نئولیبرالیسم؛ ایدئولوژی سرمایه‌داری دوران پست مدرن
نئولیبرالیسم ظالم‌ترین و متجاوزترین نوع سرمایه‌داری امپریالیستی و استعمارگری است
 
چکیده
«نئولیبرالیسم» که از نیمۀ دوم دهه ۱۹۷۰ میلادی به عنوان ایدئولوژی رسمی رژیم‌های سرمایه‌داری مدرن، مطرح و صاحب نفوذ گردید، امروزه به عنوان یک خطر جدی برای بشریت و یک دشمن غدار مکار متنفذ در مقابل انقلاب اسلامی ظاهر شده است. امروز در عالم غرب مدرن و نیز جهان غرب‌زده مدرنیست، نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی اصلی و غالب مطرح است.

تعداد کلمات 2515/ تخمین زمان مطالعه 13 دقیقه
 نئولیبرالیسم؛ ایدئولوژی سرمایه‌داری دوران پست مدرن
در پی فروپاشی رژیم‌های سوسیالیستی بوروکراتیک مدل روسیه و تضعیف مارکسیسم و نئومارکسیسم در سال‌های پایانی دهه ۱۹۸۰ و سال‌های آغازین دهه ۱۹۹۰، نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی حاکم در عالم مدرن و سخنگو و مدافع و مبلغ نظام‌های سرمایه‌داری‌ای که از مدل سوسیال دموکراتیک روی برتافته بودند، مطرح گردید.
نئولیبرالیسم در مفهوم دقیق آن فراتر از چند آموزه و تئوری اقتصادی است و وجوه معرفت‌شناختی و اخلاقی و سیاسی نیز دارد، هرچند که وجه اقتصادی آن بیشتر معروف گردیده و تا حدودی نقش مهم‌تری در بسط دامنه نفوذ این ایدئولوژی بازی کرده است.
اگرچه گسترش نفوذ نئولیبرالیسم به‌ویژه از سال‌های نیمۀ دوم دهه ۱۹۷۰ میلادی و به طور مشخص با روی کار آمدن «مارگارت تاچر» در مه ۱۹۷۹ و ریاست «پل ولکر» بر بانک مرکزی آمریکا در ژوئیه ۱۹۷۹ و اندکی پس از آن، قدرت‌گیری «رونالد ریگان» در سال ۱۹۸۰ آغاز شده است، اما زمینه‌ها و ریشه‌های شکل‌گیری نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی رسمی و اصلی سرمایه‌داری در دوران بحران پسامدرن به سال‌های دهه ۱۹۵۰ میلادی و شاید حتی کمی قبل‌تر از آن بر می‌گردد. اگر بخواهیم از یک مقطع زمانی مشخص نام ببریم، سال ۱۹۴۷ میلادی و تشکیل «انجمن مونت پلرین» توسط اشخاصی چون: «میلتون فریدمن» و «فردریش فون هایک» را می‌توان به عنوان یک نقطه عطف در حیات تشکیلاتی مبلغان نئولیبرالیسم عنوان کرد. «حلقه مونت پلرین» یک تشکل مدافع نظام سرمایه‌داری استعمارگر جهانی بود که «وینستون چرچیل» رجل صهیونیست مدافع استعمار انگلیس نیز در آن عضویت داشت. البته پیشینه طرح وجوه اقتصادی آراء نئولیبرالیسم را در برخی موضوعات و مباحث می‌توان تا اوایل قرن بیستم و برخی تئوری‌های «فون میزس» به عقب برد. بعضی تئوریسین‌های اقتصادی نئولیبرال در طرح و بسط آراء خود حتی ارجاعاتی به نئوکلاسیک‌های اواخر قرن نوزدهم نیز داشته‌اند.
نئولیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی تبه تدریج و در بستر زمان از نخستین دهه‌های قرن بیستم شروع به شکل‌گیری کرد. سال‌های نیمه قرن بیستم و دهه پس از آن را می‌توان مقطع به نضج رسیدن نئولیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی دانست، هرچند که آغاز نفوذ و تأثیرگذاری این ایدئولوژی مربوط به دهه ۱۹۷۰ میلادی و پس از آن است. نئولیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی به طور تدریجی و توسط تئوریسین‌های مختلفی در حد فاصل سال‌های پس از پایان جنگ‌ جهانی اول پدیدار گردیده است. در این میان به‌ویژه نقش برخی اقتصاددانان مدافع سرمایه‌داری که برخی از آن‌ها در مواردی تحت‌تأثیر نئوکلاسیسم اقتصادی بوده‌اند، چشم‌گیرتر بوده است؛ از اشخاصی چون: «لودویگ فون میزس»، «میلتون فریدمن»، «فردریش اگوست فون هایک»، «ریچارد رورتی»، «این راید»، «دیوید فریدمن»، «رابرت نوزیک»، «کارل پوپر» و برخی دیگر می‌توان به عنوان تئوریسین‌ها و ایدئولوگ‌های نئولیبرالیسم نام برد.
 نئولیبرالیسم به عنوان یک ایدئولوژی به طور تدریجی و توسط تئوریسین‌های مختلفی در حد فاصل سال‌های پس از پایان جنگ‌ جهانی اول پدیدار گردیده است. در این میان به‌ویژه نقش برخی اقتصاددانان مدافع سرمایه‌داری که برخی از آن‌ها در مواردی تحت‌تأثیر نئوکلاسیسم اقتصادی بوده‌اند، چشم‌گیرتر بوده است؛ از اشخاصی چون: «لودویگ فون میزس»، «میلتون فریدمن»، «فردریش اگوست فون هایک»، «ریچارد رورتی»، «این راید»، «دیوید فریدمن»، «رابرت نوزیک»، «کارل پوپر» و برخی دیگر می‌توان به عنوان تئوریسین‌ها و ایدئولوگ‌های نئولیبرالیسم نام برد. البته در چارچوب ایدئولوژی نئولیبرالیسم، نقش و جایگاه و میزان تأثیرگذاری این اشخاص به یک اندازه نیست و در مقام مقایسه می‌توان گفت که «فردریش فون هایک» و «میلتون فریدمن» و «کارل پوپر» نقش مهم‌تری به عنوان سخن‌گویان و مبلغان نئولیبرالیسم داشته‌اند، هرچند که از وجهی دیگر و بیشتر با تمرکز بر مباحث فلسفی می‌توان نقش و اهمیت «ریچارد رورتی» در قلمرو نئولیبرالیسم را نیز قابل تأمل دانست.
ظهور و پیدایی تدریجی نئولیبرالیسم در دهه‌های نخست قرن بیستم (قبل از نضج یافتن آن در هیئت یک ایدئولوژی در سال‌های دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی) نتیجه مستقیم آغاز بحران انحطاطی عالم مدرن در پایان قرن نوزده و آغاز قرن بیستم و آشکار شدن بن‌بست‌هایی بود که سیطره ایدئولوژی لیبرالی پدید آورده بود. در حقیقت توخالی بودن وعده‌های بی‌پایه لیبرال‌های عصر ظلمانی به اصطلاح روشن‌گری و دنباله‌های قرن نوزدهمی آن‌ها در خصوص تأمین رفاه و آزادی برای بشر و تحقق «بهشت زمینی»؛ از دهه‌های ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ میلادی بر افراد