بيان و ابلاغ گرديده است .
34 ـ نقل از مقدمه ي من لايحضر . نيز ر . ک : کمال الدين ، ص 276
35 ـ شرح حال صدوق ا در کتابهاي ذيل ملاحظه فرمائيد : رجال نجاشي ، فهرست و رجال شيخ طوسي ، معالم العلماء ابن شهر آشوب ، رجال بن داوود ، رجال علامه حلي ، نقد الرجال تفريشي ، رجال کبير استرآبادي ، رجال ابوعلي کربلايي . نيز ر . ک : الکني و الالقاب و فوائد الرضويه قمي ، روضات الجنات ، خاتمه ي مستدرک ، ريحانه ي الادب ، فهرست رضوي ، ج 5 ، فهرست مرکزي دانشگاه ، ج 5 ، فهرست سپهسالار تهران ، مقدمه ي من لايحضر چاپ نجف .
36 ـ شيخ و فقيه ما شيعيان و موجه ترين عالم اماميه در خراسان است .
37 ـ مقدمه من لايحضر به قلم علامه خرسان .
38 ـ همان
39 ـ و هو عمل برأسه
40 ـ پايان من لايحضر ضمن شهادت بر سماع شريف ابوعبدالله نعمت ، کتاب من لايحضر را از وي
41 ـ مرحوم صدر در تاسيس الشيعه ، ص 288 تعداد احاديث من لايحضر را 9044 حديث نوشته است ! که مسلماً اشتباه است .
42 ـ کتابهاي چاپي عربي تاليف مشار و ملاحظه ي چند چاپ ، چاپ اخير که به تحقيق آقاي غفاري انجام شده است علاوه بر صحت و مقابله با چند نسخه مصحح ، داراي حواشي بسيار مفيد مي باشد .

منبع: گلچين مقالات اسلامي ، محمد رصافي


نسخه چاپی