تجربه‌ی روحانی شخصی
شمعون والهیات مدرسی
 
چکیده:
شمعون «برجسته ترین عارف بیزانسی قرون وسطا» نامیده شده و به او لقب «عالم الاهی جدید» داده شده است. پیش از آن در کلیسا، یوحنای رسول و گریگور نازیانزوسی یکی از پدران کاپادوکیایی به سبب تعلیم خود در مورد خدا «عالم الاهی» لقب گرفته بودند.
 
تعداد کلمات: 1038 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
تجربه‌ی روحانی شخصی
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
شمعون در خانواده ای اشرافی در سال ۹۴۹، در آسیای صغیر چشم به جهان گشود. وی در سن چهارده سالگی، شاگرد شمعون استودی ، گشت که یک معلم روحانی برجسته بود. پس از پرداختن به مشاغل دنیوی، با اندرز استادش شمعون به دیر استودیه در شهر قسطنطنیه، وارد شد. پس از مدت کوتاهی وی در حالی که کماکان شاگرد شمعون استودی بود به دیر ماموس قدیس" وارد شد. وی از سال ۹۸۰ تا ۱۰۰۵ میلادی سرپرست این دیر بود. در طی این دوران، وی با راهبان دیر خود که نظام رهبانی مقرر شده از سوی او را نظامی سخت گیر میدانستند، وارد بحث و مناظره شد. پس از آن نیز این بحث و مناظره با اسقف استفان نیکومدیایی ، که عالم الاهی برجسته ای بود، ادامه یافت. بحث و مناظره با استفان منجر به تبعید شمعون در سال ۱۰۰۹ میلادی گشت. شمعون پس از مدت کوتاهی در تبعید درگذشت تا اینکه در سال ۱۰۲۲ از او اعاده حیثیت شد و مورد تقدیر قرار گرفت.
 
شمعون «برجسته ترین عارف بیزانسی قرون وسطا» نامیده شده و به او لقب «عالم الاهی جدید» داده شده است. پیش از آن در کلیسا، یوحنای رسول و گریگور نازیانزوسی یکی از پدران کاپادوکیایی به سبب تعلیم خود در مورد خدا «عالم الاهی» لقب گرفته بودند. تعلیم شمعون نیز آنقدر ارزشمند بود که با آثار این دو قابل مقایسه بود و باعث گشت تا به او چنین لقبی داده شود. وی نخستین کسی بود که به شکلی دقیق و نظام مند به تشریح روش دعای درونی پرداخت. وی از این جهت، در میان عارفان کلیسای ارتدوکس شخصیتی منحصر به فرد محسوب می شود که آزادانه در مورد تجارب روحانی شخصی خود سخن میگوید.
 
بنابراین، من به مکانی که معمولا در آنجا دعا می کردم، رفتم و با به یاد آوردن سخنان آن مرد خدا (شمعون استودی) شروع کردم به گفتن عبارت «خدای قدوس». ناگهان غرقه در اشک شدم و چنان اشتیاق شدیدی نسبت به خدا در من پدید آمد که نمی توانم خوشی و مسرت آن لحظه را با کلمات، بیان کنم. آنگاه بر زمین افتادم. نوری عظیم و غیر مادی بر من تابید و تمام فکر و روح مرا در بر گرفت، به گونه ای که حیران و مبهوت در خلسه فرو رفتم... «در جسم یا خارج از جسم نمی دانم» (دوم قرنتیان ۲ : ۱۲)، با این نور شروع به سخن گفتن کردم. آن نور، آنچه به او می گفتم پیشاپیش می دانست. این نور هر تیرگی و تعلق خاطر دنیوی را از جان من زدود. من از وجود خود هر جرم مادی و بار جسمانی را که اعضای مرا رخ و سنگین می ساخت راندم..... در وجود من، به شکلی وصف ناشدنی، خوشی و بصیرت روحانی عظیمی سرازیر گشت و حلاوتی شیرین تر از هر شیرینی که در اجسام مادی می توان چشید، وجودم را فراگرفت. همزمان خود را از همه افکار و اندیشه های مربوط به زندگی دنیوی آزاد و رها احساس می کردم. به شکلی اعجاز آور، طریق وا نهادن زندگی دنیوی بر من مکشوف گشت. بدین سان، تمام ادراکات فکر و روح من بر خوشی وصف ناشدنی این نور متمرکز گشت. (گفتارهای تعلیمی ۳ : ۱۶ )

  بیشتر بخوانید :   شورای واتیکان دوم

بحثهای وی با استفان، بیانگر برخورد دو رویکرد متفاوت بود. رویکرد استفان به الاهیات، رویکردی فلسفی و انتزاعی بود و به رویکرد الاهیات مدرسی" غرب شباهت داشت. رویکرد شمعون، رویکردی روحانی و راهبانه بود که بر تجربه کردن آنچه فرد در مورد آن سخن می گوید، تأکید زیادی داشت. تعارض بین شمعون و استفان را می توان با تعارض بین برنار  و آبلار در کلیسای غرب مقایسه کرد، با این تفاوت که در شرق، این شمعون عارف بود که در نهایت، نظریاتش غالب شد.
 
