تکوین آریستوکراسی بریتانیا
تکوین آریستوکراسی بریتانیا

نویسنده: عبدالله شهبازی

 


در عصر الیزابت این میراث معنوی و سرمایه مادی در بنیاد موج انگلیسی غارت ماوراء بحار قرار گرفت و فرایند تکوین آریستوکراسی معاصر بریتانیا را شتاب بخشید. (1)
بدینسان، تحول اساسی در ساختار اشرافیت بریتانیا از سده هفدهم میلادی رخ داد و آن عاملی که این تحول را سبب شد دزدی‌های دریایی و غارت ماوراء بحار بود و پیدایش گروه‌هایی که از این طریق به ثروت فراوان دست یافتند و ترکیب اشرافیت موجود را دگرگون ساختند. این تحول ثروت انبوه و اقتدار این گروه‌ها را به ارمغان آورد. گفتیم که طبق تخمین برخی محققین، راهزنان دریایی چون هاوکینز و دریک، که الیزابت با ایشان شریک بود، حدود 12 میلیون پوند استرلینگ سرمایه به انگلستان وارد کردند. (2) این گروه‌های نوخاسته با بقایای اشرافیت زمیندار - فئودال گذشته درآمیختند و ترکیبی جدید آفریدند که از آن با عنوان "الیگارشی ماوراء بحار" یا "الیگارشی مستعمراتی" بریتانیا یاد کرده‌ایم. در واقع، "الیگارشی ماوراء بحار" بریتانیا شبکه‌ای گسترده را شامل می‌شد مرکب از انواع سرمایه‌گذاران بزرگ در کمپانی‌های ماوراء بحار (شاه و اعضای خاندان سلطنتی، اشراف و درباریان، یهودیان، صرافان، بورس بازان، دلالان و شیادان مالی)، ماجراجویان دریایی و تجار ماوراء بحار، پلانتوکرات‌ها و کارگزاران مستعمراتی، از این دوران، آریستوکراسی بریتانیا به طور عمده مجموعه‌ای همبسته و پیوسته با این الیگارشی و غیر قابل تفکیک از آن بود و بخش ممتاز و نهادینه شده این الیگارشی به شمار می‌رفت. (3)
در دوران سلطنت خاندان استوارت پارلمان بریتانیا به کانون اقتدار این الیگارشی بدل شد و بخش مهمی از اعضای این نهاد پیوندی استوار با کمپانی‌های ماوراء بحار، به ویژه کمپانی هند شرقی، و زرسالاران یهودی آمستردام و لندن داشتند. درباره این پیوند در جلدهای اول و دوم سخن گفته‌ایم. بدینسان، در تمامی سده‌های هفدهم و هیجدهم کمیته سری هیئت مدیره‌ی کمپانی هند شرقی بریتانیا، به عنوان کانون تجمع مقتدرترین و ثروتمندترین اعضای این الیگارشی، نقشی مؤثر در تحولات داخلی این کشور ایفا نمود. دوران جیمز اول مقارن است با حکومت شاه عباس کبیر در ایران و جهانگیر در هند. مأموریت ویلیام ادواردز و سِر توماس رو به دربار جهانگیر (1615) در این زمان رخ داد و در همین دوران بود که کمپانی هند شرقی بریتانیا به شاه عباس در اخراج پرتغالی‌ها از هرمز (1622) یاری رسانید. گفتیم که کمپانی هند شرقی برای راضی کردن جیمز به این جنگ دریایی با پرتغالی‌ها مبلغ 20 هزار پوند به او رشوه داد، و گفتیم که در دهه 1660 بدهی خاندان سلطنتی استوارت به کمپانی به 130 هزار پوند رسید، و گفتیم که چارلز دوم استوارت به شدت به کمپانی مقروض بود. (4) این همه بیانگر جایگاه برجسته الیگارشی ماوراء بحار در ساختار سیاسی بریتانیای سده‌های هفدهم و هیجدهم است.
فرایند تکوین آریستوکراسی بریتانیا در دو سده فوق پرتلاطم بود. چنین نبود که تنها چند خاندان معین درباری در دوران غارت موسوم به "رفورماسیون انگلیسی" به ثروتی کلان دست یابند، این سرمایه را در شرکت‌های سهامی درگیر در غارت ناوگان‌های اسپانیایی - پرتغالی و کمپانی‌های ماوراء بحار به کار اندازند و حاکمیت خود را به شکلی آرام در طول سده‌های پسین تداوم بخشند. به دلیل ظهور افراد و خاندان‌های جدیدی که از طریق غارت ماوراء بحار به ثروت‌های هنگفت دست می‌یافتند، آریستوکراسی بریتانیا در معرض هجوم گروه‌های نوخاسته به صفوف خود بود و هماره "اشرافیت بالفعل"، به رغم برخی مقاومت‌ها، در برابر یورش "اشرافیت بالقوه" تمکین می‌کرد. این فرایند در نیمه دوم سده هفدهم "الیگارشی ویگ" (5) را آفرید که به پایه صعود ویلیام اورانژ و سرانجام سقوط کامل خاندان استوارت (6) و استقرار سلطنت هانوور بدل شد. تمامی تنازعات سیاسی میان دربار و پارلمان، که در سده هفدهم در انگلستان رخ داد و انقلاب پوریتانی (7) (1649- 1660) و انقلاب شکوهمند (8) (1688) را پدید آورد، ناظر به هدفی بود که سرانجام با صعود خاندان هانوور (1714) تحقق یافت.
معنای "نظام سلطنتی مشروطه"، که در سده هیجدهم انگلیسی‌ها سخت به آن مباهی بوده‌اند و اندیشه‌پردازانی چون ولتر و منتسکیو شیفته و مبلغ آن، دقیقاً چنین معنایی از محدود و "مشروط" کردن قدرت پادشاه را مدّ نظر داشت.
پیشتر درباره دوران اقتدار جرج ولیرز (دوک باکینگهام) در دربار جیمز اول استوارت و ورود عناصر جدید به جرگه اشرافیت بریتانیا در نیمه اول سده هفدهم سخن گفته‌ایم و در بررسی تاریخ خاندان‌هایی چون ولیرز (ارل کلارندون)، کوپر (ارل شافتسبوری)، ولزلی، پریمروز و غیره و غیره، فرایند شکل‌گیری آریستوکراسی معاصر بریتانیا را شاهد بوده‌ایم. این بررسی روشن می‌کند که اشرافیت بریتانیا در اساس از سرشتی بورژوایی برخوردار بوده است. منظور ما از "سرشت بورژوایی"، چنان ساختاری است که از اساس بر محور "پول" نضج یافته و در تکوین و ترکیب آن الیگارشی ماوراء بحار نقش تعیین کننده داشته است. راندولف چرچیل، پسر سِر وینستون چرچیل، می‌نویسد:
اشرافیت [بریتانیا] هماره آماده پذیرش و جذب خارجیان برجسته به صفوف خود بوده است؛ به ویژه اگر ثروت زیاد داشته باشند و آمادگی خود را برای خدمتگزاری به کشور ثابت کرده باشند... [ویلیام] پیت زمانی گفته بود: هر کس ده هزار پوند در سال درآمد داشته باشد سزاوار دریافت عنوان بارونتی است... ملت انگلیس نابود نشد زیرا اشرافیت آن نه تنها به ورود انگلیسی‌های خودساخته به صفوف خود بلکه به یهودیان و خارجیان نیز خوشامد می‌گفت... . (9)
تمجید راندولف چرچیل از این "سنت انگلیسی" دفاع از خود و خاندان خود نیز هست. چنانکه خواهیم دید، نه تنها خاندان چرچیل بلکه بسیاری از خاندان‌هایی که در عصر ویکتوریا در قلّه‌ی جامعه اشرافی بریتانیا جای گرفتند، خود زمانی نه چندان دور خارج از این گود بودند و در زمره "عوام" شناخته می‌شدند. این بررسی نشان می‌دهد که امروزه، در بسیاری موارد، عنوان فوق تا نسل دهم الی دوازدهم ایشان تداوم یافته است. این مؤید سخن ماست دال بر اینکه در سده هفدهم کانون‌های معینی به ثروت و به تبع آن به اقتدار و عناوین درباری دست یافتند و سپس به پادشاهان استوارت، که برکشنده‌ی ایشان بودند، "خیانت" کردند و در پایه‌ی صعود ویلیام اورانژ قرار گرفتند. اینان، سرانجام، به سلطنت استوارت پایان دادند، خاندان هانوور را به قدرت رسانیدند و بدینسان اشرافیت جدید سده هیجدهم و "شرکت سهامی" به نام "دولت بریتانیا" را سامان دادند که سهامداران اصلی آن "دربار" و "الیگارشی ویگ" بودند. این نوع از نظام سیاسی البته برای الیگارشی ویگ "مشروطه" بود ولی از دیدگاه سایر بخش‌های جامعه، از جمله بورژوازی نوخاسته‌ای که در نیمه اول سده هیجدهم سر بر کشید، "مطلقه" انگاشته می‌شد.
چنین بود که در نیمه دوم سده هیجدهم الیگارشی جدید "توری"، به رهبری ویلیام پیت (کوچک)، به میدان آمد و این بار این گروه بود که سیطره‌ی مطلقه "الیگارشی ویگ" را محدود و "مشروط" ساخت. ستیز و همزیستی این دو جناح از الیگارشی بریتانیا پدیده‌ای را آفرید که آریستوکراسی نیمه اول سده نوزدهم و دهه‌های نخستین عصر ویکتوریا به شمار می‌رود.
در نیمه دوم سده نوزدهم، بار دیگر ترکیب آریستوکراسی بریتانیا دستخوش دگرگونی عمیق شد. بار دیگر بورژوازی جدید و نوخاسته‌ای سر بر کشید که در نیمه اول سده نوزدهم از طریق غارت جهان، از جمله از طریق تجارت جهانی تریاک، به ثروتی انبوه دست یافته بود. اینان نیز، چون اسلاف خویش، یورش به سنگرهای "اشرافیت موجود" و فتح عناوین و مناصب ممتاز اجتماعی را آغاز کردند. پدیده‌ی دیزرائیلی نماد این تحول است. این "اشرافیت" در سده نوزدهم خود را با تحولات زمانه همساز کرد و به عنوان یک کانون مقتدر مالی و سیاسی به سده بیستم گام نهاد.
در بررسی زیر با تاریخچه و سیر پیدایش و تکوین 25 خاندان انگلیسی و اسکاتلندی که نقش درجه اول در تحولات سده‌های اخیر بریتانیا و جهان ایفا نموده‌اند به اجمال آشنا خواهیم شد و فرایند فوق را در موارد مشخص و نمونه‌وار (10) خواهیم دید.

خاندان هوارد

خاندان هوارد کهن‌ترین خاندان کنونی دوک انگلیس است که نام آن به ویژه با تحولات عصر هنری هشتم پیوند ناگسستنی دارد. هواردها، چنانکه گفتیم، از دوران سلطنت خاندان یورک (1483) تا به امروز عنوان دوک نورفولک را بر خود دارند و به این دلیل "دوک مقدم و ارل مهتر انگلستان" (11) خوانده می‌شوند. به عبارت دیگر، اعضای این خاندان حدود هیجده سال پیش از آغاز حکومت صفوی در ایران به عنوان "دوک" دست یافتند و تاریخ آنان تا به امروز بیش از پنج سده تداوم یافته است. اعضای این خاندان با عناوین ارل سوفولک، (12) ارل کارلایل، (13) ارل افینگام، (14) لرد هوارد گلوسوپ، (15) لرد استافورد (16) و غیره نیز شناخته می‌شوند و طایفه‌ای پرشاخه از اشرافیت معاصر بریتانیا را رقم می‌زنند.
تبار این خاندان به یک قاضی به نام ویلیام هوارد، (17) از سکنه نورفولک، (18) می‌رسد که در اواخر سده سیزدهم می‌زیست. یکی از اعضای این خانواده به نام سر رابرت هوارد با دختر توماس ماوبری (19) ازدواج کرد. در آن زمان عنوان دوک نورفولک به این توماس ماوبری تعلق داشت. حاصل این وصلت پسری است به نام جان هوارد (20) که در سال 1483 عنوان اشرافی و املاک مفصل پدر بزرگش را به ارث برد. بدینسان، عنوان دوک نورفولک از طریق ارث به خاندان هوارد انتقال یافت. جان هوارد فوق‌الذکر دوک اول نورفولک از خاندان هوارد است.
جان هوارد در جنگ میان خاندان‌های یورک و تودور بر سر تصاحب تاج و تخت انگلستان به سود خاندان یورک شرکت کرد و کشته شد. پسر او به نام توماس هوارد، (21) دوک دوم نورفولک، ابتدا از درباریان ادوارد چهارم، شاه انگلیس از خاندان یورک، بود و در سال 1483 پیشکار اعظم دربار و ارل منطقه ساری شد. وی سپس به خدمت خاندان سلطنتی نوخاسته‌ی تودور در آمد و از مشاورین هنری هفتم و هنری هشتم بود. وی در ازدواج مارگارت، دختر هنری هفتم، با جیمز چهارم، شاه اسکاتلند، نقش مؤثر داشت و همین ازدواج بود که در سال 1603 در پایه‌ی صعود خاندان استوارت به سلطنت انگلستان قرار گرفت.
پسر ارشد او، که این نیز توماس هوارد (22) نام داشت، با مرگ پدر دوک سوم نورفولک شد. او از رجال بلندپایه دربار هنری هشتم است. وی دوست سر توماس مور بود و همان کسی است که فرد زینه‌من در فیلم "مردی برای تمام فصول" تصویری مطبوع، و نه چندان واقعی، از او به دست داده است. توماس هوارد در سرکوب جنبش کاتولیکی شمال انگلستان، موسوم به جنبش زیارت فیض الهی (1536)، نقش مؤثر داشت. وی از مخالفان و توطئه‌گران علیه توماس کرومول دسیسه‌گر بود و با اعدام کرومول به مرد قدرتمند دربار بدل شد. با اعدام دختر عمویش، کاترین هوارد (ملکه انگلیس)، موقعیتش تضعیف شد. در دسامبر 1546 توماس هوارد و پسرش هنری (23) به خیانت متهم شدند.
پسر اعدام شد ولی پدر به علت مرگ هنری هشتم نجات یافت. در دوران سلطنت ادوارد ششم، پسر خردسال هنری هشتم، نیز زندانی بود. با صعود ماری تودور کاتولیک، در اوت 1553 آزاد شد و بار دیگر در رأس دوک‌نشین نورفولک قرار گرفت.
دو تن از زنان هنری هشتم از خاندان هوارد بودند: آن بالین و کاترین هوارد.
آن بالین از جانب مادر به خاندان هوارد تعلق داشت. پدربزرگش یک تاجر ثروتمند لندنی به نام سر جئوفری بالین بود و پدرش سرتوماس بالین؛ (24) که پس از وصلت دخترش با هنری هشتم به ارل ولتشایر و اورموند ملقب شد. مادر آن بالین دختر توماس هوارد بود که بعداً دوک دوم نورفولک شد. دائره‌المعارف آمریکانا می‌نویسد: "نسبت آن بالین با خاندان هوارد او را به یکی از مهم‌ترین دسته‌بندی‌های دربار هنری هشتم پیوند می‌داد."
ابتدا ماری بالین، خواهر بزرگ آن بالین، معشوقه هنری هشتم بود. سپس کار به رابطه خواهر کوچک با هنری کشید. پس از کشاکش شش ساله میان هنری و پاپ، ازدواج جنجالی فوق انجام گرفت. و این زمانی است که آن بالین حامله بود. پاپ این ازدواج را غیرشرعی اعلام کرد. سه ماه و نیم بعد (7 سپتامبر) الیزابت به دنیا آمد. تولد این کودک سبب آزردگی هنری شد که در آرزوی فرزند پسر بود. دو سال بعد شایعاتی درباره‌ی روابط نامشروع آن بالین، ملکه انگلستان، بر سر زبان‌ها افتاد. شایعات به اتهام بدل شد. در تحقیقات گفته شد که ملکه با سه تن از درباریان رابطه نامشروع دارد و با برادر خود نیز زنای محارم انجام داده است. ریاست دادگاه ملکه را دایی‌اش، دوک سوم نورفولک، به دست داشت. آن بالین در 19 مه 1536 گردن زده شد. (25)
کاترین هوارد، پنجمین زن هنری هشتم، یکی از ده فرزند لرد ادموند هوارد، (26) برادر کوچک توماس هوارد، دوک دوم نورفولک، بود. کاترین هوارد نیز از عفت بهره‌ای نبرده بود و از نوجوانی با تعدادی از درباریان رابطه داشت. حدود سه سال پس از قتل آن بالین، توجه هنری هشتم به این دختر جلب شده؛ به این خاطر همسر پروتستانش، آن کلوسی، را طلاق داد و 19 روز بعد با کاترین هوارد ازدواج کرد. می‌گویند کاترین پس از ازدواج به روابط نامشروع خود ادامه داد و سرانجام کارش به رسوایی و محاکمه در پارلمان کشید. طبق مصوبه‌ی فوق، اقدام زنی غیرعفیف که فریبکارانه به همسری پادشاه درآید خیانت شناخته شد و بدینسان این ملکه نیز گردن زده شد. (27)
توماس هوارد، دوک چهارم نورفولک، (28) به اتهام دسیسه علیه الیزابت و به سود ماری استوارت، ملکه کاتولیک اسکاتلند، اعدام شد. او پسر همان هنری هوارد است که در 1547 اعدام شد. گویا قصد داشت با ماری اسکاتلند ازدواج کند و سلطنت انگلستان را تصاحب نماید.
برجسته‌ترین چهره این خاندان در دوران الیزابت، چارلر هوارد (29) است که خواهرزاده آن بالین و بدینسان پسر خاله ملکه الیزابت بود. الیزابت به چارلز هوارد علاقه و اعتماد فراوان داشت و او را در مأموریت‌ها و سمت‌های مهم گمارد. هوارد در سال 1569 در سرکوب قیام کاتولیک‌های شمال ایرلند نقش مؤثر ایفا نمود و در سال 1585 فرمانده کل نیروی دریایی الیزابت شد. در این سمت بود که فرماندهی ناوگان انگلیس را در جنگ با ناوگان قدرتمند آرمادای اسپانیا به دست گرفت (1588) و بدینسان نامش با این پیروزی تاریخی و دارای پیامدهای بزرگ جهانی درآمیخت. (30) در سال 1597 به ارل ناتینگهام ملقب و در اوایل سال 1599 نایب‌السلطنه انگلستان شد. او در سال 1601 به سرکوب شورش رابرت دورو، ارل اسکس دوم، (31) یاری رسانید و در محاکمه و اعدام اسکس نقش اصلی را به دست گرفت. گویا الیزابت در بستر مرگ، جمیز استوارت، پادشاه اسکاتلند، را به عنوان جانشین خود به چارلز هوارد معرفی کرد. بدینسان، هوارد، در کنار رابرت سیسیل (ارل سالیسبوری)، از عوامل اصلی صعود خاندان استوارت به سلطنت انگلستان بود. چارلز هوارد در دوران 22 ساله سلطنت جیمز اول استوارت نیز به مدت 16 سال (تا 16 سال (تا 1619) در مقام نیابت سلطنت جای داشت و مرد قدرتمند انگلستان به شمار می‌رفت. چارلز هوارد بنیانگذار شاخه‌ای از خاندان هوارد است که ابتدا لرد هوارد افینگام (1554) بودند و در سال 1837 به ارل افینگام ملقب شدند. هم اکنون، ارل افینگام ششم (32) وارث این شاخه از خاندان هوارد است.
یکی دیگر از فرماندهان ناوگان انگلیس در جنگ آرمادا توماس هوارد (33) است. او دومین پسر دوک چهارم نورفولک و از درباریان الیزابت تودور و جیمز استوارت بود. در ماجراجویی‌ها و غارت‌های دریایی علیه اسپانیا نقش فعال داشت و به عنوان یکی از "سگ‌های دریایی الیزابت" شناخته می‌شد. در سال 1591، به همراه سر ریچارد گرنویل، (34) برای سرقت یک گنجینه بزرگ متعلق به دربار اسپانیا اعزام شد. این همان ماجرایی معروفی است که با مرگ گرنویل پایان یافت. در سال‌های 1603- 1614 وزیر دربار جیمز استوارت بود و در سال‌های 1614- 1618 وزیر خزانه‌داری. سرانجام، به اتهام اختلاس و دریافت رشوه از اسپانیایی‌ها از تمامی سمت‌هایش خلع و به شدت جریمه شد و مدت کوتاهی در برج لندن زندانی بود. همسر دوم او، به نام کاترین، را زنی حریص و عامل این ماجرا توصیف کرده‌اند. این زن به همراه شوهر محاکمه و مقصر شناخته شد. یکی از سه دختر او فرانسس هوارد است که به دلیل مشارکت در قتل سر توماس اوربری شاعر کارش به رسوایی و زندانی کشید. این توماس هوارد در سال 1597 به لرد هوارد والدن (35) و در سال 1603 به ارل سوفولک ملقب شد و شاخه جدیدی از خاندان هوارد را بنیان نهاد. امروزه، ارل بیست و یکم (36) وارث این عنوان است و مالک دو هزار هکتار زمین در بریتانیا.
برخی دیگر از اعضای مؤنث خاندان هوارد نیز به بدنامی شهره‌اند. معروفترین ایشان فرانسس هوارد است که در دوران جیمز اول عامل رسوایی بزرگی شد.
فرانسس هوارد (37) دختر ارل سوفولک اول است. در سال 1606، در دورانی که ارل سوفولک وزیر دربار جمیز اول استوارت بود، پادشاه این دختر را به عقد رابرت دوره ارل اسکس سوم، (38) درآورد. این رابرت دورو پسر ارشد ارل اسکس دوم است که در جلد چهارم درباره او سخن خواهیم گفت.
جیمز اول به پسران زیبارو علاقه داشت. (39) یکی از ایشان سر رابرت کار (40) است که به ویسکونت روچستر و ارل سامرست ملقب شد. او پسر یک لرد اسکاتلندی است که در 17 سالگی به دربار جمیز راه یافت و در سمت ندیم خوابگاه سلطنتی (41) منصوب و کمی بعد عضو شورای مشاورین پادشاه شد. از زمان مرگ رابرت سیسیل (مه 1612)، رابرت کار به عنوان دبیر و منشی پادشاه شناخته می‌شد. در این زمان او عاشق فرانسس هوارد شد و پادشاه را ترغیب کرد که این زن را مطلقه کند. جیمز نیز هیئتی را مأمور این کار کرد. در این اثنا، فرانسس هوارد، احتمالاً با همکاری رابرت کار، سر توماس اوربری، (42) دوست رابرت کار، را که مخالف طلاق او بود، مسموم کرد. این اوربری از شاعران نامدار انگلیس است. بهرروی، طلاق صورت گرفت و در دسامبر 1613 رابرت کار و فرانسس هوارد ازدواج کردند. در این زمان کار به ارل سامرست ملقب شده و خزانه‌دار اسکاتلند بود. او در سال 1614، پس از ارل سوفولک، وزیر دربار شد ولی در سال بعد راز قتل اوربری آشکار شد و کار به جنجال و رسوایی کشید. فرانسس هوارد و رابرت کار در پارلمان محاکمه و پس از اثبات جرم به زندان محکوم شدند. آنان پنج سال در زندان بودند و سپس مورد عفو پادشاه قرار گرفتند.
ارل اسکس سوم، هم به دلیل قتل پدر و هم به دلیل ماجرای فوق، به یکی از دشمنان دربار انگلیس بدل شد و بعدها (ژوئیه 1642)، در سه سال نخستین جنگ چارلز اول و پارلمان، فرماندهی قشون پارلمان را به دست گرفت. او بلاعقب بود و با مرگ وی عنوان ارل اسکس از خاندان دورو خارج شد و کمی بعد (1661) به خاندان کپل (43) انتقال یافت؛ هر چند عنوان اشرافی دیگر او (ویسکونت هرفورد) از طریق عموزاده‌اش تا به امروز تداوم یافته است. (44) گفتیم که این کهن‌ترین عنوان ویسکونتی در انگلیس امروز است. (45)
در سده هیجدهم، برخی از اعضای خاندان هوارد در نهاد تازه تأسیس فراماسونری جایگاهی رفیع یافتند. در سال‌های 1729 - 1730، توماس هوارد، دوک نورفولک، استاد اعظم گراندلژ انگلستان بود. او سیزدهمین استاد اعظم گراندلژ فوق و نهمین لرد انگلیسی است که در این منصب جای گرفت. در آغاز حکم انتصاب دانیل کاکس در سمت استاد اعظم ناحیه‌ای نیویورک، نیوجرسی و پنسیلوانیای آمریکا، عناوین و القاب این توماس هوارد چنین آمده است:
به تمامی و هر یک از برادران ارجمند و عزیزی که هم‌اکنون در ایالت‌های نیویورک، نیوجرسی و پنسیلوانیا زندگی می‌کنند یا ممکن است پس از این زندگی کنند، حضرت اجل، توماس، دوک نورفولک، ارل مهتر انگلستان، ارل اروندل و ساری و نورفولک و نورویچ، بارون ماوبری و... نخستین دوک و ارل و بارون انگلستان پس از شاهزادگان عضو خاندان پادشاهی، رئیس خاندان شکوهمند هوارد، استاد اعظم ماسون‌های آزاد و پذیرفته شده انگلستان [چنین اعلام می‌دارد...] (46)
در نسل بعد، توماس هوارد دیگر، ارل افینگام، را می‌شناسیم که طی سال‌های 1782- 1790، در زمان استاد اعظمی دوک کمبرلند (برادر جرج سوم)، در مقام جانشین استاد اعظم گراندلژ انگلستان جای داشت. (47)
از مهم‌ترین شخصیت‌های خاندان هوارد در سده هیجدهم باید به چارلز هوارد، ارل کارلایل سوم، (48) اشاره کرد که مدت کوتاهی (49) در دوران ملکه آن و جرج اول هانوور لرد اول خزانه‌داری (وزیر اعظم) بود. این ارل کارلایل در اوایل سده هیجدهم در منطقه کمبرلند کاخی باشکوه ساخت که به قلعه هوارد موسوم است. در آن زمان، وی 35 هزار پوند استرلینگ صرف احداث ساختمان بنای فوق کرد و 24 هزار پوند صرف تزیین محوطه و باغ وسیع آن. (50) امروزه این کاخ از ابنیه مهم تاریخی انگلستان به شمار می‌رود. وارث کنونی این شاخه از خاندان هوارد، ارل کارلایل دوازدهم (51) است.
وارث کنونی عنوان دوک نورفولک، آقای مایلز هوارد 83 ساله، دوک هفدهم، (52) است. او پسر بارون هوارد گلوسیپ سوم است؛ مادرش به خاندان بیومونت (53) تعلق دارد و همسرش از خاندان ماکسول (54) است. مایلز هوارد از فرماندهان نظامی و اطلاعاتی بریتانیا در دوران جنگ دوم جهانی و پس از آن بود. دارای عالی‌ترین نشان‌های شهسواری اروپاست مانند شهسوار طریقت با اختیار مالت (55) و شهسوار صلیب بزرگ طریقت پیوس نهم. (56) وارث او ارل اروندل و ساری (57) چهل و دو ساله است و وارث این یکی لرد مالتراورس (58) یازده ساله.
در نسل‌های جدید خاندان هوارد چهره‌های متنفذ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی متعدد را می‌شناسیم. از جمله باید به سرلشکر لرد مایکل هوارد، (59) برادر کوچک دوک هفدهم نورفولک، اشاره کرد. هوارد فوق‌الذکر در سال‌های جنگ دوم جهانی و پس از آن در شمال غربی اروپا، فلسطین، مالایا و مصر حضور داشت و در سال‌های 1964-1966 فرمانده نیروهای زمینی متفقین بود. وی دارای عناوین و نشان‌های متعدد، از جمله نشان شهسوار صلیب بزرگ طریقت سلطنتی ویکتوریا، است. دریادار جک هوارد (60) نیز به این خاندان تعلق دارد. او در سال‌های 1987- 1989 رئیس ستاد کل نیروی دریایی بریتانیا بود. سپس بازنشسته شد و به عنوان مشاور خصوصی به فعالیت پرداخت.

