دموکراسی از آتن باستانی تا مائو (قسمت دوم)
نظری درباره مسئله دمکراسی در مستعمرات
 
چکیده:
هدف سرمایه داری، تصرف قدرت سیاسی و دستگاه دولتی بود تا قدرت اقتصادیش را تثبیت کند نه احقاق حق محرومان و رفع ستمهای اقتصادی و سیاسی و به این دلیل بود که از جانب سخنگویان وابسته به سرمایه داری تکرار می شد که هدف انقلاب به دست آوردن «آزادی» سیاسی است و در حقیقت عمل به دست آوردن آزادی نه برای همه مردم بلکه برای سرمایه داران و سرمایه.
 
تعداد کلمات: 1349 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
دموکراسی از آتن باستانی تا مائو (قسمت دوم)
 تویسنده: شاپور رواسانی

طبقه سرمایه دار ملی فرانسه با وجود تضاد با سایر طبقات محروم و فقیر توانست با طرح مسئله دمکراسی و تبلیغ شعار برابری، برادری و آزادی و این نکته که پس از پیروزی انقلاب مظالم سیاسی و اقتصادی پایان خواهد یافت، حمایت اقشار و طبقات محروم و به خصوص محرومان و فقرای شهر را جلب کند. فشار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی استبداد سلطنتی بر مردم محروم فرانسه چنان شدید بود که آنان آماده پذیرش شعارهای سرمایه داری ملی بودند. اما از همان آغاز کار مشخص بود که میان تعریف وابستگان طبقه سرمایه دار از «مردم» و مفهومی که عامه محروم از واژه «مردم» داشتند، تفاوت فاحشی وجود دارد و اختلاف و جنگ طبقاتی وارد مرحله جدیدی شده است. در جریان انقلاب، سرمایه داری نوپای فرانسه تا آن حد موافق شرکت و دخالت «مردم» در امور سیاسی بود که منجر به دخالت اکثریت فقیر و محروم در بحث نظام اقتصادی، طرح مسئله فقر و غنا و استثمار اکثریت از جانب اقلیت نشود و شیوه تولید وچگونگی استثمار در جامعه مطرح نگردد.
 
هدف سرمایه داری، تصرف قدرت سیاسی و دستگاه دولتی بود تا قدرت اقتصادیش را تثبیت کند نه احقاق حق محرومان و رفع ستمهای اقتصادی و سیاسی و به این دلیل بود که از جانب سخنگویان وابسته به سرمایه داری تکرار می شد که هدف انقلاب به دست آوردن «آزادی» سیاسی است و در حقیقت عمل به دست آوردن آزادی نه برای همه مردم بلکه برای سرمایه داران و سرمایه.
 
در جریان انقلاب، افراد و گروههایی نیز تلاش می کردند شعار آزادی، برابری و برادری در زمینه اقتصاد نیز عملی گردد و کار از تعارفات سیاسی و بازی با الفاظ برای پنهان کردن مقاصد اصلی و طبقاتی تجاوز کند و شعارها عملا اجرا شود.
 
ربسپیر (۱۷۵۸ - ۱۷۹۴) از جمله کسانی بود که به دفاع از حقوق محرومان و فقرا پرداخت و معتقد بود «... تمام آنچه برای حفظ حیات ضروریست ملک جامعه است (مالکیت جمعی) و فقط آنچه اضافه می ماند می تواند اموال خصوصی تلقی شود. طبیعی است که چنین طرز تفکری نمی توانست مورد پسند و قبول سرمایه داری فرانسه باشد و کسانی که دم از آزادی، برابری، برادری می زدند، ریسپیر را با گیوتین به قتل رساندند. جنگ طبقاتی و جنگ میان فقیر و غنی در فرانسه ادامه یافت و سرمایه داران که منادی «آزادی» بودند به قتل و کشتار «دشمنان» پرداختند. بابوف (۱۷۶۰-۱۷۹۷) نیز که خواستار رفع مظالم طبقاتی سرمایه داران و احقاق حقوق محرومان جامعه بود به گیوتین سپرده شد.

