سور سخن (قسمت سوم)
ادبیات سخن وشیرینی دعا
 
چکیده:
در باورها و اساطیر و رفتارهای آیینی در کیش زرتشتی گواهیهایی بر ضرورت چنین اتحادی در نیایش و ستایش و یگانگی در کردار و عمل نیکان هفت کشور زمین به چشم میخورد و تکرار می شود.
 
تعداد کلمات: 1577کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

سور سخن (قسمت سوم)
نویسنده: کتایون مزداپور
 
قدرتی که از چنین یگانگی و اتحادی نمادین و از راندن کلام مقدس بر زبان پدید می آید، افزاینده توان نیکان و نیکی است. در دیگر باورها و اساطیر و رفتارهای آیینی در کیش زرتشتی گواهیهایی بر ضرورت چنین اتحادی در نیایش و ستایش و یگانگی در کردار و عمل نیکان هفت کشور زمین به چشم میخورد و تکرار می شود. مثال آن یکی تأثیر نیایش همگانی (تیریشت، بندهای ۳۳-۲۳: پورداود، ۱۳۴۷: ۳۵۷-۳۵۱) است برای پیروزی ایزد تشتر در جنگ با آپوش. در این نیایش و «یتیشن»، حتی دادار اورمزد خود نیز «یزشن» میکند و در پی آن و بر اثر چنین نیایش و پزشنی بزرگ است که تشتر سرانجام به پیروزی میرسد. مشارکت خداوند در پزشن، خود مبین شیوه ستایشی است که با تصور امروزین ما از دعا و نماز اختلافی بزرگ و چشمگیر دارد.
 
بیرنگ و طرحی کلی و عام از چنین یگانگی و وحدتی را در پنداشته های اساطیری و رفتارهای آیینی زرتشتی بروشنی می توان مشاهده کرد. همین پنداره و تصور اصلی است که در نبرد میان خیر هرمزدی و شر اهریمنی و در کل داستان آفرینش بنا بر نوشته های پهلوی، پشتوانه عمل و حرکت است (مثلا، بهار، ۱۳۷۶: ۷۱ و نیز ص ۸۹-۸۶ و جز اینها). سرانجام با آیین پزشن است که رستاخیز و تن پسین واقع می گردد مثلا، همان، ص ۲۸۴-۲۸۲) و هستی و جنگ دو نیروی متخاصم نیکی و بدی به فرجام نیکو می رسد. مثال آیینی آن، ضرورت «همبندی» و «هم پیوندی» و همزور شدن مردم است در «پرهیز نسا» (مثلا، شایست ناشایست، فصل ۲، بندهای ۲ و ۴۳ و جز اینها): حرکت دادن جس درگذشتگان به تنهایی کاری نادرست و «آنایین» و گناه است و در آداب و رفتار آیینی برای حمل و تشییع جنازه، ناگزیر «همبند» و «همزور» شدنی حاملان «نسا» و شویندگان آن بخشی است اصلی از آیین «پرهیزنسا». .
 جز با منظور داشتن نقشمندی و ارزش و اعتباری که وحدت یافتن و پدید آمدن یگانگی و اتحاد میان نیروهای ستایندگان و تقدیس شوندگان در شکل نخستین این آیین داشته است و جز با توجه به نقش و اعتباری که برای قدرت و نیروی کلام قائل بوده اند، نمی توان دریافت که چگونه خاکیانی چون «بزرگ فرمادار» و «سپاهبد خراسان» و «اندرزبد مغان» و نیز حاضران در مجلس» در شمار دادار اورمزد قرار می گیرند. چنین تقدیسی به معنای مردم را، یا مفاهیمی چون کوه البرز را پرستش کردن و نیایش کردن نیست، بلکه تصوری است از نوعی دیگر و متفاوت با تصور امروزی ما پیرامون نیایش. چنین تصور کهنه ای با دیگرگونی و تغییراتی که آن را متناسب با کیش زرتشتی ساخته است، در قالب و شکلی تازه تا امروز دوام یافته  است.
اندیشه ای که پشتوانه چنین تفکر و آیینی است، تصوری است با کهنگی بسیار و نیز مبتنی بر پندارهای است که خود از جمله جهانیهای فرهنگ بشری (universals) است. چنین پندارهای در تقدیس، که نظائرش را در فرهنگهای گوناگون بشری با اشکال متنوع می شود یافت، شواهدش در ایران در طی زمان، جلوه هایی مختلف و کاربردهای گوناگون و معانی متفاوتی در متون یافته است. از چنین پنداره و معنای پنهانی در بنیاد آینهای نیایش، طبعا معانی و مفاهیمی با کاربردهای مختلف و معطوف به اهدافی متنوع حاصل می گردد و هر بار از آن بشکلی ویژه سود می جویند. از آن جمله است بیان و ارجگذاری سلسله مراتبی از مفاهیم دینی و واحدهای اجتماعی و ارزشهای سیاسی و کشوری. نیز ایجاد آشتی و وحدت میان اعضای گروه و همچنین گروههای ستایندگان و دوستان در سراسر جهان، همراه با پذیرفتن و بیان و اعلام رشته ای از سلسله مراتبی که قدرت در جامعه به خود میگیرد و گروههای اجتماعی و مناصب و مدارج را نظم می بخشد، از جمله هدفهایی است که در قالب چنین نیایشی میتوان به آن شکل داد و با تکرار و تلقین، آن را تثبیت و استوار کرد.
 
