دعا باید حقیقتاً دعا باشد
نگاه عارفانه به مقوله ارزشمند «دعا» و «اثر دعا» و «قرب خدا» به بندگانش
 
چکیده
یکى از وسایل ارتباط بندگان با خدا، مسئله «دعا» و نیایش است‏؛ و از آنجائی که روح هر «عبادت» «قرب به خدا» و راز و نیاز با او است، مسئله «دعا» و درخواست از پروردگار در تمامی شئون زندگی بشر به دلیل اینکه انسان، عبد و مِلک طلق الهی است، و از طرفی خداوند از هر چیزی به انسان نزدیک‌تر است و به عبارتی «قرب خدا» از نظر فطری و تکوینی در مورد ما جاری است، از درجه‌ی اهمیت فوق‌العاده بالائی برخوردار است. البته یک نکته مهم که نباید از آن غافل بود در این است که همان‌گونه که خدا به ما قرب وجودی در واقع دارد، ما نیز باید در اعتقاد و تفکر خودمان این قرب را احساس کنیم تا به عنوان نمونه مشمول این آیۀ «کریمه» قرآن که می فرماید: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی، فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان‏»، شویم و دعاهایمان حقیقتاً دعا باشد تا هدف استجابت قرار گیرد. در این زمینه روان‌شناسان معروف هم معتقدند که فقدان نیایش در میان یک ملت، برابر با سقوط آن ملت است! زیرا اجتماعى که احتیاج به نیایش را در خود کشته است، معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهد بود؛ البته نباید این مطلب را فراموش کرد که تنها صبح نیایش کردن و بقیه روز بی‌تفاوت و غافل از خدا به سر بردن کاملا بیهوده است، باید دعا را پیوسته انجام داد و در همه حال با توجه بود، تا دعا کردن و از خدا خواستن اثر عمیق خود را در انسان از دست ندهد. در این مقاله، بر اساس سخن خدا در قرآن و تفسیر و شرح کلام مفسرین بزرگوار و نگاه عارفانه به مقوله ارزشمند «دعا» و «اثر دعا» و «قرب خدا» به بندگانش پرداخته‌ام.

تعداد کلمات 2082/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
دعا باید حقیقتاً دعا باشد
نویسنده: حمید حنائی‌نژاد (کارشناسی ارشد عرفان و تصوف اسلامی)


«دعا» و «شروط دعا کردن» در بیان استاد شهید مرتضی مطهری(ره)

انسان در دو حال ممکن است خدا را بخواند: یکى در وقتى که اسباب و علل از او منقطع شود و دچار سختى و اضطرار گردد، و یکى در وقتى که روح، خودش اوج بگیرد و خود خویشتن را از اسباب و علل منقطع کند. در حال اضطرار و انقطاع اسباب، انسان خود به خود به طرف خدا مى‏رود، احتیاج به دعوت ندارد و البته این کمالى براى نفس انسان نیست؛ کمال نفس در این است که خودش خود را منقطع سازد و اوج بگیرد. دعا را شرایطى است؛ شرط اولش این است که واقعاً خواستن و طلب در وجود انسان پیدا شود و تمام ذرات وجود انسان مظهر خواستن گردد، ‏فرق است بین خواندن دعا و دعاى واقعى. تا دل انسان با زبان هماهنگى نداشته باشد، دعاى واقعى نیست. باید در دل انسان جداً و واقعاً خواست و طلب پیدا شود. شرط دیگر دعا ایمان و یقین است؛ ایمان به رحمت بى‏منتهاى ذات احدیت. شرط دیگر دعا این است که برخلاف نظام تکوین یا نظام تشریع نباشد. شرط دیگر اینکه سایر شئون زندگى انسان با دعا هماهنگى داشته باشد؛ یعنى آن‌ها با هدف تکوین و تشریع هماهنگى داشته باشند؛ دل، پاک و صاف باشد؛ کسب و روزى، حلال باشد؛ مظالم مردم بر گردن نداشته باشد. و شرط دیگر این است که واقعاً مظهر حاجت باشد. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (دعا(بیست گفتار))، 1377ش، ج23، ص784-789 با تلخیص)
 

