تاریخ از دیدگاه کانت (قسمت اول)
تاریخ عمومی از دیدگاه جهان وطنی
 
چکیده:
کانت رساله ی خود را با این سخن آغاز می کند که اگرچه اعمال آدمی در مقام ذات یا چیز فی نفسه با قوانین اخلاقی تعیین می شوند، اما در مقام پدیدار از دیدگاه ناظر، طبق قوانین طبیعی به سان معلول های علل تعیین می شوند.

تعداد کلمات:  1429کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

تاریخ از دیدگاه کانت (قسمت اول)
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
برگردان: علی اکبر مهدیان

جلد اول کتاب هردر در بهار ۱۷۸۴ و در چهل سالگی او انتشار یافت. کانت، که زمانی استاد او بود، ظاهرا کتاب را به محض دریافت خوانده بود و هر چند از بسیاری آرای آن روی گردان بود، به طوری که سال بعد نقد نسبتا تندی بر آن نوشت، اما برانگیخته شد که شخصأ درباره ی مسائلی که در آن طرح شده بود فکر کند و رساله ای از آن خود بنویسد که کار اصلی او در فلسفه ی تاریخ را تشکیل می دهد. کانت، اگرچه تحت تأثیر شاگردش قرار گرفت، اما هنگامی که بخش اول اندیشه ها را خواند شصت سال داشت، و ذهنش با روشنگری شکل گرفته بود و تحت عنایات فردریک کبیر (که او را به دربار پر وس آورده بود) و ولتر در آلمان ریشه می دواند. به این جهت کانت، در مقایسه با هردر نمایندهی نوعی گرایش شدید به مکتب ضدرمانتیک است. او به شیوهی حقیقی روشنگری، تاریخ گذشته را به سان منظری از عدم تعقل آدمی می بیند و چشم به رابه یک آرمان شهر حیات عقلانی است. چیزی که در او واقعا جالب توجه است، طریقه ای است که دیدگاه روشنگری را با دیدگاه رمانتیک ترکیب میکند که شباهت بسیاری به ترکیب تعقل گرا و تجربه گرای او در نظریهی شناخت دارد.
 
رساله ای که به آن اشاره کرده ام در نوامبر ۱۷۸۴ منتشر شد و ایده ای برای تاریخ عمومی از دیدگاه جهان وطنی نام دارد. مطالعه ی تاریخی مورد علاقه ی کانت نبود، ولی توان استثنایی او به بر گرفتن تارهایی از یک بحث فلسفی، حتی دربارهی موضوعی که اطلاع نسبتا اندکی از آن داشت، او را قادر ساخت خطوط فکری اندیشمندانی مانند ولیر، روسو، و چردر را ترسیم و چیزی جدید و ارزشمند تولید کند، درست همان طور که مطالعه ی کتابی از باؤنگارین او را قادر ساخت تا اثر بسیار مهمی درباره ی زیبایی شناسی تألیف کند، در حالی که گنجینه ی فرهنگی هنری او بی نهایت ناچیز بود.

