ویژگی‌های نئولیبرالیسم
نئولیبرالیسم جوهری اومانیستی و سکولاریستی دارد
 
چکیده
نئولیبرالیسم که بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان ایدئولوژی جدید جایگزین مکتب لیبرال دموکراسی شد، به عنوان یکی از ظالم ترین مدافع امپریالیسم واقع شد که البته در درون خود نیز دارای ویژگیهاییست که  در این مقاله به 28 مورد از ویژگیهای نئولیبرالیسم از زبان استاد شهریار زرشناس اشاره شده است.

تعداد کلمات 3831/ تخمین زمان مطالعه 19 دقیقه
 ویژگی‌های نئولیبرالیسم

در یک جمع‌بندی فشرده، می‌توان ویژگی‌های اصلی نئولیبرالیسم را این‌گونه فهرست کرد:
۱. مثل دیگر ایدئولوژی‌های عالم مدرن، جوهری اومانیستی و سکولاریستی دارد.

٢. به لحاظ معرفت‌شناسی، به نحوی تکیه بر شکاکیت معرفت‌شناختی دارد. برخلاف لیبرالیسم کلاسیک که (اگرچه با تکیه بر بنیان‌های غلط) به هرحال در مجموع مدعی به نحوی یقین‌گرایی اومانیستی بود، این شکاکیت معرفت‌شناختی نئولیبرالیسم ریشه در نسبت آن با اندیشه پست‌مدرن دارد.

٣. بنیان‌های معرفت‌شناختی نئولیبرالیسم به دلیل ریشه داشتن در شکاکیت پسامدرنیستی بیشتر به جهل اصالت می‌دهد و نه آگاهی. در این خصوص توجه به نگرش «کارل پوپر» در موضوع نسبت جهل و آگاهی و تفسیر معرفت‌شناختی او از علم می‌تواند تا حدودی روشن‌گر نوع نگرش نئولیبرالیسم باشد.

۴. در انسان‌شناسی نئولیبرالیستی بشر بیش از آنکه بر پایه تئوری‌های «قرارداد اجتماعی» و «حقوق طبیعی»، به‌ویژه از نوع جان لاکی آن (آن‌گونه که در لیبرالیسم کلاسیک مرسوم بود) تعریف شود، فارغ از توجه به مفهوم «قرارداد اجتماعی» و ساختارهای حقوقی مشابه تعریف می‌گردد.)
البته روح اومانیستی عالم مدرن، هر فرد بشری را بدل به یک گرگ سودجو در رقابت و مبارزه با دیگر گرگ‌های سودجو کرده است و این معنا در تعریفی که «تامس هابز» از نسبت انسان‌ها با یکدیگر در دوره مدرن تحت عنوان «انسان گرگ انسان است» عنوان کرده، کاملاً ظاهر شده است. اما نکته این‌جا است که لیبرالیسم کلاسیک در تفسیر خود از بشر در عالم نظر به تئوری «حقوق طبیعی استناد می‌کرد، اما نئولیبرالیسم تا حدود زیادی این نحوه نگاه را تغییر داده و اساساً بشر را از وجه نظری نیز صراحتاً با رقابت‌طلبی سودجویانه در چارچوب منطق بی‌رحم بازار آزاد تعریف می‌کند. هرچند که در مواردی نئولیبرال‌ها در مبارزه با مخالفانشان از چماق «حقوق بشر» به عنوان یک ابزار تبلیغاتی استفاده می‌کنند، اما تئوری «حقوق طبیعی» آن‌گونه که در قرون هفده و هجده مورد توجه و استناد گسترده و مبنایی لیبرال‌های کلاسیک بود، دیگر برای نئولیبرال‌ها محلی از اعراب ندارد. این سخن به معنای نادیده گرفتن بنیان‌های اومانیستی و سراپا غلط تئوری حقوق طبیعی نیست، بلکه غرض نشان دادن تفاوت رویکرد نئولیبرال‌ها در مقام مقایسه با لیبرال‌های کلاسیک در مواجهه با تئوری حقوق طبیعی و جایگاه آن در تعریف بشر می‌باشد.