«دعا» چراغ امید را در انسان روشن مى‏سازد

آن‌ها که حقیقت و روح دعا و اثرات تربیتى و روانى آن را نشناخته‏اند، ایرادهاى گوناگونى به مسئله دعا دارند؛ گاه مى‏گویند: دعا عامل تخدیر است، چرا که مردم را به جاى فعالیت و کوشش و استفاده از وسائل پیشرفت و پیروزى، به سراغ دعا مى‏فرستد، و به آن‌ها تعلیم مى‏دهد که به جاى همه این تلاش‌ها دعا کنند! و گاه مى‏گویند: اصولا آیا دعا کردن فضولى در کار خدا نیست؟! خدا هر چه را مصلحت بداند، انجام مى‏دهد، او به ما محبت دارد، مصالح ما را بهتر از خود ما مى‏داند؛ پس چرا ما هر ساعت مطابق دلخواه خود از او چیزى بخواهیم؟! و زمانى مى‏گویند: از همه این‌ها گذشته، آیا دعا منافات با مقام رضا و تسلیم در برابر اراده خداوند ندارد؟ آن‌ها که چنین ایرادهایى را مطرح مى‏کنند از آثار روانى، اجتماعى و تربیتى و معنوى دعا و نیایش غافلند؟ زیرا انسان براى تقویت اراده و برطرف کردن ناراحتی‌ها به تکیه‌گاهى احتیاج دارد، دعا چراغ امید را در انسان روشن مى‏سازد. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 1374ش، ج1، ص639)
 

«دعاى حقیقى» آن دعائى است که قبل از زبان سر، زبان قلب و فطرت که دروغ در کارش نیست آن را بخواهد

خداى تعالى وعده‏ «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ» خود را مقید کرده به قید «إِذا دَعانِ ...»، و چون این قید چیزى زائد بر مقید نیست، مى‏فهماند که دعا باید حقیقتا دعا باشد، نه اینکه مجازا و صورت آن را آوردن. جمله: «إِذا دَعانِ» نیز همین را مى‏فهماند، که وعده اجابت هر چند مطلق و بى‏قید و شرط است، اما این شرط را دارد که داعى حقیقتا دعا کند، و علم غریزى و فطریش منشأ خواسته‏اش باشد، و خلاصه قلبش با زبانش موافق باشد، چون دعاى حقیقى آن دعائى است که قبل از زبان سر، زبان قلب و فطرت که دروغ در کارش نیست، آن را بخواهد نه تنها زبان سر، که به هر طرف مى‏چرخد، به دروغ و راست و شوخى و جدى و حقیقت و مجاز. (طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، 1378ش، ج2، ص45 با اندکی تلخیص)
 
سؤال و دعای هر انسانی دلیل حال او باشد، در اندیشه عده‌ای فقط مخلوقات و حوادث است و از همت پایین آن‌چنان در مصنوعات آویختند که فکر و اندیشه خداوند نداشتند و با حقیقت معرفت او نپرداختند!
قوله تعالى: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی‏...» مفسّران گفتند چون آیت آمد که‏ «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ‏» یاران گفتند: یا رسول‌اللَّه (ص) اکنون که ما را به دعا فرمودند کى خوانیم و چون خوانیم؟ به روز خوانیم یا به شب؟ به آواز بلند خوانیم یا نرم خوانیم؟ نزدیک است تا به راز خوانیم؟ یا دور است تا به آواز خوانیم؟ رب‌العزة به جواب ایشان این آیت فرستاد «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی، فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان». آورده‏اند در بعضى کتب که چون موسى(ع) با حق مناجات کرد گفت: بار خدایا! دورى تا تو را به آواز خوانم؟ یا نزدیکى تا به راز خوانم؟ جواب آمد که: اى موسى! اگر دورى را حدى بنهم هرگز به آن نرسى، و اگر نزدیکى را حدّى بنهم طاقت ندارى، و زیر بار عظمت و جلال ما پست شوى. پیر طریقت از اینجا گفت: الهى از نزدیک نشانت می‌دهند و برتر از آنى، وز دورت مى‌پندارند و نزدیک‏تر از جانى، موجود نفس‌هاى جوانمردانى، حاضر دل‌هاى ذاکرانى. ملکا! تو آنى که خود گفتى و چنان‌که گفتى آنى. بشنو لطیفه نیکو در این آیت: گفتند سؤال هر رونده دلیل حال او باشد، قومى را همه اندیشه مخلوقات و محدثات گرفته بود و از همت دون چندان در مصنوعات آویختند که خود پرواى صانع نداشتند، و با حقیقت معرفت او نپرداختند! (میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف‌الأسرار و عدة‌الأبرار (معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، 1371ش، ج1، ص497-498 با اندکی تلخیص و تصرف)

