تجدد ومسئلۀ پسا تجدد (قسمت اول)
تئوریزه کردن جهانی شدن ونظر‌های مربوط به تجدد و پسا تجدد
 
چکیده:
نظر گیدنز مبنی بر اینکه می توان آنچه را که برخی پسا تجدد دانسته اند، ادامه «پروژه» تجدد و اساسا ذاتی آن انگاشت، واجد اهمیت زیادی است. اما استدلال گیدنز به نظر من با قایل شدن پیامد ناموجهی برای تجدد دچار لطمه میشود. در واقع او به این تمایل دارد که مفهوم تجدد را چیزواره کند (درست همان طور که مفهوم سرمایه داری به طور مداوم چیزواره شده است).

تعداد کلمات: 1130 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
تجدد ومسئلۀ پسا تجدد (قسمت اول)
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی

 موضوع رابطه بین تئوریزه کردن جهانی شدن از یک سو و اختلاف نظرهای مربوط به بحثهای تجدد و پسا تجدد ( Turner, 1990c ) از سوی دیگر هرروز بیش از پیش برجسته می شود. بر این اساس تصمیم گرفتم ملاحظاتم در باره کار گیدنز را، که مربوط می شود به رویکرد او به مسئله جهانی شدن از زاویه تجدد به این مجلد اضافه کنم. نظر گیدنز مبنی بر اینکه می توان آنچه را که برخی پسا تجدد دانسته اند، ادامه «پروژه» تجدد و اساسا ذاتی آن انگاشت، واجد اهمیت زیادی است. اما استدلال گیدنز به نظر من با قایل شدن پیامد ناموجهی برای تجدد دچار لطمه میشود. در واقع او به این تمایل دارد که مفهوم تجدد را چیزواره کند (درست همان طور که مفهوم سرمایه داری به طور مداوم چیزواره شده است). من در بحثم در باب مقاله «پیامدهای تجدد» میکوشم نشان دهم که چگونه توجه صریح، در برابر توجه غیرصریح، به جهانی شدن موجب می شود شیوه نگریستن به مسئله تجدد - پسا تجدد تفاوت چشمگیری پیدا کند.
گیدنز میگوید نکته مرکزی در درک ماهیت تجدد ناپیوستگی مربوط به این شیوه حیات است. تحولات سه یا چهار قرن گذشته در قیاس با دوره ها و شرایط پیش از آن چنان عظیم و از حیث تأثیرشان چنان فراگیر و همه جانبه بوده است که برای تفسیر این وقایع نمی توانیم از حوادث پیش از آن کمک چندانی بگیریم . گمان من این است که این امر به دلایلی با اهمیت تاریخ دراز جهانی شدن، که بدان اشاره کردم، بی ارتباط نیست. گیدنز سلطه دیدگاه تحول گرایی اجتماعی را علت عمده فقدان تفسیر «گسستگرایانه» از تجدد معرفی میکند. از سوی دیگر، افول تحولگرایی اجتماعی به دیدگاهی هرج ومرج گونه منجر نشد که بر اساس آن بتوان «بینهایت»، «تاریخهای» صرفا سلیقه ورزانه نوشت .