۵. در نئولیبرالیسم، بیش از لیبرالیسم کلاسیک با تقلیل مفهوم «عقلانیت مدرن» به صرف «منفعت‌طلبی در بازار» روبه‌رو هستیم. در حقیقت نئولیبرالیسم همه زندگی را به یک «بازار آزاد» که مبتنی بر منطق رقابت بی‌رحمانه تا مرز نابودی دیگران در پی سود بیشتر است، تبدیل می‌کند و در این چارچوب، «عقلانیت» را معادل سوداگری و سودطلبی هرچه بیشتر و رفتار بر پایه «منطق هزینه فایده» می‌داند. بر این اساس، هرگونه رفتار اخلاقی و ایثارگرانه مطلقاً بی‌ارزش و «غیر عقلانی» دانسته می‌‌شود و همه امور و وجوه زندگی بشر به ساحت محاسبه و «منطق هزینه فایده» صرف تقلیل می‌یابد.
اگرچه در لیبرالیسم کلاسیک نیز عقلانیت بشر اساساً بر پایه سوداگری و سودمداری تعریف می‌گردید، اما بنیان‌گذاران لیبرالیسم کلاسیک حداقل به تفاوت میان رفتار اخلاقی و رفتار اقتصادی و فاصله میان آن‌ها تصریح و تأکید می‌ورزیدند. برای مثال، «آدام اسمیت» (تئوریسین مهم لیبرالیسم کلاسیک) بر شکاف میان اخلاق فردی و قواعد و هنجارهای رفتار منفعت‌جویانه تأکید می‌ورزد، اما در نئولیبرالیسم تمامی رفتارهای انسانی صرفاً بر پایه محاسبه هزینه‌ها و تدارک منافع تحلیل می‌شود و نه فقط به تفاوت نگرش نئولیبرالی و اخلاقی و فاصله عمیق و عظیم آن‌ها اشاره نمی‌گردد که اساساً وجه اخلاقی مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته و در بیان دقیق‌تر انکار می‌گردد؛ زیرا تنها اخلاقی که نئولیبرالیسم می‌شناسد، اخلاق سودانگار مبتنی بر منطق هزینه فایده است؛ به عبارتی، ایدئولوژی نئولیبرالیسم مفهوم تعقل و مفهوم اخلاق را در سوداگری منحل می‌نماید. لودویگ فون میزس صراحتاً سوداگری را الگوی تعقل بشر به شمار می‌آورد. نئولیبرالیسم، الگوی «هزینه فایده» را به همه عرصه‌های زندگی بشر غربی و غرب‌زده آن‌چنان تعمیم می‌دهد که هر رفتار انسانی را صرفاً بر پایه انگیزه‌های سودمحورانه تحلیل کرده و در عمل نیز شرایطی پدید می‌آورد که آدمی کاملاً به این ورطه سقوط نماید و نکته مهم اینکه در تحلیل خود اساساً مقام و جایگاهی برای اخلاقیات در نظر نگرفته و به عبارت دقیق‌تر اصلاً منکر وجود امور اخلاقی به عنوان اموری فارغ از منطق «هزینه فایده» می‌شود. بدین‌سان حتی مدل اخلاقیات اومانیستی کانتی و به اصطلاح «وجدان اومانیستی» اریک فرومی نیز در مدل تعریف زندگی بشر بر پایه منطق سودمحورانه صرف، معروف به «هزینه فایده» منحل می‌گردد.
لیبرالیسم کلاسیک، به‌ویژه در آراء «آدام اسمیت»، به هر حال قائل به نحوی تفاوت میان رفتار اخلاقی و رفتار اقتصادی بود، هرچند که لیبرالیسم کلاسیک رفتار اقتصادی را مقدم می‌داشت و به سودمحوری اصالت می‌داد. اما به هرحال آدام اسمیت بر شکاف میان اخلاق فردی و رفتارهای مبتنی بر منفعت‌جویی صرف تأکید می‌ورزید، اما نئولیبرالیسم به صورتی وقیحانه تمامی انگیزه‌ها و محرک‌های رفتار آدمی را بر پایه محاسبه هزینه فایده و منفعت‌طلبی صرف تحلیل می‌کند، و اساساً الگوی تعقل بشر را منطق سودمحورانه و سوداگرانه صرف می‌داند؛ اگرچه در عام مدرن و مشخص در تعریف عقل‌انگاری دکارتی شاهد کمی و ابزاری و استیلاجو شدن مفهوم عقل و تعقل در غرب مدرن بوده‌ایم و این مسیر حرکت انحطاطی و تنزلی به طور مداوم تداوم داشته و بسط یافته است و اگرچه در فردانگاری لیبرالی شاهد تقدم منفعت‌طلبی فردی به هر نوع آرمان‌گرایی اخلاقی و با توجه به منافع اجتماعی بوده‌ایم، اما در نئولیبرالیسم قرن بیست و قرن بیست‌ویکم است که به نظر می‌رسد مفهوم عقلانیت و تعقل آن‌چنان تنزل و تقلیل می‌یابد که دیگر حتی ظرفیت رعایت احکام اخلاقی لیبرالی (از نوع اومانیستی فردانگارانه لیبرالى «کانت» و یا «اریک فروم») را هم ندارد.
 نئولیبرالیسم، الگوی «هزینه فایده» را به همه عرصه‌های زندگی بشر غربی و غرب‌زده آن‌چنان تعمیم می‌دهد که هر رفتار انسانی را صرفاً بر پایه انگیزه‌های سودمحورانه تحلیل کرده و در عمل نیز شرایطی پدید می‌آورد که آدمی کاملاً به این ورطه سقوط نماید و نکته مهم اینکه در تحلیل خود اساساً مقام و جایگاهی برای اخلاقیات در نظر نگرفته و به عبارت دقیق‌تر اصلاً منکر وجود امور اخلاقی به عنوان اموری فارغ از منطق «هزینه فایده» می‌شود. بدین‌سان حتی مدل اخلاقیات اومانیستی کانتی و به اصطلاح «وجدان اومانیستی» اریک فرومی نیز در مدل تعریف زندگی بشر بر پایه منطق سودمحورانه صرف، معروف به «هزینه فایده» منحل می‌گردد.