مناقشه با استفان را همچنین می توان تعارض بین رویکردهای نهادین و «فرهمند» دانست. شمعون با مراجع و سلسله مراتب عالی کلیسا مخالف نبود و اهمیت آیین های کلیسایی را رد نمی کرد، در عین حال، بر این باور بود که گناهان را می توان نزد راهب هایی که چون کشیشان، دستگذاری ه نشده اند، اقرار کرد و نیز تعلیم میداد که مراسم تعمید گرفتن به خودی خود هیچ ارزشی ندارد؛ مگر اینکه ثمره آن به شکل زندگی مقدس متجلی شود. شمعون با مسیحیتی که فقط به ظواهر محدود می شد و به تغییر زندگی اشخاص نمی انجامید، مخالف بود. وی تعلیم میداد که فرد پس از تعمیل آب باید «تعمید روح القدس» را نیز انجام دهد. این امر، شامل توبه و پذیرفتن عیسی مسیح و شناختن او به عنوان خداوند و نجات دهنده بود؛ همچنین به معنای داشتن تجربه ای شخصی از خدا و شریک شدن در الوهیت او و زندگی مبتنی بر اطاعت بود.
 شمعون «برجسته ترین عارف بیزانسی قرون وسطا» نامیده شده و به او لقب «عالم الاهی جدید» داده شده است. پیش از آن در کلیسا، یوحنای رسول و گریگور نازیانزوسی یکی از پدران کاپادوکیایی به سبب تعلیم خود در مورد خدا «عالم الاهی» لقب گرفته بودند. تعلیم شمعون نیز آنقدر ارزشمند بود که با آثار این دو قابل مقایسه بود و باعث گشت تا به او چنین لقبی داده شود. وی نخستین کسی بود که به شکلی دقیق و نظام مند به تشریح روش دعای درونی پرداخت. وی از این جهت، در میان عارفان کلیسای ارتدوکس شخصیتی منحصر به فرد محسوب می شود که آزادانه در مورد تجارب روحانی شخصی خود سخن میگوید.
آیا نام مسیح در همه جا، در شهرها، روستاها، دیرها، و کوهها بر زبانها جاری نیست؟ اگر می خواهید می توانید با دقت جستجو کنید و دریابید که آیا اشخاص احکام او را حفظ می کنند؟ در واقع بین هر چند هزار و هر چند ده هزار نفر به سختی یک نفر را می توانید بیابید که در گفتار و اعمالش واقعأ مسیحی باشد. (گفتارهای تعلیمی ۸ : ۲۲ )
 
شمعون در تعالیم عرفانی خود پیرو دیونیسیوس آریوپاغی و ماکسیموس معترفه بود. وی تجربه عرفانی رویارویی با خدا را به صورت رویارویی با نور الاهی که نامخلوق و نادیدنی است، توصیف می کرد. از نظر او این تجربه، فقط مخصوص گروهی از برگزیدگان نیست و یا به گروهی معدود از راهبان و اشخاص تارک دنیا محدود نمی شود که همه وقت خود را به این امر تخصیص داده اند؛ بلکه تجربه ای است که همه مسیحیان می توانند از آن برخوردار شوند.
 
خدا، نور است و همه کسانی که خدا آنان را لایق دیدن خود ساخته است، او را همچون نور می بینند. کسانی که او را تجربه می کنند، او را چون نور تجربه می کنند. زیرانور جلال وی پیشاپیش چهره وی می شتابد و غیرممکن است که وی به شکلی غیر از نور آشکار شود. کسانی که این نور را ندیده اند، خدا را ندیده اند؛ زیرا خدا نور است. کسانی که این نور را تجربه نکرده اند، هنوز فیض را تجربه نکرده اند؛ زیرا انسان در تجربه فیض، نور الاهی و خود خدا را تجربه می کند. (موعظه ۲:۷۹ )
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  سورن کی‌یرکگارد و تفسیر او از رابطه انسان با خدا
  شورای واتیکان اول
  الاهیات شلایرماخر

 
نسخه چاپی