 

بیشتر بخوانید: آداب دعا (1)


اگر دعا متحقق شود، اجابت به دنبال آنست؛ زیرا وعده الهى تخلف ندارد، مگر اینکه شرّى را براى خود یا دیگران از خدا بخواهد که اجابتش عقلاً قبیح است‏.
هر که خدا را بخواند، خدا او را اجابت می‌کند؛ منتهى‌الامر باید به حقیقت دعا و مسئلت متحقق شود و ذلت و فقر خود، و علم و قدرت حق را بر اجابت دعاى خود بشناسد، از همه مأیوس و تنها امیدش به خدا باشد و ضمناً بداند که بسا مصلحت در انجام مقصد داعى در دنیا نیست خداوند اجابت آن را به آخرت محول می نماید و بالجمله اگر دعا متحقق شود، اجابت به دنبال آنست؛ زیرا وعده الهى تخلف ندارد، مگر اینکه شرّى را براى خود یا دیگران از خدا بخواهد که اجابتش عقلاً قبیح است‏. (طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، 1378ش، ج2، ص338)
 

تمثیل‏ مولوى(ره)

داستانى را مولوى ذکر مى‏کند که البته تمثیل است. مى‏گوید مردى بود که همیشه با خداى خودش راز و نیاز مى‏کرد و داد «اللَّه، اللَّه» داشت. یک وقت شیطان بر او ظاهر شد و او را وسوسه کرد و کارى کرد که این مرد براى همیشه خاموش شد. به او گفت: اى مرد! این همه که تو «اللَّه، اللَّه» مى‏گویى و سحرها با این سوز و درد خدا را مى‏خوانى، آخر یک دفعه هم شد که تو لبیک بشنوى؟ تو اگر به در هر خانه‏اى رفته بودى و این همه فریاد کرده بودى، لااقل یک دفعه در جواب تو لبیک مى‏گفتند. این مرد به نظرش آمد که این حرف، منطقى است. دهانش بسته شد و دیگر «اللَّه، اللَّه» نگفت. در عالم رؤیا هاتفى به او گفت: چرا مناجات خدا را ترک کردى؟ گفت: من مى‏بینم این همه که دارم مناجات مى‏کنم و با این همه درد و سوزى که دارم یک بار هم نشد در جواب، به من لبیک گفته شود. هاتف به او گفت: ولى من مأمورم از طرف خد،ا جواب را به تو بگویم: آن «اللَّه» تو، لبیک ماست‏:
نى که آن اللَّه تو لبیک ماست‏    
    آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست‏

تو نمى‏دانى که همین درد و سوز و همین عشق و شوقى که ما در دل تو قرار دادیم، خودش لبیک ماست. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری(انسان کامل)، 1377ش، ج23، ص138).
 