خاندان سیمور

خاندان سیمور، که از 450 سال پیش تاکنون عنوان دوک سامرست را بر خود دارد، از کهن‌ترین و مهم‌ترین خاندان‌های اشرافی انگلیس است و از نظر اهمیت و جایگاه تاریخی در ردیف خاندان‌های هوارد و سیسیل شناخته می‌شود. اعضای این خاندان نقش درجه اولی در رفورماسیون انگلیس ایفا کردند و از این نظر در تاریخ این کشور جایگاهی برجسته دارند.
تبار این خاندان به شوالیه‌ای از سکنه ولتشایر، به نام سرجان سیمور، (61) می‌رسد. دو پسر او به خدمت دربار هنری هشتم درآمدند و دخترش، جین سیمور، ندیمه کاترین آراگونی و سپس آن بالین شد. هنری هشتم یکی دو سال پس از ازدواج با آن بالین، شیفته جین سیمور شد و این علاقه در سقوط و اعدام آن بالین مؤثر بود. هنری یازده روز پس از اعدام آن بالین، جین سیمور را به عقد خود درآورد (30 مه 1336). در 12 اکتبر 1537 ادوارد ششم به دنیا آمد و دوازده روز بعد مادرش درگذشت. معهذا، خاندان سیمور تا پایان سلطنت هنری هشتم مورد علاقه و لطف پادشاه بودند.
سر ادوارد سیمور (62) 36 ساله بود که خواهرش، جین سیمور، با هنری هشتم ازدواج کرد و این سرآغاز ورود و صعود سریع خاندان سیمور در هرم اشرافیت انگلستان است. ادوارد در سال 1537 به "ارل هرتفورد" ملقب شد و در سال 1542 مدت کوتاهی در سمت فرمانده کل نیروی دریایی انگلیس منصوب گردید. در سال 1544 فرماندهی قشون انگلیس را در حمله به اسکاتلند به دست داشت و در این حمله بود که شهر ادنبورگ، پایتخت اسکاتلند، اشغال و غارت شد. در سال بعد در جنگ با فرانسوی‌ها نیز به پیروزی دست یافت.
با مرگ هنری هشتم (28 ژانویه 1547)، سلطنت انگلستان به پسر خردسالش، ادوارد ششم، انتقال یافت و دایی او، ادوارد سیمور، در مقام قیم پادشاه و نایب‌السلطنه جای گرفت. در 16 فوریه 1547 به دوک سامرست ملقب شد و به مدت دو سال و نیم حکمران واقعی انگلستان بود. در این دوران، وی تلاش برای استقرار آئین پروتستان در انگلیس را آغاز کرد؛ جرم عدم پذیرش ریاست پادشاه بر کلیسای انگلستان "خیانت" اعلام شد که مجازات آن اعدام بود، و در سال 1549 استفاده از کتاب "نیایش همگانی" اجباری اعلام گردید. این اقدامات قیام سال 1549 کاتولیک‌ها را در غرب انگلستان سبب شد. در پیامد این ناآرامی‌ها و اعتراض‌های مردمی بود که گروهی از اشراف و نظامیان، به رهبری جان دادلی، ارل وارویک، (63) علیه سیمور شوریدند و اقتدار او را به شدت محدود کردند. از آن پس تا مرگ ادوارد ششم (6 ژوئیه 1553) دادلی فرمانروای واقعی انگلیس بود. دادلی سرانجام در اکتبر 1551 سیمور را خلع و زندانی کرد و چهار ماه بعد (22 ژانویه 1552) به اتهام "خیانت" اعدام نمود.
دومین برادر جین سیمور، توماس سیمور (64) نام داشت. پس از ازدواج خواهرش با هنری هشتم، او نیز به مناصبی دست یافت و مدتی به مأموریت‌های دیپلماتیک و نظامی رفت. پس از صعود برادرش به نیابت سلطنت ادوارد ششم، به "لرد سیمور" ملقب شد، به عضویت شورای مشاورین پادشاه درآمد و در مقام فرمانده کل نیروی دریایی (1547- 1549) جای گرفت. لرد سیمور در سال 1547 با کاترین پار، بیوه هنری هشتم، ازدواج کرد. او نفوذی فراوان بر شاه خردسال داشت و، به نوشته بریتانیکا، با دزدان دریایی معاملات پرسودی انجام می‌داد. لرد سیمور رؤیای دستیابی به قدرت کامل را در سر می‌پروراند. لذا، پس از مرگ کاترین پار (سپتامبر 1548)، کوشید تا با الیزابت، دختر هنری هشتم و ملکه الیزابت بعدی، ازدواج کند و تاج و تخت انگلیس را تصاحب نماید. برادر بزرگ، نایب‌السلطنه، از این وصلت به هراس افتاد و لرد سیمور را به اتهام خیانت دستگیر و اعدام نمود. پس از خلع دوک سامرست، یکی از اتهامات او قتل برادرش بود.
تاریخ مفصل خاندان سیمور در سده‌های بعد، تا به امروز، تداوم داشته است.
چارلز سیمور، دوک ششم سامرست، (65) از توطئه‌گرانی بود که در صعود خاندان هانوور به سلطنت انگلستان نقش مؤثر ایفا نمودند. او در سال 1682 با الیزابت پرسی، دختر ارل نورثامبرلند، (66) ازدواج کرد و املاک پهناور و میراث هنگفت او، از جمله کاخ نورثامبرلند (67) در لندن، را به ارث برد. سیمور در زمره آن گروه از درباریان بود که به جیمز دوم خیانت کردند و به صعود ویلیام اورانژ یاری رسانیدند. از سال 1692 در زمره دوستان پرنسس آن جای گرفت و زمانی که آن به سلطنت رسید مورد الطاف ملکه قرار گرفت و در سال 1702 رئیس اصطبل‌های سلطنتی شد. چارلز سیمور رقیب جان چرچیل بود و در سال 1711 همسرش به عنوان ندیمه و دوست ملکه جان دوشس مارلبورو، همسر چرچیل، را گرفت. (68) معهذا، به رهبران توری خیانت کرد و در کنار ارل شریوزبوری به صعود جرج هانوور یاری رسانید. در دوران جرج اول (تا سال 1716) همچنان رئیس اصطبل‌های سلطنتی بود. (69)
امروزه جان سیمور (70) 46 ساله دوک نوزدهم سامرست و وارث این خاندان است.

خاندان سیسیل

سومین خاندان اشرافی بریتانیا، از نظر قدمت و اهمیت تاریخی، و شاید مهم‌ترین ایشان از نظر تأثیر سیاسی و فرهنگی، خاندان سیسیل است؛ خاندانی که چهار سده تمام در قله سیاست و فرهنگ و اقتصاد بریتانیا جای دارد.
تاریخ خاندان سیسیل با لرد بورلی آغاز می‌شود. این عنوانی است که سر ویلیام سیسیل (71) به آن شهرت داشت؛ کسی که در بخش عمده دوران سلطنت الیزابت منشی و وزیر و مشاور اصلی او بود و بدینسان نام خاندان سیسیل را با تحولات عصر الیزابت، با تمامی پیامدهای عظیم جهانی آن، پیوندی ژرف داد.
پدر و پدر بزرگ ویلیام سیسیل از مستخدمین دربار تودورها بودند و از این طریق، و نیز از طریق وصلت با وراث متنفذین محلی، به قدرت و ثروتی رسیدند. در دوران هنری هشتم، پدر سیسیل متصدی البسه سلطنتی بود و ویلیام سیسیل خردسال مستخدام مأمور پوشانیدن لباس‌ها. وی سپس به تحصیل در حوزه علمیه کمبریج پرداخت و به تأثیر از یکی از مروجین فرقه پروتستان به نام سر جان چک (72) به این آئین گروید. او با خواهر چک ازدواج کرد. این زن کمی بعد درگذشت. حاصل وصلت او با ویلیام سیسیل پسری به نام توماس است. ویلیام سپس به کار در دربار ادامه داد، با دختر سر آنتونی کوک (73) ازدواج کرد و به حلقه پروتستان‌های دربار پیوست. این کانون متنفذ شامل پدر زن ویلیام سیسیل، جان چک (برادر زن سابق سیسیل)، ادوارد سیمور (لرد هرتفورد آن زمان و دوک سامرست و نایب‌السلطنه بعدی) و لرد سیمور (شوهر ملکه کاترین پار) بود. با صعود ادوارد ششم به سلطنت، ویلیام سیسیل در سمت منشی ادوارد سیمور نایب‌السلطنه منصوب شد. در جریان سقوط اول سیمور (1549)، سیسیل نیز مدت کوتاهی در برج لندن زندانی شد. پس از آزادی راه دوستی با جان دادلی، ارل وارویک، را در پیش گرفت و در سال 1550 به عضویت شورای مشاورین و در سمت یکی از دو منشی پادشاه منصوب گردی. پس از سقوط نهایی سیمور (1551)، دادلی، که اینک دوک نورثامبرلند خوانده می‌شد، سیسیل را مورد لطف قرار داد و به وی عنوان شهسواری اعطا کرد. معهذا، سیسیل کمی بعد به جرگه مخالفان پنهان دادلی پیوست و به این دلیل در ماجرای صعود ماری تودور آسیب ندید. معهذا، وی در دربار این ملکه کاتولیک جایگاهی به دست نیاورد. قاعدتاً به دلیل چنین مانورهای ماهرانه است که دائره‌المعارف بریتانیکا از ویلیام سیسیل به عنوان "استاد هنر دولتمردی عصر رنسانس" یاد می‌کند.
ویلیام سیسیل در صعود الیزابت به قدرت (1558)، به رغم تمامی مخالفت‌ها و دسیسه‌ها، نقش مؤثر داشت و لذا از همان آغاز مورد توجه فراوان ملکه بود. ملکه پروتستان، ابتدا ویلیام سیسیل را در سمت تنها منشی خود گمارد. سیسیل برای مقابله با اشراف و درباریان رقیب، راه پیوند با اعضای خاندان هوارد را در پیش گرفت. او در سال 1571 به بارون بورلی ملقب شد و بدینسان به جرگه اشرافیت نیز راه یافت. سال بعد نشان عالی بند جوراب (گارتر) به وی اعطا شد و در سمت لرد اول خزانه‌داری (74) منصوب گردید. این مهم‌ترین مقام درباری انگلستان آن عصر بود و دارنده‌ی آن در واقع وزیر اعظم (75) به شمار می‌رفت. لرد بورلی تا پایان عمر وزیر و مشاور مقتدر و نامدار الیزابت و نزدیکترین فرد به ملکه بود. وی به ویژه پس از پیروزی در جنگ آرمادا (1588)، به عنوان مشاور اصلی الیزابت در سراسر اروپا شهرت فراوان یافت. بورلی پنج سال پیش از مرگ الیزابت درگذشت.
لرد بورلی را وزیر کاردان و مدیر، و طراح و مجری اصلی سیاست‌های داخلی و خارجی الیزابت توصیف می‌کنند. درباره سیاست‌های عصر الیزابت در جلد اول سخن گفته‌ایم و می‌دانیم که مبارزه با آئین کاتولیک در داخل و تهاجم ماوراء بحار و رقابت شدید مستعمراتی با اسپانیای کاتولیک در خارج، محورهای اصلی آن بود. دائره‌المعارف آمریکانا از ویلیام سیسیل به عنوان "پوریتانی معتدل" یاد می‌کند که در سیاست داخلی راه تقویت کلیسای انگلستان (76) را به مثابه سدی در برابر نفوذ آئین کاتولیک می‌پیمود و این در حالی است که می‌دانیم کلیسای انگلستان با پوریتان‌ها میانه‌ای نداشت. در واقع، این حمایت از یک مذهب درباری بود که پایه‌ی قدرت نهاد سلطنت محسوب می‌شد. لرد بورلی همانگونه که در تاریخ‌نگاری رسمی و پروتستان انگلیس مورد ستایش فراوان است، در تاریخ‌نگاری کاتولیک، به ویژه به دلیل نقشش در کشتار کاتولیک‌ها، آماج انتقادهای شدید است. از جمله، نقش لرد بورلی در محاکمه و اعدام ماری استوارت، ملکه کاتولیک اسکاتلند، از برگ‌های مذموم زندگی اوست. (77) ویلیام سیسیل در دوران طولانی اقتدارش ثروتی انبوه اندوخت و دو کاخ باشکوه ساخت که از مهم‌ترین ابنیه‌ی عصر الیزابت است. این شالوده‌ی ثروت خاندان سیسیل به شمار می‌رود. (78) سر ویلیام سیسیل به عنوان بنیانگذار سازمان اطلاعاتی بریتانیا (اینتلیجنس سرویس) شناخته می‌شود. در این باره در جلد چهارم سخن خواهیم گفت. (79)
اقتدار خاندان سیسیل در سال‌های پسین سلطنت الیزابت و دوران استوارت‌ها تداوم یافت. اینک چهره‌ی برجسته این خاندان سر رابرت سیسیل است که با عنوان ارل سالیسبوری اول شناخته می‌شود.
رابرت سیسیل، (80) دومین پسر ویلیام سیسیل، کار خود را به عنوان دستیار پدر آغاز کرد و پس از مرگ پدر به عنوان وزیر اعظم و مشاور اصلی الیزابت منصوب شد. بدینسان نفوذ و اقتدار خاندان سیسیل در دربار انگلستان تداوم یافت. رقیب و دشمن اصلی او رابرت دورو (ارل اسکس دوم)، پسر خاله و محبوب ملکه، بود. پس از اعدام دورو (1601)، رابرت سیسیل بدوم مزاحمت مکاتبه پنهان با جیمز ششم اسکاتلند را آغاز کرد و او را به جلب علاقه الیزابت راهنمایی و ترغیب نمود. در نتیجه این تلاش‌ها بود که با مرگ الیزابت، جیمز استوارت سلطنت انگلستان را به دست گرفت و به پاس خدمات رابرت سیسیل، او را در سمت وزیر و مشاور خود منصوب کرد. در این دوران، او و چارلز هوارد نایب‌السلطنه نقش اصلی را در اداره امور انگلستان به دست داشتند. سیسیل در سال 1604 به ویسکونت کرانبورن و در سال 1605 به ارل سالیسبوری (81) ملقب شد. (توماس سیسیل، برادر بزرگ، نیز در همین سال به ارل اکستر ملقب شد.)
لرد سالیسبوری از نفوذ خود در پادشاه جدید برای تداوم سیاست‌های الیزابت و پدرش بهره جست که بر پایه خصومت با کاتولیک‌ها و امپراتوری اسپانیا استوار بود. او، مانند پدر، در سیاست خارجی نزدیکی با دولت‌های پروتستان اروپای مرکزی را ادامه داد و به شورش هلندی‌ها علیه سلطه اسپانیا یاری رسانید. سیسیل طرحی ستمگرانه را در ایرلند به پیش برد؛ اراضی سکنه بومی را به نام دربار تملک نمود و به مهاجرین انگلیسی و اسکاتلندی بخشید. مورخین مرگ سالیسبوری و فقدان او در کنار پادشاه را از عوامل مؤثر در تعارض جیمز اول با پارلمان در دهه پایانی سلطنت او می‌دانند؛ تعارضی که در دوران چارلز اول، پسر جیمز، اوج گرفت و به انقلاب پوریتانی و قتل چارلز انجامید. (82)
ثروت و اقتدار خاندان سیسیل در دوران سلطنت خاندان هانوور نیز تداوم داشت.
شاخه‌ای از اعضای این خاندان، از تبار رابرت سیسیل، در سال 1789 به مارکیز سالیسبوری ملقب شدند. شاخه دیگر، از تبار توماس سیسیل، پسر بزرگ ویلیام سیسیل، ابتدا ارل اکستر لقب داشتند و در سال 1801 مارکیز اکستر نام گرفتند اعضای این خاندان در سده‌های هیجدهم و نوزدهم با خاندان‌های متعدد اشرافی بریتانیا وصلت کردند. برای نمونه، همسر دوم (83) آنتونی اشلی کوپر (ارل شافتسبوری اول) خواهر ارل اکستر بود. مهم‌ترین این پیوندها، وصلت شاخه‌ی سالیسبوری خاندان سیسیل با دوخاندان منتفذ تالبوت و گسکوین است. سر ویلیام گسکوین (84) از ثروتمندان درجه اول بریتانیا و شهردار لندن بود که مارکیز سالیسبوری دوم با نوه او ازدواج کرد. مارکیز سالیسبوری سوم، وزیر خارجه و نخست وزیر نامدار عصر ویکتوریا، حاصل این وصلت است، او از خاندان تالبوت نیز نسب می‌برد. آرتور جمیز بالفور، نخست‌وزیر دوران ادوارد هفتم، از جانب مادر به خاندان لردهای سالیسبوری تعلق دارد.
خاندان سیسیل در سیاست و اقتصاد سده بیستم نیز حضور فعال دارد. نگاهی کوتاه به کارنامه پسران مارکیز سالیسبوری سوم گویاست:
مارکیز سالیسبوری چهارم، (85) در سال‌های 1885- 1903 عضو مجلس عوام بود و از آن پس عضو مجلس لردها. رابرت سیسیل (86) در سال 1937 برنده جایزه صلح نوبل شد و به ویسکونت سیسیل چلوود ملقب گردید. هوگ ریچارد هیثکوت سیسیل (87) در سال‌های 1894- 1906 و 1910- 1937 رهبر حزب محافظه‌کار در مجلس عوام بود. او در سال 1941 بارون کوئیکزوود لقب گرفت. مارکیز سالیسبوری پنجم، (88) پسر ارشد مارکیز سالیسبوری چهارم، نیز به مدت بیست سال رهبر محافظه‌کاران در مجلس عوام بود و در مناصب مهم دولتی جای داشت. برادر کوچک او، لرد دیوید سیسیل، استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه آکسفورد و نویسنده‌ای سرشناس بود. (89)
امروزه مارکیز سالیسبوری ششم (90) و مارکیز اکستر هشتم (91) وارث القاب اشرافی اصلی این خاندان‌اند. (92)

