نظریه اسکاچ پل و انقلاب اسلامی ایران

نظریه اسکاچ پل درباره انقلاب اسلامی ایران و به چالش کشیدن مبانی آن
 

چکیده
با وقوع انقلاب اسلامی ایران، بسیاری از نظریه هایی که در مورد انقلاب ها بیان شده بود، با مشکل مواجه شد؛ از آن جمله نظریه اسکاچ پل بود که علاوه بر اینکه به تعبیر خود اسکاچ پل با برخی از انقلاب هایی که ایشان در بیان نظریه خود به آن استشهاد نموده بود، تشابه داشت، تفاوت هایی اساسی در آن به چشم می خورد که کلیت این نظریه را با چالش مواجه ساخت. رسالت این نوشتار آن است که پس از تبیین نظریه، به کشف مبانی و پیش فرض ها، همچنین روش شناسی این نظریه بپردازد و این موضوع را ارزیابی نماید که چگونه با تغییر این مبانی و پیش فرض ها کلیت نظریه آسیب پذیر شده، خود نویسنده را نیز همچنان که بدان اشاره شد به اعتراف وا داشته است.

تعداد کلمات 3566/ تخمین زمان مطالعه 18 دقیقه

انقلاب اسلامی ایران
با بررسی مبانی و پیش فرض های مورد توجه این نظریه پرداز، در خواهیم یافت که تفاوت در مبانی و پیش فرض ها موجب تغییر در اصل نظریه خواهد شد؛ برای نمونه در مبنای معرفت شناختی، به دلیل ابتنای این نظریه بر انسجام گروی، وجود شرایط مناسب داخلی و بین المللی و هماهنگی ساختارهای موجود در کشور ایران حکایت از ثبات قدرت سیاسی این کشور داشت و حتی احتمال وقوع انقلاب هم پیش بینی نمی شد؛ در حالی که نظام مبتنی بر ظلم ماندگار نخواهد بود. بر اساس مبنای هستی شناختی اسلامی نیز اعتقاد بر این است که در ورای تمامی رخدادهای عالم هستی، عوامل متعدد مادی و مجرد وجود دارد که هر کدام به گونه ای مخصوص در عالم اثرگذار خواهند بود. برخی از این عوامل، علل حقیقی و برخی علل صوری، اعدادی و... است. این در حالی است که عدم توجه نظریه پرداز به این امر و تقلیل رخدادهای یک انقلاب به علل مادی و صوری و غفلت از علت حقیقی و الهی، موجب شده است علت وقوع انقلاب اسلامی نیز در این قالب ارزیابی شود؛ در حالی که توجه به علل حقیقی و الهی در کنار علت های صوری و اعدادی، همچون توجه به نصرت و امدادهای الهی و... نتیجه ای متفاوت به دست خواهد داد.
با توجه به مبانی انسان شناختی اسلامی، انسان موجودی مکلّف، دارای اراده و اختیار بوده و نسبت به اعمال خویش مسئول است و بر اساس این اراده است که می تواند حرکتی تحول آفرین را سامان بخشد. این در حالی است که این نظریه نه تنها توجهی به انسان و هدفمندی اعمال او ندارد؛ بلکه از اساس بر این باور است که انقلاب ربطی به تصمیم آگاهانه افراد یا گروه ها ندارد و تنها انسان را به عنوان ابزاری مکانیکی توصیف نموده که همواره در خدمت ساختارها و تحولات موجود در جامعه است. از این جهت، تفاوت در این مبنا نیز موجب تغییر بنیان این نظریه خواهد شد. از سوی دیگر بر اساس مبانی دین شناختی، اسلام آخرین دین الهی و ناسخ شرایع پیشین است. دین اسلام برای رساندن انسان به سعادت واقعی از جامعیت برخوردار بوده و به حوزه های گوناگون دنیا و آخرت و فردی و اجتماعی پرداخته است. این درحالی است که نگاه نظریه پرداز به دین اسلام همچون مسیحیت تحریف