شعر و اسطوره (قسمت اول)

چیستی اسطوره و ماهیت آن و آفرینش شعر
 
چکیده
این نوشته نخست به اختصار، نظریه‌های مهم مربوط به چیستی اسطوره و ماهیت آن را مرور می‌کند. سپس به طرح نظریه‌ی یونگ درباره‌ی ساختار روان (خودآگاه، ناخودآگاه شخصی و ناخودآگاه جمعی) می‌پردازد و رابطه‌ی این ساختار را با اسطوره و کهن‌الگوها از یک طرف و آفرینش شعر از طرف دیگر بررسی می‌کند. نمونه‌هایی از اشعار مولانا، حافظ، شاملو، سپهری و فروغ به عنوان شاهدی بر نظریه‌های طرح شده، از جمله بخش‌های دیگر این نوشته خواهد بود.
 
تعداد کلمات: 1653 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
 
شعر و اسطوره (قسمت اول)
نویسنده: عباس مخبر
 
شعر به عنوان یکی از زیرمجموعه‌های هنر به راحتی به یک تعریف جامع و مانع گردن‌ نمی‌گذارد. علت این موضوع ماهیت هنر و طبعاً به مثابه نظامی با انتهای باز است. علت باز بودن انتهای این نظام نیز دخالت و حضور عنصر خلاقیت است. در این قبیل نظام‌های مبتنی بر خلاقیت از آنجا که خلاقیت می‌تواند در هر لحظه کل نظام را در معرض تغییر و تحولات بنیادین قرار دهد، طبیعتاً مرزها و محدوده‌ها و تعریف آن را نیز تغییر خواهد داد.
 
براساس یکی از تعریف‌های کلی و پذیرفته شده، شعر کنش خلاقه‌ای است که با استفاده از زبان صورت می‌گیرد. افلاتون توانایی شاعرانه را نوعی نابسامانی روانی، شیدایی، خشم مقدس و شورمندی تعریف می‌کند. به عقیده‌ی پل والری فقط یک خط از شعر الهام می‌شود و بقیه همه کار و زحمت ساختن و از کاردرآوردن است و از نظر بودلر تنها کار است که یک فکر انتزاعی را به یک اثر هنری تبدیل می‌کند. ادگار آلن پو نیز بر آن است که تاریخ ادبی آکنده از ظهور و بروز ایده‌های ناپخته، پخته اما کنترل ناپذیر، رد و قبول‌های محتاطانه، آراستن و یپراستن‌های دردناک... و خلاصه حضور خرد در فرایند خلاقیت است. توماسو چوا (شاعر یسوعی باروک) شعر را رویایی تعریف می‌کند که در حضور خرد دیده می‌شود. نظر شلی آن است که هیچ‌کس‌ نمی‌تواند بگوید «شعری خواهم سرود»، زیرا ذهن در حالت خلاقیت مانند اخگری رو به خاموشی است که نسیمی برای یگ لحظه ان را روشن می‌کند. به گفته‌ی او شاعر، دیدارهای آسمانی انسان را از انحطاط می‌رهاند. او همان جنی است که از خمره بیرون آمده تا تخیل خواننده را آزاد کند. سراینده و خواننده به اتفاق هم معنا را پدید می‌آورند. شاعری که به درگاه الهه‌ی آسمانی شعر استغاثه می‌کند این کار را به نمایندگی از خواننده‌ی خیال‌پرداز نیز انجام می‌دهد. (1) اوکتاویوپاز، شعر را یک صدای دیگر می‌داند. به اختیار درآوردن نیروها و قدرت‌هایی شگفت، گشوده شدن ناگهانی انبانی از معرفت روانی مدفون شده در ابتدایی ترین اعماق هستی شاعر و یا توانایی ویژه‌ای در تداعی و هم‌پیوندی کلمات، ایماژها، صداها و فرم‌ها.
 
