پنداره متمایز در اساطیر مرگ (قسمت اول)
آثار بازمانده از نوشتگان ایران کهن
 
چکیده:
ریختن اشک برای درگذشتگان هم گناه خوانده می شود و هم مانعی برای رسیدن روان به بهشت و در دادستان مینوی خرد آمده است که زمینی که بر آن شیون و مویه کنند، ناشاد و ناخرسند است ، با تعبیری از مرگ روبرو می گردیم که رنج و درد مرگ را می کوشد با صبوری و خرسندی و رضا توأم سازد ..
 
تعداد کلمات: 1190 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

پنداره متمایز در اساطیر مرگ (قسمت اول)
نویسنده: کتایون مزداپور
 
در اینجا، در اساطیر مرگ به زعم ایرانیان زرتشتی، تصور یا پنداره متمایز دیگری رخ می نماید که از جمله «سازهها» و مفاهیم سازنده باورها و عقاید کهن ایرانی است، یعنی ارج نهادن به شادی، و بیزاری از غم و سوگواری. این معنی در کتیبه هخامنشیان و بندهش آمده است (همان، ص ۲۵ و ص ۴۹) و فرآورده طبیعی ایمان به پیروزی فرجامین خیر هرمزدی بر شر اهریمنی است. به بیان اساطیری داستانی، سرانجام کین سیامک و سیاوش شهید از قاتلان آنان خواسته خواهد شد و نیز به فرجام، اهریمن از کار خواهد افتاد و می توان و بی نیرو خواهد ماند. در ارداویرافنامه (فصل ۹۶: بهار، ۱۳۷۶، صص ۲۱۰ - ۳۰۹ ) ریختن اشک برای درگذشتگان هم گناه خوانده می شود و هم مانعی برای رسیدن روان به بهشت و در دادستان مینوی خرد آمده است که زمینی که بر آن شیون و مویه کنند، ناشاد و ناخرسند است (پرسش ۵ بند ۱۳: ۱۳۵۳، ص ۱۹). بدین شمار، با تعبیری از مرگ روبرو می گردیم که رنج و درد مرگ را می کوشد با صبوری و خرسندی و رضا توأم سازد و این خود پیامبر ناگزیر همان تصوری است که زادن در کالبد دنیوی و آمدن و «رسیدن به گیتی» را امری اختیاری وگزیداری آگاهانه آغازین فروهر مردمان و معطوف به هدفی بخردانه و فعال می شمارد.

بیگمان در چنین تعبیری، سخن از بدل شدن آداب مرگ به مراسم شادی و جشن آیین زدن ساز هنگام حمل جسد و در پیشاپیش آن تا دخمه را جهانگردان اروپایی در نزد زرتشتیان اصفهان در روزگار صفویه گزارش کرده اند. مانکجی صاحب در قرن گذشته این رسم را موقوف کرد. اما آیین «شمع و لنگری» را باید بازمانده آن رسم قدیمی دانست. در مراسم شمع و لنگری، ساز می زنند و به اصطلاح «گشنگری» می آید و منظور از آن نوعی ساز و نیلبک است، و یا از مادة ماضی فعل «گشتن» و «گردیدن»، و گردش کردن به دور محله و ده و در خانه ها می کردند.