۶. نئولیبرالیسم به لحاظ اخلاقی صراحتاً بر نسبی‌گرایی اخلاقی تکیه دارد و این برخلاف روندی است که برخی ایدئولوگ‌های لیبرال داشتند که می‌کوشیدند (هرچند کاملاً ناموفق) بر پایه مقدمات و مفروضات اومانیستی، به گمان خود بنیان‌هایی ثابت برای احکام اخلاقی در چارچوب انسان‌شناسی اومانیستی لیبرالی بتراشند. صبغة نسبی‌گرایی اخلاقی نئولیبرالیسم نیز ریشه در پیوندهای آن با اندیشه پست‌مدرن دارد. باید توجه کرد که در بررسی نسبت لیبرالیسم کلاسیک و نئولیبرالیسم، هدف، نادیده گرفتن ماهیت شیطانی و استکباری و اومانیستی و ظالمانه و جنایت‌کارانه لیبرالیسم کلاسیک نیست، بلکه هدف ما روشن کردن این حقیقت بزرگ است که نئولیبرالیسم به عنوان مکمل لیبرالیسم کلاسیک قرون هجده و نوزده و به عنوان ایدئولوژی دوران انحطاط عالم مدرن، حتی از لیبرالیسم کلاسیک نیز منحط‌تر و ظالمانه‌تر است و این امر البته ریشه در سیر تنزلی انحطاطی عالم غرب و غرب‌زده مدرن دارد که هرچه پیش می‌رود، وجوه شیطانی و استکباری و ظالمانه بیشتری از خود نشان می‌دهد و این پدیدار البته با نزدیک شدن زوال مقدر آن نیز کاملاً مرتبط است.

۷. نئولیبرالیسم، داعیة مخالفت با هر نوع آرمان‌گرایی دارد که آن را تحت عنوان «ایدئولوژی‌زدایی» مطرح می‌کند. ایدئولوگ‌های نئولیبرالیست: اولاً، ایدئولوژی را معادل مجموعه‌ای متصلب، بسته، خشن، استبدادی و غیر عقلانی از آراء و احکام فرض می‌کنند؛ ثانیاً، با مساوی فرض کردن هر نوع آرمان گرایی با تعریفی که از ایدئولوژی ارائه داده‌اند، به نفی هر نوع آرمان گرایی و تخطئه هر نوع اعتقاد آرمانی و هر نوع تعهد (جز تعهد به منفعت‌طلبی سوداگرانه سرمایه‌داری) می‌پردازند. به عبارت دیگر، در نئولیبرالیسم، بشر دعوت می‌شود به اینکه به مرتبه حیوانیت صرف تقلیل پیدا کند و با نادیده گرفتن هر نوع عهد و آرمان و تعهد و باور و امان، چونان گرگی در رقابت با گرگ‌های دیگر در مسیر اغراض سودمحورانه صرف و نامشروع حرکت نماید. غرض اصلی نئولیبرالیسم از مطرح کردن شعار ایدئولوژی‌زدایی، کم‌رنگ کردن و نهایتاً حذف هر نوع روح و صبغه آرمان‌گرایانه و متعهدانه (به‌ویژه آرمان‌گرایی و تعهد دینی و معنوی و اخلاقی) به نفع حفظ وضع موجود عالم و تخطنة هر نوع سلوک مبارزاتی علیه سیطره سرمایه و سرمایه‌داران است.