سؤال و دعا از ذات مقدس اوست و رجوع بندگان به زارى و تضرع به حضرت او، و در چنین مقام، توسیط واسطه لایق نباشد!
در ترجمه کتاب ارزشمند احیاء العلوم غزالی ذیل قول خدا که می‌فرماید: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی‏ قَرِیبٌ‏ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی‏» مترجم مى‏گوید که در این آیت، لطیفه‏اى قدسی و دقیقه‏اى روحانى رعایت یافته است. چه در چند آیت قرآن که در آن ذکر سؤال است، در جواب آن بارى تعالى پیغامبر (ص) را خطاب فرموده است و بیان آن بدو حواله کرده، و گفته: قل. چنان‌که: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ، قُلْ قِتالٌ» و در آیت دیگر: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ، قُلْ هُوَ أَذىً»‏ ... و در این آیت، جواب خود فرموده است و توسیط واسطه روا نداشته. و سبب آن است که آن سؤال‌ها از احکام شرع و احوال کائنات بوده است، جواب آن به پیغمبر(ص) حواله فرموده است، و این سؤال از ذات مقدس اوست و رجوع بندگان به زارى و تضرع به حضرت او، و در چنین مقام، توسیط واسطه لایق نباشد، بل جاى تجلى و رفع حجب‏ و وسایط است. بدین سبب گفت: فانّى‏ قریب‏. و این دلیلی است بر شرف و عظمت مقام دعا. و دقیقه دیگر آن است که ایشان را در این مقام به عباد یاد کرده است، و تشریف اضافت به ذات خود ارزانى داشته است. (غزالی، ابوحامد محمد، خوارزمی، ترجمه احیاء علوم الدین، 1386ش، ج1، ص661 با اندکی تلخیص و تصرّف)
در پایان با توضیحاتی از بانوی مجتهده اصفهانی مرحومه امین، در خصوص آیه 186 سوره  مبارکه «بقره» به مفهوم قرب به خدا اشاره کرده و مقاله را به اتمام می رسانم. ایشان می نویسد:
« "وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی‏ قَرِیبٌ"‏ به روایت عبد اللَّه عباس شأن نزول آیه چنین است که یهودیان گفتند: یا محمد! از اینجا تا آسمان پانصد سال راه است و هر آسمانى تا آسمان دیگر، پانصد سال راه است؛ پس خدا چگونه دعاى ما را می‌شنود؟ این بود که خداى تعالى این آیه را فرستاد که من نزدیکم و بعد مکانى ندارم. و نیز به روایت حسن بصرى، سبب نزول آیه چنین بود که مردى آمد و گفت یا رسول اللَّه! آیا پروردگار ما نزدیک است که با او مناجات کنیم و او را آهسته بخوانیم یا دور است که به آواز بلندش بخوانیم؟ این آیه فرود آمد و گفت: اى محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم! وقتى بندگان من از تو سؤال کنند، از من بگو به ایشان که من نزدیکم و اجابت می‌کنم دعوت هر دعوت کننده‏اى را. و چنان‌چه معلوم و مبرهن است، نخستین از شرایط ایمان این است که از طریق برهان قطعى دانسته شود که خداوند مجرد از مادّه و مادیات و منزه از جسم و جسمانیات است تا اینکه قرب و بعد مکانى درباره او صدق کند؛ زیرا که مکان داشتن، از لوازم مادیات است. موجود مجرد قرب و بعد مکانى ندارد؛ پس نزدیک بودن او، نه از حیث مکان است، بلکه از جهت احاطه علمى و قیومیت اوست؛ چنان‌چه فرمود «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» که این معیّت قیومیت است که قوام تمام موجودات به قیومیت اوست که فرموده «هو اقرب الیکم من حبل الورید» که من نزدیک‌ترم به شما از رگ گردن شما.» (امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، 1361ش، ج2، ص212-213)

 

نمایش پی نوشت ها:

[1]. بقره: 186.
[2]. بقره: 217.
[3]. بقره:222.

منابع:

1 - مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران – قم، انتشارات صدرا، 1377ش، چاپ هشتم.
2 - مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران، تهران، انتشارات دارالکتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ سی‌و‌دوم.
3 - طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1378ش، چاپ یازدهم.
4 - میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف‌الأسرار و عدة‌الأبرار (معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری)، ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1371ش، چاپ پنجم.
5 - طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ایران، تهران، انتشارات اسلام، 1378ش، چاپ دوم.
6 - غزالی، ابوحامد محمد، خوارزمی، ترجمه احیاء علوم الدین، ایران، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1386ش، چاپ ششم.
7 - امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن‌العرفان در تفسیر قرآن، ایران، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، چاپ اول.

نسخه چاپی