دمکراسی در مستعمرات (قسمت اول)
کشورهای عقب نگه داشته شده
 
چکیده:
استعمار سرمایه داری، خود مانع رشد سرمایه داری کلاسیک در مستعمرات شده و در نتیجه، سرمایه داری صنعتی در این کشورها رشد نیافته و آنچه وجود داشته یا دارد ضعیف و بی توان است یا وابسته به استعمار و بخشی از آن.در کشورهای سرمایه داری استعماری اروپا، شیوه تولید سرمایه داری، فرهنگ، سازمانهای اجتماعی و تفکرات سیاسی مربوط بدان، از جمله دمکراسی، در برخورد با فئودالیسم همان کشورها رشد یافت و مسلط شد، اما در مستعمرات سرمایه داری صنعتی امری وارداتی است و در کنار و ممزوج با آن شیوه های تولید و نظامهای اجتماعی سنتی هنوز وجود دارد.
 
تعداد کلمات: 1367 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
دمکراسی در مستعمرات (قسمت اول)
 نویسنده: شاپور رواسانی
 
مسئله دمکراسی (حاکمیت مردم) در مستعمرات به طور دقیق و مستقیم با مسئله کلنیالیسم و استعمار سرمایه داری در رابطه است. ساختار طبقاتی این جوامع و محتوای اجتماعی حکومت و دولت در این سرزمینها تحت شرایط سلطه اقتصادی، سیاسی و نظامی و فرهنگی کلنیالیسم و امپریالیسم سرمایه داری، تغییرات و اختصاصاتی یافته که در جوامع اروپایی ایالات متحده امریکا، ژاپن، روسیه و کشورهای اروپای شرقی نظیر ندارد. بدون توجه به این مشخصات، مسئله دمکراسی در مستعمرات را نمی توان توضیح داد. .

استعمار سرمایه داری، خود مانع رشد سرمایه داری کلاسیک در مستعمرات شده و در نتیجه، سرمایه داری صنعتی در این کشورها رشد نیافته و آنچه وجود داشته یا دارد ضعیف و بی توان است یا وابسته به استعمار و بخشی از آن.

در کشورهای سرمایه داری استعماری اروپا، شیوه تولید سرمایه داری، فرهنگ، سازمانهای اجتماعی و تفکرات سیاسی مربوط بدان، از جمله دمکراسی، در برخورد با فئودالیسم همان کشورها رشد یافت و مسلط شد، اما در مستعمرات سرمایه داری صنعتی امری وارداتی است و در کنار و ممزوج با آن شیوه های تولید و نظامهای اجتماعی سنتی هنوز وجود دارد.

در دوره رشد سرمایه داری و برخورد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن با فئودالیسم در کشورهای اروپایی و در روند این برخوردها، هیچ نیروی اقتصادی، سیاسی، نظامی یا فرهنگی خارج از قاره اروپا مداخله نداشت و اصولا قدرت برتری در میان نبود تا مداخله کند؛ بدین سبب آنچه در جوامع اروپایی رخ داد از هر نظر معلول و نتیجه برخورد نیروهای داخلی بود. اما در مستعمرات در کشورهای آفریقایی، آسیایی، امریکای مرکزی و جنوبی، کلنیالیسم و استعمار سرمایه داری با بهره برداری از برتری نظامی و اقتصادی نه فقط در نظام اقتصادی و سیاسی این کشورها دخالت کرد، بلکه از همان ابتدای امر آگاهانه و سازمان یافته به دخالت در امور اجتماعی و فرهنگی دست زد.

در نتیجه نفوذ اقتصادی کشورهای سرمایه داری در مستعمرات، طبقه کارگر صنعتی شهرنشین با وسعت و تمرکز طبقه کارگر در کشورهای سرمایه داری به وجود نیامد و به این سبب سازمانهای صنفی و سیاسی کارگری نیز در مستعمرات توسعه و رشد نیافت. این امر در چگونگی منازعات طبقاتی و مسئله دمکراسی در مستعمرات یک نکته اساسی است.