این تعارف و توصیف‌های متعدد و متنوع که می‌توان همچنان آن را ادامه داد گویای فقدان یک تعریف واحد و در عین حال حضور عناصری مشترک است. در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت شاعران و صاحب‌نظران عموماً در بحث از شعر به دو بخش کنترل پذیر و کنترل ناپذیر اشاره می‌کنند که هر دو ضروری‌اند. عیار این ترکیب یکی از دغدغه‌های همیشگی شاعران است و هیچ کس هم به درستی نسبت میان آن‌ها را‌ نمی‌داند. اغلب شاعران در این باره از جرقه‌های الهام و کار سخت آرایش و ویرایش پس از آن سخن گفته‌اند.

   بیشتر بخوانید :  جایگاه شیر در اساطیر و فرهنگ ایران

بحثی که در این نوشته مطرح می‌شود بیشتر به وجه ناخودآگاه خلاقیت شعری می‌پردازد. اما اگر این گفته‌ی اوکتاویو پاز را بپذیریم که شعر با دو بال اسطوره و تاریخ پرواز می‌کند، نقش تحولات اجتماعی و تأثیر آن بر خودآگاهی شاعر را به هیچ‌وجه‌ نمی‌توان نادیده گرفت. بحث خودآگاه شاعر که به تاریخ یا تحولات اجتماعی باز می‌گردد می‌تواند موضوع نوشته‌ی دیگری باشد. اما تغییرات سبک، فرم و مضمون اشعار به دنبال تحولات اجتماعی و فرهنگی گویای اهمیت اساسی این عامل است.
 
به نوشته‌ی ارنست کاسیرر، زبان و اسطوره هم‌بستگی جدایی ناپذیر و اصیلی با هم دارند و بر زمینه‌ی همین همبستگی است که هر یک از آن‌ها به گونه‌ی عنصری مستقل پدیدار می‌شود. این‌ها دو جوانه‌ی متفاوت از یک ساقه‌اند و هر دو از نوعی انگیزه‌ی صورت‌بندی نمادین، نوعی فعالیت ذهنی بنیادی و نوعی تمرکز و تعالی تجربه‌ی ساده‌ی حسی برمی‌خیزند. حلقه‌ی پیوند زبان و اسطوره همان استعاره است. استعاره شامل دلالت‌های آگاهانه‌ی محتوای یک اندیشه بر محتوایی دیگر است که از یک نظر با محتوای اصلی همانندی دارد و یا تا اندازه‌ای با آن مقایسه است. در آغاز زبان، هنر و اسطوره وحدت منسجم و یکپارچه‌ای داشته‌اند ولی به تدریج به صورت سه شیوه‌ی مستقل آفرینش روحی پدیدار شدند (صص 150-167). (2)
 به این ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که اسطوره‌ها، به خلاف پاره‌ای تصورات رایج، صرفاً قصه‌ها و توهم‌های بدوی و مبتنی بر استدلال‌های نادرست نیستند. اسطوره امری بنیادین و عرضه‌ی نمایش عمیق ترین حیات غریزی ما و آگاهی بدوی انسان در جهان است که می‌تواند به هیئت‌های بسیار درآید. گزارش فشرده‌ای از بودن انسان و بیان احساس عمیق با هم بودن در کلیت زندگی است، نه بیان کژو کوژ یا مغلق واقعیت. اسطوره‌شناسی چیزی فراتر از داستان‌های مدرسه درباره‌ی خدایان یونانی و رومی و یا حکایت‌های هوش‌مندانه‌ای است که برای سرگرم کردن بچه‌ها ابداع شده‌اند. شاید اساطیر با معیارهای امروز ما در سنجش واقعیت سازگار نباشند، اما هیچ اثر ادبی بزرگی هم بر این معیارها منطبق نیست. در واقع هم اساطیر و هم ادبیات هر دو واقعیتی عمیق‌تر را منعکس می‌کنند.
اما قرابت اسطوره و شعر از این هم بیشتر است. هر دوی این عرصه‌ها نظام‌هایی نمادین‌اند که از زبان به عنوان تنها مصالح کار خود بهره می‌گیرند. هر دو فاقد مرجع مشخصی در واقعیت و بر بال تخیل سوارند. و در نهایت هر دو تا حدی از سرچشمه‌ی ناخودآگاه انسان سیراب می‌شوند. فهرست این شباهت را می‌توان باز هم ادامه داد، اما شاید همین مقدار هم کافی باشد که بگوییم اگر این دو، پدیده‌هایی یگانه هم نباشند نزدیکی بسیار زیادی با هم دارند.
 