بیشتر بخوانید :  آینده گرایی در آیین زرتشت

نمونه ای از تازه ترین گواهیهایی که پندارة أمیختگی و ادغام مرگ را با ساز و آواز در ذهنیت و اندیشه زرتشتی نمایش می دهد، رؤیای خانم گلبایی خدابخش خوبچهر (متولد یزد و ساکن تهران از سال ۱۳۲۷) است. در شب ۱۳۸۳ /10 / 29 ، که در غروب این روز، شادروان فریدون منوچهر پور، همسر وی، به بیمارستان رفت و با وجود کهولت سن تحت عمل جراحی قرار گرفت، گلبایی خانم که در خانه خفته بود، زنی با مقناع (دری زرتشتی: makna، مقنعه) یعنی روسری سبز و پیراهن صورتی زیبا را به خواب دید که عریانه، یعنی دایره و دف می زند، چنان که گویی در مجلس شادی است. مقناع سبز روسری سنتی و خاص زنان زرتشتی در مراسم جشن و شادی و گاهی در مواقع رسمی است و یا کاستن از اندوه و صلابت و هیبت مرگ نیست، اما تکیه و تأکیدی بر مرگ به مثابه نوزایی روح (گزیده های زادسپرم، فصل ۲۱: ۱۳۶، ص ۵۳) و شادمانی بهشتی روانی اشوان و پارسایان و نیز پاداش نیکو اخروی پرهیزگاران و نیکان دارد که تصویری از آن را در ارداویراف نامه و نوشته های دیگر درباره مرگ می بینیم و هنوز در آداب زنده در جامعه زرتشتی نیز به چشم می خورد. در این آداب و رسوم و در آن گزارشهای مقدس و تعابیر پیرامون مرگ و زندگانی در عالم دیگر، همواره کوشش بر آن است که با زبانی نمادین و بیانهای اساطیری /فلسفی اندوه مرگ تحت الشعاع شادی حیات قرار گیرد و رنگهای روشن و سپید بر ترس و نامرادی و بیداد مرگ زده شود. در این راستا، ابراز اندوه و رنج با کوشش در برگزاری مراسم و آداب و خواندن نیایشهای پر تفصیل هماهنگ و توأم می گردد.
 بیگمان در چنین تعبیری، سخن از بدل شدن آداب مرگ به مراسم شادی و جشن آیین زدن ساز هنگام حمل جسد و در پیشاپیش آن تا دخمه را جهانگردان اروپایی در نزد زرتشتیان اصفهان در روزگار صفویه گزارش کرده اند. مانکجی صاحب در قرن گذشته این رسم را موقوف کرد. اما آیین «شمع و لنگری» را باید بازمانده آن رسم قدیمی دانست. در مراسم شمع و لنگری، ساز می زنند و به اصطلاح «گشنگری» می آید و منظور از آن نوعی ساز و نیلبک است، و یا از مادة ماضی فعل «گشتن» و «گردیدن»، و گردش کردن به دور محله و ده و در خانه ها می کردند.
اساطیر مرگ میگوید: که روانی درگذشته را آتش بهرام (شایست ناشایست، فصل ۱۲، بند ۵ ۱۳۶۹، ص ۱۵۳)، یعنی آتش مقدس، و ایزد سروش در پناه می گیرند. چون طفلی که زاده شود (گزیده های زادسپرم، ۱۳۶۶، صص ۵۴۵۳)، کنیزپیکری و مردپیکری او را مادری و پدری میکنند؛ و «کنیز» به معنای دوشیزه و دختر است. پس از درگذشت کس، به نام ایزد سروش و ایزدان دیگر نیایشهایی پرتفصیل و با جزئیات معین باید خواند (مزداپور، ۱۳۸۱) و مراسمی برگزار می شود که تهیه خوردنیهایی ویژه (سروشیان، ۱۳۸۱) بخشی از آن است. زمان خواندن این نیایشها با نزع روان و حتی پیش از آن، با پدیدار گشتن آثار مرگ آغاز می شود و تا سی سال و گاهی شصت سال ادامه می یابد. پس از آن نیز به همچنین زدن عربانه و آواز خواندن مختص به همین گونه مواقع و مجالس است. گلیایی از خواب می پرد و به برادرزاده خود، شیرین خانم، می گوید که «عمو فریدون را بردند، یعنی به دنیای دیگر بردندش. در همین لحظات با تلفن خبر درگذشت شادروان فریدون منوچهر پور از بیمارستان به خانه می رسد گلبایی خانم با چند قطره اشک این رؤیا را تعریف کرد و افزود: «آدمی به چه می ماند؟ آبی که بر دست ریزند و یک آن بر روی دست بند است .
مناسبتهای متعدد به فروهرنیاکان و رفتگان و «هماژوانان» درود فرستاده می شود. در طی این نیایشها و آداب دینی با یاری اساطیر مرگ است که گریستن و مویه و زاری در غم به نوعی، بصورت تکلیف بازماندگان برای مدد رساندن به روان درگذشته در می آید و استحاله می یابد.
 
نمونه ای از این آداب مرگ ساختن چهار نوع خوراک آیینی مرکب از سیروسداب در بامداد چهارم درگذشت است. نخستین آنها را با سرکه و دومین آنها را با شیر و و سومین آنها را با شربت و آخرین آنها را با شراب می سازند، به نماد سختی و دشواری جدایی تند و تلخ روان از تن و سپس باززایی مینوی و پرورش یافتنش با شیر و آنگاه شهد شیرینی و سرمستی رسیدن به بهشت. بسیاری دیگر از آداب مرگ را به همین شیوه می توان تفسیر کرد، مانند شستشو و بخش کردن همه لوازم شخصی و خصوصی درگذشته تا بامداد چهارم، و ادای دین و هرگونه وام مادی و معنوی او در همان مراسم سدوش (مزداپور، ۱۳۸۴، صص ۴۵۶-۴۵۷) و چهارم و منصوب کردن «پل گذار» برای او در این مجموعه، آداب و رسوم و نیایشها دارای ابعاد و وجوه گوناگون اند که به سطوح مختلف و متفاوتی باز میگردد و در آن واحد، بار روانی و عاطفی و اقتصادی و اجتماعی و قانونی و اخلاقی و نظائر اینها دارد و در عین حال که می کوشد تا موجبات تسلای خاطر را فراهم آورد، به مسائل بسیار متنوع دیگری نیز می پردازد که در پی مرگ کسان پیش می آید.

ادامه دارد..
 
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)

بیشتر بخوانید :
  چرا انسان‌شناس، تنهاست؟
  چه چیز مهم است؟
  تصویر علیه تصویر

 
نسخه چاپی