جنبش ملی، آخرین رمق مشروطیت
نگاهی به واپسین حرکت موج سوم بیداری
 
چکیده
پرسشی که به ذهن یک ناظر و شاهد ملی می‌رسد، این است که چرا در یک جنبش ملی، نهاد روحانیت باید حضور داشته باشد. با این‌که در مسئله ملی، دست کم نگاه روحانیت باید نگاه ملی باشد، در ماجرای نهضت ملی، نگاه ملی نبود. آیا آیت‌الله کاشانی نگاهی مذهبی به مسئله نفت داشت؟

تعداد کلمات 2272/ تخمین زمان مطالعه 12 دقیقه
جنبش ملی، آخرین رمق مشروطیت
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید تفسیر خود را از ملیت روشن کنیم. از شهریور ۱۳۲۰، به جریانی ملی گفته می‌شود که مبانی و خصیصه‌ای ویژه داشته باشد در مقابل جریان ملی، جریان مذهبی است. به نظر من، این تفکیک برای تاریخ ایران بسیار عجیب و شگفت‌انگیز است. من خیلی علاقه‌مندم که ابتدا این دو مفهوم باز شود تا به رخدادها بپردازیم برای مثال، یکی از پرسش‌ها این است که آیا جریاناتی که در مشروطه مذهبی بودند ملی نبودند. طبیعی است که این مفهوم تاحدودی برگرفته از ریشه‌های غربی است و بیشتر به مشخصه‌های غرب نزدیک است تا به فرهنگ ما؛ چه کشورهای غربی وقتی از کلیسای مرکزی کاتولیک جدا شدند، مخصوصاً پس از تحولی که در پروتستان ایجاد شد، مذهب در تشکیل و اساس دولت ملی نقشی اساسی نداشت. در واقع سکولاریزم بود که نقشی عمده ایفا می‌کرد.
هویتی که ملت را در کنار هم قرار می‌داد، نمی‌توانست دین باشد، چرا که عصر دین پایان یافته بود. آن‌چه موجب این اتحاد و وحدت میشد، عبارت بود از زبان، نژاد، جغرافیا و دین در مراحل بعدی قرار می‌گرفت. اما کشور ما این‌گونه نیست؛ دست کم از ۵۰۰ سال پیش -دوره صفویه- و اتفاقاً برای این‌که از سایر مسلمانان متمایز شویم، این تمایز با مذهب شیعه آغاز شد. به همین دلیل، از قرن اول اسلامی تا قرن دهم -یعنی از ظهور صفویه- نمی‌توان از ملتی مجرد از مذهب صحبت کرد؛ زیرا نظریه خلافت امکان استقلال به ما نمی‌دهد. این حالت از زمانی شکل گرفت که با نظریه ولایت و امامت، نظریه خلافت در ایران شکسته شد به همین دلیل از ۵۰۰ سال پیش، واحد سیاسی ایران به لحاظ حدود دوباره به آن عظمت ساسانیان جغرافیایی بازگشت و برای حفظ حاکمیت سیاسی، مذهب شیعه نقش اول را ایفا کرد. لذا در این ملیت جدید، مذهب شیعه حرف نخست را می‌زند، بعد زبان فارسی؛ و در مرحله بعد، منطقه جغرافیایی -فلات ایران- گذشته تاریخیهویتی که ملت را در کنار هم قرار می‌داد، نمی‌توانست دین باشد، چرا که عصر دین پایان یافته بود. آن‌چه موجب این اتحاد و وحدت میشد، عبارت بود از زبان، نژاد، جغرافیا و دین در مراحل بعدی قرار می‌گرفت. اما کشور ما این‌گونه نیست؛ دست کم از ۵۰۰ سال پیش -دوره صفویه- و اتفاقاً برای این‌که از سایر مسلمانان متمایز شویم، این تمایز با مذهب شیعه آغاز شد. به همین دلیل، از قرن اول اسلامی تا قرن دهم -یعنی از ظهور صفویه- نمی‌توان از ملتی مجرد از مذهب صحبت کرد؛ زیرا نظریه خلافت امکان استقلال به ما نمی‌دهد. ایران را به یاد می‌آورند. برای همین علت اگر، مؤلفه‌های دوم و سوم تهدید شود، همه هویت ما زیر سؤال نمی‌رود، کما این‌که در پاره‌ای موارد این‌گونه هم رخ داده، اما چندان محو و حتی کمرنگ نشده است. امروز و در وضعیت فعلی نیز به جهت هجوم واژه‌های زبان بیگانه، در وضعیت نامناسبی قرار داریم، اما هویت ما به تمامی از بین نرفته