نقش زنان گیلان در تحولات اجتماعی
با تکیه بر عصر صفوی
 
چکیده 
متون تاریخی یا جغرافیایی که در دوره‌های مختلف تاریخی نوشته شده‌اند، عموماً گزارش جنگ‌ها و یا روابط سیاسی حکومت‌های گوناگون است. بنابراین اوضاع اقتصادی و اجتماعی در مناطق مختلف آن به ندرت در این آثار انعکاس یافته است. علت این نقصان بزرگ تاریخی تدوین آثار تاریخی است که عموماً شکل فرمایشی داشته‌اند. این مورخان علاوه بر نادیده گرفتن اوضاع اجتماعی به بررسی وضع گروه‌های اجتماعی نیز توجهی نداشته‌اند. یکی از مهم‌ترین این گروه‌ها، زنان بودند که تأثیر زیادی بر تحولات اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران داشته‌اند، در حالی که مورخان از این امر غافل بودند. با وجود این در بین متون تاریخی تنها می‌توان به چند شخصیت اشاره نمود که فعالیت‌های آنها شبیه سیاست بازی‌های درباریان مردسالار دوره‌های مختلف تاریخی بود. 
کارکرد و فعالیت‌های اجتماعی زنان در ولایت گیلان به جهت اوضاع طبیعی این سرزمین بسیار متفاوت از سایر مناطق ایران بود. گزارش‌هایی که از سیاحان اروپایی در عصر صفوی از نقش زنان در این ولایت ارائه شده است، تفاوت چشمگیری با سایر مناطق ایران دارد که علت این امر، فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی زنان در سرزمین گیلان است. یکی از دلایل حضور زنان در فعالیت اقتصادی، اشتغال مردان گیل و دیلم به امور نظامی در تاریخ میانه به استناد منابع تاریخی است. مهمترین منبع اقتصادی این سرزمین برنج و ابریشم، موجب تقسیم کار در این مشاغل می‌شد، امور مربوط به پرورش توسط زنان و سایر فعالیت‌ها به مردان اختصاص می‌یافت. مشارکت اجتماعی زنان در گیلان و سهم آنان در تولید اقتصادی، موجب ایجاد حقوق اجتماعی بیشتری برای آنان شده و در نهایت آنان می‌توانستند به برخی از حقوق و جایگاه‌های اجتماعی خود دست یابند. مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنان، حضور چشمگیر آنان را در جامعه موجب شد و پس از ایجاد نوگرایی در جامعه ایران، زنان گیلانی از این تجربه‌ها استفاده نموده و از پیشتازان فرهنگ و معارف جدید محسوب شدند.
مهمترین سؤالی که در این پژوهش مطرح است، این است که چه عواملی موجب مشارکت گسترده‌ی زنان در فعالیت‌های اجتماعی گیلان می‌شد؟ 
براساس پرسش فوق می‌توان گفت اوضاع جغرافیایی و اقتصادی گیلان مهمترین عامل فعالیت گسترده زنان در گیلان می‌شد. محقق تلاش دارد تا با تکیه بر گزارش‌های سیاحان، منابع محلی و تاریخی به پرسش مورد اشاره پاسخ دهد. 
در این پژوهش با محور قرار دادن گیلان به بررسی جایگاه زنان در تحولات اجتماعی - سیاسی این سرزمین در عصر صفویه پرداخته شده است. روش پژوهش در این کار مبتنی بر مطالعات کتابخانه‌ای است. 

 

تعداد کلمات: 3767/ تخمین زمان مطالعه: 7دقیقه

نقش زنان گیلان در تحولات اجتماعی

نویسنده: زهرا مصفّا (1)

 
مقدمه

ایالت گیلان در سمت غرب مازندران واقع شده است. و به عنوان یکی از پل‌های ارتباطی در دوره‌ی صفوی با دنیای خارج و اروپا مطرح بود. ایالت گیلان از طریق بندرانزلی و آستارا بوسیله دریای مازندران با روسیه و اروپا متصل می‌شد. ایران در دوره صفویه در زمان سلطنت شاه عباس اول به پنج ایالت اصلی تقسیم می‌گردید که گیلان و مازندران شامل ناحیه چهارم محسوب می‌شد که تقریباً با هیرکانیه قدیم مطابقت دارد. این ناحیه شامل بیست و یک حوزه با مرکزیت استرآباد بود. کروسینسکی که در اواخر دوره صفویه به ایران سفر کرده است، تعداد ایالت‌های ایران را دوازده ایالت ذکر می‌کند که گیلان را ایالت یازدهم معرفی می‌نماید. (2)
به گزارش اغلب منابع، دیلمی‌ها در کوه‌ها و گیل‌ها در جلگه‌ها زندگی می‌کردند. مردم گیل و دیلم در میان خود دولتمردان فراوانی پرورش داده‌اند. بنا به موقعیت جغرافیایی و اقتصادی گیلان، فعالیت مردم این منطقه در دوره صفوی شامل پرورش کرم ابریشم، ماهیگیری، برنج‌کاری و فعالیت‌هایی در زمینه دامداری، توتون، زیتون، نارنج و انار بود. مردم گیلان صبور، دلیر، با محبت و خوش رفتار بودند. (3)
در طول تاریخ، این سرزمین شاهد تحولات و حرکت‌های بسیاری بوده که اغلب آنها نقشی مهم در جریانات سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی کشور ایفا نموده‌اند. در این بین باید به نقش زنان در این تحولات اشاره کرد که بدون تردید دارای اهمیت ویژه‌ای است، زنان شمال ایران علاوه بر ایفای نقش در خانواده، به عنوان همسر و مادر، نقشی مهم در عرصه‌ی تولید اقتصادی داشته‌اند و همین نقش‌ها باعث پررنگ شدن نام زن گیلانی در منابع تاریخی و سفرنامه‌ها شده است. با وجود این که منابع تاریخی و سفرنامه‌ها گزارش اندکی از نقش زنان در جامعه‌ی گیلان عصر صفوی ارائه کرده‌اند، محقق تلاش دارد تا با تحلیل گزارش‌های موجود، پژوهش مورد نظر را تبیین و تحلیل کند.