   بیشتر بخوانید:  آفرینش تاریخ علمی

کانت رساله ی خود را با این سخن آغاز می کند که اگرچه اعمال آدمی در مقام ذات یا چیز فی نفسه با قوانین اخلاقی تعیین می شوند، اما در مقام پدیدار از دیدگاه ناظر، طبق قوانین طبیعی به سان معلول های علل تعیین می شوند. تاریخ، که مسیر اعمال آدمی را حکایت می کند، با آنها به عنوان پدیدار رفتار می کند و بنابراین آنها را به سان موضوع قوانین طبیعی می بیند. یافتن این قوانین، اگر ناممکن نباشد، به یقین دشوار است؛ اما به هر حال توجه به این نکته ارزش دارد که آیا ممکن نیست مسیر کلی تاریخ در مورد بشر تطوری را نشان بدهد نظیر تطوری که زندگی نامه در مورد یک فرد واحد نشان میدهد؟ در اینجا، کانت ایده ی رمانتیستی آموزش بشریت را به کار می برد، نه به عنوان یک عقیدهی جزمی یا اصل پذیرفته شده، بلکه به سان چیزی که در زبان فنی متعلق به خود، «ایده» می خواند؛ یعنی، یک اصل راهنمای تفسیر که ما در پرتو آن به واقعیات می نگریم تا ببینیم آیا فهم مان از آنها را بهبود می بخشد یا خیر. به عنوان مثالی از این که منظورش را برساند، اشاره میکند که هر ازدواجی فی نفسه، آن طوری که عملا اتفاق می افتد، عمل اخلاقی کاملا آزادانه ی اشخاص معین است، ولی آمار ازدواج عملا یکسانی حیرت انگیزی نشان می دهد، و بنابراین از دیدگاه مورخ به این آمار می توان این طور نگاه کرد که گویی علتی وجود داشته که به موجب قانونی طبیعی تعیین می کرده هر سال چند ازدواج صورت بگیرد. درست همان طور که آمارگر با این اعمال آزادانه چنان رفتار میکند که گویی آنها به این سان تعیین شده بودند، مورخ هم ممکن است به تاریخ بشر چنان بنگرد که گویی فرایندی بوده که به همان طریق بر طبق قانون تعیین شده است. در این صورت، این چه نوع قانونی است؟ قطعة قانونی ناشی از خرد آدمی نیست، زیرا اگر تاریخ را مرور کنیم آن را روی هم رفته ضبط خرد آدمی نمی یابیم بلکه بسیار فراتر از آن ضبط جهالت، بطالت و شرارت آدمی می یابیم. به نظر کانت، حتی با این که عقیده بر خردمندی فیلسوفان است، اما آنان چنان خردمند نیستند که برای زندگی خودشان نقشه بکشند، و بر طبق قواعدی که برای خود ساخته اند زندگی کنند. به این سان، اگر یک پیشرفت کلی در حیات بشر تحقق پیدا کند، آن پیشرفت به یقین ناشی از نقشه ای نیست که به دست انسان برای ارشاد او ترسیم شده است. ولی با همه ی این احوال، شاید چنین نقشه ای در تاریخ آدمی کاری شایسته برای یک کپلر جدید، و توضیح ضرورت آن نیازمند نیوتنی دیگر باشد.
 رساله ای که به آن اشاره کرده ام در نوامبر ۱۷۸۴ منتشر شد و ایده ای برای تاریخ عمومی از دیدگاه جهان وطنی نام دارد. مطالعه ی تاریخی مورد علاقه ی کانت نبود، ولی توان استثنایی او به بر گرفتن تارهایی از یک بحث فلسفی، حتی دربارهی موضوعی که اطلاع نسبتا اندکی از آن داشت، او را قادر ساخت خطوط فکری اندیشمندانی مانند ولیر، روسو، و چردر را ترسیم و چیزی جدید و ارزشمند تولید کند، درست همان طور که مطالعه ی کتابی از باؤنگارین او را قادر ساخت تا اثر بسیار مهمی درباره ی زیبایی شناسی تألیف کند، در حالی که گنجینه ی فرهنگی هنری او بی نهایت ناچیز بود.
کانت نمیگوید منظورش از نقشه ی طبیعت چیست. برای تفسیر این عبارت باید به نیمه ی دوم نقد قومی حکم رجوع کنیم، که در آن مفهوم غایت شناسی در طبیعت توضیح داده شده است. در اینجا پی می بریم که بنا بر نظر کانت، این ایده که طبیعت هدف دارد ایده ای است که ما به کمک جستار علمی، نه می توانیم اثبات کنیم و نه نفی، بلکه ایده ای است که بدون آن ابدأ نمی توانیم طبیعت را بفهمیم. اعتقاد ما به آن واقعا مثل اعتقادی که به قانون داریم نیست، ولی آن را به سان یک دیدگاه (و اعتراف کنیم دیدگاهی ذهنی) به کار می بریم که از آن نگاه کردن به واقعیات طبیعت نه فقط ممکن، بلکه مفید و نه فقط مفید، بلکه لازم است. نوعی نبات یا جانور چنان به نظر ما می رسد که گویی داهیانه طرح ریزی شده است تا خود را به طور انفرادی با تغذیه و دفاع شخصی، و دسته جمعی با تولید مثل حفظ کند. مثلا، خارپشتی را می بینیم که هنگام احساس خطر خود را به صورت گلولهای خار میغلطاند. ما فکر نمی کنیم این ناشی از زیرکی این خارپشت به خصوص باشد، زیرا همه ی خارپشتها همین کار را، و بر اساس ماهیتشان، انجام می دهند، گویی طبیعت آن سازوکار دفاعی خاص را در خارپشت ودیعه نهاده است تا او را در مقابل دشمنانی گوشتخوار محافظت کند. ما که آن را سازوکار دفاعی می خوانیم زبان استعاره به کار می بریم، زیرا سازوکار به معنای وسیله و وسیله دال بر وجود مخترع است؛ اما مطلب کانت این است که ما بدون استفاده از این گونه استعاره ها ابدآ نمی توانیم دربارهی طبیعت سخن بگوییم یا فکر کنیم. او معتقد است که به همین ترتیب ما نمی توانیم بدون به کار بردن استعاره های غایت شناختی مشابه درباره ی تاریخ فکر کنیم. ما از عبارت هایی مانند فتح جهانی مدیترانه ای به دست روم استفاده می کنیم، ولی منظور ما از روم واقعة فلان و بهمان فرد رومی است و مقصود ما از فتح جهان مدیترانه ای، حاصل جمع فلان و بهمان نبرد با سازمان حکومتی منفرد است که این مردان به اجرا در آورده اند. هیچ یک از آنان نگفته اند «من نقش خود را در یک نهضت بزرگ، فتح جهان مدیترانه ای، به دست روم اجرا میکنم»، ولی چنان عمل کردند که گویی آن را بیان می کردند و ما با نگاه کردن به تاریخ افعال آنان در می یابیم که این افعال را فقط چنان می توان در نظر آورد که گویی آنها به قصد حصول آن پیروزی مهار شده اند، و به یقین قصد فلان یا بهمان فرد رومی نبوده است، در نتیجه به استعاره آن را به عنوان قصد طبیعت توصیف میکنیم.
 
