فرهنگ شهادت و ايثار (1)
فرهنگ شهادت و ايثار (1)
 
 
نويسنده:دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني



 
بدون شك يكي از عوامل مهم و اساسي مقاومت و پيروزي در دفاع هشت ساله، نيروي انساني است، نيروهاي متشكل از بهترين و قوي‏ترين مردان بويژه جوانان عاشق و شهادت طلب ميهن اسلامي، كه در دفاع از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي كشور مقدس جمهوري اسلامي سراز پا نمي‏شناختند. مقاومت تحسين برانگيز جوانان برومند اين سرزمين در برابر استكبار جهاني، صحنه‏هاي بي‏بديل و بي‏نظيري از شهادت و ايثار را خلق كرد كه اگر به ضبط و ثبت و تفسير و توزيع آن اهتمام نورزيم، به فرهنگ وتاريخ مردم اين مرز و بوم، جفايي جبران‏ناپذير روا داشته‏ايم. خلق اين آثار اعجاب‏آور و حيرت‏انگيز كه طبق فرمايش آن مقتداي سفر كرده، به جز در برهه‏اي كوتاه از صدر اسلام همانند ندارد، حجت را بر همگان تمام كرده است.
شاعر امروز ايراني مي‏تواند يك بار ديگر همانند فرزانه طوس، مثنوي حماسه بسرايد و اين بار قهرمان شعرش نه رستم دستان كه شهيدان بزرگواري چون شهيد همّت و شهيد باكري باشند؛ مي‏تواند مثنوي معنوي را جاني دوباره بخشد و تمثيل‏ها را از صحنه‏هاي نبردي انتخاب كند كه از تراوش خون و جان است. عارف فرزانه ايراني، امروزه مي‏تواند تذكرة الاوليايي ديگر با مضمون اين شهيدان گمنام به رشته تحرير درآورد؛ مي‏تواند بوستاني دگر بسرايد و گلستاني نو بيافريند و اسرارالتوحيد را تفسيري دگر نمايد. مفسر و اهل علم ما مي‏تواند يك بار ديگر مقام مولا علي‏عليه السلام در نهج‏البلاغه را فصل‏العين خويش قرار داده، معناي كلام حضرتش را اين بار در چهره معصوم بسيجي شهيدي جستجو كند كه ره صد ساله را يك شبه پيموده است؛ آن جا كه مولا مي‏فرمايد:
هَجَمَ بِهِمُ العِلْمُ عَلي حَقيِقَةِ الْبَصيرة وَ باشَرُوا روُحَ اليقين و ستلانوا ما اسْتَوْعهُ المُترِفونَ و اَنِسوُ بماستوحشَ مِنَ الْجاهِلُونَ وَ صَحبوا الدُّنيا بِاَندانِ ارواحُها مُعلّقه بِالمَحَل الاْعْلي اوُلئكَ خُلَفاءُ اللَّهِ فِي اَرْضِه و الدُّعاة اِلي دينَه آه آه شُوقاً اِلي رُؤيتِهِم
امواج علم بر اساس حقيقت ادراك و بصيرت آن‏ها هجوم برد و به يكباره آنان را احاطه نمود و جوهره ايمان و يقين را به جان و دل خود مسّ كرد و آنچه را خوشگذران‏ها سخت و ناهموار داشتند، نرم و ملايم و هنجار انگاشته و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و ترس بودند، انس گرفتند.
فقط با بدن خاكي خود همنشين دنيا شدند؛ با روح‏هايي كه بر بلندترين قله از ذِروه قدس عالم ملكوت آويخته بود. ايشانند در روي زمين جانشينان خدا و داعيان بشر به سوي دين خدا. آه! آه! چقدر اشتياق زيارت و ديدارشان را دارم؟
به راستي آيا مولا مشتاق ديدار جواناني نيست كه به عشق مولا از همه چيز خود گذشته‏اند تا دين خدا را ياري رسانند؟
طفيل هستي عشقند آدمي و پري
ارادتي بنما تا سعادتي ببري