با گذر زمان، اشیایی که در برگزاری این مراسم بصورت نمادین جهان بزرگ و اجزای آن را بازنمون می کنند، در عمل صرفا ارزشی آیینی یافتند و بیشتر تهیه کردن آنها موضوعیت یافت تا معنای نمادین آنها. مثلا فراموش شد که نان موسوم به درون (dron) نماد گیتی است و گوشودا (پهلوى: gosodag)، یعنی فدیہ گوشتی را که بر روی نان می گذارند، بسا چکاد کوه دائیتی (روایت پهلوی، ۱۳۶۷: ۶۸-۶۷ فصل ۵۶)، قله بلندترین کوه اساطیری در میان جهان، می پنداشته اند (همان، فصل ۵۶ بند ۱؛ بهار، ۱۳۷۶: ۱۳۴۱ و ۱۶۲). به رغم این گونه فراموشی، جوهر و معنای اصلی و سرشته در این آیینها برجای مانده است. مفهوم «همبهره» شدن و شراکت یافتن در هر ثواب و به اصطلاح «کرفه»، که آداب دینی را هم بویژه می رساند، صورت زنده و ثابت آن است. مردم همواره آرزوی «همبهره» شدن در ثواب دیگران را در دل و بر زبان داشته اند (مثلا، مزداپور، ۱۳۸۲، الف، ص ۷۰) چنین است که پنداره ضرورت یگانگی و اتحاد در نیایش و نیز گویایی و رسایی این معنی بصورت ضمنی در نامها و واژه هایی که در کلام ذکر می شوند و بویژه پسندیدگی و ارزندگی وحدت داشتن و همراهی و همدستی با «نیکان و وهای هفت کشور زمین»، با گذشت سالیان معنای لغوی اصلی و نخستین «پیشکش کردن زوهر» را در واژۀ مرکب «همازور» تحت الشعاع قرار داده و برای آن معنایی ثانوی و عام و رایج آفریده است. از این روی، گرچه hamag پهلوی به جای پیشوند -ham ابوالقاسمی، ۱۳۷۵: ۲۱۲) به کار نمی رود و zohr در این ترکیب با zor (= زور و نیرو) یکی نیست، ولی این تصویر پذیرفته در نزد همگان پدید آمده است که «همازور» به معنای همزور و «هم نیرو» و «متحد» است. بویژه در نزد زرتشتیان ایرانی و ایرانی زبان، از جمله شادروان موبد رستم جمشیدی کلانتری، از آخرین بازماندگان روحانی موبدان شریف آباد در مزرعه کلانتر یزد (درگذشت ۱۳۸۰)، این برابری مورد تصدیق و تأیید بود و طبیعی و روشن به نظر می رسید.

بیشتر بخوانید :  رمان اجتماعی در ایران

جهانگیر تاوادیا فهرستی از موبدان و پژوهندگان را نام می برد که این نظر را باور دارند و سپس به رد کردن آن می پردازد (۱۹۳۵: ۲۲ و ۲۳). چنان که گذشت، تا جایی که به واژه باز می گردد، این استدلال درست است با اینهمه، به رغم ترکیب لغوی واژه و نیز استعمال دیرینه و آغازین آن در شکل قدیمی نیایش، معنای تازه منتسب به واژه مرکب «همازور» مورد قبول و پذیرفتگی جمعی موبدان و خبرگان و عامه مردم دینی قرار گرفته است. درستی چنین نظر اجماعی را نمی توان انکار کرد و باید آن را تغییری در معنای واژه به شمار آورد. چنان که گذشت، این تغییر هم با شیوه کاربرد جدیدتر «زوهر» و آداب آن هماهنگی داشته است و هم با شباهتی که دو جزء سازنده آن با - ham و با zor به معنای «زور و نیرو» دارد.