بصیر کاملاً آشکار گردیده بود و با ورود غرب مدرن به دوران پست مدرن، زنگ‌های بحران انحطاطی و آغاز پایان تاریخ غرب به صدا در آمد. در پی وقوع جنگ‌ جهانی اول و بحران‌های گسترده اقتصادی اجتماعی و سیاسی پی‌آمد آن، دیگر حتی عوام و مردم کوچه و بازار در کشورهای غرب مدرن نیز شکست ایدئولوژی لیبرالی و فاجعه‌بار بودن نتایج و کارنامه عملکرد آن را درک می‌کردند. در این شرایط فارغ از مدل سوسیالیسم بوروکراتیک مدرن، دو رویکرد متفاوت (که البته هر دو به افق تاریخ غرب مدرن تعلق داشته و هریک به طریقی خواهان حفظ سلطه مدرنیته و حتى بسط آن بودند) به موازات هم ظهور کردند:
الف) رویکردی که در حوزه مدل اقتصادی - اجتماعی با دور شدن از «لیبرالیسم کلاسیک» به دنبال تحقق نظام سرمایه‌داری سوسیال دموکراتیک بود و در سال‌های پس از جنگ جهانی اول و به‌ویژه پس از بحران بزرگ «وال استریت» در سال‌های ۱۹۲۹ - ۱۹۳۳ و پس از آن تدریجاً (به‌ویژه پس از جنگ‌جهانی دوم) بر سراسر اروپا و آمریکا (البته به درجات و مراتب مختلف) حاکم گردیده و تا اواخر دهه ۱۹۷۰ نیز به حاکمیت خود ادامه داد. این رویکرد که خود را با ایدئولوژی سوسیال دموکراسی لیبرالی مطرح می‌کرد، در پی بروز رکود تدریجی در اقتصادهای سرمایه‌داری غربی از اواسط دهه ۱۹۶۰ و به‌ویژه بروز بحران رکودی تورمی در اقتصادهای سرمایه‌داری اروپایی و آمریکایی در سال‌های دهه ۱۹۷۰ به تدریج از صحنه خارج گردیده و جای خود را به ایدئولوژی نئولیبرال داد.
ب) رویکردی که به دنبال آن بود تا لیبرالیسم کلاسیک را با توجه به وضع فکری و اقتصادی - اجتماعی دوران پست‌مدرن و آغاز بحران انحطاطی پسامدرن به نحوی بازسازی نماید. این رویکرد که به تدریج «نئولیبرالیسم» معروف گردید، ابتداً به صورت برخی تئوری‌های اقتصادی پراکنده در اذهان برخی اقتصاددانان نئولیبرال (نظیر «فون میزس») ظاهر گردید و در واپسین دهه‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ در آراء «فون هایک» و «فریدمن» در هیئت یک ایدئولوژی راست روانه مدافع ظالم‌ترین، هارترین، خشن‌ترین و متجاوزترین نوع سرمایه‌داری امپریالیستی و استعمارگر سامان یافت و از نیمه دهه ۱۹۷۰ و با عیان شدن بن‌بست ایدئولوژی سوسیال دموکراسی برای نجات سرمایه‌داری غربی از بحران رکودی تورمی، با استفاده از حمایت‌های محافل جنگ‌طلب و بسیار خشن، هارترین جناح حکومت‌های سرمایه‌داری اروپایی و آمریکایی به قدرت دست یافت و به ایدئولوژی اصلی و مسلط عالم غرب مدرن و به تبع آن جهان غرب‌زده تحت سلطة استکبار مدرن بدل گردید. رویدادی چون فروپاشی رژیم‌های سوسیالیسم بوروکراتیک مدل روسی در یک مقطع، کمک زیادی به افزایش قدرت نئولیبرال‌ها کرد. اگرچه در پی روی کار آمدن «تاچر» و «ریگان» و «میجر» و «بوش پدر» و مشابه‌های رنگارنگ آن‌ها در