گیدنز در این مقاله مفصل، برخلاف آنچه که او گرایش رایج در تأکید بر مسائل فرهنگی و روش شناختی تجدد می خواند، خواستار «تحلیلی از تجدد بر اساس وجه نهادی و همنوایی فرهنگی و روش شناختی» می شود (1990: 1 ). گیدنز ادعا میکند که مباحثات معاصر در باره تجدد - پسا تجدد نتوانسته است به درستی با نقطه ضعف «مواضع مستقر جامعه شناسی» که اساسا برآمده از فقدان توجه مستقیم به نهادهای اجتماعی است، به مقابله بپردازد (3 :1990). او استدلال میکند که اعلان وضعیت پسا تجدد اشتباه است، زیرا که مدافعان آن و بسیاری از کسانی که خواسته اند تجدد را توصیف کنند نتوانسته اند ماهیت تجدد را به درستی درک کنند. گیدنز تجدد را در درجه اول بر حسب آمیزهای از گرایشهای ملزم کننده و مقدورکننده و همینطور تمایل جهانی گرانه اش توصیف می کند. گیدنز پسا تجددگرایی را به سبب مضمون «پساساختارگرایی»اش فاقد ظرفیت لازم برای تفسیر پویاییهای عصر حاضر میداند. گیدنز به جای این اصطلاح تجدد «رادیکالی شده» را پیشنهاد میکند. گیدنز میگوید نکته مرکزی در درک ماهیت تجدد ناپیوستگی مربوط به این شیوه حیات است. تحولات سه یا چهار قرن گذشته در قیاس با دوره ها و شرایط پیش از آن چنان عظیم و از حیث تأثیرشان چنان فراگیر و همه جانبه بوده است که برای تفسیر این وقایع نمی توانیم از حوادث پیش از آن کمک چندانی بگیریم (5 :1990). گمان من این است که این امر به دلایلی با اهمیت تاریخ دراز جهانی شدن، که بدان اشاره کردم، بی ارتباط نیست. گیدنز سلطه دیدگاه تحول گرایی اجتماعی را علت عمده فقدان تفسیر «گسستگرایانه» از تجدد معرفی میکند. از سوی دیگر، افول تحولگرایی اجتماعی به دیدگاهی هرج ومرج گونه منجر نشد که بر اساس آن بتوان «بینهایت»، «تاریخهای» صرفا سلیقه ورزانه نوشت (6 5 :1990). گیدنز میگوید می توان در باره «حوادث معین تاریخی» دست به تعمیم زد (6 :1990). گیدنز در انتهای بحث خود همچنین چنین اظهارنظر میکند که ما نیازمند آنیم که به آفرینش مدلهایی از «رئالیسم آرمانشهری» دست بزنیم تا با آن بدیل هایی از زندگی آینده بسازیم و در تبلیغ برای تحقق آن بکوشیم (154 :1990)، طرحی که صرف نظر از فلاسفه تاریخ، متکلمان و جز اینها تعداد کثیری از علمای اجتماعی نیز آن را پیشنهاد کرده اند.