وجود صنایع در پارهای نقاط و تمرکز کارگران در برخی از رشته های صنایع در مستعمرات را نمی توان با پدیده تاریخی به وجود آمدن و رشد طبقه کارگر و سازمانهای صنفی و سیاسی آن و توسعه فرهنگ مبارزه طبقاتی در کشورهای سرمایه داری استعماری هم سنگ دانست. در پاره ای از کشورهای عقب نگهداشته شده مستعمرات حکومت و دولت، دنباله همان سازمانهای اداری - نظامی است که با آغاز سلطه استعمارگران در این سرزمینها پایه گذاری شده است.

طبقه و اقشار وابسته به استعمار سرمایه داری در این مستعمرات (بخشی از کارمندان عالی رتبه نظامیان ارشد، رؤسای قبایل و شیوخ و تجار عمده و بخشی از روشنفکران و...) که حکومت و دولت را در دست دارند محصول اجتماعی همان دوره اند و هنوز هم بخشی از سازمان اجتماعی استعمار سرمایه داری محسوب می شوند. در پاره ای دیگر از کشورهای عقب نگهداشته شده، بر اثر سلطه با واسطه (با واسطه سلاطین، اشراف، زمینداران بزرگ، خوانین، تجار بزرگ بازار، و بخشی از روشنفکران و ...) اقتصادی و سیاسی و فرهنگی استعمار سرمایه داری و انضمام تدریجی این سرزمینها به بازار جهانی سرمایه داری، طبقه ای به وجود آمد که مروج نفوذ و سلطه و سپس به تدریج پایگاه اجتماعی استعمار سرمایه داری در این سرزمینها گردید.

طبقه وابسته به استعمار (Kompradorn Klasse) که تا زمان نفوذ و سلطه کلنیالیسم و استعمار سرمایه داری در مستعمرات وجود نداشت و در این دوره متولد گردیده و نضج و سلطه یافته، در پاره ای از مستعمرات نتیجه ترکیب دو حالت فوق است و در آن عناصر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی «بخش خصوصی» و «بخش دولتی» شرکت دارند و لذا آمیزه ایست از طبقه سرمایه داران (وابسته) و عناصر «طبقه جدید». در این مستعمرات «بخش دولتی» خادم و نوکر بخش خصوصی» است. در مستعمرات روابط و نسبتهای خانوادگی حلقه رابط «بخش خصوصی» و «بخش دولتی» است و اتحاد درونی طبقه وابسته به استعمار را تثبیت میکند. یافتن و نشان دادن این حلقه رابط کار دشواریست، زیرا طبقه حاکم در پنهان نگهداشتن آن به شدت اصرار می ورزد.

بیشتر بخوانید :  جامعه شناسی،انسان شناسی،مردم شناسی

افزون بر مسائل اقتصادی، نکته دیگری که در توضیح رابطه دمکراسی با کلنیالیسم و استعمار سرمایه داری در مستعمرات به علت اثرات و نتایج عمیق و گسترده و دراز مدت آن، حایز اهمیت می باشد و در هر مستعمره باید به طور مشخص و مفصل بررسی شود، مسئله توسعه فرهنگ استعماری همگام با توسعه سلطه اقتصادی و سیاسی استعمار سرمایه داری در این سرزمینهاست. مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رابطه ای دقیق با یکدیگر دارد و فرهنگ استعماری یکی از عوامل حفظ و ادامه سلطه استعمار سرمایه داری در مستعمرات است.
فقر فرهنگی از موانع عمده استقرار حاکمیت مردم است، زیرا مردمی که به حقوق خود برای دخالت و نظارت حاکمیت و مالکیت در همه امور آشنا نباشند، نخواهند توانست از این حقوق استفاده و از آن دفاع کنند و تحت چنین شرایطی افراد، سازمانها، گروهها، اقشار و طبقات استثمارگر امکان خواهند داشت با زور یا با تزویر و دروغ بر جامعه تسلط یابند.
در نتیجه تماس جوامع مستعمراتی با کشورهای سرمایه داری استعماری، بخشی از آرای و نظریات و برنامه های اجتماعی و سیاسی آزادی خواهانه و ضد سرمایه داری و ضد استعماری مطرح در این جوامع نیز در مستعمرات انتشار یافته اند.