کشورهای استکبار سرمایه‌داری، در سال‌های دهه ۱۹۸۰ و بخشی از سال‌های دهه ۱۹۹۰ و با تنگ‌تر کردن عرصه زندگی بر مردم و اقشار فرودست و کارگران و کارمندان جوامع غربی و کاستن از مجموعه امکانات خدماتی و حمایتی آن‌ها به نفع کلان سرمایه‌داران و به‌ویژه با اعمال فشار بر کشورهای درجه دو و درجه سه مدرن (کشورهای پیرامونی و تحت‌سلطه استکبار نئولیبرالی) و تشدید غارت و چپاول ملل تحت سلطه و نیز به راه انداختن جنگ‌های خانمان‌سوز مختلف علیه ملت‌های تحت سلطه استکبار نئولیبرالی، موقتاً بحران رکودی نظام‌های ظالمانه سرمایه‌داری متروپل برطرف گردید، اما از واپسین سال‌های قرن بیستم و به‌ویژه در سال‌های آغازین قرن بیست‌ویکم، بحران‌های ذاتی مزمن ویرانگر نظام سرمایه‌داری دوباره خودنمایی کردند و بار دیگر نشان دادند که کلیت استکبار مدرن و به تبع آن استکبار نئولیبرالی و اقتصادهای سرمایه‌داری انحصاری اومانیستی مدرن، هیچ چشم‌انداز و امکانی برای نجات از انبوه انواع و اقسام بحران‌ها ندارند و نئولیبرالیسم نیز همچون ایدئولوژی‌های سلف خود قادر به نجات غرب مدرن اومانیست از سرنوشت محتوم آن (که مرگ و زوال قطعی است) نمی‌باشد.

بیشتر بخوانید: ویژگی‌های نئولیبرالیسم


در سال‌های تکوین و شکل‌گیری تدریجی ایدئولوژی نئولیبرالیسم، مراکزی چون «دانشگاه شیکاگو» با محوریت «میلتون فریدمن» و حلقه استعماری «مونت پلرین» با محوریت «فردریش فون هایک» به عنوان تشکل‌های اصلی مروج نئولیبرالیسم عمل می‌کردند. این تشکل‌ها، به‌ویژه حلقه مونت بلربن، در پیوند تنگاتنگ با برخی جناح‌های اولترا راست‌گرا و جنگ‌طلب و متجاوز و بعضاً طرفدار مسیحیت صهیونیستی و مرتبط با صهیونیسم و کانون‌های یهودی کلان سرمایه‌داری انحصاری کشورهای اروپایی و آمریکایی قرار داشتند و از حمایت‌های مالی و تبلیغاتی آن‌ها بهره‌مند بودند. همین کانون‌ها بودند که در سال‌های نیمۀ دوم دهه ۱۹۷۰ میلادی، زمینه‌های قرار گرفتن سیاست‌مداران و دولت‌مردان دست‌پرورده نئولیبرالیسم در رأس هرم قدرت سیاسی در انگلستان و آلمان و آمریکا و دیگر کشورهای غربی را فراهم کردند.
در حلقه مونت پلرین، غیر از «فون هایک» که ریاست آن را بر عهده داشت، اشخاصی چون «میلتون فریدمن» و «جورج استیگلر» (از بنیانگذاران رویکرد نئولیبرالی موسوم به «مکتب شیکاگو»)، «لودویگ فون میزس»، «کارل پوپر» و «لیونل رابینز» که همگی تمایلات نئولیبرالی داشتند نیز عضو بودند. از دیگر اعضای این حلقه که بعدها توسط کانون‌های سرمایه‌داری یهودی صهیونیستی وابسته به جناح اولترا راست‌گرای جنگ‌طلب سرمایه‌داری امپریالیستی در جایگاه‌ها و مناصب حکومتی قرار گرفتند، می‌توان از «لودویگ ارهارد» (که بعدها صدراعظم آلمان غربی شد)، و «اسلاو کلاس» (که بعدها نخست‌وزیر دولت لیبرال سرمایه‌داری جمهوری