فرانسیس بیکن و انجمن سلطنتی

لرد بورلی، وزیر مقتدر الیزابت و بنیانگذار خاندان سیسیل، خواهر زنی داشت که با فردی به نام سر نیکلاس بیکن (93) ازدواج کرد. این نیکلاس بیکن به خانواده‌ای فقیر از طبقات فرودست جامعه تعلق داشت؛ در دستگاه هنری هشتم برکشیده شد و در مشاغل مهم قضایی منصوب گردید. بیکن، به رغم تعلق به آئین پروتستان، در دوران سلطنت ماری کاتولیک آسیبی ندید و در مشاغلش باقی بود. با صعود الیزابت، در سمت لرد مهردار سلطنتی منصوب شد و در زمره مشاورین ملکه جای گرفت. بیکن، با حمایت باجناقش، در جریان مصادره اموال کلیسا و صومعه‌ها سهمی به جیب زد و از این طریق به ثروت رسید. (94) حاصل وصلت نیکلاس بیکن و خواهر زن لرد بورلی، پسری به نام فرانسیس بیکن است.
فرانسیس بیکن (95) از 12 سالگی مدت کوتاهی در مدرسه ترینیتی حوزه علمیه کمبریج تحصیل کرد (1573- 1575)؛ سپس به مدت چهار سال راهی مأموریت دیپلماتیک در فرانسه شد. در 18 سالگی به دلیل مرگ پدر به انگلیس بازگشت (1579) و در سمت‌های قضایی منصوب شد. در 20 سالگی به عضویت مجلس عوام درآمد. بیکن برای تحقق آرزوهای بلند مالی و سیاسی خود، نگارش رساله‌ها و اندرزنامه‌های اجتماعی و سیاسی را آغاز کرد. در سال 1589 اندرزنامه‌ای خطاب به ملکه نوشت ولی راه به جایی نبرد. از سال 1591 دوستی با رابرت دورو (ارل اسکس)، پسر خاله و معشوق مقتدر ملکه، را آغاز کرد و به مشاور سیاسی او بدل شد. ولی حتی اسکس نیز نتوانست بیکن را به آرزویش، مقام مدعی‌العمومی انگلیس، برساند. بیکن در سال 1598 اسکس را به سرکوب قیام ایرلندی‌ها ترغیب نمود. با سقوط اسکس، به عضویت هیئتی که مأمور رسیدگی به اتهامات او بود منصوب شد. بیکن نقشی فعال در محاکمه و اعدام حامی و دوست سابقش ایفا نمود و کمی بعد، برای جلب عنایت ملکه، رساله‌ای نوشت (96) و در آن به سبب دوستی گذشته خود با اسکس طلب استغفار نمود.
ارتقاء سریع بیکن در هرم جامعه اشرافی انگلیس از زمان جیمز استوارت آغاز شد و تنها در این دوران بود که اندرزنامه‌نویسی وی خریدار یافت. در سال 1603 پسر خاله‌اش، رابرت سیسیل، نام وی را در فهرست 300 نفری جای داد که به مناسبت تاجگذاری پادشاه جدید به عنوان شهسواری دست یافتند. سر فرانسیس بیکن در سال بعد در زمره مشاورین پادشاه جای گرفت و در سال 1606 با آلیس برنهام، (97) دختر یکی از کدخدایان محلات لندن، ازدواج کرد. در سال 1609 رساله خرد مردم باستان (98) را نوشت. این رساله به معرفی کاربردهای عملی و معانی پنهان اسطوره‌های باستانی اختصاص داشت. این معروف‌ترین رساله بیکن در زمان حیات اوست. وی احتمالاً از سال 1614 نگارش رساله آتلانتیس نو (99) را آغاز کرد. این رساله، که مهم‌ترین اثر بیکن انگاشته می‌شود، پس از مرگ او، در سال 1627 منتشر شد.
پس از مرگ رابرت سیسیل (1612)، بیکن تلاش برای جلب توجه پادشاه را شدت بخشید و اندرزنامه‌های متعدد در زمینه مسائل حکومتی، به ویژه درباره رابطه میان مقام سلطنت و پارلمان، نگاشت. این رساله‌ها مورد توجه جیمز استوارت قرار گرفت و در سال 1613 بیکن را در سمت مدعی‌العموم گمارد. بیکن در این سمت خصومت با کاک، قاضی‌القضات، را شدت بخشید و برای تحقق اهداف خود کوشید تا اختیارات قاضی را، در برابر نهاد سلطنت، بسیار محدود کند. این رقابت سرانجام به عزل کاک (نوامبر 1616) انجامید و کمی بعد (مارس 1617) بیکن 56 ساله در سمت لرد مهردار سلطنتی منصوب شد. او در سال بعد به مقام لرد اول خزانه‌داری (وزیر اعظم) رسید؛ به بارون ورولام (100) ملقب شد و در سال 1621 به عنوان ویسکونت سن‌آلبانس (101) دست یافت. بریتانیکا یکی از علل مهم رشد بیکن در این سال‌ها را پیوند او با جرج ولیرز 25 ساله، محبوب جدید پادشاه، می‌داند. مأخذ فوق می‌افزاید: آشکار است که بیکن شیفته جرج ولیرز بود و برخی از نامه‌های او به ولیرز احساسی را به نمایش می‌گذارد فراتر از چاپلوسی. (102)
در این دوران، فرانسیس بیکن زندگی پر تجمل و مسرفانه‌ای را پیش گرفت و در همین زمان بود (1620) که رساله معروف ارغنون نو (103) را منتشر کرد و نظرات خود را درباره سلطه انسان بر طبیعت، که پس از هبوط آدم از دست رفته بود، به میان کشید.
در سال 1918 روابط بیکن با جرج ولیرز به تیرگی گرایید. علت این امر، تمایل برادر کوچک ولیرز به ازدواج با دختر سِر ادوارد کاک، (104) دشمن دیرین بیکن، بود. بیکن کوشید مانع این وصلت شود و لذا مخالفین وی نیز دسیسه را آغاز کردند. در سال 1621 دو اتهام فساد مالی و دریافت رشوه علیه بیکن مطرح شد. بیکن ابتدا تمارض کرد و سپس دریافت هدایا را پذیرفت. به پرداخت 40 هزار پوند جریمه، زندان و انفصال از مشاغل دولتی و قضایی و اخراج از پارلمان محکوم شد. کمی بعد از زندان آزاد شد و پرداخت جریمه نیز به حالت تعلیق درآمد. معهذا دیگر مورد عنایت جرج ولیرز نبود. بیکن بار دیگر به نگارش روی آورد تا شاید از این طریق لطف از دست رفته پادشاه و ولیرز را جلب کند؛ به نگارش رساله‌هایی درباره تاریخ انگلستان و زندگی شاهان سلسله تودور، ربا و چشم‌اندازهای جنگ با اسپانیا، مسائل علوم طبیعی و غیره پرداخت. هر چند او موفق شد در بارعام سال 1623 دست پادشاه را ببوسد ولی هیچ‌گاه موقعیت پیشین را به دست نیاورد. فرانسیسن بیکن در 9 آوریل 1626 درگذشت. مورخین، لرد بیکن را در زندگی سیاسی "فرومایه و چاپلوس، بی‌رحم و غیرقابل اعتماد" توصیف کرده‌اند. (105)
گفتیم که فرانسیس بیکن از سهامداران کمپانی نیوفاوندلند بود و از نظریه‌پردازان توسعه‌طلبی ماوراء بحار. او رساله‌ای نوشت به نام درباره پلانت‌ها که در آن از سرمایه‌گذاری درازمدت در مستعمرات دفاع می‌کرد. (106) بیکن در آثار متأخر قلمی خود، پس از شکست در عرصه سیاست، مروج نوستالژی عصر الیزابت بود و نوعی حکومت آرمانی را توصیف می‌کرد که در آن پادشاه به راهنمایی بزرگان و مشاوران خردمندش گوش فرادهد. معهذا، او به استقلال و اقتدار کامل پادشاه باور داشت و این با آن نوع نظام حکومتی که با نام سلطنت مشروطه شناخته می‌شود تفاوت فراوان دارد. در سلطنت مشروطه مجلس محدود کننده قدرت پادشاه است ولی در نظام آرمانی بیکن با پادشاهی فهیم و خیرخواه سرو کار داریم که داوطلبانه اندرزهای خردمندان را به کار می‌بندد.
مهم‌ترین رساله‌ی بیکن در عرصه‌ی اندیشه‌ی سیاسی آتلانتیس نو است. او در این رساله، جزیره‌ای به نام بن سالم (107) را توصیف می‌کند که پادشاه آن فردی به نام سلیمان است. در این سرزمین خیالی نهادی مرکب از خردمندان و دانشمندان وجود دارد که خانه سلیمان (108) نامیده می‌شود. در خانه سلیمان برای تمامی رشته‌های علوم آزمایشگاه‌ها و مدارسی وجود دارد و دانشمندان به کار مشغول‌اند. در این سرزمین باغ‌های پهناوری است که تمامی انواع حیوانات در آن نگهداری می‌شود و خانه‌ها انباشته از انواع شگفتی‌های طبیعت و آثار هنری است. گروهی خاص از این خردمندان بطور دائم به سیاحت و جهانگردی مشغول‌اند و تمامی یافته‌های خود در سایر نقاط جهان را به خانه سلیمان منتقل می‌کنند. (109)
در واقع، این جامعه آرمانی لرد بیکن تلفیقی است از افسانه‌ی یونانی آتلانتیس (110) و اسطوره‌های یهودی با آرزوهای دور و دراز مهاجمان ماوراء بحار آن عصر. این جمله سومبارت را به یاد داشته باشیم که:
در تمامی سده هفدهم، همه نظریه‌پردازی‌های فلسفی و سیاست عملی در میان ملت‌های اروپای شمالی - غربی تنها یک هدف داشت: تقلید از هلند در تجارت، در صنعت و در تصرف مستعمرات. (111)
منظور بیکن هر چه بود، داستان او بر نخبگان بریتانیای نیمه‌ی دوم سده هفدهم تأثیر فراوان بر جای نهاد و آرمانی قابل تحقق را فراروی اندیشه‌پردازان سیاسی، دولتمردان و ماجراجویان قرار داد. رؤیای بیکن دال بر حضور نهاد خردمندان در کنار مدیران سیاسی و اداره‌ی امور بر شالوده‌ی دانش و تجربه‌ی ایشان، در حوالی نیمه سده هفدهم به تأسیس انجمن سلطنتی انجامید. (112) اسقف اسپرات، (113) نخستین مورخ انجمن سلطنتی (1667)، آرمان این نهاد را چنین توصیف کرده است:
درباره آنچه به اعضای بنیانگذار انجمن بازمی‌گردد باید متذکر شد که آنان آزادانه مردانی متعلق به ادیان، کشورها و مشاغل مختلف را برگزیده‌اند... زیرا آشکارا اعتراف می‌کنند که در پی تأسیس یک فلسفه انگلیسی، اسکاتی، ایرلندی، لهستانی یا پروتستان نیستند، بلکه در پی تأسیس یک فلسفه بشری هستند. (114)
این آرمان را چندان بشر دوستانه نباید پنداشت زیرا مدعیان آن نه تنها بومیان آمریکا و سیاهان آفریقا بلکه حتی وارثان تمدن‌های کهن و نامدار شرقی را در زمره بشر نمی‌پنداشتند. این کلام نغز در سر لوحه‌ی منظومه‌ای بلند جای دارد که بند بند آن با خون هزاران انسان بومی آمریکا و آفریقا و مشرق زمین نگاشته شده؛ و بر زبان کسانی جاری است که خود طراحان و کارگردانان این فاجعه بودند نه منتقدان آن. و تنها این نیست. این سخن در سرآغاز دورانی جای دارد که جزایر بریتانیا را به صحنه کشتارهای موحش و گسترده‌ی کاتولیک‌ها و جاکوبیت‌ها بدل ساخت. اسقف اسپرات مورخ انجمنی است که کمی بعد (1687) برخی از اعضای نامدار آن، به ویژه اسحاق نیوتون، مبارزه‌ای شدید را علیه تلاش جیمز دوم برای ورود کاتولیک‌ها به حوزه علمیه کمبریج آغاز کردند.
فرانسیس بیکن مؤلف رساله‌های فراوانی است که مجموعه‌ آنها در 15 مجلد به چاپ رسیده است. چنانکه دیدیم، او تمامی این رساله‌ها را در ادوار مختلف زندگی‌اش با هدف جلب توجه حکمرانان وقت، الیزابت و جیمز، و کسب مقامات و مشاغل حکومتی نگاشته؛ و بر پایه‌ی همین آثار است که امروزه جایگاهی کم‌نظیر را در عرصه‌ی اندیشه به او اعطا نموده‌اند. گروهی او را "بنیانگذار دانش جدید تجربی" می‌خوانند. این ادعایی است بس بزرگ و زمانی پذیرفتنی است که به وجود دانش تجربی پیش از سده هفدهم قائل نباشیم. اثبات این ادعا کار آسانی نیست. در تاریخ‌نگاری جدید غرب چنین دعاوی فراوان به چشم می‌خورد: گالیله "کاشف" کرویت زمین انگاشته می‌شود، ویلیام هاروی (115) "کاشف" گردش خون، اسحاق نیوتون "کاشف" قانون جاذبه و غیره و غیره. حال آنکه بسیاری از این "اکتشافات" از سده‌ها پیش در تمدن‌های کهن شرقی شناخته شده بود. این "اکتشافات" درست به "کشف" آمریکا و هند و جاوه می‌ماند. جانمایه‌ی اینگونه دعاوی نوعی نژادپرستی فرهنگی است که "اروپا محوری" نام دارد و مبداء و کانون تمدن بشری را، از آغاز تا به امروز، در "غرب" می‌بیند. این نگرشی است انحصارگرایانه و خودپرستانه به تاریخ علم و اندیشه که انجمن سلطنتی لندن از بنیانگذاران آن بود.
پیشتر درباره نهضت ترجمه و انتقال دانش از تمدن اسلامی به اروپا در سده‌های دوازدهم میلادی به بعد و نقش یهودیان در این فرایند (116) و نیز درباره لرد هربرت چربوری و آغاز اندیشه فلسفی در انگلستان سخن گفتیم. (117) در واقع، آغاز بسیاری از شاخه‌های علوم در بریتانیا به سده هفدهم بازمی‌گردد و با نام انجمن سلطنتی و به ویژه رئیس نامدار، مقتدر و خودکامه‌ی (118) (1703- 1727)، سر اسحاق نیوتون، (119) در پیوند است. برای نمونه، دانش نجوم در انگلستان بطور جدی با جان فلامستید (120) و ادموند هالی (121) آغاز شد. فلامستید یک کشیش تحصیل‌کرده کمبریج بود که چارلز دوم، به دلیل علاقه فراوان به طالع‌بینی، او را در سمت منجم خود منصوب کرد. فلامستید به عنوان اولین منجم دربار بریتانیا شناخته می‌شود. هالی نیز یک کشیش تحصیل‌کرده آکسفورد بود. او در سال 1678 عضو انجمن سلطنتی شد و در سال 1720 پس از فلامستید در سمت منجم دربار بریتانیا جای گرفت. به نوشته‌ی ویلیام کالیر (1882)، علوم طبیعی با اسحاق نیوتون در انگلستان تولد یافت. معهذا، تنها دانش مطبوع پادشاهان انگلیس شیمی بود و این به دلیل جاذبه کیمیاگری در دوران فوق است. چارلز دوم به کیمیا علاقه فراوان داشت؛ در کاخ خود در وایت‌هال آزمایشگاهی به پا کرد و شخصاً به کیمیاگری پرداخت. (122)
تأسیس انجمن سلطنتی لندن سرآغاز تحولی جدی در حوزه‌های علمیه بریتانیا، به ویژه آکسفورد و کمبریج، است. پیشینه حوزه آکسفورد به سده دوازدهم و حوزه کمبریج به سده سیزدهم میلادی می‌رسد. معهذا، این دو نهاد تعلیم و تعلم، به‌سان سایر نهادهای مشابه در اروپا، تنها در سده‌های هفدهم و هیجدهم به تدریج به کانون‌های جدی علمی بدل شدند و تدریس و تحقیق در شاخه‌های متنوع علوم، بجز علوم دینی، را آغاز کردند. برای نمونه، کتابخانه بادلین (123) آکسفورد را، که امروزه به دلیل انبوه نسخ کهن کمیاب و نایاب آن شهرت جهانی دارد، سِر توماس بادلی، (124) از درباریان الیزابت تودور و جیمز استوارت، در سال 1602 بنیان نهاد. معهذا، در سده‌های هیجدهم و نوزدهم و همپای گسترش امپراتوری جهانی بریتانیا بود که سیل نسخ خطی از هر گوشه عالم به سوی این کتابخانه روان شد. این نیز تحقق یکی دیگر از آرمان‌های بیکن در رساله‌ی آتلانتیس نو بود.
برخی محققین، تأسیس فراماسونری در اوایل سده هیجدهم را تحقق آرمانی می‌دانند که فرانسیس بیکن در رساله‌ی آتلانتیس نو بیان داشته است. این نهاد نیز، چون خانه سلیمان بیکن، مجمعی از نخبگان بود که به کار ساختن دنیای نو مشغول بودند. گروهی از اعضای انجمن سلطنتی لندن در تأسیس این نهاد نقشی مؤثر داشتند کم و کیف پیوند اولیه‌ی فراماسونری با انجمن فوق روشن نیست؛ ولی در این تردید نیست که برخی از اعضای انجمن سلطنتی از بنیانگذاران و اعضای گراندلژ انگلستان بودند. بیهوده نیست که فراماسون‌ها سر رابرت مورای، یکی از بنیانگذاران و اولین رئیس انجمن سلطنتی (1666)، و تعدادی دیگر از اعضای نامدار این انجمن، چون اسحاق نیوتون، را از پیشکسوتان فراماسونری می‌دانند. این در حالی است که در دوران حیات برخی از ایشان، مانند مورای، نهادی به نام "فراماسونری" وجود نداشت. در جلد چهارم در این باره بطور مشروح سخن خواهیم گفت.