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بي‏هنري
مي‏صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند؟
به عذر نيم‏شبي كوش و گريه سحري
آري، از اين مَنظَر بايد يك بار ديگر به خاطرات رزمندگان اسلام مراجعه كرد و آن حادثه‏هاي تكرار نشدني را دوباره و صدباره خواند و از آن‏ها براي تفسير و تأويل عرفان و حكمت اسلامي بهره‏جست و فهميد كه در اين نبرد، رابطه سلاح و ايمان، رابطه لازم و ملزوم است؛ هر گاه ايمان باشد، سلاح مؤثر است و لاغير و هر گاه صداقت باشد، پيروزي تابع است؛ همان گونه كه مولاي متقيان‏عليه السلام فرمود:
فَلَمَّا رَأَي‏اللَّه صِدْقَنا بِعَدوّنا الْكَيتْ وَ اَنْزَلَ عَلَيهِ النَّصْر
آنگاه كه خداوند صداقت ما را ديد، دشمن ما را به خواري دچار ساخت و پيروزي را نصيب ما گردانيد.
با چنين انگيزه مقدسي است كه بار ديگر به سراغ خاطرات دليرمردان دفاع مقدس رفتيم تا به شكار لحظه‏ها نشسته، و اندكي از انبوه دُرّ و جواهر موجود در اين عرصه را گرد هم آوريم، تا شايد با مطالعه سطر سطر اين حماسه‏ها، بار ديگر آتش حسرت و افسوس وجودمان را فراگيرد و شگفتي‏هاي موجود در اين خاطرات، ما را از خواب غفلت بيدار كند.
آن همه محبت در آن همه صلابت، آن همه لطف در آن همه سختي، آن همه زيبايي در آن همه استحكام، آن همه آرامي در آن همه شتاب، آن همه صبر در آن همه بي‏قراري، آن همه عشق و فضيلت و صداقت در آن همه عصيان و خروش و شهادت، و آن همه اوج و فراز و نشيب در آن همه سكوت و خاموشي كلمات محصور در سطور و صفحات، شايد دل‏هايمان را بشكند و درس‏آموز مكتب آن‏ها قرار دهد، كه به قله رفيع معنويت و تقوا رسيده و چنين گمنام زيسته و مي‏زيند. آنان در ملكوت اعلي از چنان آوازه‏اي برخوردارند كه اذهان ما از درك آن عاجز و ناتوان است؛ گويي مصداقي بر اين سخن شيخ اجل هستند كه:
اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
كان سوخته را جان شد و آواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بي‏خبرانند
كان را كه خبر شد خبري باز نيامد
و بدين طريق بود كه به خوشه چيني از خرمن فضايل بي‏شمار اين عزيزان پرداختيم و همه آنچه را كه درك ما اجازه مي‏داد، با مفاهيم عرفاني و اسلامي تطابق داديم تا مجموعه‏اي شيرين و شيوا براي خوانندگان عزيز فراهم آيد.
خود واقفيم كه ادراك زميني ما نمي‏تواند حتي اندكي از عمق وجودي مجاهدان في‏سبيل‏اللَّه، خاصه شهداي گرانقدر را دريابد و زبان‏هاي ما نمي‏تواند هنگام بيان ذره‏اي از بزرگي‏هايشان به لكنت نيفتد و قلم‏هاي ما ضمن ترسيم اندكي از زيبايي‏هايشان باز نماند، چون با پياله نتوان اقيانوسي را پيمانه كرد. پندار ما از مجد و كرم ايشان، هر قدر كه باشد، توهّمي بيش نيست. در بيان اين مقام همان بس كه امام و مراد شهيدان فرمود:
«چه گويم و چه نويسم كه خاموشي بهتر و شكستن قلم اولي‏تر است».
مهم‏ترين اوصافي كه مي‏توان براي رزمندگان اسلام ذكر كرد، عبارتند از:

1. ايمان به خدا

مهم‏ترين عامل قدرت و تحرك يك رزمنده و مدافع اسلام، ايمان به خداست؛ زيرا خداوند متعال مبدأ و منشأ قدرت است و به هر كاري كه اراده كند، تواناست. لذا وقتي يك مدافع خود را به منبع اصلي قدرت و حيات متصل مي‏كند، از هيچ قدرتي جز او ترس و وحشت به خود راه نمي‏دهد و اين سرمايه بزرگي است كه تنها مجاهد في‏سبيل‏اللّه و مدافع معتقد به خدا، از آن بهره‏مند است و تكيه‏گاه اصلي رزمندگان ما نيز طي هشت سال دفاع مقدس، همين قدرت لايزال بوده است؛ به طوري كه امام راحل‏قدس سره فرمودند:
«مطمئن باشيد از قدرت‏ها كاري ساخته نيست. هيچ نگراني به خود راه ندهيد. شما جنود خدا هستيد و پيروزيد. آن‏هايي كه در ابتدا حركت خودشان را شروع كردند، با طمأنينه قلبي شروع كردند و از هيچ نترسيدند. قدرت‏هاي بزرگ از آن جهتي كه در شما هست، كه آن ايمان به خداست، خبر ندارند. لذا دائم مي‏گويند ما داراي موشك هستيم. آن‏ها داراي موشك هستند، ولي ايمان ندارند؛ شما ايمان داريد قلب‏هايتان با مبدأ نور و قدرت پيوند خورده است؛ پيوندي ناگسستني.»
اين فرمايش امام راحل‏قدس سره در واقع تحقق آيه ذيل است كه در نبرد دليرانه رزمندگان ما مصداق عيني پيدا كرد:
اِنَّ الَّذينَ قالوُا رَبُّنَااللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائكَةُ اَلاّ تَخافُوا و لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوْعَدُونَ
محققاً آناني كه گفتند پروردگار ما خداي يكتا است و بر اين پيمان استوار ماندند، فرشتگان رحمت الهي بر آن‏ها نازل شوند و گويند ديگر هيچ ترس و اندوهي از گذشته خود نداشته باشيد و شما را به آن بهشتي كه وعده داده شده‏ايد، بشارت باد.

2. بينش و آگاهي

ايمان همواره بايد با بينش و آگاهي توأم باشد. درك موقعيت سياسي و اجتماعي و آگاهي به مصالح اسلام، افق روشني را پيش روي مدافعان اسلام مي‏گشايد، تا نيرو و توان خود را به طور مؤثر و به موقع به كار گيرند. علاوه بر اين، آگاهي و هوشياري، انگيزه دفاعي مدافعان را تقويت مي‏كند؛ به طوري كه تا تقديم جان و شهادت حاضر نيستند دست از راه و هدف خود بردارند و عزت اسلام و استقلال كشور را با هيچ چيز معامله نمي‏كنند. قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد:
و كَاَيِّنْ مِنْ نَبِي قاتَلَ مَعَهُ رِبّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَ هَنُوا لِما اَصابَهُمْ في سَبيلِ‏اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ
چه بسيار پيش آمده كه جمع كثيري از پيروان پيامبري در جنگ كشته شده‏اند؛ با اين حال، اهل ايمان با سختي‏هايي كه در راه خدا به آن‏ها رسيد، مقاومت كردند و هرگز بيمناك و زبون نشدند و سر به زير بار دشمن فرو نياوردند و راه صبر و ثبات پيش گرفتند كه خداوند صابران را دوست دارد.
بنابراين، لازمه سرافرازي و استقلال و تسليم نشدن در برابر دشمن، مقاومت و پايداري آگاهانه است. از اين رو، امّت پيامبرصلي الله عليه وآله سختي‏ها و فشارهاي دشمن را تحمل كردند، ولي تن به سازش ذلّت‏بار ندادند و حفظ استقلال و شرف و آزادي ملت براي آن‏ها از هر چيز مهم‏تر بود؛ چنان كه امام راحل‏قدس سره فرمودند:
«اگر ما تسليم امريكا و ابرقدرت‏ها مي‏شديم، ممكن بود امنيّت و رفاه ظاهري درست مي‏شد و قبرستان‏هاي ما پر از شهداي عزيز ما نمي‏گرديد؛ ولي مسلماً استقلال و آزادي و شرافتمان از بين مي‏رفت.»
بدين ترتيب، بينش و آگاهي براي مدافعان و جنگجويان در حوزه اسلام، لازم است. آگاهي و بصيرت، نه تنها بازوي ايمان است، بلكه توان دفاعي مدافعان را نيز افزايش مي‏دهد؛ به همين دليل مولاي متقيان علي‏عليه السلام در توصيف رزمندگان اسلام مي‏فرمايند:
«حَمَلُوا بَصائرَهُمْ عَلي اَسْيافِهمْ»
بينش و آگاهي خود را بر شمشيرهايشان حمل مي‏كردند.