۸. نئولیبرالیسم به طور ذاتی مخالف هر نوع انقلاب است، زیرا انقلاب می‌تواند وضع موجود عالم و نظام سلطه استکباری را نابود کرده و یا حداقل متزلزل نماید. لیبرالیسم کلاسیک در قرون هفده و هجده میلادی تا حدودی و از جهاتی و در مواردی تمایلات انقلابی داشت؛ زیرا علیه سلطة اشراف فئودال و یا سلطنت‌هایی که به دلیل تعلقات فئودالی و یا قرون وسطایی با تمایلات لیبرالی مخالفت می‌کردند، مبارزه می‌کرد. همین امر موجب شده بود که اشخاصی چون: «لاک»، «دانتون»، «کرامول» یا برخی ماسون‌های هدایت‌گر انقلاب آمریکا در مواردی و تا حدودی از خود تمایلات انقلابی (البته علیه سلطنت‌های میراث‌دار فئودالیته و مدافع اشراف فئودال و سلطنت‌های مطلقه مدرن و یا علیه کلیسای کاتولیک و در مورد آمریکا، به طور مشخص علیه استعمارگران انگلیسی) نشان بدهند. اما پس از به قدرت رسیدن لیبرال‌ها در تمامی کشورهای غربی و به‌ویژه از اواسط قرن بیستم، به منظور تضعیف و تخطئه روحیه انقلابی و مبارزاتی، هم در کشورهای غربی و هم در میان ملل تحت سلطه استعمار سرمایه‌داری غرب، مباحث گسترده تئوریک فرهنگی و تبلیغی‌ای علیه مفهوم انقلاب و به منظور تخطئه هر نوع حرکت انقلابی (در دهه‌های اخیر به‌ویژه علیه انقلاب دینی) توسط کانون‌های وابسته به کاست حاکمان پنهان جهانی به راه افتاد که هدف آن‌ها در نهایت حفظ سلطة نظام جهانی استکبار نئولیبرال بوده است. انتشار آثاری چون: انقلاب و خشونت اثر «هانا آرنت»، قلعه حیوانات اثر «جورج اورول»، قطره اشکی در اقیانوس اثر «مانس اشپربره» و ده‌ها کتاب و صدها مقاله دیگر در این خصوص، همه بدین جهت بوده است که در جوانان و مخاطبان، به‌نحوی حس سرخوردگی نسبت به هر نوع انقلاب به وجود آورند و این‌گونه القاء نمایند که انقلاب‌ها لزوماً به استبداد منتهی خواهند شد و یا موجب خشونت می‌گردند و یا اینکه هیچ انقلابی به مقصد خود نمی‌رسد؛ به همین منظور شعارهایی چون: «انقلاب، فرزندان خود را می‌بلعد» را در گروه‌ها و یا جوامع انقلابی تبلیغ و ترویج کرده و می‌کنند. غرض اصلی از تمامی این مباحث و تبلیغات، سرخورده کردن مردم و به‌ویژه جوانان کشورهای غربی و غرب‌زده تحت سلطة استکبار سرمایه‌داری نئولیبرال از هر نوع کوشش، به منظور تغییر وضع موجود در مسیر حفظ سلطة نظام استکبار جهانی و جلوگیری از بسط اندیشه انقلابی و در رابطه با انقلاب اسلامی، به طور مشخص جلوگیری از صدور انقلاب اسلامی است.

۹. نئولیبرالیسم در وجه اقتصادی خود (که وجه بسیار مهم آن است) به تئوری‌های «مکتب شیکاگو» با محوریت «میلتون فریدمن» و «مکتب اتریش» با محوریت «فردریش فون هایک» تکیه دارد.

۱۰. نئولیبرالیسم در قلمرو اقتصاد، مدافع صریح سرمایه‌داری رقابتی و معتقد به عدم دخالت دولت در امور اقتصادی و یا دخالت شدیداً حداقلی آن و معتقد به باز گذاشتن دست سرمایه‌داران در پیش‌برد اغراض سودمحورانه و سوداگرانه‌شان است. روشن است که این امر، به طور کامل به ضرر اقشار و طبقات محروم و فرودست می‌باشد و موجب فقیرتر شدن بیش از پیش آنان می‌گردد؛ چنان‌که در بیست سال اخیر و در پی اعمال قدرت دولت‌های نئولیبرال، وضع زندگی اکثریت توده‌های فرودست و حتی بخش وسیعی از طبقه متوسط اجتماعات تحت‌ سلطه ایدئولوژی نئولیبرالیسم، به طرز فاحشی بدتر گردیده و در نتیجه خود بروز شورش‌ها و اعتراضات متعددی را در کشورهای مختلف جهان از فرانسه و آلمان و یونان گرفته تا اردن و مکزیک و کلمبیا در پی داشته است.

۱۱. نئولیبرالیسم به دلیل تأکیدی که بر نگرش سودمحورانه سرمایه‌دارانه و تبعیت از منطق بازار آزاد دارد، مخالف اجرای سیاست‌های حمایتی و خدمات درمانی و اجتماعی (که در اجتماعات غربی، دولت‌های لیبرال سوسیال دموکرات در پی اجرا و اعمال آن بوده‌اند) می‌باشد و دولت‌های نئولیبرال هر جا که به قدرت رسیده‌اند، نه فقط با گسترش و یا اجرای این‌گونه سیاست‌ها مخالفت کرده‌اند، بلکه فراتر از آن کوشیده‌اند تا سیاست‌های حمایتی به‌جای‌مانده از پیش را نیز، محدود کرده و در صورت امکان به طور کامل منتفی نمایند.