خاندان چرچیل

گفتیم که صعود خاندان هانوور و تحکیم اقتدار آن در بریتانیا مدیون الیگارشی ویگ است که در نیمه دوم سده هفدهم مقتدرترین گروه‌بندی خاندان‌های ثروتمند و متنفذ بریتانیا به شمار می‌رفت. این کانون با الیگارشی پروتستان هلند و سرزمین‌های آلمانی‌نشین و زرسالاران یهودی آمستردام رابطه نزدیک داشت و تداوم مستقیم سنتی بود که توطئه‌گرانی چون ارل شافتسبوری بنیانگذار آن بودند. درنیمه دوم سده هفدهم، جناح مقابل ویگ‌ها به توری شهرت داشتند و این با مفهوم جدید توری، که در نیمه دوم سده هیجدهم به رهبری ویلیام پیت کوچک به یک جناح مقتدر در سیاست بریتانیا بدل شد، متفاوت است. (125) در نیمه دوم سده هفدهم، توری‌ها آن بخش از اشرافیت بریتانیا بودند که به تداوم سلطنت استوارت تعلق بیشتر داشتند و در واقع، به تعبیری، جناح سنت‌گرای اشرافیت بریتانیا به شمار می‌رفتند. در این دوران ویگ و توری از نظر رفتار اجتماعی به دو طایفه رقیب شهرنشین شبیه بودند آنگونه که در برخی شهرهای شرقی می‌شناسیم؛ چون حیدری و نعمتی در اصفهان عصر صفوی و زجرد و شمرد در نجف سده‌های هیجدهم و نوزدهم میلادی؛ با این تمایز، که این دو طایفه الیگارشی حاکم بودند نه عوام. ویگ‌ها و توری‌ها در قهوه‌خانه‌های خاص خود مجتمع می‌شدند و این سنت در سده هیجدهم به تأسیس نهادی به نام کلوپ انجامید. حتی آرایش زنان ایشان به دو گونه بود: زنان توری سمت چپ صورت خود را خالکوبی می‌کردند و زنان ویگ برعکس. (126) جیمز راولی، (127) استاد یونیورسیتی کالج بریستول، نگرش مردم به دو گروهبندی ویگ و توری در اواخر سده هفدهم را چنین توصیف کرده است:
کشیشان و اشراف ولایات هوادار سرسخت توری‌ها بودند و سکنه شهرهای بزرگ و طبقات تاجر هوادار ویگ‌ها. توری‌ها ویگ‌ها را متهم می‌کردند که می‌خواهند کلیسا را نابود کنند و شعار آنان این بود: کلیسا در خطر است. (128)
الیگارشی ویگ از زمان ولیعهدی جیمز دوم مخالف او بود، و در دوران سلطنت جیمز به دسیسه علیه وی اشتغال داشت. این منازعه سرانجام به سقوط جیمز انجامید و، با سرمایه‌گذاری یهودیان آمستردام، ماری، دختر جیمز دوم، و ویلیام اورانژ، خواهرزاده و داماد جیمز دوم، (129) سلطنت بریتانیا را به دست گرفتند. (130) این حادثه‌ای است که در تاریخ‌نگاری بریتانیا انقلاب شکوهمند (1688) نام گرفته است. سال‌های سلطنت ویلیام سوم و ماری دوم، دوران سرکوب خونین جاکوبیت‌های اسکاتلند و انگلستان (1689) و کاتولیک‌های ایرلند (1690) است. (131) تکاپوی جان آوری و سایر دزدان دریایی "انگلیسی" در اقیانوس هند و خلیج‌فارس در دوران ویلیام سوم است. (132) و نیز در همین دوران است که زرسالاران یهودی و شرکای نامدار ایشان، چون الیهو ییل و توماس پیت، قلعه سن‌جرج (مدرس) را به کانون تکاپوهای مشکوک مالی و تجاری خود در شرق و به مرکز تجارت جهانی الماس بدل نمودند. گفتیم که الیهو ییل پس از بازگشت به انگلستان عضو انجمن سلطنتی (1717) شد (133) و گفتیم که اعقاب توماس پیت در نیمه دوم سده هیجدهم به بنیانگذاران و رهبران جناح جدید توری بدل گردیدند. (134)
این الیگارشی متنفذ، در زمان مرگ ویلیام سوم (1702) بار دیگر مانع انتقال سلطنت به شاخه پسری خاندان استوارت شد و آن، دومین دختر جیمز دوم، را به سلطنت رسانید. حکومت 12 ساله ملکه آن دوران اقتدار روزافزون الیگارشی ماوراء بحار بریتانیاست و پایه‌های انتقال قدرت از خاندان استوارت به خاندان هانوور در این زمان نهاده شد. مرگ اورنگ زیب (فوریه 1707) در زمان سلطنت ملکه آن بود. گفتیم که این حادثه نقطه عطفی است در تاریخ شرق و سرآغاز تحرک شدید الیگارشی ماوراء بحار بریتانیا در شبه قاره هند به شمار می‌رود. (135)
با آغاز بیماری ملکه آن، بار دیگر مسئله انتقال سلطنت بریتانیا به شاخه‌ی پسری خاندان استوارت اوج گرفت و این مقارن زمانی است که توری‌ها در دربار به قدرت برتر بدل شده و از انتقال سلطنت به جیمز ادوارد، (136) پسر و ولیعهد جیمز دوم، هواداری می‌کردند. بار دیگر دسیسه آغاز شد. الیگارشی ویگ جرج هانوور را به عنوان نامزد خود به میدان سیاست بریتانیا کشید و بدینسان به حکومت خاندان استوارت به طور کامل پایان داد. در این تحول سرنوشت‌ساز سه خاندان اسپنسر - چرچیل، تالبوت و والپول نقش اساسی داشتند. این سه خاندانی است که سرگذشت پسین ایشان با تحولات معاصر ایران در پیوند مستقیم است.
خاندان اسپنسر - چرچیل، که با نام چرچیل از شهرت کم‌نظیر جهانی برخوردار است، از نامدارترین خاندان‌های انگلیسی است که از اواخر سده هفدهم در قله‌ی جامعه‌ی اشرافی بریتانیا جای داشته است.
بنیانگذار این خاندان فردی به نام وینستون چرچیل است. برخی مورخین، از جمله ادوارد هارلی، (137) پدر بزرگ این وینستون را آهنگری می‌دانند که در خدمت خاندان مگز (138) بود. این ادعا البته مورد تکذیب نسل کنونی چرچیل‌هاست که برای خود تبارنامه مفصلی ساخته و پیشینه‌ی خویش را به یک فرانسوی اهل لیون می‌رسانند که گویا در نیمه دوم سده یازدهم میلادی، در رکاب ویلیام فاتح، به انگلستان مهاجرت کرد و اعقاب او در زمره متمکنین زمان خود بودند. بهرروی، پدر وینستون چرچیل گویا ثروتی داشت و با دختری از خاندان وینستون، از سکنه گلوسسترشایر، (139) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج وینستون چرچیل فوق‌الذکر است که در ارتش چارلز اول شاغل شد و به درجه کاپیتانی رسید. کاپیتان وینستون چرچیل در سال 1643 با الیزابت، دختر جان و الئانور دریک، ازدواج کرد. این دختر از اعقاب سر برنارد دریک (140) درباری الیزابت اول و از خویشان نزدیک سر فرانسیس دریک، دزد دریایی و "سگ درنده" الیزابت، بود. (141) الئانور دریک، مادر زن وینستون چرچیل، دختر لرد باتلر، (142) شوهر خواهر جرج ولیرز (دوک باکینگهام)، بود. بدینسان، وینستون چرچیل در زمره نزدیکان خاندان ولیرز جای گرفت و این بی‌شک در رشد آتی او مؤثر بود. در این دوران، اعضای خاندان ولیرز همچنان از اقتدار فراوان برخوردار بودند و باربارا ولیرز معشوقه چارلز دوم بود. (143) وینستون چرچیل در دوران انقلاب پوریتانی خدماتی به سود اعاده سلطنت و صعود چارلز دوم انجام داد؛ به پاس آن عضو مجلس عوام شد، خانه‌ای در لندن خرید، شغلی سود‌آور در ایرلند به چنگ آورد و پس از بازگشت به انگلستان در دربار شاغل شد. (144) دائره‌المعارف آمریکانا از او با عنوان "سیاستمدار و مورخ سلطنت‌طلب" یاد کرده است. (145) وینستون چرچیل و الیزابت دریک دارای 12 فرزند شدند؛ برخی مردند ولی دو تن از بازماندگان به شهرت و ثروت فراوان رسیدند: دختری به نام آرابلا (146) و پسری به نام جان. این جان چرچیل (147) همان کسی است که در اواخر سده هفدهم و اوایل سده هیجدهم به سردار نامدار و دولتمرد متنفذ بریتانیا بدل شد، "دوک مارلبورو" لقب گرفت و بخش مهمی از ثروت و شهرت خاندان چرچیل را به میراث گذارد.
لویس براود (148) در زندگینامه سر وینستون چرچیل می‌نویسد: "چرچیل‌ها، مانند برخی دیگر از خاندان‌های دوک، ثروت و پیشرفت اولیه خود را مدیون بی‌عفتی یک زن هستند." (149) زنی که ثروت و اقتدار خاندان چرچیل را سبب شد آرابلاست. این دختر، که در آغاز چندان زیبا نمی‌نمود، به کمک پدرش در دربار جیمز، دوک یورک آن زمان و پادشاه بعدی، شغلی یافت و بتدریج توجه ولیعهد را به خود جلب نمود. از سال 1666، برادر او، جان چرچیل 16 ساله که به "جک زیبارو" (150) شهرت داشت، واسطه انتقال نامه‌ها و پیام‌های ولیعهد به آرابلا شد و بدینسان رابطه‌ای طولانی میان این دو پدید آمد. آرابلا از جیمز دارای چهار کودک نامشروع شد که همگی در جامعه اشرافی بریتانیا به درجات عالی رسیدند. (151) این سرآغاز صعود جان چرچیل به قله‌های ثروت و قدرت و شهرت است.
چرچیل 12 سال پس از آغاز رابطه دوک یورک با خواهرش، با دختری به نام سارا جنینگز (152) ازدواج کرد که ندیمه و دوست صمیمی آن، دومین دختر دوک یورک و ملکه آن بعدی، بود. این رابطه، به ویژه در دوران سلطنت ملکه آن، در زندگی چرچیل نقشی بزرگ ایفا نمود.
در دوران جیمز دوم، چرچیل طبعاً برکشیده شد؛ عنوان بارون چرچیل به وی اعطا گردید و با درجه سرلشکری در رأس ارتش پادشاه قرار گرفت. چرچیل از دوازده سالگی دوست صمیمی سیدنی گودولفین (153) هفده ساله بود. گودولفین در دوران چارلز دوم به دربار بریتانیا راه یافت و وزیر او شد و در دوران جیمز دوم نیز در زمره درباریان و دولتمردان درجه اول جای داشت. می‌دانیم که این گودولفین به داشتن شم تجاری شهره بود و به منظور تجارت دو بار به هلند سفر کرد. (154) صمیمیت چرچیل و گودولفین بدان حد بود که بعدها پسر گودولفین با هنریتا، دختر جان چرچیل، ازدواج کرد. دائره‌المعارف بریتانیکا می‌نویسد جان چرچیل با باربارا ولیرز، معشوقه چارلز دوم، سر و سری داشت و محتملاً چرچیل پدر نامشروع یکی از دختران او، به نام باربارا، است. (155)
قاعدتاً پیوند با این زن قدرتمند نیز در زندگی سیاسی چرچیل نقش مؤثر داشت.
جان چرچیل و سیدنی گودولفین در صعود ویلیام اورانژ، حکمران هلند، به سلطنت بریتانیا نقشی تعیین کننده ایفا کردند. جیمز دوم، چرچیل را در رأس ارتش خود، به همراه گودولفین، برای مقابله با ویلیام اورانژ، که در سواحل انگلیس پیاده شده بود، اعزام کرد ولی این دو به ویلیام پیوستند و سقوط جیمز را سبب شدند. بدینسان، خیانت بزرگ جان چرچیل به برکشنده و ولی نعمتش، جیمز دوم، به زشتی در تاریخ بریتانیا به ثبت رسید. یادآوری می‌کنیم که صعود ویلیام اورانژ به سلطنت بریتانیا با وام دو میلیون سکه‌ای بارون آنتونیو سواسو لوپز و سایر زرسالاران یهودی آمستردام ممکن شد. (156)
با صعود ویلیام سوم به سلطنت (1689)، جان چرچیل به ارل مارلبورو (157) ملقب شد، چرچیل فرمانده کل ارتش بریتانیا شد و گودولفین لرد اول خزانه‌داری (وزیر اعظم). در اواخر سلطنت ویلیام سوم، چرچیل و گودولفین به ارتباطات مشکوک با جیمز دوم مخلوع، که در فرانسه به سر می‌برد، متهم شدند و موقعیت پیشین را از دست دادند. با مرگ ویلیام و صعود ملکه آن (1702) این دو بار دیگر به قدرت بازگشتند و در سمت‎‌های پیشین جای گرفتند. در این زمان، گودولفین و چرچیل رهبران اصلی الیگارشی ویگ بودند و پیوند نزدیک همسر جان چرچیل با ملکه آن به ایشان اقتداری بلامنازع می‌بخشید.
در سال 1702 چرچیل به دوک مارلبورو ملقب شد و به عنوان فرمانده کل ارتش بریتانیا در رأس "اتحاد بزرگ" (158) ضد فرانسه، در جنگ وراثت اسپانیا، (159) جای گرفت. فرماندهی ارتش هابسبورگ، متحد انگلستان در این جنگ، را شاهزاده اوگن ساوئی (160) به دست داشت که در باره پیوند او با یهودیان پیشتر سخن گفته‌ایم. گفتیم که او "به شدت بر دلالان و پیمانکاران یهودی متکی بود." (161) چرچیل نیز چنین وضعی داشت. دائره‌المعارف یهود می‌نویسد سر سولومون مدینا در دوران "جنگ وراثت اسپانیا" پیمانکار اصلی جان چرچیل بود و او را از طریق پول، تدارکات و به ویژه اطلاعات تغذیه می‌کرد." این سولومون مدینا به همراه ویلیام اورانژ راهی انگلستان شد و تأمین نیازهای مالی وی را به عهده داشت. (162) بخش مهمی از نیروی انسانی انگلستان در این جنگ از "بردگان نظامی" آلمانی تشکیل می‌شد که پیمانکاران یهودی فراهم می‌آوردند. (163)
بدینسان، تاریخ خاندان چرچیل از آغاز با زرسالاران یهودی پیوندی ژرف دارد. به نوشته‌ی تروخانوفسکی، جان چرچیل نه تنها سرزمین‌های اروپایی را غارت کرد بلکه در داخل بریتانیا نیز رشوه‌های کلان دریافت می‌کرد. به علاوه، او و زنش مشاغل ظاهری متعدد برای خود به چنگ آوردند که سالیانه 64325 پوند استرلینگ برایشان درآمد داشت؛ پولی که در آن زمان ثروتی هنگفت محسوب می‌شد. پس از پیروزی چرچیل در جنگ بلنهایم (13 اوت 1704)، (164) ملکه به او اراضی پهناوری به وسعت 6000 هکتار در آکسفوردشایر بخشید و مبلغ 500 هزار پوند پول نقد. چرچیل در این زمین کاخی باشکوه ساخت و آن را به یاد جنگ فوق کاخ بلنهایم (165) نامید. (166)
از آغاز سلطنت ملکه آن تا سال 1710 گودولفین و چرچیل گردانندگان واقعی دولت بریتانیا بودند. در این سال فساد مالی در تأمین آذوقه و سیورسات قشون و دریافت رشوه‌های کلان چرچیل از سِر سولومون مدینای یهودی فاش شد و افتضاحی بزرگ پدید ساخت. (167) در تفحص‌های پارلمان روشن شد که چرچیل از تمامی پیمان‌هایی که برای تأمین سیورسات نیروهای متفقین منعقد کرده، 2/5 درصد برای خود حق و حساب برداشت نموده که به رقمی حدود 177 هزار پوند می‌رسد. منشی او، به نام کاردونل، (168) نیز رشوه‌های مفصل گرفته است. چرچیل مدعی شد که این پول‌ها را صرف امور جاسوسی کرده است. (169) این ماجرا، که با حمایت وسیع کلیسا و مردم از توری‌ها مقارن بود، برکناری رهبران ویگ - چرچیل، گودولفین و دیگران - و صعود جناح توری را سبب شد. رابرت هارلی (ارل آکسفورد) (170) و هنری سن‌جان (ویسکونت بولینگبروک)، (171) رهبران توری، در مقام وزیر خزانه‌داری و وزیر خارجه جای گرفتند و دوک اورموند، (172) از جاکوبیت‌های سرسخت، فرمانده ارتش شد. از این زمان تنها رابطه‌ی ویگ‌ها با ملکه از طریق سارا، دوشس مارلبورو (همسر جان چرچیل)، بود. (173) در سال 1711 ملکه به این رابطه نیز پایان داد. مردم و توری‌ها خواستار پایان جنگ خونین ده ساله با فرانسه بودند و ویگ‌ها، به عکس، تدوام جنگ را می‌خواستند. (174) در واقع، جنگ علیه لویی چهاردهم هزینه‌های سنگینی را بر بریتانیا تحمیل کرده و تیره‌روزی مردم این سرزمین را به ارمغان آورده بود. در این زمان، درآمد سالیانه دولت بریتانیا ازانگلستان 5/7 میلیون پوند و از اسکاتلند 170 هزار پوند بود. (175) لوید کل مخارج بریتانیا در جنگ وراثت اسپانیا را 40 میلیون پوند تخمین می‌زند. (176) بخش مهمی از هزینه این جنگ از طریق غارت ماوراء بحار تأمین شد، معهذا، در پایان جنگ دربار بریتانیا 18 میلیون پوند بدهکار بود (177) و این، قاعدتاً، به صرافان یهودی آمستردام و لندن است. بهرروی، لرد آکسفورد و بولینگبروک به سرعت مذاکرات محرمانه صلح را با فرانسه آغاز کردند که در واپسین ماه‌های سلطنت ملکه آن به پیمان صلح اوترخت (178) انجامید.
پس از این ماجرا و اخراج ویگ‌ها از دربار بود که ایشان دسیسه برای استقرار سلطنت هانوور را آغاز کردند. در سال 1712 گودولفین درگذشت، (179) جان چرچیل از انگلستان خارج شد. او به هانوور رفت تا جرج، حکمران هانوور، را به تصرف سلطنت انگلستان قانع کند. (180) چرچیل تنها در روز مرگ ملکه آن به لندن بازگشت و این زمانی است که دسیسه برای صعود جرج هانوور به فرجام رسیده بود.
رویستون پاپک می‌نویسد زمانی که ملکه آن در بستر بیماری قرار داشت و وزرای او فعالانه در حال مذاکره با جیمز ادوارد استوارت بودند تا به انگلستان بازگردد و سلطنت را به دست گیرد، ارل شریوزبوری و سایر متنفذین مقتدر ویگ ضربه‌ای جسورانه بر ایشان وارد کردند. آنان خدعه‌گرانه به خوابگاه ملکه راه یافتند. و او را قانع نمودند تا قدرت را به ایشان بسپرد. این در زمانی است که آکسفورد و بولینگبروک، دو رهبر توری، به شدت درگیر نزاع شخصی بر سر قدرت بودند. ملکه کمی پیش از مرگش ارل شریوزبوری را در سمت وزیر اعظم خود منصوب نمود. او در اول اوت 1714 درگذشت و چند ساعت بعد جارچیان نه جیمز سوم استوارت بلکه جرج اول هانوور را به عنوان پادشاه انگلستان جار زدند. (181) در 20 سپتامبر 1714 جرج اول به کمک الیگارشی ویگ وارد لندن شد و توری‌ها چنان ضربه‌ای خوردند که تا مدت‌ها گیج و سردرگم بودند. (182)
با صعود جرج اول هانوور، لرد آکسفورد به دشواری از اعدام نجات یافت ولی به مدت دو سال در برج لندن زندانی شد. بولینگبروک و اورموند، به اروپا گریختند و به حلقه‌ی درباریان تبعیدی جمیز ادوارد استوارت، "مدعی پیر"، پیوستند. (183) جان چرچیل به مناصب و اقتدار پیشین دست یافت ولی سرنوشت او را ناکام گذارد؛ دو سال بعد به علت سکته مفلوج و خانه‌نشین شد. او در بقیه عمر به اتمام بنای کاخ بلنهایم مشغول بود و زمانی که مرد میراثی عظیم برای همسرش بر جای گذارد. سارا جنینگز، دوشس مارلبورو، 22 سال پس از همسرش در اوج قدرت و ثروت زیست و در زمان مرگ سه میلیون پوند استرلینگ ثروت داشت. (184) تنها پسر دوشس مارلبورو در زمان حیاتش درگذشت و این میراث هنگفت به سه دخترش رسید که همسر ارل گودولفین دوم (185) (پسر سیدنی گودولفین)، دوک دوّم مونتاگ و ارل ساندرلند سوم بودند. درباره‌ی نقش برجسته‌ی دوک مونتاگ و ارل ساندرلند، دو داماد جان چرچیل، در تأسیس فراماسونری سخن خواهیم گفت.
جان چرچیل، این سردار فاسد و دولتمرد خیانت‌پیشه در پرتو نفوذ کانون‌های معینی که خود را وارث معنوی و سنن سیاسی او می‌دانند، جایگاهی کم‌نظیر در تاریخ‌نگاری رسمی دنیای غرب یافته است. برای نمونه، دائره‌المعارف آمریکانا "سجایای" او را سخت می‌ستاید و از او با عنوان "بزرگترین سردار بریتانیا" یاد می‌کند. (186) دائره‌المعارف انکارتا، که یک نرم‌افزار مرجع دارای کاربرد وسیع و همگانی است، حتی پیشتر می‌تازد و اتهام فساد مالی را، که منجر به عزل چرچیل از فرماندهی کل ارتش شد، "دروغ" می‌خواند. (187) همگان چنین نمی‌اندیشند. در تاریخ‌نگاری انتقادی و جدّی دنیای غرب فراوان‌اند کسانی که از جان چرچیل به زشتی یاد می‌کنند. پروفسور دیوید کانادین، استاد تاریخ معاصر انگلیس در دانشگاه کلمبیای آمریکا، در مقاله‌ی جالب خود با عنوان "چرچیل و مخاطرات تقوای خانوادگی"، خاندان چرچیل را با صفت‌هایی چون دسیسه‌گری، خیانت و فساد مالی و اخلاقی می‌شناساند:
دوک اول مارلبورو را شاید بتوان سرداری بزرگ نامید ولی او مردی بود از نظر سیاسی و اخلاقی فریبکار. در عصر ویکتوریا به عنوان رجلی بدنام و خیانت‌پیشه شهره بود. به جیمز دوم خیانت کرد، علیه ویلیام سوم دسیسه چید و راه قدرت و ثروت را با شوری نامحتاطانه و ساده‌لوحانه پویید. از آن زمان مارلبوروها یا ناسعادتمند بودند یا غیرمعروف یا هر دو. برخی از آنان نااستوار، افسرده و بدخلق بودند. دوک‌های سوم، چهارم و پنجم حتی با معیارهای اواخر سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم نیز هرزه و فاسد بودند. در واقع، این گفته‌ی گزنده گلادستون در سال 1882 بیان باور عمومی در دوران متأخر عصر ویکتوریا بود که "هیچ چرچیلی از خاندان جان مارلبورو برنخاسته که به اخلاق یا اصول پایبند باشد." (188)
جان چارملی، در کتاب جنجالی چرچیل؛ پایان افتخار، شعار خاندان چرچیل، "وفادار ولی نابرخوردار"، (189) را بکلی نامربوط می‌داند. او می‌افزاید:
اولین دوک مارلبورو و بنیانگذار ثروت این خاندان بزرگترین سردار اواخر سده شانزدهم و اوایل سده هفدهم بود. ولی همانگونه که هر بچه مدرسه‌ای عصر ویکتوریا، به یمن نوشته‌های لرد ماکائولی، نامدارترین و پرخواننده‌ترین مورخ جناح ویگ، می‌دانست، "دوک جان" مدارج ترقی خود را به وفاداری‌اش مدیون نبود؛ خصیصه‌ای که بعدها مورخین عجولانه آن را به نامدارترین وارثش [ِر وینستون چرچیل] نیز نسبت داده‌اند... جان چرچیل یک درباری نظامی بود که به پاس لطف خاندان سلطنتی برکشیده شد و به بهای معامله بر سر شرافت خواهرش آرابلا که معشوقه جیمز، دوک یورک، بود. ولی آنگاه که بر کشیده شد، و زمانی که ویلیام اورانژ به انگلستان حمله کرد، حامی خود را، که اینک شاه جیمز دوم نام داشت، ترک نمود... این تصویری است که ماکائولی به دست می‌دهد وحتی زمانی که وینستون چرچیل می‌کوشد با آن درافتد، گاه می‌پذیرد که رفتار دوک اول تقریباً غیرقابل درک است. چنین است مفهوم "وفاداری" [در شعار فوق.] سکونت در کاخی شگفت به سبک معماری ایتالیا در میانه‌ی هزاران هکتار از زیباترین ییلاق‌های انگلستان را نیز به سختی می‌توان "نابرخورداری" نامید... . (190)
جان چرچیل، دوک اول مارلبورو، به عنوان بنیانگذار واقعی ثروت و لقب و امتیازات اشرافی خاندان چرچیل شناخته می‌شود، ولی او نیای این خاندان از جانب مادر است. چرچیل‌های بعدی از جانب پدر به خاندان اسپنسر نسب می‌برند و حاصل وصلت دختر جان چرچیل با چارلز اسپنسر، ارل ساندرلند سوم، می‌باشند.
به ادعای راندولف چرچیل، پسر سِر وینستون چرچیل، تبار خاندان اسپنسر به یک رمه‌دار ثروتمند در اوایل سده شانزدهم می‌رسد به نام جان اسپنسر که 20 هزار رأس گوسفند داشت. در سال 1603، در دوران الیزابت، یکی از نوه‌های این جان اسپنسر به عنوان بارونی دست یافت و "لرد اسپنسر اول" (191) شد. نوه‌ی 23 ساله او در سال 1643، در دوران چارلز اول، به عنوان "ارل ساندرلند" (192) دست یافت. او از دوستان نزدیک لرد فالکلند (193) بود و هر دو چند ماه بعد در جنگ با کاتولیک‌ها به قتل رسیدند.
رابرت اسپنسر، (194) ارل ساندرلند دوم، پسر اوست. به نوشته‌ی راندولف چرچیل، ارل ساندرلند دوم از دوستان نزدیک ویلیام پن، بنیانگذار دولت پنسیلوانیا، (195) بود. او در سال 1665 با آن دیگبی، (196) دختر ارل بریستول دوم (197) و نوه ارل بدفورد چهارم، (198) ازدواج کرد. این زن وارث املاک مفصل برادرش، ارل بریستول سوم، بود. (199) این ارل ساندرلند دوم در تاریخ نام نیکی به یادگار ننهاده است. او از درباریان چارلز دوم، جیمز دوم و ویلیام سوم بود؛ در دوران چارلز دوم سفیر انگلستان در اسپانیا و فرانسه شد و در سال 1679 وزیر خارجه. در دوران جیمز دوم به اوج قدرت خود رسید و به مجری سیاست‌های جیمز در زمینه اعطای حقوق برابر به کاتولیک‌ها بدل شد. در سال 1688 رسماً گروش خود را به مذهب کاتولیک اعلام کرد. با سقوط جیمز دوم، در لباس زنانه به هلند گریخت. در سال 1691 ویلیام سوم او را بخشید؛ به انگلستان بازگشت، بار دیگر پروتستان شد و به مشاور ویلیام بدل گردید. او را شکاک و قمارباز توصیف کرده‌اند. یکی از معاصرینش وی را "مکارترین و سختکوش‌ترین رذلی" خوانده است که در صحنه گیتی وجود دارد. (200) قاعدتاً در همین دوران دو سه ساله‌ی اقامت در هلند بود که پیوند استوار و دیرپای اسپنسرها با زرسالاران یهودی پدید شد و به کلید موفقیت‌های پسین ایشان بدل گردید.
پسر و وارث او، چارلز اسپنسر، (201) ارل ساندرلند سوم، است. او 14 ساله بود که به همراه پدر به هلند گریخت و با او به انگلستان بازگشت. همسر اول او آرابلا کاوندیش، (202) دختر و وارث دوک نیوکاسل، بود که در سال 1698 درگذشت. ارل ساندرلند سوم در سال 1699 با آن چرچیل، (203) دختر سوم جان چرچیل و سارا جنینگز، ازدواج کرد. ملکه آن مادر تعمیدی این دختر بود. (204) ارل ساندرلند سوم در سال 1695 عضو مجلس عوام و در سال 1702 عضو مجلس لردها شد. به نوشته‌ی آمریکانا، به دلیل فشار مادرزنش، دوشس مارلبورو، سفیر انگلستان در وین و در سال 1706 وزیر خارجه شد. در سال 1710 به همراه بقیه اعضای دارودسته جان چرچیل و سیدنی گودولفین از مناصب حکومتی برکنار شد. ارل ساندرلند سوم نیز از پایه‌های صعود خاندان هانوور به سلطنت بریتانیا بود و لذا در دوران جرج اول یکی از ارکان حکومت او به شمار می‌رفت. در این دوران او، به ترتیب، در سمت‌های نایب‌الحکومه (205) ایرلند، لرد مهردار سلطنتی، وزیر خارجه و سرانجام لرد اول خزانه‌داری (1718- 1721) منصوب شد و بدینسان به وزیر اعظم جرج بدل گردید. می‌نویسند در سال 1720 در فساد مالی که به ورشکستگی کمپانی دریای جنوب (206) انجامید مشارکت داشت ولی با نیرنگ خود را تبرئه کرد. ارل ساندرلند سوم به گردآوری کتاب و نسخ خطی علاقه فراوان داشت. (207) این ارل ساندرلند، چنانکه خواهیم دید، همان کسی است که با اعمال نفوذ او درجه دکترای آکسفورد به دکتر دزاگولیه، نظریه‌پرداز نامدار فراماسونری، اعطا شد. (208)
نخستین نسل خاندان کنونی چرچیل، به عنوان ثمره وصلت دو خاندان دوک مارلبورو و ارل ساندرلند، با پسر ارل ساندرلند سوم و لیدی آن چرچیل آغاز می‌شود که او نیز چارلز اسپنسر نام داشت. این چارلز اسپنسر در سال 1729 با مرگ برادر بزرگش، ارل ساندرلند چهارم، به ارل ساندرلند پنجم ملقب شد. در سال 1733 خاله‌اش، هنریتا چرچیل، (209) نیز درگذشت و عنوان دوک مارلبورو، که دربار بریتانیا پس از مرگ جان چرچیل به دختر بزرگ او اعطا کرده بود، به چارلز اسپنسر فوق رسید. بدینسان، وی دوک سوم مارلبورو شد.
دوشس مارلبورو، مادر بزرگ ثروتمند و مقتدر خانواده، این چارلز اسپنسر را به دلیل عیاشی‌ها و ولخرجی‌هایش دوست نداشت و به عکس به جک، برادر کوچک او، علاقه داشت. او بخش مهمی از میراث خود را به جک اسپنسر بخشید که از عناوین اشرافی دو خاندان چرچیل و اسپنسر بی‌بهره بود. بخش دیگری از ارثیه سه میلیون پوندی دوشس مارلبورو نیز به دختر دوم او، ماری، رسید که همسر دوک مونتاگ بود. وارث دوک مونتاگ و ماری چرچیل دختری به نام الیزابت بود که به همسری دوک سوم باکلو درآمد و بدینسان بخشی از میراث جان چرچیل به خاندان دوک‌های باکلو انتقال یافت. (210)
جک اسپنسر بنیانگذار شاخه‌ای جدید از این خاندان است که به ازل اسپنسر ملقب‌اند. جک اسپنسر خود سال‌های مدید نماینده مجلس عوام بود. جان اسپنسر، پسر او، در سال 1765 ارل اسپنسر اول (211) شد. ارل اسپنسر دوم (212) در زمان جنگ‌های ناپلئونی مدتی وزیر دریاداری بود. پسر او، ارل اسپنسر سوم، (213) یکی از رهبران مقتدر جناح ویگ در نیمه اول سده نوزدهم بود. برادرزاده و وارث او، ارل اسپنسر چهارم، (214) دریادار و از فرماندهان جنگ دریایی ناوارینو (215) (1827) علیه عثمانی بود. او بعدها وزیر دربار بریتانیا (216) شد. پسر او جان پوینتز اسپنسر (217) نایب‌السلطنه ایرلند بود و سپس در دولت گلادستون وزیر دریاداری شد. او به خاطر ریش قرمزش شهرت داشت. ارل اسپنسر ششم (218) به مدت بیست سال نماینده مجلس عوام بود و در دوران سلطنت ادوارد هفتم و جرج پنجم وزیر دربار. (219) امروزه، چارلز ادوارد موریس اسپنسر (220) وارث این خاندان و ارل اسپنسر نهم است. این لرد اسپنسر 34 ساله فارغ‌التحصیل اتون و آکسفورد است و به حرفه‌های تلویزیونی و مطبوعاتی اشتغال دارد. (221)
چارلز اسپنسر، (222) ارل ساندرلند پنجم و دوک سوم مارلبورو، در دوران سلطنت جرج دوم هانوور با درجه سرتیپی در جنگ با فرانسه شرکت کرد و سپس لرد مهردار سلطنتی و رئیس کل تدارکات ارتش بود. این البته شغل پر درآمدی به شمار می‌رفت.
به ویژه که با جنگ هفت ساله اروپا و تکاپوی سامسون گیدئون، صراف بزرگ لندن، تقارن داشت. (223) می‌توان تصور کرد که دوک سوم مارلبورو راه پدر بزرگش، دوک اول، را ادامه داد و از این‌طریق خسارت از دست دادن میراث هنگفت دوشس مارلبورو را جبران نمود.
برخلاف اعقاب جک اسپنسر، فرزندان چارلز اسپنسر و وارثین عنوان دوک مارلبورو تا مدت‌های مدید چهره‌های برجسته‌ای در سیاست بریتانیا نبودند. علت این امر خلق و خوی متلون و هرزه‌ای بود که از نیای‌شان به ارث برده بودند. پسر او، جرج اسپنسر، دوک چهارم مارلبورو، (224) به مشاغل سیاسی دست نیافت و تا زمان مرگ در کاخ و املاک پهناورش در بلنهایم اقامت داشت. زمانی جرج سوم میهمانش شد (1786) و گفت: "ما چنین کاخی نداریم."دوک پنجم مارلبورو، (225) در سال 1817 با کسب فرمان سلطنتی نام خانوادگی خود را از "اسپنسر به "اسپنسر - چرچیل" تغییر داد تا یاد ژنرال جان چرچیل، دوک اول و فخر خاندان فوق، زنده بماند. بعدها، برخی از اعضای این خاندان "اسپنسر" را از نام خود حذف کردند. دوک پنجم و دوک ششم مارلبورو، (226) به ولخرجی و عیاشی شهره بودند و به تعبیر راندولف چرچیل، پسر سر وینستون چرچیل، خاندان خود را خانه خراب کردند. دوک پنجم زندگی خود را با ثروت فراوان آغاز کرد. گفته می‌شود او وارث 500 هزار پوند پول نقد و 70 هزار پوند درآمد سالیانه از املاکش بود. او و پسرش، این ثروت را به پایان بردند و زمانی که دوک پنجم درگذشت، دوک ششم تنها درآمد سالیانه‌ای معادل 5000 پوند به میراث برد. دوک ششم باقی عمر خود را در گوشه‌ای از کاخ بلنهایم در عزلت و افسردگی گذرانید. (227)
بدینسان، جان وینستون اسپنسر - چرچیل، دوک هفتم مارلبورو، (228) از درآمد هنگفت نیاکان خود چیزی به میراث نبرد و ناگزیر به سیاست پرداخت. او به مدت 15 سال نماینده مجلس عوام بود؛ آنگاه به عنوان دوکی دست یافت (1857) و عضو مجلس لردها شد. او در سال‌های 1866- 1868 به مدت دو سال در دولت لرد دربی و دیزرائیلی حضور داشت. اوج اعتبار او درزمان اقتدار دیزرائیلی است که، لابد به پاس تعلق دیرین زرسالاران یهودی به خاندان چرچیل، دوک هفتم به مدت چهار سال نایب‌السلطنه ایرلند (1876- 1880) بود. معهذا، "سیاست" نیز "افلاس" دوک مارلبورو را چاره نکرد. او در سال 1862 مجبور شد بقایای املاک خاندان خود را در ولتشایر (229) و شراپشایر (230) بفروشد و دوازده سال بعد املاک خود را در باکینگهام‌شایر به بارون فردیناند روچیلد به مبلغ 220 هزار پوند فروخت. (231) حراج مرده‌ریگ خانوادگی به املاک محدود نماند. سنگ‌های قیمتی و جواهرات خاندان
مارلبورو در سال 1875 به مبلغ 35 هزار گینه حراج شد و در اوایل دهه 1880 کتابخانه نفیس وگرانقدر ساندرلندها، پس از کسب مجوز ویژه از پارلمان، به مبلغ 56581 پوند در معرض فروش قرار گرفت. (232) همسر دوک هفتم دختر مارکیز لندندری سوم (233) بود. لرد راندولف چرچیل، پدر سر وینستون چرچیل، دومین پسر دوک هفتم مارلبورو است. درباره‌ی این اعجوبه‌ی زشت‌کردار و پیوند او با لرد ناتانیل روچیلد سخن خواهیم گفت و با سر وینستون چرچیل، نامدارترین چهره این خاندان، نیز به ویژه در جلد هفتم، در بررسی داستان صعود سلطنت پهلوی در ایران، به طور مشروح آشنا خواهیم شد.
جرج چارلز اسپنسر- چرچیل، (234) پسر ارشد دوک هفتم، با مرگ پدر (1883) به دوک هشتم مارلبورو ملقب شد. وی نیز فروش میراث خانوادگی را ادامه داد و از جمله بخش مهمی از اثاثیه‌ی شگفت کاخ بلنهایم را به مبلغ 350 هزار پوند فروخت. کانادین می‌نویسد: "او یکی از بدنام‌ترین کسانی است که تاکنون در عالی‌ترین رده‌ی نظام اشرافی بریتانیا جای گرفته‌اند. "در نوجوانی به دلیل رفتارهای زشت از مدرسه اتون اخراج شد و به زودی به عنوان "فردی زمخت، هوسباز، ولگرد، غیرمسئول و فاقد کف نفس شهرت فراوان یافت. "در سال 1876 رابطه او با لیدی ایلزفورد (235) به اقتضاح عمومی بدل شد و در سال 1881 این دو صاحب فرزندی نامشروع شدند. دو سال بعد همسرش طلاق گرفت و رسوایی دوک به اوج خود رسید. در سال 1886 به خاطر نقشش در طلاق لیدی کالین کمپبل، (236) که زمانی معشوقه او بود، انگشت‌نما شد و کمی بعد با یک زن ثروتمند آمریکایی، به نام لیلین هامرسلی، (237) ازدواج کرد و با پول او کاخ بلنهایم را به نور الکتریسته مزین ساخت. دکتر کانادین می‌نویسد: همانگونه مرد که زیست؛ جنازه‌اش را در گوشه‌ای از کاخ بلنهایم یافتند در حالیکه بر چهره‌اش آثار وحشتی هولناک نقش بسته بود. (238)
چارلز اسپنسر - چرچیل، (239) دوک نهم مارلبورو، پسر عموی سر وینستون چرچیل است. او به "سانی" (240) مارلبورو شهرت داشت. در سیاست موفقیتی اندک داشت و در سال‌های 1899- 1905 در دولت‌های سالیسبوری و بالفور در برخی سمت‌های کم اهمیت جای گرفت. در سال 1894 به ایالات متحده آمریکا رفت و سال بعد بادختر یک میلیونر آمریکایی به نام واندربیلت (241) ازدواج کرد. زمانی که واندربیلت مرد برای هر یک از دو پسرش، کورنلیوس و ویلیام و اندربیلت، دو میلیون پوند استرلینگ ارثیه بر جای گذارد. جهیزیه همسر "سانی" مارلبورو را ده میلیون دلار گزارش کرده‌اند. (242) این ازدواج، که به شکلی آشکار و بی‌پروا به خاطر پول صورت گرفت، در سال 1906 به جدایی و در 1920 به طلاق کشیده شد. زن دوم او، گلادیس دیکن نیویورکی، (243) قبلاً معشوقه‌اش بود. بسیاری از زنان جامعه اشرافی بریتانیا حاضر نشدند این زن را به محافل خود راه دهند. این ازدواج نیز در سال 1931 به طلاق انجامید. ثروت همسر اول، دوک نهم را قادر ساخت تا املاک و کاخ خانوادگی در بلنهایم را بار دیگر به دست آورد ولی او کمی بعد درگذشت. (244) "سانی" مارلبورو در سال‌های میان دو جنگ جهانی به شکلی افراطی به تبلیغات "ضد یهودی" مشغول بود. (245) و این با توجه به پیوندهای عمیق و دیرین خاندان چرچیل با الیگارشی یهودی عجیب و قابل تأمل است. در جلد ششم درباره نقش کانون‌های وابسته به زرسالاری جهانی و به ویژه اعضای دو خاندان لردهای هالیفاکس و چمبرلین در اشاعه‌ی ایدئولوژی آریایی‌گرایی و تبلیغات ضد یهودی سخن خواهیم گفت و این شاید توضیحی بر این رویه‌ی نامتعارف دوک نهم مارلبورو باشد. راندولف چرچیل از "سانی" مارلبورو به عنوان یکی از صمیمی‌ترین دوستان پدرش، سر وینستون چرچیل، یاد می‌کند. (246)
خاندان اسپنسر - چرچیل از طریق شبکه گسترده‌ای از روابط خویشاوندی با سایر اعضای الیگارشی بریتانیا - از جمله خاندان‌های کاوندیش (دوک دونشایر)، لنوکس (دوک‌های ریچموند و لنوکس و گوردون) و مونتاگ - و ایالات متحده آمریکا، از جمله خاندان روزولت، پیوند می‌یابد. یک نمونه مهم دیگر، وصلت با خاندان کوپر (ارل‌های شافتسبوری) است. این پیوند میان دو خاندانی است که در میان خاندان‌های اشرافی انگلیس بیش از همه به رابطه با زرسالاران یهودی شهره‌اند. همسر سوم (247) ارل شافتسبوری اول، توطئه‌گر نامدار سده هفدهم انگلیس، از خاندان اسپنسر بود. این رابطه ادامه یافت و در نسل‌های بعد کراپلی کوپر، (248) برادر کوچک ارل شافتسبوری پنجم، با دختر دوک چهارم مارلبورو ازدواج کرد. حاصل این وصلت آنتونی اشلی کوپر، ارل شافتسبوری هفتم، است. درباره جایگاه برجسته شافتسبوری هفتم در تحرکات استعماری بریتانیا در خاورمیانه و پیدایش صهیونیسم جدید در مجلدات بعد سخن خواهیم گفت.
در سال‌های اخیر میراث اشرافی 300 ساله‌ی خاندان چرچیل را دوک دهم (249) و دوک یازدهم مارلبورو (250) تداوم بخشیده‌اند. امروزه، دوک یازدهم مارلبورو، که در عین حال ارل ساندرلند سیزدهم نیز هست، 72 ساله است و با همسر سوم خود زندگی می‌کند. وارث او آقای چارلز جیمز اسپنسر - چرچیل، مارکیز بلاندفورد (251) 43 ساله، است (252) که در آینده‌ی نزدیک دوک دوازدهم مارلبورو و ارل چهاردهم ساندرلند خواهد شد.
و سرانجام باید به جنجالی‌ترین چهره خاندان فوق در سال‌های اخیر اشاره کرد. دایانا اسپنسر، (253) یا همان پرنسس دایانا که در پرتو تبلیغات رسانه‌های جهانی از شهرت جهانی برخوردار شده، به خاندان اسپنسر - چرچیل تعلق داشت. دایانا فرزند سوم و کوچکترین دختر ارل اسپنسر هشتم (254) است. مادر او (255) از خاندان روچه بود و دختر بارون فرموی چهارم. (256) دایانا در سال‌های 1981- 1996 همسر چارلز، (257) پرنس ولز، بود. او مادر پرنس ویلیام ولز (258) است که وارث سلطنت انگلیس پس از پرنس چارلز محسوب می‌شود. محتمل است روزی این پسر 16 ساله با نام "ویلیام پنجم" در مقام پادشاه بریتانیا جای گیرد.

