چرایی جنگ‌ نرم و انکار آن
اسلام پس از فروپاشی شوروی به‌عنوان اصلی‌ترین چالش غرب تبدیل شد
 
چکیده
چرا جنگ نرم به وجود می‌آید؟ این سوالی است که برخی در جواب آن می‌گویند تضاد منافع باعث آن‌ است و برخی از تقابل ائدولوژی سخن می‌گویند و افرادی حتی از جنگ تمدن‌ها سخن میرانند. آن‌چه در این مقاله می‌خوانید پاسخ به این سوال است و بصورت مصداقی تر در مورد نظام جمهوری اسلامی‌مطرح می‌شود.

تعداد کلمات 3500/ تخمین زمان مطالعه 18 دقیقه
چرایی جنگ‌ نرم و انکار آن

چرایی جنگ‌نرم

 برای بررسی چرایی جنگ و مخاصمه‌ی غرب با نظام جمهوری اسلامی ‌باید مبانی نظری و رویکردهای در نظام ‌سیاسی غرب و اسلام مورد بررسی قرار گیرد. به عبارتی برای فهم چالش غرب با جمهوری اسلامی، باید نظام‌ سیاسی مبتنی بر اندیشه‌ی اسلام ناب و نظام‌ سیاسی مبتنی بر اندیشه‌ی لیبرال دمکراسی را مورد مقایسه و بررسی قرار داد. واقعیت این است که این تقابل، «تقابل فلسفی و پارادایمی» است. به عبارتی، تقابل نظام‌ سیاسی آمریکا با جمهوری اسلامی ‌تقابل «فکری و اندیشه‌ای» است. تقابل در «ارزش‌ها و باورهای پایه‌ای» و چالش با «مدل و شیوه‌ی اداره‌ی یک نظام‌ سیاسی در عرصه‌های مختلف است. این چالش زمانی که با قدرت ‌نرم جمهوری اسلامی ‌توانست موازنه را به ضرر دولت آمریکا در منطقه‌ی خاورمیانه تغییر دهد، راهبرد ایران‌‌ستیزی با روش‌های مختلف در اولویت راهبردهای امنیت ‌ملی آمریکا قرار می‌گیرد.
نظریه‌پردازان غرب، پس از فروپاشی شوروی، جهان اسلام و رشد اسلام سیاسی در آن را چالش اصلی لیبرال دمکراسی معرفی کرده‌اند. در این چهارچوب جلوگیری از روند رو به رشد اسلام‌گرایی و عمق استراتژیک قدرت‌نرم جهان اسلام در مقابل قدرت‌نرم جهان غرب بخش مهمی ‌از محتوای سند استراتژی امنیت‌ ملی آمریکا است که جایگزین استراتژی سد نفوذ شوروی شده است. از این دیدگاه، تهدید امنیت‌ملی آمریکا، تهدیدات نرم، نامتقارن و ترکیبی است که منابع آن در کشورها و رژیم‌های ضدآمریکایی و غیر لیبرال خاورمیانه معرفی شده است. (راهبرد امنیت‌ملی آمریکا، ۲۰۰۶)
کمیته‌ی خطر جاری عنوان کمیته‌ای است که در دهه‌ی هفتاد و در اوج جنگ سرد توسط گروهی از سناتورهای آمریکایی، مسئولان ارشد وزارت خارجه اساتید برجسته‌ی علوم سیاسی، مؤسسه‌ی مطالعاتی امریکن اینتر پرایز و گروهی از مدیران باسابقه‌ی سیا و پنتاگون تأسیس شد. هدف از تأسیس این کمیته، خروج از بن‌بستی بود که در دوران جنگ سرد میان دو ابرقدرت زمان، یعنی ایالات متحد آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در