3. ولايت پذيري

يكي از مهم‏ترين ويژگي‏هاي رزمندگان ما در دوران دفاع مقدس، ولايت پذيري بود. آنان دريافته بودند كه ولايت، حيات طيبه است ؛ حياتي كه با درك و اطاعت ولايت نصيب انسان مي‏شود و نسيم دل‏انگيز اين حيات از آيات شريف قرآني، روح و جان آن‏ها را نوازش مي‏داد، زيرا قرآن مي‏فرمايد:
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا اسْتَجيبوُاللَّهِ وَ لِلرَّسوُلِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُمْ.
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، نداي دعوت خدا و رسولش را اجابت كنيد، زيرا شما را زنده مي‏كند.
اين رمز پنهاني است كه رزمندگان ما در طول دوران مبارزه و بعد از آن به حقيقت آن واقف شدند و هويّت و عزّت و سعادت دنيا و آخرت خود را در حيات ولايي يافتند و بدان اعتقاد راسخ پيدا كردند.
هر كه كوي ولايت را زيارت كند، ثواب اعمال او بيش از آن است كه قابل تصور باشد.
به قول حافظ:
ثواب روزه و حج قبول آن كس برد
كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد
در اين جا براي نمونه مي‏توان مالك اشتر را مثال زد كه مولاي متقيان علي‏عليه السلام در وصف او مي‏فرمايد:
«فَاسمَعوا لَه وَ اَطيعوُا اَمرَه فيما طابَقَ الحَقّ فَاِنَّهُ سَيفٌ مِن سُيوفِ اللَّه لا كليلَ الظَّبه و لانابي الضَّريبه فَاِن اَمركُم اِن تنفِروا وَ ان اَمركُم ان تُقيموا فَاِنَّهُ لا يقدم و لايَحجُم و لا يؤَخّر و لا يقدم اِّلا عَن اَمري»
پس سخنش (مالك اشتر) را بشنويد و امر و فرمانش را در آنچه مطابق حق است پيرو باشيد، زيرا او شمشيري است از شمشيرهاي خدا كه تيزي آن كند نمي‏شود و ضربه آن بي اثر نمي‏گردد.
پس اگر شما را امر كند كه به سوي دشمن برويد، روانه گرديد و اگر فرمان دهد كه نرويد، بمانيد كه او در هر كاري پيش نمي‏افتد و بر نمي‏گردد و رو بر نمي‏گرداند و جلو نمي‏رود ؛ مگر به دستور من.
همان طوري كه ملاحظه مي‏شود، همه آوازه و عظمتي كه مالك‏اشتر دارد، براي اطاعت صادقانه و عشق به مقام ولايت اميرمؤمنان‏عليه السلام است. بنابراين، ولايت، سلطه نيست، بلكه مربي است. ولايت چيزي از انسان نمي‏ستاند، بلكه همه چيز به انسان مي‏دهد. ولايت، انسان را تعريف مي‏كند و به او حرّيّت و آزادگي و صلابت مي‏بخشد. ولايت، در واقع حق مداري است و جويندگان حق را هدايت مي‏كند. ولايت، پرتوي از حكومت خدا بر روي زمين است و در پرتو آن، خدا مداري و عدالت خواهي تحقّق پيدا مي‏كند. ولايت، روحيه ستيز با دشمنان را در انسان مي‏دمد و عزّت اجتماعي و سياسي كشور را تضمين مي‏كند. اينك درس اطاعت پذيري از قيام ولايت را از رزمندگان اسلام مي‏آموزيم تا دريابيم كه چگونه ولايت به صورت جوهر مقاومت و ايثار در حماسه رزمندگان ما درخشيده است.
شهيد چمران در مورد ولايت امام خميني (ره) مي‏گويد:
«اين انقلاب بزرگ و تاريخي را ابرمردي رهبري مي‏كند كه در تاريخ بي نظير است. ايمان به پاكي و تقوا و فداكاري و پايداري او را نظيري نيست. اگر همه راهبران انقلابي دنيا را سر هم بگذارند، از يك موي رهبر عاليقدر انقلاب ما كمتر هستند. اين انقلاب صورت گرفته است تا ريشه‏هاي استثمار و استبداد و استعمار را بسوزاند؛ عدالت اجتماعي را تأمين كند؛ فقر و جهل و ظلم و فساد را از بين ببرد؛ ستم‏ها و محروميت‏ها و ناراحتي‏ها و بي عدالتي‏ها را كه قرن‏ها بر اين كشور سيطره داشته است، نابود كند.»
شهيد حاج همّت در مورد ولايت امام خميني مي‏گويد:
«مادر! جهل حاكم بر يك جامعه، انسان‏ها را به تباهي مي‏كشد و حكومت‏هاي طاغوت مكمل اين جهلند و شايد قرن‏ها طول بكشد كه انساني از سلاله پاكان زاييده شود و بتواند رهبري يك جامعه سر در گم و سر در لاك خود فرو برده را در دست گيرد و امام، تبلور سلاله ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. كلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست.»
شهيد يوسف كلاهدوز در مورد ولايت امام خميني مي‏گويد:
نقش كلاهدوز در عمليات ثامن الائمه‏ عليه السلام تعيين كننده بود و مي‏توان آن را اوج اخلاص او نسبت به حضرت امام خميني قدس سره دانست. شاهد بودم كه در طراحي و سازماندهي عمليات و ايجاد هماهنگي بين ارتش و سپاه تلاش بي‏وقفه‏اي مي‏كرد.
وقتي آبادان در محاصره دشمن قرار داشت و بني صدر موضوع تخليه شهر را مطرح كرده بود، او به خدمت حضرت امام قدس سره رسيد و در اين باره نظرخواهي كرد.
امام قدس سره در جواب فرموده بودند: «حصر آبادان بايد شكسته شود.»
او اعتقاد داشت حرف امام قدس سره بي حساب نيست و از منبع غيبي الهام مي‏گيرد.
وقتي درباره عمليات، با بي‏ميلي تعدادي از فرماندهان مواجه شد، گفت: «اكنون كه حضرت امام فرمودند حصر آبادان بايد شكسته شود، اگر ما زنده نبوديم، بر ما تكليف نبود وليكن اكنون كه ما زنده‏ايم، مكلف هستيم كه فرمان امام را اجرا كنيم و حصر آبادان را بشكنيم. ما هشت ماه خون دل خورديم و صبر كرديم و به اين دليل دست روي دست گذاشته بوديم و نظاره مي‏كرديم و پيروز شديم و از اين پس هم بايد پشت سر امام حركت كنيم. نبايد در جا بزنيم، نبايد خسته بشويم، نبايد در كار نظامي احساساتي بشويم.»
شهيد مهدي باكري در وصيت نامه خود مي‏نويسد:
اينك فرازهايي از وصيت نامه اين شهيد را كه صفا بخش جان است، مي‏آوريم:
«سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر؛ عصر ظلم و ستم، عصر كفر و الحاد، عصر مظلوميت اسلام و پيروان واقعي‏اش.
عزيزانم! اگر شبانه روز شكر گذار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنايت فرموده، باز كم است. آگاه باشيم كه سرباز راستين و صادق اين نعمت شويم. خطر وسوسه‏هاي دروني و دنيا فريبي را بشناسيم و برحذر باشيم كه صدق نيّت و خلوص عمل، تنها چاره ساز ما است.
... بايستي محتواي فرامين امام را درك و عمل كنيم تا بلكه قدري از تكليف خود را در شكر گذاري به جا آورده باشيم. وصيت من به مادرم و خواهران و برادران و اهل فاميل: بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست؛ هميشه به ياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد و از ته قلب پشتيبان و مقلّد امام باشيد.»
شهيد حاج حسين خرازي در مورد ولايت امام خميني مي‏گويد:
«كاري به خط و خط بازي‏ها نداشته باشيد؛ ببينيد امام چه مي‏گويد، مسير امام كدام است، اگر قبول داريم كه امام ولي فقيه هستند كه مسلماً هستند، پس ما بايد با او باشيم؛ هر چه گفت، همان را بپذيريم ؛ هر كه را انتخاب كرد، همان را قبول كنيم. اگر نماينده‏اي را براي منطقه‏اي برگزيد، مطيع نماينده او باشيم. اگر كسي مسؤوليتي دارد، از بركت خون شهدا دارد؛ از وجود نازنين امام دارد؛ ما درباره سياست بايد به او اقتدا كنيم.»
شهيد آيه‏الله محلاتي در وصيت نامه‏اش عشق و علاقه خود را نسبت به امام اين گونه بيان مي‏كند:
«از معظم له ]امام[ بخواهيد براي آمرزش من، دعاي مخصوص نمايد. من در اين عالم به او عشق مي‏ورزيدم و امر او را امر خدا و رسول‏صلي الله عليه وآله مي‏دانستم. اميد است ايشان هم بعد از اين عالم در پيشگاه خداوند شفاعت كند تا ان شاء اللَّه در آن دنيا در كنار ايشان باشم».