 

جغرافیای گیلان 

گیلان سرزمینی سرسبز است که از سمت شرق به مازندران و از غرب به جمهوری آذربایجان و از شمال به دریا و از جنوب به البرز تکیه دارد. این سرزمین در طول تاریخ حوادث فراوانی را به چشم دیده و از نظر تاریخی و اقتصادی با سایر سرزمین‌های فلات ایران دارای تفاوت‌های اساسی است. گیل یا گلای یونانی، اسم جمع است به معنی گیلان و گیلانیان و به عربی به آن الجیل می‌گفتند. گیلان نام سرزمین گیل است و هزار سال پیش از میلاد مسیح یعنی قریب سه هزار سال پیش سرزمین پرچنگل کاسپین، کادوسیان و گِلان - سرزمینی که اکنون از غرب به شرق بخش جنوبی دریای خزر به طالش و گیلان و مازندران را تشکیل می‌دهد - در شمال خاک ماد قرار داشت. (4)
نخستین بار که به واژه «گیل و گیلان» برمی‌خوریم مربوط است به گیلان شاه که عنوان گیل گیلان فرشواذگرشا داشت و از سلسله گاوبارگان بود و این فرد پادشاهی خود را از دست یزدگرد سوم ساسانی سال 27ق. گرفته بود. (5)
رابینو معتقد است نام گیلان از کلمه روستایی وارنا (varena)، نام ناحیه‌ای در شمال کوه البرز مشتق شده است و معنی آن مربوط به وارنا یا وارنیک (Varnik) است که به مرور زمان در تلفظ به صورت گیلان درآمده است. در اوستا از مازندران و گیلان به صورت دو منطقه که مسکن دیوها بوده‌اند، یاد شده و در تائید این نکته می‌توان دیو سپیدی را که در شاهنامه ذکر گردیده است، در نظر گرفت. (6)
عده‌ای نیز معتقدند که نام گیلان برگرفته از آب و هوای بارانی و زمین‌های گل‌آلود آن است. بنابراین چون همواره سرزمین گیلان پرباران بود و خاک آن باتلاقی و گِلی است، نام کل سرزمین را گیلان نهادند. (7) 

الکساندر خودزکو در کتاب سرزمین گیلان می‌نویسد: 
«... نام این ایالت که ساکنانش گاهی گیل، زمانی گیلان و گاهی گیلانات می‌نامند، در واقع معرف سرزمین باتلاقی است. در لهجه محلی مردم این سرزمین، گیل به معنای گل به کار برده می‌شود و گیلان و گیلانات صورت جمع این اسم هستند. در واقع در این بخشی از کرانه‌های دریای خزر از سایر نواحی پست‌تر است. تعداد بی‌شماری رودهای سیلابی که از شکاف رودهای خزر سرچشمه می‌گیرند، این سرزمین را که شیب ناچیز آن مانع از تخلیه سریع آب است، مشروب ساخته و فضای آن را مداوم از رطوبت آکنده می‌دارند...». (8)
مؤلف گمنام کتاب حدودالعالم درباره جغرافیای طبیعی، اجتماعی و اقتصادی گیلان می‌نویسد: «... گیلان ناحیتی است جدا میان دیلمان و جبال و آذربایجان و دریای خزران و این ناحیتیست بر صحرا نهاده میان کوه و جبال با آب‌های روان بسیار و یکی رودیست عظیم سپیدرود خوانند، میان گیلان ببرد و به دریای خزران افتاد و این گیلان دو گروهند یک گروه میان دریا و این رودند و ایشان را این سوی رود می‌خوانند و دیگر گروه میان رود و کوه‌اند، ایشان را آن‌سوی رود می‌خوانند، هر ناحیتی را زین دهها سخت بسیار و این ناحیت گیلانان ناحیتی آبادان و با نعمت و توانگرست و کار کشت و برز هم زنانشان کنند و مردانشان را هیچ کاری نیست مگر کی حرب و به همه حد گیلان و دیلمان هر روزی بهر دهی یک بار یا دوبار حرب کنند. طعام همه این ناحیت برنج است و ماهی و از این ناحیت گیلان جاروب و حصیر و مصلی نماز و ماهی ماهه افتد کی به همه جان برند...» (9)