چک گردید)، «لوبیچی اینودی» (که مدتی بعد رئیس‌جمهور ایتالیا شد)، نام برد. هم‌چنین پس از به روی کار آمدن دولت نئولیبرال و فوق جنایت‌کار و میلیتاریست و متجاوز «رونالد ریگان» در ایالات متحده آمریکا، بیش از یک‌سوم از مجموع ۷۶ نفر مشاور او از اعضای حلقه مونت پلرین بودند. این امر به روشنی از ارتباط‌ها و وابستگی‌های حلقه مونت پلرین (که سیاست‌مدار انگلیسی مدافع صهیونیسم و استعمار بریتانیا، یعنی وینستون چرچیل نیز در آن عضویت داشت) به جناح‌های یهودی صهیونیستی استعمار سرمایه‌داری جهانی پرده بر می‌دارد و نشان می‌دهد که بخشی از نظام سرمایه‌داری استکبار اومانیستی از طریق محفل مونت پلرین درصدد تربیت کادرهای فکری و اجرایی برای پیش‌برد اغراض و مطامع خود بوده است. پیوندها و ارتباط‌های نئولیبرال‌های عضوحلقه مونت پلرین با استعمار سرمایه‌داری و به‌ویژه جناح میلیتاریست یهودی صهیونیستی آن در سال‌های دهه ۱۹۷۰ و هنگامی که فردریش فون هایک و میلتون فریدمن در مقام اقتصاددانان نئولیبرال در خدمت رژیم کودتایی «ژنرال پینوشه» (مستبد جنایت‌کاری که در پی کودتای آمریکایی سال ۱۹۷۳ و به منظور حفظ منافع انحصارات بزرگ سرمایه‌داری آمریکا در شیلی به قدرت می‌رسد و در دوران حکومت خود، استبداد و اختناقی بسیار خشن و خونین علیه مردم شیلی ایجاد می‌کند) قرار گرفته و به طراحی اقتصاد شیلی در سال‌های پس از کودتای «پینوشه» در مسیر منافع آمریکای جهان‌خوار می‌پردازند، آشکارتر می‌شود و ناظران درمی‌یابند که جوهر و باطن تئوری‌های اقتصادی هایک و فریدمن و دیگر نئولیبرال‌ها چیزی نیست مگر دفاع از منافع سرمایه‌داری غارتگر بین‌المللی با محوریت استعمار سرمایه‌داری آمریکا.کودتای فتنه سبز با محوریت ایدئولوژی نئولیبرالیسم صورت گرفت و اساس ایدئولوژی حاکم بر جریان گسترده و فوق‌العاده پیچیده تهاجم فرهنگی سیاسی (جنگ‌نرم) استکبار علیه انقلاب و نظام اسلامی، نئولیبرالیسم می‌باشد و استکبار غرب مدرن در ایران امروز در مقابل طریقت سیاسی اجتماعی اسلام اصیل فقاهتی و آرمان‌های انقلاب اسلامی و نظام ولایت‌فقیه، نئولیبرالیسم استعمار ساخته وارداتی وابسته مروج سکولاریسم و تأمین‌کننده منافع سرمایه‌داری جهانی را تحت پوشش شعارهایی چون «دفاع از حقوق بشر»، «توجه به آزادی‌های فردی»، «رواداری و تساهل»، «پلورالیسم و کثرت‌انگاری»، «اصلاح‌طلبی»، «خردگرایی»، «تکیه بر خرد جمعی»، «بازگشت به جامعه جهانی»، «توسعه اقتصادی و سیاسی»، «واقع‌گرایی» و «پرهیز از دشمن‌تراشی»، «اصالت دموکراسی» و انبوهی دیگر از مدعاها و شعارهای بی‌مایه و بی‌پایه و توخالی و فریبنده و مغالطه‌آمیز دیگر قرار داده و مطرح کرده و می‌کند. برای مبارزه با ایدئولوژی استکباری نئولیبرالیسم، در ابتدا باید آن را شناخت و به بررسی مؤلفه‌های آن پرداخت.