   بیشتر بخوانید :    جهانی شدن و گفتمان‌ها‌ی هویت ملی

گیدنز تأکید میکند که «گسستهای» زندگی مدرن با زندگی پیشین از جهاتی کاملا آشکار است: شتاب تحولات، دامنه و برد آنها، منحصر به فرد بودن نهادهای مدرن مثل دولت - ملت، کالایی شدن محصول و نیروی کار و اتکا به منابع نیروی فیزیکی غیرجاندار. دریافت گیدنز از تجدد به عنوان شمشیری دولبه حاوی فرصت های بی حد از یک سو و وجوهی تیره از سوی دیگر، چنان که خود گیدنز واقف است، مطلب تازه ای نیست. دعوی نوآوری گیدنز تنها در مورد یک تحلیل «معطوف به نهاد» از دولبه بودن زندگی مدرن است که موضوعاتی چون ایمنی - خطر و اطمینان - ریسک در مرکز آن جای دارد. این مطلب به دنبال مقدمه ای می آید که در آن گیدنز به طور فشرده به ضعف های جامعه شناسی کلاسیک اشاره می کند. در این بحث گیدنز بر کثیرالوجوه بودن نظم نهادی تجدد (در برابر گرایش کلاسیک که گویا از تجدد تحلیلی تک عاملی به دست میدهد) تأکید می کند. گیدنز همچنین به کاستی مفهوم «جامعه» (ملی) اشاره میکند (که گویا با کارهای دورکهایم به سرحد خود رسید و با دلمشغولی پارسونز در باره نظم جامعه ابدی شد). شکل گیری جامعه شناسی به نظر گیدنز عبارت است از عدم وقوف به چیزی که آن را تأویل مضاعف» می خواند. مفهوم «تأویل مضاعف» آن است که دانش جامعه شناسی از یک سو از درون سپهر زندگی اجتماعی بیرون آمده است و از سوی دیگر خود و این سپهر هر دو را بازآفرینی می کند تأکیدها از خود نویسنده است).
در برابر گرایش کلاسیک که گویا از تجدد تحلیلی تک عاملی به دست میدهد تأکید می کند. گیدنز همچنین به کاستی مفهوم «جامعه»  اشاره میکند که گویا با کارهای دورکهایم به سرحد خود رسید و با دلمشغولی پارسونز در باره نظم جامعه ابدی شد. شکل گیری جامعه شناسی به نظر گیدنز عبارت است از عدم وقوف به چیزی که آن را تأویل مضاعف» می خواند. مفهوم «تأویل مضاعف» آن است که دانش جامعه شناسی از یک سو از درون سپهر زندگی اجتماعی بیرون آمده است و از سوی دیگر خود و این سپهر هر دو را بازآفرینی می کند تأکیدها از خود نویسنده است.
تا اینجا باید روشن باشد که چگونه گیدنز فضا را برای اقامه استدلال خود فراهم میکند. بحث مربوط به کاستی های جامعه شناسی در خصوص ضعف چند بعدی بودن طی سالهای اخیر به موضوع پیش پا افتاده ای تبدیل شده است، به ویژه به طور خاصی در کارهای الکساندر و لومان که هریک به وجه متفاوتی تحت تأثیر پارسونز قرار دارند. موضوع نقص مفهوم جامعه (ملی) شاید مؤکدتر از هر جای دیگر در نوشته های والرستین به صورت یک موضوع رایج در نظریه های جدید در آمد. اما پارسونز ضمن آن که در باره نظم جامعه (ملی) بسیار بحث کرده است، بر چندبعدی بودن نظریه اجتماعی، خاصه در ارزیابی پیامد تجدد، تأکید می کند و به سهم خود به نظم جهان نیز عمیق توجه دارد. بالاخره این فکر که جامعه شناسی از درون زندگی اجتماعی (در چهارچوب ملی) بیرون آمده است، اکنون به طور گسترده پذیرفته شده است و کم و بیش در حال تبدیل شدن به یک کلیشه جامعه شناختی است. علاوه بر این مستثنا کردن زیمل هنگام بحث از ضعف های نظریه کلاسیک، ضمن آنکه جالب است، برای گیدنز مایه آسایش خاطر نیز هست، زیرا متهم کردن زیمل به هر یک از سه اشتباهی که گویا نظریۂ کلاسیک مرتکب شده است، آسان نیست. با این حال گیدنز در بحث از پول به عنوان یک نشانه نمادین زیمل را نیز بی نصیب نمیگذارد). زیمل از توصیف یکجانبه زندگی مدرن انتقاد میکرد، به برداشت سنتی از مفهوم جامعه مشکوک بود و در مورد ماهیت بازاندیشانه زندگی اجتماعی و جامعه شناسی به خوبی آگاهی داشت. زیمل به مسئله تجدد از زاویه ای نگاه میکرد که به ویژه با بحثهای مربوط به مفهوم پسا تجدد مرتبط می شد. ممکن است که زیمل یک تحلیل «مبتنی بر وجه نهادی» از تجدد یا پسا تجدد) نداده باشد، اما مطمئنا از آنهایی نبود که صرفا از زاویه فرهنگی و معرفت شناسی به این مسئله نگریسته باشد.
 
ادامه دارد..

منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)

   بیشتر بخوانید :
   تناسخ در آیین بودا
   رابطه انسان و دین
   آشنایی با یهود و یهودیت
   گلوبالیسم یا جهانی شدن

 
نسخه چاپی