شده و تقلیل کارآمادی آن به امور فردی است؛ افزون بر اینکه در اندیشه ی ایشان، دین تا حد اسطوره تقلیل یافته است؛ به همین دلیل نمی تواند تحلیل درستی از قابلیت اسلام شیعی و کارآمدی آن در تحولات سیاسی و اجتماعی به دست دهد. بر این اساس، در صورت تغییر نگاه به دین و جامعیت آن، در خواهیم یافت که این نظریه از این جهت نیز دچار آسیب بوده و تحولاتی را در حوزه نظریه پردازی انقلاب های اجتماعی به دنبال خواهد داشت.
در مبانی فلسفه اجتماعی، ابتنای نظریه بر اصاله الاجتماع و یا اصاله الفرد نیز می تواند سرنوشت یک نظریه را تغییر دهد. بر اساس نظریه اصاله الاجتماع و پذیرش آن، چنان که در مبانی انسان شناختی نیز بدان اشاره شد افراد در درون جامعه بیشتر ابزار مکانیکی ساختارهای جامعه تلقی خواهند شد؛ از این رو کمتر اراده و خواست آنها در شکل دهی تحولات اجتماعی موثر خواهد افتاد؛ حال آنکه بر اساس باور به اصالت فرد، نقش افراد انسانی در وقوع انقلاب هایی از این سنخ، پررنگ تر خواهد بود. این نظریه نیز به دلیل ابتنا بر اصاله الاجتماع، از نقش افراد در شکل گیری انقلاب های اجتماعی غافل مانده، بدیهی است تفاوت در این مبنا نیز تحول در نظریه را در پی خواهد داشت. بر اساس مبانی روش شناسی اسلامی نیز که مبتنی بر بدیهیات اولیه و یا ثانویه است و البته بیش از آنکه به «صورت گرایی» توجه نماید، «بسترهای» شکل گیری رخدادها را مورد مطالعه قرار می دهد، در بررسی نظریه انقلاب های اجتماعی اسکاچ پل می توان بیان داشت: در انقلاب های اجتماعی صرف مسائل یاد شده در این نظریه همچون شرایط و ساختارهای داخلی و بین المللی و....، نمی تواند به تحلیل صحیحی از انقلاب های اجتماعی منجر شود؛ بلکه بر اساس مبانی روش شناختی می توان با توجه به روش تعقّلی و ابتنا بر بدیهیات و توجه به بسترها به گونه ای متفاوت از روش شناسی اسکاچ پل که مبتنی بر روش استقرائی مطالعه تطبیقی تاریخی در قالب ساختارگرایی است، به تحلیل انقلاب ها پرداخت.
از جمله پیش فرض هایی که  اسکاچ پل این نظریه را بر آن مبتنی ساخته است، پیش فرض توسعه و نوسازی است. موضوع توسعه و نوسازی در اندیشه  اسکاچ پل توسعه فضاهای پیرامونی انسان است که از طریق توسعه اقتصادی و سیاسی تحقق می یابد. این در حالی است که موضوع توسعه و نوسازی بر اساس نظام معرفتی واقع گرای اسلامی خود انسان است که اگر در راستای هدف خلقت، یعنی رسیدن به سعادت و کمال گام نهد، علاوه بر توسعه خویشتن خویش، فضاهای پیرامونی او نیز توسعه خواهد یافت. از این جهت تفاوت دیدگاه در این پیش فرض نیز موجب تغییر در نظریه خواهد گردید؛ به این صورت که ضرورتا شرایط موجود برای تحقق انقلاب اجتماعی در اندیشه ایشان منجر به وقوع انقلاب در همه جوامع نخواهد شد؛ چنان که در انقلاب اسلامی ایران چنین نشد.
از این روی بدان جهت که تغییر در مبانی و پیش فرض نظریه های علوم انسانی موجب تغییر و تحول کلی و یا جزئی در این نظریه ها می گردد، این نوشتار بر لزوم توجه به مبانی و پیش فرض ها و تدوین روش شناسی علوم انسانی اسلامی با محوریت هر علم خاص تاکید دارد.
 

