پسامدرنیست‌ها و علم
پسامدرنیست‌ها انتقادهای زیادی به دانش‌ورزی دارند
 
چکیده:
پسامدرنیست‌ها سعی دارند دانش را در حد یک «گفتمان» دیگر پایین بیاورند که از فنون نقد ادبی و تحلیل‌های جامعه شناختی تبعیت می‌کند. در حالی که دانش‌ورزان این دیدگاه را ایده‌آلیستی می‌دانند. نیز، پسامدرنیست‌ها انتقادهایی به سوءاستفاده‌هایی دارند که در زمان نازی‌ها از دانش‌ورزی شد. انتقادی که باید به سیاستمداران وارد شود که حاصل کار دانش‌ورزان را به کار می‌برند.
 
تعداد کلمات:  1847/ تخمین زمان مطالعه:  9 دقیقه
 
پسامدرنیست‌ها و علم
نویسنده: محمدرضا توکلی صابری
 
ما ایرانی‌ها از کشورهای جهان سوم محسوب می‌شویم که جهان‌بینی ما عموماً غیرعلمی، غیرعقلانی، و عاطفی است و بر پایه‌ی احساسات و اسطوره‌های تاریخی، ادبی، و دینی قرار دارد. در این فرهنگ عقل و خرد توبیخ و تقبیح و بر اعتقادات و احساسات و عواطف ارج گذاشته می‌شود. شعر، ادبیات، عرفان و فلسفه با روحیات ما بیشتر سازگار است تا دانش‌ورزی و منطق و ریاضیات. از جهان خرد و اندیشه منطقی می‌گریزیم و ایده و اندیشه‌ای را راحت‌تر می‌پذیریم که بر احساسات و عواطف ما چنگ بزند. در تاریخ ما ابن سینا و ابوریحان آن قدر محبوب و پرخواننده نبوده‌اند که غزالی و مولوی و حافظ. در جامعه‌ی ما نظریات علمی چنان عمومیت و شهرت و محبوبیت پیدا نمی‌کنند که آثار و نوشته‌های ادبی، فلسفی، و اجتماعی. حتی آن‌هایی که تخصص‌شان در علوم طبیعی و فیزیکی است برای نشان دادن درجه‌ی روشنفکری خود ناچار به شعر و ادبیات می‌پردازند. درجه‌ی فرهیختگی و روشنفکری شخص تابع میزان آشنایی او با شعر، ادبیات، و تاریخ است. به همین ترتیب نوشته‌های شبه‌علمی و ضدعلمی نیز آسان‌تر و راحت‌تر در اجتماع ما منتشر و پذیرفته می‌شوند.
 
پسامدرنیسم از آن جا که به نقد مدرنیته می‌پردازد و فایده‌ی خردگرایی را (در متن جوامع غربی و با توجه به وضعیت فرهنگی و علمی آن) مورد سؤال قرار می‌دهد، در جوامعی مانند جامعه‌ی ما که پیش از هزار سال خردگرایی و تغییر و تفسیر عقلانی جهان در آن منع و نهی شده، به سرعت جا باز می‌کند و طرفدار می‌یابد. اکنون که ترجمه و نشر و بحث و گفت‌وگو درباره‌ی نویسندگان پسامدرنیست‌ها مد روز شده، بجاست که کمی هم درباره‌ی نگرش آنان صحبت کنیم زیرا نظریه‌های زیادی در مورد دانش‌ورزی و رابطه‌ی آن با جامعه‌شناسی ابراز کرده‌اند.
 
پسامدرنیست‌ها سعی دارند با انتقادهای خود مقام دانش‌ورزی را در حد یک «گفتمان» دیگر پایین بیاورند و وانمود کنند که دانش‌ورزی هم از فنون نقد ادبی و تحلیل‌های جامعه شناختی تبعیت می‌کند. در حالی که دانش‌ورزان این دیدگاه را یک دیدگاه ایده‌آلیستی می‌دانند. فرق بین دانش‌ورزی با ادبیات یا جامعه‌شناسی روش علمی است. روش علمی ابزار نیرومندی است که درستی و صحت هر نظریه و فرضیه‌ی دانش‌ورز را به وضوح و آسانی تعیین می‌کند. یک ادیب یا جامعه‌شناس چنین ابزار مهمی را در اختیار ندارد. دانش‌ورزان معتقدند علم جهان‌شمول و خالی از ارزش‌گذاری است. قوانین آن هم در همه جای جهان، فارغ از دین و ایدئولوژی دانش‌ورز، جریان دارد زیرا جهان طبیعی واقعی است و بر طبق این قوانین اداره می‌شود. این قوانین جهان را آن طور که هست توصیف می‌کند، نه آن طور که باید باشد.
 