توازن هسته‌ای به وجود آمده بود. پس از حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر، بار دیگر عناصری از این کمیته گرد‌هم آمدند و با تجزیه‌و‌تحلیل فرصت‌ها و تهدیدات فراروی دولت آمریکا این کمیته را فعال کردند. یکی از اقدامات این کمیته تدوین راهبرد امنیت ‌ملی آمریکا، جهت یک دوره‌ی چهارساله برای دولت بوش در ارتباط با ایران است. در گزارش این کمیته آمده است که ایران به لحاظ وسعت سرزمین، کمیت و کیفیت نیروی انسانی، امکانات نظامی، منابع سرشار و موقعیت جغرافیایی ممتاز در منطقه‌ی خاورمیانه و ‌هارت‌لند نظام بین‌الملل، به قدرتی بی‌بدیل تبدیل شده است که دیگر نمی‌توان با یورش نظامی ‌آن را سرنگون کرد؛ بنابراین، به زعم پالمر و اعضای کمیته، تنها راه سرنگونی جمهوری اسلامی ‌ایران پیگیری جنگ‌نرم با استفاده از «سه تاکتیک دکترین مهار، نبرد رسانه‌ای و ساماندهی نافرمانی مدنی» ممکن است. متن این گزارش که با عنوان «ایران و آمریکا، رهیافت جدید» تنظیم شده است، محورهای پانزده گانه‌ای را برای چگونگی اجرایی نمودن راهبردهای سه‌گانه‌ی پیشنهاداتی ارائه می‌دهد. دشمنان انقلاب اسلامی ‌پس از ناکامی ‌در مقابله‌ی سخت در دهه‌ی اول با جمهوری اسلامی ‌ایران، با برنامه‌ریزی دقیق‌تر به بهره‌گیری از راهبرد جنگ‌نرم روی آوردند، زیرا:
1. انقلاب اسلامی‌ گفتمان نوینی را پدید آورد؛
٢. این گفتمان، هویتی نوین و عمیقی را در مردم ایران شکل داد؛
 ٣. بعد نرم و فرهنگی آن بر سایر ابعاد ترجیح یافت؛
 ۴. این بعد، منبع اصلی قدرت و رمز ماندگاری و نفوذ نظام شد؛
۵. هر روز بر عمق، عظمت و پیچیدگی آن افزود؛
۶. گفتمان انقلاب اسلامی ‌بر بیداری و هشیاری جهان اسلام تأثیر گذاشت؟
۷. دشمن در مقابله‌ی نظامی‌و اقتصادی با ایران اسلامی‌مأیوس شد؛
 ۸. دشمن پی آمدهای ناگوار جنگ در افغانستان و عراق تجربه کرد؛
 9. تجربه‌ی موفق انقلاب‌های رنگی در کشورهای پساکمونیستی، دشمن را برای کاربرد این مدل تشویق کرد؛
۱۰؛ بنابراین احتمال تکرار برخورد سخت با نظام جمهوری اسلامی ‌تضعیف شد؛
۱۱. دشمن برای مقابله با نظام روش‌های خود را باید پیچیده‌تر کند؛
۱۲؛ بنابراین با شیوه‌ی بسیار زیرکانه، یک «جنگ و مبارزه‌ی تمام عیار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی» را از آغاز دهه‌ی دوم انقلاب اسلامی، پس از شکست در جنگ سخت و نیمه سخت آغاز نمود؛
۱۳. هم‌چنین این تهاجم، به صورت وسیع‌تر از تهاجم علیه انقلاب اسلامی ‌ایران و با ابعادی گسترده‌تر، علیه جهان اسلام پیگیری می‌شود.