1. مبانی، روش و پیش فرض ها

با وقوع انقلاب اسلامی ایران، بسیاری از نظریه هایی که در مورد انقلاب ها بیان شده بود، با مشکل مواجه شد؛ از آن جمله نظریه اسکاچ پل بود که علاوه بر اینکه به تعبیر خود اسکاچ پل با برخی از انقلاب هایی که ایشان در بیان نظریه خود به آن استشهاد نموده بود، تشابه داشت، تفاوت هایی اساسی در آن به چشم می خورد که کلیت این نظریه را با چالش مواجه ساخت. اسکاچ پل در مورد وقوع انقلاب ایران می نویسد: سقوط شاه ایران و به راه افتادن انقلاب ایران بین سال های 1979-1977 باعث تعجب ناگهانی ناظران خارجی، از دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سیاسی و متخصصان علوم اجتماعی، از جمله افرادی مثل من که متخصص مسائل انقلاب هستم، گردید.[1]
او در ادامه می نویسد: مراحل اولیه انقلاب ایران، مشخصا نظرهای قبلی من درمورد موجبات انقلاب اجتماعی را زیر سوال برد.[2]
ایشان به رغم اینکه در نظریه خود بر نفی ذهنیت هدفمند تاکید داشت، در مقاله خود با عنوان «حکومت تحصیل دار و اسلام شیعی در انقلاب ایران»[3] می نویسد: اگر بتوان گفت که یک انقلاب در دنیا وجود داشته که عمدا و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی توده ای ساخته شده است تا نظام پیشین را سرنگون سازد، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران علیه شاه است.[4]
آنچه اکنون در پی آن هستیم، نقد نظریه اسکاچ پل نیست، بلکه بیان این مطلب است که چه عواملی موجب می شود انقلاب ایران در قالب این نظریه نگنجد و برخی مبانی آن را به چالش بکشد و چه امری موجب شده است اسکاچ پل به این امر اعتراف نماید که باید به فهم خود از وقوع انقلاب ها تعمّق بیشتری بخشد، و بیان کند این انقلاب قابل توجه مرا وادار می سازد به درک خود در قبال نقش بالقوه و محتمل سیستم های عقاید و ادراک های فرهنگی در شکل بخشیدن به کنش های سیاسی، عمق و وسعت بیشتری ببخشم.[5]
با وقوع انقلاب اسلامی ایران، بسیاری از نظریه هایی که در مورد انقلاب ها بیان شده بود، با مشکل مواجه شد؛ از آن جمله نظریه اسکاچ پل بود که علاوه بر اینکه به تعبیر خود اسکاچ پل با برخی از انقلاب هایی که ایشان در بیان نظریه خود به آن استشهاد نموده بود، تشابه داشت، تفاوت هایی اساسی در آن به چشم می خورد که کلیت این نظریه را با چالش مواجه ساخت. اسکاچ پل در مورد وقوع انقلاب ایران می نویسد: سقوط شاه ایران و به راه افتادن انقلاب ایران بین سال های 1979-1977 باعث تعجب ناگهانی ناظران خارجی، از دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سیاسی و متخصصان علوم اجتماعی، از جمله افرادی مثل من که متخصص مسائل انقلاب هستم، گردید.
به نظر می رسد در ارزیابی این مطلب باید به این نکته توجه نمود که در شکل گیری یک نظریه، مسائلی اساسی دخالت دارد که نوع نگاه به آنها در شکل دهی و نتیجه بخشی نظریه، تاثیرات فراوان دارد. یکی از این مسائل مبانی و پیش فرض هایی است که نظریه بر آن مبتنی شده است. مساله دیگر می تواند نوع نگاه انسان شناسانه نظریه پرداز به انسان و قابلیت ها و دریافت های وجودی او باشد. این امر نیز می تواند در شکل گیری یک نظریه تاثیر فراوانی داشته باشد. مساله دیگر نیز مربوط به روش معرفت شناسانه ای است که محقق و نظریه پرداز بر اساس آن، موضوع مورد بحث خویش را بررسی می نماید.