خاندان تالبوت

در بررسی ماجرای صعود خاندان هانوور، از دسیسه‌ی جناح ویگ به رهبری ارل شریوزبوری سخن گفتیم. این عنوان اعضای خاندان تالبوت است؛ از معدود خاندان‌های اشرافی بریتانیا که از سده سیزدهم میلادی تا به امروز، به مدت هشت سده، تداوم داشته و به این دلیل "ارل مقدم انگلستان و ایرلند" (259) خوانده می‌شوند.
خاندان تالبوت نیز به آن گروه از خاندان‌های اشرافی بریتانیا تعلق دارد که تبار خود را به همراهان ویلیام فاتح می‌رسانند. این دعوی مقبول مورخین نیست. (260) بهرروی، تاریخ واقعی این خاندان با فردی به نام ریچارد تالبوت آغاز می‌شود که در زمان هنری دوم، پادشاه انگلیس (1154- 1189)، در زمره شهسواران بود. در سال 1331 یکی از اعقاب او به نام گیلبرت تالبوت به مقام بارونی رسید و بدینسان در جرگه اشراف جای گرفت. نخستین فرد نامدار این خاندان جان تالبوت (261) است که در دوران سلطنت خاندان لانکاستر چند سالی نایب‌الحکومه ایرلند بود و در سال 1419 به عنوان فرمانده کل قشون انگلستان به جبهه جنگ با فرانسه اعزام شد. او در دوران جنگ صد ساله انگلستان و فرانسه در قریب به چهل نبرد شرکت کرد و به عنوان قهرمان جنگ به شهرت فراوان رسید. در سال 1442 عنوان ارل شریوزبوری به او اعطا شد. ارل شریوزبوری اول در واپسین روزهای جنگ صد ساله در جبهه به قتل رسید. (262)
چارلز تالبوت، (263) دوک و ارل دوازدهم شریوزبوری، همان کسی است که پس از مرگ گودولفین و خروج جان چرچیل از انگلستان، رهبری جناح ویگ را به دست داشت. او پسر فرانسیس تالبوت، ارل یازدهم شریوزبوری، است. مادرش، آنا ماریا، معشوقه جرج ولیرز، دوک دوم باکینگهام، بود. فرانسیس تالبوت در سال 1668 در جریان دوئل به دست جرج ولیرز کشته شد و بدینسان چارلز هفت ساله ارل دوازدهم شد.
چارلز تالبوت یکی از اعضای دار و دسته‌ی ارل شافتسبوری (آنتونی اشلی کوپر) بود که به مخالفت با جیمز دوم استوارت برخاستند و یکی از هفت نفری بود که در 30 ژوئن 1688 طی نامه‌ای به ویلیام اورانژ، حکمران هلند، از او دعوت کردند به انگلستان حمله کند و قدرت را به دست گیرد. (264) شریوزبوری در ماه سپتامبر به هلند رفت و در ماه نوامبر به همراه ویلیام و قشون مهاجم او به انگلستان بازگشت. در سرکوب شورش‌های ضد ویلیام نقش مهمی داشت و در رأس قشونی بود که بریستول و گلوسستر را فتح کردند. با صعود ویلیام به سلطنت به مدت یک سال در سمت وزیر خارجه جای گرفت. او در این زمان 29 ساله بود. بار دوم در سال‌های 1694 - 1699 وزیر خارجه بود. ویلیام در سال 1694 عنوان دوک شریوزبوری را به وی اعطا کرد. در دوران سلطنت ملکه آن نایب‌الحکومه ایرلند بود و در ژوئن 1714 به لندن بازگشت. در 30 ژوئن ملکه آن بیمار، شریوزبوری را در سمت وزیر اعظم خود منصوب کرد و با بهره‌گیری از این مقام بود که شریوزبوری توانست راه صعود جرج هانوور را به سلطنت انگلستان هموار کند. چارلز تالبوت بلاعقب بود و منصب دوکی وی تداوم نیافت، ولی عنوان ارلی او به سایر اعضای خاندان تالبوت منتقل شد. (265)
ثروت و اقتدار خاندان پر شمار و پر شاخه تالبوت در سده‌های هیجدهم، نوزدهم و بیستم تداوم داشته است. گفتیم که تالبوت‌ها خویشاوند نزدیک خاندان سیسیل (لردهای سالیسبوری) هستند و بدینسان دوران اقتدار لرد سالیسبوری، وزیر نامدار عصر ویکتوریا، دوران اقتدار ایشان نیز انگاشته می‌شود. امروزه، اعضای خاندان تالبوت با عناوین ارل شریوزبوری و ارل تالبوت شناخته می‌شوند و به دلیل پیوند خویشاوندی با خاندان چتویند به چتویند - تالبوت (266) نیز شهرت دارند. تالبوت‌ها از زرسالاران نامدار دهه‌های پایانی سده بیستم به شمار می‌روند و عرصه تکاپوی ایشان از سیاست و نظامی‌‎گری تا تجارت و فرهنگ گسترده است و به بریتانیا نیز محدود نیست. برای نمونه، ویسکونت چتویند دهم (267) از چهره‌های متنفذ آفریقای جنوبی است. سر آرتور چتویند (رالف تالبوت) (268) در سال 1950 کمپانی تولید فیلم چتویند (269) را در تورنتو کانادا تأسیس کرد و تا سال 1976 رئیس و مدیر عامل آن بود. او از سال 1977 رئیس هیئت مدیره این کمپانی است. (270) دریابان سر فیتزروی تالبوت (271) در سال‌های 1960- 1962 از فرماندهان نیروی دریایی بریتانیا در خلیج فارس و دریای عربی بود و در سال‌های 1965- 1967 فرمانده کل تأسیسات معظم نیروی دریایی بریتانیا در بندر پلیموت. سرلشکر دنیس تالبوت (272) نیز تا سال 1964 از فرماندهان نظامی بریتانیا بود. گادفری تالبوت (273) در سال‌های جنگ دوم جهانی خبرنگار جنگی بی. بی. سی. (274) در ماوراء بحار بود. او مؤلف کتاب‌های متعدد درباره زندگی ملکه الیزابت دوم و اعضای خاندان سلطنتی بریتانیاست. (275) امروزه وارث عنوان اشرافی این خاندان، چارلز هنری چتویند تالبوت 46 ساله، ارل شریوزبوری بیست و دوم، (276) است. (277)
نام خاندان تالبوت حداقل در دو مورد با تاریخ معاصر ایران پیوند مستقیم دارد؛ اول به دلیل اعطای امتیاز انحصار تنباکوی ایران به سرگرد جرالد تالبوت که قیام تنباکو را سبب شد؛ دوم به دلیل معامله‌ای که میان دربار پهلوی و کمپانی تالبوت صورت گرفت و به تأسیس کارخانه اتومبیل‌سازی ایران ناسیونال انجامید. در جلد هفتم، در بررسی قیام تنباکو، بار دیگر به این خاندان خواهیم پرداخت.