است. لذا من لفظ ملی را در برابر لفظ مذهبی نمی‌بینم؛ و واژه‌های ملی- مذهبی هم برای من دو واژه غربی‌اند. به جهت تاریخی، مذهب شیعه در ایران ملی شده است و جزو هویت ملی ما محسوب می‌شود. اما چرا نهضت ملی نفت را، آن ملی می‌گفتند زیرا نهضت ملی دو مرحله طی کرد؛ که یک مرحله آن، دنباله نهضت مشروطه است. لذا پس از رخداد سال ۳۲، همه آمال و آرمان‌ها در نهضت ملی نفت به پایان رسید. علت این است که در نهضت مشروطه آزادی‌خواهی به گرایش‌هایی تقسیم می‌شوند: یکی با قرائت دینی، دیگری با قرائت غربی. با شهادت شیخ فضل‌الله نوری، گرایش دینی کاملاً محو می‌شود و تقریباً پس از آن هم دیده نمی‌شود. با دوره رضاشاه پهلوی، قرائت غیردینی مشروطه به نام مشروطه در یک دولت مدرن، مقتدر و مستبد ادامه حیات می‌یابد، در شهریور ۲۰، این دو جریان مجدداً به همدیگر نزدیک می‌شوند؛ ولی با کودتای ۲۸ مرداد، کاملاً پایان می‌یابد.
در شهریور ۱۳۲۰، این دو نهاد با مابه ازای سیاسی به همدیگر نزدیک می‌شوند. جریان دینی و غیردینی در بعد آزادی خواهی و نهضت‌های سیاسی عمدتاً در اجمال به هم نزدیک می‌شوند و در مرحله تفصیل است که از همدیگر دور می‌شوند. اختلاف وقتی پیش می‌آید که بحث فرهنگی و شفاف می‌شود. وقتی دو طرف، استقلال کشور را خواستار می‌شوند، اختلافی در این مرحله پیش نمی‌آید. در انقلاب ما هم چنین بود: در مرحله اجمال اختلافی نبود؛ اما هرچه به تفصیل پیش رفت، به اختلافات هم افزوده شد. اگر بگوییم مدعی اقتصادی مبتنی بر استقلال هستیم، تقریباً کسی مخالفت نمی‌کند؛ ولی اگر بخواهیم استقلال را تعریف کنیم، ده‌ها تئوری مطرح می‌شود: یکی به رویکرد لیبرالی آن بیشتر توجه دارد، دیگری به وجه کاپیتالیستی آن نظر می‌افکند و کسانی هم از منظر اسلامی به آن نگاه می‌کنند. سیاست معمولاً اجمال و فرهنگ سیاسی معمولا تفصیل است؛ لذا سال‌های ۲۰ تا ۳۲، بحث استقلال و بیرون راندن بیگانگان از کشور مطرح است. در واقع عمده مباحث بر سر منافع ملی بود؛ ولی وقتی به مرحله تفصیل نزدیک می‌شوند، اختلافات بروز می‌کند. گاهی بعضی از جنبش‌های سیاسی، بیش از آن‌که نهضت خودجوش مردمی باشند، صیغه دیگری هم دارند؛ آن این‌که واکنشی در برابر کنش اند، همانند عراق. عراق امروز یک وضعیت و موقعیت بیداری دارد؛ اما این جوشش کاملاً طبیعی نبوده است، چرا که یک عامل خارجی رژیم استبدادی را کنار می‌زده و بنابراین خلأیی از قدرت ایجاد شده است. مردم احساس آزادی می‌کنند؛ اما این غیر از نهضت‌مشروطه و انقلاب اسلامی ایران است که خود مردم خودجوش عمل می‌کردند.
 و در نهضت‌ملی شدن نفت، مردم خودجوش عمل نکردند. رضاشاه به شکل طبیعی از ایران بیرون رانده و فضای کشور آزاد شد، مثل کفتری که رها شده باشد. در این فضای آزاد، معمول این است که از سیاست‌های فرهنگی رژیم استبداد گذشته متنفر شوند؛ پس، یک فضای باز ایجاد می‌شود، مثل نهضت اسلامی عراق، که بیش از آن‌که بیداری اسلام باشد، حرکت ضدرژیم گذشته است. در صورتی که در مشروطه، فضای عادی به طور طبیعی وجود داشته است، در مسئله نفت، این‌گونه نیست: فضا آشفته است؛ ملی‌گرایان، توده‌ای‌ها، مذهبی‌ها، عناصر رژیم گذشته مثل درباره نظامیان و حتی بیگانگان حضور دارند. نکته مهم، فضای ایجادشده در سال ۳۲ برگرفته از خواست عموم نیست، بلکه عکس‌العمل از نفرتی است که در رژیم گذشته انباشته شده بود.