شهيد محلاتي در كلام مقام معظم رهبري:

«...از خصوصيات ديگر شهيد محلاتي، عشق و ارادت وافر به امام بود. او علاقه و اعتماد خاصي به نظرهاي امام داشت؛ به طوري كه هر موقع امام يك چيزي را بيان مي‏كردند، مثل يك امر تعبّدي، برايش لازم الاجرا بود. چه روزي كه امام حكم داده بود كه بايد اين كار بشود و چه روزي كه حكم نداده بود، ولي ايشان مي‏فهميد كه تمايل امام به اين است.
... اعتماد و ارادت ايشان به امام به نظر من يكي از عوامل خستگي ناپذيري ايشان بود. اين را من احساس مي‏كردم كه حضرت امام قدس سره نيز يك اعتمادي به او داشتند و نظرهايش را گوش مي‏كردند.»
بخشي از سفارشات شهيد محلاتي كه در تاريخ 19/11/64 خطاب به برادران پاسدار و بسيجي ابلاغ شده است:
- در سپاه، كليه امور براساس تبعيّت از ولايت فقيه يعني تسليم مطلق در مقابل رهنمودها و فرامين حضرت امام انجام گيرد.
- تبعيّت از خط مشي مقام رهبري در كليه امور عقيدتي، فكري، سياسي و نظامي لازم است.
- استقلال سپاه و وابسته نبودن آن به هيچ شخصيت و گروه و دسته خاصي را حفظ كنيد و توجه داشته باشيد كه به فرمان امام امت، هر نوع باندبازي و گروه‏گرايي در سپاه ممنوع است.
- در وضع فعلي كه امام امت مي‏فرمايند: »مسأله اصلي، جنگ است« كليه واحدها شرعاً موظف هستند در درجه اول به امور جنگ بپردازند و هر نوع اهمال و سستي در اين مورد جايز نيست.