۱۲. نئولیبرال‌ها در اجرای سیاست‌های اقتصادی خود، اعتقاد خاصی به اعمال سیاست‌های پولی و مالی (به عنوان مفری برای مقابله با بحران‌های ذاتی نظام سرمایه‌داری) دارند، که این امر تا حدودی ریشه در پیوندهای نظری «نئولیبرالیسم با اقتصاد نئوکلاسیک» دارد.

۱۳. دولت‌های نئولیبرال در مواجهه با اتحادیه‌های کارگری در کشورهای متروپل سرمایه‌داری، اعتقاد به سیاست‌های محدود‌کننده و بعضاً سرکوب‌گری خشونت بار دارند.

۱۴. رژیم‌های نئولیبرال در تعامل با ملل تحت سلطه و کشورهای به اصطلاح جهان‌سوم نیز معتقد به استفاده گسترده و بیش از پیش از ابزارهای سرکوب خشونت‌آمیز هستند و این امر از یک‌سو به ذات نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی سرمایه‌داری‌ها مرتبط با محافل میلیتاریستی بر می‌گردد و از سوی دیگر مرتبط با شرایط جدید بین‌المللی و صورت‌بندی کنونی توازن قوای جهانی است. این سخن به معنای نادیده گرفتن جوهر سرکوب‌گر خشن نظام استکبار جهانی در تقابل با ملل تحت سلطه نمی‌باشد، بلکه صرفاً تأکیدی است بر هارتر و عریان‌تر شدن رویکرد خشونت‌آمیز حکومت‌های استکباری استعماری علیه ملل محروم در کشورهای پیرامونی و تحت ‌سلطه و یا جوامع انقلابی و مستقل.

بیشتر بخوانید: نئولیبرالیسم چه تحولاتی در جهان ایجاد کرده است؟


۱۵. «لودویگ فون میزس»، «فردریش فون هایک»، «میلتون فریدمن» و «کارل ریموند پوپر» چند چهره معروف و مدافع امپریالیسم نئولیبرالیست هستند.

۱۶. اگرچه شکل‌گیری بنیان‌های تئوریک نئولیبرالیسم، به‌ویژه در قلمرو مباحث اقتصادی به دهه‌های آغازین قرن بیستم بر می‌گردد، اما رواج و سپس غلبه ایدئولوژی نئولیبرالیسم در عالم غرب و سپس غرب‌زده مدرن، در پی بحران گسترده رکودی اقتصادهای سرمایه‌داری و سیر نزولی نرخ سود در دهه ۱۹۷۰ بوده است و می‌توان گفت که از اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی، رژیم‌های نئولیبرال در کشورهای غربی و در پی آن در کشورهای غرب‌زده مدرن حاکم گردیدند. پایه‌های معرفت‌شناختی و اخلاقی و انسان‌شناسانه نئولیبرالیسم نیز به تدریج و در پی عمق یافتن بحران فلسفه مدرن و بسط نفوذ آراء پست‌مدرن و رواج و غلبه تدریجی نوسوفسطایی‌مابی پسامدرن، از سال‌های دهه ۱۹۴۰ و پس از آن، شروع به شکل‌گیری کرد و در سال‌های دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ صورت نسبتاً تکوین‌یافته‌ای پیدا کرد.

۱۷. ایدئولوگ‌ها و دولت‌مردان نئولیبرالیست، مدل اقتصادی مورد نظر خود را از طریق اهرم‌های فشاری چون: «صندوق بین‌المللی پول» و «بانک‌جهانی» در نقاط محروم جهان (به منظور تشدید استعمار و غارت آن‌ها) ترویج و اعمال می‌کنند.

 ۱۸. استکبار نئولیبرالیستی به منظور پیش‌برد اغراض و اهداف خود مبلغ موج جدیدی از «جهانی‌سازی» و «نظم نوین جهانی» است. اگرچه غرب مدرن از زمان پیدایی و استیلای بر جهان و استعمار ملل دیگر، ذاتاً خصیصه‌ای جهانی داشته است و همیشه در مسیر بسط خود به صورت جهانی کوشیده است، اما در دوران غلبه ایدئولوژی نئولیبرالیسم، کوششی گسترده در استفاده از تکنولوژی ارتباطی نوین و شبکه جهانی نظام استعماری غارت‌گرانه سرمایه‌داری جهانی (همان‌که «اقتصاد جهانی» نامیده می‌شود) به منظور تسریع و شدت‌بخشی هرچه بیشتر به شکل‌گیری یک نظم و نظام جهانی (که چند دهه است نئولیبرالیسم را به عنوان ایدئولوژی محوری و اصلی خود برگزیده‌اند) به صورت سازمان‌یافته و با برنامه آغاز کرده است و به نظر می‌رسد نئولیبرال‌ها بسیار بیش از سلف خود عزم جزم کرده‌اند تا به قتل ‌عام همه هویت‌ها و فرهنگ‌های غیر مدرن (همان اندکی که به صورت ممسوخ و بعضاً غیر فعال در گوشه کنار دنیا باقی مانده است) بپردازند و البته در این خصوص امواج گسترده بیداری اسلامی را که با الهام از انقلاب اسلامی ایران صورت فعال پیدا کرده است، به عنوان اصلی‌ترین دشمن خود می‌نگرند و از این رو نیز، به دلایلی دیگر کانون تهاجم فرهنگی و جنگ‌نرم خود را بر اسلام اصیل و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی ایران متمرکز کرده‌اند.