تا قرن سیزدهم هجری حد غربی گیلان ارس و مغان و حد شرقی آن به عقیده مورخان و جغرافی‌نگاران نمکاوه رود (نمک‌آبرود) بوده است. واقع شدن سفیدرود در مرکز گیلان، این سرزمین را به دو نیمه تقسیم کرده است. ابن بخش‌ها در متون تاریخی بازمانده از قرن نهم هجری به بعد به «بیه‌پیش» و «بیه‌پس» نامیده شده است. اصطلاحات فوق در کتب تاریخ محلی مانند تاریخ طبرستان ابن اسفندیار و تاریخ رویان اولیاءالله آملی وجود ندارد. برای نخستین بار در کتاب تاریخ گیلان و دیلمستان ظهیرالدین مرعشی به صورت گسترده برای این دو بخش گیلان مورد استفاده قرار گرفته است. 
«بیه» در اصطلاح محلی گیلان رودخانه یا ساحل آن را گویند و با افزوده شدن پسوند «پس» و «پیش» به آن بر مناطق دو سوی سفیدرود اطلاق می‌شد. از این رو غرب سفیدرود «روپس» یا «پسا گیلان» و شرق سفید رود «روپیش» یا «بیه‌پیش» نیز نامیده می‌شد. (10)
هریک از این دو بخش دارای سازمان‌های حکومتی جدا از هم بودند و از نظر سیاسی نیز رقیب سرسخت هم محسوب می‌شدند، شهرها و مناطق مهم بیه‌پیش عبارت بود از تنکابن، رانکوه، رودسر، لنگرود و مرکز آن لاهیجان بود.
بیه‌پیش در دوران حکومت آل‌کیا به منتهای اوج خود رسید و شهر لاهیجان عروس شهرهای گیلان شد. بیه‌پس مناطق غرب سفیدرود تا مغان و ارس را شامل می‌شد که از شهرهای آن گرگان رود، آستارا، طوالش، رشت و فومن بودند.
تا پیش از تسلط صفویان بر گیلان، فومن دارالاماره‌ی بیه‌پس به شمار می‌رفت. (11) اما پس از سقوط گیلان توسط حکومت صفویه، رشت به عنوان مرکز همه گیلان (بیه‌پس و بیه‌پیش) شناخته شد. (12)

 