در حقیقت نئولیبرالیسم (به عنوان ایدئولوژی اصلی استکبار سرمایه‌داری مدرن در دوران بحران انحطاطی پسامدرن) برکشیده کانون‌های صهیونیستی ماسونی نظام استعمار سرمایه‌داری غرب مدرن است که در پی کاهش روند نرخ سود و بروز بحران رکودی تورمی در سال‌های دهه ۱۹۷۰ به عنوان جانشین ایدئولوژی سوسیال دموکراسی (که صورتی دیگر از دفاع از منافع سرمایه‌داری اومانیستی بود که خود جانشین لیبرالیسم کلاسیک گردیده بود) مطرح گردید و در پایان دهه ۱۹۷۰ به عنوان عنصر هژمونیک در اقتصاد و سیاست رژیم‌های استکباری سرمایه‌داری ظاهر و حاکم شد. اعطای جایزه نوبل اقتصاد به فردریش فون هایک در سال ۱۹۷۴ را می‌توان نشانه‌ای از بروز چرخش در سیاست‌های حکومت‌های استکبار سرمایه‌داری غرب مدرن از ایدئولوژی سوسیال دموکراسی به سوی ایدئولوژی نئولیبرالیسم دانست. در واقع کانون‌های توطئه‌گر ماسونی یهودی وابسته به بخش فوقانی «کاست حاکمان پنهان جهانی» با اعطای جایزه نوبل اقتصاد به فون هایک و کمک به ارتقای جایگاه سیاسی و حکومتی برخی اعضای حلقه مونت پلرین و فعال کردن اعضای مکتب شیکاگو و انجام حمایت‌های گسترده رسانه‌ای و تبلیغاتی از آن‌ها، بسترهای ذهنی و روانی و اجرایی لازم برای تبدیل کردن نئولیبرالیسم به ایدئولوژی اصلی و غالب استکبار سرمایه‌داری مدرن در دهه‌های پایانی قرن بیستم و پس از آن را فراهم ساختند. شهرت‌یابی ناگهانی فون هایک و میلتون فریدمن و «مکتب شیکاگو» و اندکی پس از آن ارتقای جایگاه اجرایی «پل ولکر» و قدرت‌گیری مارگارت تاچر و رونالد ریگان و در پی آن به قدرت رسیدن‌های زنجیره‌ای و فعال و مشهور و مؤثر شدن چهره‌های فکری و اجرایی نئولیبرال در رژیم‌های استکباری غرب مدرن را باید در همین مسیر تحلیل کرد.
کاست حاکمان پنهان جهانی به عنوان ستاد فرماندهی استکبار سرمایه‌داری اومانیستی به منظور تأمین منافع و تداوم و گسترش غارتگری‌های خود در کشورها و اقتصادهای پیرامونی وابسته، اقدام به پیچیدن نسخه‌های نئولیبرالیستی برای اقتصادهای این کشورها و حاکم کردن نئولیبرالیسم وابسته مستعمراتی مختص جوامع پیرامونی وابسته به عنوان ایدئولوژی حاکم در کشورهای مدرنیست درجه دو و درجه سه پیرامونی وابسته (از کره جنوبی و تایوان گرفته تا برزیل و آرژانتین و اردن) نمود.
 استکبار جهانی کوشید تا در ایران نیز یک جریان گسترده سیاسی - فرهنگی با محوریت ایدئولوژی نئولیبرالیسم پدید آورد. نئولیبرالیسم وابسته استعمار ساخته از اواخر دهه ۱۳۶۰ شمسی در ایران به تدریج به وجه غالب ایدئولوژیک کاست روشن‌فکری مدرنیست ایران در هر دو جناح «آته‌ئیست» (غیرمذهبی) و روشن‌فکری مدرنیست به اصطلاح «دینی» که در حقیقت باید آن را «التقاطی» نامید، بدل گردید. این نئولیبرالیسم وابسته وارداتی تقلیدی استعمار ساخته در ایران، پرچم ایدئولوژیک اپوزیسیون برانداز نظام اسلامی و دشمن انقلاب اسلامی بوده و است و خود را در قلمروهای گسترده‌ای از مباحث اقتصادی، سیاسی، کلامی، ادبی، هنری و فرهنگی به اشکال مختلف و متنوع ظاهر کرده و می‌کند.