نویسندگان خردستیز و پست‌مدرنیست‌هایی همچون میشل فوکو، ژاک دریدا، ژان فرانسوا لیوتار، دیوید بلور، ریچارد رورتی، و استانلی فیش همگی به نحوی با نوشته‌های پرایهام خود که بیشتر لفاظی و پرگویی ادبی است سعی کرده‌اند روشن اندیشی و منطق‌گرایی را به دور اندازند. نمونه‌ی این‌ها میشل فوکو است که معتقد است چیزی به نام حقیقت دانش‌ورزانه وجود ندارد، زیرا حقیقت انعکاسی از قدرت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی محلی است. فوکو می‌نویسد: «مسئله‌ی سیاسی اساسی برای روشنفکر این نیست که محتویات ایدئولوژیکی‌ای را که ظاهراً به دانش‌ورزی پیوسته است نقد کند، یا مطمئن شود که عمل دانش‌ورزانه‌ی خودش با یک ایدئولوژی صحیح همراه است، بلکه محقق ساختن امکان ایجاد یک سیاست جدید از حقیقت است». این جملات پست‌مدرنیستی وقتی معنی پیدا می‌کند که ایشان تعریف خودش را از حقیقت ارائه می‌دهد: «حقیقت را باید یک سیستم شیوه‌های منظم برای تولید، تنظیم، پخش، گردش، و عملیات گزاره‌ها دانست». به این ترتیب است که فلسفه به توهمات تخیلانه شاعرانه تبدیل می‌شود. البته تعجبی نیست که حقیقت از دیدگاه پست‌مدرنست‌ها چنین تعریف شود که به کلی برخلاف تعریف دانش‌ورزان و عقل سلیم است که معتقدند حقیقت عبارت است توصیف دقیق و مستقل واقعیت‌ها بدون ارتباط با ناظر.

بیشتر بخوانید:  فلسفه علم چیست؟

پسامدرنیست‌ها به علت سوءاستفاده‌هایی که در زمان نازی‌ها از دانش‌ورزی شد و سپس افکندن بمب اتمی بر ژاپن و مانند این‌ها،  انتقادهای زیادی به دانش‌ورزی دارند. انتقادی که باید به سیاستمداران و کاربران دانش‌ورزی و فناوری وارد ساخت که حاصل کار دانش‌ورزان را به کار می‌برند. دانش‌ورزی به خودی خود حاوی ارزش گذاری نیست. سیاستمداران و مدیران و کاربران دانش‌ورزی هستند که بنا بر ارزش‌های فرهنگی، دینی و سیاسی خود آن را به کار می‌برند و این نقد باید متوجه آن‌ها باشد. تبعیضات نژادی، مذهبی، جنسی در جهان علم مربوط به محتویات علم نیست، بلکه ناشی از کاربران آن است. در سده‌های گذشته عضویت در انجمن‌های علمی انگلستان فقط منحصر به کشیشان و پیروان کلیسای انگلستان بود؛ اما به تدریج عضویت غیرکشیشان، غیرمسیحیان، زنان، و سیاهپوستان را نیز پذیرفتند. شیوه‌ی مدیریت دانش‌ورزی هیچ ربطی به اصل دانش‌ورزی که شناخت جهان طبیعی است ندارد.
 
دیدگاه‌های دیگر پسامدرنیست‌ها مثلاً این که چیزی به نام ایدز وجود ندارد، یا فقر موجب ایدز می‌شود، ایدز یکی از اختراعات شرکت‌های داروسازی است و غیر این‌ها،  کاملاً دانش‌ورزانه و بسیار شبه‌علمی است.
 