۱۹. نئولیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی، مکمل لیبرالیسم کلاسیک و ادامه و بسط آن است و تکیه بر لیبرالیسم کلاسیک دارد، هرچند این آن نیست. در واقع اگر لیبرالیسم کلاسیک ایدئولوژی سرمایه‌داری قرون هفده تا نوزده میلادی و به عبارتی ایدئولوژی سرمایه‌داری عصر ظلمانی به اصطلاح روشن‌گری و روزگار شکوفایی عالم مدرن بود؛ نئولیبرالیسم ایدئولوژی سرمایه‌داری دوران احتضار عالم مدرن و دوران غلبه پست‌مدرنیزم و بحران انحطاطی عالم مدرن است و در دفاع ازظلم سرمایه‌داری، صورتی خشن‌تر و هارتر و صریح‌تر دارد. اگر لیبرالیسم کلاسیک در دفاع از عالم مدرن و به طور خاص‌تر نظام استعمارگر و استثمارگر سرمایه‌داری، تکیه بر آراء «جان لاک» و «آدام اسمیت» و «امانوئل کانت» داشت و به تئوری حقوق طبیعی و قرارداد اجتماعی و نظام اخلاقی جان لاک و مدل اخلاقیات کانتی تکیه می‌کرد، نئولیبرالیسم در دفاع از عالم غرب مدرن و استکبار جهانی و نظام ظالمانه سرمایه‌داری، به ترویج اخلاقیات و معرفت‌شناسی نسبی‌انگارانه و آراء نوسوفسطایی ایدئولوگ‌هایی چون: «فریدمن»، «هایک» و «پوپر» تکیه دارد.

۲۰. غلبه نئولیبرالیسم در سال‌های دهه ۱۹۸۰ میلادی، پس از چند دهه حکومت ایدئولوژی‌های لیبرالی سوسیال دموکراتیک در بخشی از جهان غرب و حکومت مدل سوسیالیسم بوروکراتیک روسی در قسمت‌های دیگری از عالم غربى و ظهور بحران‌های عمیق اقتصادی اجتماعی در چارچوب آن مدل‌های حکومتی بوده است. هرچند که غلبه نئولیبرالیسم و بسط استیلای آن نیز نتوانست راه‌‌چاره‌ای برای بحران‌های عمیق خود ویرانگر غرب مدرن (که ریشه در ماهیت اومانیستی آن دارد) باشد. وقوع بحران‌های اقتصادی سال‌های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ و پس از آن و شدیدتر شدن فاصله‌های طبقاتی در جوامع غربی و غرب‌زده تحت سیطره رژیم‌های نئولیبرال و تعمیق بحران‌های عمیق فرهنگی و اجتماعی و سیاسی گواهی بر این مدعا است.
رویکردهای جنگ‌افروزانه بوش پدر و پسر در آمریکا و وضعیت اسفبار کنونی دولت‌های نئولیبرال (از انگلستان بحران‌زده دوران «گوردون براون» و یونان ورشکسته تحت‌ سلطه نئولیبرال‌های سوسیالیست‌نما گرفته تا درماندگی دولت آمریکای تحت کنترل اوباما و فرانسه و اسپانیای کنونی که یکی از بدترین دوره‌های تاریخ معاصر خود را سپری می‌کنند و نیز بسیاری نمونه‌های دیگر در اجتماعات غربی و یا غرب‌زده معاصر) نشانه‌هایی از شکست تمام‌عیار نئولیبرالیسم از علاج عالم مدرن است که تنها راه نجات بحران ذاتی آن، مرگ و نابودی آن است؛ مرگ و زوالی که بیش از یک قرن است در مسیر آن قرار گرفته و با سرعت روزافزون به سوی آن حرکت می‌کند.

۲۱. در نئولیبرالیسم چون بازار آزاد و مبادله و منطق مبادله در بازار آزاد بر پایه سودطلبی نامحدود نامشروع اصالت می‌یابد، اخلاق و اخلاقیات نیز به سطح سودطلبی نامحدود و نامشروع تنزل و تقلیل پیدا می‌کند و پول به قول نئولیبرال‌ها عامل «یکسان‌ساز» و تنها معیار مطرح می‌شود.