 

نقش روحانیت در نهضت ملی

در مورد نهضت‌های اسلامی یک دوره‌های متناوب عطفی داشته‌ایم؛ به عبارت دیگر، هر بیست‌سال، یک جنبش اسلامی اتفاق افتاد؛ مثل نهضت تنباکو، جنبش مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، ۱۵ خرداد ۴۲، انقلاب بهمن ۵۷. از این پنج نهضت، جنبش ملی کردن نفت در میانه قرار دارد. جنبش ملی، آخرین رمق مشروطیت است. نهضت ملی شدن نفت نه مثل دو رخداد اول است که دنباله هم بودند و نه مثل دو تای بعد که هریک واکنش طبیعی دیگری است. جنبش ملی نفت، پایان رخداد اول است، اما آغاز رخداد دوم نیست. به همین جهت، بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا دهه بعد حرکت عوض شد و در واقع فضای نهضت‌شناسی ایران تغییر کرد. رهبری روحانیت در جنبش ملی، در اختیار مرجعیت نیست؛ اما در چهار رخداد دیگر، مرجعیت حرف اول را می‌زند.
 
بیشتر بخوانید: انقلاب مشروطه چگونه به وجود آمد؟


تمایز جنبش ملی نفت از دیگر نهضت ها

فضای سیاسی پس از دوره پهلوی به شدت ضدمذهبی بود. حوزه‌های دینی، وضعیت بسیار نامساعدی داشتند؛ روضه‌خوانی، تکیه و هیئت‌ها که زنجیره‌ای از کنش‌ها و واکنش‌های مرتبط به همدیگرند، حضوری معنوی در اجتماع نداشتند. در دوره پهلوی اول این امکان وجود نداشت؛ اما از شهریور ۱۳۲۰، آن فضا به تدریج بازسازی شد، این بازسازی در ۱۵ خرداد ۴۲ یا بهمن ۵۷ نتیجه داد. این بازسازی قطعاً نمی‌توانست در جنبش‌ملی شدن نفت ترمیم شود. از سوی دیگر، کودتای ۲۸ مرداد، درسی عبرت‌انگیز برای جامعه ایران داشت. این کودتا نشان داد که سنت در ایران، از دو جنبه قدرتمند و ریشه‌دار است. هم سلطنت و هم نهاد روحانیت بسیار عمیق و قوی هستند و روشنفکران پس از کودتای ۲۸ مرداد حذف شدند.
البته این اتفاق با دخالت خارجی شکل گرفت.
به هرحال مردم پس از کودتای ۲۸ مرداد، این نهاد را در کنار نهاد روحانیت پذیرفتند؛ در صورتی که چپ توده و مارکسیسم و راست لیبرال و غربی نقش خود را از دست دادند.