بر اساس دلایل یادشده، می‌توان نتیجه‌گیری کرد که با توجه به ناکامی ‌دشمن در مقابله‌ی سخت (شورش‌های قومی، کودتا و جنگ تحمیلی با نظام جمهوری اسلامی، هم‌چنین عظمت و اقتدار نظام در ابعاد مختلف و سه دهه تجربه‌ی آن در مقابله با دشمن، احتمال تکرار برخورد سخت تضعیف شده و دشمن برای مقابله با نظام روش و راهبردهای خود را از جنگ سخت به نرم، پیچیده‌تر کرده است. هم‌چنان‌که ریشه‌های نظام جمهوری اسلامی‌عمیق‌تر و پیچیده‌تر شده است، مقام معظم رهبری با بهره‌گیری از تجارب تاریخی، صحنه‌ی نبرد فرهنگی و جنگ‌نرم را کالبدشکافی کرده‌اند. با کمال تأسف، هشدارهای رهبری در زمان لازم مورد توجه قرار نگرفت. معظم له در چرایی جنگ‌نرم می‌فرمایند «مواجهه‌ی استکبار با نظام جمهوری اسلامی، دیگر از نوع مواجه‌ی دهه‌ی اول انقلاب نیست. در آن مواجهه، زورآزمایی کردند؛ شکست خوردند. مواجهه‌ی سخت بود؛ ایجاد جنگ بود، کودتا بود. در اول انقلاب کودتا راه انداختند. شکست خوردند؛ شورش‌های قومی ‌راه انداختند، سرکوب شدند و شکست خوردند؛ جنگ تحمیلی را به راه انداختند که هشت‌سال به طول انجامید، شکست خوردند؛ پس دنبال این راه‌ها نخواهند رفت، یعنی احتمالش ضعیف است. البته باید همیشه هشیاری نسبت به همه‌ی جوانب باشد، اما این، اولویت استکبار در مواجهه‌ی با نظام اسلامی ‌نیست. اولویت، آن چیزی است که امروز به آن می‌گویند جنگ‌نرم! یعنی جنگ به وسیله‌ی ابزارهای فرهنگی، به وسیله‌ی نفوذ، به وسیله‌ی دروغ، به وسیله‌ی شایعه‌پراکنی با ابزارهای پیشرفته‌ای که امروز وجود دارد، ابزارهای ارتباطی‌ای که ده سال قبل و پانزده سال قبل‌ و سی سال قبل نبود، امروز گسترش پیدا کرده. جنگ‌نرم یعنی ایجاد تردید در دل‌ها و ذهن‌های مردم.» (مقام معظم رهبری، آذر ۱۳۸۸)برای فهم چالش غرب با جمهوری اسلامی، باید نظام‌ سیاسی مبتنی بر اندیشه‌ی اسلام ناب و نظام‌ سیاسی مبتنی بر اندیشه‌ی لیبرال دمکراسی را مورد مقایسه و بررسی قرار داد. واقعیت این است که این تقابل، «تقابل فلسفی و پارادایمی» است. به عبارتی، تقابل نظام‌ سیاسی آمریکا با جمهوری اسلامی ‌تقابل «فکری و اندیشه‌ای» است. تقابل در «ارزش‌ها و باورهای پایه‌ای» و چالش با «مدل و شیوه‌ی اداره‌ی یک نظام‌ سیاسی در عرصه‌های مختلف است. این چالش زمانی که با قدرت ‌نرم جمهوری اسلامی ‌توانست موازنه را به ضرر دولت آمریکا در منطقه‌ی خاورمیانه تغییر دهد، راهبرد ایران‌‌ستیزی با روش‌های مختلف در اولویت راهبردهای امنیت ‌ملی آمریکا قرار می‌گیرد.
 «و امروز یک جبهه‌ی عظیم فرهنگی در برابر جمهوری اسلامی‌ به وجود آمده که البته خود این ناشی از عظمت جمهوری اسلامی ‌است؛ خود این ناشی از اقتدار شماست. اگر جمهوری اسلامی‌یک موجود ضعیف و غلبه‌پذیری بود و می‌توانستند راحت از میدان بیرونش کنند، این جبهه‌ی عظیم را در مقابلش به وجود نمی‌آوردند.» (دیدار با مسئولان فرهنگی، بهمن ۱۳۸۷)
«آن‌چه برای مردم مهم است، این است: آمریکا در موضع یک چهره‌ی مهاجم در باطن فهمیده است نقشه‌های قبلی او در این منطقه فایده‌ای ندارد. نقشه‌ی قبلی، تهاجم نظامی‌بود؛ اما قضیه‌ی افغانستان و عراق نشان داد که در این منطقه با تهاجم نظامی ‌نمی‌شود طرفی بست و کاری کرد؛ مشکلات فراوانی به وجود می‌آید. به خصوص وقتی طرف مقابل، کشوری باشد مثل ایران بزرگ؛ ملتی باشد ملت شجاع و مؤمن ما؛ منطقه‌ای باشد با این همه عمق فرهنگی، با احساسات سرشار برخاسته از ایمان در میان مردم و با دولتی که متکی به آرای مردم است؛ این‌جا کار برای آن‌ها به مراتب مشکل‌تر است. قبلاً به تهاجم نظامی‌تهدید می‌کردند و الآن اعتراف می‌کنند که نقشه‌ی قبلی‌شان غلط بوده است. آن‌ها می‌گویند نقشه باید این باشد که ما بتوانیم از درون، ملت ایران را استحاله کنیم؛ آن‌ها دنبال این هستند.» (بیانات رهبری در نماز جمعه‌ی تهران، ۲۳ آبان ۱۳۸۲).