بر اساس مساله اخیر، در صورتی که انسان به وجود واقعیت در ورای رخدادهای عالم وجود معتقد باشد، روشی را برمی گزیند و بر اساس آن به جستجو پیرامون یک امر واقعی می پردازد؛ اما در این میان این پرسش مطرح است که آیا ابزارهایی که بشر برای دستیابی به معرفت
[6] دارد، انسان را برای دستیابی به هر پرسشی یاری می نماید یا اینکه کشف هر واقعی و دستیابی به معرفت حقیقی[7]، ابزار هم سنخ خود را طلب می نماید و محقق در صورت به کارگیری ابزاری دیگر، از دستیابی به مقصود عاجز خواهد ماند؟
به نظر می آید عمده نظریه هایی که خاستگاه آن مغرب زمین است، به دلیل تفاوت هایی که در مبانی و پیش فرض ها با نظریه های بومی به معنای اسلامی ایرانی دارند، به صورت طبیعی دربردارنده یک نتیجه نیستند و تفاوت های اجمالی و گاهی تعارض هایی نیز در برخواهند داشت؛ به گونه ای که اگرچه یک نظریه در خاستگاه بومی خود کارآمد و نتیجه بخش است، اما با پا نهادن در سرزمین اندیشه ای که با زیست بوم اندیشه ای آن سازگار نیست، دچار مشکل شده، اشکالات آن به صورت علنی پدیدار می گردد.
نظریه خانم اسکاچ پل نیز به همین دلیل دارای اشکالاتی است که نمی تواند منطبق با مبانی و پیش فرض های بومی و اسلامی و همچنین بسترهای موجود برای شکل گیری یک انقلاب در چنین سرزمینی باشد؛ از این رو هرچند ایشان در بررسی تطبیقی خود از انقلاب های چین، روسیه و فرانسه به نتایجی دست یافته است که اساس نظریه ایشان را شکل داده است، اما این نظریه در انقلاب اسلامی ایران دچار مشکل شده، خود نویسنده نیز به این امر اقرار دارد. به نظر می رسد آنچه موجب ناکارآمدی این نظریه در تحلیل وقوع انقلاب اسلامی ایران شده است، افزون بر تفاوت در مبانی و پیش فرض های مورد پذیرش نویسنده، به بسترهای متفاوت جوامع مورد بررسی ایشان با جامعه ایران اسلامی مرتبط است.
رسالت این نوشتار آن است که پس از تبیین نظریه، به کشف مبانی و پیش فرض ها، همچنین روش شناسی این نظریه بپردازد و این موضوع را ارزیابی نماید که چگونه با تغییر این مبانی و پیش فرض ها کلیت نظریه آسیب پذیر شده، خود نویسنده را نیز همچنان که بدان اشاره شد به اعتراف وا داشته است.
در بررسی مبانی هر نظریه ای توجه به چند مبنا از اهمیت ویژه برخوردار است؛ به گونه ای که تغییر آنها می تواند در ماهیت یک نظریه تغییر اساسی ایجاد نماید. از جمله این مبانی، مبانی معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان شناختی است. در کنار این مبانی، بدون شک مبانی و پیش فرض هایی دیگر همچون مبانی دین شناختی، روش شناختی و... نیز از اهمیت ویژه ای برخوردارند که در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت.