این را بپذیریم که جریان روشنفکری سرکوب شد اما نهاد روحانیت به خاطر دیرینگی و اعتقادات ریشه‌دار نمی‌توانست سرکوب شود؟ اشتباهی که شاه در 15 خرداد مرتکب شد نتیجه آن را در بهمن ۵۷ دید. این سرکوب در حوزه روحانیت هم روی داد؛ اما چندان موفق نبود. زیرا زمانی که دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی باهم در یک مقطع زمانی خانه‌نشین شدند، جز افراد نخبه و شاخص در هردو طرف دیگر اقبال عمومی و ملی به وجود نیامد. چه مذهبیون و چه ملی‌گرایان، دیگر پی این دو تن نبودند. منظورم این است که توده‌های مردم پس از کودتای ۲۸ مرداد، سراغی از اینان نگرفتند. نکته مهم این است که دخالت خارجی زمانی می‌تواند موفق شود که زمینه داخلی در آن زیاد باشد و ما این زمینه را در کودتای ۲۸ مرداد به وضوح می‌بینیم.
به نظر من، این تفکر که روحانیت در عرصه سیاسی امکان حضور پیدا نمی‌کرد، چندان معتبر نیست؛ چرا که پس از شهریور ۱۳۲۰، شاه به جهت جوانی و نداشتن اقتدار نمی‌توانست آن حاکمیت را ایجاد کند و بنابراین روحانیت می‌توانست آن سیطره را ایجاد کند.هیچ قدرتی در آن روز مقتدرتر از دیگری نبود. همه تقریبا در یک سطح بودند. فضا خیلی باز شده بود و معیاری هم برای وزن کشی وجود نداشت. جریان ملی شدن نفت باعث شد که نهاد ملی، روحانیت و سلطنت اهمیت خود را بیابند.
روحانیون در این دوره سه گروه بودند: روحانیون حوزوی به رهبری آیت‌الله بروجردی، روحانیون سیاسی به رهبری آیت‌الله کاشانی و روحانیون انقلابی به رهبری نواب صفوی. این سه گروه در جنبش ملی اگرچه همدیگر را تأیید می‌کردند. در پانزده خرداد بود که کنار هم جمع شدند.
چون نهضت نفت یک جنبش طبیعی نبود، گروه‌ها و جریانات آن هم نمی‌توانست طبیعی رفتار کند. بنابراین نباید انتظار رفتار و عکس‌العمل طبیعی از گروه‌ها داشت؛ ضمن این‌که فضای نفت شلوغ و پر ازدحام بود، مثل ماشینی که به جلو می‌رود اما داخل آن ناآرام است: صندلی‌های آن نامرتب است، راننده بسیار مضطرب است، مسافران در التهاب‌اند، نهضت ملی شدن نفت چنین وضعیتی داشت. جهت‌گیری آن واکنشی بود، بیداری هم حاصل کرد و نتایجی هم به همراه داشت؛ اما آسیب‌شناسی آن هم خیلی جدی است. نهضت ملی نفت بیش از آن‌که بازخوردی برای آینده داشته باشد، باقی‌مانده گذشته است؛ اما نهضت ۱۵ خرداد بیش از آن‌که متعلق به گذشته باشد، معطوف به آینده است. به نظر من، بازخورد تاریخی ۱۵ خرداد بسیار مؤثرتر از نهضت‌ملی شدن نفت بود. نهضت‌ملی ۵۰ سال کشمکش تاریخی مشروطیت را به بن‌بست کشاند. این بن‌بست در همه حوزه‌ها صورت گرفت، از سیاست گرفته تا اجتماع و فرهنگ و اقتصاد.