ولايت پذيري بسيجيان

تفكر بسيجي كه تبلور اطاعت صادقانه از مقام ولايت است، در دوران دفاع مقدس از زيباترين جلوه‏ها و نمادها برخوردار بود؛ به ويژه در شهرهاي جنگي، كه زن و مرد و كودك و جوان را به مقاومتي اعجاب‏انگيز در سايه ولايت فقيه واداشته بود، و آنچه كه حقيقتاً دشمن را درمانده كرد، حيرت و سردرگمي در شناخت تفكر بسيجي بود. از ميان هزارها صحنه مقاومت حيرت‏انگيز، به خاطره‏اي از شهيد مهدي زين الدين (فرمانده دلاور لشكر 27 علي بن ابيطالب) بسنده مي‏كنيم كه گفت:
در شهر هويزه يك پيرمرد، دو پيرزن و دو پسر بچه ده ساله ساكن بودند. پرسيدم چرا نرفتيد؟ گفت: جوان‏هامون با حسين علم الهدي رفتند، ما مونديم؛ هم دهن كجي به عراقي‏هاست و هم دلگرمي بيشتر بچه‏ها... صداي جيپي بلند شد؛ پيرمرد مرا در اتاق مشرف به خيابان مخفي كرد. سرگرد عراقي پياده شد و به پيرمرد گفت: «رئيس شما از اين پس صدام است؛ ]امام[خميني را فراموش كنيد.» يكي از دو پسر بچه جلو آمد و گفت: «بابام با حسين علم‌الهدي رفته با شما بجنگه، اين عكس امام را هم او به من داده.»
سرگرد عكس را گرفت و پاره كرد و گفت: ]امام[ خميني را فراموش كنيد. بچه پاره‏هاي كاغذ را جمع كرد و بوسيد و تفي به صورت او انداخت. سرگرد گلوله‏اي به سر او شليك كرد و شهيد شد. پسر دومي جلو آمد. چون شهادت او هم حتمي بود، از پنجره با رگباري سرگرد و همراهش را هلاك كردم؛ بلافاصله دو پيرزن و پيرمرد و پسربچه را سوار جيپ عراقي كردم و از شهر دورشان نمودم.