 

1.1. مبانی معرفت شناختی

در مبانی معرفت شناختی اسلامی، باور بر امکان شناخت و نفی شکاکیت و نسبی گرایی معرفتی است. در این روش معرفت شناسانه ملاک صدق گزاره ها انسجام یا فایده گرایی نیست، بلکه ملاک، صادق بودن و مطابقت با واقع است؛ از این رو درباره روش های معرفت شناسانه چند مبنا وجود دارد که در بررسی مبانی معرفت شناختی نظریات باید به این مبانی که عمده نظریات مبتنی بر یکی از آنهاست، توجه نمود. مبنای اول «گروی» است. انسجام گرایان[8] معتقدند: اگر باور یا قضیه ای با باورهای ما هماهنگ و سازگار باشد، اعتقاد بدان باور موجّه است. بدین ترتیب، انسجام[9]، معیار موجّه و صادق بودن باورهاست؛ برای نمونه کواین که از طرفداران این نظریه است، برای تبیین آن از تار عنکبوت بهره گرفته، می گوید رشته های موجود در یک تار عنکبوت با کمک یکدیگر تار را به وجود می آورند. همه رشته ها به یکدیگر وابسته اند. رشته ای وجود ندارد که پایه بوده، از حمایت رشته های دیگر بی نیاز باشد. نظریه انسجام گرایی سه شاخصه کلی دارد: اول اینکه همه باورها با استنتاج از باورهای دیگر موجّه اند؛ دوم باورهای پایه و بدیهی وجود ندارد و سوم اینکه موجّه ساختن باورها امری دوطرفه است.[10]
طرفداران مبنای دوم که «مبنا گروی»[11] نام دارد، بر این باورند که معرفت های انسان شامل معرفت های حضوری و حصولی است. معرفت حضوری از آن جهت که بی واسطه درک می شود، خطاناپذیر بوده، اگر درمورد آنها خطایی متصور باشد، مربوط به تحلیل و تفسیرهای این گونه علوم است.
معرفت های حصولی به دو قسم بدیهی و نظری تقسیم می شوند. قسم اول از این علوم، خطاناپذیر و یقینی اند و ملاک ارزیابی معرفت های نظری نیز قرار می گیرند؛ از این رو معرفت های نظری یقینی انسان بر بدیهیات بنا شده است و بدیهیات، پایه و مبنای آنهاست.
[12]
از سوی دیگر برخی پژوهشگران به «مبناگرایی نظام وار» یا «بداهت نظام مند» معتقدند؛ به این معنا که به واسطه بدیهیات ابطال یا اثبات نمود. بر این اساس، معرفت های صادق خود شبکه ای از معرفت را شکل می دهند که بر اساس آن می توان معرفت های جدیدی را که نمی توان به صورت مستقیم بر بدیهیات مبتنی کرد، ارزیابی نمود. بر اساس این مبنا، ملاک صدق یا کذب همه گزاره ها تنها ابتنای مستقیم آنها بر بدیهیات نیست، بلکه حتی اگر نتوان برخی از گزاره ها را بر بدیهیات مبتنی نمود، می توان به دلیل سازگاری با شبکه معرفتی مبتنی بر بدیهیات، آنها را ارزیابی نموده، بر اساس این ملاک، صدق یا کذب آنها را مشخص نمود. تفاوت این دیدگاه با انسجام گرایی این است که در مبنای انسجام گرایی، انسجام به خودی خود، موضوعیت دارد و این انسجام به بدیهیات منتهی نمی شود، در حالی که در این مبنا از معرفت شناسی، نظام معرفتی و منسجم ما مبتنی بر بدیهیات است.
با توجه به این مبانی، در بررسی نظریه انقلاب های اجتماعی اسکاج پل که بر اساس به مطالعه تطبیقی تاریخی و با تأکید بر روش ساختارگرایی و بیان اهمیت ساختارها در تحولات اجتماعی به تبیین این نظریه می پردازد، میتوان دریافت که ایشان در مبانی معرفت شناختی «انسجام گرا» است. بر اساس تبیین عنکبوتی نظریه انسجام گرایی کواین، شاید بتوان گفت اسکاچ پل ساختارهای موجود جامعه و ویژگی های موجود در یک جامعه در آستانه انقلاب، از جمله وجود جوامع کشاورزی، حکومتهای مطلقه، سقوط مشابه، گرایشهای لیبرالی یا کمونیستی و تهاجم سرمایه های بین المللی و ... را به منزله تارهای عنکبوتی تلقی مینماید که هیچ کدام پایه و اساس دیگری نیست؛ یعنی همان طور که رشته های موجود در یک تار عنکبوت با کمک یکدیگر تار را به وجود می آورند و همه رشته ها به یکدیگر وابسته اند و رشته ای وجود ندارد که پایه بوده، از حمایت رشته های دیگر بی نیاز باشد، در انقلابهای اجتماعی نیز هر کدام از شرایط موجود که خبر از آمدن انقلاب می دهد، خود به تنهایی به منزله تاری است که وقوع انقلاب را تسهیل می نماید و نیاز به پایه یا شرط اساسی خاصی برای وقوع انقلاب نیست.
اسکاچ پل معتقد است در انقلاب های تاریخی، گروههای مختلف با انگیزه های متفاوت در تنازعات چندگانه و پیچیده شرکت دارند. منازعات مذکور تحت شرایط اقتصادی اجتماعی و بین المللی موجود شکل می گیرد و طبقه خاص یا گروه مشخصی آنها را کنترل نمی کند. همچنین تمامی پیامدهای انقلاب نیز به طور طبیعی توسط هیچ یک از گروههای دیگر قابل پیش بینی نیست و این تلاقی تصادفی شروط مذکور است که انقلاب ها را به دنبال خود می آورد؛ انقلابها ساخته نمی شوند، انقلاب ها می آیند.