خاندان والپول

سومین خاندانی که در صعود و استقرار سلطنت هانوور نقشی برجسته ایفا نمود، والپول است که اعضای آن عنوان ارل ارفورد را بر خود دارند. نام این خاندان نیز - چون خاندان‌های سیسیل، چرچیل و تالبوت - با تحولات تاریخ ایران آمیخته است زیرا، چنانکه خواهیم دید، سر هنری دراموند ولف، از سرشناس‌ترین کارگزاران استعمار بریتانیا در ایران و عامل اعطای امتیازات مهم اواخر عصر ناصری به کمپانی‌های خارجی، از جانب مادر به این خاندان تعلق دارد و نواده‌ی سر رابرت والپول است. (او از جانب پدر به خاندان یهودی ولف تعلق دارد.)
سر رابرت والپول، (278) ارل ارفورد اول، در تاریخ‌نگاری بریتانیا به طور سنتی به عنوان اولین نخست‌وزیر این کشور شناخته می‌شود. منظور این است که گویا نخستین بار در زمان او بود که لرد اول خزانه‌داری در مقام رئیس وزیران جای گرفت. و این ساختار سیاسی شکل امروزین خود را یافت. این اطلاق نسبی است. نهادی که امروزه با نام "هیئت دولت" (کابینه) شناخته می‌شود، تداوم و تطور شورای مشاورین خصوصی پادشاه (279) است؛ و در واقع در سده نوزدهم بود که ساختار جدید و آشنای "کابینه" شکل معاصر خود را یافت و این عنوان به هیئتی از مهم‌ترین مشاوران پادشاه اطلاق شد که در رأس ایشان لرد اول خزانه‌داری جای داشت. باید افزود که عنوان "نخست‌وزیر" (280) نیز، که در نیمه دوم سده نوزدهم رواج گسترده یافت، در انگلیس تنها در سال 1905، یعنی مقارن با انقلاب مشروطیت ایران، به طور قانونی رسمیت یافت. والپول خود را "نخست‌وزیر" نمی‌خواند و معاصرین نیز او را با این عنوان و اختیارات نمی‌شناختند. والپول در واقع بیش و پیش از هر چیز مشاور و معتمد و محرم پادشاه بود. میرزا اسماعیل دردی اصفهانی در کتاب تاریخ انگلستان، که در دوران سلطه استعمار بریتانیا بر هند در این کشور به زبان فارسی منتشر شده، صعود والپول به قدرت را چنین بیان می‌دارد: "سر رابرت والپل را وزیر اعظم و مشیر اکبر خود قرار داد که در واقع مرد آموزگار و دانشمند بود." (281)
رابرت والپول به یک خانواده مرفه زمیندار از سکنه نورفولک تعلق داشت. والپول‌ها نیز، چون چرچیل‌ها و تالبوت‌ها، تبار خود را به فردی می‌رسانند که گویا به همراه ویلیام فاتح به انگلستان مهاجرت کرد. پدر بزرگ و پدر والپول در نیمه دوم سده هفدهم نماینده محل خود در مجلس عوام بودند و دارای عنوان شوالیه. (282) این خانواده از تمکن کافی و پیوندهای عالی برخوردار بود زیرا رابرت والپول تحصیلات خود را در مدرسه اشرافی اتون و کینگز کالج کمبریج به پایان برد. او در سال 1701 نماینده مجلس عوام شد و به مدت چهل سال در این سمت بود. والپول از آغاز به جناح ویگ تعلق داشت، در این پیوند برکشیده شد و به دلیل قدرت کلامش به سخنگوی این جناح بدل گردید. در سال 1705 مشاور پرنس جرج دانمارک، همسر ملکه آن، شد که فرمانده کل نیروی دریایی بریتانیا بود. در سال 1708 وزیر جنگ شد و یکی از اعضای گروه حاکمه‌ی چرچیل - گودولفین. با سقوط گودولفین و چرچیل، والپول نیز از قدرت برکنار شد و در سال 1712 به اتهام فساد مالی و اختلاس محاکمه و محکوم شد و به مدت شش ماه در زندان به سر برد. (283) با پیروزی دسیسه جناح ویگ و صعود جرج هانوور به سلطنت بریتانیا، طبعاً والپول نیز به قدرت بازگشت. این در زمانی است که تمامی مناصب عالی در اختیار دوستان و خویشان او بود. در آغاز به عنوان سررشته‌دار کل (284) منصوب شد و کمی بعد (اکتبر 1715) در سمت لرد اول خزانه‌داری و وزیر مالیه جای گرفت. در سال 1718 ارل ساندرلند در این سمت منصوب شد. با ورشکستگی کمپانی دریای جنوب و رسوایی ساندرلند و اطرافیانش، (285) در 3 آوریل 1721 والپول بار دیگر لرد اول خزانه‌داری شد. رویستون پایک می‌نویسد:
والپول با پادشاه جدید سلوکی خوب داشت. جرج اول هیچ‌گاه نتوانست به انگلیسی تکلم کند و والپول نیز حتی یک کلمه آلمانی نمی‌دانست، معهذا آنان کار خود را با معدود لغات لاتین که از دوره مدرسه فراگرفته بودند پیش می‌بردند. (286)
بدینسان، والیول به همه کاره پادشاهی بدل شد که تماس چندان با مشاورانش نداشت و لذا تمامی درباریان نقش او را به عنوان رئیس خود پذیرفتند. اقتدار والپول در دوران جرج دوم نیز تداوم یافت. او تا سال 1742 در منصب فوق بود و سرانجام به دلیل دشمنی فردریک لویی ولیعهد مجبور به کناره‌گیری شد. (287) بریتانیکا می‌نویسد:
راز اقتدار والپول در این بود که توانست همزمان رضایت شاه را جلب کند، منبع مالی دولتی استواری برای کشور تأمین نماید، و حمایت اکثریت پارلمان را در پشت خود داشته باشد. او در این نیرنگ آخر بعضاً از طریق اعطای مناصب کم اهمیت به افراد مفتخور، و پرداخت مستمری و عناوین اشرافی به حامیانش، بعضاً از طریق تفوق در بحث‌های پارلمانی، و بعضاً از طریق بهره‌گیری از وحشت ویگ‌ها از توری‌ها و کاتولیک‌ها موفق شد. این سه عنصر... به این یا آن شکل بر بیشتر نظام‌های سیاسی مدرن...غلبه دارد. این ترتیب پس از سقوط والپول تداوم یافت. (288)
دوران 21 ساله‌ی اقتدار والپول دوران تحکیم سیاسی و نظامی پایه‌های حکومت هانوور و آن الیگارشی است که این خاندان را به قدرت رسانید. در این میان، سرکوب خشن کاتولیک‌ها و جاکوبیت‌ها، یعنی هواداران پرشمار مشروعیت سلطنت خاندان استوارت، از اهمیت درجه اول برخوردار بود. (289) این امر به دلیل مرگ لویی چهاردهم، حامی
جاکوبیت‌ها، و اقتدار دوک اورلئان "انگلوفیل" در فرانسه (1715- 1723) آسان‌تر از گذشته بود. (290) سر چارلز پتری، (291) مورخ انگلیسی، فقدان پایگاه مردمی سلطنت خاندان هانوور و تحمیل آن بر جامعه بریتانیا را به شکل زیر بیان داشته است: "جرج اول بدترین پادشاه انگلستان نبود، ولی محتملاً غیر جذاب‌ترین ایشان بود و جانشینان او از این نظر در رتبه دوم جای می‌گیرند." در سال 1743، یعنی قریب به 30 سال پس از صعود سلطنت هانوور در انگلستان، سر ویلیام پالتنی، (292) از سران جناح ویگ، تخمین می‌زد که سه چهارم مردم مخالف سلطنت خاندان هانوورند و 35 سال بعد ساموئل جانسون، (293) جیمز باسول (294) را با این اظهار نظر خود به هراس انداخت: "اگر در انگلستان به درستی نظرسنجی شود، پادشاه باید امشب بگریزد و هوادارانش به دار آویخته شوند." (295) لرد روزبری، داماد روچیلدها، می‌نویسد:
والپول نه یک سیاستمدار بلکه یک تاجر بزرگ یا یک سرمایه‌دار بزرگ بود...
بزرگترین دغدغه او اخراج استوارت‌ها از انگلستان بود که موسسه والپول و ویگ‌ها را به بازی نگرفته بودند. (296)
والپول را مردی درشت اندام توصیف کرده‌اند که رفتاری زمخت داشت؛ بلند می‌خندید و به میخوارگی شهره بود. معشوقه‌های متعدد داشت که از یکی از آنان، به نام ماریا اسکریت، (297) دختر یک تاجر لندنی، صاحب دختری نامشروع شد. ماریا بعدها همسر دوم والپول شد. والپول مشاغل نان و آب‌داری برای خود فراهم آورد؛ از جمله مسئول گرد‌آوری مالیات که سالیانه 2000 پوندحقوق رسمی آن بود. پسران و خویشانش نیز در چنین سمت‌هایی جای داشتند. رابرت، پسر بزرگ، منشی مالیه بود با حقوق 3000 پوند در سال؛ ادوارد، پسر دوم، در مالیه شغلی پر درآمد داشت و پسر سوم نیز متصدی گردآوری مالیات بود. حتی هوراس 11 ساله، کوچکترین پسر، نیز در مالیه شغلی داشت با حقوق 300 پوند در سال که در 19 سالگی به 900 پوند رسید. می‌گویند والپول حدود 150 هزار پوند جواهرات شخصی داشت و در یک سال 400 هزار پوند به عنوان سرمایه شخصی خود به صرافی‌های آمستردام، جنوا و وین سپرد. این در حالی است که درآمد رسمی او از تمامی مناصب دولتی‌اش 9000 پوند در سال بود. و این در حالی است که برخی مورخین انگلیسی ادعا می‌کنند او در زمان مرگ به شدت مقروض بود. (298) سر رابرت والپول، به رغم اقتدار فراوانش، به عناوین اشرافی اعتنایی نداشت. او در سال 1723 بارون شد و تنها در زمان بازنشستگی (1742) به ارل ارفورد ملقب گردید. ویل و آریل دورانت از شخصیت و منش والپول چنین توصیفی به دست داده‌اند:
والپول تقریباً فاقد هرگونه اصول اخلاقی بود. سال‌های بسیاری را آشکارا به زناکاری گذراند. او برای آداب و ظرافتی که اشراف در ارتکاب فساد و هرزگی رعایت می‌کردند کمترین ارزشی قائل نبود. با ملکه کارولین [همسر جرج دوم] درباره معشوقه‌های شاه شوخی می‌کرد. (299) پس از مرگ ملکه برای آنکه اندیشه شاه سوگوار را از مرگ همسر منحرف کند، به دختران او اندرز داد که ندیمه‌ها را به نزد شاه بیاورند. او به دین پوزخند می‌زد. وقتی کارولین در بستر مرگ بود، او پی اسقف اعظم کانتربوری فرستاد و گفت: "بگذارید این بازی خنده‌آور اجرا شود. اسقف اعظم خوب از عهده آن برخواهد آمد. می‌توان به او دستور داد که کارش را زود انجام دهد. او نه گزندی به ملکه می‌رساند و نه خیری. اجرای این مراسم همه ابلهان خردمند و نیکو را، که هر گاه تظاهر نکنیم چون آنان ابلهیم ما را ملحد خواهند خواند، خشنود خواهد ساخت. " والپول به انگیزه‌های متعالی و از خودگذشتگی در بشر اعتقاد نداشت و مانند مارلبورو [جان چرچیل] مقام دولتی را وسیله سودجویی و مال‌اندوزی ساخت. او راه پیشرفت و کامیابی سیاسی فرزندش، هوراس، و دیگر خویشان را هموار ساخت. برای خود در هوتن کاخی به ارزش 200 هزار پوند بنا کرد و آن را با نقاشی‌هایی زینت داد که به تخمین هوراس 40 هزار پوند ارزش داشتند او در اینجا در خانه خود را به روی همه مردم ایالت نورفولک گشود. او به اندازه جان بول [نماد دولت انگلستان] بخشیده و گشاده‌دست بود زیرا (هرگاه سخنان دشمنان او را بپذیریم) در بین دارایی خود و ثروت جان بول نمی‌توانست تفاوت بگذارد.
او نمایندگان پارلمنت را با پول می‌خرید.... والپول پس از آنکه نتوانست مقاصد خویش را از راه‌های دیگر پیش برد، این وسیله را بگزید. فساد پارلمنت، که از زمان چارلز دوم آغاز شده بود، اکنون بدانجا رسیده بود که در مجلس عوام جز به زور پول کاری از پیش نمی‌رفت. والپول برای خرید کرسی‌ها و آراء پارلمنت و سردبیران روزنامه‌ها بودجه محرمانه، و حتی یک اتاق محرمانه، در اختیار داشت. گفته‌اند که او برای همراه ساختن روزنامه‌ها با مقاصد خویش سالی 50 هزار پوند به صاحبان آنها می‌داد. والپول در 1725 جرج اول را بر آن داشت که فرقه شهسواران باث [حمام] را تأسیس کند که شامل شاه مهین سرور و 36 شهسوار باشد، والپول چون ناپلئون دریافته بود که فرمانروایی بر مردم با دادن نشان و مدال با صرفه‌تر از واداشتن آنان به فرمانبرداری به زور پول است. (300)
دوران اقتدار والپول مصادف است با جنگ انگلیس و مراکش (1721)، (301) تهاجم محمود افغان به ایران و سقوط دولت صفوی (1722)، تهاجم روسیه به ایران و اشغال قفقاز (1722)، تهاجم انگلیس در جئورجیای آمریکا با سرمایه موسس داکوستای یهودی و دیگران (1729) (302) و تهاجم نادرشاه افشار به هند (1739).
ثروت و اقتدار خاندان والپول نیز در دوران پسین تداوم یافت:
سر هوراس والپول، ارل ارفورد چهارم، (303) کوچکترین و نامدارترین پسر والپول، در نیمه دوم سده هیجدهم به یکی از رجال سیاسی و معاریف فرهنگی و ادبی بریتانیا بدل شد. او مؤلف آثار متعددی است و بریتانیکا وی را احتمالاً کوشاترین ادیب انگلیسی زبان" می‌داند.
در دوران ویکتوریا، اسپنسر والپول (304) را می‌شناسیم که عضو شورای مشاورین خصوصی ملکه بود و دارای درجه دکترای افتخاری از دانشگاه ادنبورگ. او از سال 1846 عضو مجلس عوام بود و سه بار وزیر کشور شد. مدتی نیز رئیس کمپانی بزرگ راه‌آهن غربی (305) بود. یکی از پسران او، که وی نیز اسپنسر والپول نام داشت، رئیس کل پست بریتانیا بود و دیگری، به نام سر هوراتیو (هوراس) والپول، (306) معاون وزارت امور هندوستان. (307) موسسه والپول، گرینول و شرکا- (308) که حاصل مشارکت خاندان‌های والپول، گرینول و دیگران است - به عنوان یکی از مجتمع‌های معظم دلالی و مالی دنیای معاصر شناخته می‌شود. این موسسه، در کنار کمپانی یهودی ساسون و کمپانی هنری شرودر، از بنیانگذاران بانک شاهی انگلیس و ایران بود. امروزه وارث این خاندان رابرت والپول (309) 60 ساله است که دهمین بارون والپول به شمار می‌رود. لرد والپول فارغ‌التحصیل کینگز کالج کمبریج است و ریاست موسسات متعددی را به دست دارد. (310)

پی‌نوشت‌ها:

1.درباره دوران اولیه پیدایش الیگارشی ماوراء بحار بریتانیا (اواخر سده پانزدهم و اوایل سده شانزدهم) بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 1، صص 61 - 74.
2.کتاب زرسالاران، ج 1، ص 67.
3.درباره‌ی الیگارشی بریتانیا و پیوند آن با تکوین احزاب سیاسی در این کشور بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 2، صص 359 - 364. درباره‌ی پلانتوکراسی و تأثیر آن بر اقتصاد و سیاست اروپا، و پیوند آن با الیگارشی بریتانیا، در جلدهای اول و دوم به طور مشروح سخن گفته‌ام.
4.بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 1، ص 76.
5.Whig Oligarchy
6. House of Stuart
منشاء این خاندان به سده یازدهم می‌رسد و نام "استوارت" برگرفته از سمت آنهاست که در سده سیزدهم از سوی پادشاهان وقت اسکاتلند (خاندان بروس) به عنوان ناظر یا پیشکار (Stewart) منصوب شدند. بتدریج به اقتدار فراوان رسیدند و سلطنت اسکاتلند را به دست گرفتند. از سال 1371 تمامی پادشاهان اسکاتلند از خاندان استوارت بودند. الیزابت، دختر هنری هفتم، بنیانگذار خاندان تودور انگلستان، به همسری جیمز چهارم پادشاه اسکاتلند درآمد. جیمز ششم اسکاتلند از جانب پدر و مادر، نواده اوست. ملکه الیزابت بدون اولاد بود. با مرگ او جیمز ششم اسکاتلند خود را وارث سلطنت خاندان تودور خواند و با عنوان جیمز اول تاج و تخت انگلستان را نیز به دست گرفت. از آغاز سلطنت جیمز (1603) دو کشور انگلستان و اسکاتلند در زیر لوای سلطنت واحد متحد شدند و "بریتانیای کبیر" نام گرفتند. سایر پادشاهان استوارت بریتانیا عبارتند از: چارلز اول، چارلز دوم، جیمز دوم، ماری دوم - ویلیام سوم و آن. ویلیام سوم از خاندان اورانژ (هلند) بود ولی به اعتبار همسرش، ماری دوم دختر جیمز دوم و به رغم جیمز استوارت (تنها پسر و ولیعهد جیمز دوم) به پادشاهی بریتانیا رسید. با مرگ ملکه آن (1714) به طور رسمی حکومت خاندان استوارت پایان یافت و خاندان هانوور قدرت به دست گرفت.
7.Puritan Revolution
8.Glorious Revolution
9.Churchill, ibid, p. 284.
10. Typic
11.The premier duke and hereditary earl marshal of England .
12.Earl of Suffolk
13. Earl of Carlisle
14.Earl of Effingham
15.Lord Howard of Glossop
16.Lord Stafford
17.William Howard of Norfolk
18.منطقه‌ای در شرق انگلستان، در حاشیه دریای شمال، به مساحت 5368 کیلومتر مربع. امروزه جمعیت آن 748500 نفر است.
19.Thomas Mowbray, Duke of Norfolk, Earl of Nottingham
اولین دوک نورفولک از خاندان ماوبری نیز توماس ماوبری (1366 - 1399) نام داشت. همان کسی است که شکسپیر در نمایشنامه زندگی و مرگ ریچارد دوم شخصیت او را به تصویر کشیده است. توماس ماوبری پسر لرد ماوبری چهارم بود و در سال 1397 به دوک نورفولک ملقب شد.
20.John Howard, 1 st Duke of Norfolk (1430 - 1485)
21. Thomas Howard, 2nd Duke of Norfolk, 1 st Earl of Surrey (1443 - 1524)
22. Thomas Howard, 3nd Duke of Norfolk, 2nd Earl of Surrey (1473 - 1554)
23. Henry Howard, Earl of Surrey
24. Sir Thomas Boleyn, Earl of Wiltshire and Ormonde
25.Americana, 1985, vol. 4 pp. 159-160.
26.Lord Edmund Howard
27. “Catherine Howard”, Britannica CD 1998.
28.Thomas Howard, 4th Duke of Norfolk (1538 - 1572)
29.Charles Howard, 1 st Earl of Nottingham, 2nd Baron Howard of Effingham (1536 - 1624)
30.بنگرید به : کتاب زرسالاران، ج 1، ص 70.
31.بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 4، صص 292 - 293.
32.Mowbray Henry Gordon Howard, 6th Earl of Effingham (b. 1905)
33. Thomas Howard, 1 st Earl of Suffolk (1561 - 1626)
34. Sir Richard Grenville of the Revenge (1542 - 1591)
سرریچارد گرنویل، معروف به " کینه‌توز"، از ماجراجویان عصر الیزابت بود. به عنوان یکی از "سگ‌های دریایی" الیزابت شهرت دارد. به یک خانواده اشرافی انگلیسی تعلق داشت. در 25 سالگی مدت کوتاهی به ارتش ماکزیمیلیان، امپراتور روم مقدس، پیوست و در جنگ با عثمانی شرکت نمود. رشد او در دستگاه الیزابت با سرکوب قیام مردم ایرلند (1568-1569) آغاز شد. سپس طرحی ارائه داد برای اکتشافات دریایی با هدف رسیدن به چین. طرح او تصویب شد ولی به جای وی سر فرانسیس دریک راهی این سفر (1580-1577) شد. در سال 1585 در رأس ناوگانی به کارولینای جنوبی (آمریکای شمالی) حمله برد. در سال های بعد به ایجاد پلانت در سرزمین ایرلند اشتغال داشت. در دهه 1590 در مأموریت‌های دریایی متعدد علیه اسپانیا شرکت نمود. در یکی از این مأموریت‌ها زخمی و دستگیر شد و در کشتی اسپانیایی‌ها درگذشت. انگلیسی‌ها در توصیفش شعرها سروده‌اند و از او یک قهرمان ملی ساخته‌اند.
35.Baron Howard of Walden
36.Michael John James George Robert Howard, 21 st Earl of Suffolk and Berkshire (b. 1935)
37.Frances Howard, Countess of Essex
38.Robert Devereux, 3rd Earl of Essex (1591 - 1646)
39.درباره‌ی رابطه جیمز اول با جرج ولیرز، دوک اول باکینگهام، بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 3، صص 137 - 138.
40.Sir Robert Carr (Kerr), Viscount of Rochester, Earl of Somerset (1590 - 1645)
41.Gentleman of the Bedchamber
42.Sir Thomas Overbury (1581 - 1613)
43.Capell
44.“Essex, 3rd Earl of”, “Somerset, Robert Carr, Earl of”, Britannica CD 1998.
45.بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 3، ص 262.
46. Coil, ibid, p. 30.
47. Ibid, p. 219.
48.Charles Howard, 3rd Earl of Carlisle (1674 - 1738)
49. از 30 دسامبر 1701 تا 6 مه 1702 و بار دیگر از 23 مه تا 11 اکتبر 1715.
50.“United Kingdom, 18th Century Britain, 1714-1815, Britannica CD 1998.
51.Charles James Ruthven Howard, 12th Earl of Carlisle (b. 1923)
52.Miles Francis Stapleton Fitzalan - Howard, 17th Duke of Norfolk (b. 1915)
53.Beaumont
54.Maxwell
55.Knight of the Sovereign Order of Malta
56.Knight Grand Cross, Order of Pius IX
57.Edward William Fitzalan- Howard, Earl of Arundel and Surrey (b. 1956)
58.Henry Miles Fitzalan - Howard, Lord Maltravers (b. 1987)
59.Maj.-Gen. Lord Michael Fitzalan - Howard, GCVO (b. 1916)
60.Rear - Adm. Christopher John (Jack) Howard (b. 1932)
61.Sir John Seymour of Wolf Hall, Savernake, Wiltshire
62.Sir Edward Seymour, Baron Seymour of Hache, Earl of Herford, 1 st Duke of Somerset, The Protector (1500 - 1552)
63. John Dudley, Earl of Warwick, Duke of Northumberlan (1502 - 1553)
جان دادلی پسر ادموند دادلی است که در سال 1510 هنری هشتم او را اعدام کرد. دادلی در سال 1542 فرمانده نیروی دریایی شد و در سال 1544 در رکات ادوارد سیمور در جنگ‌های اسکاتلند و فرانسه شرکت نمود. در سال 1546 به "ارل وارویک" ملقب شد. با مرگ هنری هشتم عضو شورای نیابت سلطنت شد. در آغاز از نزدیکان ادوار سیمور بود و در پیروزی سپتامبر 1547 بر اسکاتلندی‌ها نقش مؤثر داشت. در سال 1549 از شورش‌های گسترده علیه اقدامات سیمور بهره جست و در همدستی با کاتولیک‌ها سیمور را از نیابت سلطنت خلع و زندانی نمود. کمی بعد اتحاد او با کاتولیک‌ها بهم خورد. در فوریه 1550 سیمور آزاد و در مقام خود جای گرفت ولی از آن پس قدرت اصلی در چنگ دادلی بود. دادلی در سال 1551 خود را به دوک نورثامبرلند ملقب ساخت و کمی بعد سیمور را خلع و اقدام نمود. این دوک نورثامبرلند همان کسی است که لیدی جین گری، خواهرزاده کم‌سن و سال هنری هشتم، را به عقد پسر خود، گلیفور دادلی، درآورد و با مرگ ادوارد ششم این زن را در مقام ملکه انگلیس جای داد. نه روز بعدی ماری تودور قدرت را به دست گرفت و کمی بعد دوک نورثامبرلند و لیدی‌جین گری و شوهرش اعدام شدند.
64.Thomas Seymour, Baron Seymour of Sudeley (1508 - 1549)
65. Charles Seymour, 6 the Duke of Somerset (1662 - 1748)
66.Joceline Percy, Earl of Northumberland
67.Northumberland House
68.بنگرید به : کتاب زرسالاران، ج 3، ص صص 319 - 323.
69.زندگینامه اعضای خاندان سیمور براساس مقالات مندرج در بریتانیکا (1998) تنظیم شده است.
70.John Michael Edward Seymour, 19th Duke of Somerset (b. 1952)
71.Sir William Cecil, 1 st Baron Burghley of Burghley (1520 - 1598)
72.Sir John Cheke [Cheek] (1514 - 1557)
جان چک، یا "چیک"، از مبلغین نامدار پروتستانیسم در انگلیس بود. در زمان هنری هشتم و ادوارد ششم در زمره مقربین دربار جای داشت و شهسوار شد. سرجان چک در زمان ماری تودور در برابر عموم از عقاید پروتستانی پیشین خود "توبه" کرد.
73.Sir Anthony Cooke
74.First Lord of Treasury
75. عناوینی چون "صدراعظم"، "وزیر اعظم" و "نخست‌وزیر" تا سده نوزدهم در ساختار سیاسی انگلستان وجود نداشت. برخی منابع از لرد بورلی به عنوان "مشاور کل" الیزابت یاد می‌کنند.
76.Anglican Church
77. درباره ماری، ملکه اسکاتلند، و ماجرای قتل او بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 3، ص 372.
78.Americana, 1985, vol. 4, p. 787; Britannica CD 1998; Creighton, ibid, pp. 333-337; Microsoft Encarta 97 Encyclopedia, 1993-1996, Microsoft Corporation
79. بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 4، صص 285 - 287.
80.Sir Robert Cecil, Viscount Cranborne, 1 st Earl of Salisbury (1563 - 1612)
81. سالیسبوری (سالزبری) منطقه‌ای است وسیع و پرجمعیت در ولتشایر (130 کیلومتری لندن).
82.Americana, 1985, vol. 24, p. 151; Britannica CD 1998; Microsoft Encarta 97 Encyclopedia.
83.Lady Frances Cecil
84.Sir William Crisp Gascoyne
85.James Edward Hubert Gascoyne - Cecil, 4th Marquess of Salisbury (1861 - 1947)
86.Robert Cecil, 1 st Viscount Cecil of Chelwood (1847 - 1958)
87.Hugh Richard Heathcote Cecil, 1st Baron of Quickswood (1869 - 1956)
88.Robert Arthur James Gascoyne - Cecil, 5th Marquess of Salisbury (1893 - 1972)
89.Americana, 1985, vol. 6, 117; vol. 24, p. 152.
90.Robert Edward Peter Cecil, 6th Marquess of Salisbury (b. 1916)
91. William Michael Anthony Cecil, 8th Marquess of Exeter (b. 1935)
92.Who’s Who 1993, pp. 603, 1658.
93. Sir Nicholas Bacon (1510 - 1579)
94. Americana, 1985, vol. 3, p. 27.
95.Francis Bacon (1561 - 1626)
96.Apologie in Certaine Imputations Concerning the Late Earle of Essex (1604).
97.Alice Barnham
98.De Sapientia Veterum.
99. The New Atlantis
100.Baron Verulam
101. Viscount of St. Albans
102. “Bacon, Francis”, Britannica CD 1998.
103. Novum Organum.
104.Sir Edward Coke (1552 - 1634)
سِر ادوارد کاک از برکشیدگان ویلیام سیسیل، وزیر اعظم الیزابت، و دشمن و رقیب اصلی بیکن بود و بعدها قاضی‌القضات مقتدر انگلیس شد. وی ریاست برخی محاکم مهم، از جمله دادگاه‌های ارل اسکس و سِر والتر رالیگ، را به دست داشت. به نوشته بریتانیکا (1998)، روش او در این محاکم، به ویژه در رابطه با رالیگ، حتی طبق موازین آن عصر، وحشیانه بود.
105.Americana, 1985, vol. 3, p. 23.
106. کتاب زرسالاران، ج 1، ص 68.
107. Bensalem
108.Solomon’s House
109.Francis Bacon, The Works of Francis Bacon, collected and edited by James Spedding, Robert Leslie Ellis, and Douglas Denon Heath, New Yourk: Hurd & Houghton, 1863- 1872 [15 vol.], vol. 5. Pp. 347 - 413.
110. در اساطیر یونان باستان، آتلانتیس جزیره‌ای است بزرگ در غرب جبل‌الطارق، بزرگتر از آسیای صغیر و آفریقا. در مکالمات منسوب به افلاطون، سرزمینی غنی، زیبا و حاصلخیز توصیف شده که شاهی به نام اطلس بر آن حکومت می‌کند. حکمرانان این جزیره قصد تصرف اروپا را داشتند ولی آتنی‌ها پیش‌دستی کردند و آن را اشغال نمودند. اروپاییان تا سده هفدهم به وجود این جزیره باور داشتند و در جستجوی آن بودند. نام اقیانوس اطلس و جبال اطلس در آفریقا برگرفته از این اسطوره است.
111.کتاب زرسالاران، ج 2، ص 308.
112.Americana, 1985, vol. 3, p.
پیشینه انجمن سلطنتی به حوالی سال 1645 می‌رسد. (بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 2، ص 215) این زمانی است که گروهی با عنوان "انجمن سلطنتی لندن برای پیشرفت دانش طبیعی" (Royal Society of London for the Promotion of Natural Knowledge)" گردهمایی‌هایی را آغاز کردند. موجودیت این محفل، که به طور عمده از پوریتان‌ها و هواداران فرانسیس بیکن تشکیل شده بود، در سال 1662 مورد تأیی چارلز دوم قرار گرفت وطی فرمانی تسجیل شد. بنیانگذاران و اعضای اولیه انجمن سلطنتی عبارتند از اسقف جان ویلکینز (John Wilkins)، جوزف گلانویل (Joseph Clanvill)، جان والیس (John Wallis)، رابرت هوک (Robert Hooke) و کریستوفر رن. این انجمن در سده هیجدهم در اروپا به شهرت رسید. نشریه آن، که از سال 1665 منتشر شد، به نام مقاولات فلسفی (Philosophical Transactions) از کهن‌ترین نشریات اروپاست. اسحاق نیوتون در 1671 به ریاست آن برگزیده شد و ادموند هالی منجم در سال 1678. "نشان کاپلی" (The Copley Medal) که این انجمن به دانشمندان اعطا می‌کند مهم‌ترین نشان علمی بریتانیا به شمار می‌رود. در حال حاضر انجمن سلطنتی بیش از یکهزار عضو دارد که 90 نفر از ایشان خارجی هستند.
113.Spratt
114.Robert Freke Gould, The History of Freemasonry, [1885] London: Caxton Publishing Company, vol, IV, p. 400.
115.William Harvey (1578 - 1675)
هاروی پزشک مخصوص جیمز اول و چارلز اول و از سال 1654 رئیس انجمن سلطنتی پزشکان (Royal Society of Physicians) بود.
116.کتاب زرسالاران، ج 2، صص 139 - 140.
117.کتاب زرسالاران، ج 2، صص 212 - 213.
118.نیوتون را جاه‌طلب و خودکامه توصیف کرده‌اند که از جایگاه خود در انجمن سلطنتی برای مقاصد شخصی سود می‌برد. از جمله، انتشار رساله‌های فلامستید اعتراض سخت این منجم سرشناس را برانگیخت. نیوتون دوست صمیمی چارلز مونتاگ، ارل هالیفاکس اول، صراف معروف لندن و بنیانگذار بانک انگلستان بود. مونتاگ در سال‌های 1695 - 1698 رئیس انجمن سلطنتی بود و در سال 1696 به کمک او نیوتون در سمت رئیس ضرابخانه انگلستان منصوب شد. مونتاگ در این دوران وزیر خزانه‌داری ویلیام اورانژ (ویلیام سوم) شد ولی کمی بعد (1697) مجبور به استعفا گردید در حالیکه شایعات فراوان درباره فساد مالی او بر سر زبان‌ها بود. (Americana, 1985, vol. 19,p. 387; vol. 20, p. 289).
119.Sir Isaac Newton (1642 - 1727)
منبعی برای پیگیری نسبت خویشاوندی سراسحاق نیوتون و توماس نیوتون، اسقف متنفذ بندر بریستول در سده هیجدهم و "دوست بزرگ یهودیان"، در دست نداشتم. (بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 2، ص 329).
120. John Flamsteed (1646 - 1719)
121.Edmund Halley (1656 - 1742)
122.William Francis Collier, History of the British Empire, London: T. Nelson and Sons, 1882, p. 259.
123. Bodelian Library
124.Sir Thomas Bodley
125.درباره پیشینه دو جناح‌بندی ویگ و توری بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج 2، صص 360 - 364.
126.Collier, ibid, p. 282.
127.James Rowley
128.Creighton, Ibid, p. 496.
129.ویلیام اورانژ، که با نام ویلیام سوم پادشاه بریتانیا شد، پسر ویلیام دوم ناسو - اورانژ و نواده ویلیام اول (ویلیام خاموش) است. مادر او، دختر چارلز اول و خواهر چارلز دوم و جیمز دوم، پادشاهان بریتانیا، بود.
130.بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج2، ص 214.
131.Franck Bright, ibid, pp. 812 - 817.
سرکوب مردم ایرلند را یک نظامی مزدور آلمانی به نام فردریک هرمن (1615 - 1690 Friedrich Hermann) به دست داشت. او در رأس گروهی از سربازان آلمانی به همراه ویلیام اورانژ به انگلستان وارد شد. با پیروزی "انقلاب شکوهمند" (1689)، ویلیام او را به دوک شومبرگ (Duke of Schomberg) ملقب نمود و در اوت همین سال وی را راهی ایرلند کرد. هرمن در ایرلند فجایع فراوانی مرتکب شد و سرانجام در 12 ژوئیه در جنگ با کاتولیک‌ها به قتل رسید. در این زمان، تأمین سیورسات قشون ویلیام اورانژ در ایرلند را دو خانواده یهودی پریرا و ماکادو به دست داشتند. (Judaica, vol. 5, p. 935)
درباره خاندان پریرا در جلد دوم کتاب زرسالاران (صص 89، 103) سخن گفته‌ایم. موسس پریرا دو پائویا، زرسالار یهودی ساکن بندر کوچن (هند)، از این خانواده است. با صعود ویلیام اورانژ به سلطنت انگلستان، تکاپوی دو کمپانی هند شرقی هلند و بریتانیا در شرق هماهنگ شد و گروهی از یهودیان آمستردام، از جمله پدرو پریرا ( آنتونیو دوپورتو)، در بندر سورت مستقر شدند. (بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج2، ص 194).
خاندان ماکادو نیز از مارانوهای پرتغال است. شاخه‌ای از این خاندان از اوایل سده هفدهم در مکزیک حضور داشت. دیوید مندس ماکادو (متوفی 1753)، داماد ساموئل نانز (Samuel Nunez)، پزشک مارانوی دربار پرتغال، در نیمه اول سده هیجدهم ساکن لندن بود. او در اواخر عمر ریاست کنیسه یهودیان سفاردی را در شهر نیویورک به دست گرفت. دختر او با یوناس فیلیپس (Jonas Phillips) ازدواج کرد. اوریا فیلیپس لوی (Uriah Phillips Levy) و مردخای مانوئل نوح (Mordecai Manuel Noah) از اعقاب او می‌باشند. اوریا فیلیپس لوی از افسران ارشد نیروی دریایی آمریکا در حوالی نیمه سده نوزدهم بود. مردخای نوح (1785 - 1851) را متنفذترین یهودی اوایل سده نوزدهم در ایالات متحده آمریکا می‌دانند. نوح از سال 1813 کنسول آمریکا در تونس بود. در سال 1815 به اتهام فساد مالی عزل شد، به نیویورک رفت و به کمک دایی‌اش، نفتالی فیلیپس، روزنامه‌ای دایر کرد. از آن پس به عنوان یکی از متنفذترین سیاستمداران و روزنامه‌نگاران نیویورک و نامدارترین یهودی ایالات متحده شناخته می‌شد. در انتخابات فرمانداری ایالات نیویورک در سال 1825 از حامیان دویت کلینتون (DeWitt Clinton) بود و با پیروزی کلینتون اقتدارش افزایش یافت. نوح از مروجین اندیشه استقرار دولت یهود در فلسطین بود و در "ماجرای دمشق" (1840) هیاهوی فراوان به راه انداخت. (Judaica, vol. 11, pp. 164-165; vol. 12, pp. 1198-1199)
132.بنگرید به: کتاب زرسالاران، ج1، صص 160 - 165.
133.بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج 2، ص 204.
134.بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج2، صص 199، 203 - 204، 362 - 364.
135.بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج1 صص 145، 165.
136.James Francis Edward Stuart (1688 - 1766)
جیمز ادوارد استوارت تنها پسر جیمز دوم از همسر فرانسوی‌اش بود که پرنس ولز و ولیعهد بریتانیا شد. پس از خلع جیمز، به همراه پدر در فرانسه در تبعید به سر می‌برد و با حمایت لویی چهاردهم در راه اعاده سلطنت خاندان خود می‌کوشید. هواداران فراوانش در ایرلند، اسکاتلند و انگلستان به جاکوبیت‌ها (Jacobites) شهرت داشتند و پس از مرگ جیمز دوم (1701) جیمز ادوارد را با نام "جیمز سوم" پادشاه مشروع خود می‌دانستند. در دوران سلطنت هانوور، هواداران هانوورها بر او نام "مدعی پیر" (Old Pretender) نهادند و در تاریخ‌نگاری غرب به این نام شهرت یافته است. در دوران سلطنت ماری دوم و ویلیام سوم و ملکه آن بارها کوشید تا سلطنت بریتانیا را به دست آورد ولی ناکام ماند. با صعود خاندان هانوور این تلاش را از سر گرفت ولی بار دیگر شکست خورد. جیمز دوم و ولیعهدش، جیمز ادوارد، هر دو کاتولیک بودند و مورد حمایت پاپ. هر دو در اواخر عمر در شهر رم مأوا گزیدند و در جوار پاپ خود را با نگارش رساله‌های دینی سرگرم نمودند. از جیمز ادوارد به عنوان شاهزاده‌ای جسور و با کفایت یاد می‌کنند. (Americana, 1985, vol. 15, p. 658; vol. 25, p. 807) به رغم گسترش فراماسونری در نیمه دوم سده هیجدهم، جیمز ادوارد استوارت هیچ‌گاه به این فرقه مربوط نشد و هرگونه پیوند خود را با آن تکذیب نمود. (Gould, ibid, vol. V, pp. 110, 114, 158) بقایای خاندان استوارت تا اوایل سده نوزدهم در رم در زیر حمایت پاپ حضور داستند و مدعی تاج و تخت بریتانیا بودند. پسر بزرگ جیمز ادوارد، به نام چارلز ادوارد استوارت (1720 - 1788)، از سوی جاکوبیت‌ها "چارلز سوم" نام گرفت و به عنوان پادشاه مشروع مورد حمایت ایشان شناخته می‌شد. هواداران سلطنت هانوور او را "مدعی جوان" (Young Pretender) می‌خواندند. هنری بندیکت استوارت (1725 - 1807)، پسر دوم "مدعی پیر"، با نام "کاردینال یورک" شهرت دارد. در رم به دنیا آمد و پاپ کلمنت سیزدهم او را غسل تعمید داد. در سال 1747 به مقام کاردینالی دست یافت. با مرگ برادر بزرگ، طی مراسمی خود را "هنری نهم، پادشاه بریتانیا" نامید. با وقوع انقلاب فرانسه و تهاجم فرانسویان به قلمرو پاپ، به ونیز گریخت. در این دوران بناچار با جرج دوم، پادشاه هانوور بریتانیا، رابطه دوستانه برقرار کرد. پس از برقراری آرامش به رم بازگشت و پاپ او را در سمت اسقف یکی از نواحی ایتالیا منصوب کرد. (Americana, 1985, vol. 29, p. 685) با مرگ کاردینال یورک (هنری نهم) جنبش جاکوبیت‌ها در بریتانیا پایان یافت. دردی اصفهانی در تاریخ انگلستان از جاکوبیت‌ها با عنوان "یاغیان اسکاتلند" یاد می‌کند. (میرزا اسماعیل دردی اصفهانی، تاریخ انگلستان [هند:] ترکت سسیتی، 1874، ص 305)