ویروس ایدز جدا شده، طبقه بندی شده و ملکول‌هایی که تکثیر آن را متوقف می‌کنند تهیه شده و اثر مفید ملکول‌ها به صورت دارو به بیماران مبتلا به ایدز داده شده و کاملاً بررسی و تأیید شده است. لفاظی‌های پسامدرنیست‌ها با واقعیت‌های موجود علمی به هیچ وجه نمی‌خواند.
 پسامدرنیسم از آن جا که به نقد مدرنیته می‌پردازد و فایده‌ی خردگرایی را (در متن جوامع غربی و با توجه به وضعیت فرهنگی و علمی آن) مورد سؤال قرار می‌دهد، در جوامعی مانند جامعه‌ی ما که پیش از هزار سال خردگرایی و تغییر و تفسیر عقلانی جهان در آن منع و نهی شده، به سرعت جا باز می‌کند و طرفدار می‌یابد. اکنون که ترجمه و نشر و بحث و گفت‌وگو درباره‌ی نویسندگان پسامدرنیست‌ها مد روز شده، بجاست که کمی هم درباره‌ی نگرش آنان صحبت کنیم زیرا نظریه‌های زیادی در مورد دانش‌ورزی و رابطه‌ی آن با جامعه‌شناسی ابراز کرده‌اند.
مغالطه‌ی دیگر پسامدرنیست‌ها این است که علم منحصر به گروه‌های معینی است که «شیوه‌های شناخت» خودشان را دارند. مثلاً علم فمینیستی، علم اروپایی، علم جهان سومی، و غیر آن ها. در حالی که علم یک فعالیت دموکراتیک است که در جوامع دموکراتیک رشد می‌کند. دانش‌ورزی به نژاد، فرهنگ و مذهب خاصی وابسته نیست، چون حاصل عقل جمعی بشریت در طول تاریخ است. دانش‌ورزان شوروی هیچ گاه موفق به ایجاد دانش‌ورزی سوسیالیستی نشدند. دانش زیست‌شناسی و ژنتیک در اتحاد جماهیر شوروی تحت کنترل حزب کمونیست نتوانست رشد یابد، زیرا سیاستمداران و شبه‌دانش‌ورزانی مانند لیسنکو سعی داشتند قوانین طبیعی را با آیین کمونیسم سازگاری دهند. در حالی که فیزیک و ریاضیات در شوروی به علت این که سیاستمداران در کار دانش‌ورزان دخالتی نداشتند، پیشرفت‌های زیادی کرد و آن‌ها اولین ملتی بودند که ماهواره در مدار زمین گذاشتند. اگر دانش‌ورز قرار است به آزمایش یا پژوهشی بپردازد که با نظریه‌ی فلان حزب، سیاستمدار یا کشیش جور بیاید، این آزمایش و پژوهش هرگز انجام نخواهد شد یا نتیجه‌ی آن فرمایشی خواهد بود. در سیاست علمی برجسته‌ترین دانش‌ورزان و دانشمندان باید پاسخ گوی انتقاد هر کسی، حتی یک دانشجوی گمنام باشند. ممکن است که سیاستمداران جهت، سیاست، و کاربرد دانش‌ورزی را تعیین کنند، اما هیچ گاه نمی‌توانند در چگونگی نظریه‌ها و فرضیه‌ها دخالت یا حاصل آن‌ها را تعیین کنند. بنابراین این کوشش پسامدرنیست‌ها که علم را سیاسی و یا سیاست زده کنند کوشش بیهوده‌ای است.
 
عوامل اجتماعی نیز ممکن است در اولویت‌های دانش‌ورزی اثر بگذارد ولی بر روش‌ها و نتایج آن بی‌تأثیر است. نازی‌ها به سترون کردن اجباری، کشتار بیماران روانی و معلولین می‌پرداختند و روش‌های خود را نیز منتشر می‌کردند. این اولویت نازیسم با اولویت سیاست گذاران شوروی به کلی متفاوت بود و در هر دو مورد نشانه‌ی ایدئولوژیک بودن سیاست‌گذاران علمی این دو کشور بود. مورد دیگر تأثیر عوامل اجتماعی در اکتشافات علمی است. پسامدرنیست‌ها می‌گویند اگر احساسات میهن‌پرستانه موجب شد بلوند لو فیزیک‌دان فرانسوی اعلام کند اشعه n را کشف کرده است، به همان نسبت احساسات میهمن‌پرستانه رنتکتن دانشمند آلمانی سبب شد که اشعه‌ی ایکس را کشف کند. این تحلیل جامعه شناختی علم نیز کاملاً نادرست است. رنتگن اشعه ایکس را به این سبب کشف کرد که این اشعه وجود دارد و همه‌ی ما که به دندانپزشکی و یا رادیولوژی رفته و تصویر دندان‌ها یا استخوان‌هایمان را بر صفحه‌های رادیوگرافی دیده ایم وجود آن را باور داریم. ولی بلوند لو هیچ گاه نتوانست ادعایش را اثبات کند، چون چنین اشعه‌ای وجود نداشت.
 