[13]
به صورت طبیعی اشکالاتی که بر نظریه انسجام گرایی وارد است، بر این نظریه اسکاچ پل نیز وارد خواهد بود، از آن جمله اینکه به چه دلیل معیار صدق یا ملاک موجه بودن باورها یا قضایا انسجام» است و از چه راهی به این معیار دست یافته اید. اگر انسجام، معیار صدق و حقیقت است، باید هر افسانه هماهنگی که اجزای آن با یکدیگر منسجم اند، همچون یک نظریه فلسفی یا فیزیکی یا ریاضی حقیقی تلقی شوند و اگر گفته شود منظور هماهنگی آن با قضایا و افکاری است که تجربه آن را تأیید کرده است، روشن است که این پذیرش اشکال و اعتراف به این است که صرف انسجام کافی نیست و معیار دیگری به نام تجربه لازم است.[14] افزون بر اینکه تجربه[15] نیز نمی تواند معیاری برای ارزیابی گزاره های همه علوم باشد و تنها در علوم طبیعی و آزمون پذیر، آن هم فقط در موارد آزمون شده، مورد پذیرش است. این در حالی است که در علوم اجتماعی و انسانی صرف تجربی بودن یک رخداد نمی تواند دلیل صحت آن باشد و به خصوص نمی توان حکم به تکرار آن در موارد مشابه داد. از همین جهت است که انقلاب اسلامی ایران با وجود اینکه به نظر اسکاچ پل یک انقلاب اجتماعی است، نه تنها در چارچوب نظریه ساختاری و انسجام گرای اسکاج پل نمی گنجد، بلکه کلیت آن را نیز دچار مشکل می سازد.
از این جهت است که با وجود نظریه انسجام گرای اسکاچ پل با توجه به اینکه تمامی شرایط و ساختارهای موجود در جامعه عصر پهلوی به نفع دستگاه حاکم بود، انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست. کشور ایران در آن زمان دارای وضعیتی بود که هیچ کدام از نظریه پردازان و صاحب نظران سیاسی دنیا، وقوع انقلاب را در آن نه تنها پیش بینی نمی کردند، بلکه به طور کلی احتمال آن را هم ناممکن میشمردند. افرادی چون جیمی کارتر، ایران را جزیره ای باثبات در یکی از بحرانی ترین مناطق جهان میدانستند
[16] و تحلیل گران سازمان سیا یک سال قبل از انقلاب ادعا کردند ایران نه تنها در وضع انقلابی نیست، بلکه در حالت پیش از انقلاب هم به سر نمی برد[17]، با این همه انقلابی رخ داد که خود اسکاچ پل اعتراف می کند: سقوط اخیر شاه ایران و به راه افتادن انقلاب ایران بین سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۹ باعث تعجب ناگهانی ناظران خارجی از دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سیاسی و متخصصان علوم اجتماعی، از جمله افرادی مثل من که متخصص مسائل «انقلاب» هستم، گردید.[18]
بر اساس نظریه انسجام گرای اسکاچ پل، شرایط یک انقلاب برای کشور ایران مهیا نبود. این در حالی است که بر اساس مبنای معرفت شناختی «مبناگروی»، شرایط برای وقوع یک انقلاب شیعی در ایران فراهم بود. بر اساس این مبنا، اگرچه شیعه در طول حیات خویش در دوران های مختلف در قالب مفاهیمی همچون تقیه موجودیتش را حفظ نموده است، اما وجود مفاهیمی همچون امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، ظلم ستیزی و دفاع از مبانی و اصول اسلام، دایره تقیه را محدود ساخته، شیعه را به اقدام عملی ملزم می سازد. بنابراین نارضایتی و خشم از وضع موجود و آرمان وضع مطلوب آن گاه که در کنار حس پرخاشگری و ظلم ستیزی قرار گیرد، منجر به وقوع تحولی در راستای نفی وضع موجود و جایگزینی وضعیت مطلوب خواهد شد. در این میان آنچه محرک اصلی خواهد بود، مکتبی است که این اندیشه بر اساس آن شکل گرفته است.
برای وقوع چنین تحولی در کنار شاخصه های فوق، وجود رهبری آگاه و عالم که نمونه ای از انسان ایده آل اسلام باشد، ضروری می نماید؛ چراکه در هر مرحله از این حرکت تحول آفرین امکان انحراف از مسیر حقیقت و موج سواری شخصیت های فرصت طلب، دور از ذهن نیست و تاریخ گواه این مطلب است که حرکت های آزادی بخش شیعی همچون نهضت مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت، چگونه از مسیر اصلی به بیراهه کشانده شده اند.
انقلاب اسلامی در ایران که شالوده های خود را بر مکتب اسلام و مبنای خویش را حرکت تحول آفرین حسین بن علی(ع) در عقبة تاریخی اش قرار داده بود، با وجود رهبری آگاه، فقیه و مجاهد و حضور مردمی پرشور با عزمی راسخ به وقوع پیوست. این در حالی است که اسکاج پل نه تنها نقش فرهنگ، ایدئولوژی و مکتب، بلکه نقش رهبری در انقلاب ها را از ابتدای شروع انقلاب انکار می نماید. تفاوت در این مبانی است که موجب تفاوت ماهوی انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلاب های مورد بررسی این نظریه پرداز انقلابها شده است.