«این حرکت عظیمی‌که با انقلاب اسلامی ‌شروع شد، یک حرکت تمام شده نیست؛ مطلقاً تمام شده نیست، آن حرکت ادامه دارد. همینی که حالا معمول شده که در بیان‌ها و در تلویزیون و توی تبلیغات و توی دادگاه و توی زبان همه می‌گویند: جنگ‌نرم، راست است، این یک واقعیت است؛ یعنى الآن جنگ است. البته این حرف را من امروز نمی‌زنم، من از بعد از جنگ - از سال ۹۷ - همیشه این را گفته‌ام، بارها و بارها. علت این است که من صحنه را می‌بینم؛ چه بکنم اگر کسی نمی‌بیند؟! چه کار کند انسان؟! من دارم میبینم صحنه را می‌بینم تجهیز را می‌بینم صف‌آرایی‌ها را می‌بینم دهان‌های با حقد و غضب گشوده شده و دندان‌های باغیظ به هم فشرده شده علیه انقلاب و علیه امام و علیه همه‌ی این آرمان‌ها و علیه همه‌ی آن کسانی که به این حرکت دل بسته‌اند را؛ این‌ها را انسان دارد می‌بیند، خب چه کار کند؟ این تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظیفه داریم. وظیفه‌ی مجموعه‌ی فرهنگی و ادبی و هنری هم وظیفه مشخصی است: بلاغ، تبیین؛ بگویید، خوب بگویید. من همیشه تکیه بر این می‌کنم: بایستی قالب را خوب انتخاب کنید و هنر را بایستی تمام عیار توی میدان بیاورید؛ نباید کم گذاشت تا اثر خودش را بکند.» (۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۲)

 

بیشتر بخوانید: جنگ نرم


«از همان سال‌های ۷۳، ۷4، ۷۵ و ۷6 روز‌به‌روز این تقابل شدیدتر شد. رخنه افکنی در مبانی اعتقادی و ارزشی نظام در سطوح مختلف شروع شد. حتی در خود انقلاب و حتی در ریشه‌های عمیق‌تر انقلاب مانند اسلام، عاشورا، تشیع و جدا نبودن دین از سیاست که جزو مبانی مسلم فکری در نظر متصدیان انقلاب و روشنفکران کشور و پیشروان این حرکت عظیم بود، شبهه افکنی و تردید افکنی به شکل همه جانبه و عمیق شروع شد. سمینارها تشکیل دادند، کنگره‌ها تشکیل دادند، نشریات تخصصی در این زمینه در خارج از کشور به وجود آوردند و هرچه هم توانستند در داخل کشور از پایگاه‌هایی که ممکن بود در اختیار آن‌ها باشد و در اختیارشان بود، استفاده کردند.» (۲۹ خرداد ۱۳۸۵)
«آن‌ها [آمریکا] در آن دوره‌ی ده ساله‌ی اول پیروزی انقلاب، با توطئه‌ی براندازی سخت - جنگ تحمیلی و تحریم اقتصادی - شروع کردند؛ اما نتوانستند کاری بکنند. جنگ تحمیلی و تحریم اقتصادی، هر کدام به نحوی برای ملت ایران و جمهوری اسلامی ‌یک فرصت شد. این ابرهای تیرهای که آن‌ها روی سر ملت ایران راه انداختند، در دل خود، برای ملت ایران باران‌های نافعی داشت. جنگ، ما را مصمم و استوار کرد؛ تحریم اقتصادی ما را به فکر اتکای به خود انداخت و همه‌ی این برکات را برای ما آورد. در دوره‌ی بعد، براندازی نرم را دنبال کردند - تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی - که آن هم به جایی نرسید و بعد از سال‌های متمادی، نتیجه این شد که حالا یک دولت متکی به اصول و با شعار اصول سرکار می‌آید که پیداست تهاجم فرهنگی نتوانسته آن کاری که آن‌ها می‌خواستند، بکند. بعد از این هم توطئه‌های دیگر در راه است که ما باید خودمان را مصون کنیم.»(۲۹ خرداد ۱۳۸۵)