تأثیر عوامل سیاسی و نظامی گیلان بر حضور زنان در جامعه 

الحاق کامل گیلان به دولت مرکزی حکومت صفوی، اگرچه پیامدهای سیاسی ناگواری برای گیلانیان به همراه داشت، اما تحولی بزرگ در حیات اجتماعی و اقتصادی شهری و روستایی گیلان ایجاد کرد. گیلان از انزوا خارج شد و از اقتصاد سنتی فاصله گرفت و نظام بهره‌کشی از تولیدکنندگان ثروت نظم گرفت. در این دوره اقتصاد معیشتی بر گیلان حکمفرما بود. گیلان شهری برتر نداشت و اندک شهرهای جلگه‌ای گیلان نیز شهرهای سیاسی بودند. با این حال مرکز تولید ثروت و اقتصاد گیلان در نواحی روستایی قرار داشت. 
با توجه به اوضاع تاریخی و جغرافیایی گیلان از نظر شیوه تولید و معیشت این سرزمین‌ها با دیگر سرزمین‌های ایران دارای تفاوت‌های اساسی است. جغرافیای طبیعی این سرزمین سبب شده است تا مشارکت اقتصادی و اجتماعی در بین توده‌های مردم بسیار زیاد شود. به گزارش اغلب منابع جغرافیایی، تاریخی و سفرنامه‌های اروپاییان یکی از ارکان مهم اجتماعی گیلان نقش زنان در این سرزمین است. عوامل متعددی موجب شد تا زنان نقشی بسیار مهم در فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی این سرزمین داشته باشند. 
به استناد متون تاریخی، اقوام گیل و دیلم مردمانی جنگجو و دلیر بودند. آنها پیوسته به نبرد با دشمنان داخلی و یا بیگانه مشغول بودند. مؤلف گمنام حدودالعالم درباره‌ی آنها می‌نویسد: «... گیلان ناحیتی آبادان و با نعمت و توانگرست و کار کشت و برز هم زنانشان کنند و مردانشان را هیچ کاری نیست کی حرب و به همه حد گیلان و دیلمان هر روزی بهر دهی یک بار یا دوبار حرب کنند ...» (13)
دیلمی‌ها همواره در تاریخ ایران به عنوان جنگجویانی پیاده نظام مشهور بودند. از دوره باستان پادشاهان ایرانی از نیروی جنگی دیلمی‌ها در ترس و هراس بودند و سعی می‌کردند از آنها در تقویت نیروی نظامی خود استفاده کنند و ساسانیان به طور گسترده جنگجویان دیلمی و گیلانی در نیروی پیاده‌نظام خود به کار می‌گرفتند. نیروی پیاده‌نظام دیلمی مهارت زیادی در پرتاب زوبین داشتند. مهرات دیلمی در قتل امپراطور روم آشکار شد؛ پس از اینکه کاروس امپراطور روم تیسفون را تصرف نمود و طعمی از پیروزی خود نچشیده بود که بازوبین یک سرباز دیلمی از پای درآمد. (14) در عصر اسلامی نیز اعراب مسلمان با آن که اقوام زیادی را مغلوب کردند از دیلمی‌ها در ترس و وحشت بودند. بعدها اعراب در دوران حکومت‌های اسلامی از دیلمی‌ها به عنوان سپاهیان پیاده نظام به خدمت گرفتند. آوازه جنگجویی دیلمی‌ها حتی به متون منظم و اشعار شاعران نیز راه یافته بود، به طوری که فخرالدین اسعد گرگانی به هنر نظامی و پرتاب زوبین دیلمی‌ها اشاره دارد. (15) فردوسی نیز در اشعار حماسی خود به نبرد و رزم دیلمی‌ها و مهارت آنها در امور نظامی تأکید می‌کند. (16)
در پی اشتغال دائمی مردان گیلانی به کارهای نظامی، امور اقتصادی و اجتماعی در اختیار زنان قرار می‌گرفت. با توجه به این که زنان قرن‌ها مشاغل مهم کشاورزی را در گیلان به دست گرفته بودند، از نظر اجتماعی نیز حقوقی به دست آورده بودند که این مساله در عصر صفویه از چشم سیاحان اروپایی پنهان نماند. برخی از سیاحان نظیر پیترودلاواله در توصیف زنان مازندران و گیلان از تفاوت پوششی و فعالیت اجتماعی زنان گیلانی سخن گفته است. (17) اولئاریوس سفیر دوک هلشتاین نیز به نقش زنان در امور اقتصادی و اجتماعی جامعه گیلان اشاره کرده است. (18)


نقش زنان گیلانی در فعالیت‌های اقتصادی 

به طور کلی از مهمترین دلایلی مشارکت زنان در امور اقتصادی و اجتماعی گیلان را می‌توان در فعالیت اقتصادی آنها در امور زیر مطرح کرد. 1. تولید و پرورش ابریشم، 2. تولید برنج، 3. صنایع دستی.
با آن‌که زنان گیلانی نسبت به سایر زنان ایران حضور بیشتری در امور اقتصادی و اجتماعی جامعه داشتند، اما منابع تاریخی اشاره‌ای به نقش آنها در امور مورد اشاره نمی‌کنند. هرچند تاریخ‌نگاری ایرانیان پیش از عصر جدید حول محور زندگی امرا و پادشاهان خلاصه می‌شد و توجهی به اوضاع اجتماعی و کارکرد قشرهای مختلف اجتماعی نداشتند، اما سفرنامه‌ها گزارش‌های پراکنده‌ای درباره زنان گیلانی ارائه می‌کنند. 
اغلب سیاحانی که به دلیل سیاسی، اقتصادی و یا مأموریت سیاسی‌شان به گیلان سفر کرده‌اند، درباره دلیل تفاوت اجتماعی زنان گیلانی با سایر زنان ایرانی شرحی کوتاه ارائه کرده‌اند. به گزارش آنها زنان گیلانی نسبت به زنان مناطق دیگر ایرانی از حجاب و پوشش کمتری استفاده می‌کردند. زنان گیلانی به نسبت کارشان در مزارع و شالیزارها، تولید انواع صنایع دستی و پرورش و تولید ابریشم قادر به استفاده از پوشش‌ها و لباس‌های زنان مناطق مرکزی ایران نبودند که این امر مورد توجه دقیق سیاحان بوده است. زنان گیلانی برای کار در مزارع برنج می‌بایست تا زانو در گِل فرو می‌رفتند و در صورت استفاده از لباس‌های گشاد، بیرون آمدن از گل و لای و باتلاق‌ها برایشان امکان پذیر نبود. (19)