مسئله فرهنگ استعماری از آن جهت حایز اهمیت است که مستتر اما مؤثر در اندیشه های سیاسی و اجتماعی و ادبی مطروحه در جوامع مستعمراتی است و حتی به بسیاری از آنان شکل و محتوا داده است. اگر اکثریت، مظلومیت و محرومیت را نپذیرد و زیر بار زور و غارت نرود، ظالم و غارتگری هم نمی تواند وجود داشته باشد. نقش اصلی فرهنگ سرمایه داری و فرهنگ استعماری آن است که به سلطه و غارتگری اقلیت به نحوی مشروعیت ببخشد و توده های محروم را با بکار بردن مفاهیم عام و مبهم سیاسی و اجتماعی از توجه به مسائل اصلی دور و غافل نگهدارد و از سطح زمین تا بام خانه را برای خود بخواهد و از بام خانه تا ثریا را به فقرا ببخشد.

عوامل فقر فرهنگی و فقر اقتصادی را نمی توان از هم جدا کرد و یکی را علت و دیگری را معلول دانست، به این جهت مبارزه با فقر فرهنگی و فقر اقتصادی را هم نمی توان مستقل و جدا از هم مورد توجه قرار داد.

فقر فرهنگی از موانع عمده استقرار حاکمیت مردم است، زیرا مردمی که به حقوق خود برای دخالت و نظارت حاکمیت و مالکیت در همه امور آشنا نباشند، نخواهند توانست از این حقوق استفاده و از آن دفاع کنند و تحت چنین شرایطی افراد، سازمانها، گروهها، اقشار و طبقات استثمارگر امکان خواهند داشت با زور یا با تزویر و دروغ بر جامعه تسلط یابند.

در نتیجه تماس جوامع مستعمراتی با کشورهای سرمایه داری استعماری، بخشی از آرای و نظریات و برنامه های اجتماعی و سیاسی آزادی خواهانه و ضد سرمایه داری و ضد استعماری مطرح در این جوامع نیز در مستعمرات انتشار یافته اند.

بخش عمده ای از صاحب نظران سیاسی و اجتماعی در مستعمرات آگاهانه یا ناآگاهانه - تحت تأثیر فرهنگ انتقالی قرار دارند، چه نظریه پردازان وابسته به طبقات حاکم و جانبداران نظامهای استثماری از جمله سرمایه داری، و چه نظریه پردازان جنبشهای اعتراضی و انقلابی ضد سرمایه داری و ضد استعماری.

در هر دو مورد برنامه و تحلیلهای سیاسی و اجتماعی ارائه شده، فاصله بسیار زیادی با فرهنگ مردمی و تاریخ مبارزات طبقاتی و فرهنگ مبارزات طبقاتی در مستعمرات دارد. این امر به خصوص در مورد تاریخ اندیشه های سیاسی در باب دمکراسی صادق است، درحالی که نظریه پردازان طبقات مرفه و استثمارگر مانند نظریه پردازان نظام سرمایه داری در اروپا و آمریکا، حاکمیت مردم را تجزیه کرده و آن را محدود به امور سیاسی میدانند و از طرح مسائل مالکیت، قبول وجود طبقات و تضاد طبقاتی، علل فقر در جامعه، مکانیسم استثمار و استعمار و ربط استثمار طبقاتی با شیوه تولید گریزانند، با «بزرگواری» از طرح و بررسی این موضوعات گذشته و به دامن بحثهای فرهنگی و سیاسی بی پایان و انتزاعی و تحویل آرای متفکران سرمایه داری و نقل قولهای بی پایان از این متفکران پناه می برند و تفاوت ساختار و رشد تاریخی جوامع سرمایه داری با جوامع استعماری را فراموش می کنند، بخش عمده ای از تئوریسین های «چپ» از دیکتاتوری پرولتاریا و به طور عمده از لنینیسم و لزوم تشکیل حزب طبقه کارگر سخن می گویند، بدون اینکه به تفاوتهای ساختار طبقاتی کشورهای سرمایه داری صنعتی با مستعمرات توجه نمایند.

ادامه دارد..
 
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)

   بیشتر بخوانید :
  اقتصاد بی فرهنگ و فرهنگ بی اقتصاد
  از مقاومت اقتصادی تا اقتصاد مقاومتی
  رابطه دین و اقتصاد
  اقتصاد اسلامی

 
نسخه چاپی