نظریه‌پردازان غربی در کتب و مقالات فراوانی در دو دهه‌ی اخیر به ابعاد و چرایی جنگ‌نرم علیه جهان اسلام و جمهوری اسلامی ‌پرداخته‌اند. کلین (۲۰۰۷) در تحلیلی پیرامون «قدرت‌نرم» آمریکا و سازوکارهای بهره‌گیری از آن برای ایجاد تغییر در نگرش‌ها و رفتار مردم ایران اذعان کرده است که ناکامی‌های مستمر آمریکا در عراق، بسیاری از تصمیم‌گیران آن کشور را مجاب ساخته است تا به جای بهره‌گیری از «قدرت سخت اقدامات نظامی‌علیه ایران، از «قدرت‌نرم ۔ اقدامات فرهنگی، سیاسی و دیپلماتیک برای ایجاد تغییرات بنیادی در آن کشور بهره گیرد. به‌زعم کلین، دولت‌مردان آمریکایی سرانجام پس از پی‌آمدهای تلخی که در خاورمیانه، به‌ویژه در عراق و افغانستان، تجربه کردند، به این باور رسیدند که توصیه‌های تئوری‌پرداز قدرت‌نرم، جوزف اس.نای را جدی بگیرند و برای ایجاد تغییرات مطلوب در کشورهای آماج، به جای قدرت آسیب‌پذیر سخت، از قدرت فراگیر نرم بهره گیرند. جوزف نای (۲۰۰۳) در تحلیلی جامع پیرامون قدرت‌نرم آمریکا، دولت‌مردان آن کشور را به سبب بی‌اعتنایی به قدرت‌نرم آن کشور و عدم بهره‌گیری از آن، مورد انتقاد قرار داده و اذعان داشته است که:
1. با بهره‌گیری از سازوکارهای فرهنگی و ارزش‌های آمریکایی؛
٢. به خدمت گرفتن دیپلماسی عمومی ‌و فرایندهای سیاسی؛
۳. استفاده از تبلیغات؛ ساز و کارهای رسانه‌ای و روش‌های نفوذ.
بهتر از قدرت نظامی ‌و تحریم‌های اقتصادی می‌توان نگرش‌ها، ترجیحات و رفتار کشورهای خاورمیانه (به‌ویژه ایران) را تحت‌تأثیر قرار داد و مبادرت به ایجاد تغییرات مطلوب در آن نمود. به‌زعم جوزف نای، حمله‌ی نظامی‌ به عراق در سال ۲۰۰۳ و بی‌اعتنایی به قدرت‌نرم برای تغییر حکومت در آن کشور، محبوبیت آمریکا و ارزش‌های آمریکایی را در نزد ملت‌های خاورمیانه و منطقه تقلیل داده است. به همین سبب، او به حکام آمریکایی توصیه کرده است تا گزینه‌ی بهره‌گیری از قدرت‌نرم را جایگزین، گزینه‌ی بهره‌گیری از قدرت سخت بنمایند و یا حداقل از آن به عنوان تسهیل‌گر و تسریع بخش قدرت سخت بهره گیرند. کلین (۲۰۰۷) و رافائل (۲۰۰۸) معتقدند که اینک آمریکا برای ایجاد تغییرات دل‌خواه در خاورمیانه، به ویژه ایران، توصیه‌ی جوزف نای را به منزله‌ی یک «راهبرد اساسی» می‌نگرد و برای تحقق آن از تکنیک‌ها و روش‌های مختلف «جنگ‌نرم» بهره می‌گیرد.