۲۲. نئولیبرالیسم معتقد به تغییر سازمان و ساختار مجموعه حکومت و به‌ویژه قوه مجریه به نفع کوچک کردن آن و نیز کاستن بیش از پیش اختیارات و نقش و دخالت آن در قلمرو اقتصاد است. هدف نئولیبرال‌ها از این امر در واقع مبارزه با میراثی است که رژیم‌های سوسیال دموکرات بر جای گذاشته بودند که در مواردی مجموعه حکومت و به ویژه قوه مجریه را متعهد می‌کردند که بعضاً در جهت حفظ کلیت سیستم و نظام سرمایه‌داری و جلوگیری از تراکم اعتراضات و وقوع انفجار اجتماعی با دخالت‌های موقت و مقطعی خود تا حدودی بخشیدر نئولیبرالیسم چون بازار آزاد و مبادله و منطق مبادله در بازار آزاد بر پایه سودطلبی نامحدود نامشروع اصالت می‌یابد، اخلاق و اخلاقیات نیز به سطح سودطلبی نامحدود و نامشروع تنزل و تقلیل پیدا می‌کند و پول به قول نئولیبرال‌ها عامل «یکسان‌ساز» و تنها معیار مطرح می‌شود. از سود سرمایه‌داران را محدود کرده و اندک حمایت‌هایی از اقشار و طبقات فرودست به عمل آورند، این دخالت‌ها اگرچه به طور مقطعی و موقت محدود‌کننده بخشی از سود سرمایه‌داران بود، اما در کل و در نهایت موجب حفظ سیستم سرمایه‌داری در مقابل خطر انفجارهای اجتماعی می‌گردید و به نفع طبقه سرمایه‌دار و کلیت رژیم سرمایه‌داری بود. اما نئولیبرالیسم با این نحوه دخالت دولت مخالف بوده و خواهان کوچک کردن شدید قوه مجریه و عدم دخالت حکومت در اقتصاد در مقاطع و موارد ضروری است. از این رو نئولیبرالیسم، خواهان تغییر سازمان و به تبع آن تغییر ساختار (به طور خاص) قوه مجریه می‌باشد. به نظر می‌رسد نئولیبرال‌ها مایلند که اگر امکان پذیر باشد، حتی اموری چون حفظ امنیت افراد در اجتماع را نیز از حیطه اختیار حکومت خارج کرده و بر اساس منطق معامله‌‌گری در چارچوب نظام بازار آزاد و سودمحوری صرف، فارغ از دغدغه‌های دین و اخلاق، وظیفه امنیت هر شخص را نیز بر عهده خودش قرار دهند؛ به این معنی که هر فرد خودش هزینه امنیتش را با استخدام پلیس خصوصی تأمین نماید و البته اگر کسی پولی برای این کار نداشته باشد، لابد باید قید امنیت را بزند و طبق نظر نئولیبرال‌ها همین اتفاق در عرصه‌های بهداشت و درمان و آموزش نیز باید رخ بدهد و مشخص است که بر این اساس آن‌ها که پول لازم برای تأمین بهداشت و آموزش خصوصی را ندارند، باید از این امور نیز محروم گردند. این جان و جوهر ایدئولوژی نئولیبرالیسم است که وظیفه خود را دفاع صریح و هار و بی‌رحمانه از سلطه سرمایه و سرمایه‌داران و کارتل‌ها و تراست‌ها و انحصارات بزرگ سرمایه‌داری به قیمت نابودی زندگی و هستی اکثریت محرومان قرار داده است.

۲۳. از نتایج سیاست‌های نئولیبرال‌ها، تقلیل سطح معاش خانواده‌های کم‌درآمد است که ظاهراً ایدئولوگ‌های نئولیبرال ابایی از آن ندارند و می‌کوشند تا با سرگرم کردن تهی‌دستان هر اجتماع به وعده‌هایی در خصوص بهبود اوضاع در آینده آنان را فریب دهند.

۲۴. نئولیبرالیسم به مقررات‌زدایی گسترده در تمامی عرصه‌های بانکی و مالی و کل بازار و در رابطه با اتحادیه‌های کارگری و تمامی مقررات و قوانینی، که تا حدودی مدافع منافع اقشار کم درآمد اجتماع است، می‌پردازد؛ حرکت‌هایی چون: بالا بردن سن بازنشستگی در فرانسه، قلع‌و‌قمع و یا محدود کردن گسترده اتحادیه‌های کارگری در نقاط مختلف اروپا، حذف مقررات مربوط به حمایت از دانشجویان و افزایش سه‌برابری شهریه دانشگاه‌ها در انگلستان، حذف و یا محدود کردن مقررات حمایت از نیروی کار در مقابل سرمایه‌داران، به منظور ارزان‌سازی نیروی کار، تغییرات مقررات مربوط به بیکاری و نیز بیمه بیکاری و بیکارسازی گسترده کارگران نمونه‌هایی از این مقررات‌زدایی در مسیر بیشتر کردن سود سرمایه‌داران و فشار بیشتر بر اقشار و طبقات فرودست اقتصادی است که به طور گسترده و به صور مختلف توسط رژیم‌های نئولیبرال اجرا و اعمال می‌گردد.