   بیشتر بخوانید :  دمکراسی در مستعمرات

  بابون می خواست شعارهای انقلاب فرانسه که به نظر وی از لحاظ اجتماعی چیزی جزمبارزه فقرا و ثروتمندان نبود عملی شود. به اعتقاد او، با سقوط سلطنت و استقرار جمهوری انقلاب مردم پایان نمی یافت، زیرا سرمایه داران نوپا با شراکت و حمایت گروهی از انقلابیون سابق» که جذب فساد اداری و مالی شده بودند، برای حفظ موقعیت و امتیازات خود با سرمایه داران همکاری می کردند و به استثمار مردم و مظالم اجتماعی ادامه می دادند. بابوف در یکی از مقالاتش نوشت: «سازمانهای خلاف قانون و فاسد دولت کار را بدانجا رسانده اند که توده عظیمی از مردم، فقیر و بی آبرو و تا حد غیر قابل تحمل مقید گردند. وقتی که شرایط زندگی اکثریت چنان نامساعد شد که دیگر نتواند آن را تحمل کنند، مظلومان باید بر ضد ظالمان قیام کنند.»
 شعار آزادی و برادری بدون برابری از نظر اجتماعی و اقتصادی در یک جامعه طبقاتی که اقلیت ثروتمند و مرفه بر اکثریت فقیر و زحمتکش سلطه دارد تعارف و فریبی بیش نیست. آیا می توان ظالم و مظلوم، استثمارکننده و استثمار شونده را برادر با خواهر دانست؟ اگر چنین باشد، چگونه است که برادر و خواهر ثروتمند و سرمایه دار، برادر و خواهر دهقان و کارگر و به طور کلی محرومان بی چیز را استثمار میکند و با بهره برداری از کار ارزان، مکانیسم بازار کالا و سرمایه، خود در تنعم و تعیش به سر می برد، اما در همان حال با فقرا و استثمار شدگان ادعای برادری و خواهری دارد؟ اگر همه افراد جامعه برادر و خواهرند، نباید کسی به حق دیگری تجاوز کند و از غذای خانواده بدزدد.
برای نظریه پردازان دمکراسی سرمایه داری مراد از «مردم»، طبقه متوسط Kleinburgertum بود. دهقانان و کارگران به عنوان طبقه و کسانی که از نظر مالی فقیر و تهیدست بودند، در زمینه امور فرهنگی و سیاسی نیز نمی توانستند جایگاهی داشته باشند.
 
جان استوارت میل (۱۸۰۶-۱۸۷۳) فقط برای کسانی که خواندن و حساب می دانستند ومالیات مستقیم می پرداختند، حق رأی در مسائل سیاسی قائل بود. به نظر میل، تمام افرادی که مالیات مستقیم نمی پرداختند یا به صورتی از سازمانهای دولتی و یا مذهبی کمک می گرفتند، «مردم» صاحب حق رأی و حق شرکت در امور سیاسی نیز محسوب نمی شدند.
 