زنان گیلانی چادر سیاه را تنها در ماه محرم استفاده می‌کردند و کمتر روبند به کار می‌بردند و چادر را طوری بر سر می‌گذارند که قسمت زیادی از چهره آنان دیده می‌شده است. (20)
زنان گیلانی برخلاف سایر زن‌های ایرانی در ملاء عام پوشیده ظاهر نمی‌شدند. (21) دلیل عدم استفاده از پوشش‌های زنان مناطق مرکزی ایران به دلیل نحوه معیشت و فعالیت اقتصادی و اجتماعی زنان گیلانی بوده است. به طوری که استفاده از پوشش زنان شهری با فعالیت اقتصادی در شالیزارها، تولید و پرورش ابریشم و بافتن حصیر و کالاهای دیگر در تناقض بوده است. به گزارش و تحقیق کلارا کولیورایس مشاهده زنان گیلانی در مزارع برنج درحالی که لباس‌های خود را تا زانوهایشان بالا زده‌اند و با علاقه به کار کشاورزی اشتغال دارند، قابل تأمل است. (22) درحالی که چنین فعالیت اقتصادی در سایر مناطق جنوبی البرز قابل مشاهده نبوده است. با وجود آن‌که زنان گیلانی از پوشش‌های راحت‌تری به منظور کار کشاورزی استفاده می‌کردند، اما به دلایل سنت‌های فکری و مذهبی موجود در جامعه سعی در عدم برخورد مستقیم با مردان داشتند و روی خود را از مردان بیگانه بر می‌گرداندند. زنان گیلانی، حجاب نداشتند، اما پس از مشاهده هیأت سفارت آمریکایی روی از آنها برگرداندند تا خارجی‌ها چهره‌ی آنان را نبینند. (23)

 

بیشتر بخوانید: نقش زنان دربار صفوی در تحولات اجتماعی


یکی از مهارت‌های مهم اقتصادی گیلانیان، پارچه‌بافی بود. زنان گیلانی علاوه بر پارچه‌های پشمی و پنبه‌ای، پارچه‌های ابریشمین زیبابی می‌بافتند. رنگ پارچه‌های بافته شده در گیلان از تنوع زیبایی برخوردار بود. آنها به دلیل تنوعی که طبیعت در اختیارشان قرار داده بود از رنگ‌های گوناگون استفاده می‌کردند و این تنوع موجب شده بود که کیفیت تولید پارچه‌های ابریشمی آنها مورد توجه سیاحان قرار گیرند. خودزکو درباره این موضوع می‌نویسند: زنان گیلک اعم از فقیر و غنی با پیراهنی از ابریشم و یا کتان نقش‌دار و شلوار و سربندی از پارچه‌های ابریشمی و محصول کارگاه‌های خانگی به کار می‌پردازند. تنها عامل مهم اداره فعالیت اجتماعی آنها خوش‌بینی به آینده است که کار در شالیزارها و انبارهای پرورش و تولید ابریشم را با سختی و مشقت ادامه می‌دهند. (24) الئاریوس هرچند شرحی از فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی شان نمی‌دهد، اما می‌نویسد: زنان تالشی پوششی متفاوت از زنان گیلانی داشته‌اند و آنها نیز در کارهای اجتماعی و اقتصادی جامعه دیده می‌شدند. (25)
تقریباً اغلب سیاحان و مأموران خارجی که در عصر صفویه و قاجار به ایران آمدند به نقش اجتماعی زنان گیلانی در جامعه آن روز اشاره کردند. توجه به پوشش و پوشاک زنان گیلانی از نکات بسیار مهمی است که در این سفرنامه‌ها می‌توان به آن اشاره کرد. فدت کاتف سیاح و مأمور روسی که در اواخر عصر صفوی به ایران مسافرت کرد، هنگام بازگشت از مسیر گیلان به روسیه بخش مهمی از توصیف خود از این ایالت را به تولیدات اقتصادی گیلان و پوشاک زنان اختصاص داده است و می‌نویسد: زنان گیلانی لباس‌هایی بر تن می‌کنند که در جهت تولید اقتصادی آنها و فعالیت‌های اجتماعی‌شان است، از این رو نوع پوشش آنها با سایر زنان ایرانی متفاوت است. (26)