137. Edward Harly
138.Meggs
139. Gloucestershire
140. Sir Bernard Drake
141.درباره سر فرانسیس دریک بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج 1، صص 66 - 69.
142.John, Lord Boteler
143.بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج 3، صص 138 - 139.
144.Churchill, ibid, pp. 6-7.
145.Americana, 1985, vol. 18, p. 336.
146.Arabella Churchill
147.John Churchill, 1 st Duke of Marlborough (1650 - 1722)
148.Lewis Broad
149.Vladimir G. Trukhanovsky, Winston Churchill, Moscow: Progress Publishers, 1978, p. 8.
150.Handsome Jack
151.Ibid, p. 9; Americana, ibid.
درباره نقش دوک برویک، پسر نامشروع آرابلا چرچیل از جیمز دوم، در برکشیدن منتسکیو و تکاپوهای مشکوک دوران نیابت سلطنت دوک اورلئان در فرانسه بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج 4، صص 48 - 49.
152.Sarah Jennings, Duchess of Marlborough (1660 - 1744)
153.Sidney Godolphin, 1 st Earl of Godolphin (1645 - 1712)
154.Emerson, ibid, vol. 1, p. 792.
155.Britannica CD 1998.
156.بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج2، ص 102.
157.مارلبورو (مارل + بورو) به معنای "قلعه آجری" است. نام محلی است در انگلستان که قلعه‌ای قدیمی در آن واقع است.
158.Grand Alliance
159.بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج 3، صص 32 - 33، 323؛ ج 4، صص 204 - 205.
160.Eugene of Savoy (1663 - 1736)
اوگن ساوئی (اوژن دو ساووا) را برخی مورخین برجسته‌ترین فرمانده و استراتژیست نظامی زمانه‌اش می‌دانند. از خاندان فرانسوی دوک‌های ساوی است که بعهدها شاهان ساردینی، سیسیل و سپس سراسر ایتالیا شدند. در پاریس به دنیا آمد و در زمان حیاتش شایع بود پسر نامشروع لویی چهاردهم است. لویی چهاردهم مانع ورود او به خدمات نظامی شد و لذا تا پایان عمر کینه پادشاه فرانسه را به دل گرفت. در سال 1683 به خدمت لئوپولد اول، امپراتور هابسبورگ، درآمد و به دلیل موفقیت در شکست محاصره وین از سوی قشون عثمانی (1683) به شهرت رسید. در سال 1693 فیلدمارشال شد و تا سال 1699 در جنگ با عثمانی و فرانسه نقش برجسته‌ای ایفا کرد. در دوران جنگ وراثت اسپانیا (1701 - 1713) فرماندهی قشون هابسبورگ را به دست داشت و از سال 1703 رئیس شورای جنگی دربار بود. در 3 اوت 1704 به همراه جان چرچیل، فرمانده قشون بریتانیا، فرانسوی‌ها را در بلنهایم شکست داد. در سال 1716 فرماندهی جنگی جدید علیه عثمانی را به دست گرفت و به دلیل تصرف بلگرد شهرت فراوان یافت. بریتانیکا از شاهزاده اوگن ساوئی به عنوان "دوست بزرگ" جان چرچیل یاد می‌کند. او در مقام وزیر مالیه امپراتوری هابسبورگ نیز جای گرفت و مانند جان چرچیل از طریق سوء استفاده‌های مالی ثروت انبوه اندوخت. به نوشته بریتانیکا، اوگن ساوئی زمانی که به خدمت دربار وین درآمد تنها 25 گیلدر دارایی داشت و زمانی که مرد ثروتش حدود 25 میلیون گیلدر بود. (Britannica, 1977, vol. 6, pp. 1022-1023)
161.بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج 2، ص 130.
162.Judaica, vol. 11, p. 1214.
163. درباره‌ی "بردگی نظامی" در آلمان بنگرید به: کتاب‌زرسالاران، ج 2، صص 136، 374 - 375.
این در دورانی است که، به نوشته‌ی سومبارت، یهودیان تدارکات و اطلاعات ارتش لویی چهاردهم را تأمین می‌کردند؛ یاکوب و رمز یهودی پیمانکار کل ارتش فرانسه بود و ساموئل برنارد بانکدار پادشاه فرانسه. (کتاب زرسالاران، ج 2، ص 238) درباره‌ی این ساموئل برنارد حتی نامی در دائرةالمعارف یهود دیده نمی‌شود و این نشان می‌دهد که علاقه‌ای به ابراز "یهودیت مخفی" او وجود ندارد. در مأخذ فوق زندگینامه یاکوب و رمز نیز مندرج نیست و تنهادر یک مورد اشاره شده که وی "پیمانکار کل نظامی" لویی چهاردهم بود. (Judaica, vol. 5, p. 935)
دائرةالمعارف بریتانیکا از ساموئل برنارد (1651 - 1739) به عنوان "نماد بانکداری پروتستان" یاد می‌کند و اشاره‌ای به یهودیت مخفی او ندارد. می‌نویسد در آغاز طلا و جواهرفروش بود، سپس به صرافی پرداخت و مورد حمایت پروتستان‌های تبعیدی در سایر کشورها قرار گرفت. در سال 1695 به عنوان بزرگترین بانکدار اروپا شناخته می‌شد. برنارد به درخواست لویی چهاردهم، در سال 1696 به دولت فرانسه یازده میلیون فرانک و در سال 1708 نوزده میلیون فرانک وام داد. به پاس این خدمات در سال 1725 به کنت دو کوبر (Count de Coubert) ملقب شد و در سال 1730 عضو شورای دولتی گردید. ثروت برنارد از طریق سرمایه‌گذاری در جنگ و سفته‌بازی و بنظر بسیاری از فرانسویان به بهای تیره‌ورزی این کشور گرد آمد. او در زمان مرگ 33 میلیون فرانک دارایی برجای گذارد. برنارد از سال 1676 خود را "کاتولیک" می‌خواند. (Britannica CD 1998)
درباره‌ی حضور یهودیان در جبهه‌های متخاصم پیشتر سخن گفته‌ایم؛ مثلاً سرمایه‌گذاری در کمپانی‌های رقیب هلند و پرتغال بر سر تملک برزیل. (کتاب زرسالاران، ج 2، ص 90). این نمونه‌ها مؤید این نظریه است که جنگ از منابع مهم انباشت و تکاثر ثروت زرسالاران یهودی بوده و لذا اینان هماره در اشتعال تنش‌های سیاسی و نظامی و تداوم جنگ‌ها ذینفع بوده‌اند.
164.بلنهایم روستایی است در باواریای آلمان. در این جنگ نیروهای انگلیس، به فرماندهی جان چرچیل، و نیروهای اتریش، به فرماندهی اوگن ساوئی، در یک جبهه بودند و نیروهای فرانسه و باواریا در جبهه دیگر.
165. Blenheim Palace
166. Trukhanovsky, ibid, p. 10.
167.Ibid; Collier, ibid, p. 252.
168.Cardonnel
169.Franck Bright, ibid, p. 920
170.Robert Harley, 1 st Earl of Oxford (1661 - 1724)
171.Henry St. John, 1 st Viscount of Bolingbroke (1678 - 1751)
172.James Butler, 2 nd duke of Ormonde (1665 - 1745)
173.Collier, ibid,p. 251.
174.جاناتان سویفت، نویسنده نامدار انگلیسی - ایرلندی، به جناح توری تعلق داشت. او در سال 1711 رساله‌ای منتشر کرد به نام هدایت متفقین (The Conduct of the Allies). در این رساله ویگ‌ها، و بطور مشخص جان چرچیل، را متهم کرد که به منظور منافع شخصی خود خواستار تداوم جنگ هستند. این رساله در سقوط ویگ‌ها مؤثر بود. سفرنامه گالیور جاناتان سویفت، که نام اصلی آن سفر به چند کشور دورافتاده‌ی جهان (Travels into Several Remote Nations of the World) است، در سال 1726 منتشر شد. این داستان تخیلی، که امروزه شهرت جهانی دارد، هم به عنوان طنزی سیاسی علیه فساد دولتمردان ویگ شناخته می‌شود و هم به عنوان رساله‌ای تبلیغی برای تشویق مردم بریتانیا به سفرهای ماوراء بحار و تصرف مستعمرات.
175.Franck Bright, ibid, p. 927.
176.Lloyd, ibid, p. 60.
177.Franck Bright, ibid.
178.Treaty of Utrecht
179. از گودولفین به عنوان قماربازی قهار یاد می‌کنند از نخستین کسانی بود که با وارد کردن اسب‌های مراکشی و عربی نژاد اسب‌های انگلیسی را بهبود بخشید. (Britannica CD 1988)
180.Americana, 1985, vol. 18, p. 337.
181.جرج اول هانوور نواده‌ی دختری جیمز اول استوارت بود. بدینسان، صعود خاندان هانوور به سلطنت بریتانیا به اعتبار خویشاوندی ایشان با خاندان استوارت صورت گرفت.
182.Royston Pike, ibid, p. 20.
183.بولینگبروک در سال 1723 بخشوده شد و به انگلستان بازگشت. مابقی عمر را به نگارش رساله‌های فلسفی پرداخت و به یکی از مبلغین "دین طبیعی" (دئیسم) بدل شد. از دوستان جاناتان سویفت و ولتر بود.
184. Emerson, ibid, vol. 2, p. 282.
185.Francis, 2nd Earl of Godolphin
186.Americana, ibid.
187.Microsoft Encarta 97 encyclopedia, ibid
188.David Canndadine, “Churchilll and the Pitfalls of Family Piety”, Robert Blake and William Roger Louis [eds.], Churchill, Oxford: University Press, 1993, p. 10.
189.Fiel Pero Desdichado
190.John Charmley, Churchill: The End of Glory, A Political Biography: London: Hodder & Stoughton, 1993, p. 7.
191.Robert, 1 st Baron Spencer (d. 1627)
192.Henry Spencer, 3rd Baron, 1 st Earl of Sunderland (1620 - 1643)
193.Lucius Carry, 2nd Viscount of Falkland (1610 - 1643)
194.Robert Spencer, 2nd Earl of Sundreland (1640 - 1702)
195.بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج 2، ص 330؛ ج 4، صص 228 - 229.
196.Anne Digby
197.George Digby, 2 nd Earl of Bristol (1611 - 1676?)
198.بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج3، ص 435.
199. Churchill, ibid, pp. 8-10.
200. Americana, 1985, vol. 26, p. 23.
201. Charles Spencer, 3rd Earl of Sunderland (1676-1722)
202.Arabella Cavendish
203.Anne Churchill, Countess of Sunderland (1684 - 1716)
204.Churchill, ibid, pp. 10-11.
205. Lord lieutenant
206.South Sea Company
در سال 1710 صرافان لندن کمپانی دریای جنوب را تأسیس کردند با امید به سودهای کلانی که باید در پایان جنگ وراثت اسپانیا و سلطه بریتانیا بر بازارهای برده قاره آمریکا نصیب‌شان می‌شد. درباره امتیاز انحصاری تجارت بریتانیا در آمریکای جنوبی و جزایر اقیانوس آرام را به این کمپانی اعطا نمود. (در اقیانوس آرام حدود 30 هزار جزیره وجود دارد که الیگارشی بریتانیا همه را متعلق به خود می‌دانست.) در حالیکه هنوز از پیروزی خبری نبود، گردانندگان کمپانی شیادی بزرگی را آغاز کردند: 9/5 میلیون پوند از بدهی دولت بریتانیا را، در ازای سالیانه 600 هزار پوند بهره، متقبل شدند و اوراق سهام خود را به بازار عرضه نمودند. چنانکه می‌دانیم، جنگ وراثت اسپانیا با شکست انگلستان پایان یافت و در پیمان اوترخت انگلستان تنها موفق شد اجازه فروش سالیانه 4800 برده را در مستملکات آمریکایی اسپانیا به دست آورد. سود خالص هر برده 4 پوند و کل سود این امتیاز تنها حدود 20 هزار پوند در سال بود. (Lloyd, ibid, pp. 64-65) بدینسان، آرزوی گردانندگان کمپانی به باد رفت ولی شیادی آنان پایان نیافت. در سال 1720، کمپانی تمامی بدهی 51/3 میلیون پوندی دولت بریتانیا را متقبل شد. این اقدام، که با تبلیغات فراوان همراه بود، سبب شد توده عوام به سودآوری کمپانی باور کنند و برای خرید سهام آن هجوم برند. ارزش سهام بناگاه هفت - هشت برابر شد. کمی بعد، کمپانی ورشکست شد و سرمایه سهامداران خرده‌پا به باد رفت. کمپانی ورشکسته به تملک بانک انگلستان و کمپانی هند شرقی درآمد و تا سال 1853 موجودیت داشت. (Americana, 1985, vol. 25, p. 330) ماجرای کمپانی دریای جنوب با دوران نیابت سلطنت دوک اورلئان در فرانسه و شیادی‌های مالی جان لاو اسکاتلندی و تکاپوی کمپانی میسی‌ سی‌پی او در این کشور مقارن است و منشاء هر دو را باید در کانون واحدی جستجو کرد. بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج 3، صص 31-33.
207.Churchill, ibid, p. 12; Americana, 1985, vol. 26, p. 23.
208.بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج4، ص 26.
209.Henerietta Churchill, Countess of Godolphin, 2nd “Duke” of Marlborough (1681 - 1733)
210. Churchill, ibid, p. 12.
211. John Spencer, 1 st Earl Spencer (1734 - 1783)
212.George Spencer, 2 nd Earl Spencer (1758 - 1834)
213.John Charles Spencer, 3 rd Earl Spencer (1782 - 1845)
214.Frederick Spencer (Rear - Admiral), 4th Earl Spencer (1798-1857)
215.Navarino
216.Lord Chamberlain and Lord Steward of the Household
این عنوان، که امروزه نیز مرسوم است، به معنای حاجب و پیشکار کل بیوتات سلطنتی است. "وزیر دربار" را معادل آن قرار داده‌ام.
217. John Poyntz Spencer, 5 th Earl Spencer (1835 - 1910)
218. Charles Robert Spencer, 6 th Earl Spencer (1857 - 1922)
219. Ibid, pp. 12-13.
220. Charles Edward Maurice Spencer, 9 th Earl Spencer
221. Who’s Who 1993, p. 1771.
222. Charles Spencer, 5 th Earl of Sunderland, 3rd Duke of Marlborough (1706 - 1758)
223. بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج 2، ص 104.
224. George Spencer, 4th Duke of Marlborough (1739 - 1817)
225. George Spencer-Churchill, 5th Duke of Marlborough (1766 - 1840)
226. George Spencer - Churchill, 6th Duke of Marlborough (1793-1857)
227. Churchill, ibid, p. 14.
228. John Winston Spencer - Churchill, 7th Duke of Marlborough (1822 - 1883)
229. Wiltshire
230. Shropshire
231. بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج 3، ص 214.
232. Cannadine, ibid, p. 11.
233. 3rd Marquess of Londonderry
234. George Charles Spencer-Churchill, 8th Duke of Marlborough (1844-1892)
235. Lady Aylesford
236. Lady Colin Campbell
237. Lilian Hammersley
238. ibid.
239. Charles Spencer - Churchill, 9th Duke of Marlborough (1871 - 1934)
240. ”Sunny”
241. Vanderbilt
242. Pratt and Hist, ibid, vol. 2, pp. 138-139.
243. Miss Gladys Deacon of New York
244. Cannadine, ibid, pp. 11-12.
245. ibid,p. 11.
246. Randolph S. Churchill, Winston S. Churchill, vol. 2: Young Stateman, 1901-1914, London: Minerva, 1991, p. 201.
247. Margaret Spencer
248. Cropley Cooper
249. John Albert Spencer - Churchill, 10th Duke of Marlborough (1897-1972)
250. John George Vanderbilt Henry Spencer - Churchill, 11th Duke of Marlborough (1926- ?)
251. Marquess of Blandford (b. 1955)
این عنوانی است که وارث دوک مارلبورو با آن شناخته می‌شود.
252. Who’s Who 1993, pp. 175. 1253.
253. Diana Frances Spencer, Princess of Wales (1961 - 1997)
254. Edward John Spencer, Viscount Althorp, 8th Earl Spencer (1924 - 1992)
255. Frances Ruth Burke Roche
256. 4th Baron Fermoy
257. Charles Philip Arthur George, The Prince of Wales (b. 1946)
258. Prince William of Wales (b. 1982)
259. Premier Earl on the Rolls of England and Ireland
260. نویسندگان مقاله "تالبوت" در بریتانیکا (1961) میان فردی که با نام "تالبوت" در زمان ویلیام فاتح شناخته می‌شود و خاندان فوق پیوندی نمی‌یابند. آنان می‌افزایند تالبوت نام شخص است و از مکان خاصی مشتق نشده و کسانی که این نام را برخود دارند الزاماً خویشاوند نیستند. بنگرید به: Encyclopaedia Britannica, 1961, vol. 21, p. 760.
261. John Talbot, 1 st Earl of Shrewsbury (1388 - 1453)
262. Americana, 1985, vol. 26, p. 238.
263. Charles Talbot, Duke and 12th Earl of Shrewsbury (1660 - 1718)
264.بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج2، ص 214.
265. “Shrewsbury, Charles Talbot, Duke and 12th Earl of”, Britannica CD 1998.
266.چتویندها در سال 1717، اوایل سلطنت خاندان هانوور و سال تأسیس گراندلژ انگلستان، به ویسکونت چتویند ملقب شدند.
267. Adam Richard John Casson Chetwynd, 10 th Viscount Chetwynd (b. 1935).
268.Sir Arthur Chetwynd (Ralph Talbot, b. 1913)
269.Chetwynd Films Ltd.
270.Who’s Who 1993, p. 345.
271.Vice-Adm, Sir (Arthur Allison) FitzRoy Talbot (b. 1909)
272.Maj- Gen. Dennis Edmund Blaquiere Talbot (b. 1908)
273.Godfrey Walker Talbot (b. 1908)
274.British Broadcasting Corporation (B.B.C.)
275.ibid, p. 1838.
276.Charles Henry John Benedict Crofton Chetwynd Talbot, 22nd Earl of Shrewsbury and Waterford (b. 1952)
277.Ibid, p. 1717.
278. Sir Robert Walpole, 1st Earl of Orford (1677 - 1745)
279.Privy Council
280. Prime Minister
281.دردی اصفهانی، همان مأخذ، ص 298.
282.Royston Pike, ibid, p. 15.
283.Ibid, p. 20.
284. Paymaster-General
285.بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج3، صص 328 - 329.
286.ibid, p. 21
287.بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج3، ص 425.
288.“Government, The Historical Development of the Forms of”, Britannica CD 1998.
289. با صعود جرج اول هانوور، مردم اسکاتلند، اعم از کاتولیک و پروتستان، به دفاع از سلطنت "مشروع" جیمز ادوار استوارت برخاستند. در نوامبر 1715 شورشی گسترده از اسکاتلند آغاز شد، به سرعت سراسر بریتانیا را فراگرفت و اکثریت کاتولیک مردم ایرلند نیز به آن پیوستند. جیمز ادوارد با ناوگان خود راهی صحنه نبرد شد، در اسکاتلند پیاده شد و بدینسان سرزمین‌های بریتانیا به عرصه جنگ خونین داخلی بدل گردید. هر چند جیمز ادوارد شکست خورد و در فوریه 1716 به فرانسه بازگشت ولی شورش پایان نیافت. شورش بعدی جاکوبیت‌ها در فوریه 1719 بود که این نیز وحشیانه سرکوب شد. قیام بعدی 26 سال بعد رخ داد. این بار چارلز ادوارد، پسر بزرگ جیمز ادوارد، در 12 ژوئیه 1745 به همراه هفت تن همراهانش جسورانه در خاک اسکاتلند پیاده شد و با استقبال گسترده مردم و اشراف این سرزمین مواجه گردید. بار دیگر، شورشی عظیم سراسر بریتانیا را فراگرفت. در 17 سپتامبر شهر ادنبورگ، مرکز اسکاتلند، به اشغال "مدعی جوان" درآمد. او در رأس ارتشی انبوه قشون جرج دوم هانوور را شکست داد، به خاک انگلستان وارد شد و به دربی، در نزدیکی شهر لندن، رسید. این شورش نیز با سرکوبی خونین پایان یافت. چارلز ادوارد به فرانسه بازگشت و جاکوبیت‌ها به شدت سرکوب شدند. (Americana, 1985, vol. 15, p. 658) سرکوب این قیام با وام 1/7 میلیون پوندی سامسون گیدئون، صراف یهودی مستقر در لندن، ممکن شد. (بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج2، ص 104).
290.بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج 3، صص 30 - 33.
291. Sir Charles Petrie
292.Sir William Pulteney
293.Samuel Johnson (1709 - 1784)
منتقد شاعر، ادیب و زندگینامه‌نویس نامدار انگلیسی.
294.James Boswell (1740 - 1795)
دوست ساموئل جانسون و نویسنده زندگینامه او (زندگی جانسون، دو جلد، 1791)
295.Americana, 1985, vol. 13, p. 318.
296. ibid,p. 319.
297.Molly (Maria) Skerrit
298.Royston Pike, ibid, pp. 33-37.
299. درباره ملکه کارولین و رابطه او با والپول بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج4، زیرنویس صص 40 - 41.
300. دورانت، همان مأخذ، ج 9، ص 110.
301.بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج 2، ص 476.
302.بنگرید به: کتاب زرسالاران یهودی، ج 2، ص 100.
303.Horace (Horatio) Walpole, 4th Earl of Orford (1717- 1797)
عنوان ارل ارفورد ابتدا به پسر بزرگ سر رابرت والپول انتقال یافت و آنگاه به پسر ارل دوم. با مرگ ارل ارفورد سوم در سال 1791 عنوان فوق به عمویش، هوراس، منتقل شد. ارل چهارم ازدواج نکرد و واری بر جای ننهاد و عنوان ارلی فوق تداوم نیافت. خاطرات او در سال‌های 1822 - 1859 به چاپ رسیده و مشتمل بر حوادث دوران جرج دوم و جرج سوم است. مجموعه نامه‌های خصوصی هوراس والپول مشتمل بر بیش از 3000 نامه است که در سال‌های 1937 - 1980 در 42 جلد، به ویراستاری و. س. لوییس (W. S. Lewis) و دیگران منتشر شده و به عنوان یکی از منابع مهم تاریخ سیاسی و اجتماعی بریتانیای سده هیجدهم شناخته می‌شود.
304.Spencer H. Walpole
305.Grand Western Railway Company
306.Sir Horatio Walpole
307.Pratt and Hist, ibid, vol. 2, p. 471.
308.Walpole, Greenwell & Co.
309. Robert Horatio Walpole, 10 th Baron Walpole (b. 1938(.
310. Who 's Who 1993,p, 1955.

منبع مقاله :
شهبازی، عبدالله؛ (1390)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران (جلد سوم)، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ پنجم.
 
نسخه چاپی