تکالیف اصلی اندیشه‌ی اروپایی (قسمت اول)
اندیشه‌ی اروپایی، در پایان قرون وسطی
 
چکیده:
نهضت سازنده‌ی اندیشه‌ی قرن هفدهم به مسائل علوم طبیعی توجه کرد و مسائل تاریخ را به یک سو نهاد. دکارت، مانند بیکن، شعر، تاریخ و فلسفه را مشخص کرد و قلم دیگری، لاهوت، را به آنها افزود.

تعداد کلمات: 1131 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
تکالیف اصلی اندیشه‌ی اروپایی (قسمت اول)
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
برگردان: علی اکبر مهدیان
 
نهضت سازنده‌ی اندیشه‌ی قرن هفدهم به مسائل علوم طبیعی توجه کرد و مسائل تاریخ را به یک سو نهاد. دکارت، مانند بیکن، شعر، تاریخ و فلسفه را مشخص کرد و قلم دیگری، لاهوت، را به آنها افزود. اما از این چهار چیز، او روش خود را تنها در مورد فلسفه و سه بخش اصلی آن، ریاضیات، فیزیک و متافیزیک به کار بست، زیرا فقط در این جا بود که امید داشت به دانش مطمئن و متقن دست یابد. او می گوید شعر بیشتر عطیه‌ی طبیعت است تا یک رشته ی علمی؛ لاهوت، متکی به ایمان به وحی است؛ تاریخ، با همه ی جذابیت و آموزندگی و با همه ی ارزشمندی در جهت شکل دادن به نگرشی عملی در زندگی، نمی تواند مدعی حقیقت باشد، زیرا حوادثی که شرح می دهد هرگز دقیقا همان گونه روی نداده اند. بدین سان، اصلاح دانش که دکارت در نظر داشت، و واقعا فراهم آورد، طوری طرح ریزی شده بود که هیچ کمکی به اندیشه ی تاریخی نمی کرد. دقیق تر بگوییم، او اصلا به این که تاریخ شاخه ای از علم است، عقیده نداشت. شایسته است به قطعه ی مربوط به تاریخ در بخش اول گفتار دربارهی روش دقیق تر نگاه کنیم:

   بیشتر بخوانید:  تاریخ و آزادی

در این زمان فکر کردم که به حد کفایت در مطالعه ی زبان های باستان، در قرائت نویسندگان کهن ، و در تواریخ و حکایات شان کار کرده ام. زیستن با مردمان عصر پیشین مانند مسافرت در سرزمین های خارج است. دانستن چیزی از طرز رفتار خلایق دیگر برای آن مفید است که درباره ی طرز رفتار خودمان بی طرفانه تر داوری کنیم و همچون افرادی که هرگز از مملکټ بومی خود بیرون نرفته اند، هر چه را که با آنها تفاوت دارد زشت ندانیم و ریشخند نکنیم. اما آنان که بسیار طولانی سفر می کنند، کارشان به غریب شدن در وطن خودشان می انجامد و کسانی که با کنجکاوی بسیار اعمال قدما را مطالعه می کنند از آن چه هم امروز در میان خودمان می گذرد غافل می مانند. به علاوه، این حکایات از چیزهایی که نمی شود اتفاق افتاده باشد طوری سخن می گویند که گویی واقعا روی داده اند و به این سان ما را به کوششی فرا می خوانند که بیش از توان ماست یا امیدهایی در ما می آفرینند که بیرون از سرنوشت ماست. و حتى تواریخ، اگرچه حقیقت باشند و ارزش چیزها را نه مبالغه آمیز بنمایند نه تغییر دهند، حواشی ناچیز و کم اهمیت را حذف می کنند تا نزد خواننده شایسته تر شوند. پس چیزهایی که آنها شرح می دهند هرگز دقیقا همان گونه روی نداده اند و کسانی که سعی می کنند در اعمالشان از آنها سرمشق بگیرند ممکن است به جنون پهلوانان آرمان پر ست دچار شوند و به کردارهای اغراق آمیز بیندیشند.
نهضت سازنده‌ی اندیشه‌ی قرن هفدهم به مسائل علوم طبیعی توجه کرد و مسائل تاریخ را به یک سو نهاد. دکارت، مانند بیکن، شعر، تاریخ و فلسفه را مشخص کرد و قلم دیگری، لاهوت، را به آنها افزود. اما از این چهار چیز، او روش خود را تنها در مورد فلسفه و سه بخش اصلی آن، ریاضیات، فیزیک و متافیزیک به کار بست، زیرا فقط در این جا بود که امید داشت به دانش مطمئن و متقن دست یابد. او می گوید شعر بیشتر عطیه‌ی طبیعت است تا یک رشته ی علمی؛ لاهوت، متکی به ایمان به وحی است؛ تاریخ، با همه ی جذابیت و آموزندگی و با همه ی ارزشمندی در جهت شکل دادن به نگرشی عملی در زندگی، نمی تواند مدعی حقیقت باشد، زیرا حوادثی که شرح می دهد هرگز دقیقا همان گونه روی نداده اند. بدین سان، اصلاح دانش که دکارت در نظر داشت، و واقعا فراهم آورد
دکارت در اینجا چهار نکته آورده است که خوب است مشخص شوند:
 ١. واقعیت گریزی تاریخی مورخ مسافری است که با زیستن دور از وطن با عصر خود بیگانه می شود.
 ۲. پیر ونیسم  تاریخی: حکایات تاریخی، شرح قابل اطمینان گذشته نیستند.
 ۳. اندیشه ی ضد فایده گرای تاریخ: حکایات غیر قابل اطمینان واقعا نمی توانند در فهم آن چه امکان پذیر است و به این ترتیب، در عمل کردن، به طور مؤثر به ما در زمان حال کمک کنند؛ ۴. تاریخ به عنوان اوهام سازی: طریقی که مورخان، حتی بهترین شان، تاریخ را تحریف می کنند، آن است که کاری میکنند که تاریخ از آنچه واقعا بوده است، باشکوه تر ظاهر شود.
 