با وجود آن که نقش زنان در پرورش و تولید ابریشم در گیلان واضح است، اما منابع تاریخی گزارش‌های چندانی در این باره ارائه نمی‌کنند. به گزارش استخری، ابن‌حوقل و دیگران از قرن چهارم ق. گیلان به عنوان یکی از مراکز عمده تولید ابریشم ایران یاد شده است. (27) روند تولید ابریشم در سده‌های آینده افزایش یافت و تجار اروپایی نیز کم و بیش پایشان به گیلان کشیده شد. به گزارش برخی منابع بازرگانان زن به منظور تجارت ابریشم به گیلان می‌آمدند. (28) قزوینی در آثار البلاد و اخبار العباد درباره نقش مهم و اساسی زنان گیلانی از قرن هفتم هجری در تولید ابریشم می‌نویسد: «گیلان ابریشم دارد و زنان به پرورش کرم ابریشم سرآمدند.» (29) به دلیل علاقه مردان گیلانی به امور نظامی، زنان تولید و پرورش ابریشم را برعهده داشتند. مرغوبیت ابریشم تولید شده توسط زنان یکی از عوامل مهم جذب بازرگانان اروپایی جهت تجارت ابریشم گیلان بود. درباره‌ی کیفیت ابریشمی که توسط زنان گیلانی تولید و بافته می‌شد، آمده است که در طول کرانه‌های دریایی کاسپین شهرهای بسیاری است که بهترین پارچه‌های ابریشمی را می‌بافند و از معروفیت زیادی برخوردار است. (30) بدون شک و تردید، بافته‌های مرغوبی که سفیر ونیزی به آن اشاره می‌کند، توسط زنان گیلانی با ظرافت در کارگاه‌های کوچک بافته شده بود. هنوز هم ابزارهای پارچه‌بافی در مناطق روستایی گیلان موجود است که در گذشته‌های دور با آنها پارچه‌های ابریشمی، پشمی و پنبه‌ای بافته می‌شد.
در عصر صفویه یکی از کالاهای مهم و عمده ایران ابریشم بود، اهمیت ابریشم و کنترل تجارت آن یکی از عوامل مهم تصرف گیلان توسط شاه عباس اول و به دست گرفتن تجارت ابریشم بود. (31) شاه عباس پس از تبدیل ایالت گیلان به سرزمین‌های خاصه توانست تجارت ابریشم را در انحصار خود قرار دهد و تجارت گسترده‌ای با کشورهای اروپایی برقرار کند. معروفیت ایران به جهت تولید ابریشم به اندازه‌ای گسترش یافت که بازرگانان ایرانی توانستند در تمام نقاط دنیا از سوئد تا چین نماینده داشته باشند و به تجارت ابریشم بپردازند. (32) میزان درآمد. پادشاه صفوی از عوارض گیلان دو میلیون فرانک است که بیش از ایالات دیگر بوده و این مسأله به جهت محصول ابریشم بود که بیش از هر جای دیگر در این ایالت به وفور تولید می‌شد. (33) درآمد گمرک گیلان را برای شاه سلیمان هشتاد هزار تومان می‌نویسند. (34)

ابریشم به عنوان یک کالای استراتژیک در انحصار شاه قرار داشت و ولایت گیلان نقش چشمگیری در تولید ابریشم داشت. (35) اولئاریوس با ورود به سرزمین گیلان پس از مشاهده توتستان‌ها که از وسعت زیادی برخوردار بوده و مردان و زنان در آن به کار مشغول بودند، حیرت زده می‌شود. به نظر وی در هیچ جای جهان به این اندازه درختان توت وجود نداشت. (36) دلاواله معتقد است که شاه صفوی تعداد زیادی از خانواده‌های مسیحی، ارمنی و گرجی را به منظور تولید ابریشم به گیلان مهاجرت داد. (37) با وجود آن‌که نقش زنان در تولید و پرورش ابریشم انکارناپذیر است، اما بخش مهم تجارت ابریشم، علاوه بر تولید ابریشم خام، پارچه‌های ابریشمی است که توسط زنان گیلانی تولید می‌شد. 
شهرهای رشت، لاهیجان و فومن به عنوان مهمترین مراکز تولید بافته‌های ابریشمی معروف شدند و حتی به دلیل مرغوبیت تولید ابریشم در این شهرها برخی از اروپاییان در قرن شانزدهم میلادی کارخانه‌هایی در رشت تأسیس کردند. (38) اهمیت تجارت بین‌المللی ابریشم گیلان بی‌گمان یکی از دلایل توجه پطرکبیر برای هجوم به ایران در اواخر عصر صفویه به گیلان بوده است. (39)
علاوه بر تولید ابریشم و فرآورده‌های آن، زنان گیلانی همچون دوره و سده‌های پیشین نقشی مهم در تولید برنج داشتند و همچنان در شالیزارها به کار اشتغال داشتند. اما در عصر صفویه به جهت اهمیت تجارت ابریشم، سیاحان اروپایی با آن‌که به برنج به عنوان غذای اصلی و عمده‌ی مردم گیلان اشاره دارند، (40) اما درباره فعالیت زنان در این زمینه گزارش‌های عمده‌ای ارائه نمی‌کنند. سنت تولید و پرورش برنج و کار در شالیزارها موجب شده است تا زنان همچنان فعالیت در این زمینه را برعهده داشته باشند. 
با وجود اینکه زنان گیلانی نقشی بسیار مهم در تولید ثروت و رونق اقتصادی جامعه گیلان داشتند، این پرسش مطرح می‌شود که چرا عامل اقتصادی موجب رفاه اجتماعی زنان و بهترشدن موقعیت اجتماعی و فرهنگی آنها در این سرزمین نشد؟! پاسخ به این پرسش را باید در بافت اجتماعی موجود جامعه ایران و سنت‌های عمومی ایران جستجو کرد. هرچند گیلان به جهت جغرافیای طبیعی و سیاسی به صورت ایالتی مستقل به حیات خود ادامه می‌داد، اما خارج از فرهنگ حاکم بر جامعه ایران نبود. زنان گیلانی نسبت به سایر زنان شهرنشین از فعالیت و نقش اقتصادی بیشتری در جامعه برخوردار بودند و همانند زنان ایلاتی مانند مردان در تولید مشارکت داشتند. البته زنان گیلانی نقش بیشتری نسبت به مردان در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی داشتند، اما موانع اجتماعی موجود در جامعه موجب می‌شد تا آنها نتوانند به جهت سهم بیشتری که در تولید اقتصادی جامعه داشتند برای خود حقوق بیشتری قائل شوند. بدین ترتیب آنها شرایط موجود که حقوق ویژه‌ای برای زنان را اجازه نمی‌داد، پذیرفتند.