ما شناخت متفاوت و علم مختلفی نداریم. جامعه‌ی ژاپن که در قرن نوزدهم و هم زمان با وزارت امیرکبیر جامعه‌ای بسیار بسته‌تر و منزوی‌تر از جامعه‌ی ایران بود و رابطه‌ی دیرینه‌ی ایران با غرب را هم نداشت، تصمیم گرفت از شیوه‌های پژوهش و آموزش علوم غربی استفاده کند بدون آن که سایر جنبه‌های فرهنگ خود را تغییر دهد. آن‌ها دانشجویان خود را به دانشگاه‌های اروپا و امریکا اعزام کردند و در کمتر از پنجاه سال توانستند ارتش روسیه را شکست بدهند. ژاپن اکنون یکی از پایگاه‌های عمده‌ی دانش‌ورزی و فناوری است. اگر شناخت و دانش‌ورزی متفاوتی وجود داشت، آن‌ها دیگر نیازی به دانش‌ورزی غربی نداشتند و می‌توانستند با همان دانش سنتی خود سر کنند.
 
مبهم‌گویی و نامفهوم‌گویی فقط خصلت شبه‌علم نیست، بلکه مهم‌ترین ویژگی پسامدرنیست‌هاست. سبک این نوع نوشته‌ها بسیار شبیه نوشته‌ها و گفته‌های معتقدین و طرفداران شبه‌علم و ضدعلم است طوری که بسیاری افراد به اشتباه نوشته‌های شبه‌علمی و ضدعلمی را علم دوران پست‌مدرنیته می‌دانند. بعضی‌ها فکر می‌کنند که سبک نامفهوم و پر از ابهام، نثر مغلق و پیچیده، پرگویی و زبان‌بازی، عبارات نارسا، گنگ و عجیب و غربی و تعابیر دور از ذهن نویسندگان پسامدرن تبلیغات غیرواقعی و خصمانه‌ی مخالفان آنها است. اما همه‌ی طرفداران این مکتب برای این که خود را یک متفکر و اندیشمند پسامدرن نشان دهند پیچیده و گنگ و نامفهوم می‌نویسند تا کسی نتواند حرف‌شان را بفهمد (شیوه‌ی شبه‌دانش‌ورزان). درنتیجه کسی نمی‌فهمد که حرفی برای گفتن ندارند. علاوه بر آن به علت پیچیدگی و مبهم بودن مطالب پسامدرنیست‌ها افراد فکر می‌کنند که نکات مهم و ژرفی در آن‌ها نهفته که ورای فهم آن‌هاست و بنابراین احترام زیادی به آن‌ها می‌گذارند.
 
برای تمرین فهم مطالب گنگ و مبهم پسامدرنیست‌ها لازم نیست به شطحیات عرفای اسلامی، یا متون پسامدرنیستی به زبان فرانسه یا عربی رجوع کنید (این دو زبان از حیث بیان مطالب رمانتیک، شاعرانه، عارفانه، پرابهام و استعاره و تمثیل در بین زبان‌های دیگر رقیبی ندارند. فرانسه زادگاه مهم‌ترین آثار پسامدرنیستی و فیلسوفان آن است)؛ در زبان فارسی هم ما نمونه‌های قابل استفاده‌ای داریم. خواندن متن ترجمه‌ی مترجمین کم‌سواد (از هر زبانی)، نویسندگانی که مدت زیادی در خارج به سر برده‌اند و فارسی‌شان آب کشیده است نمونه‌های مبهم‌گویی، درازگویی کاملاً مناسبی هستند. بعضی از نوشته‌های آن‌ها از نظر ابهام، تکرار، حشو، پیچیدگی، تناقض، کلیشه‌سازی، عدم رعایت دستور زبان، و گفتن بدیهیات با بهترین نوشته‌های پسامدرنیسم رقابت می‌کند.
 
بنابراین هر وقت با مطالب «قلنبه سلنبه» یا مبهم گویی و کلی گویی پسامدرنیست‌ها روبه‌رو شدید، سعی کنید آن‌ها را بشکافید و غرض اصلی و هسته‌ی بنیادین آن را بیرون بکشید. پیچیده‌ترین مفاهیم را می‌توان به زبان ساده و قابل فهم بیان کرد. زیرا این مفاهیم ساخته و پرداخته‌ی ذهن انسانی هستند. اگر انسانی به آن اندیشید یا آن را ابداع کرد، انسان‌های دیگر هم می‌توانند آن را بفهمند.
 
زبان علم، برخلاف شبه‌علم و ضدعلم، زبان ساده، روشن، گویا و دقیق است. زبان علم زبان طبیعت است و به همین جهت ابهام، دورویی و دوپهلویی و استعاره و تمثیل را در آن راهی نیست. معادله‌ی رابطه‌ی جرم و انرژی اینشتین یا معادله‌ی جاذبه به همان سادگی و زیبایی طبیعت است.
 
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی درباره‌ی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)

 بیشتر بخوانید:
 علم دینی؛ چیستی و امکان
 پیشینه و مفهوم علم دینی
 علم زدگی در برابر وهم زدگی

 
نسخه چاپی