۲۵. نئولیبرالیسم به تقویت سفته‌بازی و بورس‌بازی و سیاست‌های مونتاریستی در جهت انباشت بیش از پیش سرمایه و افزونی سود نامشروع سرمایه‌داران تمایل زیادی دارد و در پیش‌گیری این سیاست‌ها را یکی از راه‌های بیشتر کردن سود کلان سرمایه‌داران می‌داند. البته تداوم این سیاست‌ها در بلندمدت، موجب ترکیدن حباب بورس‌بازی و ظهور بحران‌های عظیم مالی (نظیر آنچه در سال‌های اخیر در آمریکا و اروپا شاهد آن بودیم) می‌گردد. مشخص است که تاوان سنگین این بحران‌ها، ناشی از سودجویی‌های بی‌پایان و سیاست‌های بورس‌بازانه را در تمامی موارد، اقشار و طبقات به لحاظ مالی محروم اجتماعی داده و می‌دهند.

۲۶. انسان‌شناسی نئولیبرال بیش از هر ایدئولوژی مدرنیستی دیگری، موجب تقویت تمایلات فرصت‌طلبانه و ضد اجتماعی در افراد انسانی می‌گردد؛ زیرا شاکله آن الهام‌گرفته از مدل و منطق سودجویی نامشروع و روزافزون و سیری‌ناپذیر بازار آزاد سرمایه‌محور، فارغ از دین و اخلاق و معنویت می‌باشد.

۲۷. نئولیبرالیسم با تشدید فاصله‌های طبقاتی و گسترش و تعمیق فقر اکثریت مردم و محدود کردن و کاستن از امکانات حمایتی و خدماتی آن‌ها، شرایط پرتنشی را به لحاظ اجتماعی پدید می‌آورد و به منظور کنترل فضا به نفع خود و تداوم سیطرة سرمایه‌داران، به تقویت گسترده ماشین سرکوب و تقویت شدید فضای پلیسی در سطح ملی و بین‌المللی می‌پردازد. عملکرد دولت‌های آمریکا و فرانسه و انگلستان و اسپانیا و بسیاری رژیم‌های نئولیبرال غربی یا غرب‌زده دیگر در یک دهه اخیر، به روشنی گواه این مدعا است.[1] بعضی ایدئولوگ‌های نئولیبرالیست تلویحاً یا صراحتاً به تکیه گسترده و شدید نئولیبرالیسم به سرکوب (در حد توجیه رسمی «دیکتاتوری») اذعان کرده‌اند؛ مثلاً «فردریش فون هایک» در سال ۱۹۸۱ میلادی، آن زمان که مشاور مورد اعتماد ژنرال پینوشه (جلّاد نظامی دست‌نشانده آمریکا که با کودتای نظامی طراحی‌شده توسط CIA در شیلی به قدرت رسید) بود، در مصاحبه با نشریه شیلیایی «ال مرکوربو» می‌گوید: دیکتاتوری شاید نظام ضروری برای دوره گذار باشد[2] و این البته فقط مشتی است نشانه خروار، که به زبان آمده است.

۲۸. نئولیبرالیسم به منظور افزایش نرخ بهره سرمایه و نیز مقابله با بحران رکودی تورمی‌ای که اقتصادهای سرمایه‌داری غربی با آن روبه‌رو بودند، اقدام به کاهش شدید مخارج عمومی (اندک مخارجی که صرف حمایت از اقشار و طبقات تهی‌دست اجتماع می‌گردید) نمود؛ که بیکارسازی و خانه‌خرابی میلیون‌ها نفر از مردم فقیر و کم درآمد یکی از تبعات آن می‌باشد.


پی نوشت:
[1] . برای مطالعه بیشتر ر.ک: فسل، میشل، نئولیبرالیسم علیه لیبرالیسم، فصل‌نامه گفت‌وگو، شماره ۵۴، ص۹۹.
[2] . لبووتیز، مایکل، ایدئولوژی و توسعه اقتصادی در ایدئولوژی نولیبرال، ترجمه پرویز صداقت، انتشارات نگاه
۱۳۸۸، ص۷۹.
منبع: کتاب نقد حال، دفتر اول؛ شهریار زرشناس؛ نشر معارف؛ قم؛ 1393.
نسخه چاپی