اسطوره چیست؟
به هر فرهنگ عمومی معتبری که مراجعه کنید تعریفی شبیه به تعریف زیر را از اسطوره به دست می‌دهند:
یک داستان سنتی یا افسانه‌ای که معمولاً به نوعی هستی، یا قهرمان، یا رویداد مربوط می‌شود بدون آنکه مبنایی در واقعیت یا تبیینی طبیعی داشته باشد؛ به خصوص داستانی که به خدایان یا نیمه خدایان مربوط می‌شود و نوعی کنش، آیین یا پدیده‌ی طبیعی را تبیین می‌کند. (3)
 
نخستین نظریه‌های علمی مربوط به اسطوره‌ها در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم تدوین شدند. این نظریه‌ها عموماً اسطوره‌ها را همتای اولیه‌ی علم مدرن تلقی می‌کردند و آن‌ها را شیوه‌های مهجوری از اندیشه می‌دانستند. اما اسطوره‌شناسی از قرن نوزدهم تا به امروز راه درازی را طی کرده و تعبیر و تفسیرهای متعددی را پشت سر گذاشته است که گاه با تعریف فوق هم‌خوانی و سنخیت چندانی ندارد. تفسیر انتقادی اسطوره‌ها از دوران پیش‌سقراطی آغاز شد. ایوفمروس (4) یکی از مهم ترین اسطوره شناسان دوران پیشامدرن بود. او اسطوره‌ها را گزارش‌هایی از رویدادهای تاریخی واقعی می‌دانست که در نتیجه‌ی بازگویی‌های متعدد تحریف شده‌اند (5). شماری از نظریه پردازان پیشامدرن، اسطوره‌ها را تمثیل‌هایی از پدیده‌های طبیعی به حساب می‌آوردند. و گروهی دیگر آن‌ها را نتیجه‌ی تشخص بخشیدن به اشیا و نیروهای بی جان قلمداد می‌کردند.
 
ماکس مولر یکی از نخستین کسانی بود که مطالعه‌ی روش‌مند اسطوره‌ها را در کانون توجه خود قرار داد. او عقیده داشت که اسطوره‌ها در قالب توصیف‌های تمثیلی طبیعت آغاز شده‌اند و به تدریج تفسیری لفظی پیدا کرده‌اند. به عنوان مثال توصیف شاعرانه‌ی دریا به عنوان پدیده‌ای خشمگین، سرانجام به اندیشه‌ی دریا به عنوان خدای خشم منجر شده است. ماکس مولر اسطوره را محصول ضعف بنیادی و کوتاهی ذاتی زبان می‌دانست و بر آن بود که سرچشمه‌ی ذاتی تمام اسطوره‌ها در ایهام و هم‌ریشگی واژگان زبان نهفته است. چنانچه زبان را صورت بیرونی و تجلی اندیشه بدانیم پس اسطوره سایه‌ی تاریکی است که زبان بر اندیشه می‌افکند و این سایه هرگز ناپدید نخواهد شد. (6)
 
جیمز فریزر، انسان شناس و نویسنده‌ی کتاب مهم شاخه‌ی زرین، اسطوره‌ها را تفسیر نادرستی از آیین‌های جادویی می‌دانست که خود بر دیدگاهی غلط درباره‌ی قوانین طبیعی استوار بود. از دیدگاه فریزر زندگی انسان با باور به قوانین جادویی غیرشخصی آغاز می‌شود. انسان هنگامی که درمی‌یابد این قوانین به مسائل‌اش پاسخ‌ نمی‌دهند، به باور به خدایان شخصی کنترل کننده‌ی طبیعت را به جای باور به قوانین طبیعی می‌نشاند. اما به پیروی از نیروی عادت به اجرای اسطوره‌ای می‌پردازد. به نوشته‌ی فریزر اسطوره‌ی «مرگ- ولادت مجدد» در کلیه‌ی اسطوره‌شناسی‌های فرهنگی وجود دارد و براساس گردش فصول و دوره زندگی گیاهی آیین‌هایی برای آن اجرا می‌شود. وی به عنوان مثال از اسطوره‌ی یونانی پرسیفونه نام می‌برد و آن را تفسیر می‌کند.
 