«عبدالکریم سروش» و «حسین بشیریه» پدران فکری اصلی نئولیبرالیسم، مستعمراتی وابسته در ایران هستند؛ البته ایدئولوژی نئولیبرالیسم وابسته استعمار ساخته وارداتی در ایران، نمایندگان و مبلغان و سخن‌گویان پرشمار و ریز و درشت و متعدد و رنگارنگ دیگری در عرصه‌های مختلف (از تئوری پردازی‌های اقتصادی و یا مباحث کلامی گرفته تا قلمروهایی چون مبانی نظری هنر، نقد ادبی، داستان‌نویسی و...) دارد که در مجموع اعضای کاست روشن‌فکری مدرنیست ایران را تشکیل می‌دهند. در امتداد این کاست روشن‌فکری، طیف گسترده‌ای از تکنوکرات بوروکرات‌های مدافع نئولیبرالیسم و آکادمیسین‌های اسیر مشهورات حاکم بر عالم مدرن و نیز ژورنالیست‌های زنجیره‌ای و در پی آن‌ها طبقه سرمایه‌دار بزرگ سکولاریست ایران به عنوان حامی اصلی مالی آن‌ها قرار دارد.
 در ادامه این گفتار در خصوص ویژگی‌های نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی حاکم در عالم غرب مدرن و نیز شاخص‌های نئولیبرالیسم وابسته تقلیدی استعمار ساخته مطرح در ایران امروز (که حلقه «کیان» و جریان موسوم به دوم خرداد مدعی «اصلاح‌طلبی» و انبوهی از تکنوکرات بوروکرات‌های کابینه‌های «موسوی» و «توسعه» و به اصطلاح «اصلاحات» و طبقه سرمایه‌دار سکولار ایران و کلیت جریان فتنه سبز از نمایندگان و مبلغان و مدافعان آن هستند) سخن خواهیم گفت. (ان شاء الله)
به طور اجمالی بگوییم که کودتای فتنه سبز با محوریت ایدئولوژی نئولیبرالیسم صورت گرفت و اساس ایدئولوژی حاکم بر جریان گسترده و فوق‌العاده پیچیده تهاجم فرهنگی سیاسی (جنگ‌نرم) استکبار علیه انقلاب و نظام اسلامی، نئولیبرالیسم می‌باشد و استکبار غرب مدرن در ایران امروز در مقابل طریقت سیاسی اجتماعی اسلام اصیل فقاهتی و آرمان‌های انقلاب اسلامی و نظام ولایت‌فقیه، نئولیبرالیسم استعمار ساخته وارداتی وابسته مروج سکولاریسم و تأمین‌کننده منافع سرمایه‌داری جهانی را تحت پوشش شعارهایی چون «دفاع از حقوق بشر»، «توجه به آزادی‌های فردی»، «رواداری و تساهل»، «پلورالیسم و کثرت‌انگاری»، «اصلاح‌طلبی»، «خردگرایی»، «تکیه بر خرد جمعی»، «بازگشت به جامعه جهانی»، «توسعه اقتصادی و سیاسی»، «واقع‌گرایی» و «پرهیز از دشمن‌تراشی»، «اصالت دموکراسی» و انبوهی دیگر از مدعاها و شعارهای بی‌مایه و بی‌پایه و توخالی و فریبنده و مغالطه‌آمیز دیگر قرار داده و مطرح کرده و می‌کند. برای مبارزه با ایدئولوژی استکباری نئولیبرالیسم، در ابتدا باید آن را شناخت و به بررسی مؤلفه‌های آن پرداخت.
 

منبع: کتاب نقد حال، دفتر اول؛ شهریار زرشناس؛ نشر معارف؛ قم؛ 1393.
نسخه چاپی