علاوه بر این، می توان اظهار داشت که از دیدگاه کانت، درست با همان مشروعیتی می توان دربارهی قوانین طبیعتی که در نمودهای مورد مطالعهی دانشمند آشکار شده سخن گفت که از نقشه ی طبیعت بر وزیافته در نمودهای مورد مطالعه ی مورخ. قوانین طبیعت برای دانشمند همان نقشه های طبیعت برای مورخ است. هنگامی که دانشمند خود را به عنوان کاشف قوانین طبیعت توصیف می کند، منظورش آن نیست که قانونگذاری به نام طبیعت هست، منظورش آن است که پدیدارها نظم و ترتیبی را نشان می دهند که آنها را نه فقط می توان، بلکه باید با چنین استعارهای وصف کرد. همین طور هنگامی که مورخ از نقشه ی طبیعت سخن به میان می آورد که در تاریخ تکامل می یابد، منظورش آن نیست که عملا ذهنی به نام طبیعت وجود دارد که آگاهانه نقشه ای میکشد تا در تاریخ به مرحله ی اجرا در آید؛ منظورش آن است که تاریخ چنان پیش می رود که گویی چنین ذهنی وجود داشته است. با همه ی این احوال، موازی قرار داد نقشهی طبیعت و قانون طبیعت به این نحو دلالت هایی دارد که ضعف های جدی فلسفه کانت را بر ملا میکند.

ادامه دارد ..
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  اسطوره و تاریخ یزدان‌سالار
  مفهوم یونانی تاریخ
  گرایش ضدتاریخی اندیشه‌ی یونانی

 
نسخه چاپی