آیت‌الله کاشانی 

ایشان بیش از این‌که مشخصه‌های علمای ایرانی را داشته باشد، ویژگی‌های علمای بین‌النهرین را داشت. علمای عراق، اکثراً بسیار ضداستعماری بودند و کمتر به استبداد داخلی توجه می‌کردند. علت این است که شیعیان عراق برخلاف شیعیان ایران، عمدتاً از حاکمیت سیاسی محروم بودند. شیعیان ایران از دوره صفویه دولت شیعه داشتند لذا حاکمیت سیاسی را برای خود مفروض می‌گرفتند و در پی اهداف بزرگتر بودند. ولی شیعیان بین‌النهرین از جنبه حاکمیت، تا پیش از جنگ‌جهانی اول زیر یوغ عثمانی بودند و پس از جنگ‌جهانی اول مستعمره انگلیس شدند. از سوی دیگر، حاکمیت عراق همیشه سنی‌مذهب بود و پس از آن هم انگلستان حاکمیت عراق را در دست گرفت. الآن به نظر من، دوران طلایی ملت عراق است. آیت‌الله کاشانی متأثر از آن فضا بود. در آن فضا هم مسئله داخلی و هم فضای بومی را معمولاً مثبت می‌دیدند. شما در دوره رضاخان نقشی از آیت‌الله کاشانی نمی‌بینید؛ اما در جنگ متفقین و اشغال ایران، مبارزات ایشان به اوج می‌رسد که بعد محبوس می‌شوند. من معتقدم که ایشان از معدود علمایی بود که توانست حاکمیت رضاشاه را تحمل کند.
 

آیت‌الله بروجردی

آیت‌الله بروجردی، یکی از بهترین شاگردان آخوند خراسانی بود. آقای خراسانی هم رهبر مشروطیت بودند. اصولاً تجربه مشروطیت و سرنوشت آخوند خراسانی، فضایی در حوزه ایجاد کرد که شاگردان ایشان تصمیم گرفتند توجه خود را از حوزه‌های سیاسی به حوزه‌های فرهنگ معطوف دارند، چراکه می‌دیدند آن همه تلاش در نهایت به نقطه نامعلومی می‌رسید. لذا آیت الله بروجردی نه تنها سیاسی و اجتماعی نبودند چون در نهضت مشروطیت هم جزء مشروطه‌خواهان بودند، بلکه عمدتاً به کار کردهای فرهنگی توجه داشتند؛ ضمن این‌که اسنادی هم وجود دارد که نشان می‌دهد ایشان در سیاست هم نظر داشتند، اما می‌دانستند که بازسازی فرهنگ، نیازمند کاری جدی است و در اولویت قرار دارد و به همین جهت اساساً تمایل نداشتند که خودشان را در این مسئله وارد کنند. شما در این جریان، حتی حضور آیت‌الله شاه آبادی و حضرت امام را نمی‌بینید. امام در این سال‌ها حدود ۴۰ سال سن داشت و پیش از این کتاب کشف‌الاسرار را نوشته بودند؛ کتابی که در آن دیدگاه حضرت امام در مسائل سیاسی به وضوح نوشته شده است. اما وارد این مسئله نشدند.
کسی در شأن و مرتبت آیت‌الله بروجردی، اگر در مسئله‌ای وارد نشود، این تمایل در هیچ حوزه‌ای به وجود نمی‌آید، اگرچه این حرکت به لحاظ کلیت آن در حوزه علمیه دفاع شود، اسناد زیادی هم موجود است که حوزه از آیت‌الله کاشانی و ملی شدن نفت دفاع کرد و به طور مشخص آیت‌الله خوانساری، صدر و حجت از این جریان دفاع کردند اما مرجعیت این کار را به آیت‌الله کاشانی سپرده بودند؛ مثل پروژه هسته‌ای ایران که به آقای حسن روحانی واگذار کردند.


منبع: کتاب انقلاب فرامدرن و تمدن اسلامی، نویسنده: دکتر موسی نجفی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1388.
نسخه چاپی