نتیجه

شرایط اقلیمی و جغرافیای طبیعی گیلان موجب شده است تا این ایالت سیر تاریخی، اقتصادی و اجتماعی متفاوتی نسبت به سایر مناطق ایران داشته باشد. دیلمی‌ها و گیلانی‌ها همواره در طول تاریخ به جهت مواجه شدن با دشمنان مختلف به عنوان جنگجویان زبده معروف شدند. اشتغال دائمی مردان در امور نظامی و جنگی سبب شد تا زنان فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی را برعهده گیرند. کانون اقتصادی گیلان حول محور سه محصول ابریشم، برنج و صنایع دستی بود. علاقه مردان به امور نظامی و عدم توجه به تولید و پرورش محصولات مورد اشاره موجب مهارت زنان در پرورش ابریشم و فرآورده‌های آن و تولید برنج گردید. فعالیت‌های اقتصادی مداوم زنان گیلانی سبب مشارکت گسترده زنان در امور اجتماعی و امور کار و بازار شد. بنابراین نوع پوشش زنان گیلانی متناسب با کار و فعالیت آنها تغییر یافت. این تغییرهای رفتاری و اجتماعی از نگاه سیاحان اروپایی دور نماند و در سفرنامه‌های اروپاییان بازتاب یافت. با وجود آن که زنان عامل تعیین کننده‌ای در تولید ثروت جامعه گیلان بودند، اما همانند دیگر زنان ایرانی به دلیل سنت‌های اجتماعی امتیازهای ویژه‌ای به دست نیاوردند.


پی‌نوشت‌ها: 
1. دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران و دبیر تاریخ. 
2. کروسینسکی، سفرنامه، ترجمه عبدالرزاق دنبلی مفتون، تهران، آستان قدس رضوی، 1362، ص 23. 
3. مؤلف گمنام، حدودالعالم، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، طهوری، 1362، ص 149. 
4. کریم کشاورز، گیلان، تهران، ابن سینا، 1347، ص 12 و 11.
5. ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، تصحیح محمدحسن تسبیحی، تهران، شرق، 1361، ص 24. 
6. رابینو، ولایات دارالمرز ایران، گیلان، ترجمه جعفر خمامی زاده، رشت، طاعتی، 1374، ص 3. 
7. ابراهیم فخرایی، گیلان در گذرگاه زمان، تهران، جاویدان، 1354، ص 98. 
8. خودزکو، سرزمین گیلان، ترجمه سیروس سهامی، تهران، انتشارات پیام، 1354، ص 7. 
9. حدودالعالم، ص 150 و 149. 
10. رابینو، همان، ص 4. 
11. مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب به اهتمام محمود بیرسیاقی، تهران، طهوری، 1366، ص 162. 
12. عبدالفتاح فومنی، تاریخ گیلان، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، 1350، ص 125؛ شهرام امیرانتخابی، جغرافیای تاریخی گیلان، رشت، ایلیا، 1387، صص 55 و 48. 
13. حدودالعالم، همان، ص 150. 
14. کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، دنیای کتاب، 1370، ص 214. 
15. فخرالدین اسعد گرگانی، دیوان اشعار، تهران، بی‌نا، 1337، صص 370 و 369. 
16. فردوسی، شاهنامه. 
17. پیترودلاواله، سفرنامه ترجمه شعاع‌الدین شفا، تهران، علمی و فرهنگی، 1382، ص؛ رابینو درباره‌ی زنان گیلانی می‌نویسد: «زن‌های گیلک زیبا و سفیدتر از زن‌های سایر نواحی ایران هستند و به ظاهر ساده‌تر از زنان دیگر می‌باشند. کمتر روبند به کار می‌برند ولی چادر به سر می‌کنند و آن را طوری [به سر] می‌گذارند که قسمت زیادی از چهره‌ی آنها دیده می‌شود. [با وجود آن که شاداب به نظر می‌رسند] خیلی بیش از مردان کار می‌کند. در فصل برنج اگر کسی به گیلان سفر کند به هر سو نظر افکند زن‌ها را در برنج‌زارها خواهد دید. آنها در حالی که لباس خود را تا زانوهایشان بالا زده‌اند، در زیر آفتاب سوزان نشای برنج را به مزارع منتقل می‌سازند. علف‌های هرزه را وجین می‌کنند و برنج را می‌برند. رابینو، ولایات دارالمرز ایران، گیلان، ص 18 و 17. 
18. اولئاریوس، سفرنامه، ترجمه احمد بهپور، تهران، ابتکار، 1362، ص 346. 
19. رابینو، همان، ص 19. 
20. رابینو، همان. 
21. الئاریوس، همان، ص 347.
22. کلارا کولیورایس، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان. ترجمه اسدالله آزاد، مشهد، آستان قدس رضوی، 1362، ص 170. 
23. فرانکلین بنجامین، ایران و ایرانیان ترجمه حسین کردبچه، تهران، جاویدان، 1363، ص 33. 
24. خودزکو، همان، ص 74. 
25. اولئاریوس، همان، ص 347. 
26. فدت کاتف، سفرنامه ترجمه محمدصادق همایونفرد، تهران، کتابخانه‌ی ملی، 2536، ص 84. 
27. استخری، المسالک و الممالک به کوشش ایرج افشار، تهران، علمی و فرهنگی، 1368، ص 172. 
28. ابن حوقل، سفرنامه ابن حوقل، ترجمه جعفر شعار، تهران، امیرکبیر، 1362، ص 124. 
29. مارکوپولو، سفرنامه مارکوپولو، ترجمه حبیب الله صحیحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350، ص 31. 
30. قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه عبدالرحمن شرفکندی، تهران، جوان، 1366، ص 127. 
31. باربارا و دیگران، سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیر، تهران، خوارزمی، 1349، ص 9. 
32. فومنی، همان، ص 67. 
33. ژان شاردن، سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، تهران، اساطیر، 1352، ص 281. 
34. همان، ص 293 و 292. 
35. سانسون، سفرنامه ترجمه محمد مهریار، اصفهان، نشر گلها، 1377، ص 134. 
36. اولئاریوس، همان، ص 168. 
37. دلاواله، همان، ص 171. 
38. ژان شیبانی، سفر اروپاییان به ایران، ترجمه سید ضیاء‌الدین دهشیری، تهران، علمی و فرهنگی، 1381، ص 137. 
39. لارنس لکهارت، انقراض صفویه و برآمدن افغان‌ها، ترجمه مصطفی قلی عماد، تهران، قطره، 1368، ص 27- 25. 
40. همان، ص 176. 