ولايت در اسارت

مقاومت و پايداري رزمندگان ما در سياهچال‏هاي دژخيمان بعثي، ضرب المثل روزگار است. خواندن يا شنيدن آن‏هابه قدري حيرت‏انگيز و تعجب آور است كه عقول دنيوي ما، ساحت مقاومت و ايثار آنان را درك نمي‏كند، پس بايد با زبان عشق اين حماسه‏ها را تفسير كرد. دژخيمان بعثي از شدّت علاقه و عشق رزمندگان اسلام به مقتداي خويش با خبر بودند، لذا سعي مي‏كردند با جسارت به امام راحل قدس سره روح و جان آن عزيزان را شكنجه دهند.
آقاي حميد محمّدي، از آزادگان سرافراز، در اين باره مي‏نويسد:
«بارها مي‏خواستند كه ما را وادار كنند تا به امام عزيزمان توهين كنيم؛ به كسي كه شنيدن حتي يك كلامش در محيط اسارت، ماه‏ها روحيه ما را شاد و عالي نگه مي‏داشت ؛ به كسي كه به عشق ديدارش روزهاي سخت را اميدوارانه سپري مي‏كرديم. هر چه كردند، لب از روي لب هيچ كداممان نجنبيد. فرمانده كه چشمانش داشت از حدقه در مي‏آمد، همراه با بقيه سربازها حسابي افتادند به جان ما، از ضربه‏اي كه به صورت و سرم خورد، در يك لحظه از خود بي خود شدم و خون از دهانم بيرون ريخت ؛ زير چشمانم سياه و كبود شده بود، بچه‏هاي ديگر هم وضعشان بهتر از من نبود.
بعد از شش روز كه در زندان اردوگاه بوديم، دوباره آمدند و تا حدي كه دوست داشتند، مشت و لگد نثارمان كردند. پانزده روزي كه در زندان بوديم، ديگر چشم‏هايمان به تاريكي محيط و بدن‏هايمان به ضربه‏هاي بعثي خو گرفته بود. در طول اين مدت، فقط چند دقيقه‏اي بعد از آمار اجازه مي‏دادند كه براي رفتن به دستشويي از زندان خارج شويم.»
همچنين صحنه‏هاي متهوّرانه‏اي كه رزمندگان ما در اسارت آفريدند، بسيار براي ما آموزنده و عبرت‏انگيز مي‏باشد و راه و رسم اطاعت از مقام ولايت را به ما مي‏آموزد. بيان يك نمونه، آن هم از سوي يك بسيجي كم سن و سال قابل توجه است:
بعثي‏ها در بازرسي بدني از اسرا، ضمن ضبط وسايل، متوجه وجود چند قطعه عكس در جيب‏هاي ما شدند كه در پس زمينه يكي از عكس‏ها تصوير حضرت امام خميني قدس سره به چشم مي‏خورد. عراقي‏ها پس از ديدن تصوير حضرت امام، آن را به يكديگر نشان دادند و اداي احترام كردند كه در اين ميان يكي از افسران عراقي متوجه شد و وقتي وضع را چنين ديد، عكس را گرفت و آن را جلوي يكايك اسرا برد و از ايشان خواست تا ضمن بي احترامي به عكس، به شخصيت حضرت امام نيز توهين كنند.
خلاصه نوبت به برادر سيزده ساله‏اي به نام سهيل رسيد. او عكس را گرفت، چند لحظه به آن نگاه كرد و سپس در حالي كه همه چشم‏ها به او خيره شده بود، در ميان حيرت و تعجب همگان، ابتدا عكس را به صورت چسباند و بعد آن را غرق بوسه كرد.
ساير اسرا همچنان كه ناظر اين صحنه تعجب آور بودند، به حيرتشان افزوده شد، زيرا اين عمل متهوّرانه سهيل، درس بزرگي بود به يك يك اسرا، و پيامد آن شكنجه و ضرب و شتم سهيل بود از سوي بعثي‏ها.
آري، شير اگر در قفس باشد، باز هم شير است، و روباه اگر در صحرا و بيابان آزاد باشد، باز هم روباه است. رزمندگان عزيز ما اگر چه ساليان دراز در اسارت دژخيمان بعثي بودند (بعثياني كه در شقاوت و بيرحمي و كاربرد انواع روش‏هاي پيشرفته در شكنجه عزيزان ما، روي سفّاكان تاريخ را سفيد كردند) اما غرور و شهامت ايماني و عشق‏آن‏ها به ولايت در همه صحنه‏ها و پهنه‏هاي آفاق و انفس درخشيد.
مرا به جز تو نيازي به دار فاني نيست
دمي كه بي تو برآيد ز زندگاني نيست
مرا ز آتش هجران كجا بود پروا
كه شمع دير ترا ميل سرفشاني نيست
دلم رسيده به كويَت مگو چه آوردي
كه عاشقانِ ترا جز غم ارمغاني نيست

منبع: پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس
نسخه چاپی