بر اثر رشد شیوه تولید سرمایه داری و توسعه و تکامل صنایع، طبقه کارگر صنعتی شهرنشین در جوامع سرمایه داری به وجود آمد و آرایش و ساختار طبقاتی جوامع اروپایی تغییر یافت.؟ تشکیل اتحادیه های کارگری، برای دفاع از حقوق این طبقه، در برابر سرمایه داران، نتیجه و نمودار اجتماعی رشد و توسعه سرمایه داری و ادامه استثمار انسان از انسان در قالب و شکلی جدید بود از اوایل قرن نوزدهم. در تحت شرایط جدید تولد و رشد طبقه کارگر و معارضه آن با سرمایه داری ملی در کشورهای سرمایه داری صنعتی اروپا، مسئله دمکراسی حاکمیت مردم به صورت تازهای مطرح گردید و این پرسش که مراد از «مردم» و حاکمیت مردم چیست و چه طبقه ای می تواند و باید حاکمیت را در دست داشته باشد به عنوان اساسی ترین و پیچیده ترین مسئله اجتماعی و برخوردهای طبقاتی ظاهر و بارز گردید؛ درحالی که طبقه سرمایه دار با به کار بردن همه قوا و استفاده از همه امکانات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و پلیسی دخالت اکثریت مردم را فقط در زمینه سیاسی به آن هم به صورت مشروط و محدود به قبول داشت. طبقه کارگر که در فقر و مسکنت به سر می برد و تنها با فروش نیروی کار خود آن هم به بهایی که سرمایه داران تعیین می کردند در شرایط بسیار بدی زندگی می کرد، نه فقط خواستار برخورداری از حقوق سیاسی شد، بلکه تلاش نمود حاکمیت جامعه بر زمینه اقتصاد نیز تعمیم و توسعه یابد. این خواست به صورت تشکیل سازمانها و احزاب سوسیالیست و سوسیال دمکرات و اتحادیه های کارگری تظاهر اجتماعی و سیاسی یافت. سرکوبی خونین کمون پاریس (۱۸۷۲- ۱۸۷۱) نشان داد که برای طبقه سرمایه دار ملی، حفظ منافع طبقاتی مهمترین انگیزه و هدف است و برای مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی تضمین و تثبیت امتیازات طبقاتی و ادامه استثمار محرومان، از سازشن با متجاوزان به کشور خود نیز امتناعی ندارد. «ملی» بودنش را به راحتی فراموش می کند و برادران و خواهران هموطن را به دم تیغ بیگانه می سپارد.
 
اما این یک حقیقت انکارناپذیر است که شعار آزادی و برادری بدون برابری از نظر اجتماعی و اقتصادی در یک جامعه طبقاتی که اقلیت ثروتمند و مرفه بر اکثریت فقیر و زحمتکش سلطه دارد تعارف و فریبی بیش نیست. آیا می توان ظالم و مظلوم، استثمارکننده و استثمار شونده را برادر با خواهر دانست؟ اگر چنین باشد، چگونه است که برادر و خواهر ثروتمند و سرمایه دار، برادر و خواهر دهقان و کارگر و به طور کلی محرومان بی چیز را استثمار میکند و با بهره برداری از کار ارزان، مکانیسم بازار کالا و سرمایه، خود در تنعم و تعیش به سر می برد، اما در همان حال با فقرا و استثمار شدگان ادعای برادری و خواهری دارد؟ اگر همه افراد جامعه برادر و خواهرند، نباید کسی به حق دیگری تجاوز کند و از غذای خانواده بدزدد. اگر جامعه یک خانواده بزرگ محسوب می شود در این صورت همه اموال جامعه به همه خانواده تعلق دارد و همه حق استفاده از مواهب طبیعت و ماحصل کار جامعه را دارند. چگونه است که اقلیتی از بهترین مسکن و خوراک و رفاه برخوردار است، اما اکثریت باید در بیغوله ها و خانه های ارزان زندگی و به تغذیه نامناسب قناعت کند؟ چگونه است که درآمد جامعه به طور عمده صرف تجمل و تظاهر و تهیه اسباب رفاه و سلطه اقلیت می گردد اما اکثریت باید در شرایط بدی از نظر تغذیه و بهداشت به سر برد؟ و چرا وقتی برادران و خواهران محروم و فقیر و زحمتکش خواستار رفع تبعیضات و مظالم اقتصادی و به دست آوردن حقوق خود می شوند، نخست محدودیتهای سیاسی و فرهنگی و سپس فشارهای اداری و پلیسی به سراغشان می آید و خواهران و برادران ثروتمند، مرفه و سرمایه دار از همه امکانات، چه فریب و خدعه فرهنگی و چه ترویج اقتصاد گداپروری، و بالأخره از زور برای ساکت کردن خویشاوندان نزدیک خود استفاده میکنند؟ در یک جامعه یا خانواده با فرهنگ، مالکیت خصوصی به جز بر آنچه فرد مستقیم و بلاواسطه مصرف می کند - نمی تواند وجود داشته باشد و در یک خانواده بزرگ با فرهنگ، سودجویی و ظلم جایی ندارد.
 
ادامه دارد..
 
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)

   بیشتر بخوانید :
کجا و چگونه سرمایه گذاری کنیم؟
    جامعه مدنی چیست؟
   تشکیل طبقات غلط در اروپا

 
 
نسخه چاپی