منابع تحقیق:
- ابراهیم فخرایی، گیلان در گذرگاه زمان، تهران، جاویدان، 1354.
- ابن حوقل، سفرنامه ابن حوقل ترجمه جعفر شعار، تهران، امیرکبیر، 1362.
- استخری، المسالک و الممالک به کوشش ایرج افشار، تهران، علمی و فرهنگی، 1368.
- اولئاریوس، سفرنامه، ترجمه احمد بهپور، تهران، ابتکار، 1362.
- امیرانتخابی، شهرام، جغرافیای تاریخی گیلان، رشت، ایلیا، 1387.
- باربارا و دیگران، سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیر، تهران، خوارزمی، 1349.
- پیترودلاواله، سفرنامه ترجمه شعاع‌الدین شفا، تهران، علمی و فرهنگی، 1382.
- خودزکو، سرزمین گیلان، ترجمه سیروس سهامی، تهران، انتشارات پیام، 1354.
- رابینو، ولایات دارالمرز ایران، گیلان، ترجمه جعفر خمامی زاده، رشت، طاعتی، 1374.
- ژان شاردن، سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، تهران، اساطیر، 1352.
- ژان شیبانی، سفر اروپاییان به ایران، ترجمه سید ضیاءالدین دهشیری، تهران، علمی و فرهنگی، 1381.
- سانسون، سفرنامه ترجمه محمد مهریار، اصفهان، نشر گلها، 1377.
- ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، تصحیح محمدحسن تسبیحی، تهران، شرق، 1361.
- فردوسی، شاهنامه. 
- فرانکلین بنجامین، ایران و ایرانیان ترجمه حسین کردبچه، تهران، جاویدان، 1363.
- فلات کاتف، سفرنامه ترجمه محمدصادق همایونفرد، تهران، کتابخانه ملی، 2536.
- فومنی، عبدالفتاح، تاریخ گیلان، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، 1350.
- قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه عبدالرحمن شرفکندی، تهران، جوان، 1366.
- کروسینسکی، سفرنامه، ترجمه عبدالرزاق دنبلی مفتون، تهران، آستان قدس رضوی، 1362.
- کریم کشاورز، گیلان، تهران، ابن سینا، 1347.
- کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، دنیای کتاب، 1370.
- کلارا کولیورایس، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان ترجمه اسدالله آزاد، مشهد، آستان قدس رضوی، 1362.
- گرگانی، فخرالدین اسعد، دیوان اشعار، تهران، بی‌نا، 1337.
- لارنس لکهارت، انقراض صفویه و برآمدن افغان‌ها، ترجمه مصطفی قلی عماد، تهران، قطره، 1368.
- مارکوپولو، سفرنامه مارکوپولو، ترجمه حبیب الله صحیحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350.
- مستوفی، حمدالله، نزهه‌القلوب به اهتمام محمود دبیرسیاقی، تهران، طهوری، 1366.
- مؤلف گمنام، حدودالعالم، تصحیح منوچهر ستوده، تهران، طهوری، 1362.

منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بین‌المللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول. 

نسخه چاپی