 

چرایی انکار جنگ‌نرم

 به نظر می‌رسد مطالب فوق جایی برای انکار جنگ‌نرم باقی نمی‌گذارد. لکن کماکان در این جا سؤال این است که چرا با وجود تعارض ذاتی و ماهیتی فرهنگ و ارزش‌های سیاسی لیبرال دمکراسی با اسلام و مبانی انقلاب اسلامی‌و وجود ده‌ها سند تئوریک در ارتباط با جنگ‌نرم در کانون‌های تصمیم‌ساز غربی و مواضع آشکار دولت‌مردان غرب در تأکید بر راهبرد فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ‌از درون، برخی از مسئولان و نخبگان کشور، جنگ‌نرم را که یک واقعیت انکارناپذیر است، به راحتی انکار می‌کنند. به نظر می‌رسد عدم باور جنگ‌نرم و یا انکار و نپذیرفتن جنگ فرهنگی دو دلیل عمده دارد:
1. غفلت امنیتی و عدم پیش‌بینی درست تهدیدات امنیت‌ملی: اگر امنیت‌ملی یک کشور را، شرایط و فضایی بدانیم که یک ملت در چهارچوب آن می‌تواند اهداف و منافع ملی و حیاتی خود را در برابر تهدیدات داخلی و خارجی حفظ نماید، با این تعریف، امنیت‌ملی با ارزش‌های حیاتی یک کشور که دارای سه محور کلی تمامیت ارضی، ایده و الگوهای رفتاری و حاکمیت سیاسی است، شناخته می‌شود. با توجه به توضیحات فوق منظور از تهدید امنیت‌ملی، عنصر یا وضعیتی است که ارزش‌های حیاتی سه‌گانه‌ی یادشده را به خطر اندازد. متأسفانه نگرش امنیتی برخی از نخبگان به تهدید، قدرت و امنیت سنتی و سخت‌افزارانه است و هم‌چنان بر بعد سخت‌افزاری تهدید تأکید دارند و چالش‌های نرم‌افزاری را نمی‌پذیرند. در حالی که منابع تهدید و اهداف مرجع امنیت به طور کلی دگرگون شده است.بدترین وضعیت برای یک نظام‌سیاسی و نخبگان آن این است که با تهدیدات امنیتی را بیش از آن‌چه است به صورت اغراق‌آمیز و با وسواس و بی‌رویه برآورد نمایند و یا این که تهدیدات واقعی و قطعی را انکار نموده یا توان برآورد و پیش‌بینی تهدید را نداشته باشند. وسواس امنیتی این است که ارزش امنیتی مقولات بیش از آن‌چه که هست، ارزیابی شود و جامعه همواره وضعیت اضطراری را تجربه می‌کند و مسئولان به شکل افراطی هر پدیده‌ی ساده‌ای را امنیتی می‌کنند. در این وضعیت، جامعه مکرر دچار التهاب خواهد شد و عزم، اراده و امید به پیروزی در مقابله با تهدید و جنگ دشمن از بین خواهد رفت.
بدترین وضعیت برای یک نظام‌سیاسی و نخبگان آن این است که با تهدیدات امنیتی را بیش از آن‌چه است به صورت اغراق‌آمیز و با وسواس و بی‌رویه برآورد نمایند و یا این که تهدیدات واقعی و قطعی را انکار نموده یا توان برآورد و پیش‌بینی تهدید را نداشته باشند. وسواس امنیتی این است که ارزش امنیتی مقولات بیش از آن‌چه که هست، ارزیابی شود و جامعه همواره وضعیت اضطراری را تجربه می‌کند و مسئولان به شکل افراطی هر پدیده‌ی ساده‌ای را امنیتی می‌کنند. در این وضعیت، جامعه مکرر دچار التهاب خواهد شد و عزم، اراده و امید به پیروزی در مقابله با تهدید و جنگ دشمن از بین خواهد رفت. در مقابل غفلت امنیتی این است که تهدید نادیده گرفته شود و از آن غافل شود. طرح مسئله‌ی توهم توطئه و تهدید در این چهارچوب قابل بررسی است. در این وضعیت، ارزش امنیتی موضوعات کمتر از آن‌چه که هست ارزیابی می‌شود و یا برخی از چالش امنیتی همچون جنگ‌نرم دشمن نادیده گرفته می‌شود. در این وضعیت چون کشور مورد آماج جنگ، اعم از سخت و نرم در شناسایی و برآورد تهدیدات امنیت‌ ملی خود ناتوان است و با تهدید علیه خود را انکار کرده است، بدیهی است کشوری که تهدید را باور ندارد، برآورد و پیش‌بینی تهدید نخواهد داشت و به طور طبیعی، تمهیداتی برای پیشگیری از وقوع تهدید دیده نخواهد شد. این نظام فاقد بازدارندگی در برابر تهدید خواهد بود و با دست خودش بهترین حالت را برای مهاجم فراهم می‌نماید. اقدام به جنگ (سخت و یا نرم) همواره با این تصور و برآورد درست و یا غلط صورت می‌گیرد که طرف مقابل دارای آسیب‌پذیری جدی است و توان بازدارندگی ندارد. منظور از آسیب‌پذیری در این‌جا، فقدان تفکر استراتژیک در برآورد تهدیدات امنیت‌ملی است. این ضعف‌های بالقوه و بالفعل در کشور آماج جنگ‌نرم، از طرفی، کشور تهدیدکننده را به انجام تهدید بیشتر تشویق می‌کند و از طرف دیگر، کشور تهدیدشونده را برای پاسخگویی به تهدیدات نرم هر روز با مشکلاتی بیشتری مواجه می‌سازد.