نظریه‌ی اسطوره‌شناسی در قرن بیستم، تقابل قرن نوزدهمی اسطوره و علم را کنار گذاشتند. چهره‌هایی از قبیل کارل یونگ، کلود لوی استراوس، میرچا الیاده، ژرژ دومزیل و جوزف کمبل به هیچ‌وجه مدافع کنار گذاشتن اسطوره به نفع علم نبودند. یونگ اسطوره‌ها را بازتاب یا زاده‌ی کهن الگوها می‌شمرد که از نظر او نیروهای روان‌شناختی ذاتی ناخودآگاه نتیجه می‌گرفت و در پی درک روان‌شناسی نهفته در پشت اسطوره‌های جهانی بود. جوزف کمبل نیز اسطوره‌ها را انرژِی‌های روانی اندام‌های بدن می‌دانست و عقیده داشت که درون بینی‌های اسطوره‌ای می‌توانند راهنمای زندگی بشر باشند. به عقیده‌ی لوی استراوس اسطوره‌ها بازتاب انگاره‌هایی در ذهن‌اند و این انگاره‌هات- به خصوص تقابل‌های دوگانه- ساختارهای ثابت ذهن‌اند، نه احساس‌ها یا تمایلات ناخود آگاه. میرچا الیاده بر این باور بود که اسطوره تاریخی مقدس را روایت می‌کند، یعنی واقعه‌ای ازلی که در آغاز زمان انجام یافته است... اسطوره همواره نقلی از آفرینش است و به ما می‌گوید که یک امر کمال پذیرفته چگونه آغاز شده است. به این سبب اسطوره با هستی‌شناسی پیوند دارد. وی اضطراب‌های انسان معاصر را ناشی از نفی اسطوره‌ها و حس قدسی می‌دانست.
 
به این ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که اسطوره‌ها، به خلاف پاره‌ای تصورات رایج، صرفاً قصه‌ها و توهم‌های بدوی و مبتنی بر استدلال‌های نادرست نیستند. اسطوره امری بنیادین و عرضه‌ی نمایش عمیق ترین حیات غریزی ما و آگاهی بدوی انسان در جهان است که می‌تواند به هیئت‌های بسیار درآید. گزارش فشرده‌ای از بودن انسان و بیان احساس عمیق با هم بودن در کلیت زندگی است، نه بیان کژو کوژ یا مغلق واقعیت. (7)اسطوره‌شناسی چیزی فراتر از داستان‌های مدرسه درباره‌ی خدایان یونانی و رومی و یا حکایت‌های هوش‌مندانه‌ای است که برای سرگرم کردن بچه‌ها ابداع شده‌اند. شاید اساطیر با معیارهای امروز ما در سنجش واقعیت سازگار نباشند، اما هیچ اثر ادبی بزرگی هم بر این معیارها منطبق نیست. در واقع هم اساطیر و هم ادبیات هر دو واقعیتی عمیق‌تر را منعکس می‌کنند.
 
ادامه دارد ..
 
پی نوشت‌ها:
1.Hirsch Edward, Help Me, O Heavenly Muse
htpp:// www.poetryfoundation. org/journal/article. html? id=177219.
2. کاسیرر، ارنست، اسطوره و زبان، ترجمه‌ی محسن ثلاثی، نشر نقره، 1367.
3.online dictionary
4. Wikpedia encyclopedia
5. Segal, Robert. Myth: A Very Short Introduction. Oxford, 2004. pl.
6. کاسیرر، ارنست، اثر پیشین، صص 43-44.
7. htpp:// en. wikpedia. org/ wiki/ Myth-and- ritual. گرین، ویلفرد و همکاران، مبانی نقد ادبی، ترجمه‌ی فرزانه طاهری، انتشارات نیلوفر، تهران: 1376. صص 160-161.
 
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ اول 1390
 

   بیشتر بخوانید :
  زمین در اساطیر ایران باستان
  جولانگاه اساطیر
  پادشاه و آسمان در اساطیر ایران

 
نسخه چاپی