 

نمایش پی نوشت ها:

[1] همو، «حکومت تحصیل دار و اسلام شیعی در انقلاب ایران»؛ ص185.
[2] همان، ص185.
[3] Rentir State and Shia Islam in the Iranian Revolution.
[4] همان، ص189.
[5] همان، ص191.
[6] در اینجا مراد، معرفت به معنای مطلق دانش است.
[7] مراد، باور صادق موجه است.
[8] Coherentists.
[9] Coherence.
[10] محمد حسین زاده؛ مبانی معرفت دینی؛ ص67.
[11] طرفداران این نظریه، حکمای اسلامی و همه مبناگرایان از ارسطو تا عصر حاضرند. لازم به یادآوری است مبناگروی قرائت های گوناگونی دارد که عمده اختلاف نظرها به اختلاف در معرفت های بدیهی و پایه باز می گردد؛ حس گرایان صرفا باورهای حسی را پایه می دانند و...(ر.ک: محمد حسین زاده، پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر؛ فصل ششم.)
[12] محمد حسین زاده؛ درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی؛ ص62-61.
[13] تدا اسکاچ پل؛ دولتها و انقلاب های اجتماعی؛ ص۳۵
[14] محمد حسین زاده؛ مبانی معرفت دینی؛ ص ۶۸
[15] مراد از تجربه در این قسمت، استقرای ناقص است.
[16] منوچهر محمدی؛ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران؛ ص ۲۰۴.
[17] همان، ص ۱۵.
[18] تدا اسکاج پل؛ «حکومت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران»؛ ص۱۸۵.


منبع: خسروپناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه های علم دینی و آزمون الگوی حکمی - اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، قم، دفتر نشر معارف 1393 ش.

بیشتر بخوانیم:
پیش‌فرض توسعه و نوسازی در اندیشه انقلاب اسکاچ پل
تبیین انقلاب های اجتماعی از نظر اسکاچ پل
دلیل انقلاب و اهداف بروز انقلاب در یک جامعه در اندیشه اسکاچ پل
مقایسه مبانی دین شناختی و فلسفه اجتماعی و روش شناسی انقلاب ایران و نظریه انقلاب اسکاچ پل
مقایسه مبانی هستی شناسی و انسان شناسی انقلاب ایران با نظریه اسکاچ پل
نشانه های شکل گیری انقلاب در اندیشه انقلاب اسکاچ پل
تحلیل اسکاچ پل از پدیده ی انقلاب

نسخه چاپی