۲. رویکرد لیبرالیستی به مدیریت فرهنگی: یکی از مهم‌ترین عوامل بسط و گسترش دامنه‌ی تهاجم فرهنگی در جامعه، عدم توجه جدی به مقوله‌ی مدیریت فرهنگی در سطح کلان و خرد، فقدان برنامه برای تربیت مدیران فرهنگی شایسته و کارآمد و فقدان سیاست‌های مؤثر متناسب با فضای جامعه‌ی دینی و انقلابی در این حوزه است. متأسفانه ضعف در این حوزه متأثر از رویکردهای موجود به مقوله‌ی فرهنگ و مدیریت بر فعالیتهای فرهنگی است. این که اهمیت و اصالت فرهنگ تا چه حدی است؟ فرهنگ چه نسبتی با دیگر عرصه‌های اجتماعی دارد؟ آیا فرهنگ یک متغیر مستقل است یا یک متغیر وابسته؟ نسبت دولت با مدیریت فرهنگی چیست؟ در پاسخ به این پرسش‌ها، سه دیدگاه کلی وجود دارد. در نگرش مارکسیستی، فرهنگ به خودی خود و ذاتاً هیچ‌گونه اصالتی ندارد، بلکه تابعی از اقتصاد فرض می‌شود. اقتصاد زیربنا است و مؤلفه‌هایی هم‌چون فرهنگ، سیاست و اخلاق روبنا است، یعنی خاستگاه فرهنگ، اقتصاد و معادلات اقتصادی جامعه است. در نگرش لیبرالیستی، فرهنگ در قلمروی خصوصی افراد تعریف می‌شود؛ بنابراین فرهنگ در زمره‌ی مقولات نسبی و شخصی قرار می‌گیرد. چیزی به نام فرهنگ رسمی ‌و عمومی ‌و ارزش‌هایی که باید از آن در جامعه حراست شود، وجود خارجی ندارد، چون اعتقادی به ارزش‌های پایه‌ای وجود ندارد. در این نگرش کالا و محصول فرهنگی تابع میل جامعه ارزش‌گذاری می‌شود.
گیشه‌ی سینما و دکه‌ی روزنامه فروشی مشخص می‌کند که کالای فرهنگی به رشد و تعالی جامعه کمک می‌کند. به عبارتی محصول فرهنگی متأثر از بازار عرضه و تقاضا است؛ آن‌چه ملاک و معیار است، سلیقه و خواست مردم است. این دیدگاه، دیدگاه غالب بر دنیای غرب بوده و رایج‌ترین نگرش در جهان است. اعلامیه‌ی حقوق بشر و شاخص‌های فرهنگی سازمان یونسکو نیز بر همین مبنای فکری استوار شده‌اند؛ اما نگرش سومی ‌نیز وجود دارد که عبارت است از نگرش اسلامی. به طور مختصر می‌توان گفت که از دیدگاه اسلام، آن‌چه اصالت دارد، فرهنگ است. از این زاویه، فرهنگ مقوله‌ی انسانی است که ادیان الهی برای دگرگون ساختن فرهنگ موجود به سوی انسانیت و کمال، برنامه داشته است و رسالت اصلی سفیران الهی تعلیم و تزکیه و رسالت فرهنگی است. در این رویکرد، فرهنگ نقش بنیادین و زیرساختی دارد و اغلب الگوها و هنجارهای رفتاری یک جامعه، متأثر از فرهنگ آن جامعه است و فرهنگ بر همه‌ی شئون زندگی اجتماعی تأثیر‌گذار است؛ بنابراین در چهارچوب این رویکرد، سیاست‌گذاری و مدیریت فرهنگی اجتناب ناپذیر است و دولت‌ها مسئول حفظ، حراست و توسعه‌ی ارزش‌های فرهنگی در جامعه هستند و باید مراقبت کنند تا در برابر سایر فرهنگ‌ها و تهاجم فرهنگی دشمنان، فرهنگ اسلامی - ایرانی آسیب نبیند. این جا است که به خوبی روشن می‌شود که مقوله‌ی فرهنگ تا چه اندازه در سعادت یا شقاوت یک جامعه نقش تعیین‌کننده بر عهده دارد. از طرف دیگر، فرهنگ آسیب‌پذیر است و چون آسیب‌پذیر است، نیاز به آسیب‌شناسی و اصلاح دائمی‌دارد. مطالعه‌ی تاریخ نشان می‌دهد که علل ارتقا و انحطاط بسیاری از تمدن‌ها و اقوام بر مبنای صعود یا سقوط فرهنگی بوده است. متأسفانه باید اذعان نمود بسیاری از نخبگان و مسئولان اجرایی در دولت‌های مختلف در طول بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی، فاقد چنین رویکردی بوده‌اند و در عمل، با وجود متدین و انقلابی بودن آنان، در مدیریت امور فرهنگی ناموفق و از نگرش لیبرالیستی برخوردار بوده‌اند.
 مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله العظمی‌خامنه‌ای، از ابتدای دهه‌ی هفتاد، در ضرورت و اهمیت تهاجم فرهنگی و جنگ‌نرم دشمن علیه جمهوری اسلامی ‌تبیین‌های فراوانی داشته‌اند. ایشان آرایش تهاجم فرهنگی دشمن را علیه انقلاب بسیار خطرناک معرفی کرده، در اهمیت جنگ‌نرم، جنگ‌نرم را به عنوان «یک واقعیت» که «راست است» و «نباید انکار شود» و خطر آن را «بیش از تهاجم نظامی» معرفی می‌کنند:
 «تهاجم فرهنگی را نباید انکار کرد، وجود دارد. به قول امیرالمومنین(صلوات‌الله علیهم)، من نام لم ینم عنه، اگر شما را در سنگر خواب برد، معنایش این نیست که دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است، تو خوابت برده، سعی کن خود را بیدار کنی.» (دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی، ۲۰ آذر ۱۳۷۰)
«من یک وقت گفتم این‌ها دارند شبیخون فرهنگی می‌زنند. این راست است و خدا می‌داند که راست است، بعضی نمی‌فهمند، یعنی صحنه را نمی‌بینند. کسی که صحنه را می‌بیند، ملتفت است که دشمن دارد چه کار می‌کند و می‌فهمند که شبیخون است و چه شبیخونی هم هست!» (دیدار با کارگران و فرهنگیان کشور به مناسبت روز کارگر و روز معلم، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۷۲)
«این که ما مکرر گفته‌ایم و می‌گوییم که توطئه‌ی فرهنگی در جریان است و من آن را به عیان در مقابل خودم مشاهده می‌کنم، متکی به استدلال است. شعار نمی‌دهم، من این را مشاهده می‌کنم. امروز دشمن با شیوه‌ی بسیار زیرکانه‌ای در داخل، در حال یک جنگ و مبارزه‌ی تمام عیار فرهنگی علیه ماست.» (بیانات در دیدار با مسئولین و کارگزاران نظام، ۲۳ مهر ۱۳۸۰).
«وقتی انسان، تجهیز، صف‌آرایی، دهان‌های با حقد و غضب گشوده شده و دندان‌های با غیظ فشرده شده علیه انقلاب، امام خمینی و آرمان‌های نظام اسلامی ‌را می‌بیند، وجود این جنگ‌نرم را باور می‌کند، هرچند ممکن است عده‌ای این‌ها را نبینند.» (دیدار با جمعی از شعرای ۱۴ مهر ۱۳۸۸)
امروز آرایش تهاجمی‌ فرهنگی بسیار خطرناکی علیه انقلاب به وضوح مشاهده می‌شود، زیرا جهان اسلام بیدار و هشیار شده است. از این‌رو، تهاجم فرهنگی دشمن با گذشته تفاوت بسیار دارد و شکل جدیدی پیدا کرده است و برای مقابله با آن باید با شناخت و آگاهی کامل عمل کنیم.» (دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۰ آذر ۱۳۷۰)


منبع: کتاب اصول و مبانی جنگ نرم؛ علی محمد نائینی؛ انتشارات ساقی.
 
نسخه چاپی