جز با منظور داشتن نقشمندی و ارزش و اعتباری که وحدت یافتن و پدید آمدن یگانگی و اتحاد میان نیروهای ستایندگان و تقدیس شوندگان در شکل نخستین این آیین داشته است و جز با توجه به نقش و اعتباری که برای قدرت و نیروی کلام قائل بوده اند، نمی توان دریافت که چگونه خاکیانی چون «بزرگ فرمادار» و «سپاهبد خراسان» و «اندرزبد مغان» و نیز حاضران در مجلس» در شمار دادار اورمزد قرار می گیرند. چنین تقدیسی به معنای مردم را، یا مفاهیمی چون کوه البرز را پرستش کردن و نیایش کردن نیست، بلکه تصوری است از نوعی دیگر و متفاوت با تصور امروزی ما پیرامون نیایش. چنین تصور کهنه ای با دیگرگونی و تغییراتی که آن را متناسب با کیش زرتشتی ساخته است، در قالب و شکلی تازه تا امروز دوام یافته  است.
 
در فرآیند چنین دگرگونی و انطباقی، توان و نیرویی که آن را با کلام ایزدینه و روشهایی آیینی و سپندینه ملازم و عجین می پنداشتند، بشکلی نهفته و دیرپای در سنت کهن تلطیف شده و هماهنگ با چارچوب باورهای زرتشتی و آموزه های پیامبر دیگرگونی پذیرفته و با صورتی جدید باز مانده است. در آن، اغراض معین و معطوف به هدفهایی معاصر و زنده در کلام مطرح شده است که با تصورات و باورهای زنده ستایندگان پیوند تام یافته و این پیوند دوام آورده است. در برشماری رشته باورها و سلسله مراتبی از قدرتهای اجتماعی، و گروههای خاستگاه آنها، در نهایت نوعی نظم و آشتی میان نیکان و «همبهره» گشتن آنها در پزشن و نیایش یاد می شود که سرچشمۂ خیر و سود و نیکی است و آن آشتی خود هدفی مقدس و مؤثر و نافذ است. در ادوار متأخر، همین یاد و ذکر یادگارهای کهن به نوعی ضامن بقای ایمان اجتماع ستایندگان و همبستگی و تجدید پیمان مودت میان آنان بوده است. این نقشی است اجتماعی که آیینی کهن و پندار؛ بدوی و طبیعی و جهانی نهفته در بنیاد آن به خود پذیرفته است .
در بنیاد این شیوه نیایش و اندیشه شالوده آن، سه خصیصه اصلی هست که هنگام تعین یافتن، با مفاهیم و مراسم کیش زرتشتی هماهنگی گرفته و در درون آنها گنجیده و عناصر متعلق به نظام آن را در درون خود گنجانیده است. نخست این که هنگام برگزاری این آیین، همه عالم و هستی و اجزایی که گمان می رفت سازنده آن باشد، یاد و تقدیس می شود و به همه درود می فرستند و برای آنها دعای خیر می کنند. دوم این که نظر همگان و همه آفرینش نیک در این تقدیس و نیایش مشارکت می جویند و برای گفتن درود و آفرین به نیایش فراخوانده می شوند. نیرویی که از این اجتماع و وحدت عام در نیایش و تقدیس فراهم می آید، با مشارکت و حضور معنوی نیکان افزونی می گیرد و قدرتی شگرف می سازد که توان و قوت برتر است در بهبود بخشیدن به جهان و پیروزی خیر هرمزدی بر شر اهریمنی. سوم این که هنگام بر شمردن و فرا خواندن اجزای عالم هستی، نمایی از باورها و دنیای اساطیری و واقعی و حیات اجتماعی و نظم آن رخ می نماید.
 
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)

بیشتر بخوانید :
  داستان غربت
  داستان کوتاه پس از انقلاب
  پیشینه‌ی تاریخی ادب داستانی در ایران

 
نسخه چاپی