۱- یک پاسخ به دید «واقعیت گریز» تاریخ آن خواهد بود که نشان داده شود مورخ فقط تا جایی می تواند به درون گذشته نظر بیفکند که ریشه های محکمی در حال داشته باشد؛ یعنی، کار او این نیست که از دورهی تاریخ متعلق به خودش پا کیزه بیرون جهد، بلکه باید از هر حیث مرد زمان خودش باشد و گذشته را از دیدگاه آن زمان ببیند. این در واقع پاسخ حقیقی است، ولی برای آن که ادا شود لازم بود نظریه ی شناخت فراتر از آن چه دکارت پیش برده بود، پیشرفت می کرد. فقط در زمان کانت بود که فیلسوفان ایدهی شناخت از یک موضوع را متناسب با دیدگاه خود شناسنده درک کردند. «انقلاب کپرنیکی» کانت تلویحة، بی آن که خود کانت وارد جزئیات آن بشود، حاوی این نظریه بود که شناخت تاریخی دقیقا به آن سبب امکان پذیر است که مورخ موضع متعلق به عصر خود را رها نمی کند.
 
۲- این که بگوییم حکایات تاریخی حوادثی را بازگو می کنند که نمی شود اتفاق افتاده باشند، مثل این است که بگوییم معیار دیگری، به جز آن حکایاتی که به ما رسیده است، در اختیار داریم که با داوری آنها بفهمیم چه اتفاقی افتاده است. دکارت در این جا به طور مبهم به نگرشی واقعة انتقادی در تاریخ اشاره دارد که اگر کاملا بسط داده شود پاسخ به ایراد خود او خواهد بود.
 
3- پژوهندگان رنسانس، برای احیای بسیاری از عناصر مفهوم یونانی - رومی تاریخ، این اندیشه را که ارزشی عملی داشت و انسان را در هنر سیاست و زندگی تعلیم میداد، از نو زنده کردند. این اندیشه مادام که مردم نمی توانستند اساسی نظری برای عقیده ی بدیل آن (مبنی بر این که ارزش آن نظری و مبتنی بر حقیقت بود) بیابند، اجتناب ناپذیر بود. دکارت کاملا حق داشت آن را رد کند و در واقع او اظهار هگل در مقدمه ی اثرش موسوم به فلسفه ی تاریخ را پیشگویی میکرد که درس عملی تاریخ این است که هیچ کس هیچگاه هیچ چیز از تاریخ نمی آموزد، ولی نمیدید که کار تاریخی روزگار خودش به دست افرادی مانند بوکانان و گرتیوس و بیشتر از آن به دست افراد دیگر در نسلی که آن زمان داشت پا می گرفت، مانند تیمن و پژوهندگان پیر و بلاند، با میل محض به حقیقت شکل می گرفت و مفهوم عمل گرایانه ای که او از آن خرده میگرفت، در همان زمان که کتابش را مینوشت، از بین رفته بود.
 
۴- دکارت با بیان این که حکایات تاریخی در عظمت و شکوه گذشته مبالغه میکنند، عملا معیاری را پیش می کشد که با آن می شود آن حکایات را نقد کرد و حقیقتی را که آنها پنهان یا مخدوش کرده اند، بار دیگر عیان کرد. چنانچه او این رگه را دنبال می کرد، چه بسا به تدوین روش با سلسله قواعدی برای نقد تاریخی می رسید. در واقع این یکی از قواعدی است که در آغاز سدهای بعد به دست ویکو وضع شد. اما دکارت آن را در نیافت، زیرا علائق فکری او به وضوح به ریاضیات و فیزیکی جهت گیری شده بود و هنگام نوشتن درباره ی تاریخ، پیشنهادات سودمند در جهت بهبود روش تاریخی را با اثبات این که بهبودی ابدأ ممکن نیست اشتباه گرفته بود.

ادامه دارد..
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  فعالیت دانشمند، مورخ و فیلسوف
  تاریخ فعالیت اقتصادی
  دانش تاریخی در باره‌ی چیست؟

 
نسخه چاپی